انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

مترجمان ایرانی : لیلی گلستان

لیلی گلستان، هنرمند و مترجم ایرانی در سال ۱۳۲۳ در خانواده ای متولد شد که همه اعضای آن در شاخه ای هنری و فرهنگی دست اندرکار بودند. پدرش، ابراهیم گلستان، کارگردان، فیلم ساز، داستان نویس، مترجم، روزنامه نگار، حقوقدان، برنامه ساز رادیو، صاحب استودیو سینمایی سابق گلستان است. او در کارنامه حرفه ای خود، همکاری در فیلم هایی چون “خانه سیاه است” به کارگردانی فروغ فرخ زاد را دارد. مادر لیلی گلستان، فخری گلستان نیز سفالگر، مترجم و فعال حقوق کودکان بود. برادر لیلی، کاوه گلستان، عکاس، خبرنگار و فیلمبردار بود که نوروز ۱۳۸۲ در حادثه انفجار مین در سلیمانیه عراق حین یک ماموریت کاری کشته شد.

با توجه به پیشینه فوق، می توان به سادگی دریافت این خانواده همواره با محافل هنری و روشنفکری در تعامل بود از کافه نادری گرفته تا منزل خودشان در دروس تهران، که خود به نوعی پاتوق هفتگی به شمار می رفت و به گفته لیلی گلستان، محل آمدوشد هنرمندان و نویسندگان از همه دست بود: کسانی چون صادق چوبک، سیمین و جلال، بهرام بیضایی، فرخ غفاری و م. امید و… به این ترتیب، لیلی به زودی دنیایی بسیار بزرگ را پیش روی خود یافت که البته طولی نکشید در آن قدم گذاشت. او سیکل اول دبیرستان را در تهران سپری کرد و سپس راهی فرانسه شد تا در مدرسه هنرهای تزئینی پاریس به طراحی لباس و پارچه در شاخه تئاتر بپردازد. همزمان با آن در دوره های آزاد تاریخ هنر دنیا و تاریخ ادبیات فرانسه در سوربن شرکت می کرد. همچنین در هنگام اقامت در پاریس، به واسطه پدرش با سینما و سینماگرانی چون ژان لوک گدار و فرانسوا تروفو آشنایی بیشتری پیدا کرد.

پس از بازگشت به ایران ابتدا در یک کارخانه پارچه بافی و سپس در تلویزیون ملی ایران به کار مشغول شد. بعد از آن به مدیریت برنامه کودکان برگزیده شد. همانجا بود که با نعمت حقیقی که او نیز کارمند تلویزیون بود، آشنا شد که این آشنایی به ازدواج انجامید. آنان از این ازدواج صاحب سه فرزند شدند که از میان آنان مانی، جزو سینماگران صاحب نام امروز است.

خانم گلستان پس از چند سالی فعالیت در تلویزیون، آن را ترک کرد و به قلم زدن روی آورد. مدتی بعد یعنی در سال ۱۳۶۰ نیز کتابفروشی گلستان را تاسیس کرد. خود در این باره می گوید همواره بوی کاغذ و کتاب را دوست داشته، می گوید ترجمه عشق اوست و از این بابت چشمداشت مالی آنچنانی ندارد. چشم انداز مورد علاقه اش، ردیف های چیده شده کتاب در کتابخانه است. به همین خاطر بود که حدود سی سال پیش به فکر تبدیل فضای کوچکی که در خانه داشت به کتابفروشی افتاد. ابتدا مشتریانش را اهالی محله، یعنی قلهک و پاسداران تشکیل می دادند، اما رفته رفته بر تعداد و تنوع آنان افزوده شد و از محله های دیگر نیز نزد او می آمدند، البته نه تنها برای خرید کتاب، بلکه برای مشورت در مورد مسائل خصوصی زندگیشان! چرا که به گفته خانم گلستان، نوعی اعتماد بین آنان برقرار شده بود. با اینهمه و با آنکه لیلی گلستان، بخشی از دوران جوانی خود را در فرانسه سپری کرده و قاعدتا باید با فرهنگ “کافه” و بحث های از همه نوع در آن، در فرانسه مانوس باشد، اما آنقدرها دوست نداشت کتابفروشیش به فضایی کافه مانند برای تبادل آرای ادبی و فلسفی و اجتماعی و سیاسی تبدیل شود و هنوز هم همین طور است. رویهمرفته او فضای آرام را در کتابفروشی ترجیح می داد.

هشت سال بعد، یعنی در سال ۱۳۶۸ بود که کتابفروشی را به گالری گلستان تبدیل کرد که هنوز هم برقرار است. خانم گلستان، دلایل این کار را سانسور شدید آن سالها، عدم چاپ کتاب های خوب، نامناسب بودن فضای فرهنگی و نیز پاره ای از مسائل خصوصی عنوان می کند. با این وجود، هنوز همان کتابفروشی را ترجیح می دهد، چرا که در گالری امروز او، دیگر از آن فضای آرام و متفکرانه و بوی خوش کاغذ خبری نیست و محیطی پرهمهمه و هیجانی جای آن را گرفته که هر هفته، پذیرای هنرمند و جمعیتی با سلایق و گفتمان متفاوت است. ناگفته نماند گشایش گالری گلستان، سبب نشد مدیر آن قلم را به خاطرات بسپارد، چرا که او نوشتن و ترجمه را کار خود می داند، گواینکه با یک نگاه به زندگی او، می توان دریافت جنبه هنری و به خصوص پرداختن به نقاشی در آن پررنگ تر است. گالری گلستان پذیرای نگارگران جوانی است که در جستجوی راهی برای ارائه آثار خود به جامعه هستند و خانم گلستان تلاش خود را بر معرفی این هنرمندان به جامعه و نیز تسهیل خرید آثار هنری توسط عامه مردم و نه تنها مجموعه داران استوار کرده است.

لیلی گلستان فعالیت ترجمه خود را از ۲۲ سالگی و با زندگی، جنگ و دیگر هیچ اثر اوریانا فالاچی، روزنامه نگار و نویسنده برجسته ایتالیایی آغاز کرد. سپس به ترجمه آثاری پرشمار به خصوص در زمینه هنرهای تجسمی، نقاشی و ادبیات پرداخت. خانم گلستان، اصولا ترجمه متون فلسفی، زندگینامه، نقد و نظریه های ادبی را ترجیح می دهد. دلیل علاقه وی به ترجمه فلسفی، چالشی است که در ترجمه این دست متون هست و ذهن مترجم را درگیر می کند. بنا به اظهار خود او، “کلنجار رفتن با متن و به صورت مطلوب درآوردن آن”، قسمت لذت بخش کار است. خانم گلستان به فروش اثر فکر نمی کند و تلاش خود را بر تحویل کاری خوب و ارزشمند سرمایه گذاری می کند، آنچه به خودی خود، بخش دیگر کار، یعنی جذب مخاطب را به دنبال دارد، کمااینکه شاهد هستیم ترجمه های او حتی در صورت وجود ترجمه های دیگری از همان اثر در بازار، به چاپ های بسیار متعدد می رسد.

لیلی گلستان از دو جهت ترجمه امروز را مورد نقد منفی قرار می دهد: نخست سبُک گرفتن کار که به باور کاملا درست او از “نوع تفکر جوان امروزی” نشات می گیرد، آنچه شاید بتوان آن را از نتایج تجاری شدن زندگی و تاثیر فرهنگ انگلیسی آمریکایی بر بازارِ به خصوص فرهنگ و نشر دانست، همان طور که جلال ستاری نیز در مصاحبه ای با “انسان شناسی و فرهنگ”، به همه گیرشدن فرهنگ آمریکایی به دلیل پراکنش گسترده آن از طرق دارای جذابیت بسیار سطحی و میان تهی مانند رقص و آواز و حذف بخش دشوارتر و البته مغز کار، یعنی تفکر و فلسفه یابی اشاره کرده است.

با پایان جنگ جهانی دوم، رشد زندگی صنعتی و سلطه روزافزون زبان و فرهنگ انگلیسی آمریکایی در جهان، آمریکایی ماب شدن فرهنگ ها، به معنای سرعت گرفتن و نیز سبک و سطحی گرفتن زندگی، به یکی از چالش های جدی امروز تبدیل شده که حیات فرهنگ ها- حتی فرهنگ های غنی مانند فرهنگ فرانسوی- را تهدید به مسخ کرده و تامل و اندیشیدن را کمرنگ می سازد. در عوض با استفاده از آب و رنگ و ایجاد هیجان و جاذبه های چشم پرکن، پیام مورد نظر خود را به مخاطب القا کرده و فرصت اندیشیدن و تعمق را از او می گیرد. نمونه های این وضعیت را می توانیم به سادگی در جامعه خود بیابیم: وقتی سری به کتابفروشی های حوالی میدان انقلاب می زنیم، در اغلب موارد، با کتابهایی ویترین آرا روبرو می شویم که اکثرا ترجمه هایی از آثار پرفروش آمریکایی بوده و خواننده را درگیر موضوعاتی سردستی و کاملا سطحی و پیش پاافتاده می کنند. جالب تر از آن، ترجمه تقریبا همزمان و چاپ مجدد آن ها توسط ناشران مختلف و عرضه تبلیغاتی و مشتری جلب کنشان در نمایشگاه بین المللی است، جایی که گاه با غرفه هایی روبرو می شویم که راندمان آثار سالیانه آن ها در انتشار یک دو اثر از این دست آثار و ارائه پرطمطراق آن ها خلاصه می شود. حال کیفیت و نحوه ترجمه این دست کتاب ها که در صورت داشتن صفحات پرشمار، گاه در فاصله زمانی بسیار اندکی پیش از چاپ، با دستمزدی از نوع مناقصه ای، بین چندین “مترجم” گاه بدون سابقه یا کم سابقه، تقسیم و “ترجمه” می شوند، تا سرانجام به ضرب و زور نام ویراستاری و ناشری نامدار و طراحی و رنگ جلدی دل انگیز، بر روی کاغذ سنگین سفید به بهایی گزاف به مخاطب ارائه شوند، موضوع دیگریست که پرداختن به آن، خود مقالی جداگانه را می طلبد.

از همین روست که انتقاد دیگر لیلی گلستان به این دست ناشران “بقال” بازمی گردد، چرا که می خواهند به هر قیمتی اثری را چاپ کنند و از این رو، ترجمه های “فاجعه” ای را ارائه می دهند، موضوعی که البته تنها حیطه نشر و ترجمه را شامل نمی شود. او از ناشران می خواهد در صورتی که مهارت تشخیص ترجمه خوب و بد از یکدیگر را ندارند، لااقل از فردی خبره در این زمینه بهره گیرند، موضوعی که البته، شرایط اقتصادی امروز و بحران های رنگارنگ کاغذ و ارز و چاپ و غیره از یک سو و نیز تلاش برای تضمین دکور زیبای کتاب به جای پرداخت محتوای آن از سوی دیگر، بهانه ای برای شانه خالی کردن از آن به بسیاری از دست اندرکاران فرهنگی می دهد.

از نظر لیلی گلستان ابتدا باید نسبت به ارائه وسواس آمیزتر محصول فرهنگی اقدام کرد و پس از بهبود کیفیت کار، از مردم خواست ذائقه خود را تغییر دهند و به محصولات ممتازتر روی بیاورند. انتقاد دیگر او به جامعه ایرانی برمی گردد که به کتابخوانی عادت ندارد، آنچه سبب می شود هر طرح و برنامه و بحثی برای ارتقای محصولات فرهنگی بی نتیجه بماند.

لیلی گلستان در جایی به طور غیرمستقیم از رعایت نشدن حق کپی رایت گله می کند، چرا که سبب می شود ترجمه هایی همزمان و بدون اطلاع ناشر و مترجم دوم و سوم و… انجام گیرد که این امر، زحمات مترجم و ناشر نخست را به هدر می دهد، گواینکه تایید کیفیت ترجمه یک مترجم به گذر زمان نیاز دارد، اما این نکته را نمی توان نادیده گرفت که در آشفته بازار نشر امروز جامعه ما، رعایت حق کپی رایت دست کم در زمینه های علمی، از این آشفتگی کاسته و تکلیف اهالی قلم را روشن می کند. چرا که در حالی که آثار مفید ترجمه نشده بسیاری در جهان هست، اما بیخبری از آنچه در انتشارات دیگر می گذرد، هیاهو و آوازه یک نویسنده و اثر پرفروش او و نیز شتابزدگی برای شرکت در رقابت چاپ اثر به هر قیمت، را جایگزین دقت و وسواس علمی می کند و در نتیجه باعث می شود همین امکانات محدود که با هزینه هایی گزاف و بازاری کاملا نامطمئن به دست ناشر می رسد، در راهی بیهوده به هدر برود. حال از مخاطب این “محصولات فرهنگی” چه انتظاری می توان داشت یا آنکه باید توقع داشت محصول فوق چه تاثیری بر نسل جوان جامعه برجای بگذارد؟!

 

آثار لیلی گلستان

از ورای استحاله هنرهای تجسمی، دیوید آلوارو سیکه ایروس (از مجموعه هنرهای تجسمی معاصر) (دبیر مجموعه)
از گوگن و ونگوگ تا نئوکلاسیسیسم، موریس دنی (دبیر مجموعه)
انسان گرایی انتزاع، رابرت مادرول، (دبیر مجموعه)
بدن انسان به مثابه یک شی، فرنان لژه، (دبیر مجموعه)
برج ایفل، رولان بارت، ریمون دوشان ویون، (دبیر مجموعه)
حسن ختامی بر جدال هنر معاصر، ناتالی هاینیش، (دبیر مجموعه)
درباره اکسپرسیونیسم، هرمان بار، (دبیر مجموعه)
درباره هنر مدرن، پل کله، (دبیر مجموعه)
در جستجوی مطلق: نقدی بر مجسمه های جاکومتی، ژان پل سارتر، (دبیر مجموعه)
دن فلوبن، مایکل گوان، (دبیر مجموعه)
چگونه هنر را نگاه کنیم (۱)، تالیف گروه نویسندگان، (دبیر مجموعه)
چگونه هنر را نگاه کنیم (۲)، تالیف گروه نویسندگان، (دبیر مجموعه)
چهار نوشته درباره کوبیسم، گیوم آپولینر، (دبیر مجموعه)
سنتهای ژاپنی و هنر آمریکایی، مارک توبی، (دبیر مجموعه)
شش گفتگو با پیکاسو، گفتگو با پیکاسو درباره تابلوی زنان الجزیره، دانیل هانری کان وایلر، (دبیر مجموعه)
سخنرانی افتتاحیه نمایشگاه بزرگ هنر آلمان، آدولف هیتلر، (دبیر مجموعه)
سزان، موریس دنی، (دبیر مجموعه)
شعر در پیکره های پرویز تناولی، نینا چیکوکی، (دبیر مجموعه)
ظهور کوبیسم، دانیل هانری کان وایلر، (دبیر مجموعه)
فرانسیس بیکن، پیکر به مثابه نقش مایه: گفتگو با فرانسیس بیکن، (دبیر مجموعه)
گفتگو با رابرت راشنبرگ، باربارا دیامونستین، (دبیر مجموعه)
گفتگو پیرامون هنر تجسمی جدید: هنر تجسمی جدید اصول کلی تعادل تجسمی، پیت موندریان، (دبیر مجموعه)
مجسمه ساز در جامعه ای مدرن، هنری مور، (دبیر مجموعه )
موراندی: نور و خاطره، (دبیر مجموعه)
هنر مفهومی: گفتگو با کریستو و ژن کلود، آن فرانسواز پندرس، (دبیر مجموعه)
یادداشت هایی درباره ری لیکتنشتاین، میشل بولتو، باربارا دیامونستین، (دبیر مجموعه)
یادداشت های یک نقاش، هنری ماتیس، (دبیر مجموعه)
پابلو پیکاسو، دیوید هاکنی
زندگی با پیکاسو، فرانسواز ژیلو
جسمی از نور: مارک روتکو، شان سکالی
ونگوگ، تحت دو عرض جغرافیایی و طبیعت بیجان، پل گوگن
قصه شماره سه، اوژن یونسکو
قصه ها و افسانه ها، لئوناردو داوینچی
گزارش یک مرگ، گابریل گارسیا مارکز
محاکمه سقراط، ویکتور کوزن، سیلون گویو
درباره رنگ ها، لودویگ ویتگنشتاین
پنجره ای گشوده بر چیزی دیگر، گفتگو با مارسل دوشان، پی یر کابان
مارسل دوشان در گفتگویی با فیلیپ کولن از حاضر آماده ها حرف می زند، فیلیپ کولن
گفتگو با بهجت صدر
بیگانه، آلبر کامو
زندگی در پیش رو، رومن گاری
مردی با کبوتر، رومن گاری
مردی که همه چیز، همه چیز، همه چیز داشت، میگل آنجل آستورباس
یونانیت و آخرین قرن قبل از بشر، یانیس ریتسوس
برف در چله تابستان، کوان هان چینگ
اگر شبی از شبهای زمستان مسافری، ایتالو کالوینو
شش یادداشت برای هزاره بعدی، ایتالو کالوینو
زندگی، جنگ و دیگر هیچ، اوریانا فالاچی
اوندین، نمایشنامه در سه پرده، ژان ژیرودو
میرا، کریستوفر فرانک
نیچه، اشتفان زوایک
دو نمایشنامه از چین قدیم، کوان هان چینگ
بچه چطور به دنیا می یاد، اندرو آندری واسیتون شیب
تیستو سبز انگشتی، موریس دروئون
بوی درخت گویاو، گابریل گارسیا مارکز، پلینیو مندوزا (با همکاری صفیه روحی)
حکایت حال: گفتگو با احمد محمود
سلف سرویس گفتگوی لیلی گلستان و ندا رضوی پور
سهراب سپهری: شاعر، نقاش (با همکاری مرتضی ممیز و ناصر حقیقی)
سیمین اکرامی: مجسمه ساز، (همکاری)
لیلی گلستان

 

منابع

خبرگزاری میراث فرهنگی
کتابخانه ملی ایران
دنیای اقتصاد، یک فنجان چای با لیلی گلستان، علیرضا کیوانی نژاد و بهنام موذن
نورمگز، لیلی گلستان و تجزیه کتابفروشی
خبرآنلاین
ویکی پدیا