بحران خرد و فانتزی آزادی
هانری ژیرو برگردان عاطفه اولیایی
نوشتههای مرتبط
با تمرکز بیشتر و بیشتر قدرت در دست نخبگان شرکتی و مالی، آزادی به طور انحصاری در چارچوب بازار تعریف شده،نابرابری فضیلت گشته و منطق خصوصی سازی براحساس همبستگی مدنی و همدردی و دولت رفاه غلبه می کند؛ و چنین است نتیجه ی مرگبار ظهور نولیبرالیسم به عنوان چهره ی جدید فاشیسم(۱۳). طی گسترش ۵۰ ساله ی نولیبرالیسم، آزادی به ضد خود تبدیل شده است. و دموکراسی، که زمانی ستون آزادی مدنی بود، دشمن آن می گردد، زیرا حکومت دموکراتیک دیگر بر عملکرد بازار نظارتی ندارد. نولیبرالیسم هم اجتماع و هم فرد را تضعیف می کند و در نتیجه تفکر مسئولیت های مشترک و تعهدات اخلاقی از روحیات فرد و آگاهی در سطح جامعه رخ بر می بندد. به استدلال زیگمون بومن، از آن جا که مفهموم آزادی در حال حاضرمحدود به حق گسترش منافع تنهاخود و منافع بازار است، ” در حال حاضر اجتماع در نوعی آرامش اخلاقی” تخدیر شده است. آزادی در قاونون نولیبرالی، ازهر گونه مفهوم مسئولیت نسبت به دیگری تهی شده است.
به اعتقاد وندی براون، سیاست و دموکراسی در حال حاضر به عنوان دشمن بازار شناخته شده اند و “سیاست همچو دشمن آزادی، نظم و پیشرفت عمل می کنند.” (۱۴) سیاست در حال حاضر ترکیبی از عقاید رفرمیستی در باره آزادی و اقتدار است که هدف آن محافظت از اصول و شیوه های مبتنی بر بازار می باشد. البته آنچه که در این دسترسی همه جانبه سرمایه ناپدید می شود، مفهوم آزادی مدنی است، آن هم عمدتا از ورای بازار بورس، سازماندهی و محافظت از محرک های بی بند وبار انگیزه سود، و وحشی گری های سیاست های ریاضت اقتصاد نولیبرالی. به این شکل،آزادی نیز خصوصی گشته و افراد ناخودآگاهانه به بی تفاواتی سیاسی و اخلاقی رو می کنند.
یکی از نتایج این شرایط آن که نولیبرالیسم ، افسار از غیض و شور فاشیسم گذشته برداشته و چنان محیط سیاسی ای می زاید که گویی عرصه سیاسی، عاملیت و روابط اجتماعی در منطقه ای جنگی به جان هم افتاده باشند.
درچنن شرایطی، ستمدیدگان، فریفته تاریخ می شوند، وبه این باور می رسند که هیچ جایگزینی برای فاشیسم نولیبرالی وجود ندارد و آینده تنها می تواند تقلیدی از حال حاضر باشد. چنین شرایطی نه تنها احساس مسئولیت و مقاومت را خنثی می کند بلکه به گفته ی تیموتی اسنایدر« به خوابگردی ای می انجامد که بر آن پابانی جز بحران نیست.» (۱۵)
اعتقاد دولت بر خطرناک بودن واقعیت، ارایه آن را به توئیت هایی می سپرد که به دروغ های بی پایان، اشکال قدرت کودک وار کننده و سیاست زدگی شهروندان مشروعیت می بخشد. بدتر از آن، نتایج جنگ ترامپ علیه حقیقت تنها به محدود کردن آزادی ، تفکر و تخیل نمی انجامد بلکه همچنین تمایز بین انحطاط اخلاقی و عدالت، و نیز خیر و شر را محومی کند. همانطورکه قبلا بیان کرده ام، “وزارت اخبار قلابی ترامپ” به طور مستمر در کار ایجاد محدودیت در عرصه ی تفکراست و ادعا دارد که دلایل، شواهد، استدلال ومنطق همانا ابزارهای ایدئولوژیک دشمنان دولت اند و دیگر راهی به حقیقت نمی برند. “جنایات تفکر” در حال حاضر “اخبار جعلی” نامگذاری شده است. “(۱۶)
تیموتی اسنایدر به درستی استدلال می کند که “صرف نظرازحقایق ( داده ها)صرف نظر آزادی است زیرا اگر هیچ چیز حقیقت ناشته باشد، دیگر اساسی برای انتقاد وجود نداشته و در نتیجه ، هیچ کس را آزادی چنین کاری نیست. و البته بدون توانایی رجعت به حقیقت، سر و کارشهروندان فقط با نمایش است.»(۱۷)
جامعه پسا حقیقی، نمایشی ساخته و پرداخته دولت است برای انحراف افکار از حقایق و نمایاننده ی بحرانی اخلاقی و سیاسی ناشی ازمجموعه برنامه های وحشیانه نولیبرالی است. ترامپ و همکارانش به جای آنکه حقیقت را سکه رایج دموکراسی ببینند، دموکراسی را دشمن قدرت می دانند. چنین درکی، دموکراسی را در معرض خطر قرار داده و پایه چنان طرح آموزشی و سیاسی را می ریزد که نشو و نمای سفید برتری گرایان را تسهیل می کند.
زبان خشونت بار ترامپ به مدافعان خشمگین خود مملو از تهدید علیه « هر دیگری » است و به نظر می رسد منبع «لذت و فانتزی های عاشقانه» مخاطبانش است. (۱۸) این مخاطبان را فیلیپ راث « بی سوادان و رنجدیدگان» خواند؛ همان هایی که به نظر اوبری کاپلان « منحط ترین خصوصیات فرهنگ آمریکایی را از بیگانه هراسی تا بی اعنتایی افتخار آمیز به دانش،و انزجار از برنامه ای رفاه اجتماعی و الزامات زندگی شهروندان (مانند تحصیلات مجانی و آب پاکیزه ) را فریاد می کنند و امضا آنان «نژاد پرستی» است.