در مناقشه ی بیهوده ای که بر سر مساله ی هسته ای ایران در گرفت ، بیش از یک دهه رویارویی ایران با طرف غربی خود، همواره گفتگو بین طرفین در میان بود. بارها و بارها طرفین مناقشه، همدیگر را به تنه و طعنه ای تهدید به ترک گفتگو کردند اما چنان که دیدیم سرانجام هر دو طرف در پشت صندلی هایشان نشستند و به گفتگو پایبند شدند و حل مساله را در ادامه ی گفتگو دیدند. در هیاهوی پسا توافق هیچگاه این پرسش مهم طرح نشد که چرا طرفین به رغم پشت سر گذاشتن بحران های متعدد و تنش های ریز و درشت در جریان گفتگو، صحنه ی گفتگو را ترک نکردند و تا پایان، مسائل خود را از راه گفتگو حل کردند؟ و مهمتر این که این شیوه ی حل مساله چه دستاوردهای نوینی برای ایران و جهان داشته است ؟ در این یادداشت کوتاه کوشش شده به این پرسش ها پاسخ اولیه داد شود.
ترک گفتگو یکی از نشانه های بنیادگرایی و خطرناک است!
نوشتههای مرتبط
آنتونی گیدنز جامعه شناس و دانشمند بربتانیایی در کتاب « فراسوی چپ و راست» در جایی که از بنیادگرایی و سنت سخن می گوید، بنیادگرایی را چنین تعریف می کند:« به استدلال من، بنیادگرایی چیزی نیست جز سنتی که به شیوه ای سنتی از آن دفاع می شود و در همین جاست که این شیوه ی دفاع از سنت به گونه ای گسترده مورد تردید قرار گرفته است. ویژگی سنت این است که شما در واقع نیازی به توجیه آن ندارید، زیرا هر سنتی حقیقتِ فی نفسه دارد، حقیقتی آیینی که معتقدانش آن را درست می انگارند. اما به هر حال، در یک سامان جهانی و جهان وطن، یک چنین موضعی خطرناک می شود، زیرا گفتگو را اساساً ترک می کند» (گیدنز۱۳۸۲ص۱۶).
بلافاصله باید به این گفته ی گیدنز اضافه کرد که ترک گفتگو همیشه برای فاعل آن بدان معنی است که او تصور می کند مساله ی فی مابین را می تواند به شیوه ی غیر گفتگو حل کند. غیر گفتگو یعنی جنگ و اعمال اقتدار و نه استدلال . اما همان گونه که گیدنز تاکید می کند ترک گفتگو خطرناک است، چون ممکن است ترک کننده در آن برآورد نادرستی از قدرت حل مساله به شیوه ای دیگر را برای خود پیش فرض کرده باشد. چنین پیش فرض های نادرستی از روی بلاهت آدمی بارها و بارها در تاریخ قدیم و جدید این کره ی خاکی اتفاق افتاده و فجایع بسیار آفریده و احتمالاً بازهم اتفاق خواهد افتاد.
ما می دانیم که جنگ همیشه ادامه ی سیاست به شکلی دیگر است. به عبارت دیگر این مرحله ی خطرناک زمانی فرا می رسد که دیپلماسی دست کم از نظر یک طرف برای رسیدن به هدف دیگر کارساز نیست. در این حالت است که ترک گفتگو خطرناک می شود. تجربه ی حاصل از منازعات متعدد در قرن بیستم و همچنین در قرن بیست و یکم که به ترک گفتگو و جنگ انجامیده، نشان می دهد که پیش فرض های ترک کنندگانِ گفتگو در بسیاری موارد چندان از روی محاسبات دقیق صورت نگرفته است. نمونه ها فراوان اند. نزدیکترین و ویرانگرترین آن حمله ی آمریکا به عراق بود که فاجعه آفرید و از درون آن جنگ های فرقه ای و خشن ترین و وحشی ترین گروهک های تروریستی بیرون آمد و سرانجام نیز آمریکا با هرینه ی بیش از ۱۰۰۰ میلیارد دلار بدون هیچ دستاوری( دست کم دستاوردی که در آغاز جزو اهداف اعلام شده ی خود قرارداده بود)، دست نیافت و پشت سر خود نیز هم ویرانه های بسیار و هم وحشی ترین تروریسم تاریخ بشر را برجای گذاشت. البته تولید کنندگان اسلحه در آمریکا یعنی بنیادگرایان نئوکان توانستند از پول مالیات دهندگان این کشور سودهای کلانی به جیب خود بریزند . همان هایی که هم اکنون نیز دلواپس توافق ایران و ۵ + ۱ هستند و می کوشند به هر طریقی آن را متوقف کنند و جنگ را در دستور کار این کشور قرار دهند.
ترک گفتگو همچنین خطرناک است چون ممکن است برخلاف تصور یکی از طرف های گفتگو، تعادلی گرانسنگ در میان باشد و هر طرف بتواند به شیوه خود به طرف دیگر در شرایط غیر گفتگو ضربه ی مورد نظر خود را وارد کند. در چنین شرایطی فقط یک طرف جنگ نیست که آسیب می بیند بلکه هر دو طرف به بحران نیستی و نابودی سوق می یابد . چه بسیار جنگ ها بوده که نتیجه ی آشکار آن نابودی و خسران هر دو طرف بوده است و سرانجام پس از ویرانی و فاجعه ای جبران ناپذیر موضوع مورد مناقشه بر روی میز گفتگو حل و فصل شده است!. به قول مرحوم دایی جان ناپلئون: گویی بلاهت آدمی حد و حصر ندارد!.
دستاورد های گفتگو در مقیاس ملی و جهانی
بدون تردید اگر نیک بنگریم نتایج حاصل از این گفتگو دستاورد بزرگی هم در مقیاس ملی رقم زده و هم در مقیاس جهانی به دست داده است. دو طرف گفتگو در ایران و ۵ + ۱ در یک تعادل گرانسنگ نا نوشته به همه چیز به صورت عاقلانه اندیشیدند و گفتگو را ترک نکردند تا آن که هرکدام اگر چه به طور کامل به اهداف مورد دلخواهِ خود دست نیافتند لیکن از خسارت بزرگ تری برای هر دو طرف در صورت ترک گفتگو که ممکن بود پدید آید جلوگیری کردند. این عقلانیت نمونه ی بسیار ارزنده ای برای جهان کنونی است . جهانی که جنگ افروزان دو طرف برای صرفاً منافع گروهی معین حاضر بودند منافع و آسایش کل جامعه را به خطر بیندازند. همین تجربه ی گفتگو بین ایران و پنج کشور صنعتی جهان نشان داد که حتا شدیدترین اختلافات را نیز اگر اراده ای برای تداوم گفتگو وجود داشته باشد( تاکید می کنم تداوم گفتگو)، می توان از طریق مسالمت آمیز یعنی نشستن پشت میز مذاکره و با حاکم کردن عقلانیت حل کرد.
دولت آقای روحانی در ایران و طرف اصلی آن در آمریکا هر دو با درک اهمیت گفتگو به رغم مخالفت های افراطیون در دو کشور به اصل گفتگو و حل مسالمت آمیز آن پایبند باقی ماندند و گفتگو را ترک نکردند. نکته در این است که در ایران دولت فقط به مفهوم کابینه نبود که به این الگو میدان عمل داد بلکه در عالی ترین سطح حاکمیت نیز این شیوه ی عمل مورد پشتیبانی قرار گرفت. این پدیده بر خلاف گذشته به ویژه در میان دو طرف اصلی گفتگو که بینشان شکافی عظیم وجود داشت، پدیده ای کاملاً نوین بود و الگوی جدیدی از حل مسائل نه فقط بین دو طرف متخاصم بلکه برای جهان ما عرضه کرده است و آن این است که با ترک نگفتن گفتگو و متعهد شدن به اصل تداوم آن به راه حلی معقول و منطقی که به طور نسبی برد برد برای طرفین به ارمغان خواهد داشت، می توان دست یافت.
به باور نویسنده این پدیده به ویژه در ایران می تواند دستاوردی بزرگ تر به همراه داشته باشد. هم به خاطر الگویی که موفقیت آن در فرایند طاقت فرسای گفتگویِ یک کشور در حال توسعه با کشورهای توسعه یافته دنیا به دست آمد و هم این که گفتگو کنندگانی در مقیاسی جهانی با اعتماد به نفسی بی بدیل برای نخستین بار در کشوری ظهور پیدا کرد که یکی از دلایل اصلی بی اعتمادیش به دنیا فقدان اعتماد به نفسش در رویارویی با آن چه همواره بیگانه و دشمن نامیده است. اکنون این اعتماد به نفس برای گفتگو رویارو با بزرگ ترین کشورهای دنیا در ابعادی جهانی به دست آمده است و بنابراین می تواند رهنمودهایی برای حل مسائل دیگر از همین شیوه و الگو در عرصه های دیگر به ویژه در داخل هم باشد. این دستاورد بزرگی است که برای نخستین بار حاصل شده و متاسفانه به آن یا توجهی نشده و یا توجهی در خور نشده است.
مهمتر این که مردم بیگانه زده ی ما نیز همراه گفتگو کنندگان دریافته اند که گفتگو را می توان محور دست کم حل مسائل جهانی برای کشور قرار داد . اما بی تردید این تجربه را می توان همچنین در داخل کشور نیز بکار گرفت. به ویژه این که ایران در شرایط شکننده ای قرار گرفته است و کسانی که در منطقه ی ما به برکت افزایش قیمت نفت، ثروت افسانه ای انباشته اند و در صددند از این انباشت برای تزریق انرژی تخریب و خشونت به وحشی ترین تروریست ها در سطح منطقه، از هیچ اقدامی فروگذار نکنند. همه ی بررسی های مستقل علمی نشان می دهد که شکافی بین گروه های اجتماعی در طیف های گوناگون سنت و مدرنیته، فرقه و قومیت و همچنین شکاف ناشی از اختلافات طبقاتی و آسیب های اجتماعی دیگر در ایران می تواند برای این سرزمین که هنوز دست کم به نسبت همسایگانش در خاورمیانه به طرز معجزه آسایی امن است، بحران آفرین باشد. پیداست در چنین شرایطی اگر به عنوان شهروندان این سرزمین تاریخی مسئولانه عمل نکنیم، بی تردید آسیب های سیاسی و اجتماعی و اقتصادی جبران ناپذیری در انتظار خواهد بود. پس عقلانیت حکم می کند که الگوی در دسترس و اعتماد به نفس به دست آمده و تجربه شده را در حل و فصل مسائل داخلی نیز بکار گیریم و البته متعهد شویم که میز گفتگو را در هیچ شرایطی ترک نکنیم. این تنها راه حل جهان کنونی ماست . همان که در گفتگوی بین ایران و ۵ + ۱ نیز تجربه ی آن به دست آمد.