رزمن، پاول و ویزگراو، برگردان پرستو جوزانی
در گذشته، مَدرسی ها می پرسیدند که در مقابل سبک منحصر به فرد رافائل، آیا کسی میتواند از سبک فردی هنرمند در جوامعی با مقیاس کوچک صحبت کند. در این جوامع هنر در اجتماع، آیین، و بافت جشن ها می نشیند، بنابراین باید در حصار مجموعه ای از قیدها تولید شود، چونکه باید حامل برخی پیام ها باشد. هنرمندی که ماسک جشن کواکیوتل را تراشیده است باید تحت چنین مجموعه قیودی عمل کرده باشد، اما در کنار آن درجاتی از الهام و فردیت را نیز می تواند نشان دهد. پس او تنها نسخه بردار ماسک های از پیش موجود نیست. او بازنمایی از یک معنای شناخته شده را از لحاظ ادراک خودش از آن معنا می تراشد. او الهاماتش را از رویاها می گیرد. گزارش ها از سایر جوامع نیز نشان می دهد که گفته شده است الهام ها از رویاها می آیند. همان طور که در بحثمان از تراشکاران ملگان[۱] در نیو ایرلند[۲] نشان خواهیم داد، تراشکاران تصاویری را که می خواهند بتراشند در رویا می بینند. رویاها منابع فردی خلاقیت هستند چرا که هر شخص رویاهای متفاوتی می بیند. ویلیام دانپورت[۳] گزارش می دهد که چوب تراشان در جزایر سلیمان[۴] الهامشان را از مابعدالطبیعه دریافت می کنند، که در خواب به آنها نازل می شود (۱۹۶۸). خلاقیت یا نبوغ در بعضی افراد و نه در سایرین پدیده ی دشواری برای توضیح است، و مردم دنیا اغلب برای شرح آن متوسل به عوامل بیرونی همچون الهام الهی از ماوراءالطبیعه یا موزها[۵] می شوند. به علاوه برای الهام، هنرمند همچنین باید مهارت های تکنیکی برای برگردان تصور یا رویا را به کار هنری داشته باشد. بنابراین استادکاری نیز بخشی از خلاقیت است. تراشکاران و هنرمندان در درجاتشان از خلاقیت و استادکاری متفاوت هستند. مردم در تمام فرهنگ ها بین هنر خوب و بد تمایز قائلند. آنها این ]تمیز[ را با به کار بستن مجموعه ای از معیارهای زیبایی انجام می دهند.
نوشتههای مرتبط
دیدن هنر جوامعی با مقیاس کوچک به عنوان آثار هنری گمنام در یک سنت اشتراکی و دیدن هنر جوامع ما ]غرب[ به عنوان ماحصل خلاقیت و فردیت هنرمند یک اشتباه بنیادی از سوی جوامع غرب است (Price 1989). درون بافت فرهنگی و در اجتماعی که هنر در آن تولید میشود، خلاقیت فردی هنرمند در جوامعی با مقیاس کوچک تشخیص و پاداش داده میشود، و نام هنرمندان برتر تا دوردست ها و به طور گسترده شناخته شده است. این هنر آن هنگام گمنام است که از بافت فرهنگی اصیل خود توسط غربیان بیرون کشیده و به شیئ تبدیل شود که در موزه های آنان بازنمای هنر “ابتدایی” یا هنر “دیگری” است.
شهرت هنرمندان و تراشکاران یوروبا[۶] در بین شهرهایی که آنجا زندگی می کنند به خوبی شناخته شده است (see Walker, cited in Abiodun et al. 1994: 91). هر چند، هنگامی که پادشاه تزیفون[۷] از پادشاهی یوروبا از الدا[۸] در سال ۱۶۵۹ یک تخته ی پیشگویی تراشیده برای پادشاه اسپانیا فیلیپ پنجم فرستاد، نام تراشکاران را در بر نمی گرفت. مانند بیشتر نمونه هایی که از هنر جوامعی با مقیاس کوچک در موزه های اروپا آویخته است، هنرمندی که آن را تراشیده است به “گمنام” تبدیل شده است. تخته ی پیشگویی تراشیده حالا در موزه ی آلمان قرار دارد. در پاسخ به این هدیه، فیلیپ پنجم دوازده مُبَلغ راهب کبوشی[۹] همراه ترجمه ای از تعالیم مسیحی[۱۰] به زبان الدایی فرستاد. بنابراین ما می توانیم تصور کنیم که سینی پیشگویی الدایی، به یک معنا، در نگاه مسیحیان برابر با متن تعالیم مسیحیِ آورده شده توسط مبلغان بود. چنانکه در یای[۱۱]، مکتب یوروبایی، امروزه توضیح داده شده است، “پادشاه الدا، باید در تلاش برای ایجاد برابری فرهنگی و تبادل سیاسی به فرستادن یک سینی پیشگویی برای پادشاه اروپایی اندیشیده باشد که آن را کاملاً هم ارزش با متن مبلغان اروپایی می داند که همراه آنها در طول ساحل غربی آفریقا برده شده بود… . ]تخته ی پیشگویی[ به خوبی همتای یک متن تراشیده بود. بنابراین تزیفون نامزد نخبه ی معاصر اروپایی در گفتوگوی فرهنگی، ]و[ تبادل متن ها یا گفتمان ها شد” (۱۹۹۴: ۱۱۱). این سینی را دانشمندان یا پیشگویان استفاده می کردند و به منظور نگه داشتن خون قربانیان بود. همان طور که بسانی[۱۲] نشان می دهد، تراشکاری روی سینی کیهان یوروبایی را به تصویر میکشد که پیشگویان در اجراهای آیینی خود از آن استفاده می کنند (cited in Abiodun et al. 1994: 81–۸۲). کار هنرمند یوروبایی برگرداندن این کیهان یا متن به فرمی دیگر- به گونه ی هنری، و بیان تصویری- است.
مانند تراشکاران نیوایرلند، که اسطوره را به ملنگان[۱۳] بر می گردانند، تراشکار یوروبایی یک رسانه را به دیگری بر می گرداند، او کلمات را به هنر تجسمی بر می گرداند. گرچه احتمالاً هویت تراشکار این سینی پیشگویی هرگز آشکار نشد، امروزه انسان شناسان می کوشند تا پیدا کنند که این هنرمندان چه کسانی بودند، هنرمندانی که بسیاری از شاهکارهایی که در موزه ها پیدا می شود را تراشیده اند. آنها بسیاری مواقع موفق بودند، مثل نمونه ی اولا،[۱۴] تراشکاری که در ۱۹۳۸ از دنیا رفت، در نظر بسیاری مهمترین هنرمند یوروبایی در قرن بیستم بود. گرچه او در نیجریه مشهور بود، اما قوم نگاران زمان هیچ توجهی به معرفی این تراشکار برجسته نکردند (Walker 1998: 91). هرچند هنرمندان منفرد ماسک های پرو را می سازند، اما ارتباط بین تراشکاران و ماسک هایی که تولید می کنند نادیده گرفته شده است. مانند کار آنها –ماسکی که ترکیبی از طبیعت و فراطبیعت است- هنرمندانی که این آثار را خلق می کنند خود چیزی خارج از جامعه هستند. هنرمندان در بسیاری از جوامع، از جمله جامعه ی ما ]غرب[، غالباً افرادی حاشیه ای در نظر گرفته می شوند که در معیار رفتار معمول نمی گنجند.
این مطلب ترجمه ی صفحه های ۲۸۶-۲۸۴ از کتاب زیر است:
Rosman, Abraham & Rubel, Paula G. & Weisgrau, Maxine (2009) THE TAPESTRY OF CULTURE : An Introduction to Cultural Anthropology; New York: Altamira
[۱] – malanggan
[۲] – New Ireland
[۳] – William Davenport
[۴] – Solomon Islands
[۵] – Muses الهههای شعر و موسیقی
[۶] – Yoruba
[۷] – Tezifon
[۸] – Alada
[۹] – Capuchin
[۱۰] – Christian doctrine
[۱۱] – Yai
[۱۲] – Bassani
[۱۳] – malanggan
[۱۴] – Olowe