در این نوشته سعی بر آن است تا با مروری نظری در حوزه نسبت جنسیت با فضا و یا “فضای جنسیتی” یکی از وجوه مسئلهزای امری جنسیتی مورد بحث قرار گیرد. مفهوم فضای جنسیتی که متاثر از غیر طبیعی، اکتسابی و برساخته بودن مفهوم جنسیت، و نیز مفهوم فضاست؛ به معنای تنظیمات جغرافیایی برساختهای[۱] است که پیرامون فضا وجود دارد و دسترسی زنان به آن فضاها را منظم یا محدود میکند. این تنظیمات در متن خود به شدت متاثر از ساختار قدرت و سلطه هستند. فضای جنسیتی از آنجا ایجاد میشود که مقایسه ای میان بدنها صورت میگیرد و هر جنس به لحاظ فرهنگی با مجموعه ای از لغات، تصاویر، توصیفات، ایدئولوژیها و معانی همراه میشود. این فضاها به عنوان نظامی سلسل همراتبی و برساخته، از پارادایم هایی نشات میگیرد که بر سلطگی عرصه عمومی مردانه (شهر) و فرودستی حوزه خصوصی زنانه (خانه) تاکید میکند. شهر تهران نیز به دلیل تسلط ایدهی مالکیت مردانه، به سه صورت فضای جنسیتی را تجربه میکند؛ فضاهایی که بنا به تجربه زیسته نویسنده بر “زن به مثابه دیگری”، “کنترل بدنهای اغواگر” و “مخاطرهی خیابان” دلالت میکنند.
واژگان کلیدی:
نوشتههای مرتبط
انسانشناسی جنسیت، جغرافیای فمینیستی، فضای جنسیتی، فضای شهری، مالکیت مردانه
پرسمان مسئلهی جنسیت در ایران؛ مروری بر مفهوم فضای جنسیتی و مصادیق آن در شهر تهران
مقدمه
هدف از نگارش این مقاله بررسی پرابلماتیک و یا وجوه مسئلهزای امر جنسیتی در ایران بوده است. در این راستا، مفهوم “فضای جنسیتی” که با این عنوان کمتر در ادبیات علوم اجتماعی ما مورد توجه قرار گرفته و مبانی نظری آن شناخته شده است انتخاب شد تا ضمن طرح این موضوع، به یکی از وجوه مسئلهزای جنسیت در ایران که همانا توزیع نابرابر فضا و امکانات بر اساس جنسیت است، پرداخته شود و جنبههای چالشبرانگیز آن مطرح گردد.
نسبت جنسیت و فضای شهری
در تعریف جنسیت سخنان زیادی بیان شده است. جنسیت به طور خلاصه، هویتی برساخته از روابط اجتماعی میان زنان و مردان است. هویتی که از طریق زندگی در جامعه ساخته، بازتولید و تثبیت میشود، جنسیت امری غیرذاتی و غیر طبیعی است و بر حسب اینکه در چه فضای فرهنگی زیست شود متفاوت است. چنین هویتی از زمانی که فرد تولد مییابد به او نسبت داده شده و تا پایان عمر در کنار او خواهد ماند. اما کافی است که این جنسیت اکتسابی فرد را به زن تبدیل کند تا مقدمهای باشد بر نظارتهای سیستماتیک درونی و بیرونی. زمانی که زنی در خیابان تردد میکند همزمان باید پاسخگوی نگاه های مردانهای که او را فرا میخوانند[۲] و نگاه های زنانهای که دائما هنجارها را به او گوشزد میکنند باشد.
منظور از فضا (خصوصی یا عمومی)، نظم سلسله مراتبی[۳] است که بر اساس ورود و خروجهای متعدد شکل میگیرد و به عنوان مهمترین نشانهی جداسازی[۴]، ساختار قدرت را تقویت میکند. مفهوم فضا در اینجا بر ساختار و تولید پیچیدهی محیط چه به صورت واقعی و چه به صورت خیالی دلالت میکند که متاثر از فرایندهای سیاسی- اجتماعی، نرمهای فرهنگی و تنظیمات نهادی است که روشهای مختلف بودن(هویت)، تعلق و اسکان را سامان میبخشد. همچنین میان فضا و روابط اجتماعی نوعی ارتباط دیالتیکی وجود دارد (دوسرتو ۱۹۸۴، لوفور ۱۹۹۱، ). در تحلیلهای فمینیستی نیز منظور از تولید فضا[۵]، روشهایی است که جنسیت از طریق آن بر تولید و ساختار فضا تاثیر میگذارد (اسپاین ۱۹۹۲، مسی ۱۹۹۴، رز ۱۹۹۳).
“فضای عمومی، فضایی است که به لحاظ تاریخی، مکان حضور مردان شناخته میشود؛ موقعیتی که کنترل و اقتدار مردانه را بر زنان تقویت میکند. دسترسی محدود زنان به فضای عمومی ارتباط نزدیکی با ایدهی “بی حرمت کردن[۶]” در مورد هر دو عنصر زنان و فضا دارد” (فادک، ۲۰۰۷، ۳). بنابراین حضور زنان در فضاهای عمومی از طرفی پاکی و عفت زنانه را تهدید کرده و از طرف دیگر تقدس و مصونیت فضا را نیز خدشه دار میکند. زیرا مردان باید به واسطهی نحوه رفتار و عمل خود، نظم موجود را تداوم بخشیده و از آن حمایت کنند در حالیکه حضور زنان در این فضا میتواند به اغوای جنسی آنان بهانجامد و خود زنان را هم مورد تعرض قرار دهد. بنابراین چنین تقابلهایی در فضای خصوصی و عمومی، فرایندی برساخته از شرایط فرهنگی است که بدن زنانه را فریبنده، آسیبپذیر و فاقد قدرت معرفی کرده و حملات گستردهای مانند آزار جنسی، تجاوز و خشونت نیز اعتقاد به آسیب پذیری زنانه را تقویت و بازتولید میکند. این امر در جوامع پدرسالار حاکی از نابرابری در قدرت بوده و از همین مجراست که نظارت بر پوشش و رفتار زنان جنبه سیاسی پیدا کرده و از طرف قانون گذار تعیین میگردد.
مسئله اساسی در مالکیت مردانهی فضای شهری این است که تنها یک جنس- زنان- “حامل نظم اخلاقی”[۷] جامعه شناخته میشود و مسئول هرگونه بی نظم جنسی یا اخلاقی است، بنابراین همواره بر چگونگی رفتار و پوشش او نظارت صورت میگیرد. همچنین ایدههایی که به معصومیت و عزت زنانه مربوط میشود نگرانیها در مورد بیعزتی و تجاوز به حریم امن زنانه را در فضای عمومی تشدید میکند و این نکته را به راحتی نادیده میگیرد که ایجاد تقابل میان فضای عمومی که تهدیدآمیز خوانده میشود و فضای خصوصی که امن تلقی میشود حقیقت خشونت خانگی و آزار جنسی و غیر جنسی را که توسط خانواده و اطرافیان و حتی دیگر زنان موجود در فضای خانگی ممکن است به زنان تحمیل شود را پنهان میکند زیرا که خشونت و تهدید تنها از جانب یک بیگانه خارج از فضای خانه محتمل است.
از موارد فوق که بگذریم؛ در مدیریت فضا بر حسب جنسیت در جامعه معاصر ایرانی، درپای قانون نیز دیده میشود. قانون هم مالکیت فضا را به سمت مردان سوق داده و کلیشههای جنسیتی مالکیت مردانه را بازتولید میکند. یکی از پایهای ترین موارد قانونی در این باب، مصادیق اجتماعی عدم تمکین زن از شوهر است که تنظیم کنندهی نحوه تعامل زن با محیط بیرون از خانه میباشد. این قانون حضور اجتماعی زنان را به واسطهی جنسیتشان مشروط به اجازهی همسر میکند.
بنابراین مصادیق جنسیتی قانون، حضور زن در یکی از عرصههای خارج از خانه، اشتغال یا سفر میباشد که به نوعی به تقسیم بندی فضایی میان زن و مرد پرداخته و حضور زن در فضای عمومی را اعم از اشتغال در بیرون از خانه و یا حتی ترک منزل منوط به اجازه همسر دانسته و بدیهی است که عدم اجازه او منجر به حذف فیزیکی زن از محیط شده و به استفاده نابرابر زنان از فضای عمومی دامن میزند. به زعم محمدی “آرایش زن تنها برای شوهر، ممنوعیت حضورش در عرصه عمومی بی اذن او …. و سهم بری نابرابرش از فضا و مکان، جملگی برای گوشزد کردن این است که مالکیت و مدیریت فضا و مکان مردانه است” (محمدی اصل، ۱۳۸۹، ۴۴). بنابراین جداسازی جنسی اماکن، معابر، خودروها، وسایل و ابزارهای عمومی و نمونههای مشابه از جمله موارد عمده تاثیر پذیری هویت جنسیتی از فضا و فضایی شدن جنسیت است که سلسله مراتبی نابرابر را نیز دستمایه شکلگیری فضا میسازد.
مرور نظری
چگونگی تعامل فضا و جنسیت، همواره متاثر از تقسیم فضاهای عمومی و خصوصی بر حسب جنس افراد است. ایجاد خط کشی و تمایز میان دنیای زنانه و مردانه و تقسیم حیات اجتماعی به خصوصی و عمومی از دیرباز در معماری و فرایند تقسیم کار جامعه ایرانی حضور پر رنگی داشته است. مروری بر سفرنامههای دوران قاجار نشان دهنده آن است که جایگاه اصلی زن شهری ایرانی در آن دوران بخش خاصی از خانه به نام اندرونی بوده است. محدودیت حضور زنان در خارج از خانه تا بدان حد بود که معمولا نام آنان در فضاهای غیرخانگی مطرح نمیشد… . در جامعه کنونی نیز در شرایط سنتی، برای حضور زنان در اجتماعات مختلف محدودیتهایی اعمال میشود که به نوعی فضاها را به زنانه و مردانه تقسیم میکند. به عبارت دیگر حتی در فضاهای مشترک، حوزه های زنانه و مردانه قابل مشاهده است. بدین ترتیب زنان و مردان در این فضاها کمترین ارتباط با یکدیگر را دارند و روابط آنها تا حد امکان میان خودشان انجام میگیرد. (علیرضانژاد، ۱۳۸۶)
البته تقسیم بندی مذکور تنها به کشور ایران محدود نمیشود بلکه به بیان ولمن، فرایندی جهانی است که از بدو پیدایش زندگی شهری در همه جا وجود داشته است: جامعه آمریکایی فضای مردانه را به لحاظ تاریخی و سنتی فضایی عمومی ترسیم میکند درحالیکه فضای زنانه امری خصوصی تلقی میشود. این ادعا زمانی تقویت میگردد که کلیشهی هویت مردانه همراه با محل کار (که مشخصا بیرون از خانه قرار دارد) و فعالیتهای کلانی مانند مدیریت شهری معرفی شده و در عین حال هویت زنانه همراه با کارهای خانگی و مراقبت از فرزندان عجین میشود. چنین تقسیم بندی باعث ایجاد سهم نابرابر در استفاده از فضای شهری میگردد (ولمن، ۲۰۰۹،۱). سهم نابرابری که زنان از فضای عمومی میبرند ریشه در شرایط تاریخی جوامع بشری دارد. اگرچه تعداد زنان از لحاظ کمی از مردان بیشتر است اما آنها همچنان به دلیل نقش فرودستانهای که به لحاظ تاریخی در عرصه های سیاست، اقتصاد و کشورداری ایفا میکنند، اقلیت محسوب میشوند و این مسئله در سهمی که آنها از فضای عمومی میبرند نیز دخیل است (پالن، ۲۰۰۸).
از نخستین متفکرانی که درباره فضا نظریه پردازی کرده و آن را در حیات اجتماعی درخور توجهی مستقل دیده است فیلسوف مارکسیست، هنری لوفور است. او چارچوب نظری مفیدی را درخصوص اینکه چگونه بازنمایی محصول فضای اجتماعی است و توسط آن تولید میشود، پرداخته است. لوفور معتقد است که تولید اجتماعی فضا سه مرحله متفاوت ولی مرتبط را دنبال میکند: عمل فضایی[۸]، فضای بازنمایی[۹] و فضاهای بازنمایی[۱۰] . که اولی در خصوص فضای مادی یا کاربردی و شکل شناسی فضای شهری و مبتنی بر اینکه دنیا چگونه درک میشود میباشد، دومی درباره فضا به مثابه زبان کدگذاری نشانهها و رمزگذاری ایدئولوژیک از طریق جغرافیا و معماری و سومی به معنای تجربه زیسته و روزمره افراد از فضاست، فضاهای کاملا زیسته که ناشی از رسوبات تاریخی در محیط است. او معتقد است که فضا هم به صورت مادی و هم به صورت مفهومی ساخته میشود.(لوفور، ۱۹۹۱)
به عبارتی دیگر، فضای اجتماعی به لحاظ مفهومی، متشکل از ساختار سه وجهی روابط اجتماعی واقعی، روابط اجتماعی متصور یا خیالی و تولید آنها است. “بنابراین ساختارهای مسلط بر فضا بازتابی از روابط قدرت در جامعه و گفتمانهای هژمونیکی است که این روابط را شکل میدهند. چنین ساختارهای فضایی مبتنی بر مکانیسم های دسترسی و محرومیت نسبت به مکانهای فیزیکی (از طریق نظارت تکنولوژیکی که دسترسی به فضاهای عمومی یا خصوصی را سامان میبخشد) و فضای اجتماعی (از طریق گفتمان عمومی و بازنمایی رسانهای) میباشند.” (گراندس، ۲۰۰۹، ۶۵)
انسان شناسی اولین رشته در علوم اجتماعی بود که وجود ارتباط میان فضا و جنسیت و تاثیر روابط قدرت بر آنها را مطرح کرد. این کار ابتدا با بررسی حوزه های عمومی، خصوصی و روابط خویشاوندی و زندگی شهری صورت گرفت. شرلی آردنر[۱۱]، یکی از این انسانشناسان است که درباره تفاوت در فضاهایی که زنان و مردان به لحاظ فرهنگی از آن سهم میبرند پرداخته است.
اما نگاه انتقادی جدیتر به میزان سهم بری زنان از فضای شهری و ترکیب دو مفهوم فضا و جنسیت و اشاره به روابط دیالکتیکی میان آنها منجر به ایجاد مفهوم جدیدی در ادبیات فمینیستی شد. مفهوم “فضای جنسیتی[۱۲]” برای اولین بار در دهه ۹۰ میلادی توسط جغرافیدانان فمینستی مانند مسی، رز، اسپاین، لیندمن و دیگران مطرح گردید که نگرشی فرهنگی و انتقادی در زمینهی علم جغرافیا بود. فضای جنسیتی بر روابط عمیق میان فضا و ساختار واقعیت جنسی متمرکز میشود. اگرچه بعضی از این متفکران و مشخصا مسی، به تاثیر تفاوتهای فرهنگی دیگری از جمله طبقه، قومیت و زبان نیز اشاره میکنند -و از این طریق از سایر نظریه پردازان فضای جنسیتی متمایز میشود- اما همه به طور مشخص به تاثیر گفتمانی جنسیت بر چگونگی دسترسی فضایی میپردازند. زمانی که به تحلیل ارتباط گفتمانی جنسیت، فضا و مکان میپردازیم در این قالب مفهومی قرار گرفتهایم.
نظریه پردازی درخصوص ارتباط میان فضایی که زنان اشغال میکنند و پایگاه اجتماعی آنها در نوشتههای جغرافیدانان فمینیستی مانند لیس بندی[۱۳]، دورین مسی[۱۴]، لیندا مک داول[۱۵] و گیلیان رز[۱۶] برجسته تر میشود. آنها به این نکته اشاره میکنند که فضا حاصل بازتولید روابط جنسیتی است. آنها میگویند که اگر جنسیت انسان زنان و مردان را در جامعهای که در آن زندگی میکنند، نحوهای که رفتار میکنند و نحوهای که خود را میشناسند متفاوت میکند، فضایی که آن را میسازیم و نحوه ای که از آن استفاده میکنیم را نیز متفاوت میکند. (رندل و دیگران، ۲۰۰۰)
همانطور که مسی در اثر بنیادین خود مجموعه مقالاتی بر فضا، مکان و جنسیت[۱۷] مطرح میکند: “فضا و مکان به خودی خود اموری جنسیتی نیستند بلکه بر راه هایی که جنسیت از طریق آنها ساخته و فهم میشود تاثیر میگذارند. حتی در آنجا که از طریق معانی نمادین خود منجر به محدود شدن دسترسی یک جنس از طریق اعمال خشونت میشوند” (مسی، ۱۹۹۴، ۱۷۹). مسی معتقد است که مفهوم فضا نیز به اندازه زمان در تحرک و تغییرات اجتماعی نقش دارد. او براساس تجربه زیسته خود و نیز توصیفی که از جنبه های مختلف زندگی روزمره ارائه میدهد و با در نظر گرفتن راههایی که فضا از جنسیت الگو میگیرد، جنبهها و ابعاد فضایی روابط اجتماعی و جنسیتی را توضیح میدهد. جغرافیدانانی مانند مسی و رز انتقادهایی جدی به مطالعاتی که در حوزه فضای پست مدرن توسط جغرافیدانان مرد انجام گرفته است وارد میکنند. آنها میگویند که تلقی آنان از فضای پست مدرن، از راههایی که جنسیت ساختار فضا و جامعه را تولید میکند غافل است.
گلیان رز در کتاب خود فمینیسم و جغرافیا[۱۸](۱۹۹۳)، یکی دیگر از کتابهای تاثیرگذار در جغرافیای فرهنگی، با رویکردی فمینیستی به انتقاد از سنتها و روشهای رایج در این علم میپردازد و با طرح مفهوم ” فضای متناقض[۱۹]” به بیان چگونگی تلقی جامعه – در گفتمان مسلط پدرسالار- از زنان به عنوان موضوعات کاملا تجسم یافته و مکانمند، و مردان به عنوان سوژههای فارق از مکان و قید و بندهای بدنی میپردازد. چنین تفاوتهای جنسیتی در ساختار سوژهگی، منجر به تجربیات متفاوتی از فضا میگردد: ” نگاه حریصانهی مردانه[۲۰]، نگاهی تهدید کنندهای است که قدرت مردانه بر بدنهای زنانه را به آنها القا کرده و زنان را به موضوعاتی برای نگریستن تقلیل میدهد” (رز، ۱۹۹۳، ۶-۱۴۵). اما رز در توضیح فضای متناقض به رابطه میان زنان با فضا، مکان و جنسیت اشاره کرده و با بیان تناقضهایی که در طول زندگی روزمره آنها پیش میآید به امکانات متعدد اما محدودی هم که ممکن است برای زنان پیش آید اشاره میکند (نلسون، ۲۰۰۵).
بنابراین، مفهوم فضای جنسیتی بر مبنای مورد پرسش قرار گرفتن جنسیتی سوژه[۲۱] از طریق نظام نشانهای است. سوژههای جنسیتی در قبال غیبت و حضورشان در یک فضا درک میشوند. همانطور که لیندمن موکدا بیان میکند ساختار جنسیت تنها یک فرایند موقتی بازتولید و تعیین مکان نیست بلکه پدیده ای کاملا فضایی است زیرا گفتمانهای مسلط بر نقشهای جنسیتی و نیز مکانهای مناسب حضور برای زنان و مردان پدیده های متاثر از فضا هستند که با نشانهها و نمادهای معینی کدگذاری میشوند. (گراندس، ۲۰۰۹،۲۳؛ به نقل از لیندمن، ۱۹۹۶)
دافنه اسپاین[۲۲]، دیگر انسان شناس آمریکایی توانست نشان دهد که چگونه روابط قدرت به لحاظ فرهنگی میتوانند فضا را تعریف کنند. او معتقد است که پایگاه اجتماعی زنان توسط فضای شغلی که در آن درگیر هستند تعریف میشود. او اعلام میکند که سهم عمده زنان از بازار اشتغال آمریکا آموزش به کودکان، پرستاری و منشی گری است. دلیل به کارگیری زنان در این مشاغل آن است که آنها میتوانند به خوبی از کارفرمای خود فرمانبرداری کنند و نه به این دلیل که به دانش مشخصی مجهزند. او به معماری دفاتر شغلی و ادارات اشاره کرده و با ذکر اینکه تصمیمات در این دفاتر همواره توسط روئسای مرد و در پشت درهای بسته صورت گرفته و کسی که در معرض دید مراجعین بوده منشی است بیان میدارد که او در عین کمترین حریمی که دارد از جانب رئیس نیز دائما کنترل میشود. او نتیجه میگیرد که کنترل فضایی به دلیل کاهش فرصت انتقال دانش از مردان به زنان، منجر به پایین بودن جایگاه شغلی زنان میشود (اسپاین، ۱۹۹۲).
اسپاین علاوه بر این معتقد است که کلیه فضاهای بشری جنسیتی هستند. او مثال میزند که: “در جوامع کشاورزی مردان شکار میکردند و زنان جمع آوری، مردان زمینها را درو میکردند و زنان میکاشتند، مردان زمین را شخم میزدند درحالیکه زنان غذا را آماده میکردند. چنین تفاوتی در وظایف همواره با یک جدایی فضایی همراه بوده که دسترسی متفاوت و پایینتری را نیز در حوزه دانش و جایگاه اجتماعی به زنان میداده است.” (اسپاین، ۱۹۹۲، ۸۳)
لیز بندی هم اشاره میکند که گفتمان متجسم زنانه، آنها را در برابر خشونت و پرخاش مردانه آسیبپذیر و بی قدرت معرفی کرده و فضای خصوصی را بر مکانهای عمومی که همواره محتمل تهدید و خطر است، مرجح میداند. در کنار او روزالین دویچ[۲۳] انتقادی جدی را به جغرافیدانان پست مدرنی مانند فردریک جیمسون[۲۴] وارد کرده و میگوید که او در نوشتهی خود در خصوص پست مدرنیسم، تحلیلی از آن ارائه میکند که نه تنها مصرانه جنبههای مختلف تاثیر جنسیت در فضا را نادیده میگیرد، بلکه بر آن پافشاری نیز میکند. (دویچ، ۱۹۹۶)
بنابراین میتوان نتیجه گرفت که منظور از فضای جنسیتی، تنظیمات جغرافیایی برساختهای[۲۵] است که پیرامون فضا وجود دارد و دسترسی زنان به آن فضاها را منظم یا محدود میکند. این تنظیمات به شدت متاثر از ساختار قدرت و سلطه در متن خود میباشند. فضای جنسیتی از آنجا ایجاد میشود که مقایسهای میان بدنها صورت میگیرد و هر جنس به لحاظ فرهنگی با مجموعهای از لغات، تصاویر، توصیفات، ایدئولوژیها و معانی همراه میشود. فضای جنسیتی به عنوان نظامی سلسلهمراتبی و برساخته، در ابتدا از پارادایم حوزههای متفاوت نشات میگیرد که بر سلطگی عرصه عمومی مردانه (شهر) و فرودستی حوزه خصوصی زنانه (خانه) تاکید میکند. این ایدئولوژی، شهر را از خانه، عمومی را از خصوصی، تولید را از بازتولید و مرد را از زن جدا میکند. به علاوه این مفهوم گذشته از فضای اجتماعی و جسمانی، فرهنگ مادی و فعالیتهای بدنی، شامل قلمروهای زبانی و نمادین، نیز میشود. فضای جنسیتی زمانی شکل میگیرد که فضاهای عمومی به نحوی متفاوت برای زنان و مردان کدگذاری میشوند و به بازتولید قدرت در گفتمان مسلط میانجامد (فادک، ۲۰۰۷و رندل، ۲۰۰۰، گراندس، ۲۰۰۹ و ملکاس، ۲۰۰۰)
“جغرافیای ترس”؛ مفهومی که ناتوانی بسیاری از زنان را در ترک فضای مانوس یا ورود به مکانهایی از شهر به دلیل احساس ناامنی و بیمیلی در شرکت از بعضی فعالیتها یا مشاغل را توضیح میدهد نیز در راستای مفهوم فضای جنسیتی تبیین میگردد(ولمن، ۲۰۰۹). این ترس میتواند بیانگر نگرانی آنها از تهدید سلامت جسمانی یا سو شهرت در میان آنها باشد. برای مثال پیاده روی زنی تنها در شب عملی نابخردانه، نا امن و منبعی برای سو برداشت تلقی میشود در حالیکه حرکت در شهر در هر زمان برای مردان، امری آزادانه و به دور از حاشیه تصور میشود. یا در زمینهی پوشش، لباس زنان بسیار چالش برانگیزتر از پوشش مردان در شهر میباشد و معانی بیشتری را با خود حمل میکند. بنابراین ایدهی دسترسی نابرابر زنان و مردان به فضای شهری تنها بخشی از مفهوم فضای جنسیتی را دربر میگیرد.
مطالعات تجربی: تجربه زیسته زنان از فضای جنسیتی
شیلپا فادکه[۲۶]، فمینیست و مدرس انسانشناسی در هند، مطالعات خود (۲۰۰۵، ۲۰۰۶، ۲۰۰۷) را به بررسی وضعیت فضاهای جنسیتی هند و به طور ویژه شهر بمبئی اختصاص داده است. او در مقالات متعدد خود از رویکرد فمینیستی به بررسی رابطه زنان با فضای شهری بمبئی پرداخته و میزان دسترسی زنان به این فضاها را مورد انتقاد قرار داده است. او در طول سه سال مطالعه خود به بررسی چهارده مکان مختلف و به طور ویژه خیابانها، توالتهای عمومی، ایستگاهها و وسایل حمل و نقل عمومی، مراکز خرید و پارکها پرداخته است. او معتقد است که دسترسی زنان به مکانهای عمومی متاثر از متن ایدئولوژیکی است که گفتمان سیاست گذاری شهری را در زمینه ظرفیت پذیرش زنان در شهر تشکیل میدهد که شامل ایجاد منزلت اجتماعی نابرابر برای زنان، موقعیت جغرافیایی، طبقاتی، دینی و زبانی آنها، تجربه خشونت روزمره زنان و نظارت بر آنها میباشد. او میگوید دسترسی محدود زنان به فضای شهری نه تنها حاصل ایدههای کلیشه ای گذشته است که مایل است او را در خانه نگه دارد بلکه در گفتمان طراحی فضای شهری نیز مورد بی توجهی قرار گرفته و زیر ساختهای لازم جهت حضور زنان فراهم نشده است.
بررسی او بر زیرساختهای متعدد مانند حمل و نقل عمومی، توالتها و پارکهای عمومی نشان میدهد که اگرچه این زیرساختها در دسترسی زنان به محیط بیرون بیش از پیش موثر بوده اما به هیچ وجه کافی نیست. برای مثال، حضور صرف وسایل متعدد حمل و نقل عمومی نمی تواند امنیت و سلامت زنان را پاسخگو باشد؛ مصادیق ناامنی زنان در این فضاها به وفور یافت میشود. تجربهی زنان متعددی که در زمان استفاده از اتوبوس، قطار و مترو مورد تعرض، آزار جنسی ودزدی قرار گرفتهاند با ایجاد ترس و نگرانی همگانی در رابطه با استفاده از وسایل نقلیه انجامیده است. توالتهای عمومی زنانه هم گذشته از اینکه به لحاظ میزان، یک دوم توالتهای مردانه هستند، استفاده از آنها تنها به روز محدود شده و دارای هزینه بوده (یک روپیه) در حالیکه توالتهای مردانه بهصورت ۲۴ ساعته فعال بوده و رایگان میباشند. چنین تفاوتهایی در زیرساختها منجر به تقویت ایدهی حریم امن خانه برای زنان میشود زیرا اگرچه حضور زنان در جامعه به لحاظ کمیت اندک نمیباشد اما آنها به هنگام حضور با فضای تبعیض آمیزی مواجه خواهند شد تا نهایتا امنیت خانه را به هراس و آسیبهای بیرون از آن ترجیح دهند.فادک در نهایت پیشنهاد میدهد که وجود فضاهای عمومی قابل دسترس و زیر ساختهای آن نه تنها فاکتورهای چالش برانگیز قبلی را تا حدی کم رنگ میکنند بلکه فضایی راحت تر و صمیمانهتر را برای همه ی اقلیتها، فقرا، کهنسالان، معلولان جسمی-حرکتی و کودکان فراهم میگند. (فادکه، رناد و سمیرا خان، ۲۰۰۶، ۲۰۰۹)
مراکش از دیگر کشورهایی است که مفهوم فضای جنسیتی در آن مورد بررسی قرار گرفته است. فاطمه مرنیسی جامعهشناس فمینسیت در حوزهی حقوق زنان و میزان دسترسی آنها به فضاهای عمومی در شهرهای اسلامی و به طور مشخص در مراکش به مطالعه پرداخته است. او با مطالعه بر فضاهایشهریدر مراکش، آن را فضایی مردانه تلقی کرده و عدم حضور زنان در عرصههای عمومی را به ویژه در حوزه تصمیم گیری، نابرابری جنسیتی میداند که به واسطهی فضا بازتولید میگردد. او در مقالهی خود با عنوانسکسوالیته اسلامی و خط قرمزها(۱۳۸۵) ، این مفهوم را چنین تعریف میکند:”سکسوالیتهی اسلامی زمینی است که مکانیزمهای کنترلکنندهی آن در اصل شامل تقسیم مشخص و سختگیرانهی فضا به دو بخش برای هر جنس و نیز مقررات و مکانیزم ویژهای برای حل تضادها و درگیریهای ناشی از تلاقی ناگزیر این دو فضای تفکیک شده بین زنان با مردان است”. او با ذکر اینکه زنان مراکشی تنها هنگام ترک خانه خود را میپوشانند؛ از فضای عمومی به عنوان فضایی مردانه نام برده و حضور زنان را در آنجا غیرمجاز معرفی میکند. او ضرورت وجود حجاب برای زنان در جامعهی مراکش را ناشی از قیدو بندها و مناسکی میداند که حضور زنان در فضای عمومی را کنترل میکنند. در حقیقت حجاب حضور زنان در فضای مردانه را غیرقابل رویت و شناسایی، و در نتیجه قابل تحمل میسازد. مرنیسی مشاهدات خود از جامعهی زنان در مراکش را به تفاوت نقشهای جنسیتی در جوامع اسلامی تعمیم داده و آن را ناشی از وجود یک نظام سلسله مراتبی در توزیع قدرت میداند: جهان مردان (جهان مذهب و قانون و امت) و جهان زنان ( جهان خانه وخانواده). تفکیک فضا بر حسب جنسیت درحقیقت تفکیکی است که میان افراد به عنوان حاملان قدرت و فاقدان قدرت به وجود میآید.
او در این تعمیم از مثالی دربارهی کمپ پناهندگان لبنانی بهره میگیرد و فضای عمومی در جوامع اسلامی را فضایی با مالکیت مردانه قلمداد میکند: یک زن نظامی لبنانی، درحین نگهبانی از منطقهای آزاد شده در چند کیلومتری کمپ پناهندگان مورد پیشنهاد همخوابگی توسط مردی لبنانی قرار میگیرد. زن، که واکنش تندی به درخواست مرد نشان میدهد مرد را وامیدارد که از عدم شرافت و پاکدامنی زنی که تمام شب را در کوچه تنها میماند سخن بگوید. زن نیز در جواب، لکه دار شدن شرافت خود را ناشی از بی شرفی مردانی که قادر به دفاع از وطن خود نیستند میداند. این اتفاق نشان میدهد که ایدهی لکه دار شدن شرافت و پاکی زنانه در صورت بیرون ماندن در شب نشان از نامشروع بودن حضور او در آن فضا دارد که در این جامعه توسط خود زنان نیز نهادینه و بازتولید شده است. مرنیسی میگوید: “واکنشی که آن زن نشان میدهد به منظور توجیه حضورش در فضای مردانه است نه به منظور اثبات حقش برای بودن در آن” (مرنیسی، ۱۳۸۷).
پرابلماتیک فضای جنسیتی در تهران
با توجه به مطالب مذکور و نیز تجربهی زیستهی محقق به مثابه یک زن از فضاهای جنسیتی در تهران، میتوان سه دسته از سیاستهای جنسیتی را در فضای شهری تهران به رسمیت شناخت که به تولید فضای جنسیتی شده و توزیع نابرابر فضا و امکانات شهری میان زنان و مردان میانجامد. به عبارت دیگر نوع ارتباطی که زنان به واسطهی جنسیتشان با مکانهای عمومی در شهر تهران برقرار میکنند در قالب یک سهگانه قابل بررسی و مطالعه است. این فضا ها بر حسب اینکه تا چه میزان دسترسی زنان به فضای عمومی را محدود کرده و اینکه از طریق چه سازوکارهایی به حضور آنها در محیط نظم بخشیده و آن را مدیریت میکنند، با یکدیگر متفاوت میباشند. بدیهی است علیرغم اهمیت تجربهی زیستهی پژوهشگر در تحقیق، مفاهیم شناسایی شده بدون مطالعهی میدانی ساختارمند، یا تحلل نظاممند دادههای ثانویه، نمیتواند ادعای جامعیت داشته باشد ولی دست کم میتوان آن را به عنوان طرح مسئله درنظر گرفت و از قِبل آن وجود فضای جنسیتی و بهرهبرداری نابرابر از فضا را در وهلهی نخست درک کرده، و دری را برای یافتن یکی از پرابلماتیکهای مسئلهی جنسیت در ایران که هدف نگارش این مقاله بوده است گشود (لازم به ذکر است که محقق با جمع آوری دادههای میدانی با روش پدیدارشناسانه در حال تکمیل فرضیات مطرح شده میباشد).
منظور از سیاست جنسیتی در اینجا، انتخاب و تدوین خط مشیهای مدیریتی برای کنترل فضا توسط نهادهای قانون گذار و دولتی و یا اسناد بالادستی نیست، بلکه قانونهای نانوشتهای است که به صورت عرفی بر مبنای مالکیت مردانه و مردمحوری[۲۷] استوار است. البته اگرچه که سیاستهای رسمی و قانونگذاری صحیح جنسیتی و اولویت بخشیدن به مطالبات زنان میتواند تاثیرات عمدهای بر تقویت و یا تضعیف این سیاستهای عرفی داشته باشد، و بیتوجهی به این قوانین نانوشته، به گونه خود نوعی خط مشی دربارهی دسترسی زنان به فضای عمومی تلقی میشود، اما در هر حال منظور از سیاستهای جنسیتی در اینجا، قوانین عرفی نانوشتهای است که به بازتولید فضاهای جنسیتی و تقسیم ناعادلانهی فضای شهری میان زنان و مردان میانجامد. سهگانهی مورد نظر عبارت است از:
– زن به مثابه دیگری
سیاستهای فضایی نوع اول، ایجاد کنندهی فضاهای عمومی هستند که زنان به واسطه جنسیت خود از ورود و حضور در آن فضاها منع میشوند. در تهران اماکنی مانند استادیوم های ورزشی، قهوهخانهها، زورخانهها و… وجود دارند که تنها مردان اجازه حضور به آنجا را پیدا کرده و زنان تنها به دلیل جنسیت خود از ورود به آنها باز میمانند. وجود چنین فضاهایی در جامعه گفتمان فضای عمومی را تحت تاثیر قرار میدهد زیرا فرهنگی تک جنسیتی را با مختصاتی مردانه تولید میکند که زنان در آن کمترین حضور را دارند و یا به الگوهای کلیشهای تقلیل مییابند. اگرچه فرهنگ تک جنسیتی به لحاظ تاریخی و از بدو پیدایش شهرنشینی در ایران منجر به شکلگیری زنجیره گستردهای از روابط زنانه شده است، اما دسترسی آنها را به فضای عمومی به شدت محدود میکند که با مختصات زنان تحصیلکرده و فعال در فضای مدرن امروز ناسازگار است.
این گفتمان، خود را از طریق اجتماعات تک جنسیتی مانند دبیرستانهای پسرانه، سربازخانهها و یا اماکنی که زنان به ندرت در آنها حضور مییابند مانند بازارهای سنتی، تعمیرگاه های اتومبیل و… بازتولید میکند. حذف زنان در این گفتمان منجر به تلقیهای یک جانبه از آنها و تقلیل زنان به جنبههای جنسی میشود. سلطه همین گفتمان بر فضای شهری است که زنان را در اماکن عمومی با خشونتهای کلامی و آزارهای جنسی و یا هراس از آن مواجه میکند. عدم حضور زنان در گفتمان تک جنسیتی و بازتولید روزانهی آن در خانه، مدرسه، خیابان و رسانههای جمعی، منجر به ضعف جایگاه زنان و به حاشیه راندن آنها از فضای شهری شده و آنها را به محیط خانه پیوند میدهد. بدیهی است که زنی که به تنهایی در خیابان تردد میکند آماج متلکها، توهینها، الفاظ رکیک و خشونتهای جنسی قرار میگیرد و همواره باید نگران و مواظب رفتار و پوشش خود باشد، زیرا به فضایی پا گذاشته که مالکیت گفتمانی آن را ندارد و در آنجا بیگانه تلقی میشود. حکایت او حکایت آن زنان شهری است که جوان روستایی در مطالعهی پاسکن و بن طاهر (۱۹۷۸)، از بدو ورود به شهر به دلیل قابل رویت بودنشان، روسپی قلمداد میکند؛ زیرا هر زنی که در خیابان تردد کند به لحاظ جنسی در دسترس است. تنوع و تعدد لغات تحقیرآمیزی که در ادبیات فارسی به زن روسپی دلالت میکنند و فقدان حتی یک کلمه دربارهی مردی که به دنبال چنین تمتعی است نشان از سلطهی گفتمان مذکور دارد.
بنابراین تلقی فضای عمومی از زنان به مثابه ابژههای جنسی، همهی تهدیدها و مصادیق آزارهای جنسی اعم از متلکها، خشونتهای کلامی و غیرکلامی، الفاظ رکیک و صفات تحقیرکنندهای که یک زن از بدو ورود به خیابان و تردد در بخشهای مختلف شهر با آن مواجهه میشود نتیجهی بازتولید روزانهی فرهنگی است که در فضای تک جنسیتی و بدون حضور زنان تولید و نهادینه میشود.
– کنترل بدنهای اغواگر
سیاست کنترل بدنهای اغواگر، تحمیل مجموعه تمهیدات و شرایطی است که زنان صرفا به واسطهی جنسیت خود، مجبور به پذیرش و رعایت آنها میباشند. این سیاستهای فضایی دسترسی زنان را منوط به پذیرش قوانین از پیش تعیین شدهای مینماید که تنها در مورد یک جنس (زنان) برقرار گردیده است. دانشگاه، ادارات، نهادها و مرکز دولتی و حتی خیابانها در معنای کلی جزو این دسته قرار میگیرند زیرا زنان جهت ورورد به آنها ملزم به رعایت قوانین جنسیتی هستند که مردان از آنها مبرا میباشند. قوانین و تنظیمات مشخص در چگونگی حضور زنان در اماکن عمومی؛ از اینکه پوشیدن چه چیزی در این فضاهای عمومی مجاز و چه چیز غیر مجاز است، اینکه زنان چگونه در خیابان بدنهای خود را مدیریت کنند و یا صورت خود را بیارایند تنظیماتی هستند که حضور زنان را در فضاهای عمومی سامان میبخشند. بدیهی است که رعایت نکردن قوانین پوششی منجر به جلوگیری از ورود زنان به بعضی از اماکن میشود؛ اماکنی مانند دانشگاهها، ادارات دولتی، ندامتگاه ها و بعضی از بیمارستانها که پوشش چادر را الزامی تلقی کرده و بعضی دیگر داشتن مقنعه و عدم آراستگی (حجاب کامل اسلامی) را ضروری میدانند که عدم هماهنگی با این شرایط دسترسی زنان به آن فضاها را محدود میکند. گذشته از این در تمامی اماکن عمومی در شهر، حضور پررنگ جمله ناهی “از پذیرش بانوان بدحجاب معذوریم”و یا جمله امری ” لطفا حجاب خود را رعایت فرمایید” به جنسیتی شدن بیشتر فضا میانجامد که اگرچه در بسیاری از فضاها نادیده گرفته میشود اما بستر لازم جهت هرگونه برخورد و ممانعت در مواقع مورد نیاز را فراهم مینماید.
چنین تدابیری در راستای چگونگی حضور، نمایش و تحرک زنان در فضای عمومی با ایدهی بی حرمت شدن فضا (فادکه، ۲۰۰۷) ارتباط نزدیکی دارد زیرا کنترل بدنهای زنانه و نظارت بر نحوه پوشش آنها و نیز برچسبهایی که در مورد حجاب زنان در جامعه وجود دارد ریشه در این نکته دارد که گسترش حضور زنان به مثابه صاحبان بدنهای فریبنده و اغواکننده برابر با پتانسیل گسترش فساد و فحشا در جامعه اسلامی تلقی میشود که تقدس فضا و نیز مصونیت زنان و مردان را تهدید میکند.
اگرچه سیاستهای فرهنگی کشور در حوزه زنان، همواره مبتنی بر زدودن نگاه ابزاری از زنان و ایجاد هویتی مستقل برای آنها بوده است اما فرهنگ حجاب و عفاف که توسط این سیاستها ترویج میشود خود به خود مسئولیت هرگونه بی اخلاقی را بر عهده زنان گذاشته و مردان را از به طور غیر مستقیم از هرگونه مسئولیت و پاسخ گویی در این زمینه مبرا میسازد بنابراین گفتمان مردانه را تقویت کرده و منجر به جنسیتی شدن بیش از پیش فضا میگردد زیرا زنان مجبور به حذف خود از تعدادی از فضاها یا رعایت شرایط و مقرراتی جهت ورورد به فضای عمومی میشوند و این مسئله ایدهی مربوط به فریبندگی و تحریک کننده بودن بدن زنانه و نگاه جنسی به زنان را بیش از پیش بازتولید میکند.
در این میان مردان به مثابه تنظیم کنندگان روابط اجتماعی و واضعان قانون بر بایدها و نبایدهای حضور زنان در فضای عمومی نظارت دارند. آنها با نهادینه کردن این گفتمان در میان زنان از طریق آموزش، گفتمان مدرسه، رسانههای جمعی و سایر نهادها، نظارت بر بدنهای زنانه را در خود آنان درونی کرده و از نیروی خود زنان به عنوان عناصر تداوم بخش این گفتمان استفاده میکنند. به عبارت دیگر زنان با به چشم داشتن همین عینک ایدئولوژیک خود و یکدیگر را مورد قضاوت و برچسب زنی قرار میدهند. این شرایط هنگامی که زنان به عنوان ناظران و ضابطان حجاب و تذکر دهندگان قوانین پوششی در یک فضای عمومی گماشته میشوند به اوج میرسد. در این شرایط مراجعین تنها بر حسب جنسیتشان برای عبور از نگاه بازدارنده آنان مجبور به رعایت قوانین خاص پوششی یا تمهیدات ظاهری میشوند. نمونه این فضاها را به کرات در خیابان، ورودی دانشگاه ها، ادارت، بیمارستانها، کتابخانهها و فرهنگسراها و …شاهدیم. وجود زنان در این اماکن به عنوان نگهبانان فضای جنسیتی، این فرضیه که فضای جنسیتی تنها در مواجه زنان با غیرهم جنس خود به وجود میآید را کمرنگ میکند. زیرا در فضای مذکور، زنان جهت ورود به فضا از قوانین مردانهای پیروی میکنند که توسط زنان دیگر بازتولید میشوند. بنابراین حراست کنندگان زن در این فضا فارغ از جنسیت خود، از گفتمان حاکم بر آن فضا که نظم اخلاقی را نیز از خود منتج میکند، حراست میکنند. نظم اخلاقی بدان جهت گفتمانی است که مبتنی بر ایجاد شرایط ویژهای جهت حضور زنان در آن فضا میباشد. این فضاها از ورود زنانی که تابع آن شرایط گفتمانی نباشند به راحتی جلوگیری کرده و حضور آنان در آن فضا را منوط بر تغییر در پوشش و نمای ظاهری خود میگرداند. همچنین ورود زنان به برخی اماکن عمومی همچون بعضی از مراکز درمانی، حقوقی و دانشگاههای دولتی، منوط به پوشیدن چادر است.
به علاوه، طبق برخی از قوانین مانند ماده ۱۱۱۵ و ۱۱۱۷ قانون مدنیحضور اجتماعی زن اعم از خروج از خانه و یا اشتغال، منوط بر پذیرش از جانب همسر بوده (قانون مدنی،۱۳۸۲) و جلب رضایت همسر به مثابه تمهید و اقدامی ضروری، از سوی زنان الزامیست. بنابراین مصادیق سیاستهای جنسیتی در رابطه با حضور زنان در خارج از خانه، اشتغال یا سفر، به نوعی به تقسیم بندی فضایی میان زنان و مردان، و استفادهی نابرابر از فضای عمومی دامن میزند.تعیین چنین محدودیتها و ممنوعیتهای چالش برانگیزی منجر به ایجاد مناقشه درباب موارد متعددی از حقوق و آزادیهای مربوط به زنان شده و در این شرایط- خروج مشروط زن از خانه- حق تحصیل، آزادی انتخاب اشتغال، مشارکت سیاسی و سایر عرصههای حیات اجتماعی بلاموضوع خواهد بود.
– مخاطرات خیابانی
برخی از فضاهای شهری، به لحاظ نوع کاربری، شکل ظاهری، وسعت، ازدحام یا کمی جمعیت، و تاریکی یا روشنی هوا منجر به احساس نا امنی در زنان میشود و حضور زنان در آن فضاها رامحدود کرده، به حداقل میرساند زیرا حضور زنان در آنجا به صورت بالقوهای تهدید به حساب میآید. فضاهایی مانند تاکسی، پل هوایی، زیرگذرها، آسانسور، تعدادی از پیاده روها و خیابانها در شهر، مکانهای عمومی در شب، پارکینگها و … به زعم زنان بخشی از این فضای ناامن را رقم میزنند. نتایج بسیاری از تحقیقات نشان میدهد که میان احساس امنیت درک شده از فضا و میزان تردد و استفاده از آن فضا رابطه مستقیمی وجود دارد (بمانیان و همکاران، ۱۳۸۸). یکی از عواملی که به جنسیتی شدن بیشتر فضای شهری می انجامد عدم تمایل خود زنان به تردد در بعضی از معابر شهری است که به دلیل ذهنیت منفی به یاد مانده و بی اعتمادی ایجاد شده، برچسب نا امنی خورده و بد نام شده اند، گویی نوعی توافق جمعی نانوشته درمورد آن فضا وجود دارد مبنی بر اینکه آنها برای زنان خطرناک و تهدید کننده هستند.
احساس وجود فضاهای ناامن در شهر تا به حدی است که زنان را وامیدارد تا برای حراست از بدنهای خویش، تن به کنترلهای مردانه در محیط داده و محیط را بیش از پیش جنسیتی کنند. به تعبیری ” احساس عمومی زنان از ناامنی در فضاهای عمومی شهرگاه با نگاه و کلام مردان به آنان چونان سوژههای جنسی و زنان خیابانی تداعی شده و زمانی آنان را به حرکت در معیت مردان و پلیس و حتی حمل سلاح های سرد میکشاند. در این صورت زنان متمایل میشوند از محله و حداکثر شهر خود خارج نشوند و شبها بیرون از خانه نمانند و حتی به قرق معابر توسط مردان و پلیس خوش آمد گویند” ( محمدی اصل، ۱۳۸۹، ۱۴۰)
بنابراین میتوان گفت که نگرانی از بروز جرم و جنایت بر روی زنان در شهر، معادلات موجود در فضای شهری را تحت تاثیر قرار میدهد. زنان به دلیل آسیب پذیری بیشتری که بر چگونگی تعریف جامعه از بدن آنها مبتنی است، در این مورد مشخص به قشر آسیب پذیر تبدیل شده و دسترسی آنها به فضای شهری را بر حسب مختصات زمانی، مکانی یا جغرافیایی متفاوت میکند. حضور اجتماعی آنها در فضای بیرون از خانه مبتنی بر روشنی هوا بوده و به دلیل تحکم این نوع از فضای جنسیتی به ندرت پیش میآید که در شب و به تنهایی از خانه خارج شوند. این مسئله نگاه ابزاری و کلیشه ای مبتنی بر ضعف زنانه را تقویت کرده و آنها را در هاله ای همیشگی از آسیب پذیری و تهدید مردانه قرار میدهد. علاوه بر این به دلیل لزوم مدیریت زمانی که این گفتمان بر زنان تحمیل میکند، زنان حضور در بخشی از مشاغل که مستلزم کار و فعالیت در زمان شب در طول هفته یا تعدادی از روزهای هفته و حتی ماه بوده محدود شده و به لحاظ اقتصادی نیز آنها را همچنان وابسته نگه میدارد.
به علاوه، به دلیل تسلط نگاه ابژه محور در خصوص بدن زنانه، در صورت بروز تعرض در فضای عمومی، اعتراض یا گزارش قانونی این تخلفات نمیتواند به سرانجامی مشخص و سودمند برسد زیرا در وهله اول زن، پوشش و نحوه مدیریت زمان و مکان توسط او مورد بازخواست قرار میگیرد و او را با ننگ بدنامی و برچسبهای ناعادلانه روبرو میکند. برای مثال تلقی کلیشه ای مربوط به تجاوز به زنان که ادعای تحریک کننده بودن پوشش و آرایش زنانی که مورد آزار جنسی قرار میگیرند را دارد (ورکمن و اور، ۱۹۹۷). در رویکرد غیرهمدلانهی نیروهای پلیس و قضایی در ایران نیز به چشم میخورد. برای مثال، در واکنش به پروندههای تجاوز و تعرض به صورت فردی و یا دستهجمعی به زنان، همواره پوشش نامناسب آنان در موقع تجاوز مورد سوال بوده است[۲۸].
به طور کلی مبتنی بر نوع احساس و تلقی ای که زنان از بعضی از اماکن عمومی دارند، میتوان گفت که نسبت زنان با فضای عمومی فارق از اینکه در آن فضا حضور داشته باشند یا نداشته باشند، نابرابر است زیرا زمانی که زنان در فضای عمومی حضور دارند و از خیابانها، وسایل نقلیه، مکانهای تفریحی و…. گذر میکنند همواره نگران از احتمال بروز تعرض، آزار و جرم و جنایت هستند که این نگرانی منجر به ترک سریع محل، زمانمند شدن فعالیتهای زنانه ( تفاوت روز و شب برای زنان) و عدم حضور زنان در موارد غیر ضروری در فضای عمومی میگردد و این مسئله به خودی خودی، گفتمان نابرابرانهی مالکیت مردانه را بازتولید و نهایتا تقویت و مستمر میکند. در صورتی که زن، در موارد غیر ضروری و جایگزین پذیر، عدم حضور در فضای عمومی را بر حضور خود در این فضا- به دلیل ریسک بالایی که دارد- ترجیح دهد، بازهم همان گفتمان نابرابر با حذف یک جنس از فضای عمومی به بازتولید خود میپردازد زیرا زنان به صورت ذهنی خود را قربانی بالقوه فضای عمومی و در معرض خطر پنداشته و با حذف فیزیکی خود، آن گفتمان را تایید میکنند.
نتیجه گیری
جایگاه نابرابر اجتماعی زنان همواره بر چگونه عقلانی به نظر رسیدن استفاده از فضای شهری مبتنی بوده است. در جامعهای که نخبگان سیاسی و اجتماعی آن به طور عمدهای از مردان تشکیل شده است و طراحان شهری را نیز مردان تشکیل میدهند بدیهی است که سهم مردان از فضا و فعالیتهای شهری بسیار بیشتر از زنان بوده و نیازهای زنانه به طور عمدهای نادیده گرفته میشوند و عمدهی فعالیتهای اجتماعی زنان به لحاظ جغرافیایی محیطهای کوچکتری را به خود اختصاص داده و فعالیتهای اجتماعی آنها در قیاس با مردان از تاثیرگذاری کمتری برخوردار است.
نسبت زنان با فضای عمومی فارق از اینکه در آن فضا حضور داشته باشند یا نداشته باشند، همواره جنسیتی و نابرابر است زیرا زمانی که زنان در فضای عمومی حضور دارند و از خیابانها، وسایل نقلیه، پاساژها، مکانهای تفریحی و…. گذر میکنند همواره نگران از احتمال بروز تعرض، آزار و جرم و جنایت هستند که این نگرانی منجر به ترک سریع محل، زمانمند شدن فعالیتهای زنانه ( تفاوت روز و شب برای زنان) و عدم حضور زنان در موارد غیر ضروری در فضای عمومی میگردد و این مسئله به خودی خودی، گفتمان نابرابرانهی مالکیت مردانه را بازتولید و نهایتا تقویت و مستمر میکند. در صورتی که زن، در مواردغیر ضروری و جایگزین پذیر، عدم حضور در فضای عمومی را بر حضور خود در این فضا- به دلیل ریسک بالایی که دارد- ترجیح دهد، بازهم همان گفتمان نابرابر با حذف یک جنس از فضای عمومی به بازتولید خود میپردازد زیرا زنان به صورت ذهنی خود را قربانی بالقوه فضای عمومی و در معرض خطر میپنداشته و با حذف فیزیکی خود، آن گفتمان را تایید میکنند.
با توجه به حضور پررنگ فضاهای جنسیتی که در شهر تهران وجود دارند، این فضاها از سه طریق گفتمان مسلط بر زنانگی را تقویت و بازتولید میکند: ۱. سازش زنان با محیط مانند گرایش به مشاغل آموزشی عمدتا زنانه که کمترین ارتباط را با جنس دیگر برقرار مینماید یا عدم حضور در مکانهایی که به مردان اختصاص داده شده است ۲.هنجار پذیری مانند محدود کردن ارتباطات، سپردن کامل امور بیرونی به مردان، ترجیح فعالیتهای خانگی بر فعالیتهای اجتماعی و شغلی بیرون از خانه و پذیرش تمهیدات پوششی در زمان حضور در اماکن عمومی ۳. ترک فضای مردانه مانند عدم حضور تنها در خیابان به هنگام شب، عدم پذیرش مشاغل شبانه، عدم استفاده از پلهای هوایی، پارکینگها، پیاده روها در هنگام شب و… که اجرای همه ی این تمهیدات منجر به بازتولید و تقویت هرچه بیشتر ایدهی مالکیت مردانه در شهر تهران میگردد.
فهرست منابع
بمانیان، محمدرضا. رفیعیان، مجتبی. ظابطیان. الهام (۱۳۸۸). سنجش عوامل موثر بر ارتقای امنیت زنان در محیطهای شهری (مورد: محدوده ی اطراف پارک شهر- تهران)، پژوهش زنان، دوره ۷، شماره ۳، پاییز.
صادقی، فاطمه. (۱۳۸۵). هراس از زن به مثابه دیگری، آینده نو، شماره ۱۶۲.
علیرضانژاد، سهیلا. (۱۳۸۶). زن در عرصه عمومی: مطالعهای در مورد فضاهای عمومی در دسترس زنان شهری و تغییرات آن، نامه علوم اجتماعی، شماره ۲۰، بهار
قانون مدنی با تمام اصلاحات. (۱۳۸۲). تهران: نشر پایدار.
محمدی اصل، عباس. (۱۳۸۹). جنسیت و جغرافیا، تهران: نشرگل آذین.
مرنیسی، فاطمه، سکسوالیته اسلامی و خط قرمزها، ترجمه نوشین احمدی خراسانی.
هدایت نیا، فرج الله. (۱۳۸۵). اشتغال زنان و مصلحت خانواده در قانون مدنی: بررسی فقهی حقوقی ماده ۱۱۱۷ قانون مدنی، فصلنامه مطالعات راهبردی زنان، شماره ۳۴.
Certeau, M. (1984). The Practice of Everyday Life, tr. Steven Rendall, Berkeley, CA and Los Angeles, CA: University of California Press.
Deutsche, R. (1996). Men in Space, Evictions: Art and Spatial Politics, Cambridge.
Ganser, A. (2009). Roads of her own: gendered spaces and mobility in American women’s road narratives 1970-2000, Rodopi. B.V, New York.
Lefèbvre, H. (1991). The Production of Space (tr. Donald Nicholson Smith). Oxford, Malden, MA: Blackwell.
Massey, D (1994). Space, Place and Gender, London and Minneapolis, MN: University of Minnesota press.
Melkas, k. (2000). Uncontrollable places: negotiation of gender and space. In: AinoKallas’s the Wolf’s bride, culture and context, university of Helsinki.
Nelson, L. Seager, J. (2005). A companion to feminist geography, Blackwell publishing Ltd, MA, U.S.
Palen, J. (2008). The urban world, Boulder, CO: Paradigm Publishers. 8th edition.
Phadke, Sh. (2005). You can be Lonely in a Crowd: the Production of Safety in Mumbai. Indian Journal of Gender Studies, vol.12, no. 1.
Phadke, Sh. (2006). Dangerous Liaisons: Women and Men; Risk and Reputation in Mumbai, in Review of Women’s Studies, Economic & Political Weekly, Vol.42, No.17.
Phadke, Sh. (2007). Re-mapping the Public: Gendered Spaces in Mumbai’ in Madhavi D. (ed.) Gender and the Built Environment, New Delhi: Zubaan.
Phadke, Sh. Khan, S. Ranade, S. (2006). Women in Public: safety in Mumbai, Unpublished Report submitted to the Indo Dutch Program on Alternatives in Development (IDPAD).
Phadke, Sh. Khan, S. Ranade, S. (2009). Why Loiter? Radical Possibilities for Gendered Dissent. In: Melissa Butcher and SelvarajVelayutham (Ed), Dissent and Cultural Resistance in Asia’s Cities, London: Routledge.
Rendell, J. Penner, B. Borden, L. (2000). Gender space Architecture: an Interdisciplinary introduction, Routledge, London and New York.
Rose, G. (1993). Feminism and Geography: The Limits of Geographical Knowledge, Cambridge: Polity Press.
Spain, D. (1992). Gendered Space. Chapel Hill, NC Carolina: University of North Carolina Press.
Wellman, G. (2009). Urban Gendered space: the sex of American cities and critical elite theories of urban power, Presented paper in Race, Place & Gendered space panel ASPA region IV Conference, Omaha, NE October 1-1.
Workman, J. Orr, R. (1997) clothing, sex of subject, and rape myth acceptance as factors affecting attributions about an incident of acquaintance rape. clothing and textiles research journal, vol. 14, No.4.
[۱] Constructed
[۲]Hailing
[۳]Hierarchical order
[۴] Segregation
[۵] Production of Space
[۶]Defilability
[۷]این اصطلاح از مقاله هراس از زن به مثابه دیگری نوشته دکتر فاطمه صادقی برگرفته شده است.
[۸]Spatial practice
[۹] Representation of space
[۱۰] Representational of space
[۱۱] Shirley Ardener
[۱۲]Gendered Space
[۱۳] Liz Bondi
[۱۴] Doreen Massey
[۱۵] Linda Mcdowell
[۱۶] Gillian Rose
[۱۷]Space, place and Gender
[۱۸]Feminism and geography
[۱۹] Paradoxical space
[۲۰]Male gaze
[۲۱]Subject’s gender Interpellation
[۲۲] Daphne Spain
[۲۳] Rosalyn Deutsche
[۲۴] Fredric Jameson
[۲۵] Constructed
[۲۶]Shilpa Phadke
[۲۷] Andocentric
[۲۸] میتوان در این رابطه به اخبار منتشره در رابطه با تجاوز گروهی مردان به زنان در مقابل خانوادههایشان در سال ۸۹ در خمینی شهر اشاره کرد.