مهر و صفایی
موسیقی رمضان در ایران را می توان به دو بخش کاملا متفاوت تقسیم بندی کرد. بخش اول و بزرگ آن شامل موسیقی رمضان نزد اقوام ایرانی است.هر یک از اقوام ایرانی آیین های مذهبی ویژه خود را دارد که عموما موسیقایی است.درباره رمضان هم به همین صورت است. بخش دوم آن هم شامل همه آواها و نغمه هایی است که در موسیقی شهری در بستر فرهنگ رمضان شکل گرفته است.
نوشتههای مرتبط
آیا می توانیم به طور کلی از چیزی با عنوان “موسیقی رمضان” یاد کنیم؟
موسیقی رمضان در ایران را می توان به دو بخش کاملا متفاوت تقسیم بندی کرد. بخش اول و بزرگ آن شامل موسیقی رمضان نزد اقوام ایرانی است.هر یک از اقوام ایرانی آیین های مذهبی ویژه خود را دارد که عموما موسیقایی است.درباره رمضان هم به همین صورت است. بخش دوم آن هم شامل همه آواها و نغمه هایی است که در موسیقی شهری در بستر فرهنگ رمضان شکل گرفته است.آنچه در شهر است با تریبون های رسمی وابسته به سیستم مرکزی تقویت و بدل به نشانه فرهنگی رمضان می شود. مثل تمام آواهایی که در سحر و افطار در ماه رمضان از زمان راه اندازی رادیو وتلوزیون در ایران پخش می شوند. نزد ایرانیان نه فقط مسلمانان ایرانی بلکه حتی اقلیت ها و همه گروههای اجتماعی جامعه ایرانی، این نغمه ها یادآور فضای حاکم بر ماه روزه و رمضان است؛ هرچند تفسیر هریک و برداشت هریک از این فضا ممکن است متفاوت باشد. پیش از انقلاب ربنای مرحوم ذبیحی یادآور ماه رمضان و حال و هوای عمومی روزه داران بود.قدیمی ترها هنوز با صدای ذبیحی آن حال و هوا را به یاد می آورند. بعد از انقلاب ربنای آقای شجریان همین کارکرد را پیدا کرد. در سالهای اخیر هرچند رسانه های رسمی ربنای جدیدی پخش می کنند اما به دلیل قابل دسترس بودن منابع صوتی، به گمانم هنوز فرهنگ تازه ای جایگزین آنچه قبلا بوده نشده است.
در این زمینه مساله تغییرات را هم باید به موسیقی های وابسته به رمضان اضافه کرد.مثلا تلوزیون هر سال انبوهی از سریال های وابسته به رمضان می سازد و چنانچه رسم سریال سازی تلوزیون شده؛ همه سریال ها در ابتدا و انتها، ترانه ها و تصنیف هایی عموما در قالب موسیقی پاپ پخش می کنند. این ترانه ها در سریال های ماه رمضان مضامین مرتبط با این ماه را دارند و در مجموعه های اینترنتی هم تحت عنوان موسیقی رمضان قابل دسترس شده اند. اگر از من بپرسید آیا اینها هم بخشی از موسیقی رمضان است، قطعا پاسخ من مثبت خواهد بود! این تقسیم بندی البته ارزشداوری آثار را در نظر ندارد، بلکه نظر به یک سیستم اجتماعی دارد که دایم در حال تغییر است؛ گاهی تغییرات از بالا صورت می گیرد گاهی هم خیلی بطئی و درونی پیش می رود .مهم این است که در فرهنگ پژوهی، ما نمی توانیم بخشی از فرهنگ جامعه را با نگاهی پاستورال دنبال کنیم و ارزش ها را صرفا در گرو کهنه و نو بودن و یا وابسته به سنت بودن آنها بدانیم.البته در باستان شناسی فرهنگ و یا نگاه موزه داری به فرهنگ این تلقی درست است اما در منظر اجتماعی فرهنگ، آن چیزی در فرهنگ عمومی اهمیت دارد که نزد مردم حیات داشته باشد. فرهنگ شهری به این صورت تغییر کرده و توسط رسانه هم تقویت شده است اما در میان اقوام و فرهنگ های مختلف ایرانی؛ آداب و آیین رمضان تابعی از ویژگی های فرهنگی هر قوم است.این به معنای بومی شدن آیین است، همانطور که آیین رمضان هم به گمان من در فلات ایران بومی شده است.
منظورتان از بومی شدن آیین رمضان چیست؟
ببینید! رمضان علاوه بر ریشه هایی که در اعتقادات دینی اسلام دارد، با آیین های ایرانی هم در آمیخته و به بخشی از فرهنگ ایرانی بدل شده است.اصولا رابطه میان فرهنگ و مذهب همین است، مذهب هرچند ممکن است ابتدا با با قدرت سیاسی و یا نظامی وارد سرزمین های مختلف می شود،اما رفته رفته با فرهنگ آن سرزمین ها هم عجین می شود و شکل تازه ای از فرهنگ دینی وابسته به یک مذهب را به وجود می آید .حتی می تواند با ویژگی های آیینی فرهنگ مبدا خیلی هم متفاوت باشد. مثال روشن آن مسیحیت در افریقا است، جایی که مسیح در شمایل یک سیاه پوست نقاشی می شود و موسیقی مذهبی ترکیبی از موسیقی بومی افریقا و آواهای کلیسایی است. در خراسان به بهانه رسیدن ماه رمضان خانه تکانی می کردند.حتما جاهای دیگری هم هست و من خبر ندارم.اما روشن است که این سنت از ترکیب با فرهنگ ایران شکل گرفته و بازتابی از همان خانه تکانی پیش از نوروز است.اصولا بین نوروز و رمضان، مجموعه ای از آیین های مشابه وجود دارد که می تواند مقاومتی برای حفظ فرهنگ ایرانی هم تفسیر شود.بخصوص اینکه این سنت ها بیشتر در مناطق شیعه نشین ایران رواج دارد.
ممکن است به نمونه هایی از آن اشاره کنید؟
مثلا نقاره خانه ها که تا دوره ناصری کارکرد درباری هم داشت با آمدن ارکسترهای فرنگی از دربار جمع شد اما در سیستم مذهبی باقی ماند.نقاره خانه آستان قدس در حرم امام رضا نمونه مهم آن است. نقاره چی ها اخبار و وقایع را گوشزد می کردند یا پیش از اعلام اخبار مهم نقاره می زدند. رسم کهنی در ایران که به روزگار پیش از اسلام باز می گردد.طبل و کرنا سازهایی هستند که مورخان یونانی هم از حضور و کاربرد آن در اعلام اخبار و جنگ و … نزد ایرانیان یاد کرده اند.همین سنت پس از اسلام با آیین های مذهبی درآمیخته و مواعد را اعلام می کرده است. باز نمونه خوب این وابستگی همان نقاره خانه آستان قدس است که از قدیم در اعلام تحویل سال و نوروز و یا اعیاد مذهبی و یا برای اعلام سحر و افطار نواخته می شده است. دُمدُم سحری هم در بوشهر با همین سنت قرابت دارد.در سحرهای رمضان این شهر، دعا می خواندند و دمام می زدند. روشن است که رسم اعلام آیین با ساز کوبه ای به سنت های ایرانی پیش اسلام می رسد. از طرفی بخشی از آیین های رمضان همزمان در آیین های ملی هم وجود دارد.مثلا در جنوب خراسان و کرمان و سیستان سنتی به نام رمضان خوانی داریم که از بسیاری جهات شبیه سنت نوروز خوانی است که در مناطق شمالی هنوز هم رواج دارد. در بسیاری از فرهنگ های قومی پیش از شروع ماه رمضان عده ای پشت در خانه ها آوازهایی می خواندند که ترجیع بند داشت و در آن اشاره به آمدن ماه رمضان می کرد.صاحب خانه در حد بضاعت به آنها خوردنی یا پوشیدنی می داد و یا رویشان آب می ریخت! این دقیقا شبیه آن چیزی است که در نوروز خوانی اتفاق می افتد.کلام در نوروز خو انی عمیقا ریشه در باورهای مذهبی بعد از اسلام و در عین حال سنت های دیرپای پیش از اسلام دارد. مثلا در یکی از معروف ترین نغمه ها نوروزخوانان نام دوازده امام را می آورند و فقط در ترجیع بند اشاره به آمدن نوروز می کنند: همی خوانم امام اولین را / شه کشور امیرالمومنین را/ وصی و جانشین یعنی علی را/ به یاسین و الف لام و به فیروز/ دهید مژده که آمد عید نوروز… بلافاصله هم بحرطویل دیگری که : نوروز سلطان آمده / گل در گلستان آمده /مژده دهید بر شاخ گل /بلبل به بستان آمده… فصل خطاب هر دو آیین هم طلب هدیه از صاحب خانه است: به به از این دولت سرا /دولت سرای کدخدا/ یه خشت نقره یا طلا/ دور از تو باد درد و بلا . همین مطالبه را در رمضان خوانی هم از صاحب خانه دارند و مضامین دقیقا همین است: رمضون آمد الله رمضون/ رمضو آمد خوش نام خدا/ این سرا از کیه خش خش می کنه / طبق نقره و کشمش می کنه… و مثال هایی از این دست که نشان از بومی شدن آیین های مذهبی اسلامی در فلات ایران دارد.
در جواب سوال قبلی شما اشاره کردید که با تغییرات فرهنگ موافقید .مثلا موسیقی پاپ سریال های رمضان را هم جزیی از موسیقی رمضان دانستید.به این ترتیب شما هر نوع موسیقی را تایید می کنید؟
مساله اینجا تایید یا تکذیب تغییرات نیست.قرار هم نیست بنشینیم از بالا و برای فرهنگ عمومی تصمیم بگیریم.البته آن هم بد نیست و گاهی هم لازم است اما کار ما نیست.آن در حوزه سیاست فرهنگی است که اصولا بحث متفاوتی دارد.
ابتدا باید توافق کنیم که موضوع موسیقی رمضان یا نغمه ها و آواهای وابسته به این ماه بخشی از ساخته های فرهنگ عمومی است.نزد مردم شکل گرفته و لزوما ساخته نخبگان جامعه نبوده است.اینکه کدامش خوب است یا کدامش بد یا اینکه کدامش نتیجه چه فرایندی است یا اگر چنین نبود چنان نمی شد هم موضوع الان ما نیست. دوم باید بپذیریم فرهنگ یک جسد بی جان و تغییر نیافتنی هم نیست. بلکه کاملا موجودیت پویا و زنده ای دارد و طیف وسیعی از ساخته ها و برساخته های انسانی را در بر می گیرد. با چنین تعریفی از فرهنگ وقتی صحبت از آواها و نغمه های یک آیین مذهبی می کنید، اگر به جامعه امروز نگاه کنم ترانه های پاپ سریال های رمضان، نزد فرهنگ عمومی بیشتر شناخته شده است تا مثلا فلان نغمه قدیمی نزد فلان منقب خوان بومی.
اما اگر بخواهم وارد حوزه سیاست فرهنگی در قبال آواها و نغمه های وابسته به این آیین بشوم، ماجرا را جور دیگری تفسیر می کنم. به گمان من همه این مجموعه چون گویای ویژگی های فرهنگی جامعه ایرانی در دوره های مختلف است،و بخشی از میراث فرهنگی یک جامعه است باید حدالمقدور حفظ شود و یا به ثبت برسد. اینکه کارکرد آن در فرهنگ پژوهی چیست، در سوژه های مختلف تحقیق معنا پیدا می کند و هر کس به فراخور موضوع مورد مطالعه از آنها بهره خواهد گرفت.اما چون در کشور ما رسانه عمومی نیست و ما در بخش خصوصی رادیو و تلوزیون نداریم،این مساله مسئولیت چنین رسانه ای را اتفاقا نزد فرهنگ های قومی و پیرامونی که نسبت به ساکنین شهرها دسترسی کمتری به منابع غیر رسمی دارند، بیشتر می کند. چیزی که کاملا واضح است اگر نگویم عده ای بی سلیقه بلکه لااقل کم سلیقه در این رسانه ملی نشسته اند و فرهنگ و سلیقه خود را به جامعه تجویز می کنند.اگر فرصت به بخش خصوصی برای راه اندازی رادیو و تلوزیون داده نشده، لااقل ای کاش حساسیت بیشتری در عرصه فرهنگ وجود می داشت.چون چیزی که من می بینم به نفع هیچ کدام از طرفین نیست، هم فرهنگ عمومی زیان می بیند و هم سازمان سیاسی قدرت که رسانه را در اختیار دارد مخاطبانش را از دست می دهد.مثلا این ترانه های پاپ انتهای سریال ها یکی از عجایب سیاست گذاری فرهنگی تلوزیون است.در هیچ جای جهان موسیقی پاپ را دولت مورد حمایت قرار نمی دهد.این بیشتر یک شوخی است چون موسیقی پاپ اسمش رویش است، نوعی موسیقی مصرفی است که با حمایت مستقیم مردم تولید می شود و هرجا هم حمایت مردم نباشد این موسیقی محکوم به نبودن است.همیشه این مثال را می زدم که پول کنسرت ها و تولید آلبوم های مثلا آقای مایکل جکسن را دولت کلینتن و بوش پرداخت نمی کردند! اما اینجا دولت که باید حامی فرهنگ معیار باشد بودجه های هنگفتی را صرف تولید موسیقی پاپ می کند و خودش هم تبلیغش را می کند. یعنی سطح سیاست فرهنگی رادیو و تلوزیون در حد تهیه کننده موسیقی پاپ تنزل کرده است.درباره موسیقی رمضان هم همین را می توانم بگویم.این همه نغمه ها و آواهای وابسته به سنتهای قومی و یا فرهنگ های شهری وجود دارد که خارج از ارزشهای فرهنگی آن، اختصاص دادن تریبون به آنها به معنای بهایی است که سیستم به قومیت می دهد و نتیجه اش تقویت سیستم مرکزی و در نهایت تمامیت ارضی است. دلایل پرداختن به فرهنگ های قومی در سرزمین وسیعی مثل ایران فقط منطقی نیست که مردم شناسان و فرهنگ شناسان قومی آن را دنبال می کنند. در حوزه سیاست فرهنگی هم هر آدم دلسوزی همین نسخه را برای سیستم مرکزی می نویسد.
*این گفت و گو با روزنامه ایران انجام شده و در تاریخ ۱۳۹۴/۴/۹ منتشر شده است.