بیگانه ستیزی توضیح همه چیز نیست
«برکسیت»، دلیل های خشم
نوشتههای مرتبط
نویسنده: پل ماسون
روزنامه نگار، نویسنده: «پسا سرمایه داری، راهنمایی برای آینده»، آلن لین،
نشر پنگوئن، لندن، ٢٠١۵. روایتی از این مقاله در نسخه انگلیسی لوموند
دیپلوماتیک منتشر شده است.
برگردان: شهباز نخعی
مفسران رای بریتانیایی ها در ٢٣ ژوئن گذشته درمورد خروج از اتحادیه اروپا را بازتاب ضدمهاجر بودن مردمی ارزیابی کردند که «به روی دنیا بسته اند». چیزی درباره عوامل اجتماعی گفته نشد. عواملی چون ریاضت اقتصادی، بیکاری انبوه، افزایش شمار کارگران فقیر و غیره. همه این آفت ها محروم ترین قشرها را به مخالفت واداشت.
متصدی باجه این ایستگاه قطار کوچک در «ویلز» بدون عجله، غرق گفتگو با همکار خود بود. همکار دیگر شکایت می کرد که: «دیگر نمی شود برای دختران اسباب بازی صورتی خرید، حتما باید خاکستری باشد» و او پاسخ می داد: «درمورد عروسک کاکا سیاه (١) هم همین طور است…». این دو مامور یک شرکت بزرگ راه آهن، در لباس خدمت، بدون احساس کمترین ناراحتی این حرف ها را در حضور مشتریان می زدند.
در زمان کارزار برای همه پرسی ماندن یا خروج انگلستان از اتحادیه اروپا (٢)، با وجود کم توجهی، از این نوع گفتگوها در همه جا شنیده می شد: اظهاراتی کوتاه و غیر منسجم با جلوه هایی از نژاد پرستی و عصیان های ناگهانی علیه آنچه «ازنظر سیاسی درست» است. من که خود از یک شهر کوچک کارگری هستم، درک می کردم که این آدم ها، در ورای گفته های بیگانه ستیزانه چه چیز را می خواهند بیان کنند. طغیانی کاذب توسط به حال خود رها شده ها، علیه ارزش های نخبگانی ازنظر اجتماعی لیبرال و برنامه همیشگی آنها: وابستگی به اتحادیه اروپا.
دراین گفتگو، مانند میلیون ها گفتگوی دیگر، کسی نیاز به کاربرد واژه «اروپا» نداشت. همه پرسی چیزی جز یک موقعیت برای ابراز جان به لب رسیدن و بیان «حال به هم خوردن» نبود. حال به هم خوردن از بدخلقی ها، خیابان هایی با مغازه های متروک، حقوق های پائین ، دروغ های سیاستمداران و روش حکومت کردن ایشان برپایه ترس. در شامگاه پس از همه پرسی، ۵۶ درصد از رای دهندگان این پایگاه حزب کارگر به نفع خروج از اتحادیه اروپا رای داده بودند.
پیش از برگزاری همه پرسی نشانه هایی وجود داشت. هنگام انتخابات عمومی ماه مه ٢٠١۵، «حزب استقلال پادشاهی متحد انگلستان» (UKIP) در دره معدنی «ویلز»، که از زمان تاسیس حزب کارگر درسال ١٩٠١ به آن وفادار مانده بود، به عرض اندام پرداخت. در سطح ملی، در انتخابات اروپایی سال ٢٠١۴، «حزب استقلال پادشاهی متحد انگلستان» ٢۵ درصد آراء را در همان نوع از شهرها به دست آورد. شهرهایی کوچک و غم انگیز با شغل هایی با دستمزد پائین در بخش خصوصی و تعداد کافی مهاجران برای تائید نظر برخی از اقتصاد دانان که رسیدن اتباع اروپای شرقی سطح دستمزدها را به دلیل ایجاد رقابت برمبنای رهنمودهای اروپایی کاهش می دهد.
احساس یک فاجعه سخت
برای درک «برکسیت» می باید به طغیان بیگانه ستیزی ای که ازدیرباز درمناطق کارگری فقیر وجود داشته توجه کرد و ادغام آن را با ملی گرایی محافظه کار سنتی در حومه شهرها و مناطق روستایی دریافت. برای این کار کافی است نگاهی به جدول نتایج همه پرسی انداخته شود: شهرهای بزرگ انگلستان و سراسر اسکاتلند به نفع ماندن در اتحادیه اروپا رای دادند، درحالی که شهرها و روستاهای فقیر انگلیس و ویلز خروج از اتحادیه را ترجیح دادند. حتی حضور دو دانشگاه، جامعه مهم آسیایی تباران و اقتصاد شکوفای شهری نیز نتوانست شهرهایی چون ناتینگهام و بیرمنگام را در زمره هواداران ماندن در اتحادیه اروپا نگهدارد. این شهرها، با دادن رای علیه اروپا، به طغیانی دست زدند که در طول سال ها قوام یافته و به رویداد تاریخی تعییین کننده ای بدل شده بود. این امر سه دلیل عمده داشت.
در درجه اول، لیبرالیسم نو، که انگلستان یکی از آزمایشگاه های آن بوده، شکاف برداشته است. درآغاز سال های دهه ١٩٨٠، مارگارت تاچر، نخست وزیر سیاستی درپیش گرفت که رکود را به فروپاشی صنعتی و اجتماعی بدل کرد و انسجام پایگاه های کارگری را برهم زد. از آن به بعد، قدرت مذاکره حقوق بگیران تاحدی زیاد کاهش یافت. درسال های دهه های ١٩٩٠ و ٢٠٠٠ در انگلستان نیز مانند سراسر دنیای غرب، استفاده از اعتبار برای پوشش فاصله بین درآمدهای منجمد شده و رشد اقتصدی کاربرد یافت.
آنتونی بلر، نخست وزیر و رهبر حزب کارگر (٢٠٠٧ – ١٩٩٧) بر این توهم دامن زد که چشمه ثروت از مراکز شهری مرفه، جهانی شده و ثروتمند می جوشد. آقای گوردون براون که در آن زمان عضو ارشد دولت و وزیر دارایی بود، با پی بردن به این که پیشگویی تونی بلر تحقق پذیر نیست، بر هزینه های عمومی، عمدتا برخی از مزایای شغلی و استخدام کارکنان جدید افزود. با خصوصی سازی بخش های عمده ای از خدمات عمومی، مانند جمع آوری زباله، توهم تکمیل شد. در آغاز بحران سال ٢٠٠٨، می شد شهرهایی بدون کمترین اشتغال تولیدی را دستخوش آسیب هایی که فقر ایجاد می کند دید، اما در آنها کامیون های جمع آوری زباله کاملا نویی دیده می شد که رانندگی آنها را افرادی با حداقل دستمزد به عهده داشتند. این شهرها تنها به برکت دریافت مزایای اجتماعی گوناگون، مربوط به نگهداری کودکان و مبتلایان به اختلالات ذهنی و غیره ادامه حیات می دادند (٣).
سپس بحران سال ٢٠٠٨ سربرآورد. به محض بروز بحران، دولت محافظه کار آقای دیوید کامرون (٢٠١۶ – ٢٠١٠) از هزینه ها کاست. کمبود اعتبارات ضربه ای شدید به کسب و کارهای کوچک زد که از میدان به در رفتند یا جای خود را به سه نماد فقر شهری دادند: «پوند لند»، (فروشگاه هایی که همه کالاهایشان به قیمت یک پوند استر لینگ است)، «خرده وام دهندگان» (موسسات نیکوکاری وام دهنده مدرن) و دفاتر «مشاوره برای شهروندان»، که در آنها می توان از صبح صف بست تا کمکی برای تسهیل بدهی به دست آورد، از اخراج اجتناب نمود یا با افکار تیره و میل به خودکشی مبارزه کرد.
همه شهرها سرنوشت مشابه نداشتند: لندن، منچستر، بریستول و لیدز، از جمله در صحنه بین المللی، درنظر اول خوشبخت به نظر می آیند. اما، درسطح پائین اقتصادی، کارمند کم درآمد «زارا» ناهار خود را از «ساب وی» می خرد که کارمند کم درآمد آن پیراهن خود را از «زارا» خریداری می کند. برای آنها، مشکل بیش از آن که در دستمزد باشد در مسکن است. بهای املاک با برخورداری از ٣٧۵ میلیارد لیره استرلینگ (نزدیک به ۴۴۵ میلیارد یورو) تسهیلات کمیتی (quantitative easing) به چنان اوجی رسید که در لندن بسیاری از جوانان شاغل در یک اتاق مشترک زندگی می کنند. سکونت در واحدهای کوچک مسکونی با حداقل فضا که برای خوابگاه دانشجویان استفاده می شد، اکنون حتی در میان وکلای جوان رواج یافته است…
با آن که بحران لیبرالیسم نو چشم انداز آینده جوانان به شدت بدهکار را تیره کرده، می باید عامل قاطع طغیان را در جای دیگر جستجو کرد. این طغیان در محل هایی رخ داد که از زندگی پرتلاطم شهرهای چند فرهنگی، این مُسکِن لیبرالیسم نو ، در آنها خبری نیست یا دست کم آن را به قدر کافی نمی شناسند تا احساس غالب فاجعه سخت اقتصادی را جبران کند.
در ژانویه سال ٢٠٠۴، هنگامی که ٨ کشور اروپای شرقی به فضای آزاد رفت و آمد در اتحادیه اروپا دست یافتند، دولت آقای بلر هیچ محدودیت موقتی برقرار نکرد. یکی از وزیران حزب کارگر با اطمینان پیش بینی می کرد که شمار مهاجرانی که می آیند بیش از ٣٠ هزارتن نخواهد بود. اما دست یابی به نیروی کار اروپایی ارزان و کم اطلاع از حقوق خود امری سازمان یافته بود. امروز سه میلیون تن با اصلیت اروپایی در انگلستان زندگی می کنند و دو میلیون تن از آنان شاغل هستند. با احتساب آمدن پی درپی غیر اروپائیان، کارگران متولد خارج از انگلستان نزدیک به ١٧ درصد نیروی کار را تشکیل می دهند.
با آن که برخی از مهاجران در دستگاه دولتی شاغل هستند (۵۵ هزار خارجی اروپایی در بخش خدمات عمومی سلامت و بهداشت کار می کنند)، بیشتر آنها به کارهایی با حقوق خیلی کم در بخش خصوصی مشغول هستند. آنها ۴٣ درصد از نیروی کار صنایع تبدیلی خوراکی و کنسروسازی را تشکیل می دهند. در سطح صنایع تولیدی نیز میزان آنها ٣٣ درصد نیروی کار است. درجنوب لندن من یک تولید کننده روژلب را یافتم که همه کارگران خود را از لیتوانی استخدام کرده بود.
طبقه سیاسی اثر اجتماعی مهاجرت انبوه را از دیدگاه نظری درک می کرد، اما از اثرات درونی آن هیچ اطلاعی نداشت. این افسانه که کارگران بریتانیایی برای اشتغال در این کارها «خیلی خنگ» هستند یا «اهل کارکردن نیستند» با گفتمان لیبرالی نو به خوبی جور در می آمد. این گفتمان جایی برای امکان این که این پدیده به دستمزد های به شدت پائین و مالیات های اضافی کسر شده از آنها برای کشاندن دستمزد خالص به زیر مقدار قانونی تسری یابد به جا نمی گذاشت.
ظهور ناگهانی مغازه های لهستانی و کافه های پرتغالی درشهرهای کوچک بریتانیا از دید نخبگان کلان شهرها اثرجادویی جهانی گری در زندگی غم انگیز ساکنان این شهرها است. درعوض، روزنامه نگاران شاهد رشد بغض و کینه ای عمیق بودند.
اگر به اینها ریاضت اقتصادی را نیز بیافزائید ، تابلو کامل می شود. هنگامی که کاهش تعداد کارمندان خدمات عمومی را تکه پاره می کند، جای تعجبی نیست که برخی ازخود بپرسند آیا با تعداد کمتر مهاجر بحران قابل تحمل تر نخواهد بود. کسانی که جسارت طرح این پرسش را داشتند بیگانه ستیز نامیده می شدند.
آقای کامرون قول داد که شمار مهاجران را به «چند ده هزار تن» کاهش دهد. سال گذشته تفاضل خالص مهاجران به ٣٣٠ هزارتن رسید (۴)، که نیمی از آنها از اتحادیه اروپا بود. جنبش هوادار «برکسیت» روی این رقم متمرکز شد و با تحریک به این تهدید که تحت تاثیر مهاجرت اروپایی درهرسه سال یک میلیون به جمعیت افزوده خواهد شد و این که وضعیت دستمزدهای پائین نمی تواند بهبود یابد و نیز این که حتی دولت محافظه کار اراده اقدام در این مورد را ندارد، کارزار خود را به پیش برد.
دولت از اتخاذ تدابیری برای جلوگیری از مهاجرت اروپایی درسطح اقتصاد خرد سرباز زد. هنگام مذاکرات فوریه ٢٠١۶، آقای کامرون حتی به خود زحمت نداد که رسما خواستار ترتیبی درمورد مقررات رفت و آمد آزاد افراد شود.
به این ترتیب، همه شرایط جمع شده بود که مهاجرت محور بحث شود وهمه مسایل دیگر گرد آن بچرخد. درجریان آخرین روزهای کارزار،هنگامی که جو کاکس (۵) نماینده مجلس به قتل رسید، وقفه ای در گفتمان ضد مهاجرت پدید آمد، مردم بریتانیا هراسان با پیامی در ارتباط با اروپا رودررو شده بودند: اروپا را ترک و مهاجرت را مهار کنید، یا همچنان به مهاجرت بی حد و حساب، کاهش دستمزدها و تنش های فرهنگی تن دهید.
نخبگان سیاسی، ازجمله جناح چپ حزب کارگر، براین تصور بودند که شمار کسانی که به این پیام می پیوندند از ۴٠ درصد فراتر نخواهد رفت. سرانجام، از آنجا که ٣٠ درصد از آسیایی تباران و ٢٢ درصد از رای دهندگان سیاه پوست به «برکسیت» رای دادند، اکثریت ضد اروپایی به ۵٢ درصد رسید (۶). جوانان، که ٧۵ درصد از آنان از باقی ماندن در اتحادیه اروپا حمایت می کردند، تنها گروهی بودند که شمار غایبان در رای گیری در آنها زیاد بود. کمتر از نیمی از بریتانیایی های کمتر از ٢۴ سال پای صندوق رای رفتند، درحالی که این میزان درمیان افراد سالمند ٧۵ درصد بود.
از سال های دهه ١٩٧٠، شاهد فروپاشی ستون های چپ میانه هستیم: وابستگی به اتحادیه اروپا، تاکید بر بخش اجتماعی و نزدیک شدن به دیگر حکومت های عضو اتحادیه. درحال حاضر، به نظر می آید که طبقه سیاسی و جامعه بریتانیا به دو بخش تقسیم شده است: نماد یکی «مردی با کامیونت سفید» است که نمونه کارگری است که تحصیلات کمی دارد و پرچم ملی را بر پنجره خودروی خود بر می افرازد؛ و دیگری را یک ریشوی پیرو آخرین و جدیدترین مد نمایندگی می کند که سفرهای هنری اش به برلن و تعطیلات در ایبیزا باید با دقت سازماندهی شود.
حزب کارگر می باید از این پس وسیله ای برای به هم پیوستن دو بخش اجتماعی خود در میان چهار ملتی که پادشاهی متحد بریتانیا را تشکیل می دهند بیابد. این حزب اکنون باید طرحی برای عدالت اجتماعی و دموکراسی به مردمی که براثر این همه بی اعتمادی دچار عدم ثبات شده اند پیشنهاد کند.
پانویس ها:
١- این نام برای عروسکی پارچه ای با صورت سیاه به کار می رود که در قرن نوزدهم در کتاب های کودکان به کار می رفت. از آن به عنوان ناسزای نژاد پرستانه استفاده می شود.
٢- گزیده های بایگانی ما، « “برکسیت”، قبل، بعد»، ٢۵ ژوئن ٢٠١۶ را بخوانید.
http://www.monde-diplomatique.fr/carnet/2016-06-25-Brexit-avant-apres
٣- مقاله فیلیپ مارلی یر، « یک جریان نوکارگری بسیار محافظه کار»، لوموند دیپلوماتیک، مه ٢٠٠۵ را بخوانید.
http://ir.mondediplo.com/article617.html
۴- چشم انداز انگلستان در ٢٠١۶. مهاجرت بین المللی به و از انگلستان»، «دفتر آمار ملی»، لندن، ٢۶ مه ٢٠١۶.
« UK perspectives 2016. International migration to and from the UK », Office of National Statistics, Londres, 26 mai 2016.
۵- نماینده حزب کارگر که توسط یک هوادار راست افراطی در ١۶ ژوئن ٢٠١۶ کشته شد.
۶- «چرا و چگونه انگلستان در روز پنجشنبه رای داد»، فهرست رای لرد اشکرافت، ٢۴ ژوئن ٢٠١۶.
« How the United Kingdom voted on Thursday… and why », Lord Ashcroft Polls, 24 juin 2016.