انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

۴. مشروطه و رویارویی با اصلاحات در اصفهان و تهران در دوران قاجار (۱۰)

پژوهش های فرهنگی مدرن در ایران

چنانچه دیده می‌شود، صرف نظر از هوشیاری هایی که از سوی آزادیخواهان و اصلاح طلبان در دور اول مبارزات (در زمان مظفرالدین شاه) وجود داشته ، در مرحله بعدی، یعنی از زمان استبداد صغیر تا شکست محمد علی شاه و تشکیل مجلس دوم، به لحاظ فضای اجتماعی و سیاسی، تفاوتهای بارزی در اصفهان و تهران وجود دارد: در اصفهان، این حکومت مرکزی (ناصرالملک، در مقام نایب السلطنه) است که گویی به شیوه قاجاری و تیول داری، به تقسیم غنائم می‌پردازد و اصفهان را نخست به صمصام السلطنه «می بخشد!»؛ که مردم اصفهان معترض این انتصاب می‌شوند. و ناصرالملک با دیدن ناخشنودی و اعتراض مردم، به جای صمصام السلطنه، لطف علی خان امیرمفخم بختیاری را که پسر عموی صمصام السلطنه بود، جایگزین او می‌کند، اما از آنجا که مردم اصفهان تا همین چندی پیش ستمهای امیر مفخم را تجربه کرده بودند و هنوز به یاد داشتند، به حکمرانی همان صمصام السلطنه رضایت می‌دهند…؛ مسئله اینجاست که گویی اصلا هیچ اتفاقی نیفتاده است و حکومت مشروطه ای هم برقرار نشده است. زیرا به لحاظ عملکردِ حکومت مرکزی ، شاهد ادامه همان روند نظام تیول داری و فئودالی به سبک و شیوه قاجاری هستیم.

و اما تهران هم در آن ایام ماجرای خاص خودش را داشته که خوشایند نیست، و اگر بخواهیم مسامحه ای در کارش کنیم، تنها می‌توان آنرا به عنوان تاکتیک رقابتی و ستیز دو جریان دموکرات و اعتدالیون توجیه کرد . به بیانی «سیاسی کاری»هایی که معمولا احزاب گرفتارش هستند؛ در غیر اینصورت، به لحاظ «اصولی» قابل هضم نیست. به هر حال، در این ایام شاهد قدرت گیریِ نیروهای فرصت طلبانه ای در تهران میشویم که به قول آدمیت «هیچکدام اعتقادی به حکومت ملی ندارند»، اما تفاوت عمده فضای اجتماعی و سیاسی تهران با اصفهان در این بود که چنانچه گفتیم (از حیث «سیاسی کاری»)، این نیروهای فرصت طلب، صرفاً ابزار قدرتی بودند در دست نزاع و ستیز طبقاتیِ دو فرقه (حزب) اعتدال و دموکراتها. دو حزبی که هر دو در دستیابی به «فرمان مشروطیت» و «شورای ملی»، سهمی در پیروزی داشتند. به بیانی هر دو از مشروطه خواهان و اصلاح گرانی بودند که در ستیزهای دوره قبل، در برابر مشروعه طلبانِ مشروطه خواه ، متحد یکدیگر بودند. اما بعد از شکست محمد علی شاه و تشکیل دور دوم مجلس، رویاروی یکدیگر قرار گرفتند و وارد ستیز و نزاعی دیگر شدند. که میتوان دلیل آنرا در خاستگاههای طبقاتی متفاوت شان دید. آبراهامیان از وزیر مختار انگلیس نقل قول میکند که قدرت فرقه اعتدال بیشتر در بین روحانیون، تجار و صنعتگران نهفته بود، ضمن آنکه خود (آبراهامیان) اضافه می‌کند : «فرقه اعتدال از اهداف اشرافیت زمیندار و طبقه متوسط سنتی پشتیبانی می‌کرد و فرقه دموکرات سخنگوی طبقه روشنفکر جدید بود» (۴۶) . بدین معنی که با دو برنامه اصلاحاتی مواجه ایم که هر کدام می‌خواسته بدون مشارکت دیگری در مصدر قدرت قرار گیرد و به اصطلاح قدرت را به نفع خود و متحدینش به تصرف درآورد. پس با تصویه ای مواجه ایم که معمولا در انقلابهای غیر دموکراتیک دیده می‌شود (حتی اگر خود را دموکراتیک معرفی کند). در بحثی جداگانه حتما به این مسئله خواهیم پرداخت. اما اکنون همینقدر بگوییم که همانگونه که می‌بینیم، شهر تهران، در این مرحله درگیر آگاهی و منافع طبقاتی شده است . رخدادی که در زمان ناصرالدین شاه، حتی تصورش هم از محالات بود. در آن ایام تنها ستیزی که می‌شد تصور کرد، نزاع با حکومت استبدادی ناصرالدین شاه بود. و از آنجا که در دوره ناصری ، مردم به منزله «رعایا» دیده و درک می‌شدند، این شیوه از ستیز، بین گروههای مختلف اجتماعی اصلا افقی برای آشکاری و حضور نداشت. حال آنکه چنانچه در بررسی مبارزات دور اول (دوره مظفرالدین شاه ) دیدیم، مردم برای نخستین بار در مقام «ملت»، به منزله «قدرت» دیده و درک شدند. به طوریکه به یکی از ابزارهای بسیار مهم ادبیات سیاسی تبدیل شدند؛ تا جایی که چنانچه در بحث های گذشته دیدیم ، هنگامی که در مفاد فرمان مشروطیت، نامی از «توده ملت» برده نشد بود، اصلاح طلبانِ مشروطه خواه ، از پذیرش و موافقت با فرمان امتناع کردند. بنابراین زمانی که فرقه دموکرات با سردار اسعد متحد می‌شود، این اتحاد نه به معنای پذیرش یا تأیید بینش و عقاید وی، که مسلماً فارغ از دغدغه استقلال سیاسی و یا درد حکومت ملی است، بلکه صرفا در حد ابزار قدرت در ستیز با اعتدالیون است. همانگونه که حزب اعتدال به حمایت از سپهدار تنکابنی درآمد . فاتح دیگری که آدمیت او را هم مانند سردار اسعد ، فارغ از روحیه و اندیشه مشروطه خواهی دانسته است. بنابراین ضمن تأکید بر نظر آدمیت، این نکته را به آن اضافه می‌کنیم که هر دو سردار، برای هر دو فرقه در حد ابزار قدرت بودند تا در ستیزی که با یکدیگر داشتند، بتوانند از پس یکدیگر برآیند.

به نظر می‌رسد همه این احوالات ، بالا و پایین شدن ها و به انحراف کشیده شدنِ فرقه ها و جریانهای انقلابی و اصلاح طلب، از ویژگی «آزادیِ» فاقد تجربه قبلی است. آزادی ای که به دلیل بیرون زدن از چارچوبهای قبلی، و فقدان تجربه لازم (بخوانیم دموکراتیک) جهت مدیریت وضعیت جدید، به سرعت آلوده انحصارطلبی قدرت و ثروت می‌شود. در اینجا مسئله تأیید یا نفی این پدیده های اجتماعی و سیاسی نیست. بلکه تا جایی که بشود، تلاشی است در جهتِ توجه به تجربه هایی که در زندگی روزمره، در آن ایام پدید آمده بود. به عنوان از قِبَل این «آزادی» در خصوص قلمرو روزمره مردم تهران، متوجه رخداد تازه‌ ای می‌شویم که از فضای آزاد نشأت می‌گیرد. با توجه به منابع (ایوانف)، می‌دانیم که در ایام مبارزات مشروطه خواهان، در قلمرو عمومی شهرِ تهران، همواره گفت و شنودهای مترقی جریان داشت. حتی اگر بپنداریم که قلمرو روزمره هم، به یاری مطبوعات و گفتگوهایی که در کوچه و بازار سر می گرفت ، هر روز برای توده های مردم به کلاس درسی می‌مانست که کارش آشنایی تدریجی با اندیشه های آزادی خواهانه، بوده ، با این حال، علارغم مشارکتی هم که مردم در زندگی روزمره خود ، در دور اول مجلس با نمایندگان در قلمرو عمومی داشتند (۴۷) ، باید اذعان کرد که به دلیل فقدان بسیاری از پیش فهم ها، به لحاظ ذهنی ، هنوز برایشان افقی وجود نداشت که بتوانند تفاوتهای بین روند نظامهای شبهه فئودالی و ساختار سیاسی و اجتماعی مدرن را تفهیم کند و مورد شناسای شهر تهران، چنین شهری بود ؛ چه رسد به شهری مانند اصفهان که چنانچه دیده شد، فاقد تجربه مجادلات و تنش مشروعه خواهان و مشروطه طلبان مترقی بود. تهران، شهری بود که در سراسر دوران نهضت مشروطه تا قبل از به توپ بستن مجلس ، مردمش ـ با وجودِ خشونت هایی که در گفتگوها میتوانست وجود داشته باشد ـ ، خود نیز از گفتگو کنندگان بودند . و بدین ترتیب میتوانستند تا حدی (مسلماً بدون دستیابی به تأملات انتقادی)، با اندیشه های «متفاوت» مواجه شوند، و از این امکان برخوردار شوند که از نحوه تفکرات سنتی ای که سالیان سال ذهن شان را پر کرده بود ، حتی به طور موقت اندکی فاصله گیرند و با شکل دیگری از اندیشه روبرو شوند . ضمن آنکه در برابر محرومیت ها و رنجهایی که داشتند اکنون ولو بسیار اندک می توانستند به حقوق اجتماعی خود واقف شوند ، اما هیج بعید نیست که به لحاظ اگزیستانسیالیستی در تجربه عجیب و غریبی غوطه ور بوده باشند: آواها و واژه های جدید ، فضا و رنگی «نو» و دیگر گونه برایشان می‌ساخت. به این می مانست که از مکان و زمانی دیگر آمده باشد ، و به یک باره آسمان شهر را پوشانده و در هوا شناور باشند. از این منظر (اگزیستانسیالیستی ) ، مهم این نیست که بسیاری از معناهای کلماتی را که به گوششان می خورد نمی دانستند و نمی فهمیدند ؛ مهم وجودِ «سرشاری زندگیِ» خارج شده از بطن عادت واره ها است . این مردم امکان آنرا یافتند تا با اتکا به تجربه حسیِ چنین فضایی، به منصه ظهور خود و دیگری در فضایی متفاوت برسند و از سر تجربه اش به نوعی آزادی دست یابند. در حال حاضر، کاری با آگاهی سیاسی شان و حد و حدود آن نداریم؛ در اینجا مهم آگاهی شان نسبت به خروج از مدار تکرارهاست . و از قضا همین امر است که برای آنها «نشاطِ آزادی» را به ارمغان می آورد. بنابراین با نوعی از «آزادی» مواجه ایم که ناشی از خروج از فضای عادت واره های همیشگی است … ؛ سخن از قرار گرفتن ، در معرضِ روابط و گفتگوهایی است که «نو و تازه» اند . اینک آزادیِ نشاط انگیزِ اندیشه های جدید است که در اطراف آنها پرسه می زند. آیا به غیر از این است که صِرف تازگی شان می‌توانست بوی نایِ چند هزار ساله ی فرهنگِ در خود خفته را از روحِ شان بزداید. این همان فضایی بود که در ایام نهضت مشروطه ، شهری همچون اصفهان آنرا کم داشت. و این کم بودگی، چیزی بود که برای متحول شدنِ فرهنگ شهر و زندگیِ شهری امری لازم بود . سخن در خصوص «برخاستنی عصیان گرایانه» از بستر چند صد ساله سنت است. همانی که این آمادگی را دارد تا در صورتی که مجالی برای پروردن خود بیابد، به واسطه جنبش های شهری، از سوی خودِ شهر نشینان (و نه به صورت فرمایشی از بالا ) ، رفرمهای اجتماعی و فرهنگی و سیاسی را به وجود آورد و روابط را تحت تأثیر خود قرار‌دهد .

ادامه دارد …

منابع
۴۶. آبراهامیان یرواند؛ ایران بین دو انقلاب : درآمدی بر جامعه شناسی سیاسی ایران معاصر ؛ ترجمه احمد گل محمدی و محمد ابراهیم فتاحی ، تهران : نشر نی ، چاپ دوم ۱۳۷۷ ، ص۱۳۲
۴۷. ایوانف ، م. س؛ انقلاب مشروطیت ایران ، ترجمه آذر تبریزی، [تهران، ۱۳۵۷]، ص ۲۷.