یکی از مهمترین مولفه های برای شناخت نهادهای اجتماعی الگوی بنیادین تعامل در آن است؛ این که یک نهاد از چه طریقی و به چه شیوه ای معنا را تولید و مبادله می کند، نقشی کلیدی در هویت و ماهیت آن نهاد دارد. در نهاد های آموزشی که هدف و رسالت آنها تولید و توزیع اشکال خاصی از دانش است که برای جامعه اهمیت دارند، این الگوی تعامل اهمیت بسیاری دارد. در نهادهای آموزشی مانند دانشگاه، مکانیسم های اصلی که بواسطه آنها جامعه پذیری علمی رخ می دهد، ذهنیت علمی شکل می گیرد، تولید علمی جریان پیدا میکند و ایده های جدید با دیگر محققان مبادله میشوند، بسیار اهمیت دارند. همه این چرخه ها، مبتنی بر الگوهایی از تعامل هستند، زیرا امر علمی در فردی ترین حالت نیز، یک محصول جمعی و حاصل شبکه ای از تعاملات فرد محقق با اجتماع علمی خودش است.
در دانشگاه های بزرگ دنیا، این الگوی بنیادین تعامل، دیالوگ و مباحثه است. در این دو شیوه تعامل، چند نکته اهمیت محوری دارند:
نوشتههای مرتبط
رسیدن به فهمی مشترک از موضوع مورد بحث.
انتقال درک خویشتن به دیگری و رسیدن به فهمی در مخاطب از مقصود نویسنده یا مولف که حداقل سوءتفاهم و سوءبرداشت را دارد.
گفتگو بر سر مساله برای رسیدن به درک و راه حلی جدید.
در هر سه این نکات درونی دیالوگ و مباحثه، با تعاملی متقابل و نوعی گفت و شنود مواجه هستیم که مبنای معرفت شناختی آن، تکثر حقیقت و تکثر فهم ها نسبت به امر واقع است، ضمن این که تلقی از فهم یک نفر از مساله / موضوع به مثابه تنها فهم معتبر یا تنها روایت معتبر وجود ندارد. علم و معارف بشری در این منطق دیالوگی تولید و مبادله میشوند. به عبارت دیگر تولید و خلاقیت در علم ناشی از ماهیت چندصدایی آن است. میتوان اشکال دیگری از ساماندهی تولید و مبادله معارف را دید که میتوان آنها را اشکال ایدئولوژیک شده علم و معرفت دانست، که همان اشکال تک صدایی و مونولوگی از علم و معارف بشری است. این حالت های مونولوگی منجر به واکنش ها و تجربه های خاصی از علم می شود به عنوان مثال حالتی که در گفتمان های دینی با آن مواجه هستیم، نوعی مواجهه کلامی با مساله هست که “من” حامل حقیقت هستم لذا هرگونه ارتباط با دیگری برای متقاعد کردن او برای ایمان آوردن به روایت من از حقیقت است. البته لازم به دکر است که اگر به محافل علمی جهان اسلام در قرون شکوفایی یا در مراکز شکوفایی آن در تاریخ اسلام به ویژه قرون ۴ و ۵ هجری توجه داشته باشیم این منطق گفتگویی را می توان دید. به همین دلیل هم با حجم انبوهی از خلاقیت ها و نوآوری ها و تولیدات معرفتی مواجه می شویم.
به عبارت دیگر اجتماع علمی به مثابه مبنا و منشاء تولید ایده های علمی مبتنی بر گفتگو و مباحثه ای است که در آن تعامل طرفین نه در یک رابطه تک صدایی و اقناعی-ایجابی، بلکه در یک رابطه چند صدایی و گفت و شنودی برای مفاهیم مشترک و خلاقیت مشترک با هم رابطه دارند.این خصیصه شرط اصلی حیات پویای علم است.
به نظر می رسد در نظام دانشگاهی ما گونه ای از الگوی بنیادین تعامل هست که نمی توان آن را مبتنی بر الگوی دیالوگ و مباحثه دانست. شاید بهترین تمثیل برای الگوی بنیادین تعامل ما ایرانیان در نظام دانشگاهی الگوی شناخته شده منبر در فرهنگ اسلامی و ایرانی باشد. در جهان سنتی و حوزه های علمیه، منبر از کرسی های تدریس جدا بوده است. منبر شیوه ای ارتباطی و گونه ای از منطق رسانه ای است که در آن یک روای و حامل حقیقت، مباحث عمومی که سخنران و مخاطب به حقیقت آنها باور دارند را از نقطه ای بلندتر برای مخاطبان فرودست بیان می کند. منطق بنیادین منبر توزیع مجدد حقایق از پیش موجود در نظام باورهای مردم یا افزایش آگاهی مخاطبان از این حقایق و باورهاست. منطق اصلی منبر، تولید دانش نیست، بلکه توزیع و بازتولید دانش و حقایق است. منطق تعاملی منبر در توزیع دانش چند ویژگی کلیدی دارد که برای شناخت نظام دانشگاهی ایران نیز بسیار مهم هستند. این ویژگی ها عبارتند از :
منابع شخصی و ثابتی در منبر هستند که آنها حاوی علم/ معرفت نهایی تلقی می شوند. نوعی ثبات معنا یا معنای ثابت و معین شده در آنها هست. لذا کار منبری رجوع به آنها، مرور آنها و بازگویی آنهاست. مساله بازگویی و بازنشر اهمیت بسیاری دارد. منطق منبر، تکرار بی پایان حقایق نهفته در آن منابع است. به عبارت دیگر کارش توزیع آن حقایق است، نه تولید آنها یا خوانش انتقادی آن ها.
ویژگی دوم همین خصلت تکرار است. حقیقت و معرفت ناب وجود دارد، آدم ها و مخاطبان به شیوه فطری آن را می دانند و باید متوجه/ متذکر حقیقت شوند. به همین دلیل خصیصه دوم منبر، تکرار به مثابه منطق اصلی توزیع و بازتولید دانش است. منبر به دنبال تولید نیست.
ویژگی سوم منبر نوعی خلاقیت محدود در زمینهمند کردن قاعده های حقیقت حسب شرایط امروز جامعه و بیان آن با تمثیل های امروزی است. به عبارت دیگر زمینهمند کردن حقایق منابع دینی، مستلزم استفاده از زبان و تمثیل امروزی در بیان/ تکرار حقیقت است. همه روند برای تحول معنای متن مقدس نیست، بلکه برای استفاده از راهی امروزی جهت انتقال آن معنا به ذهن مخاطب جدید است.
ویژگی چهارم حقیقت، نشان دادن قدرت تبیین کننده و پتانسیل معنایی حقایق گفته شده در منبر از طریق کاربرد آنها برای پاسخ دهی به مسائل روز است. آنچه که در منبر گفته می شود، چون نوعی حقیقت است که نمی توان و نباید خوانش انتقادی از آن داشت، به قالبی تبدیل می شود که همه مسائل امروزی مردم از خلال آن قالب فهمیده و تبیین می شود. این باور هم هست که منابع سنتی معرفت، توان تحلیل،تبیین و ارائه راهکار برای هر مساله ای را دارند.
تجلی این الگوی منبر در نظام تعاملی، گفتگو و مباحثه نیست، این دو شیوه بنیادین تعامل، مبتنی بر پذیرش تکثر واقعیت و فرآیندی بودن حقیقت در یک روند جمعی است، در حالیکه منبر یک الگوی مونولوگی و یکطرفه از بیان حقیقت را در بطن خودش دارد و مخاطب تنها کار درستی که میتواند انجام بدهدفگوش کردن، پذیرفتن و باور کردن حقیقت است. الگوی بنیادین تعامل منبر را باید جدل دانست. مهمترین خصیصه تعاملی جدل در آن است که برای قانع سازی طرف مقابل به کار می رود و ضمن این که هنر مجادله به گونه ای است که شخص فارغ از درستی و نادرستی موضعش از آن عقب نشینی نکند. عموما جدل برای دفاع از باورها و تمرین ذهن برای تسلط جوابگویی و سخنوری استفاده می شود. در منطق و در جدل، طرف مقابل را نیز خصم نامیده اند که باید او را شکست داد. تعامل در جدل یک مفاهمه نیست، یک جنگ است که در عرصه زبان و با منطق کلامی و عقیدتی شکل می گیرد. جدل یک امر جمعی است چون طرفین در آن وجود دارند، اما این جمع یک اجتماع علمی با لازمه های بنیادین تولید علمی و خلاقیت ذهنی نیست.
بر این اساس باید گفت منطق بنیادین تعامل در نظام دانشگاهی ایران، منبر و شیوه جدل است. در کلاس های درس، استاد می آید، منبعی را از پیش خوانده و حقایق آن را برای مخاطبان و با زبان و تمثیل های آنها تکرار می کند و با همان نیز مساله جامعه را حل می کند. در کلاس ها نیز همانند منبر، مخاطبان معمولا نمی دانند دقیقا چه چیزی خواهند شنید، استادی می آید و حقایق را بدانها خواهند آموخت. در کلاس های درس دانشگاهی ایران، معمولا خوانشی جمعی، بحث و گفتگویی جمعی بر سر مفاهیم، نظریات و متون در نمی گیرد تا بتوان به فهمی مشترک و خلاقانه رسید. به همین دلیل حقیقت و معنای مضر در کتابها، صرفا از یک طریق و با منطق تک صدایی و یک سویه بیان می شود. مهمترین ویژگی متون در الگوی منبر، تقدس یافتن آنهاست، به هیمن دلیل در دانشگاه ایرانی هم متون نظری،وجهه ای مقدس دارند. شاید تا حدی این ویژگی برای کلاس های کارشناسی پذیرفتنی باشد (هم اساتید چنین انتظاری دارند و هم دانشجویان)، اما در مقاطع ارشد و دکتری هم عموما همین روال است. بحث بر سر متون، تلاش بر سر ایجاد فهم مشترک جمعی و گفتگو برای انتقال فهم خویش به دیگری، شنیدن انتقادات او و مهمتر از همه اصلاح فهم خویش شکل نمی گیرد. در منطق منبری کلاس های دانشگاهی ما، فهم معنای متون، یک امر فردی و مبتنی بر تلاش و اراده خود فرد است. دیگران در بهترین حالت نقش پرسشگرانی را دارند که نقاط مبهم و یا نقاطی را که او درست نفهمیده و نمی داند را برای او روشن می کنند. تا او برود و فهمش را کامل کند. همه چیز در منطق فردی و تنهایی شکل می گیرد. در این وضع، عالم شدن و متخصص حرفه ای شدن، بسیار سخت و مستلزم جان کندن بسیاری است، چون همه آنچه که توسط جمع بازتولید می شد، بر گردن فرد افتاده و مهتر آن که در نهایت محصول نهایی سرشار از نواقص و معایب خواهد بود.
در سمینارها و کنفرانس ها و نشست ها که عملا محلی است برای به اشتراک گذاشتن ایده های جدید و استفاده از فضای گفتگو با دیگران برای نقد و تکمیل و تصحیح آن ایده جدید نیز همین منطق منبر تکرار می شود. در مجالس مذهبی، روحانی ها گاه می آیند، منبری می روند و بعد سریع مجلس را ترک می کنند. در نظام دانشگاهی ما هم تقریبا این گونه است. محققان می آیند، حقایق و معارفی که بدان رسیده اند را به معرض نمایش می گذارند و سپس می روند. به ندرت بحث و مباحثه ای بر سر محتوای کلاس و سمینار بعد از کلاس یا سمینار رخ میدهد.
آنچه معمولا در نشست ها رخ می دهد، “پرسش و پاسخ” است. مخاطب با “مساله ای” در مباحث سخنران مواجه شده یا چیزی را نفهمیده و آن را می پرسد. اینجا نیز گفتگو رخ نمی دهد. نوعی مواجهه تک صدایی و یک طرفه با حقیقت رخ می دهد. ایده ای را سخنران سمینار یا نشست گفته، مخاطب بخشی را متوجه نشده و از سخنران می پرسد، و سخنران نیز پاسخ می دهد و ذهن او را روشن می کند. به ندرت گفتگو، حاشیه زدن و توضیح مکمل برای یک ایده در نشست ها مطرح می شود. البته سخنران نیز معمولا حرف های مخاطبان را در دو مقوله کلی طبقه بندی می کند: آنهایی که موافق حرف “من” و در راستای آن است و تاییدی است بر مدعای من، و آنهایی که بیانگر ابهام و نقض در فهم مخاطب نسبت به حرف های “من” بوده و باید بدانها پاسخ بدهم تا ذهن او روشن شود.
و چون ایده های ارائه نشده در کلاس ها و نشست ها و سمینارها و کنفرانس ها، عموما حاصل پژوهش های عمیق و جدی نیستند و همه آنها ناشی از روش شناسی تامل هستند (http://anthropology.ir/article/30724) ، عملا آنچه که ارائه می شود، مدل منبر است، یعنی محقق به منابعی رجوع کرده، حقایق درون آنها را در قالب یک مدل نظری بیان می کند، آنها در جامعه امروز ایران زمینهمند کرده و از همان قالب ثابت شده برای حل و توضیح مساله در ایران استفاده می کند. استاد ایرانی معمولا این قالب ذهنی و نتایج مکانیکی آن را می خواهد به مخاطبان منتقل کند. نه پژوهش مستمر و انباشتی رخ داده، نه گفتگو و مباحثهای، استاد/ یا همان خطیب منبری دانشگاهی آمده و حقیقتی را تکرار می کند. در سخنرانی ها در کلاس ها و سمینارها، نقش اصلی را پژوهشگران ندارند، بلکه سخنرانهای دانشگاهی را باید خطیبان آکادمیک دانست
(http://anthropology.ir/article/30884). وقتی الگوی بنیادین تعامل در نظام دانشگاهی منبر باشد و استاد دانشگاه بیش از همه خطیب آکادمیک باشد، می توان به خوبی فهمید که چرا پژوهش به معنای جدی آن رواج ندارد، چون نیازی نیست عملا هم ضرورت این الگوی تعاملی دقیقا مواجهه است که منبری ها با متون دارند. متون مقدسی هستند که باید آنها را خواند و تکرار کرد، مساله اصلی تکرار و توزیع مکرر دانش است، نه تولید دانش. تولید دانش در نهایت در زمینهمند کردن حقایق ثابت با بستر امروزی ایران و توضیحی بر مبنای آن برای مسائل پیش روی مردم رخ می دهد. تولید معنا و به عبارت دقیق تر خلق معنا که محصول اجتماع علمی واقعی و ناشی از یک فرآیند دیالوگی جمعی است، در منطق منبر رخ نمی دهد. در منطق منبر معانی قبلا خلق شده اند، هدف توزیع و تکرار آنهاست.
نکته جالب تر آنکه بسیاری از کتب استادان علوم انسانی، پیاده شده ای این منبرها و ثبت انتشارات آنهاست. در این میانه استادان اندکی که پژوهش می کنند و از گفتگو و مباحثه برای تولید علم استفاده می کنند، بسیار اندک بوده و در حاشیه جامعه دانشگاهی هستند. خطیبان آکادمیک بر نظام دانشگاهی غلبه یافته اند و مهمتر از همه آنها معنای علم و خلاقیت علمی را نیز تحریف کرده اند تا مناسب مقتضیات خودشان باشد. در جریان غالب نظام دانشگاهی ایران ( بویژه در محیطهایی که نظارت علمی کمتری بر آنها هست،مانند دانشگاه آزاد و علمی کاربردی ها و پیام نور )معنای تحریف شده ای از علم هست که در نهایت نه سودی برای سواد دانشگاهی دارد و نه سودی برای سواد فرهنگی. آنچه که هست بیشتر نزدیک است به مراجعاتی مکانیکی بر متونی به ظاهر مقدس و بیان مکانیکی آنها بر سر کلاس. این شیوه مبتذل در نهایت نه تنها علمی تولید نمی کند،بلکه مخاطبان را از علم تصنعی و بی محتوا بیزارتر میکند. جنس تقلبی شبه علم دانشگاه های ایران، حداقل نتیجه اش بیزاری دانشجوها از دانشگاه و علم است. خطیبان بی ایمان دانشگاهی مسئل اصلی این ابتذال هستند. آنانکه نه محقق اند، نه مهارت تدریس دارند و نه اخلاق علمی و دانشگاهی مناسبی دارند، زمینه سازان این فاجعه علمی در دانشگاه های ایرانی هستند.