رزمن، پاول و ویزگراو، برگردان پرستو جوزانی
هر فرهنگ جهانی از چیزی ساخته شده است که ما از سوی جهان غرب به آن برچسب هنر زدهایم. اشیایی که برای پاسخگویی سودمند به نیازها شکل گرفتهاند و نیز غالباً زینتی و تزئینی هستند و در غرب به عنوان هنرهای تزئینی معرفی شدهاند. اشیای دیگر اهداف سودگرایی ندارند، ولی تنها به منظور زیبایی خلق شدهاند. زبان اطلاعات، فکر و احساس را انتقال میدهد، اما هنر نیز یک حالت از برقراری ارتباط است. انسانشناسانی مانند آنتونی فورگه[۱] و نانسی مان[۲] هنر را به عنوان یک نظام تجسمی ارتباطی میبیند. فورگه (۱۹۷۳) رقص و رفتار را نیز، همراه با نقاشی، مجسمهسازی و معماری، به عنوان بخشی از این نظام تجسمیِ ارتباط به شمار میآورد. مان هنر والبری[۳] استرالیا را، از لحاظ عناصر ترسیمی بنیادی که از آن تشکیل شده، تحلیل کرده است. هر عنصر دارای طیفی از معانی است، و عناصر به طور عادی بر اساس قوانینِ نحو، همچون قوانین گرامر در زبان، نظم یافتهاند. تولیدات هنری والبری، مانند نقاشیهای شنی یا اشیاء تزئینی استفاده شده در مناسبات، دربرگیرنده بازنمایی اسطورههای توتمی شناخته شده به عنوان رویاها هستند. اینها داستانهایی درباره اجداد توتمی اسطورهای والبری و سفرهای آنهاست. بالاتر از همه شعر و ترانه است، آنها رساترند و شیوه پرتزئینی از برقراری ارتباط میان همان چیزها، در قالب زبان روزمره، هستند.
نوشتههای مرتبط
در ساحل شمال غربی، ماسکها، ستونهای توتمی، دیرکهای حجاری شده، پیشخانهای نقاشی شده، ظروف تزئینی تشریفاتی، و دیگر اشیای سودمند ]کاربردی[ شامل طرحهایی هستند که قبایل خاص را نمایش میدهند. (یک ستون توتمی در صفحه ۸۸ تصویر شده است.) این طرحها نیاکان قبیله را، مانند گرگ، خرس گریزلی[۴]، خرس دریا، کلاغ سیاه، عقاب، و نهنگ قاتل، نقش میکنند. پیغام منتقل شده این است که شی هنری نماینده گروه قومی است. گروه قوم و نمایش آن مفهومی هستند. اشیاء هنری در مناسک استفاده میشوند، برای مثال ماسکهایی که توسط رئیسان در جشن عروسیهای کواکیوت[۵] پوشیده میشوند (در قسمت ۲ توضیح داده شد). در طول این مناسک، افسانههایی که گویای ماجراهای نیاکان اسطورهای هستند گفته خواهد شد، یا رقص و آهنگ همراه با افسانه اجرا خواهد شد. فورگه اشاره میکند که در آرنهم لند،[۶] در استرالیا، هنر، افسانه، و آیین کاملاً به هم پیوسته و وابسته هستند (۱۹۷۳). سه شیوه متفاوت برای بیان یک چیز وجود دارد- در کلمات، در اعمال، و در فرم تجسمی. تلاقی بین هنر، افسانه، و آیین در ساحل شمال غربی همین نکته را نشان میدهد.
هنر همچنین احساس را منتقل میکند. احساس ممکن است ترس باشد، مثل مواردی که مجسمهها ارواح قدرتمندِ فوقطبیعی را نشان میدهند. شاید دهشت باشد، همانطور که از ماسکهای پرو[۷] در غرب آفریقا استناد میشود. ممکن است نشاط و خوشی باشد، مانند وقتی که رقصندههای با ماسک اعمال عجیب و غریبشان را انجام میدهند، یا هنگام جلوه شخصیتهای هنر طنز. آیا صحبت کردن درباره یک برانگیزش جهانی زیبایی ممکن است؟ آیا شاهکارهای هنری تولید شده در یک فرهنگ توسط مردم تمام فرهنگها به همانگونه تشخیص داده میشود؟ یا آیا درک زیبایی اشیای هنری تنها به اعضای جامعهای که اشیاء در آن ساخته شدهاند تعمیم داده میشود؟ هر جامعه معیارهای معینی دارد که به وسیله آن هنرش را قضاوت میکند. در هر حال، شاهکارهایی وجود دارد، که توسط مردمی از فرهنگهای بسیار متفاوت، زیبا شناخته میشوند. در برخی موارد، تأثیر احساسی شی برخی احساسات جهانی را میطلبد و نیاز به دانش فرهنگی خاصی برای درک شدن ندارد. در آزمونی که توسط اروین چایلد،[۸] یک فیزیولوژیست، و لئون سایروتا،[۹] یک انسانشناس، انجام شده، تصاویر ماسکهای باکولا[۱۰] از مرکز آفریقا نشان میداد که تمام بزرگان باکولا، شامل تراشکاران، همگی درباره ماسکها مطلع هستند (۱۹۶۵). این مردان ماسکها را از لحاظ ارزش زیباییشناسی آنها، از بهترین تا بدترین، رتبهبندی میکنند. آنگاه همان تصاویر از ماسکها به گروهی از دانشجویان تاریخ هنر در دانشگاه ییل[۱۱] نشان داده شدند، و آنها همچنین ماسکها را براساس دیدگاههایشان از ارزش زیباییشناسی هر ماسک رتبهبندی کردند. توافق قابلتوجهی بین دو گروه قضاوتکننده وجود داشت. هرچند دانشجویان آمریکایی هیچ چیز درباره ماسکها یا درباره فرهنگ باکولا نمیدانستند، درباره ماسکهایی که برتری زیباشناسی داشتند و آنهایی که متوسط بودند، گرایش به توافق با کارشناسان باکولا داشتند. به نظر میرسد این پژوهش نشان میدهد که برخی احساسات جهانی زیباییشناختی آشکارا در تمام فرهنگها وجود دارد.
گذشته از این برانگیزش جهانی زیبایی، فرهنگها هریک، با توجه به بیان فرم هنریشان، متفاوتند. تیکوپیا[۱۲] بر شعر تأکید دارند اما تأکید کمی به سمت هنرهای تجسمی دارند. چیمبوها[۱۳] از گینه نو پاپوا هایلند[۱۴] بدنهایشان را تزیین میکنند، در حالی که کواکیتلها[۱۵] از تزیین خانههایشان استفاده میکنند. این نوع تمرکز بر یکی یا یکی دیگر از “هنرها” در بسیاری از جوامع جهان غرب نیز، اگر کسی آنها را در طول زمان بسنجد، یافت میشود. در فرهنگ آلمان بیشترین موفقیت در بین تمام هنرها در موسیقی یافت میشود؛ فرهنگ انگلیس در ادبیات برتری دارد؛ نقاشی بیشترین تجلی خود را در هلند و ایتالیا یافت. به نظر میرسد که دیگران به همین میزان بر هر یک از هنرها تأکید دارند. روشن نیست که چرا یک فرهنگ بر یک هنر تأکید دارد، و بر دیگری نه.
معنای اثر هنری در یک فرهنگ تنها میتواند از لحاظ نظام نمادین آن فرهنگ تفسیر شود. ویتراسپون،[۱۶] در کارش در ناواهو،[۱۷] نوع ارتباط بین دستههای زیبا، خوب، و بد، و راههای بازتاب اینها را در طرح قالی و نقاشی شنی ناواهو نشان داد. هرچند، همانطور که ما در بحثمان درباره تجربه باکولا اشاره کردیم، مردم فرهنگهای دیگر میتوانند یک کار هنری را از لحاظ کیفیت زیباییش، بدون فهم معنای آن در فرهنگی که آن را تولید کرده است، درک کنند. هر فرهنگ سبک متمایز خود را دارد، که درست به شیوه یک پرده نقشدار، نمادهایش را بیان میکند.
تا همین اواخر، تنها در جهان غرب هنر برای هنر تولید میشد، برای اینکه در موزهها، گالریها، و خانهها آویزان شود یا در کنسرتها در حضور کثیری از شنوندگان اجرا شود. این مورد همچنین در جوامع پیچیدهای مانند چین و ژاپن که اپرای چینی و نمایشهای کابوکی داشتند، وجود داشت. در انواعی از جوامع با مقیاس کوچک که انسانشناسان در ابتدا مطالعه کردند، هنر در فرهنگ تجسم یافته بود. اجراهای آیینی هنر را به خدمت میگیرند و معنای ارتباط هنری وابسته به معنای آیین و اساطیر همراه با آن است. اما امروزه هنرمندان بومی استرالیا و هنرمندان ساحل شمال غربی هنر را در ژانرهای غربی (چاپ سیلک اسکرین یا نقاشیها اکریلیک) در قالب سبکهای سنتی تولید میکنند، که در گالریهای هنرهای شهری و پرزرق و برق به نمایش گذاشته میشوند.
در فرهنگ خودمان، بیشتر آن چیزی که برچسب هنر میخورد منحصراً برای لذت زیبایی بخشیدن و برای تحسین شدن تولید میشود. این هدف اثر زیادی بر تعریف هنر در جامعه ما دارد که ما بین آنچه سودمند، یا مفید است، و آنچه هنر است و هیچ استفاده کاربردی ندارد تمایز قائل میشویم. اشیای سودمند اغلب در دوره بعد به عنوان هنر شناخته میشود، هنگامی که ارزش آنها برای زیباییشان است و به عنوان هنرهای تزئینی معرفی شدهاند. اسباب خانه و سایر اشیای ساخته شده توسط شیکرها[۱۸] و لحافهای ساخته شده توسط آمیشها[۱۹] نمونههایی از این قسم هستند. امروزه، لفظ هنرهای تزئینی آمده است تا اشیای در حال استفادهای را در بر بگیرد که به خاطر کیفیت زیباییشان تحسین شدهاند. در جوامع کوچک چنین چیزی به عنوان هنر خالص وجود نداشت؛ بنابراین، در آن جوامع این برتری بیربط است.
این مطلب ترجمه ای از صفحه ۹۶-۹۸ کتاب زیر
Rosman, Abraham & Rubel, Paula G. & Weisgrau, Maxine (2009) THE TAPESTRY OF CULTURE : An Introduction to Cultural Anthropology; New York: Altamira
[۱]- Anthony Forge
[۲]- Nancy Munn
[۳] -Walbiri
[۴] – خرس خاکستری آمریکا
[۵] – Kwakiutl
[۶] – Arnhem Land
[۷] – Poro
[۸] – Irvin Child
[۹] – Leon Sirota
[۱۰] – BaKwele
[۱۱] – Yale
[۱۲] – Tikopia
[۱۳] – Chimbu
[۱۴] – Highland Papua
[۱۵] – Kwakiutl
[۱۶] – Witherspoon
[۱۷] – Navajo
[۱۸] – Shakers
[۱۹] – Amish