پاز، ا.، پرتوی ازهند، ۱۳۷۸، ترجمهی کاوه نیرعباسی، تهران: نشر مرکز
«وقایع، اندیشهها و رؤیاهای بسیار، بر یکدیگر نوشته شدهاند، بی آنکه هیچ نوشتهای کاملاً نوشتههای زیرینش را بپوشاند.»
نوشتههای مرتبط
«پرتوی از هند» کتابی است که در همتنیدگی مفاهیم، موضوعات و سبک و سیاقش یاد آور هند است؛ هندی که پاز آن را ترسیم میکند. برهمکنش و واکنش جهانهای فرهنگی متکثر در طی تاریخ. روایت کتاب مدام در حرکت از موضوعی به موضوعی و از جغرافیایی به جغرافیای دیگر بهسر میبرد. در عین حال که موضوعاتش گسترده و حتی پراکندهاند، روایت منعطف کتاب نشانی از جهش و پراکندگی ناهمخوان ندارد، باز هم چیزی شبیه هند.
اکتاویو پاز از خلال توضیح تاریخی برخی مفاهیم آشنا مانند کاست و هندوئیسم، قابلیت تغییر و همزیستی این پدیدهها را با باورهای مذهبی، نظم اجتماعی، زبانها و مواجهههای فرهنگی گوناگون بیان میکند. تکثر جمعیتی، مهاجرت، حملهی مداوم به این سرزمین و گستردگی أن سبب گرد هم آمدن گروههای مختلف کنار یکدیگر بودهاست و با وجود تنشهای گاه دامنهدار، پاز عامل منسجمکنندهی سرزمینی طی سالها را چهاچوبهای نهچندان سفت و سخت مذهبی، ملی و زبانی میانگارد که امکان تداوم تمدن را فراهم کردهاست.
در این کتاب، فصلبندی شبیه کتابهای ادبی است. محتوا تماماً علمی یا ادبی نیست، أکندهاز دادههای تاریخی، اسطورهها، زبان ادبی، فهم انسانشناختی و جامعهشناختی است و در گریز زدن به مکزیک (سرزمین مادریاش) هند را بازسازی و فهم میکند. همچنین از خلال فرهنگ و ارزشهای هندی، جوامع معاصر غربی و ارزشهای اساسی آن را به پرسش میکشد. مقایسه، تطبیق و یافتن تفاوتهای فرهنگی-اجتماعی یک روش پر تکرار در کتاب است.
«اگر به زشتیهای فردپرستی معاصر اشاره میکنم، مقصودم دفاع از نهاد کاستها نیست، بلکه فقط به آن جهت است که جنجال عوامفریبانهای را که در میان معاصران ما برانگیخته است اندکی تقلیل دهم. بخصوص که، ابداً قصد ندارم موجودیت کاستها را توجیه کنم، بلکه میخواهم چیستی واقعی آنها را تا حد ممکن آشکار سازم. اگر دست من بود و در این زمینه قدرت و اختیاری داشتم، با کمال میل این نظام را از پایبست واژگون میساختم. وجود نجسها بهنظر من شرمآور است. اما نابودی کاستها نباید منجر به آن شود که قربانیان این نظام به بندگان خداوند حریص فردپرستی بدل گردند، بلکه باید به منظور کشف پیوندهای برادری میان ما و آنها باشد.»
هند، تاریخش، غذاها، اساطیر، خدایان، استعمار، زبان، تکثر فرهنگی، وطن، ملیگرایی، مسیحیت و… مفاهیمی هستند که متقابلاً برای توضیح و بازیابی تمدنهای آمریکایی پیشاکلمبی مورد استفاده قرار میگیرند. مسیری است که کاتارینا از دهلی به پوئبلا میآید و در این مسیر عطر ادویهها به مشام میرسد! « بهجز آگاهی بر تفاوتهایمان با سایرین، هیچ وجه اشترا ک دیگری بین ما [مکزیکیها] با هندیها وجود ندارد. هرچند که، با برخی شباهتهای حیرتآور در عادات و رسوم دوملت مواجه شدهام. مثلاً جایگاه خاصی که چیلی (نوعی فلفل قرمز) در آشپزی هندی و مکزیکی دارد.»
نشان میدهد که چگونه تحولات و مفاهیم غربی همچون ناسیونالیسم، اصلاحات دینی را از طریق فرایندهای سلطهجویانهی استعماری رواج مییابد و چگونه بستری برای جنبشهای استقلالطلبانه شکل میدهد. در ادامه ی این بحث، فراز و نشیب و روابط جنبشهای ملیگرایانه و دینمدارانه بیان میشود.
«مسیحیتی که به هند رسید مسیحیتی نوین و تجددگرا بود، چرا که در بطن خویش عامل اصلی زایل کردن همهی باورها را حمل میکرد: آزادی تعبیر و تفسیر متون مقدس را. همراه با مسیحیت پروتستان، تفکر جدید نیز به هند راه یافت: فلسفه، دانش، دموکراسی سیاسی، ملیگرایی. در نتیجهی نفوذ امپریالیسم، هند با تجدد آشنایی پیدا کرد و تفکر انتقادی نسبت به سلطهی اجنبی در این ملت بیدار شد.»
یک موضوع در کتاب محوری به نظر میرسد: مسألهی مذهب و کشمکش مذهبی، تضادی تاریخمند میان هندوئیسم و اسلام. از خلال همین تضاد چهرههاینمایندهی مواضع گوناگون مذهبی از سازشپذیر تا غیر سازشپذیر آن را معرفی میکند و دربارشان میگوید. از بلندنظری گاندی در امور مذهبی تا کنشگری سیاسیاش، اجتماع ضدین در منش او ( از دید گشوده در امر مذهب تا قاطعیت بر راه و مسلک خود) و از قتل او و بسیاری از هندوها و مسلمانان در جریان کشمکشهای جدایی پاکستان صحبت میکند.
دانش عمیق و دقتنظر نویسنده را نمیتوان نادیده گرفت. پاز از بنیادیترین پایههای هستیشناسانهی تمدن هندی تا خُردترین امور روزمره صحبت میکند و در تمام این سطوح دقیق و سنجیده سخن میگوید. کتاب حاصل سپری کردن چندسال نویسنده در هند است، اما چنانچه خود به درستی میگوید، یک سفرنامه نیست. پرتوی است از هند! پرتوی با ذرات معلق بیشمار که میرقصند و بر ذهن خواننده یکی پس از دیگری جای میگیرند. پرتوی تداومیافته و راست قامت که همواره نو شونده و در حرکت است، بیانی آزادانه دارد و جهانبینی گشوده. زبان کتاب مطمئن و آرام است، همین ویژگی به آن خصلتی شعرگونْ میدهد.
«برای هندوئیسم زمان مفهوم ندارد یا، بهتر بگویم، همانطور که کریشنا به ارجونه توضیح میدهد، یگانه مفهومش امحاء آن در وجود مطلق است. این استنباط از زمان فقدان وجدان تاریخی نزد هندوها را توجیه میکند. هند شاعران، فیلسوفان، معماران و نقاشان بزرگی داشته است، اما، تا عصر جدید، از هیچ مورخ برجستهای از این کشور نشانی دیده نمیشود. از میان روشهای مختلفی که هندوها برای نفی زمان بهکار گرفتند، دو شیوه به گونهای خاص مبهوتکننده و شگفتانگیزند: انکار متافیزیکی و نفی اجتماعی. اولی مانع از تولد گونهای ادبی، علمی و فلسفی شد، که آن را تاریخنگاری مینامیم؛ دومی، یعنی استقرار نظام کاستها، جامعه را به سکون و بیتحرکی کشاند.»