ویکو(Vico) تاریخ را شامل دو جریان می داند : ۱- مشیت االهی ۲- اثر انسانی. او معتقد است که صورت نخست صورت دوم را تحت تاثیر قرار می دهد و گاه با خواست انسان در تضاد قرار می گیرد و شکل گیری آن به سرآغازهای نا منظم زندگی آدمی برمی گردد تا نظمی کلی برای او ایجاد کند. اما او در علم تاریخ متعقد به این است که “جهان تاریخی در جرح و تعدیل ذهن ما به دست می آید”.
در هر دوره ای متخصصان هر جامعه باید تاریخ را دوباره بنویسند. این به این معنی است که نمی توان تصویر ساده و معمولا شکوهمندی را که از دوران های مختلف به طور سطحی به تصور امروزی ما درآمده است، به عنوان تاریخ معرفی کرد. این درست به این معنی است که بپنداریم تاریخ آنان اثر و شاهکار امروزی ما است. تاریخ به عنوان شناخت گذشته در هر دوره ای خود را بر پایه ی منابع تازه و پژوهش هایی که بر روی این منابع با رویکردهای گوناگون انجام می پذیرد، گسترش و ژرفا می دهد. این که تاریخ باید هر دوره ای از نو نوشته شود، موضوعی است که نزد اهل فن روشن است. اما این رویکرد و این که تاریخ تنها مجموعه ی رویدادهای گذشته نیست، در ایران هنوز کمتر جای خود را باز کرده است. چه بسا رویدادی که در گذشته اتفاق افتاده است و باز امروز دوباره تکرار می شود، حال این پدیده را چگونه باید تجزیه و تحلیل کرد؟ چه روش هایی ما را در این تجزیه و تحلیل یاری می کنند؟
نوشتههای مرتبط
تاریخ ایران باستان مشتمل بر تاریخی چند هزار ساله است که بر پایه ی مردمی با زبان ها، باورها و ادیان گوناگون شکل گرفته است. درک این جمله برای افراد نامتخصص درست مانند تصویری کوتاه در ذهن است که در لحظه ای از ذهن می گذرد و حس تجربه ی آن زمان را ایجاد می کند. اما فهم این زبان های گوناگون، درک اندیشه ها و باورهای آنان برای متخصصان، قرن هاست که زمان برده است. بر این اساس، کسانی می توانند به درک بهتری از تاریخ این دوران ها برسند که یا خود متخصص بخشی یا حوزه ای از این تاریخ چند هزار ساله اند و یا متخص حوزه های دیگرند اما روش کاربردی از منابع تخصصی دست اول را می شناسند. حال پرسشی که بر جای می ماند این است که آیا فردی علاقه مند می تواند تنها با مطالعه ی برخی از کتاب های تاریخی که خود را بر روایت یک دسته رویدادهای گذشته خلاصه کرده اند و روش های جدید مطالعه بر تاریخ را به کار نمی گیرند و یا اصلا خود با زبان و باورهای این اقوام به طور تخصصی آشنایی ندارند، به درکی نسبی از تاریخ ایران باستان برسد؟ در دانش زبان شناسی تاریخی و ریشه شناسی سالهاست که دانشمندان می کوشند به درک درستی از واژه های آن زمان ها دست یابند، در دانش اسطوره شناسی و دین شناسی ایران باستان سالهاست که کوشیده می شود به درک مفاهیم از سوی باورمندان آن زمان ها برسند، با این حال پژوهش بر ایران باستان هنوز نوپاست و شکل منسجمی ندارد. پژوهش های تاریخی در ایران روزآمد نمی شود و بسیاری از کتابهای پژوهشگران سرشناس که از سوی پژوهشگران متاخر نقد شده است، نادیده انگاشته می شود و همواره همان منابع کهن محل ارجاع دقیق شمرده می شوند. برای مثال آثار کریستین سن با آن که اهمیت زیادی در مطالعات تاریخی دارند، اما بخش هایی از آن مدام از سوی دیگر پژوهش گران با توجه به منابع نویافته نقد می شود، اما متاسفانه این بخش ها کمتر مورد توجه قرار می گیرند. باید توجه داشت از سویی، منابع نوشتاری دست اول با آنکه همواره ادعای ارائه ی حقانیت و واقعیت را دارند، اما همواره با حذف دیگر صورت های محق یا انواع واقعیت ها ی دیگر خود را مشروع معرفی می کنند. برای نمونه بخش عمده ی تاریخ نوشتاری ایران در دوره ی ساسانیان و پس از آن شکل گرفته که در شکل های دینی، تاریخی و حماسی- ملی (چون خداینامه ها)، صورت های پیش از خود را یا حذف کرده یا بر اساس شیوه ی سیاسی خود توضیح داده اند. درست به همین دلیل است که اطلاعات دوران پارتیان/شکانیان با آنکه چند صد سال حکومت داشته اند، یا بسیار اندک است و یا آنطور نگاشته شده است که ساسانیان را خوش می آمده است. حتی این تاثیر در شاهنامه هم، آنجا که می گوید: از آنان به جز نام نشنیده ام نه در نامه ی خسروان دیده ام دیده می شود. اما نباید فراموش کرد که دوران اشکانیان از سویی، بر حماسه های ملی ما تاثیر به سزایی داشته و در شکل گیری بنیاد تاریخ ملی ایران نقش به سزایی ایفاء کرده است و از سوی دیگر در فرهنگ های همزمان خود نیز بسیار موثر بوده است.
پس بررسی تاریخی نو در پی آن لایه هایی است که از خلال سطرها و از طریق روش های تطبیقی و با در نظر گرفتن رویکردهای علمی به دست می آید.
تاریخ ایران باستانی که نخواهد با زبان های آن دوران که تنها راه رسیدن به بافت فرهنگی آن دوران است، همسو شود و بر اساس روش های علمی حرکت کند، نتیجه ای نخواهد داشت. درست مانند این است که کسی بخواهد تاریخ پس از اسلام یا معاصر را بررسی کند و از دانش زبان فارسی و یا عربی برای بهره وری از منابع کتابخانه ای یا میدانی بی بهره باشد. مشکل این جاست که چنین برداشت هایی سطحی گاه دامن مطالعات فلسفی و سیاسی و دیگر حوزه ها را هم گرفته است و با استفاده از منابع ظاهرا تخصصی ولی در اصل کاملا غیر تخصصی یا حتی از دور خارج شده، استنتاج هایی نادرست ارائه می دهند. برای نمونه واژه ی “فره” دستخوش چنین سوء تعابیری شده است و گاه با هاله ی نور و … یکی دانسته شده و تفسیرهایی گسترده از آن می شود که معمولا بی توجه به بار معانی آن در منابع اوستایی است. مجموعه ی این نوع نگاهها کار متخصصان ایران باستان را روز به روز سخت تر می کند، زیرا نخست باید تصور خطای ایجاد شده از یک اصطلاح و یا یک مفهوم را توضیح دهند و بررسی کنند، و دیگر آن که با برخی از متخصصان حوزه های دیگر در بیافتند که از این اصطلاح ها به نادرستی استفاده کرده اند. اما متاسفانه خود متخصصان نیز کمتر به پژوهش های تازه توجه دارند و گاه حتی تخصص لازم را ندارند.
همچنین باید توجه داشت که جریان شناخت تاریخی شبیه یک رویداد نیست که در جمله یا جمله هایی خلاصه شود و در ذهن ما تبدیل به شعار گردد. اگر چنین شود همواره خطر فروغلطیدن در برداشت های زمان پریشانه و استفاده های نادرست از تاریخ چون طناب به دور دست و پای ما خواهد ماند.
حال با این پیش درآمد، ایران باستانی که شامل چندین زبان کهن با منابع نوشتاری، چندین زبان بدون منابع نوشتاری، اسطوره، ادیان، فرقه ها، آیین های گوناگون، صدها گویش و آثار هنری بی شمار و … است، می تواند در چند رویداد تاریخی از دوران داریوش و کوروش و یا مرتبط با دین زرتشت خلاصه شود و برای درک تاریخی ما باعث خرسندی شود؟ آیا این تصاویر ذهنی از تاریخ که بیشتر از آن که با علم خود را مربوط کنند با حس پیوند خورده اند، ما را به خطاهای تازه ای رهنمون نمی سازند؟ چنین تصورهایی تنها نوعی مصالحه ی مصلحتی برای رسیدن به آرامشی ذهنی است که پایه ی بسیاری از مشکلات خواهد بود. آرامش واقعی تنها در نظم واقعی معنی می یابد و این از راه شناخت علمی امکان پذیر است. روحی که بر تاریخ هر زمان بر اساس درک درست تاریخ گذشته در جریان زنده و اجتماعی آن به دست آید. درک الگوهای اسطوره ای در شکل گیری تاریخ باستان، یعنی همان جریان نخست مشیت الهی در تاریخ و تاثیر بسیار آن در فرهنگ از سویی و بافت اجتماعی گذشته که از لابه لای آثار و شاهکارهای انسانی همراه با جاه طلبی ها و بیرحمی ها و بیشی خواهی طبیعت بشری از سوی دیگر در کنار هم جریان داشته است، دانش تاریخی را شکل می دهد. این دانش تاریخی توان توضیح بسیاری از رویدادهای امروزی را خواهد داشت و حوزه های علمی دیگری چون فلسفه، سیاست و جامعه شناسی … می توانند از آن بهره گیرند. وقتی رویدادی تاریخی را می خوانیم و ذیل شکوه و سقوط طبقه بندی می کنیم، آیا همزمان می توانیم از دقیق بودن این طبقه بندی در بافت آن زمان هم مطمئن باشیم و آیا به راحتی می توانیم دلایل بیرونی و درونی این شکوه و سقوط را توضیح دهیم؟
بر این اساس پژوهش های تاریخی بر پایه ی روش های نو دارای اعتبار و پویایی می شوند و زمینه ی پژوهش های حوزه های دیگر می گردند. سرآخر مطلب را با این جمله پایان می دهم: تصویر درستی از آینده است که درک تاریخ گذشته را تعریف می کند.