نویسنده در پی فهم چرایی وقوع خاصگرایی فرهنگی در دنیای جهانیشده است. در بخش اول این فصل، همانگونه که در متن قبلی مرور شد، با رد فرضیههای سیاسی، اقتصادی و حتی پارهای مشکلات درونی مدرنتیه، بحران هویتِ برآمده از دل فرایند جهانیشدن را عامل اصلی خاصگراییهای فرهنگی میداند. برای بررسی این فرضیه، ابتدا به سه عامل فضا، زمان و فرهنگ در دنیای سنتی و دنیای مدرن پرداخت، ویژگیهای هر یک در این دو دوره و تغییراتی که داشتهاند را بررسید تا از قِبل آن به منظومهی فکری منظمی در راستای نشان دادن بحران هویت و خاصگرایی فرهنگی دستیابد. در این بخش نیز ضمن تداوم همان مسیر بر بحران هویت و چگونگی عبور از آن تأکید میکند.
بحران هویت و معنا
نوشتههای مرتبط
نویسنده در ابتدا گریزی به ادعای پیشگفتهی خود میزند و مینویسد: افراد هنگامی خود را دارای هویت و زندگی معنادار میدانند که نیاز آنها به تداوم، ثبات، تمایز، همانندی با اجتماع و امر مطلق به اندازهی قابل قبولی تأمین شود. جامعهی سنتی با پیوند تنگاتنگ فضا، زمان و فرهنگ با مکان یا محل و سرزمین معین، این نیازهای هویتی را به خوبی تأمین میکرد و انسانها درون دنیاهای اجتماعی کوچک، محدود، پایدار و منسجم خود به هویت و معنای مورد نیاز خود به آسانی دست مییافتند. با پدیدار شدن جهانیشدن در ابعاد گسترده و نیرومندی آن، مرزهای اجتماعی و روابط بین فضا، زمان و فرهنگ با مکان از بین رفتند و امکان هویتیابی سنتی بسیار کاهش یافت و نوعی بحران هویت و معنا پدیدار شد. نویسنده بار دیگر عوامل تخریب هویتیابی سنتی را بیان میکند:
الف) از آنجا که مکان در مقایسه با فضا، توانایی و قابلیت بسیار بیشتری برای تأمین نیاز به ثبات، تمایز و همبستگی اجتماعی دارد، فرایند جهانیشدن با سرزمینزدایی و فضامندکردن زندگی اجتماعی نوعی بحران هویت و معنا پدید میآورد. در واقع، فضامندشدن زندگی اجتماعی به معنای گسترش هر چه بیشتر قلمرو زندگی و از بین رفتن مرزهایی است که تصور انسانها از دنیا و فضای اجتماعی را شکل داده بودند.
ب) فرایند جهانیشدن با تبدیل زمان کرونولوژیک به حال بیپایان، گذشتهی هویتبخش را نابود میکند. نابودی گذشته به معنای از بین رفتن خاطره و تاریخ، چونان منابع اصلی هویت در جوامع سنتی و از بین رفتن پیوند میان گذشتهی مشترک و حال مشترک است. با این تغییرات، احساس تداوم در گذر زمان جای خود را به تجربهی همزمانی میدهد که در چارچوب آن گذشت زمان را نمیتوان احساس کرد.
ج) نسبیشدن فرهنگها نیز نوعی بحران هویت و معنا پدید میآورد. در جوامع سنتی، قرار داشتن فرهنگهای خاص در چارچوب مرزهای نفوذناپذیر و فضایی نسبتاً بسته، این امکان را برای آنها فراهم میکرد تا به آسانی هویت و معنای لازم را برای انسانهای دارای آن فرهنگ تأمین کنند. ولی فرایند جهانیشدن با نفوذپذیر کردن مرزها و افزایش دادن چشمگیر برخوردهای فرهنگی، آگاهی انسانها را از عناصر فرهنگی دیگر، مانند هنجارها، ارزشها، آداب و ادیان، بیشتر میکند و این آگاهی درواقع آگاهی از نسبی بودن دنیاهای اجتماعی – فرهنگی گوناگون و پرشمار است. در چنین شرایطی باور داشتن به برتری دنیایی خاص و دفاع از درستی مطلق آن در برابر فرهنگهای دیگر بسیار دشوار میشود.
د) فرایند جهانیشدن نه تنها فرهنگهای گوناگون و پرشماری را در دسترس افراد و گروههای مختلف قرار میدهد، بلکه دنیاها و مرجعهای اجتماعی آنها را هم افزون میکند. بنابراین، اندک و حتی واحد بودن مرجعهای اجتماعی در جوامع سنتی که نیازهای هویتی انسانها به تعلق و همبستگی اجتماعی را به آسانی تأمین میکرد، از بین میرود و فرد ناگزیر میشود با واحدهای اجتماعی کوچک و بزرگ مختلفی هویت پیدا کند. منابع و گزینههای هویتی که در چنین شرایطی عرضه میشوند، نه تنها متعدد و متنوع هستند، بلکه گاهی در تعارض با یکدیگر قرار دارند.
نویسنده نمود این بحران هویت و معنا را در احساس تردید و ناامنی میداند. در واقع این عوامل ذکرشده، دنیایی فارغ از اصول عام و مطلق پدید میآورد و بنیادهای هرگونه یقین و قطعیت معناساز و هویتبخش را متزلزل میکند.
بازسازی هویت
هویت شرط لازم زندگی اجتماعی است. بحران هویت و معنا زندگی اجتماعی را به صورتی جدی مختل میکند و افراد و گروهها ناچارند بحران هویت را به نحوی حل کنند و پشت سر گذارند. به گفتهی نویسنده بازسازی هویت تنها راه انجام این مهم است. نویسنده سه نکته را دربارهی بازسازی هویت مهم میداند: گسترهی بازسازی، سطح بازسازی و نوع بازسازی. بازسازی هویت به این مسأله اشاره دارد که به دلیل اینکه بحران هویت به قلرو خاصی محدود نمیشود و در برابر هیچ حد و مرزی باز نمیایستند، بازسازی هویت هم به قلمرو و واحدهای جغرافیایی، سیاسی و یا فرهنگ اختصاص ندارد. امروزه تقریباً همهی جوامع جهان بحران هویت و بازسازی معطوف به آن را کموبیش تجربه میکنند.
سطح بازسازی هم محدود نیست و سه سطح مختلف بازسازی هویت و مرز را میتوان شناسایی کرد: سطح خویشتن و گروه، سطح بین گروهی و سطح نوع انسان. سطح نخست بازسازی به تعلق گروهی و رابطهی فرد با گروه معطوف است. این بازسازی تلاشی است برای یافتن پاسخ این پرسش که من اساساً به چه گروهی تعلق دارم. در سطح دوم، گروه چونان یک مجموعه یا کل تلقی میشود. در این سطح آنچه برای فرد اولویت دارد نه تعلق گروهی، بلکه مرز گروه یا گروههایی است که او به آن تعلق دارد. در سطح سوم هم بحران هویت توجه افراد را به بازسازی هویت مبتنی بر انسانیت انسان و رابطهی انسان با طبیعت معطوف میکند.
علاوه بر این، این بازسازیها انواع پرشمار و گوناگونی نیز دارند. این بازسازیها از جنبههای مختلفی قابل تقسیم و دستهبندی هستند. نویسنده در این کتاب آنها را به دو نوع کلی تقسیم میکند: بازسازیهای خاصگرایانه که در خاصگراییهای فرهنگی نمود مییابند و بازسازیهای غیرخاصگرایانه که در عامگراییهای فرهنگی نمود مییابند.
نویسنده در ابتدا به بازسازیهای غیرخاصگرا میپردازد و ویژگیهای آن را برمیشمارد. بر همین اساس، ابتدا از دو وجهی بودن فرایند جهانیشدن مینویسد: جهانیشدن در عین حال که هویتسازی سنتی را مخدوش و مختل میکند، امکانات و بسترهای جدیدی هم برای بازسازی هویت فراهم میکند. این فرایند صرفاً بحرانآفرین نیست بلکه ابزارهایی کارآمد هم برای گذر از بحران عرضه میکند. این امکانها و ابزارها را میتوان اینگونه برشمرد: فرایند جهانیشدن منابع و ابزارهای لازم برای ساخت هویت را بسیار افزون میکند. در جوامع سنتی به علت نفوذناپذیری مرزها و کوچک بودن قلمرو روابط و زندگی اجتماعی، منابع هویتی محدودی در اختیار اعضای واحدهای مختلف اجتماعی قرار داشت. در این جوامع نه تنها دسترسی به منابع جدید هویت تقریباً ناممکن بود، نهادها و سنتهای حافظ مرزهای فرهنگی به سختی با هرگونه منبع و عنصر هویتساز جدید مبارزه میکردند. علاوه براین، فرایند جهانیشدن آزادی عمل فرد را هم در انتخاب منابع هویتی به نحو چشمگیری بالا میبرد این در حالی است که در جوامع سنتی فرد معمولاً به صورتی منفعلانه هویت مییافت. این انفعال هم ناشی از محدود و اندک بودن منابع هویتی بود و هم ناشی از گرفتاری فرد در چنگال عوامل و متولیان فرافردی هویتسازی و هویتبانی. در این جوامع، عرصهی هویتسازی چنان توسط نیروهایی مانند سنت، طبیعت، گفتمان مسلط و نهادهای اجتماعی، دینی و سیاسی اشغال شده بود که فرد نمیتوانست از حداقل خودمختاری و آزادی عمل برخوردار باشد.
فرایند جهانیشدن با رهاکردن امر اجتماعی از قید و بندهای مختلف، به ویژه سرزمین و دولت – ملت و عرضهی انبوه منابع فرهنگی هویت، قابلیت و امکان بیپایان هویتسازی را آشکار میکند.
هویتهایی که اینچنین بازسازی میشوند ویژگیهای مختلفی دارند که میتوان اینگونه برشمرد: این هویتها معمولاً سیال، متغیر و نسبتاً موقتی هستند. در جامعهی جهانی کنونی افراد با دگرگون کردن ترکیب عناصر هویتبخش و تغییردادن تقدم و تأخر و اولویتبندی آنها به بازسازی هویتهای خود میپردازند که در نتیجهی آن امکان تصلب هویتها بسیار کاهش مییابد. ویژگی دیگر، پرشمار و متکثر بودن هویتها است. از آنجا که قلمرو روابط اجتماعی انسانها بسیار پهناور شده و هر فرد با اجتماعات و گروههای متعددی پیوند دارد همین گستردگی مبنایی برای تولید و بازتولید هویتهای متکثر میشود. پیوندی یا ترکیبی بودن را نیز میتوان از ویژگیهای اینگونه هویتها دانست. در جوامع سنتی عوامل مختلف دستبهدست هم میدادند تا خلوص و اصالت هویت را حفظ کنند. منابع هویتی جدید و بدیل بسیار اندک بودند و توسل به آنها غیرمجاز و نامشروع بود. این در حالی است که فرایند جهانیشدن با رفع این موانع، بستر مناسبی برای بازتولید هویتهای ترکیبی و پیوندی فراهم کرده است.
در خصوص هویتهای ترکیبی میتوان از دوگونه پیوند و ترکیب سخن گفت. در مواردی منظور از هویتهای ترکیبی، هویتهایی است که منابع و عناصر تشکیلدهندهی آنها به فرهنگهای متفاوتی تعلق دارند. به عنوان نمونه افراد و گروههایی که دستکم با دو فرهنگ زندگی میکنند دارای چنین هویتهایی هستند. در مواردی هم هویتهای ترکیبی محصول ترکیب ظریف و پیچیدهی امر عام و امر خاص هستند. اینگونه هویتها در شرایطی ساخته میشوند که فرد در عین توسل به منابع محلی هویت، به اصول و ارزشهای عام نیز پایبند باشد.
در کنار این، بازسازی خاصگرایانهی هویت تلاشی است برای رهایی از بحران هویت با توسل به منابع و ابزارهای هویتسازی سنتی. متوسلان به این شیوه در جستوجوی آرامش و امنیتی هستند که فضاهای نسبتاً بستهی فرهنگی اجتماعی موجود در جوامع سنتی فراهم میکرد. بنابراین به آسانی جذب جنبشهایی میشوند که در واکنشی دفاعی به فرایند جهانیشدن، بازسازی و احیای چنین فضاهایی را وعده میدهند.
هرچند هردو این بازسازیها مورد قبول نظریهپردازان هستند اما بر سر میزان و شدت هر یک و اینکه جریان غالب بازسازی در جهان امروز در کدام سو قرار دارد اختلافاتی جدی وجود دارد.
خاصگرایی فرهنگی، واکنشی به بحران هویت و معنا
در این قسمت، نویسنده، ویژگیهای مشترک خاصگراییهای فرهنگی را بیان میکند و رابطهی آنها را با بحران هویت و معنا روشن میکند.
نخستین ویژگی خاصگرایی فرهنگی ضدیت با فرایند جهانیشدن و نفی آن است. از آنجا که خاصگراییهای فرهنگی واکنشهایی به بحران هویت و معنا در جهان هستند، از شناسایی و نفی عامل بحران و نیروهای بحرانآفرین فروگذار نمیکنند. تقریباً در همهی خاصگراییهای فرهنگی از فرایند جهانیشدن و تا حدودی تجدد چونان عامل و پدیدآورندهی اصلی بحران هویت یاد شده است.
تأکید بر مکان، محل و سرزمین معین ویژگی دوم ایدئولوژیهای خاصگرا است. این ویژگی در واکنش به فضامندی و سرزمینزدایی از زندگی اجتماعی در دورهی جدید شکل گرفته و احساس ناامنی و اضطراب ناشی از آن را با احیای دوبارهی سرزمین پاسخ میدهد. فرایند جهانیشدن با مختل کردن کارویژهی هویتسازی مکان، باعث میشود تا انسانها برای گریز از بحران، دستکم به بازسازی خیالی سرزمین و مکان متوسل شوند: هند و پاکستان آشکارا دوباره در لندن پدیدار میشود، تهران پیش از انقلاب در لسآنجلس شکل میگیرد و… .
تأکید بر تمایز و تفاوت و شفافکردن مرزها را میتوان ویژگی سوم خاصگرایی فرهنگی به شمار آورد. در همهی خاصگراییهای فرهنگی کموبیش و به صورتهای مختلف بر بازسازی مرزها تأکید میشود و بازتعریف خودی – غیرخودی در دستورکار جنبشهای خاصگرا قرار میگیرد.
بازسازی روایت تاریخی خاص و تأکید بر چنین روایتی ویژگی چهارم خاصگراییهای فرهنگی است که مشخصاً از تأثیر جهانیشدن بر زمان ناشی میشود. این تاریخ معمولاً تاریخ درخشان قوم، نژاد و امتی است که از گذشتهای بسیار دور در سرزمینی معین سکونت داشته و اصالت و برتری خود را همواره حفظ کرده است. ایدئولوژیهای خاصگرا در پاسخ به نیازهای هویتی انسانهای دچار بحران هویت و معنا نه تنها گذشته را به حال پیوند میزنند، بر تداوم زمانی در آینده نیز تأکید میکنند. براین اساس، چشماندازی کاملاً روشن و امیدوارکننده از آینده ترسیم میشود و از برتری، پیروزی و بهروزی قوم، ملت، امت و نژادی خاص سخن به میان میآید.
پنجمین ویژگی خاصگراییهای فرهنگی با تأثیر جهانیشدن بر فرهنگ پیوند مییابد. در ایدئولوژیهای خاصگرا نسبیتستیزی پررنگ و برجستهای وجود دارد و انواع مطلقگرایی مورد تأکید قرار میگیرد. دفاع از سنت هم نمود دیگری از نسبیتستیزی و مطلقگرایی است. در این چارچوب سنتها توجیه نمیشوند، بلکه همچون حقایقی مطلق قلمداد میشوند که باید به آنها ایمان آورد. این ویژگی در واکنش به فروریزش مرزهای فرهنگهای محلی و التقاط و همزیستی آنها با دیگر فرهنگها شکل میگیرد.
ویژگی ششم خاصگرایی فرهنگی، نفی هرگونه آمیزش و اختلاط و تأکید بر خلوص و امر ناب است. فروریزی مرزها نه تنها فرهنگ و هویتها را نسبی میکند، بلکه این واقعیت را هم آشکار میکند که وجود فرهنگ خالص و ناب دیگر ناممکن است.
جماعتگرایی ویژگی هفتم خاصگرایی فرهنگی است که به عنوان یک جنبش اجتماعی معاصر و یک فلسفهی سیاسی، واکنشی به فردگراییهای فزاینده در جهان معاصر به شمار میآید. این فردگرایی و فردمحوری تا حدود زیادی نتیجهی فرایند جهانیشدن است که با فروریختن فضاهای نسبتاً بستهی اجتماعی – فرهنگی سنتی، امر اجتماعی را رها میکند و هویتسازی را بیش از پیش به مسئولیتی فردی تبدیل میکند. ولی برخی افراد بار سنگین این آزادی و مسئولیت را برنمیتابند و به گریز از آزادی میگرایند. آنها رهایی از این وضع دشوار و بحرانی را صرفاً در گرو پیوستن به جماعتی بسیار منسجم و بسته میدانند. این جماعتها با نهادهای جامعهی مدنی تفاوت دارند و نوعی کمونهای مقاومت هستند که از فضای خود و مکان خود دربرابر منطق بیمکان فضای جریانها دفاع و بر برتری ارزشهای خود در برابر انحلال تاریخ در زمان بیزمان تأکید میکنند.
با تحلیل این ویژگیها میتوان پیبرد که خاصگرایی فرهنگی واکنشی به فرایند جهانیشدن است و جهانیشدن چگونه خاصگراییهای فرهنگی را تقویت میکند.