این کتاب نوشتهشده در دههی هفتاد میلادی، به آسیبها و مسایلی که مدارس نوین در جوامع توسعهیافته و در حال توسعه ایجاد میکنند میپردازد و راهکارهایی برای برون رفت از این مشکلات را با عنوان «مدرسهزدایی» بیان میکند. با شرح شکاف طبقاتی و اقتصادی که نظام مدرسه به آنها دامن زده و شدت میدهد، به وجوه پنهان آموزش رسمی ورود میکند و سعی در نزدیکی زدایی مفاهیم مربوط به مدرسه دارد. از نظر نویسنده سیستمآموزش رسمی، چنان تنیدگی با زندگی روزمره افراد پیدا کردهاست که دیدن آسیبها و حتی تصور نبود آموزشهای آن، که تنها نوع آموزش مورد تأیید جامعه شناخته میشود، برایشان ممکن نیست.
از این منظر چرخهی اقتصادی نظام آموزشی، لوازم و کیفیات بهتر آموزشی، در اختیار ثروتمندان قرار میگیرد و مالیات و بودجهی مربوط به آموزش مجدداً در همین چرخه وارد میگردد؛ که این مسأله نشان میدهد، عدالت آموزشی و دسترسی همگانی به امکانات آموزشی به دور از واقعیت است. اعمال محدودیات فضایی، جنسیتی، سنی و.. در مدارس در کنار محتواهایی ثابت و مشخص برای تمام افراد، سبب ناکارآمدی آموزش در مدارس میشود. در جایْ جای کتاب به این نکته اشاره شده که بیشتر دانستهها و آنچه که یاد میگیریم خارج از فضای مدرس و در بستر زندگی روزمره، در برخوردهای واقعی ما با زندگی و با افراد شکل میگیرد. بیشترین مقایسهای که کتاب انجام میدهد، مقایسهی مدرسه با کلیسا است. آداب مربوطه، رعایت تقدس مکانی، روابط معلمان و کشیشان با مراجعانشان و جایگاه مدرسه در شکلدهی به افکار عمومی. فصل سوم کتاب با عنوان «آیینی شدن پیشرفت» مشخصاً به این موضوع میپردازد و از سه چهار اسطورهی ساخته شده در ارتباط با نظام آموزشی صحبت میکند: «اسطورهی ارزشهای نهادینه شده»، «اسطورهی اندازهگیری ارزشها»، «اسطورهی بستهبندی ارزشها»، «اسطورهی خود-تداومبخش».
نوشتههای مرتبط
«آرنولد توینبی خاطر نشان کردهاست که انحطاط یک فرهنگ بزرگ معمولا با اعتلای یک کلیسای جهانی جدید همراه است که به پرولتاریای بومی امید میبخشد، در حالیکه نیازهای طبقهی نوظهور جنگجویان را برآورده میکند. به نظر میرسد که مدرسه به طور مشخص همان کلیسای جهانی فرهنگ رو به انحطاط ماست. هیچ نهادی بهتر از مدرسه نمیتواند اختلاف عمیق میان اصول اجتماعی و واقعیات اجتماعی جهان امروز را از اعضایش پنهان نگه دارد. مدرسه که دنیوی، علمی و نامیراست، با فضای زندگی مدرن همخوانی دارد. ظاهر کلاسیک و انتقادی مدرسه آن را کثرتگرا، اگر نه ضد مذهبی جلوهگر میکند، خود برنامهی درسی مدرسه در عین حال که علم را تعریف میکند، خود از سوی به اصطلاح پژوهش علمی تعریف میشود. با این وجود هیچکس مدرسه را به پایان نمیرساند. مدرسه همیشه قبل از اینکه درهای خود را به روی کسی ببندد، فرصتی دیگر به او میدهد: آموزش ترمیمی، آموزش بزرگسالان و آموزش مستمر.»
فصل چهارم «طیف نهادی» نهادهای جامعه را در یک طیف قرار میدهد که در سمت چپ آن نهادهایی را قرار میدهد که «سرزنده و فعال» نامگذاری شدهاند و در سمت دیگر نهادهای «فریبکار» و برای هر یک ویژگیهای برمیشمرد. نهادهای سرزنده، برخلاف نهادهای فریبکار، موجب رشد میشوند و اعتیاد آور نیستند، نویسنده مدرسه را در مقایسهای با بزرگراهها (!)، در سمت راست طیف قرار میدهد و از آنها بهعنوان خدمات عمومی کاذب یاد میکند که در نگاه اول، به نظر میرسد در سمت چپ طیف قرار دارند؛ «اما در واقع آنها تنها در اختیار کسانی هستند که پیوسته اعتبار مدارک خود را تمدید میکنند.»
دیگر مفهومی که در کتاب مورد تأکید قرار دارد مفهوم مصرفگرایی و مصرف بی حد و مرز است. در این باره، دانشآموزان مصرفکنندگان و معلمان توزیعکنندههای کالاهای آموزشی هستند و ارزشهای معطوف ?%A(ه مصرف بیشتر، دانشآموزان را به مشتریهای دایمی این کالا تبدیل میکند و ناچار میباید به منطق حاکم بر بازاری تن دهند که محصورشان کردهاست. در دید کلی کتاب در تلاش است آسیبها و ویرانگریهای مدرسه را که از دید مصرفکنندگان آن مخفی ماندهاست، آشکار سازد و نشاندهد مشکلاتی که مدرسه در مقایسه با سایر نهادهای جامعه ایجاد میکند کمتر نیست.
در بخشهای پایانی، پس از طرح و بیان مسأله، بیان راهکار و ایدهی نویسنده در باب مدرسهزدایی، آغاز میشود. نوعی تبادل اطلاعات چند جانبه از سوی افراد و گروههای مختلف با علایق و رویکردهای مشابه، عمومی شدن ابزارهای آموزشی برای افراد جامعه در اقشار و سنین مختلف، نوعی ورود به زندگی واقعی و کسب تجربه برای یادگیری و حتی بازیهایی که به این فرایند کمک میکند؛ البته به دور از فضای رقابتی مدارس و در اختیار گذاشتن فضای مدارس برای مردم آن منطقه، برای گردهمآیی و تبادل مهارتها و دانستهها؛ چیزی که «رشتههای در هم تنیدهی آموزشی» مینامد. همچنین به تغییر روابط میان مربی و شاگردان اشاره میکند و از نوعی دوستی نام میبرد که موجب میشود معلمان سرخوردهی مدارس هم به اهدافی که برای شغلشان تعیین میکنند دست یابند. مربیانی برای مشورت و راهنمایی شاگردان و نوعی «رهبری» فکری برای کنار هم آوردن سلایق مشترک و به اشتراک گذاشتن تجاربشان.
بخش آخر کتاب با پیوند زدن جهان امروز با اسطورهای یونانی سعی در توضیح دامها و مصایبی دارد که انسان امروز برای خود ایجاد میکند.
«ایدهآل امروز عبارت است از دنیایی سراسر بهداشتی: دنیایی که در آن تمام تماسهای میان انسانها و میان انسانها و جهانشان، محصول پیشبینی و دخل و تصرف است. مدرسه به فرایندی برنامهریزی شده تبدیل شده است که انسان را برای دنیایی برنامهریزی شده، شکل میدهد. مدرسه وسیلهی اصلی برای به دام کشیدن انسان در تلهی خویش است. قرار بر این است که مدرسه افراد را به سطحی مناسب برساند تا در این بازی جهانی نقشی ایفا کنند. ما به گونهای اجتناب ناپذیر کشت، معالجه، تولید و تدریس میکنیم تا جهان را نابود سازیم.»
ایلیچ، ایوان، مدرسهزدایی از جامعه، ۱۳۸۷، ترجمهی الهه ضرغام، تهران: انتشارات رشد