خشم عامل خشونت خانوادگی نیست. اما می توان آن را در خانواده مشاهده کرد. خشم زمانی بروز می یابد که آسیبی واقعی یا خیالی به ما یا فرد دگر وارد شده باشد. زمانی که از شدت خشم سرخ شده باشید چه کاری می کنید؟ اظهار بیرونی خشم، خشونت است و زمانی اتفاق می افتد که عامل خودکنترلی وجود نداشته باشد. آیا دندان هایتان را به هم می-سایید؟ ایا فریاد می زنید؟ آیا از محل دور می شوید؟ ایا به دیوار مشت می کوبید؟ یا به کسی که دوست اش دارید مشت می-زنید؟ آیا همه ی این کارها برای نشان دادن خشم مجاز هستند؟ برای نشان دادن آن هیولای درون همه ی ماها؟ زمانی که احساس آسیب پذیری و ضعف می کنید، تا کجا حاضرید جلو بروید؟
نظریه ی بازدارندگی
نوشتههای مرتبط
علاوه بر گزاره هایی که پیش از این دربارهی بازدارندگی ارائه شد، نظریهی امروز معتقد است که مجازات برای این که بتواند سبب بازداشت جرم شود باید سریع باشد. تاثیر بازدارنده ی مجازات می تواند در طبیعت خود خاص یا عام باشد. نظریه پردازان می گویند که ما نمی توانیم بفهمیم بازدارندگی تا چه حد اثربخش است و چرا گاهی عمل میکند و گاهی با شکست رو به رو می شود. آنها تلاش می نند این مفهوم را با درک بیشتری از روشهای تقویت اجتماع و نقش تحریم های رسمی به روز کنند.
زمانی که مردم هدف تلاش هایی در جهت بازدارندگی از یک نوع خاص از جرم میشوند بازدارندگی خاص است. لری سیگل معتقد است که تلاشهایی که از طریق دستگیری افرادی که خشونت خانگی انجام میدهند صورت میگیرد یک مثال برای بازدارندگی خاص است. بازگشت به جرم در برخی موارد خشونت خانگی کاهش یافته است و در مورد افرادی که تمایل بیشتری به همخوانی با جامعه دارند بیشتر است. افرادی که بیکار هستند یا پیوندهای اجتماعی کمتری دارند، بیشتر جرم خود را تکرار میکنند و گاهی آن را افزایش هم میدهند.
زمانی که غیرمجرمان از مجازاتهای مجرمان تاثیر میپذیرند و تصمیم میگیرند ریسک نکردن را انتخاب کنند بازدارندگی عام است. تاثیر بازدارندگی عام مانند زمانی است که فرد عصبانی میشود و سپس پشتاش را میکند و میرود و زیر لب میگوید “ارزشاش را ندارد.” در حالیکه میتوانست خشماش را بیرون بریزد. یک روش که از طریق آن متخصصان تاثیر بازدارندهی قواعد را مشخص می کنند، اندازهگیری میزان خشونت خانگی است تا ببینند نرخ آن بالا رفته است یا پایین. مطالعات برای مشخص کردن میزان تاثیرات تحریمهای قانونی مدنی و جزایی بر بازتولید خشونت خانگی بسیار اخیر هستند. ما هنوز نمیدانیم که ایا تحریمهای قانونی به شکل اثربخش جرایم را کنترل میکنند یا خیر.
انتقاداتی به نظریه ی کلاسیک
نظریه ی کلاسیک یک نگرش آشکارا قانونی و جزایی است که امکانات تمام انسانها را در فرصتهای دور شدن از جرایم یکسان فرض میکند. این پیشفرض قانونگراها که همه برابر هستند در هدف انتقادهایی قرار گرفته است. منتقدین معتقدند که قانون به شکل غیربرابرانه روی اقلیتها و افرادی که شرایط نامساعد دارند اعمال میشود.
نظریه ی کلاسیک عموما به عنوان نظریهی سادهانگارانه شناخته شده است چون توضیح نمیدهد چرا انسانها مرتکب جرم میشوند بلکه میخواهد افرادی که مرتکب میشوند را کنترل کند. سیاست خشونت خانگی در دههی اخیر بر مبنای تلاش هایی برای کنترل رفتارها قرار گرفته است و ما هنوز متوجه نشدهایم که آیا این سبب بازگشت افراد به جرم میشود یا خیر. نظریهی کلاسیک بیشتر از ان که به جلوگیری یا تاثیرگذاری بیاندیشد نظریهای واکنشی است و نمیتواند به خوبی قربانی سوءاستفاده را مورد حمایت خود قرار دهد. نظام عدالت قضایی هر دو مسئولیت حمایت و مجازات را با هم دارد. اگر بازدارندگی هدف مجازات باشد ما باید بفهمیم که کدام تحریمهای قانونی سبب جلوگیری از خشونت میشوند.
میتوان این نظریه را از این جهت نیز مورد انتقاد قرار داد که تبعیت کامل از ان هیچ جایی برای تخفیف مجازاتها و دفاع افراد باقی نمیگذارد. حتا بکاریا هم باید تایید میکرد که برخی از افراد به دلیل محدودیتهای ذهنی و سنشان نمیتوانند از ارادهی آزاد خود به خوبی بهرهبرند مانند کودکان و دیوانگان. نظریهی کلاسیک در نهایت محبوبیت خود را به مکتب اثباتی بخشید.
مکتب اثباتی
نظریه های اثباتی در یک مکتب گستردهی فکری قرار دارند که به شناسایی علل جرم از طریق پیشرفتهای علمی اهمیت میدهد. دلالت این مطلب در اینجاست که زمانی که علل جرم شناسایی و از بین برده شوند میتوان جرایم را درمان کرد. در این معنا، درمان واژهای گسترده است که میتواند درمانی جسمی یا تغییر در شرایط یا حذف فقر باشد. احتمالات بسیارند.
مکتب اثباتی اشاره میکند که علل جرم را میتوان از دیدگاههای جسمانی، روانی و جامعه شناختی بررسی کرد. این نظریه ها انحصاری نیستند و نقاط مشترکی با هم دارند. نظریهها معمولا ایدهها را با هم ترکیب میکنند تا در جهت حل مسائل جدید حرکت کنند و یا نگاه تازهای به مسائل قدیمی داشته باشند. هر اندازه که اندیشهی کلاسیک قانونگرا باشد، اندیشهی اثباتی علمی است. تحقیقات مداوم و کاربرد اصول علمی در بدنهی این اندیشهی متغیر حیاتی است.
نظریه های زیستی
نظریه های زیستی بحث برانگیزترین نظریه ها هستند و کاربرد کمی نیز در خشونتهای خانوادگی دارند. در این مدل رفتار مجرمانه یا خشونت آمیز خارج از کنترل فرد و تحت تاثیر بدن فرد است. زمانی تصور میشد که جدالی ابدی میان نیکی و بدی وجود دارد و پیروزی بدی در جسمهای متمایز حاصل میشد. در اساطیر یونان و روم، بدی در انسانهایی که موی سرخ داشتند رسوخ میکرد. زشت بودن نیز یک نشانهی بدی بود و فرد را در معرض ارتکاب به جرم قرار میداد.
انتشار کتاب چارلز داروین به نام دربارهی منشا انواع که نظریهی تکامل را مطرح میکرد در ۱۸۵۹ بر نظریههایی که به دنبال تبیینی زیستی برای رفتارهای انحرافی بودند تاثیر گذاشت. یک روانشناس ایتالیایی به نام چزاره لامبوروزو اولین کسی بود که نظریهی جرمشناختی را تماما بر مبنای ویژگیهای زیستی ارائه داد. دیدگاه او دربارهی “مجرمان بالفطره” پیشنهاد میکرد که مجرمان کمتر از افراد معمولی تکامل یافتهاند. او نتیجه گرفت که میتوان انها را از طریق ظاهر بدوی و رفتارهای گوریلوار شناسایی کرد. هر چند که تبیین بر مبنای ظاهر بدوی تاکنون مکررا رد شده است اما فرایندی از تحقیق علمی را به وجود آورد که مشخص کنندهی مکتب اثباتی است.
اولین انتقادهای این مکتب به تاثیرات فرهنگی و اجتماعی اشاره میکرد که میتواند بر گرایشات جسمانی به عنوان سازوکارهای کنترل تاثیر داشته باشد. آخرین نسخهی نظریه ی لامبوروزو انواع مختلفی از علل را در کنار عوامل جسمانی به رسمیت میشناخت که دربرگیرندهی عوامل محیطی هم بودند. جامعهی آمریکا، نسبت به این نگرش تعیین جسمانی که در ابتدا مجادلهآمیز بود به علت طبیعت علمی آن با آغوش باز برخورد کرد.
اصلاح نژاد
جنبش اصلاح نژاد یکی از نمونه های واکنش هایی بود که در برابر این تبیین نظری جرم ایجاد شد. واژهی اصلاح نژادی که به عنوان علم باروری خوب شناخته میشد توسط پسردایی داروین فرانسیس گالتون در سال ۱۸۸۳ معرفی شد. بیشتر مردم از نقش اصلاح نژادی در تلاش هیتلر برای پاکسازی کردن نژادها آگاهند؛ اما تعداد کمی از تاثیر آن بر گونههای رفتار آمریکایی در ابتدای قرن بیستم آگاهند. ریچارد هافشتاتر نوشته است که اصلاح نژادی در سال ۱۹۱۵ کاملا مد روز شده بود و دیرپاترین جنبهی داروینیسم اجتماعی در جامعهی آمریکا محسوب میشد. هوداران اصلاح نژادی به بقای اصلح معتقد بودند. با توجه به نگرانیهایی مانند معنای اجتماعی وراث و محلات حاشیهای که رو به رشد داشتند، انجمن باروری آمریکا و دفتر ثبت اصلاح نژادی شروع به کار کردند. افرادی که مشکلات ذهنی داشتند، مهاجران و افرادی که ضریب هوشی کمی داشتند به عنوان نژاد پست جسمانی شناخته شدند. جنبش اصلاح نژادی با در نظر گرفتن رنگینپوستان در میان نژادهای پست، به درستی به عنوان عامل جاودانه شدن نژادپرستی شناخته شده است.
این جنبش طرفدار عقیم سازی اجباری مردان و زنانی بود که به عنوان نمایندگان نژاد پست شناخته میشدند. در سال ۱۹۰۷ ایندیانا اولین ایالتی بود که قانون عقیمسازی را پذیرفت و در سال ۱۹۱۵ دوازده ایالت دیگر هم همین قانون را اعمال میکردند. این رویکرد به عنوان روش کنترل فقرا پذیرفته شده بود که به اعتقاد آن زمان، از لحاظ زیستی دچار بیکفایتی بودند. اصلاح نژادی در سال ۱۹۲۷ با مورد دادگاه عالی قضایی باک و بل به اوج خود رسید. با توجه به تصویب قانون عقیمسازی اجباری، جاستیز اولیور هلمز دربارهی نظر دادگاه مینویسد: برای کل جهان بهتر است اگر به جای این که صبر کنیم اولاد فاسد انان برای جرایمشان اعدام شوند، یا به دلیل کندذهنی از گرسنگی بمیرند، جامعه افرادی را که آشکارا ناسازگار هستند را از ادامهی نسل بازدارد. قانون واکسینه سازی اجباری به اندازهی کافی گسترده است که بتوانیم لولههای فالوپیان را هم ببریم. همین سه نسل از ابلهان برای ما کافی هستند.
اجرای عقیمسازی اجباری تا ۱۹۷۰ در آمریکا ادامه پیدا کرد. اگرچه این مساله خیلی کم به بحث گذاشته میشود اما عدالت قضایی به استفاده از عقیمسازی جسمانی و شیمیایی به عنوان یک روش تنبیه و یک روش کنترل رفتارهای انحرافی ادامه داد. محبوبیت آن به عنوان یک نوع سنتی از تنبیه به دلیل شواهد علمی که نشان دهندهی ارتباطی بین خشونت و عوامل زیستی بود از سر گرفته شد.
در بین سایر حوزهها، نظریههای زیستی مدرن خشونت را به هورمونها و کژکارکردهای اعصاب ارتباط میدهند. این دو حوزه به عنوان نویدبخشترین حوزههای تحقیق در زمینهی عوامل رفتار خشونت آمیز در نظر گرفته میشوند. آنها از سایر تبیینهای زیستی متفاوت هستند زیرا قابل اندازهگیری و قابل تغییر هستند. اخیرا علاقه به استفاده از تاثیرات زیستی در تبیین رفتارهای مجرمانه افزایش یافته است هر چند که این نوع تبیینها به شکل گستردهای قابل قبول نیست.
انتقاداتی که از کاربرد نظریههای زیستی میشود به جنبش اصلاح نژادی اشاره میکنند و دو دیدگاه اخلاقی و نهادی را تشکیل میدهند؛ هرچند که این دو دیدگاه به هم نزدیک هستند. منتقدان اخلاقی از استراتژیهای مداخلهی زیستی به عنوان سرکوب درمانگرانه اشاره میکنند. معمولا گفته میشود که افرادی که در آزمایشهای زیستی استفاده میشوند فقیر و دارای تحصیلات کم هستند. شکایتهای اخیر معتقدند که جوامع سیاهان و اقلیتهای دیگر توسط عقیمسازی اجباری دولت مورد سوءاستفاده قرار گرفتهاند. یک نمونهی آن خبر اخیر دربارهی سواستفادهای است که توسط خدمات بهداشت بومیان روی زنان بومیان امریکایی صورت گرفته است (سرخ پوستان). بر اساس مطالعات دفتر حسابداری دولتی تنها در سال ۱۹۷۵ تعداد ۲۵۰۰۰ زن بومی آمریکایی پس از اجبار یا تهدید یا انتقال اطلاعات نادست برای همیشه عقیم شدهاند. برخی نیز شکایت کردند که به شرط عقیم شدن از زندان آزاد شدهاند.
پیش از دهه ی۱۹۸۰ عقیم سازی به عنوان یک روش جلوگیری از بازگشت به جرم در مورد مزاحمان جنسی صورت می گرفت. از آن زمان دادگاه ها این روش را ظالمانه و نامعمول شناسایی کرده و براساس حمایت مساوی از اعمال آن جلوگیری کردهاند. در چند سال اخیر چند ایالت قانونی را تصویب کردهاند که عقیمسازی را تحت شرایط خاصی مجاز میکند. فرد برلین بنیان گذار کلینیک ناهنجاریهای جنسی در دانشگاه جان هاپکینز با این ادعا که مزاحمان جنسی ۶۵ درصد امکان بازگشت به جرم دارند این بحث را راهاندازی کرد. در پاسخ به بالا رفتن نرخ آزار جنسی کودکان نیز، ایالت کالیفرنیا اولین ایالتی بود در سال ۱۹۹۶ قانن عقیمسازی شیمیایی مزاحمان جنسی محکوم شده را تصویب کرد. مونتانا، فلوریدا، جورجیا و لوئیزیانا هم در ۱۹۹۷ به این ایالت پیوستند. تکزاس همین قانون را در ۱۹۹۸ تصویب کرد.
برگرفته از کتاب:
دستان سنگین (مقدمه ای بر جرایم خشونت خانگی)
نویسنده: دنیس کیندشی گاسلین
لادن رهبری
rahbari.umz@gmail.com
پرونده ی خشونت:
لینک های مربوط از همین نویسنده:
نظریه های جامعه شناختی خشونت خانگی (۱)
خشونت جنسی شریک زندگی، تهدیدی برای سلامتی زنان
جامعه پذیری زنان و استرس ناشی از خشونت جسمی
جنسیت جرم و بزهکاری