انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

دین هخامنشی – بخش نخست

پردس اکتر اسکیروو، برگردان و مقدمه: ناتالی چوبینه

یادداشت مترجم: نگارنده این مطلب یکی از چهره های برجسته جهانی در عرصه پژوهش های ایران شناسی، به ویژه زبان شناسی ایران باستان، است. معرفی مختصر این چهره در پایان هردو بخش ارائه شده، اما در این نقطه آغازین اشاره ای به روش شناسی کار او خالی از اهمیت نیست. کمبود داده ها و دانستنی های یقین آور در رابطه با تاریخ و فرهنگ ایران باستان، که به طور عمده ریشه در عدم دسترسی به بخش عمده ای از شواهد نوشتاری و مادی ای دارد

که به احتمال زیاد در گیر و دار رویدادهای تاریخی از میان رفته اند، امروزه شاید دانسته ترین واقعیت پیوندخورده با باستان شناسی ایران باشد. یکی از چاره های جبران این کمبود، کمک گرفتن از تاریخ شفاهی است. چاره ای که به نظر می رسد با ماهیت فرهنگ ایرانی، که به دلایل گوناگون در ذهن پژوهشگران غیرایرانی فرهنگی نیمه شفاهی می نماید، همخوانی داشته باشد، هرچند با توجه به دستگاه دیوانی همواره چشم گیر دربارهای ایران و تأکید فراوان روی نظام های آموزشی این سرزمین از دیرباز، نمی توان فرض وجود شواهد نوشتاری دست کم همپایه با دیگر فرهنگ های بزرگ باستانی مثل یونان و روم را یکسر کنار گذاشت.

در همین راستا، توجه به همنشینی استفاده از هردو منبع شفاهی و باستان شناختی در نوشته های اسکیَروو می تواند بسیار سودمند باشد. ویژگی ای به همین اندازه سودمند در مطلب حاضر، حضور گسترده سایر پژوهش های انجام شده در زمینه ایران شناسی از آغاز تا امروز است؛ حضوری که این مقاله را به منبعی مفصل و راهگشا برای پژوهش های بیشتر تبدیل می کند. از این رو، فهرست منابع و کتابنامه در فایلی جداگانه پیوست شده است. کاوشی دقیق تر در این فهرست به واقعیتی دوسویه راه می برد. از یک سو، دامنه تاریخی و جغرافیایی پژوهش های منتشرشده از جانب پژوهشگران متمرکز بر ایران شناسی می تواند مایه مباهات باشد. از سوی دیگر، در مقایسه با پژوهش های انجام شده روی بسیاری فرهنگ های مدیترانه یی و خاور نزدیک، نمی توان این حجم آثار را حتا نزدیک به معیاری جهانی دانست. در یک کلام، فرهنگ ایران باستان که منابع و شواهد تاریخی به برابری آن با سرآمد هم روزگارانش یعنی یونان و روم گواهی می دهند، هنوز تا رسیدن به جایگاهی درخور در عرصه جهانی پژوهش های علوم انسانی راه درازی در پیش دارد.

چکیده

«دین هخامنشی» مذهب پادشاهان ایران در نیمه دوم هزاره نخست پیش از میلاد و شکل محلی دین زرتشتی بود که از عهد باستان در ایران رواج داشت. قدیمی‌ترین شکل دین زرتشتی در متن‌های مقدس آن، یعنی اوستا، معرفی شده که احتمالن اصل آن به نیمه دوم هزاره دوم و نیمه نخست هزاره اول پیش از میلاد برمی گردد. با این حال، انتقال این دین تا صدها سال  فقط به صورت شفاهی و سینه به سینه صورت می گرفت تا سرانجام در قرن هفتم میلادی مغان زرتشتی شروع به ثبت نوشتاری این متن ها کردند. منابع دیگر مطالعه «دین هخامنشی» عبارت اند از کتیبه‌هایی به خط میخی و به زبان محلی ایران یعنی پارسی قدیم، و لوح نوشته‌هایی به زبان عیلامی که در تخت جمشید یافت شده‌اند. پایه‌های اعتقادی این دین بر دوگانه پرستی (ثنویت)  و فرض وجود خیر و شر از ازل بود؛ در عین حال، دینی چندخدایی هم بود، اما یکی از ایزدان یعنی اهورامزدا بر دیگران برتری داشت. محور بحث حاضر بررسی این مسئله است که آیا هخامنشیان زرتشتی بودند یا نه، به این معنا که آیا از شکل تحول‌یافته آموزه‌های چهره‌ای تاریخی به نام زرتشت پیروی می کردند یا نه. از آن‌جا که فرض وجود چهره‌ای به نام زرتشت در تاریخ و تحول‌های نسبت داده شده به او روز به روز بیشتر زیر سوال می رود، پژوهشگران اکنون توجه خود را صرف تفسیر همان کتیبه ها و دست نوشته های باستانی به خصوص با توجه به شفاهی بودن باورهای سنتی ایرانی و رابطه آنها با اوستا می کنند، البته ویرایش لوح نوشته های عیلامی و کندوکاو آنها به جستجوی دانستنی های بیشتر نیز همچنان ادامه دارد. 

ایرانیان

دین قدیمی ایرانیان، زرتشتی، مذهبی بود که امپراتوری های حاکم بر خاورمیانه و سرزمین های اطراف آن به مدت بیش از هزار سال از آن پیروی می کردند. نخستین این امپراتوری ها امپراتوریِ مادها بود، که به سرکردگی هوخشتره ابتدا آشور (۶۱۴ پیش از میلاد) و سپس نینوا (۶۱۲ پیش از میلاد) را مورد تهاجم قرار دادند. پس از آنها نوبت به امپراتوری هخامنشی رسید (حدود ۵۵۰ تا ۳۳۰ پیش از میلاد) که بنیان‌گذار آن کورش دوم ملقب به کورش بزرگ بود (حدود ۵۵۸ پیش از میلاد). جانشینان کورش سلسله ای از پادشاهان ایرانی را تشکیل دادند (Wiesenhöfer 1996, pp. 153, 313)، که معروف‌ترین آنها داریوش (فرمانروایی ۵۲۲ تا ۴۸۶ پیش از میلاد) و خشایارشا (فرمانروایی ۴۸۶ تا ۴۶۵ پیش از میلاد) بودند. قلمرو هخامنشیان بزرگ‌ترین امپراتوری باستانی خاور نزدیک بود که از دره سند تا لیبی، از اتیوپی تا شمال دریای سیاه و آسیای مرکزی، و نیز آناتولی و مستعمره‌ نشین‌های ساحلی یونانی را دربر داشت، اما این همه در ۳۳۰ پیش از میلاد به دست اسکندر فتح شد.

          ایرانیان، که مادها و پارسیان هرکدام یکی از قبیله‌های آنان را تشکیل می‌دادند، در اصل در هزاره دوم پیش از میلاد ساکن آسیای مرکزی بودند. تا هزاره نخست تعدادی از قبیله‌های این قوم به بخشی از افغانستان امروزی در جنوب مهاجرت کرده یا در کناره غربی فلات ایران ساکن شده بودند. در سالنامه‌های آشوری قرن‌های نهم و هشتم پیش از میلاد به اشاره‌هایی به پارسیان (پارسوواش/ پارسوماش) و مادها برمی‌خوریم (Waters 1999; Zadok 2001-28؛ درباره مهاجرت‌ها، همچنین نک. به Lecoq 1997, pp. 34-37; Witzel 2013).

          دین زرتشتی بین قدیمی‌ترین مردمان ایرانی، که خود را آریایی می‌نامیدند، رواج داشت، و متن‌هایی که اکنون در مجموع با عنوان اوستا می‌شناسیم نیز از آنها به جا مانده اند. بخش قدیمی‌تر اوستا احتمالن در سال‌های نیمه دوم هزاره دوم پیش از میلاد سروده شده و بخش بعدی در چند قرن پیش از برپایی امپراتوری هخامنشی. پس از آن اوستا به مدت بیش از هزار سال سینه به سینه انتقال یافته تا سرانجام در زمان فتح ایران به دست اعراب در قرن هفتم میلادی روی کاغذ آمده است (Kellens 1998). در همین منبع به نخستین اشاره ها به سرزمین‌های آریایی برمی‌خوریم، از جمله سغد (کم و بیش ازبکستان امروز)، باختر یا بلخ (شمال افغانستان)، و رود هلمند و رُخَج، ناحیه قندهار امروز (Gnoli, 1980, 1987, Skjærvø, ۱۹۹۵, pp.163-65؛ متن ها در Malandra 1983, p. 60; Skjærvø ۲۰۱۱a, pp.50-51, 159). این که آیا راگها که در اوستا آمده همان راگیس کلاسیک مادی یا رِی امروز است یا نه هنوز مشخص نیست (Gnoli 1980, pp. 23–۲۶, ۶۴–۶۶, ۱۹۸۷, p. 44a; Boyce 1982a, pp. 8–۹, ۱۹۹۲, pp. 6–۸, ۱۸–۱۹,Ahn 1992, pp. 123–۲۴, Skjærvø ۱۹۹۵, p. 165).

پارسیان

در همان زمان که مادها در نواحی غرب و مرکز ایران امروز ساکن شدند، پارسیان راه خود را به سوی جنوب ادامه دادند تا به منطقه کنونی فارس رسیدند و نام خود، پارسه، را بر آن سرزمین گذاشتند. آنها دو شهر بزرگ خود، شوش و پرسپولیس (پاسارگاد)، را نزدیک پایتخت های قدیم عیلامی در شوش در شمال غرب ایران (نزدیک دزفول) و انشان در جنوب (نزدیک شیراز) ساختند (نک. به Hansman 1985a, 1985b; Waters 2011, cf. Vallat 2011, p.276).

          هخامنشیان خود را پارسی می دانستند، اما اصل و نسب قومی بنیان‌گذار این سلسله هنوز مشخص نیست. نام کورش و سه پیشینی او (چیش پیش، کوروش، و کمبوجیه) ایرانی به نظر نمی رسد، درحالی که داریوش (داریه – واهوش «دارنده نیکویی ها») و پیشینیان و جانشینانش همگی نام های ایرانی با رنگ و بوی زرتشتی دارند: آرشام («با نیروی مردان»)، آریارامنه («آورنده صلح و آرامش برای آریایی ها (؟)»)، و هخامنش («سرسپرده دوستان (؟)»؛ خشایارشا («فرمانروای مردان»)، اردشیر (آرتا-خشاسا، «فرمانروا به اراده کیهان»). بدین ترتیب دست کم به ظاهر به نظر می رسد گسست بین دو شاخه خاندان داریوش گسستی هم قومی و هم دینی بوده است. (یکی از تازه ترین بازسازی های این تبار سلطنتی را در Vallat 2011 می توان یافت. پژوهش های قدیمی تر در این زمینه عبارت اند از Boyce 1982a, p. 41, 1992, p. 28; Dandamayev 1983, Schmitt 1983; Briant 1996, pp. 122-24; Kellens 2002, pp. 417-34؛ نیز نک. به کتابنامه در Vallat 2011).

منابع

برای مطالعه و پژوهش در زمینه هخامنشیان حجم بزرگی از منابع متنی در دست است (نک. به Kuhrt 2010). مهم ترین نوشته های غیر پارسی کتیبه های بی شمار عیلامی هستند که به خط میخی نوشته شده و از حفاری های «بنیاد شرق شناسی شیکاگو» در پاسارگاد در سال های ۱۹۳۳ و ۱۹۳۴ به دست آمده اند. حاصل این حفاری ها در قالب دو گروه کتیبه های استحکامات (متعلق به سال های ۵۰۹ تا ۴۹۴ پیش از میلاد در زمان فرمانروایی داریوش اول؛ Cameron 1948) و کتیبه های گنجنامه (متعلق به سال های ۴۹۲ تا ۴۵۸ پیش از میلاد در زمان فرمانروایی داریوش اول، خشایارشا، و اردشیر اول؛ Hallock 1969) منتشر شد. مدتی بعد تعداد بیشتری از این کتیبه ها نیز پیدا شدند که در ایران نگهداری می شوند. درمورد پژوهش های جدید روی آنها می توان به این آثار اشاره کرد: Koch 1988, 1991; Razmjou 2001, 2004; Henkelman 2008, 2013؛ نیز نک. به کتابنامه موجود در Wiesenhöfer 1996, pp.272-73. کتیبه هایی نیز به زبان ارامی پیدا شدند (که هنوز منتشر نشده اند، نک. به Azzoni 2008, Dusinberre 2008).

          در همین حفاری ها، ظرف هایی برای درست کردن هوم نیز به دست آمد که نوشته هایی روی بدنه شان حکاکی شده بود (Bowman 1970; Hinz 1975; Boyce 1982a, p.149).

          نامه هایی ارامی از مصر، اغلب متعلق به قرن پنجم پیش از میلاد، شواهد نام شناختی (onomastic) مهمی در این رابطه به دست می دهند (نک. به Porten 2011).

کتیبه های هخامنشی

در سال ۱۷۷۱ شرق شناس فرانسوی، آبراهام ایاسینت آنکِتی دو پرون ترجمه اوستا و کتاب های زرتشتی پس از آن را از پارسی میانه (زبان رسمی امپراتوری ساسانی)، شکل جدیدتر پارسی قدیم و نیای فارسی امروز، منتشر کرد. پارسی میانه نیز همانند پارسی قدیم، زبان کتیبه های هخامنشی، تا آن زمان رمزگشایی نشده بود. ولی تا ۱۸۵۰ کتیبه ها و لوح نوشته های هردو زبان رمزگشایی شده و قابل خواندن بودند. (نک. به Schmitt 1989, 1993b; Huyse 2009; Tavernier 2013؛ ترجمه ها در Kent 1953, Schmitt 1989, 1991a, 2000; Lecoq 1997, pp. 19-30).

          از آن جا که کتیبه های هخامنشی به سه زبان پارسی قدیم، عیلامی، و اکدی بودند، رمزگشایی از پارسی قدیم به رمزگشایی زبان های عیلامی (که نه ایرانی است و نه سامی) و اکدی (از زبان های سامی) کمک کرد. یکی از نخستین نوشته های اکدی رمزگشایی شده استوانه کورش بود (Dandamayev 1993b; Finkel ed. 2013; Curtis 2013)؛ متن استوانه کورش برای استفاده محلی (بابِل) تنظیم شده و به همین خاطر چیز زیادی درباره باورهای ایمانی کورش یا سیاستگذاری های دینی او در وطن خودش به ما نمی گوید و موضوع همچنان بحث انگیز است (Duchesne-Guillemin 1962, pp. 152-54; Boyce 1988, pp. 26-31; Dandamayev 1993a; Faulkner 2013; Stolper 2013).

          کتیبه های هخامنشی نمایانگر نخستین تلاش های ایرانیان به عنوان فرهنگی از بنیان شفاهی در راه ثبت نوشتاری رویدادها هستند  (Skjærvø ۲۰۰۵-۲۰۰۶, ۲۰۱۲b, pp. 3-9). داریوش و خشایارشا بدین صورت کرده های خود را بر سنگ ثبت کرده اند تا داستان چگونگی رسیدن آنان به تاج و تخت در یادها بماند و باورهای دینی آنان و تفاوت این باورها با نظام اعتقادی عیلامی ها و سایر همسایگان غیرایرانی مشخص شود (DB §۷۲; XPh §۵; Kent 1953, pp. 134, 151; Malandra 1983, pp. 49, 51; Schmitt 2009, pp. 89, 167; Skjærvø ۲۰۱۱a, p. 236; Vallat 2011)

          با این همه، آن چه در این نوشته ها آمده را نباید ثبت دقیق رویدادهای حقیقی در نظر گرفت، زیرا در سنت شفاهی، تاریخ به سرعت خود را با الگوهای رایج در روایتگری انطباق می داد (مقایسه کنید با Kellens 2002,, pp. 458-59). نمونه ای از این موضوع را در سرگذشت بردیای غاصب (اسمردیس) در کتیبه داریوش در بیستون می توان دید (نک. به شایگان ۲۰۱۲)؛ نیز نک. به Briant 1996, pp. 14-18 و درمورد تاریخ شفاهی به طور کلی، به Vansina 2006.

شواهد تاریخ نگاران یونانی

نخستین گزارش های غیرعینی درمورد دین مادها و پارسیان را تاریخ نگاران یونانی به دست داده اند (de Jong 1997; Brosius 2013; Vasunia 2007): زانتوس اهل لودیه (که کمی پیش از هرودُت می زیست و نوشته های او در آثار بعدی نقل شده است)؛ هرودُت (حدود ۴۸۴ تا ۴۲۵ پیش از میلاد، با نوشته هایی در زمان فرمانروایی اردشیر اول یعنی ۴۶۵ تا ۴۲۵ درباره کورش، داریوش، خشایارشا و بسیاری از مقوله های مربوط به ایران)؛ و کتِسیاس اهل کنیدوس (پزشک دربار اردشیر دوم؛ Schmitt 1993a). منابع ایرانی دانسته های این نویسندگان نیز به احتمال زیاد از همان سنت های شفاهی برخاسته بودند.

خیر و شر

دین زرتشت از عهد باستان «ثنویتی» یا «دوگانه پرست» بود، بدین معنا که به وجود دو آفریننده باور داشت، یکی آفریننده نیکی ها و دیگری آفریننده پلیدی ها، بدین ترتیب دو ایزد خیر و شر در این نظام دینی وجود داشتند (Herrenschmidt 1987, p.217). چنین تصویری از دین زرتشت از پشتیبانی گسترده منابع نیز برخوردار است و نخست متن های ترجمه شده آنکِتی و سپس دیگر نوشته های باستانی پارسی قدیم و میانه به آن گواهی داده اند.

          تقسیم دوگانه به خیر و شر هم برای این جهان و هم برای جهان دیگر پیش بینی شده، که در آن همه موجودات، به ویژه ایزدان و انسان ها، باید یکی از این دو را برای پیروی انتخاب کنند. (درمورد دوگانه پرستی ایرانیان، نک. به Gnoli 1996; de Blois 2000; Stausberg 2002, pp. 17-18; Skjærvø ۲۰۱۱b؛ درمورد انکار دوگانه پرستی زرتشتی توسط پژوهشگران نخستین که از یگانه پرست بودن آن دفاع می کردند، نک. به Boyce 1982a, p. 232 که می گوید باور به دوگانگی آموزه خود زرتشت است (۱۹۷۵, pp. 192-93)، گنولی نیز اشاره می کند که در دین زرتشتی زرتشت «گرایش به یگانه پرستی در کنار حضور پررنگ دوگانه پرستی وجود دارد» (Gnoli 1996, p. 576b)).

          بسیاری از مفاهیم پایه هم در اوستا و هم در کتیبه های پارسی قدیم به یک شکل آمده است. در اوستا، اهورامزدا (در اصل به معنای «سرور آگاه به همه چیز» که با این حال در روزگار هخامنشیان دیگر چیزی جز یک اسم نبود)، بزرگ ترین ایزدان (یَزاته، اوستایی) و فرمانروای عالم هستی است، که (با اندیشه خویش) نظم کیهان (اشه، اوستایی) را برقرار کرده و آسمان و زمین را در جای خود مستقر ساخته، و نگاهدار صلح و سعادت برای آدمیان است. او و پیروانش، از جمله ایزدانی همچون اناهیتا، ایزدبانوی آب های آسمانی، و میترا، ایزد ناظر بر پیمان های بین ایزدان و آدمیان و نیز بین آدمیان، به مبارزه با نیروهای آشوب برمی خیزند که در کالبد دروغ (دروج، اوستایی) فریبکاری کیهانی و نقطه مقابل اشه، تجسم یافته و قصد دارد همه موجودات را گمراه کند و کارگزار اصلی اش (در اوستا) اهره منیو (بعدها اهریمن) یا روح پلیدی است. از جمله کسانی که تا ابد گمراه محسوب می شوند خدایان قدیم (دیوان، اوستایی) هستند که پرستندگان اهورامزدا باید از آنان دوری کنند.

          در آن دسته از کتیبه های پارسی قدیم که متن دینی به حساب نمی آیند بلکه اعلامیه های دربار هستند، می توان دوگانه پرستی را از دیدگاه الوهیتی – سیاسی پادشاه مشاهده کرد. او به ستایش اهورامزدا می پردازد که خداوند (بَغ، پارسی قدیم) بزرگ (وزیرکه) و بزرگترین خدایان است (برای نمونه در DPd §۱; Kent 1953, p. 136; Schmitt 2009, p. 115; Skjærvø ۲۰۱۱a, p. 232 )، آسمان و زمین را برپا داشته، و او را به شاهی رسانده است؛ و خدایان باطل، دیوان، را رد می کند (Kellens 1994, pp. 86-87, 124-25, 133-42; Herrenschmidt and Kellens 1993, pp. 600-2). پادشاه «از سر بزرگی (وشنا) اهورامزدا» به این جا رسیده است. وشنا در این جا مشتق دستوری کلمه «وزر/ن» به معنای «بزرگی» است که ریشه «وزیر-که» یا «بزرگ» را می سازد (Szemerényi 1975, pp. 325–۴۳؛ سکیَروو Skjærvø ۱۹۹۹, p. 39 با پشتیبانی از این نظریه به مخالفت با ترجمه های رایجی مثل «به اراده ی» یا حتا «به لطفِ» دست می زند). «بزرگی» اهورامزدا به این واقعیت برمی گردد که او، به گفته داریوش، «بزرگترین خدایان» و کسی است که او می ستاید.

          همان گونه که اهورامزدا برپادارنده نظم جهان است، پادشاه نیز باید به پاسداری و صیانت از نظم در سرزمین خود بپردازد (DNa §۴; XPh §۴; Kent 1953, pp. 138, 151; Schmitt 2009, pp. 102–۳, ۱۶۶–۶۷; Skjærvø ۲۰۱۱a, p. 236)، او مثل همه پرستندگان اوستایی به ما اطمینان می دهد در مبارزه علیه دروغ (دروگه در پارسی قدیم) کوشا باشد. پادشاه مخالفان خود را یاغی و افسارگسیخته می داند که دروغ آنها را به گمراهی کشانده است (DB §§۱۰, ۵۴; Kent 1953, pp. 119, 131; Schmitt 2009, pp. 41, 78–۷۹; Skjærvø, ۲۰۱۱a, pp. 229–۳۰) و دعا می کند اهورامزدا این سرزمین را از «پلیدی» (گسته) یعنی گند دروغ، در امان بدارد (DNa §۵; XPh §۵/۷; A2Sa §۳; Kent 1953, pp. 138, 154 “harm”; Schmitt 2009, pp. 104, 169, 192 “übel”; Skjærvø ۲۰۱۱a, pp. 231, 233). نیز اطمینان می دهد هرگز در اردوی اهریمن نبوده (اهریکه، از «اهره منیو»، DB §۶۳; Kent 1953, p. 170a، برخلاف تفسیرهای دیگر)، و آنان را که چنین بوده اند کیفر خواهد داد (DB §§۸, ۱۰; Kent 1953, pp. 119 “evil”; Schmitt 2009, pp. 40–۴۱ “treulos”; Skjærvø ۲۰۱۱a, pp. 228–۲۹).

          پرستندگان اوستایی و پادشاه با قربانی های خود هم از یاری اهورامزدا در برقراری نظم در سرزمین خود بهره مند می شوند و هم بنیان سرکشی و نافرمانی از قانون اهورامزدا/پادشاه (داته) را برمی اندازند. چنین حکمی برای پادشاه به این معنا بود که باید کسانی را که از راه راست منحرف شده اند به این مسیر برگرداند، و برای پیروان اهورامزدا و پادشاه به این معنا که نباید از راه راست منحرف شوند (DNa §۶۰; Kent 1953, p. 138; Schmitt 2009, p. 104; Skjærvø ۲۰۱۱a, p. 231). آدمی باید جز حق و حقیقت نگوید، رفتارش درست و پسندیده باشد، راست بگوید و درست عمل کند، از نادرستی بپرهیزد، دیگران را گمراه نکند، و به کج راهه یا بیراهه نیفتد (DB §۶۳; DNa §۶; Kent 1953, pp. 132, 138; Schmitt 2009, pp. 83, 104; Skjærvø ۲۰۱۱a, p. 231).

          کنشگری پادشاه در سپهر سیاسی با کنشگری موبدان در سپهر دینی همخوانی دارد. پادشاه نیز همانند زرتشت، پیامبر اهورامزدا و نخستین کسی که به پرستش اهورامزدا و قربانی کردن برای او دست زد، برگزیده اهورامزدا است و در مقام میانجی بین ایزدان و آدمیان عمل می کند. به همین خاطر است که او «همتای زرتشت» قلمداد می شود، همان طور که قربانی کننده در اوستا با انجام قربانی «همتای زرتشت» می شود که پیشانمون همه انسان های قربانی کننده است (یسنا ۸.۷؛ مقایسه کنید با Herrenschmidt 1995–۱۹۹۶, p. 230, 1996, pp. 115–۱۷ و با ارتباطی غیرمستقیم Herrenschmidt and Kellens 1994, p. 62, 2003, pp. 16–۱۷; Skjærvø ۲۰۱۱a, pp. 132, 216–۱۷).

          هدف قربانی کننده اوستایی این بود که به سهم خود اهورامزدا را به جایگاه فرمانروایی عالم برگرداند، تا اهورامزدا نیز، به نوبه خود، عالم را «فرَشه» کند، کلمه ای که درمورد معنای آن خیلی بحث شده اما احتمال می رود در اصل اشاره به عالمی باشد که پس از مدت ها خالی ماندن از حیات بار دیگر از سرسبزی و خرمی پر شده است (Skjærvø ۱۹۹۹, pp. 55-57, 2005, pp. 74-75, 79, 2011a, p. 30)، این معنا احتمالن در زمان داریوش از بین رفته بوده و به همین خاطر پادشاه از قرار معلوم آن را ندایی خطاب به شخص خود تعبیر کرده تا کاری همانند این بر روی زمین انجام دهد: «ایزد بزرگ اهورامزدا است، که این فرَشه را که هویداست برقرار کرد، سعادت آدمی را برقرار کرد، به داریاوئوش خردمندی و فراست عطا کرد» (DNb §۱)؛ «داریاوئوش شاه اعلام می کند: در شوش به دستور او فرَشه بسیار انجام خواهد شد، (و) فرَشه بسیار انجام شد (DNf §۴; Kent 1953, pp. 140, 144; Schmitt 2009, pp. 105, 134; Skjærvø ۲۰۱۱a, pp. 176).»

درباره نویسنده

پرُدس اُکتُر اسکیَروو پژوهشگر نروژی، استاد کرسی ایران شناسی دانشکده زبان ها و تمدن های خاور نزدیک در دانشگاه هاروارد، و جانشین ریچارد فرای، پروفسور ایران شناسی بنیاد آقا خان، است. گستره علاقه مندی های پژوهشی او زبان و ادبیات و دین های ایرانی پیش از اسلام و نیز گویش شناسی زبان ها و لهجه های رایج در ایران امروز را دربر می گیرد. نوشته های او شامل کتاب ها و مقاله هایی درباره کتیبه های پارسی میانه و متن های ختنی و زبان شناسی تطبیقی است که به طور مستقل یا گروهی در قالب نشریه های گوناگون منتشر شده اند، از جمله دانشنامه ایرانیکا، تاریخ دین های جهان باستان کمبریج، راهنمای تاریخ ایران آکسفورد، راهنمای ایران باستان آکسفورد، و لغتنامه عتیق پسین آکسفورد (زیر چاپ)، دانشنامه زبان و زبان شناسی، و لغتنامه تفسیری جدید کتاب مقدس. تازه ترین کتاب او، روح زرتشتی گری، که ترجمه متن های اوستایی و پارسی قدیم و میانه را در خود جا داده، با هدف عرضه ادبیات زرتشتی به سطح گسترده تری از مخاطبان تهیه شده است. از دیگر آثار او ترجمه متن های زرتشتی و مانوی در دو جلد به زبان نروژی است. حجم زیادی از کارهای جدید او با تمرکز ویژه بر اهمیت مطالعه ادبیات ایران قدیم به عنوان ادبیاتی شفاهی نوشته شده، و او در حال حاضر سرگرم کار روی متن های حقوقی ایران باستان با همکاری پژوهشگران تلموذشناس است.

اسکیَروو دانش آموخته دانشگاه اُسلو است. او پس از دریافت دکترای خود در ۱۹۸۱، دستیار علمی پروفسور هلموت هومباخ در دانشگاه یوهانس گوتنبرگ شهر ماینتس شد و در ۱۹۸۴ از این دانشگاه دکترای شایستگی علمی (habilitation) گرفت. در ۱۹۸۵ سمت دستیار ویراستاری (سپس دستیار ارشد ویراستاری) دانشنامه ایرانیکا در دانشگاه کلمبیای نیویورک را به دست آورد، اما در ۱۹۹۱ از این سمت کناره گیری کرد و از همان زمان تا کنون کرسی استادی دانشگاه هاروارد در رشته ایران شناسی را در اختیار دارد.

پایان بخش نخست