انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

تن‌بارگی در دوره صفویه (۱۴)

زهره روحی
و اما در خصوص جاذبه های تحریک پذیری حواس در « بازار » ، جهت اجرای مراسم تن کامگی شاه ، بد نیست به این مسئله توجه کنیم که صِرف موقعیت فضاییِ بازار ، که متشکل از مجموعه حجره هایی است که زیباترین و چشم نواز ترین اجناس از چهار گوشه جهان در آن گرد آورده شده است ، فی نفسه موقعیتی بوده جهت مجذوب شدگی حواس ؛ و چنان کارآمد است که نیاز چندانی به خوش قریحه گی خواجه سرایان ندارد. خصوصا که رایحه هایی خوشبو و برخاسته از ادویه جات و یا غذاهای خوش رنگ و رو و خوش عطر و طعم ، کالاهای نفیس و چشم نواز را همراهی میکنند و در بهترین وضعیت ممکن از سوی تاجران سرشناس ایرانی ، ارمنی ، عرب ، هندی و ونزی چیده شده اند . چنانچه در سفرنامه گزارش شده است ، آنها پس از اطمینان خاطر از جلوه گری بساط شان در نزد شاه ، دکانهای خود را به زنان خانواده خود می سپردند و خود از بازار خارج می شدند . چرا که در مراسم شادخواری شاه همانگونه که گفته شد ، وجود جنس مذکر به کلی ممنوع بوده است ؛ در سفرنامه فیگوئروآ توصیفی که از فضای با شکوه بازار شده ، حاکی از اهمیت وجوه زیبایی شناسانه ای است که در عصر صفویه اهمیت داشته : « در وسط این بازار حیاط بزرگی بود به مساحت صد پای مربع که در هر ضلع آن دکانهایی ساخته بودند. در این دکانها بازرگانان ایرانی و ارمنی و عرب و هندی و ونیزی زیباترین و نادرترین کالای تجاری خویش را هر یک در مقام رقابت با دیگری چیده بودند . همه دکانها و دالانها و همچنین سکوئی که در وسط حیاط بود با تعداد زیادی چراغ که آئینه های کوچکی بین آنها نهاده بودند (نور چراغ را مضاعف می کردند) . به طوریکه حتی کوچکترین سوراخ سنبه های ستونها نیز نورانی بود. وسط حیاط را با فرشهای ابریشمی رنگارنگ پوشانده بودند . و در همه دکانها از هر قسم ، شیرینی و شراب و آب خنک در ظرفهای طلا و نقره ای که فراهم کرده بودند روی فرشهای گرانبها نهاده شده بود. در این میان ونیزیها به شیوه کشور خودشان میزهای غذائی با سفره های سفید آماده کرده ، عصرانه ای ممتاز بر آنها چیده بودند » (۸۱ ) .
بنابراین «تن کامگیِ شاهانه » ، که معمولا حُکام و فرمانروایان ولایات نیز از آن پیروی می کردند ، صرفاً پاسخ به غرایض جنسی خصوص نبوده است ، بلکه همانگونه که گفته شد ، به دلیل افزون بودگی کالبدهای جنسی و اصراف کاریهای ناشی از آن ، شیوه ارائه کالبد و لذت جنسی شکل و شمایل آیین روسپیگرایانه به خود میگیرد : اهمیت بیش از اندازه به کالبد های جنسی ، جهت آموزش رفتار جنسی و اغراق در به جلوه درآوردن نقاط جنسی بدن . از اینرو شاید بتوان گفت، مهمترین کارکرد حضور عرصه فاخر و تجملات برخاسته از آن در زندگی جنسی پادشاهی همچون شاه عباس ، صَرفِ «مفتون سازیِ» حواسِ شهوانی اش میشده است ؛ مجموعه عواملی که بتوانند لذت جنسی را در وی تداوم بیشتری بخشند. به بیانی برساختنِ وضعیتی ناخود آگاه ، که لذت جنسی را از روحیه خشنِ صرفا عمل شهوانی فی المثل روحیه جنگاوری شاهی همچون شاه عباس اول (که همواره پا در رکاب داشته و عازم جنگها بوده )، بیرون آورند و در عرصه شادکامی شهوانیِ مصنوع قوه تخیل و خلاقیت و زیباییِ ساخت خواجه ها اندازند. با توجه به شرایط و نشانه ها ، برای شاه و اقشار مرفه جامعه ، «مفتون سازی» ، امری لازم و رابطه تنگاتنگی با موقعیت های شادخواری و تن کامگی داشته است . زیرا چنانچه گفته شد ، به حواس پنجگانه ای ختم می شود که در نهایت خود را تسلیمِ مجذوب شدگیِ خلسه وارِ امر جنسی میکند .

تا جایی که از طریق گزارشات میتوان پی برد ، در عصر صفوی ، پرداختنِ جدی و صرف وقت برای مفتون سازی حتی به هنگام شادخواریها ، به اصلی آیینی تبدیل شده بود. تا جایی که در هر مجلس تفریح و خوش گذرانی ، به دقت رعایت می شد. دلاواله گزارشات مفصلی در این خصوص از خرگاه و خیمه شاه عباس دارد که در یکی از مناطق خوش آب و هوا برپا شده بود :
«سراپرده شاهی از قطعات سه رنگ ترکیب میشد، یکی سرخ تیره ، دیگری زرد و سومی سبز و این ترتیب تا انتهای سراپرده ادامه داشت. هر قطعه پهنای یک نمد و درازی سراپرده به اندازه برد یک تیر بود. داخل این چادر که از قالیهای گرانبها مفروش شده بود ، دو سفره بزرگ گسترده و روی هر یک پارچه زربفت بسیار زیبا و گرانبهایی کشیده بودند ، این دو سفره که در دو سوی چادر گسترده شده بود با یکدیگر تفاوتی نداشتند و آنها را فقط برای باده نوشی و وقت گذرانیدن و سرگرم ساختن مهمانان آماده کرده بودند ، به همین سبب روی آنها چیزهایی که مناسب شرابخوری باشد ، مانند میوه و پسته شور و خیار و از این قبیل ، چیده بودند … ظرفها به رسم دربار ایران همه از طلا و نفره و بی سرپوش بود و باید اضافه کرد که تعداد ظروف نقره کمتر از تعداد ظروف طلا بود… روی سفره دیگری تنگهای شراب و پیاله ها و چراغها را جا داده بودند… یکی از تماشایی ترین چیزها طشت طلای پر از یخی بود که تنگهای شراب برای خنک شدن در داخل آن گذاشته بودند ؛ این طشت به شکل مربع مستطیل ، مانند گاهواره یا صندوقی ساخته شده و در تزیین آن مهارت بسیار بکار رفته بود … در این مجلس پر شکوه و جلال به خان تاتار و همراهانش در شاخهای مرصّع به الماس گرانبها شراب می ریختند. جامهای شراب ، یکپارچه از طلای خالص بود و چنان سنگین بود که نگهداشتن آن با دست به زحمت میّسر می شد » ( ۸۲ ).

خان تاتار و همراهانش در شاخهای مرصّع تزئین شده به الماس گرانبها شراب می نوشیدند . میشود تصور کرد که همین خان تاتار، شمشیر و یا خنجرش هم با سنگهای قیمتی تزئین شده است . پس اغراق نکرده ایم اگر بگوییم خشونت و فاخر بودگی دو یارِ توأمان سبک زندگیِ رزمی و بزمیِ نه فقط خان تاتار بلکه حتی برای شاه عباس و دربار او بوده است. در واقع می توان اینگونه گفت که برای خانها و یا پادشاهانِ اهل میدان رزم و در عین حال شادخوار، مراسم بزم ، کم و بیش به اندازه عرصه رزم نیز با اهمیت است. و از آنجا که قصر نشین نیستند و پیوسته در سفرند، سراپرده ها و خیمه هایشان ، حامل زیباترین و نفیس ترین اشیاء قیمتی است. منتها اشیایی که جفت و جور با شاد خواری و وضعیت کوچندگی شان باشد . به عنوان مثال ظروف طلا ، با نقشهای زیبا ، و یا ظروفی که با جواهرات و سنگهای گرانبها تزئین شده باشد و یا قالیهایی گرانبها و زیبا و خوش نقش و نگار و یا سفره های زربافت بسیار ظریف و یا چادرها و یا خیمه هایی که رنگ آمیزیهای جلوه کننده ای داشته باشد ، و یا …؛ تا حتی غلامبچه هایی که برای خدمت به سفره در مجالس به کار می گرفتند همگی می بایست زیبا روی و خوش چهره و ملبس به لباسهایی فاخر می بودند. و یا رقاصه ها در مجالس شاهانه (و یا مجالسی که حکمرانان به تقلید از شاه مجالس بزم برگزار می کردند) ، لباسها و آرایشهایی به اصطلاح فاخر داشتند.

بنابراین با الگوهای رفتاریِ مفتون سازِ فاخرانه ای مواجه ایم که طبقات مرفه عصر صفوی به پیروی از شاه ، از آن تبعیت میکردند. و اغراقهای شهوانی در شادخواریها نیز از آن جمله است . و همینجا بگوییم که هر چند به نظر میرسد کالای جنسیِ مورد استفاده ی جهان مردسالاریِ عصر صفوی ، فارغ از ارزشگذاریهای پارساگرایانه و یا قضاوتهای اخلاقی ای بوده که فی المثل جامعه پدر سالار امروز بر آن متکی است ، اما اشتباه است اگر همجنس گرایی و یا حتی تن کامگی زنان روسپیِ عصر صفویه را برآمده از «آزادیِ جنسی» بدانیم. زیرا در هر دو مورد ما با دیوان سالاری ای مواجه ایم که لذت جنسی را به کالای فاخر و شهوانیِ جنسی تبدیل کرده است. فردیتِ خلاق جنسی ، جایش را به الگوهای مشخص فاخر مآب ( اغراق شده ) داده است . چرا که با توجه به نمونه هایی که از رقصهای شهوت انگیزِ رقاصه های پسرانِ زن نما گزارش شده است ، متوجه الگوهای رفتار جنسی خاصی می شویم که در این دوره ، به منزله ابزاری فاخر ، جهت تحریک جنسیِ مردانِ تماشاگر رقص ، در خدمت به رقاصه ها عمل میکرده است. بنابراین رفتار جنسی ِخاص این رقاصه ها (که ممکن است کار فاحشگی را هم به عهده داشته باشند ) ، خود را مجهز به شیوه عملی میکند که تنها با آیینی کردن بدن جنسی خویش به دست می آورد. منظور آیین فاخر سازیِ بدن جنسی در ابعاد اغراق آمیزش است . و همچون تمامی مراسم آیینی ، این معنای اغراق آمیز ، فقط برای گروه خودی است که آشکار میشود . همانهایی که به لحاظ فرهنگی و اجتماعی از پیش فهم های مشترکی برخوردارند و توانایی خوانشِ حرکاتِ (از دید اروپایی ) ، «شنیع»ی را دارند که بر صحنه رقص ارائه می شود .

و چنانچه پیش از این هم گفتیم ، «قهوه خانه ها» ، مکان تعلیم و تربیت این آیینِ جنسیِ فاخرانه بوده است (۸۳) ؛ به بیانی مسئولیت تربیتیِ چیزی بسی بیشتر از شکل ظاهری و طریق رقصِ رقاصه های پسر را داشته . در لابلای حرکات رقص است که این مربیان ورزیده قهوه خانه ها ، میبایست بسیاری از رمزها و نشانه های جنسیتیِ مردسالارانه ـ همجنسگرایانه را بگنجانند. کُدهایی با ظاهر شنیع ولی معنا دار برای گروه تماشاگرانی که از پیش فهم فرهنگی آن برخوردار بودند. و در این جلوه گری تک تک ابزارهای حضور رقاص از لباس و آرایش و … گرفته تا حرکات در جستجوی برجسته سازیِ لذتی مطابق با ذوق و سلیقه ی حاکم بر قلمرو عمومی بوده اند : رقم زدن و به تصویر کشیدن وضعیتی که به لحاظ تحریک پذیریِ نیروهای جنسی ، تأثیرگذاریِ بیشتری بر تخیل مخاطبین خود داشته باشد . دست یافتن به عالی ترین روش این تأثیرگذاری ؛ آنهم به مثابه کالایی فاخر در روابط جنسی ؛ به طوری که در نهایت آنرا در تک تک اعضاء بدن رقاصه های قهوه خانه های خود نهادینه میساختند.

«صبح فردا، شاه که طبق عادت هنگام ورود به اصفهان یا دیگر شهرهای بزرگ کشور به منظور سرگرمیِ شخص خود جشنی بر پا می کند ، تصمیم گرفت چنین جشنی را بر پا دارد. برای این کار فرمان داد جارچیان، با قید اینکه هخر کس از فرمان شاه سر پیچی کند به قیمت جان و مالش تمام خواهد شد ، در شهر صلا در دادند که همه زنان متشخص اعم از ایرانی و خارجی و مسلمان یا مسیحی ، باید جلو درهای بازاری معین که محل فروش مرغوبترین کالاهاست حضور یابند تا خواجه سرایان زیبا ترین آنها را انتخاب و به درون بازار راهنمایی کنند. این بازار همچون کاروانسرائی بزرگ بود و دو در داشت که هر یک در بازاری دیگر قرار گرفته بود. در وسط این بازار حیاط بزرگی بود به مساحت صد پای مربع که در هر ضلع آن دکانهایی ساخته بودند. در این دکانها بازرگانان ایرانی و ارمنی و عرب و هندی و ونیزی زیباترین و نادرترین کالای تجاری خویش را ـ در هر یک در مقام رقابت با دیگری ـ چیده بودند. همه دکانها و دالانها و همچنین سکوئی که در وسط حیاط بود با تعداد زیادی چراغ که آئینه های کوچکی بین آنها نهاده بودند ـ و این آئینه ها نور چراغها را مضاعف می کردند ـ روشن بود. به طوریکه حتی کوچکترین سوراخ سنبه های ستونها نیز نورانی بود. وسط حیاط را با فرشهای ابریشمی رنگارنگ پوشانیده بودند. و در همه دکانها از هر قسم ، شیرینی و شراب و آب خنک در ظرفهای طلا و نقره ای که فراهم کرده بودند روی فرشهای گرانبها نهاده شده بود. در این میان ونیزیها به شیوه کشور خودشان میزهای غذائی با سفره های سفید آماده کرده عصرانه ای ممتاز بر آنها چیده بودند. بازرگانان پس از جا به جا کردن همه کالاهای خود در بالا و پایین دکانها ، در ساعتی که زنها باید وارد بازار شوند ـ و طبق دستور مأموران شاه کمی از ظهر گذشته بود ـ نزدیکترین زنان خانواده یعنی همسران و دختران و خواهران یا دیگر بستگان خویش را در دکانها گذاشته از بازار خارج شدند چنانکه هیچ مردی در بازار نماند. همچنین ، با تهدید به مجازات مرگ ، نزدیک شدن مردان را در هر مقام و شرائطی که باشند به این بازار و بازارهای مجاور آن قدغن کردند. از آن گذشته ، در همه خیابانهای اطراف نگهبانانی گماشته بودند که کسانی را که به بازارها نزدیک شوند یا از دور درهای بازار را نظاره کنند با ضربات چوب برانند. اما به موجب فرمان اکید شاه مقرر گردیده بود برای همراهان سفیر [اسپانیا] جائی معین شود که بتوانند از دور تشریفات را تماشا کنند. جلو هر یک از درهای بازار پنج شش خواجه سرا ، سر تا پا ملبس به لباسهای زربفت یا سیم بافت و با عمامه های گرانبها ، ایستاده بودند که هر یک جوبدستی طلا کوب در دست داشتند . در ساعتی که معین شده بود ، زنها با آرایش کامل و همراه مادر یا خویشاوند نزدیک دیگری در جلو بازار حضور یافتند. عده شان به قدری زیاد بود که بازارهای بزرگ اطراف میدان گنجایش آنها را نداشت. در دسته های پانزده بیست نفری جلو هر یک از درهای بازار حاضر می شدند. خواجه سرایان که در تشخیص این نوع کالا مردمی صاحب نظرند ، صورتشان را باز می کردند و به زیباترین آنها اجازه ورود می دادند و دیگران را با خشم تمام باز می گرداندند .

برخی از مردود شدگان که در عین آنکه اجباراً بدین کار تن در داده بودند ، زیبائیشان نیز مورد تحقیر قرار می گرفت از حیث جمال مورد پسند هر زن و مردی قرار می گرفتند. این اظهار رأی و پژوهش تا پایان روز به طول انجامید زیرا بیش از سه هزار زن از طبقات و درجات مختلف انتخاب شده ، به بازار راه یافتند. در همین ساعت ، شاه همراه چند تن از خواجه سرایانِ مورد اعتمادش به بازار وارد شد و به دنبال وی تعدادی از روسپیان که چنانکه پیشتر گفته ایم در این گونه موارد با آلات موسیقی خویش وی را تعقیب می کنند نیز به بازار آمدند. بعد از ورود شاه بلافاصله درهای بازار را بستند و زنها را تا صبح فردا که شاه از بازار خارج شد تحت مراقبت شدید قرار دادند. صبح فردا ، از آغاز روز ، مادران و خویشاوندان زنانی که با شاه در بازار مانده بودند برای بردن آنها آمدند . رفته رفته همه زنها بازار را ترک گفتند و جز چند زن ارمنی باقی نماند که شاه آنان را در میان آه و اسف پدران و شوهران به یکی از حرمسراهای خود فرستاد. یکی از این زنان همسر بسیار زیبای بازرگانی ثروتمند از اهالی اصفهان بود که چند روزی بیش از ازدواجش نمی گذشت و شوهرش دیوانه وار دلباخته او بود. (…) شاه از طویله خاص هفت رأس اسب به عنوان هدیه برای وی فرستاده بود. این اسبها زین پوشهای زردوز بر پشت و پرهای درشت بر سر داشتند. البته با این آرایش نمایان بودند و توی چشم می زدند و حال آنکه بدون این زر و زیور جز اسبهای معمولی نبودند» ( سفرنامه فیگوئروآ ، صص ۳۲۶ ـ ۳۲۷).