خوانشی زیباشناسانه بر فیلم قصر شیرین ساخته رضا میرکریمی
(( دون ویـتـو کـورلـئـونـه: بـرای خـونـوادت وقـت مـیـذاری؟
نوشتههای مرتبط
جـانـی فـونـتـان: آره
دون ویـتـو کـورلـئـونــه:خـوبـه. چـون مـردی کـه وقـت صـرف خـونـواده اش نـکـنـه هـیـچ وقـت نـمـیـتـونـه یـه مــرد واقـعـی بـاشـه.))
پدرخوانده/فرانسیس فورد کاپولا
سینمایی قصر شیرین تازه ترین ساخته رضا میر کریمی ست. پیرنگ این فیلم از این قرارست، که شخصیت جلال(حامد بهداد) که بعد از یک تصادف غیر عمد، از سوی دادگاه به زندان محکوم شده، خانواده خود را ترک کرده و بعد از اینکه دوره محکومیت وی به اتمام می رسد، به شهری دیگر می رود و بعد از دو سال به شهر خودشون برگشته چون همسرش شیرین دچار مغز مرگی شده است. این فیلم را می توان در ژانر درام_خانوادگی است.
فیلم با موسیقی ملایمی آغاز و صدای بازی و ترانه خوانی کودکان شروع می شود. در نمای اول فیلم ما می بینیم که جلال با حالتی نیمه معتاد در کنار دیواری ایستاده و در حال کشیدن سیگار هستش، و منتظر زنی که خواهر زن سابقش یعنی « شیرین»است. لباس های (کُت) که برای شخصیت جلال انتخاب شده است، با صحنه و شخصیت اصلی فیلم عجین شده و زیباشناسی فیلم را نمایان تر می کند.
حرکات، رفتارها و احساس ها (میمیک) بازیگران در این فیلم با توجه به درون مایه فیلم به خوبی اجرا می شود.
ژست های که جلال در قبال نقش های مقابل خود می گیرد، یاد آور فیلم ها با ژانر وسترن ست. ما در نمایی که کودکانی به سراغ شیرین میایند تا گلدان های خودشان را بفروشند با دغدغه کارگردان که به عنوان مولف هست، بیشتر آشنا می شویم و آن دغدغه کودکان است. « بحث در مورد جایگاه فیلم به مثابه هنر، با مساله تالیف فیلم ارتباط پیدا می کند، علت این امر نیز این است که علی رغم شباهت هایی که یک فیلم با گونه ادبی دارد، نظریه مولف در فیلم، معنایی گسترده از یک نویسنده دارد و در واقع اشاره ای است به مقام هنرمند» (رک، زیباشناسی هنرها، ص۲۵۴)
فرانسوا تروفو جز پیشگامانی بود که در نشریه سینمایی فرانسه یعنی کایه دو سینما مبحث نظریه مولف در فیلم را مطرح کرد و اثبات کرد که کارگردان نیز می تواند به عنوان مولف شناخته بشود.
« پرکینز می گوید: کارگردان می تواند روابط مهم مجموعه هنری که به راستی آن را به یک فیلم بدل می کند، تحت کنترل آورد و بدین وسیله کارگردان، مؤلف فیلم باشد و کنترل سایر عوامل زیباشناختی فرعی در فیلم به عهده همکاران او قرار گیرد». (رک، زیباشناسی هنرها، ص۲۵۵)
هنگامی که جلال سوار بر اتومبیل می شود، خواهر زن او یعنی نسرین همراه می شود، در اینجا جلال قصد کرده است که از پذیرش مسئولیت پذیری در قبال فرزندان خود یعنی علی و سارا سر باز کند ولی در هنگامی که با اتومبیل هسر نسرین (باجناق) روبه رو می شود، کودکان را به اجبار به پدر واگذار می شود. نماهای نزدیک از کودکان، حس معصومیت آن ها را به زیبایی به مخاطب خود القا می کند. سفر جاده ای پدر همراه با دو فرزند خود آغاز می شود. جلال در مسیر سفر خود به بیمارستان می رود تا رضایت نامه قطع شدن دستگاهای همسر سابقش یعنی شیرین را، امضا کند. ولی همه داستان به اینجا ختم نمی شود.
بعد از اینکه در حیاط بیمارستان در حال کشیدن سیگار، چهره شسکته شده جلال در نمای بسته را می بینیم بدون اینکه البته تماشاگر از این موضوع آگاهی داشته باشد.
جلال شخصیتی تو دار، عبوس، و کمی خشمگین هست که به خاطر گذشته و مساله ای که برای تماشاگر ابهام دارد، شیرین را ترک کرده ولی شیرین به فرزندان خود قول بازگشت پدر را و قصری به نام « قصرشیرین» برایشان ساخته، داده است. فرزندان که فکر می کنند در حال رفتن به قصر شیرین هستند، در مسیر جلال زنی را که همسر دوم وی نجمه ( ژیلا شاهی) سوار بر اتومبیل می کند. نماهای مدیوم شات را در اتومبیل می بینیم که نجمه در حال سوال پرسیدن از فرزندان جلال است. و این سوال و جواب ها باعث ناراحتی جلال می شود. یکی از مسائلی که در اینجا باید دقت کرد روانشناسی شخصیتهاست باعث زیباشناسی فیلم شده است. سارا نماد صداقت و معصومیت انسان ها، علی نماد پسری تنها و خشمگین از وضعیت موجود خویش و ، نجمه نماد حسادت انسان هاست و جلال نماد مردی خسته و مانند علی خشمگین.
هنگامی که به پمپ بنزین می رسند، ما با نمای اکستریم کلوزآپ اثر انگشت جلال را می بینیم و در اینجا متوجه می شویم که جلال رضایت نامه مربوط به شیرین را اثر انگشت زده است. ما در این فیلم با جزئیات فراوانی روبه رو هستیم. فراموش نکنیم که این جزئیات هستند که همیشه کلیات را می سازند و منسجم می کنند. حتی ما در فرهنگ هم همیشه می دانیم که این خرده فرهنگ ها هستند، فرهنگ های کلان را شکل می دهند.
در اتومبیل صحبت از اینکه شیرین شغلش چی بوده، و سارا در پاسخ به نجمه می گوید، شیرین در گلخانه داودی کار می کرده و این پاسخ باعث شک و شبهه در وجود جلال به شیرین می شود.
در سکانسی که گلخانه داودی را نشان می دهد، ما با میزانسن زیبای روبه رو هستیم. زنان کارگر با لباس های مناسب فضا در جنب و جوش هستند و از قاب بندی های دوربین خارج و داخل می شوند. حرکت دوربین از این منظره باعث آرامش خاطر تماشاگر می شود. ولی هنگامی که در سکانس بعدی یعنی جلال و داودی با هم در داخل گلخانه ای خلوت می کنند، برای اینکه شک و شبهه خیانت شیرین از بین برود، یک تنش میان دو شخصیت ایجاد می شود و به جلال ثابت می شود که شیرین به او خیانت نکرده است. یکی از نکات مهم فیلم که به لحاظ زیباشناسی می توان دریافت کرد و به زیباشناختی فیلم کمک شایانی کرده، همین عدم خیانت شیرین به جلال هست.
در سوره نحل آیه ۷۲ چنین فرموده شده است: « وَاللَّهُ جَعَلَ لَکُم مِّنْ أَنفُسِکُمْ أَزْوَاجًا وَجَعَلَ لَکُم مِّنْ أَزْوَاجِکُم بَنِینَ وَحَفَدَهً وَرَزَقَکُم مِّنَ الطَّیِّبَاتِ ۚ أَفَبِالْبَاطِلِ یُؤْمِنُونَ وَبِنِعْمَتِ اللَّهِ هُمْ یَکْفُرُونَ» « خداوند برای شما از جنس خودتان همسرانی قرار داد؛ و از همسرانتان برای شما فرزندان و نوههایی به وجود آورد؛ و از پاکیزهها به شما روزی داد؛ آیا به باطل ایمان میآورند، و نعمت خدا را انکار میکنند؟» (قرآن کریم)
دوباره هر چهار شخصیت فیلم سفر خود را ادامه می دهند، حس حسادت و نفرت نجمه از شیرین در دیالوگ های آشکارست. جلال با فهمیدن اینکه شیرین به او خیانت نکرده است، کمی به آرامش دست پیدا می کند و این باعث می شود که جلال آهسته آهسته به سوی تکامل خود حرکت بکند. یکی از بهترین سکانس های این فیلم در جایی است که نجمه متوجه می شود، جلال به مبلغ ۵۰ میلیون پول در حساب خود دارد و نام شیرین را با نام دیگری در تلفن همراه خود ذخیره کرده است. هنگامی که نجمه از ماشین پیاده می شودو در کنار جاده حرکت می کند، گفتگو و تنش بین جلال و نجمه باعث می شود که بحران در فیلم دوباره جریان پیدا بکند. بازی طبیعی این دو شخصیت باعث می شود که واقع گرایی که یکی از خصیص های فیلم های رضا میر کریمی هست، نشان داده می شود. وقتی نجمه از جلال جدا می شود، و هنگامی که پلیس راه ماشین جلال را مسدود کرده از حرکت، پیشنهاد رشوه به پلیس و اطلاع دادن جلال به مقام بالاتر یکی دیگر از جزئیاتی که می توان به آن فکر کرد، در سکانسی هست که جلال به افسر پلیس می گوید من به تو پول ندادم، این تو بودی که پول برداشتی! دوباره جزئیاتی که در فیلم به آن اشاره می شود. پلیس از او می خواهد به مقام بالا دستی خود درباره رشوه دادن چیزی نگوید و می گوید او خانواده دارد. دغدغه مهم و شاید اصلی ترین دغدغه کارگردان در این فیلم همچون فیلم های یه حبه قند، به همین سادگی، مفهوم و معنای خانواده است. جلال هنگامی که به ماشین خود باز می گردد، متوجه می شود که فرزندان خود در اتومبیل نیستند و به جستجوی آنها می پردازد، و در سکانسی که فرزندان خود را پیدا می کند، متوجه می شود که کودکان از پدر خود فراری و گریزان هستندو این باعث می شود که در سکانس های بعدی جلال دوباره با فرزندان خود کمی ملایم تر برخورد بکند.
در سکانسی که برادران شیرین با جلال روبه رو می شوند، و با او درگیر فیزیکی می کنند، جلال از خود هیچ واکنشی نشان نمی دهد، شاید به خاطر ترس از اتفاق که قبلا برای جلال رخ داده، و شاید هم به خاطر کودکان خودش هست که نمی خواهد دیگر چنین اتفاقی بیافتد و آن ها را رها بکند.
ما در این سکانس متوجه می شویم که جلال یکی از اعضای بدن شیرین را به مبلغ ۵۰ میلیون فروخته است ولی به نظر میاد، این مساله با رضایت قبلی خود شیرین بوده باشد.
رنگ بندی و موسیقی متن این فیلم هارمونیک شده است.
« بیان رنگ اثری است از شیوه ای محتاطانه که به آن پرداخته می شود. دلالت باید از دینامیک های رنگ برآید، به زبان دیگر از تضادها و تبدیلات آن ها، از هم نشینی همواره متغییر که میان فرم و رنگ وجود دارد که ابتدا بر یکی و سپس دیگری تاکید می کند». » اهمیت روانی رنگ ها به هارمونی های مرتبط با هم بستگی دارد و نه کیفیت خود رنگ ها.
استفاده از رنگ قرمز برای نشان دادن خشم یا رنگ آبی برای نشان دادن احساسات و رنگ زرد برای خیانت، ایجاد یک فرم ابتدایی نمادین است. به همین ترتیب نواهای موسیقایی هیچ معنایی ندارند. مگر اینکه نسبتی با همدیگر داشته باشند» (رک، روانشناسی و زیباشناسی سینما، ص۳۲۸)
ما با لوکشین جاده ای که از درختان تنومند و جاده ای خاکستری و فضای سبز، و سنگ های درشت و زمخت همراه می شویم و این حس آرامش را به تماشگر القا می کند و همه این ها باعث زیبا شناسی فیلم شده است. رنگ ها با درون مایه فیلم و شخصیت درونی اصلی فیلم آمیخته و باعث هارمونی شده اند. همه ما می دانیم که انسان موجودی خاکستری ست و همیشه روز نه ای امیدوار کننده و روشن در دورن هر انسانی برای تکاملش نهفته است. در سکانس آخر فیلم در جاده که هوا تاریک شده وقتی اتومبیل با یک جسم برخورد می کند، و جلال اتومبیل را نگه می دارد، با اشک و زاری پسرش یعنی علی که فکر می کند که آن جسم یک روباه بوده از پدرش می خواهد پیاده بشود تا به آن روباه کمک بکند. در هنگامی که جلال پیاده می شود یک موسیقی آرام نواخته می شود، دقیقا حس تکامل شخصیت درونی جلال را بر روی پرده نقره ای به نمایش می گذارد.
یکی از مسائل زیباشناسی این فیلم همین نکته هست که در دل تاریکی قلب جلال به سوی نور و روشنایی حرکت می کند.
این فیلم محصول پنهان کاری ست که در جامعه در حال بروز هست و در اجتماع و حتی خانواده ها رسوخ کرده است.