از پس از جنگ جهانی دوم تا امروز پهنه بزرگی از جهان، خاور میانه، تقریبا هیچ دوران آرامی را تجربه نکرده است: در مرحله ای آغازین، رژیم های استبدادی، فاسد و وابسته، حکومت های خانوادگی و موروثی، قبیله ای یا عقب افتاده، و استقرار یک دولت بیگانه و نژاد پرست در منطقه برای گریز از مسئله یهود در اروپا و آمریکا، میراثی بود که قدرت های بزرگ استعماری برای این منطقه به جای گذاشتند. در مرحله ای متاخر نیز، تبدیل منطقه به نقطه جهانی تامین انرژی مورد نیاز صنایع و اقتصاد و در پی آن به یکی از مراکز بزرگ پول شویی عالم، بدون توجه و بی تفاوتی جنون آمیز نسبت به رشد نظام و روابط اجتماعی جمعیت جوان آن، سرانجام در زنجیره ای از حوادث، به انفجار بزرگی منجر شد که هنوز ادامه دارد و رژیم های زورگو و مستبد این منطقه را یکی پس از دیگری به نابودی می کشاند. انسان شناسی و فرهنگ پرونده ی «تحولات خاور میانه» را با پیوند های داخلی خود و تعداد اندکی پیوندهای بیرونی می گشاید:
تهیه و تنظیم پرونده: مرضیه جعفری
نوشتههای مرتبط
دولتهای نفتی
نگونبخت اقتصاد های نفتی! برخی زمانی چنان شکوفا بودند که می توانستند به راحتی در عین حال بودجه های کلان جنگی، پروژه های عظیم و آرامش داخلی را تأمین کنند و هم اکنون با کاهش قیمت نفت در آستانه ی فروپاشی قرار گرفته اند. بر خلاف سایر کشور ها که بر مالیات به مثابه منشأ بودجه تکیه دارند، عمر دولت های نفتی بر نقت و گازمتکی است. مثلا نیجریه ٪۶۰ و عربستان ٪۹۰ در آمد دولت را مدیون نفت هستند. زمانی که آن را بشکه ای ۱۰۰ دلار می فروختند توانایی تأمین برنامه های رفاه اجتماعی، طرح های عظیم ساختمانی را داشته و به این دلیل از حمایت مردم برخوردار بودند؛ ولی حالا با قیمت بشکه ای کمتر از ۵۰ دلار که رو به کاهش نیز هست، با شورش های اجتماعی روز افزون مواجهند.
در اوج عظمتشان، دولت های نفتی در سیاست دنیا نقشی بزرگ بازی کردند. اعضای اوپک، فقط در در سال ۲۰۱۳ معادل ۸۲۱ بیلیون دلار فروش کردند. این امر آن ها را در کمک به سایر کشور ها و تأمین بودجه های عملیاتی قادر ساخت. مثلا ونزوئلا از طریق اتحاد بلیویایی (ALBA) وشبکه ی سهامی کومت های چپ گرا، در مقابل نفوذ ایالات متحده در آمریکای لاتین ایستاد. عربستان سعودی با تأمین مالی روحانیون محافظه کار و افراطی وهابی برای تأسیس مدارس وهابی، نفوذش را بر کشور های مسلمان گسترش می دهد. روسیه ی پوتین، نیروی نظامی خود را با درآمد نفتی اش بازسازی کرد ولی با فروپاشی شوروی، آن نیز مضمحل شد. کشور های دیگر همچو آذربایجان، قزاقستان، و آنگولا هم به طور مرتب مورد بازدید رؤسای جمهوری و نخست وزیران کشور های وارد کننده ی نفت قرار می گرفتند.
ولی این مربوط به گذشته است. در حالی که این کشور ها هنوز محتاج به نفت اند، آنچه رؤسا و نخست وزیران را در حال حاضر نگران می کند، شورش ها و حتی فروپاشی دولت هاست. به عنوان مثال، ونزویلا که مدتی طولانی از مخالفان سیاست های ایالات متحده بود، امروزه میدان نبرد های خونین بین موافقان و مخالفان حکومت است. سایر کشور های تولید کننده ی نفت همچون الجزیره و نیجریه نیز همواره در خطر حملات تروریستی و اعتشاش بوده و برخی از این حکومت ها همچو ونزویلا و عراق در آستانه ی واژگونی اند. سایر کشور ها همچون عربستان مجبور به تغییر برنامه های اقتصادی شده اند.
مدل اقتصادی ویران ساز
تفاوت کشور های تولید کننده ی نفت با سایر کشور ها در آن است که سرنوشت نهاد های حکومتی این کشور ها در گرو چرخه های رونق و رکود اقتصاد نفتی بین المللی است. چالش های این کشور ها به دلیل رابطه ی نزدیک رهبران سیاسی شان با رؤسا و کارکنان بلند پایه ی صنایع نفت و گاز چند برابر است. به طور تاریخی، حاکمان، اعضای خانواده و یا متحدین نزدیکشان را در مقام های حساس این صنایع به کار می گمارند تا اختیار آن را به دست گیرند و ثروتی هم به هم بزنند. مثلا در ونزوئلا حکومت شرکت دولتی پترولئوس ونزوئلا، S.A ، (PdVSA) را از نزدیک نظارت می کند؛ در عربستان سعودی خانواده ی سلطنتی شرکت دولتی آرامکو صعودی را در اختیار دارد.
اکنون در ۲۰۱۶، دیگر روشن شده که مدل دولت ـ شرکت سهامی کارایی خود را از دست داده است زیرا که اساس کارشان که بر امید بالاتر بودن تقاضای نفت از عرضه ی آن و در نتیجه صعود قیمت نفت است، اندیشه ی باطلی بیش نیست. حقیقت در واقع درست برعکس است زیرا که این عرضه ی سوخت فسیلی است که رو به صعود است.
اغلب تحلیلگران اقتصادی، منجمله تحلیل گران صندوق بین المللی پول معتقدند که افزایش کارآیی انرژی، بدیل های سرچشمه های انرژی ( بخصوص خورشید و باد)، کاهش نرخ رشد اقتصادی درسراسر جهان، و نگرانی های زیست محیطی باعث کاهش تقاضای سوخت فسیلی در سال های آینده است.
در این میان، صنایع نفت که اکنون با شکستهای هیدرولیکی و سایر فناوری های استخراجی، عرضه را بالا خواهند برد و این است فرمول پائین نگاهداشتن قیمت نفت ! در واقع بسیاری از تحلیل گران مطمئن اند که در آینده ی نزدیکی عرضه ی نفت به نقطه ی عطف خود خواهد رسید و سقوط آن امری حتمی است.
این شرایط برای دولت های نفتی دو راه باقی می گذارد: یا سقوط، یا یافتن مدل های اقتصادی نوین و کارآ. این دولت ها در توانایی و خواستشان با روبرویی با این شرایط برخورد های متفاوت دارند. برخی بیش از آن به مدل های اقتصادی وگردانندگان آن وابسته اند که توانایی ایجاد تغییرات مهم داشته باشند. برخی دیگر که به این تغییرات معتقدند، با موانع زیر ساختی جدی روبرو هستند. و بالاخره گروه سومی که به طور جدی تر با این موقعیت برخورد می کنند به بازبینی مدل های اقتصادی خود پرداخته اند. در هفته ای اخیر، ابتدا ونزوئلا، سپس نیجریه و بالاخره عربستان سعودی اعلام کردند که در پی ایجاد چنین تغییرانی هستند.
ونزوئلا: ملتی درآستانه ی سقوط
ونزوئلا با بزرگترین ذخیره ی نفتی، در حدود ۲۹۸ بیلیون بشکه نفت در اختیار دارد. در دهه های گذشته، استخراج این ذخیره ی وسیع برای شرکت های خارجی و نخبگان ونزوئلا ثروتی بزرگ آورده است. اما هوگو چاوز در ۱۹۹۹ در مقام ریاست جمهوری، شرکت های خارجی را مجبور به شراکت با شرکت دولتی PdVSA کرد و مقدار زیادی از این درآمد را به نفع طبقه ی کارگر و فقرا به کار انداخت. بدین شکل، با بیلیون ها دلار و با برنامه های دولتی ، میلیون ها نفر را ازفقر نجات داد. در سال ۲۰۰۲ که رؤسای شرکت علیه این روند شورش کردند، چاوز، به سادگی آن ها را با وفاداران خود جایگرین کرد و برنامه ها ادامه یافتند. در بحبوحه ی تغییر رؤسای شرکت، تولید نفت رو به کاهش گذاشت. با قیمت بشکه ای ۱۰۰ دلار، این کاهش در ابتدا تأثیری مهمی در درآمد های دولت و برنامه ی رفاهیش نداشت. اشتباه چاوز در عدم ایجاد ذخیره ی ضروری برای روبرویی با مشگلات احتمالی و یا سرمایه گذاری در صنایع غیر سوخت فسیلی بود. در نتیجه در ۲۰۱۴ با سقوط شدید قیمت نفت، جانشین چاوز، نیکولاس مدورو دچار بلایی سه گانه شد: کمبود درآمد برای برنامه های خدمات همگانی، ذخیره ای بسیار کم، و عدم وجود بدیلی برای درآمد. طبیعتا با گسترش فقر طرفداران چاوز با از دست دادن اعتماد به رژیم، به مخالفانش رأی دادند. امروزه ونزوئلا ملتی است که رسما « در آستانه ی سقوط»، ورشکسته ی سیاسی، دچار شورش های خوراک، و سایر خشونت ها و محتملا فروپاشی است. تورم ، بیکاری، خشونت و جرایم روز به روز وخیم تر شده اند. تنها چین قبول کرده است به این کشور با خزانه ی تقریبا خالی، وام بدهد. در صورتی که در پائیز ۲۰۱۶ چین قسط دیگر این وام را نپردازد، ونزوئلا ورشکسته خواهد شد. رهبران مخالف در پی برکناری مودرو و اصلاحات جدیدی هستند ولی از طرف دیگردولت با تسلط بر دادگاه ها در صدد متوقف ساختن این کوشش هاست.
نیجریه: ادامه ی ناآرامی
در آفریقای سیاه، نیجریه از بزرگترین منابع گاز طبیعی برخوردار است. کمپانی های خارجی مانند رویال داچ شل و شوران، دست در دست الیت نیجریه به استخراج منابع جنوب پرداخته و منافع بزرگی به جیب زده اند، اما بخش بسیار اندکی از این درآمد به مردم این منطقه می رسد و در عوض به آبوجا، پایتخت سرازیر می شود. شورش های مکرر وخشن نیجریه ناشی از همین امر است و وعده های دولت نیز در حد وعده مانده اند. از ۲۰۰۶ تا ۲۰۰۹، جنبش آزادی بخش دلتای نیجر با خواست مصرف درآمد نفت در مناطق جنوبی و فقیر نیجریه پا گرفت. در ۲۰۰۹ عمر موسی یار آدو با پرداخت های ماهیانه به شورشیان و بخشش عمومی، شورش را خواباند. جانشین وی، گودلاک جاناتان بخشش عمومی را به رسمیت شناخت و درآمد بیشتری به جنوب کشور روانه کرد. برای مدتی قیمت بالای نفت، با وجودی که الیت های آبوجا پولشان را به جیب می زدند، به وی اجازه ی برآورد وعده هایش را داد؛ اما با صقوط قیمت ها، شورش ها نیز شروع شد. فساد کاسه ی صبر مردم را لبریز کرد و بوکوحرام عضو گیری و در شمال، تروریسم رو به گسترش گذاشت . بودجه ای که قرار بود به مصرف سربازان نیجریه برسد، به جیب های الیت نظامی سرازیر و مقابله با بوکوحرام فراموش شد! در انتخابات سراسری محمدو بوحاری، ارتشبدی که قسم به در هم شکستن فساد خورده بود، اقتصاد را نجات داد و با شکست بوکوحرام، ریاست جمهوری را از جاناتان ربود.
از زمان به قدرت رسیدن، بوحاری با دوری ار اقتصاد نفتی کمر به از بین بردن مشگلات ساختاری اقصاد بسته است و طبق وعده، بسیاری از مأموران علی رتبه ی نفتی راکنار زده است. در عین حال فشار نظامی را بر بوکو حرام افزایش داده و برای اولین بار موفق به کنترل خشونت هایشان شده است و بر کشاورزی و صنایع غیر نفتی و گازی تأکید کرده است، که در صورت ادامه ی این برنامه به طور جدی، می تواند اقتصاد بیمار نیجریه را نجات دهد. با این حال، کشور هنوز به درآمد های نفتی محتاج است و این به معنای درآمدی کمتر برای مقابله با بوکوحرام، پرداختن خدمات اجتماعی، و یا سرمایه گذاری های بدیل برای نجات از اعتیاد به نفت است! به علاوه بوحاری را به تبعیض در مبارزه علیه فساد جنوب متهم کرده اند. گفته می شود به جای مبارزه با فساد به جنگ علیه گروه جدید «آنتقام گیران دلتای نیجر» که سدی در راه استخراج نفت هستند، پرداخته است. در چهارم می، این گروه به پلاتفرم نفتی شوران و شرکت ملی نفت نیجریه حمله کرد که منجر به توقف تولید ۹۰۰۰۰ هزار بشکه در روز شد. این ضرر افزوده بر کاهش در آمد نفت ناشی از حملات به زیر ساخت های کشور، منشأ کاهشی یک بیلیون دلار برای کشور( فقط در ماه مه) خواهد شد و اگر ویرانی ها در زمان لازم تعمیر نشوند، همین مقدار نیز در ماه ژوئن از دست خواهد رفت. آنچه مانده، ملتی است در لبه ی پرتگاه، فقری دهشتناک با راه کردهایی روز به روز معدود تر .
عربستان، در جستجوی راهی جدید.
عربستان که از دومین ذخیره ی نفتی دنیا برخوردار است، با استخراج روزانه ی ۲,۱۰ میلیون بشکه، بزرگ ترین تولید کننده ی نفت نیز می باشد. در ابتدا شرکت آرامکو ( شرکت نفت آمریکایی عربی ) این استخراج را بر عهده داشت اما در دهه ی ۱۹۷۰، شرکت آرامکو ملی شد و حالا متعلق به دولت عربستان، یعنی درواقع خاندان سلطنتی سعودی است. این شرکت امروزه پر ارزش ترین شرکت نفتی دنیا با ۱۰ تریلیون دلار سرمایه است، ده برابر شرکت اپل ارزش دارد و منشأ قروت باور نکردنی خاندان سعودی است. طی دهه ها اقتصاد این کشور بر اساس فروش نفت به منظور ثروتمند کردن شاهزاده و شاهدخت های سعودی و خدمات اجتماعی قابل توجهی به مردم کشور، ذخیره برای روز مبادا، کمک به حکومت های مشابه ، تأمین مالی «بهار عربی» و نیز وهابیون ماوراء راست به منظور حفظ رژیم خود بود. این اواخر سردمداران عربستان سعودی به این نتیجه رسیده اند که چنین نظام اقتصادی قابل دوام نیست. طی سال های اخیر برای اولین بار در ۲۰۱۶، با کسر بودجه، عربستان مجبور به کاهش یارانه ها و خدمات اجتماعی شد. برخلاف ونزوئلا و نیجریه، عربستان لااقل برای چند سالی، به اندازه ی کافی ذخیره برای جبران این کمبود داشت. اما حالا این دخیره ته کشیده و به علاوه ی هزینه های جنگ بی ثمر در یمن، عربستان در آینده ی نزدیک مجبور به قطع بودجه هایی بیشتر است. با توجه به این که ٪۷۰ جمعیت عربستان جوان و زیر سی سال است، این گونه قطع بودجه می تواند به شورش اجتماعی منتج شود.
از نظر تاریخی، رهبران سعودی در ایجاد دگرگونی بسیار کند حرکت می کنند. اما اخیرا خاندان سلطنتی قدم های جدی برای انتقال اقتصاد به تولید پسا نفتی برداشته است. در ۲۵ اوریل امسال شاهزاده محمد ابن سلمان، « آرمان سعودی در ۲۰۳۰» را در راه جدد تنوع اقتصاد کشورش اعلام کرد. نیز اعلام شد که به زودی سهام آرامکو برای تأمین و تأسیس صنایع غیر نفتی عربستان برای فروش عرضه خواهد شد. در ۷ مه نیز وزیر نفت با سابقه ی طولانی خدمت، از کار برکنار شد و با رئیس آرامکوی عربستان، خالدالفالح که از شاهزاده سلمان حرف شنوی بیشتری دارد جایگزین شد. سمت وی به وزیر انرژی، صنعت و منابع طبیعی تغییر کرد.
این تصمیمات چنان غیر منتظره هستند که معلوم نیست عربستان بتواند به آرمان های ۲۰۳۰ و یا دوری از اقتصاد نفتی موفق باشد. موانع بسیارند مثلا برکناری شاهزاده سلمان پس از مرگ پدر مسن اش. البته صعود شاهزاده ای ۳۱ ساله مورد حسادت بسیاری است. به هر حال اعلام آرمان ۲۰۳۰ روشن ساخته است که عربستان سعودی در پی هویتی جدید است.
خطری در کمین همه
زندگی نکردن در کشور های حخت حاکمیت اقتصاد نفتی به معنای بری بودن از خطرات آن نیست. از «شوک نفتی» سال ۱۹۷۳ که اعضای عربی اوپک ایالات متحده را به علت شرکت در جنگ یوم کیپور تحریم نفتی کردند، این کشور ها نقشی عظیم در اقتصاد جهانی بازی کرده و با درگیری در جنگ های خاورمیانه ی بزرگ، یکی پس از دیگری، از جنگ ایران و عراق در ۱۹۸۰ تا ۱۹۸۸ گرفته تا جنگ های یمن و سوریه، روابط بین الملی را متغیر ساخته اند. حمایت جانانه ی عربستان از وهابیون و گروههای جهادی وابسته به آن نا امنی را در سراسر جهان دامن زده است. علاوه بر این ها کاهش قیمت نفت در این کشور ها، همان طور که شرح داده شد ، به مصیبت های دیگری نیز دامن می زنند. چنین شرایطی باعث انحراف مبارزات حفظ محیط زیست خواهد شد. اگرچه مسؤلیت آلوده کردن زیست محیط به گردن این کشور ها نیست و غرب باید مسؤلیت سهم خود را در این زمینه بر عهده گیرد، کشور های صادر کننده ی سوخت های فسیلی به دلیل ضرر اقتصادی از کاهش تقاضا به سدی در راه این مبارزات خواهند بود. تنها امید در آن است که برنامه های دوری از اقتصاد نفتی را جدی گرفته و بر وسعت اعمال آن ها بیفزایند تا از فاجعه ای اقلیمی به طور موفق تر جلوگیری شود.
http://www.truth-out.org/news/item/36200-the-desperate-plight-of-petro-states
*****************
این مطلب بخشی از کتابی است که به زودی از طرف انتشارات انسان شناسی و فرهنگ منتشر خواهد شد. نقل قول و هر گونه انتشار این مطلب بدون اجازه کتبی و رسمی موسسه انسان شسی و فرهنگ ممنوع و قابل پیگرد قانونی است. متن منتشر شده برای جلوگیری از تقلب های احتمالی فاقد منابع درونی بوده و بخش هایی از متن اصلی در آن خذف شده است یا بدون آنکه به اثر خدشه ای وارد شود تغییر کرده اند. متن نهایی و کامل در شکل کتاب منتشر خواهد شد.
******************
تاریخ انتشار
شنبه, مرداد ۲, ۱۳۹۵ – ۰۳:۰۹
شاخه اصلی
اقتصاد سیاسی
بیشتر بخوانیددرباره دولتهای نفتی
گزارش چیلکات: دلایل تروریسم
یازده سال پیش در هفتم ژوئیه، حملات انتحاری به متروی لندن و اتوبوس ۵۱ نفر را به قتل رساند. به سرعت روشن شد که اشغال و ویرانی عراق توسط بریتانیا انگیزه ی حملات انتقامی خواهد بود. دو تن از حمله کنندگان دقیقا همین مطلب را در ویدیویی که از خود به جا گذاشتند، ابراز کردند: « حملات ادامه یافته و تا زمانی که سربازان خود را از افغانستان و عراق خارج نکنید شدید تر هم خواهند شد … تا زمانی که ما احساس امنیت نکنیم، شما هدفمان خواهید بود.» یک سال بعد، گزارش محرمانه ی ارتش انگلیس چنین نتیجه گیری کرد:« جنگ عراق در رادیکالیزه شدن عامل حمله ی انتحاری هفتم ژوییه لندن مؤثر بوده و به احتمال قوی به افراط کشاندن مسلمانان انگلیسی منجر خواهد شد.» طبق این گزارش که به ابزرور نشت کرده بود: « عراق عاملی مهم برای رادیکالیزه شدن مسلمانان انگلیسی و سایر افراط گرایانی خواهد شد که حمله به انگلستان را مشروع می دانند.»
انتشار گزارش چیلکات که به قول نیویورک تایمز « انتقادی ویران کننده از تونی بلر» بود، نه تنها اثباتی است بر دست داشتن وی در این فاجعه است بلکه شاهدی است از هشدارهایی آشکار است که «قبل» از اشغال در مورد حملات القاعده به انگلستان بود. گزارش سر جان چیلکات نشان می دهد که تونی بلر از هشدار اداره ی اطلاعات بریتانیا در مورد « تشدید احساسات ضد آمریکایی / ضد غربی در دنیای اسلام منجمله مسلمانان بریتانیا در صورت جنگ» با خبر بوده است.
البته هیچ جای تعجبی نیست. همانند اداره ی اطلاعات بریتانیا، تعداد بیشماری از سازمان های اطلاعاتی غرب ( البته در خفا) از مدت ها پیش به این نتیجه رسیده بودند که اولین دلیل حمله های تروریستی، نظامی شدن غرب و دخالتش در کشور های عمدتا مسلمان است. گزارش ۲۰۰۴ پنتاگون دلایل تروریسم را چنین توضیح داد:
۱) دخالت مستقیم آمریکا در دنیای مسلمان،
۲) حمایت کامل و یک جانبه از اسرائیل،
۳) حمایت از مستبدینی مانند مصر و عربستان سعودی،
۴) و مهم تر از همه اشغال عراق و افغانستان توسط آمریکا.»
گزارش چنین نتیجه می گیرد: « مسلمانان از ازاآدی ما متنفر نیستند»، بلکه « از سیاست هایمان تنفر دارند.» بسیاری از تروریست ها چنین گفته اند.
احتیاجی به گفته های تروریست ها نیست تا آنچه را که عقل سلیم می داند باور کنیم: «اعلام جنگ»، اشغال، و بمباران و یا دخالت در کشور های دیگر برای تأمین منافع خود در سراسر دنیا، که سیاست انگلیس و آمریکا سال ها قبل از ۱۱ سپتامبر بوده است، کسانی را که با قربانیان همدرد ی می کنند به انتقام جویی می کشاند. حتی معاون تونی بلر به این حقیقت آشکار اذعان کرده است: « بهتان می گویم چگونه مسلمانان جوان به افراط کشانده می شوند: هر بار که تلویزیون را روشن می کنند خانواده های نگران، کشتار کودکانشان ویا ویرانی موشک ها … روشن است! این طوری افراطی می شوند.» درک این مطلب نه نفی عاملیت بلکه تأییدی بر آن است، درک چگونگی تصمیم گیری انسان ها ست.
علیرغم روشنی این مطلب، اثبات آن لازم است زیرا که قبول مسؤلیت آن یکی از تابو های غرب است. در بریتانیا کسانی که جنگ عراق را محرک این حملات می دانند، مورد بدگویی و افترا قرار می گیرند. طارق علی که فردای حمله این نظر را در مقاله ای در گاردین مطرح کرد به طور آشکار طرد شد. تونی بلر و متحدانش که دست خود را از خون کشته شدگان جنگی شسته اند، هر رابطه ای را بین جنگ و این حملات نفی می کند. سال پیش، کن لوینگستن که بر این رابطه تأکید داشت، متهم به «جانبداری از عاملان حملات انتحاری» شد و بسیاری از نمایندگان حزب کارگر در مجلس، جرمی کربن را به دلیل مرتبط کردن این دو موضوع، تقبیح کردند.
حقیقتی غیر قابل انکار را به تابو تبدیل کرده اند. علیرغم تمام شواهد مبنی بر آن که خشونت و تسلط غرب هیزم به آتش حملات انتحاری می کشد، بسیاری از گروه هایی که هنوز از قدرت برخوردارند، نشر این نظرات را سد و صاحبان آن را خاموش می کنند. آشکارا بسیار آسان تر است که خود را قربانی خشونتی پلید نشان دهند تا عامل و محرک آن!
ته تنها حمله ی بلر به عراق محرک تروریسم در کشور خود وی شد، بلکه در زمان شروع جنگ از احتمال بالای حملات آتی با خبر بود، زیرا که به وی هشدار داده بودند. سالروز حمله به لندن (هفتم ژوییه) زمان مناسبی برای باربینی آن حمله و نیز بررسی گزارش سر جان چیلکات است.
گزارش چیلکات که بررسی رسمی مشارکت بریتانیا در جنگ عراق است، پس از هفت سال پژوهش بالاخره منتشر شد. چکیده ی این گزارش، تونی بلر را به علت به جنگ کشاندن بریتانیا، مجرمی هولناک به تصویر می کشد. طبق این گزارش، بلر براساس « آنچه فکر می کرد» ، به جای اطلاعاتی که از اداره ی اطلاعات کسب کرده بود، در باره ی تسلیحات اتمی، بیولوژیک و برنامه ی هسته ای ناموجود عراق تصمیم گرفت. اداره ی اطلاعات به وی هشدار داده بود که در صورت جنگ « احساسات شدید ضد آمریکا / بریتانیا یی در دنیای مسلمان، منجمله جماعات مسلمان در غرب، به شکل تروریسمی افسار گسیخته افزایش خواهد یافت.» این گزارش از جانب دیگر به روشنی مطرح می کند که در پی « به زیر سؤال کشیدن اعتقاد بلر» در مورد جنگ نیست؛ یعنی وی را به عدم ابراز حقیقت متهم نمی کند. با استفاده از این جمله، بلر دیگر خود را مبری می داند: « باید اتهامات دروغگویی، فریبکاری و سوء قصد را کنار گذاشت.» از زمان ارایه ی این گزارش بر سر نوع استفاده از زبان برای نگارش آن بحث بوده است. بنا بر این در این گزارش، حقیقت را می بایست در زیر نویس های این گزارش ۶,۲ میلیون واژه ای و نیز گزارش دیگری که اخیرا محرمانه ی اعلام شد، یافت.
به نامه ی ۲۸ ژوئیه ی ۲۰۰۲ بلر به جرج بوش توجه کنیم: اولین موردی که توجه را جلب می کند، لحن آن است: گویی بزرگسالی در صدد جلب همکاری کودکی ۸ ساله ی تا به دندان مسلح است: « در کنارشما هستم، به هر قیمتی.» « کلک صدام را کندن کار درستی است.» ولی ادامه می دهد: « در صورت بروز مشگلی نظامی،… ممکن است مردم عراق در مقابل اشغال عکس الملی نا روشن نشان دهند.» و بلر به بوش توصیه می کند تنهایی دست به چنین کاری نزند: « اگر پیروزی سریع باشد، همه دوستمان خواهند بود.»
چه ساده لوحی وحشتناکی! اما مهمترین جنبه ی نامه ی بلر، آن است که این نامه در واقع پاسخی است به یادداشت های جلسه ی هیئت دولت، ( «یاداشت خیابان داوینینگ» ) در ژوئیه ی ۲۰۰۲ ، یعنی درست پنج روز قبل از نامه ی بلر به بوش. این یادداشت که به « مدرک جرمی غیر قابل انکار» معروف شده، در ۲۰۰۵ به روزنامه ی ساندی تایمز نشت کرد و اصل آن اکنون حزء بخش محرمانه ی گزارش چیلکات است. طبق یادداشت خیابان داوینیگ، ریچارد دلور، رئیس سازمان اطلاعات بریتانیا، هیئت دولت ( شامل تونی بلر) را با خبر کرد که ایالات متحده آگاهانه در مورد دلایل جنگ فریبکاری می کند. وی نوشت: « طبق سخنرانی اخیر بوش در واشنگتن، وی در صدد برکناری صدام با استفاده از عملیات نظامی است؛ دلیل جنگ: همدستی در تروریسم و در اختیار داشتن تسلیحات کشتار جمعی است. اما اطلاعات و داده ها برای توجیه آن، جعل شده اند.» نامه ی بلر که در فاصله ی پنح روز نوشته شد، آشکارا به قصد ابراز نگرانی عمیق حکومت بریتانیا در مورد عراق بوده است.
در نتیجه در ۲۳ ژوئیه، هیئت دولت بلر در مورد عدم صداقت وی برای توجیه جنگ، ابراز نگرانی کردو در ۲۸ ژوئیه بلر به بوش نوشت: « به من گفته اند که ایالات متحده فکر می کند لزومی به [ شواهد ] برای اثبات نیست». اما اگر دو رهبر در پی یافتن متحدین دیگری بودند، چنین شواهدی ضروری بود. کابینه ی بلر فکر کرد بهترین توجیه، دادن اولتیماتوم به صدام برای پذیرش بازرسان به عراق است و این همان پیشنهاد بلر در نامه اش به بوش بود. نامه ی بلر، دلیلی بر جدی بودن یاداشت خیابان داوینیگ نیز بود. به خاطر بیاوریم که پس از نشت این یاداشت به رسانه های آمریکا، مضحکه گرفته شد. به نظر مایکل کینزلی، این گرازش شایعه ای آبدار برای واشنگتن نبود. البته اساس گفتگو های جدی بین ایالات متحده و بریتانیا شد.
و حالا، بعد ازگذشت بیش ازسیزده سال از شروع جنگ، و انفجار مرتب بمب های حملات انتحاری در نقاط مختلف دنیا، بمبی دیگر این بار در بغداد جان ۲۵۰ نفر را گرفت، اما بر خلاف موارد دیگر چندان مورد توجه رسانه ها نبود.
مباحثات جنگ عراق، پس از گزارش چیلکات دوباره در ایالات متحده و بریتانیا بالا گرفته اند. یک واکنش، انتقاد بر خلاء برنامه ریزی برای مدیریت و بازسازی عراق پس از جنگ است. رهبر حزب ملی اسکاتلند در مجلس بریتانیا عدم برنامه ریزی را در آن دوره همانند عدم آمادگی برای خروج از اتحادیه ی اروپا دانست. یکی از اولین صاحب منصبان که به دفاع از جنگ پرداخت، دیوید فروم، نویسنده ی سخنرانی های بوش است. افتخار وی استفاده از « محور شرارت» در دوسوم از جملات سخنرانی هاست. پس از وی، تونی بلر به زودی به حمایت از جنگ برخاست. نامه ی محرمانه ی وی به بوش اثباتی بر شرکت بلر ( از ۱۱ اکتبر ۲۰۰۱) در استفاده از حمله ی ۱۱ سپتامبر برای سرنگونی صدام بود. .. جالب است که گزارش چیلکات، نقش بلر را در معتدل کردن تصمیمات بوش می دانست:« بلر برآوردی نادرست و بیش از حد از قدرت خود، در تحت نفوذ قرار دادن تصمیمات ایالات متحده در عراق داشت.»
با این حال، یکی از اسناد منتشره با گزارش، نامه ی بلر به بوش ( ۴ دسامبر ۲۰۰۱) است مبنی بر آن که اوضاع می توانست فاحعه بار تر باشد. بعد از پیشنهاد حمله ی نظامی به عراق، فیلیپین، سومالی، یمن و اندونزی، بلر به ایران و سوریه می پردازد و چنین توصیه می کند « اگر واژگونی صدام اولین و مهمترین هدف است، انجام آن با موضعی خنثی از جانب سوریه و ایران بسیار آسان تراز حمله ی همزمان به هر سه ی آن هاست.» ( قسمت دوم تصویر بالا)
با توجه به اوضاع دنیا طی و پس از جنگ عراق، به آسانی می توان تصور کرد که در صورت حمله به سوریه و ایران، حالا در چه وضعیتی بودیم! یادداشت بلر به مورد بحث بودن این حملات در واشنگتن در آن زمان اشاره دارد.
شاید عیجب ترین نکته در گزارش سازمان اطلاعاتی بریتانیا،MI6، اطلاعاتی چنین احمقانه ای بود که: یک عراقی، که گفته می شود با تولید تسلیحات شیمیایی آشنایی دارد، از ابزاری برای انتقال اسلحه ی عصبی صحبت کرده است که خود وی با آن آشنا نیست ولی به نظرش به طور عجیبی مشابه تسلیحات شیمیایی تخیلی در فیلم ‘’ The Rock” می آمد. گزارش بعد از جنگ، برای اولیای روشن کرده است: همان شخص به اداره ی اطلاعات دروغ گفته بود. پاسخ به این گزارش، پوزش رهبر حزب کارگر، جرمی کوربن ( که از ابتدا با جنگ مخالفت داشته) را نیز به همراه دارد. کوربن در صحبتش در مجلس همچنین اعلام کرد که رابن کوک نیز فاجعه ی اشغال را پیش بینی کرده بود. کوربن که وزیر امور خارجه ی بلر بود و به ریاست مجلس تنزل رتبه یافته بود، در ۱۷ مارس ۲۰۰۳، پس از نطقی پر شور از دولت استعفا داد. وی ابراز کرده بود: « با توجه به آن که بازرسان سازمان ملل موردی از تسلیحات انهدام جمعی در عراق نیافته بودند، مردم بریتانیا نظر خوشی نسبت به اشغال نداشتند. کوک یک سال بعد در گذشت ولی بسیاری موضع وی را اتخاذ کردند. در آمریکا دونالد ترامپ از صدام به خوبی یاد کرد و به این شکل این موضوع دوباره به مرکز مبارزات انتخاباتی تبدیل شد. هلری کلینتن با وی مخالفت کرد. ترامپ به دروغ ادعای مخالفت با حمله به عراق را می کند.
طی تمام مباحثات در مورد این جنگ، روز جهارشنبه صحبتی از ۱۵۰۰۰۰ کشته ی این جنگ نشد.
************
https://theintercept.com/2016/07/07/chilcot-report-and-77-london-bombing-anniversary-converge-to-highlight-terrorisms-causes/
*********
این مطلب بخشی از کتابی است که به زودی از طرف انتشارات انسان شناسی و فرهنگ منتشر خواهد شد. نقل قول و هر گونه انتشار این مطلب بدون اجازه کتبی و رسمی موسسه انسان شسی و فرهنگ ممنوع و قابل پیگرد قانونی است. متن منتشر شده برای جلوگیری از تقلب های احتمالی فاقد منابع
درونی بوده و بخش هایی از متن اصلی در آن خذف شده است یا بدون آنکه به اثر خدشه ای وارد شود تغییر کرده اند. متن نهایی و کامل در شکل کتاب منتشر خواهد شد.
تاریخ انتشار
دوشنبه, تیر ۲۸, ۱۳۹۵ – ۰۵:۲۰
شاخه اصلی
جنگ، مرگ و فاجعه
بیشتر بخوانیددرباره گزارش چیلکات: دلایل تروریسم
چه کسی بر دنیا حکومت می کند؟
اوباما بیشتر از هر رئیس جمهوردیگری در تاریخ آمریکا در جنگ بوده است: بیشتر از جرج بوش، فرانکلین روزولت، و آبراهام لینکلن. او حداقل در هفت کشور به عملیات نظامی دست زده است: عراق، افغانستان، لیبی، سوریه، پاکستان، یمن و سومالی. همین ماه گذشته بود که وی اعلام کرد ۲۵۰ نیروی ویژه به سوریه فرستاده و بدین طریق حضور نظامی آمریکا در سوریه دو برابر شده است. فقط درطی سال گذشته، با گسترش جنگ در جهان ، ۶۰ میلیون نفر از خانه ی خود آواره گشته اند. متخصصان هشدار داده اند که تأثیرات گرمایش زمین، بحران پناه جویان را شدید تر نیز خواهد کرد. طبق داده های منتشره ی ناسا طی چند روز اخیر، سال ۲۰۱۶، با شکستن رکوردسال ۲۰۱۵، گرم ترین سال در تاریخ دمای ثبت شده ی کره ی زمین است. در عین حال بسیاری هشدار داده اند که با رقابت ایالات متحده، چین و روسیه در ساختن سلاح هسته ای کوچک تر، مسابقه ی تسلیحات هسته ای أغاز شده است. در حالی که در آمریکا مردم برای انتخابات ۲۰۱۶ آماده می شوند، این کشور دچار بحران های متعددی است.
در گفتگوی زیر، نوآم چامسکی، یکی از والا مرتبه ترین روشنفکران جهان و استاد بارنشسته ی انستیتوی فناوری ماساچوست، در باره ی کتاب اخیرش: چه کسی بر دنیا حکم می راند سخن گفته و دیگر مسایل دنیای امروز را نیز مد نظر قرار می دهد.
گزارشگر (گ) : نوآم چامسکی، چه کسی بر دنیا حکم می راند؟
چامسکی ( چ): این، تا حدودی بستگی دارد به ما. امکان این که مردم بر دنیا حکم برانند هست اما برای احراز آن باید مبارزه کنند؛ و اگر چنین نکنند دنیا توسط مراکز قدرت ( قدرت اقتصادی و دولت ها) اداره خواهد شد.
گ:چگونه ایالات متحده سیاست جهانی را طرح می ریزد و در حال حاضر در دنیا چه می گذرد؟
چ: اوضاع فعلی اساسا نتیجه ی جنگ دوم جهانی است یعنی زمانی که قدرت و ثروت ایالات متحده همتایی نداشت، از نیم دارایی دنیا برخوردار بود و کنترل نیمکره و دو طرف اقیانوس ها را نیز در اختیار داشت. از نظر نظامی نیز قدرتی مطلق بود. سایر جوامع صنعتی بسیار ضعیف شده بودند. جنگ در واقع پایانی بر رکود وبه نفع اقتصاد آمریکا بود. تولید صنعتی چهار برابر شده بود. البته وامی نیز بر دوش اقتصاد سنگینی می کرد ولی به دلیل رشد اقتصادی، به راحتی قابل پرداخت بود. بنا بر این ایالات متحده در شرایطی بود که به راحتی می توانست روال سیاسی دنیا را مشخص کند.
البته چنین شرایطی قابل دوام نیست اما با تمام تغیراتی که ایالات متحده تجربه کرده است، می توان گفت که هنوز دارای موقعیتی خاص است. در حال حاضر حدود یک چهارم ثروت دنیا در اختیار ایالات متحده است. از نظر نظامی ازموقعیتی کاملا منحصر به فرد برخوردار است: تنها کشوری است با صد ها، شاید هزار هاپایگاه نظامی، و به سراسر دنیا ارتش گسیل گرده است. هزینه ی نظامی ایالات متحده معادل مجموع بودجه های نظامی تمامی کشور هاست و از نظر فناوری بسیار پیشرفته تراز آن هاست. با در نظر گرفتن تاریخ هفتاد سال گذشته، ایالات متحده نقش تعیین کننده و مسلط بر دنیا را بازی کرده است و دیگر کشور ها نیز در این چارچوب تعامل کرده اند.
گ: در مورد خطرات هسته ای و تغییرات اقلیمی صحبت کردید. ممکن است در باره ی آن ها توضیح دهید.
چ: می دانید که «ساعت قیامت» ساعتی است نمادی که مجله ی دانشمندان اتمی، از سال ۱۹۴۷ ( کمی پس از بمباران اتمی) در نظر گرفت. هر سال گروهی از متخصصین برآوردی از زمان رسیدن نیمه شب کذایی می کنند. منظوراز نیمه شب، زمان نابودی انواع است. طی سال ها، تاریخ این نیمه شب تغییر کرده است. همین پارسال بود که ساعت دو دقیقه به نیمه شب نزدیک تر شد، و درست به همان دو دلیلی که بیان کردید. در ۱۹۸۰ که احتمال جنگ وحشتی بزرگ ایجاد کرده بود، ساعت راسه دقیقه به نیمه شب میزان کرده و اوضاع را به طور جدی وخیم برآورد کردند. حالا که اسناد بایگانی شده ی روسیه قابل دسترسی هستند می بینیم که اوضاع بسیار وخیم تر از آن بود که برآورد می شد. ساعت در حال حاضر یک دقیقه به نیمه شب است یعنی طبق این ساعت، جنگ هسته ای در یک دقیقگی ماست. در مرز روسیه، عملکرد قدرت های سیاسی و نظامی چنان است که گویی جنگ بسیار محتمل است. از این مرز بود که آلمان (عضوی از متحدین) دو بار به روسیه حمله کرد و آن را در خطر نابودی قرار داد. در همین مرز است که امروز، ایالات متحده هزینه های نظامیش را چهار برابر کرده است. روس ها هم برخوردی مشابه دارند. در این منطقه جت ها به طور مرتب در خطر برخورد با یکدیگرند. دو ماه پیش یک جت روسی با هواپیمایی مسافربری دانمارکی تصادف کرد. نیرو های ایالات متحده در مرز روسیه رزم آرایش دارند. این خطری بسیار جدی است. ویلیام پری، متخصص هسته ای و وزیر دفاع سابق برآورد کرده است که خطر فعلی بسیار جدی تر از خطرسال ۱۹۸۰ است. برخورد ها در دریای جنوبی چین، نزدیک مرز های چین، خطری بزرگ و جدی است.
و دیگری همان طور که گفتید خطر مهیب گرمایش زمین است. یخ های قطبی که قبلا بسیار پایدار فرض می شدند، تماما به سرعتی بیش از آنچه فکر می کردیم، در حال آب شدن اند. سال هاست، خشک سالی های جدی تقریبا ۳۰۰ میلیون نفر را در هند در مرز گرسنگی قرار داده است. با آب شدن یخچال های طبیعی هیمالایا، منطقه ی وسیعی از جنوب آسیا بدون آب خواهد ماند. بحران مهاجرت فعلی در مقابل آنچه در پیش است هیچ می نماید. سطح آب دریاها بالا می آید. احتمال بالا رفتن سطح دریا تا آخر قرن (و به گفته ی برخی زود تر) سه تا شش پا (یک تا دو متر) است. در این صورت تأثیر آن نه تنها بر شهر های ساحلی بلکه بر دشت های ساحلی همچون بنگلادش نیز می باشد وصد ها میلیون نفر در مهلکه قرار خواهند گرفت. در حال حاضر، با نابودی سایر انواع شاهد پنجمین انقراض هستیم. ۶۵ میلیون سال پیش، با برخورد سیارکی به کره ی زمین دوره ی دایناسورها به اتمام رسید و زمینه را برای رشد پستانداران کوچک و در نهایت انسان هوشمند، که حالا همچون آن سیارک عمل می کند، مهیا کرد. و اوضاع بد تر نیز خواهد شد زیرا که سرعت گرمایش زمین صد بار و یا بیشتر از دوران های گذشته ی تاریخ زمین شناسی است. بدتر آن که در حال حاضر سیاست های ایالات متحده آینده ی خوشی را ترسیم نمی کنند. جالب است که درست در زمانی که بشریت احتیاج به گرفتن تصمیمات حیاتی در این موارد دارد، امسال در مباحثات انتخابی صحبتی از آن ها نیست. دمکرات ها چنین بار تنها اشاره هایی کرده اند، جمهوری خواهان هم گرمایش زمین را کاملا نفی می کنند. کاسیک هم که آن را قبول کرد ابراز داشت نباید در باره اش کاری کرد!
گ: آیا ممکن است در باره ی سوریه و راه حل آن صحبت کنید؟
چ: سوریه در حال سقوطی کامل است. تنها برخورد عاقلانه حرکت در جهت کاهش خشونت، برقراری آتش بس در منطقه ای کوچک به منظور توافق های سیاسی است. گام هایی در این راه برداشته شده اند. باید جریان اسلحه به این منطقه متوقف شود؛ واین در مورد همه ی اطراف درگیر صادق است.توقف از بی رحمی در این کشور ضروری است. از روسیه و دیگران گرفته تا داعش که ازطرف ترکیه و جبهه ی النصره یاری می شود. این گروه که از القاعده منشعب شده است در واقع همچون متحد آن عمل می کند و حالا در پی ایجاد امیر نشین خود با کمک قطر و عربستان است! سیا به طور پنهانی نیز آن ها را مسلح می کند. کمک هایی بسیار بیشتر از آنچه فعلا به نام «کمک های انسان دوستانه» فرستاده می شود لازم است. کرد ها که در پی ساختن جامعه ای در سوریه هستند باید مورد حمایت و یاری قرار گیرند. با این اقدامات جهادیون به این منطقه سرازیر نخواهند شد. باید دلیل وجودی و حرکت جهادیون را شناخت. نابودی آن ها با بمباران راهکرد این معضل نیست. برخی از دلایل وجودی آن ها را متآسفانه نمی توان از بین برد مانند اشغال عراق توسط ایالات متحده که دلیل اصلی درگیری های فرقه ای است که به این فجایع انجامیده اند. اما می توان تصمیم به عدم ادامه ی آن گرفت. علیرغم خواست ما، داعش در منطقه از حمایت گروه هایی از مردم ( حتی آنان که از این نیرو تنفر دارند) برخوردار است. بسیاری از سنی های عراق و سوریه آن را به بدیلش ترجیح می دهند. جهایون غربی جوانانی هستند که در شرایط خواری و سرکوب زندگی می کنند و در پی کسب احترام و یافتن آرمانی در زندگی راهی به غایت اشتباه را انتخاب کرده اند، لیکن می توان انگیزه هایشان را درک کرد. پژوهش های اسکات اتران این تفاسیر را ثابت می کند. کاهش خشونت راهی مؤثر در برخورد با این معضل است. در عرض ۱۵ سال گذشته شاهد بوده ایم که چگونه بمباران وسیع و فرستادن نیروی نظامی اوضاع را وخیم تر کرده است. به جنگ علیه تروریسم که بوش دوباره در ۲۰۰۱ ( پس از ریگان) اعلام کرد بنگرید. نتیجه ی هر حمله گسترش و سرایت تروریسم به مناطق دیگر است به طوری که از افغانستان به عراق، سوریه، آفریقا و جنوب آسیا کشانده شده است. بمباران سوریه را در نظر بگیرید که هلری کلینتن مدافع سر سختش بود، جامعه ای را از کار انداخت، خشونت را ده ها برابر کرد و پایگاهی برای داعش فراهم ساخت. سیر اسلحه های سنگین هم از آفریقا به خاور میانه سرازیر است. بنا بر پژوهش های سازمان ملل، سال پیش، مهلک ترین حملات تروریستی در بوکوحرام بوده است و بقیه ی حملات نتایج بمباران لیبی بوده اند. این نتیجه ی حمله به رژیمی است که خود در خطر نابودی است و شما نیز نه ریشه های این ضعف و خواست مردم را می شناسید و نه می دانید چه در انتظارجامعه است. در گذشته چنین تجربیاتی داشته ایم. به تروریست های ایرلند فکر کنید. زمانی بود که عملا کل هیئت دولت انگلیس را ترور کردند و تا زمانی که پاسخ بریتانیا خشونت بود، اوضاع وخیم و وخیم تر می شد. بالاخره، وقتی بریتانیا با برخی کمک های ایالات متحده شروع به توجه به شکایات و خواست های کاتولیک های شمال ایرلند کرد، خشونت کاهش یافت. رهبران تروریست ها به پای میز مذاکره آمدند و حالا حتی در دولت جای دارند. این تنها راه مقابله با تروریسم است.
آنچه در سوریه می گذرد مهلک است. فراموش نکنیم که تقریبا یک قرن پیش، در پایان جنگ جهانی اول، در سوریه صد ها هزار نفر از گرسنگی جان سپردند. درصد جمعیت سوری که در جنگ جهانی اول جان خود را از دست داد بیشتر از درصد جان باختگان هرطرف دیگر درگیر در جنگ بود. سوریه دوباره جان یافت و باز می تواند جان بگیرد.
گ: و اما عربستان سعودی: در باره ی رابطه اش با ایالات متحده در جنگ یمن، اعمال کنترلش در منطقه و رابطه اش با سوریه بگویید.
چ: پیشینه ی این موضوع طولانی است. خلاصه آن که ایالات متحده مانند بریتانیا (در گذشته) به طور مستمر و بلند مدت، از اسلام رادیکال در مقابل ناسیونالیست های سکولار دفاع کرده است. عربستان مرکز اسلام افراطی است. اخیرا، پتریک کاکبورن از مفسران برجسته، به درستی اشاره کرده است که وهابی گری سنی (این اصطلاح از وی است)، نظریه ی وهابیون افراطی را به سراسر جهان گسترانده است. این یکی از فجایع دوران مدرن است. عربستان نه تنها منشأ جهادیون است بلکه مکتب های افراطی اسلامی، گروهی از سلفی ها و مساجد خاص را در سراسر جهان گسترش داد و بر آم ها تسلط دارد. واین اول کار است. کارنامه ی حقوق بشر سعودی ها بر همه روشن است. سر زدن داعش که همه را وحشت زده کرده است، به طور مرتب در عربستان جریان دارد. زنان حتی اجازه ی رانندگی ندارند. آمریکا و متحدینش، فرانسه و انگلیس، به طمع نفت و پول، ار این رژیم حمایت جدی می کنند. عربستان مشتری پرو پا قرص اسلحه است. ده ها میلیون دلار اسلحه! و عملیات نظامیش در یمن، به فاجعه ای انسانی در کشوری فقیرو شکل گیری جهادیون (البته با اسلحه های آمریکایی و انگلیسی) دامن زده است. فرانسوی ها هم سعی دارند وارد این معرکه شوند.
اقتصاد عربستان بر هدر دادن منابع طبیعی پی ریخته شده است. البته گزارشاتی در مورد اقدامات متنوع ساختن اقتصاد عربستان داده شده است، قدم هایی که می بایست ۵۰ سال پیش برداشته می شدند. عربستان منابعی غیر ویرانگر دارد: مثل نور خورشید. ولی احتمالا دیگر دیر شده است.
گ: فکر می کنید برخورد اوباما با عربستان سعودی با برخورد بوش فرق داشته است؟
چ: نه به نحوی محسوس.
پایان بخش اول
ادامه دارد
************
این مطلب بخشی از کتابی است که به زودی از طرف انتشارات انسان شناسی و فرهنگ منتشر خواهد شد. نقل قول و هر گونه انتشار این مطلب بدون اجازه کتبی و رسمی موسسه انسان شسی و فرهنگ ممنوع و قابل پیگرد قانونی است. متن منتشر شده برای جلوگیری از تقلب های احتمالی فاقد منابع درونی بوده و بخش هایی از متن اصلی در آن خذف شده است یا بدون آنکه به اثر خدشه ای وارد شود تغییر کرده اند. متن نهایی و کامل در شکل کتاب منتشر خواهد شد.
******************
http://telegram.me/atefeholiai
تاریخ انتشار
سه شنبه, مرداد ۱۹, ۱۳۹۵ – ۰۶:۲۰
شاخه اصلی
جنگ، مرگ و فاجعه
بیشتر بخوانیددرباره چه کسی بر دنیا حکومت می کند؟
زندگی به مثابه سیاست
«زندگی به عنوان سیاست»، کتابی است که در آن آصف بیات دادههای تجربی و تلاشهای نظری که در طول مدت کار علمیاش با آنها درگیر بوده را برای بررسی جنبشها و تغییرات اجتماعی در میان جوامع خاورمیانه به کار میگیرد. بیات با اشاره به مجادلات نظری حول توسعه و دموکراتیزه شدن در خاورمیانه که به زمینههای تحقیقی مختلفی منجمله جنبشهای اجتماعی، مطالعات خاورمیانه و روابط بینالمللی مربوطند بیان میدارد که زندگی اجتماعی در خاورمیانه هرروزه دگرگون میشود. اما این دگرگونی به شکلی است که عموما از نظرگاه مشاهدهگران غربی بیرون مانده و توسط حاکمیت سیاسی و قدرتمندان در منطقه مرتبا سرکوب میشود.
این کتاب به دلیل مطرح کردن مباحث از نظر دور مانده درباره جریانات سیاسی-اجتماعی در خاورمیانه و همچنین در نظر آوردن کنشگران محلی به عنوان کاراکترهای اصلی بهبود شرایط اجتماعی گوناگونشان حائز اهمیت است.
در بخش اول کتاب، بیات دو مسئله نظری را معرفی میکند که با هم مرتبطند و در دو بخش بعدی با ارجاع به دادهای تجربیتر به آنها میپردازد: توسعه اجتماعی و دموکراسی در خاورمیانه از نظرگاهی سیاسی و پرسش از چگونگی تئوریزه کردن تغییر اجتماعی در بستری اجتماعی که عموما از بیرون ساکن به نظر میرسد. فضایی که نسبت به سیاستهای مردمی پیشرو به شدت حساس است. مهم نیست تمرکز بحث بر دموکراتیزه کردن سیاسی بالا به پایین و لیبرالیزه کردن اقتصادی باشد یا تحرک پایین به بالای مردم، بیات اعتقاد دارد که محققین و پژوهشگرانی که به بررسی تغییر اجتماعی در خاورمیانه میپردازند در اشتباهند، زیرا خصلت سیال مردم این منطقه، جنبشها، فرهنگها و ساختارهای اجتماعیاش را در نمییابند.
او در فصل ۲ با بررسی رویکردهای نخبهگرایانه به تغییر اجتماعی، گزارش Arab Human Development Report را نقطه آغازی برای بحثاش انتخاب میکند. او استدلال میکند که درخواست Report برای پروژههای دولتی در راستای اصلاح سیاسی به منظور جبران محرومیتهای منطقهای در مسائل فرهنگی، آزادی، دموکراسی، و بهبود وضعیت زنان با نادیده گرفتن منافعی همراه است که بخش بزرگی از صاحبان قدرت در منطقه در حفظ ساختارهای سیاسی-اجتماعی کنونی دارند. او با انتقاد از سادهلوحی حامیان غربی report ، این استدلال را مطرح میکند که اهداف این سند، بازتابدهنده “تضادهای همان رژیم هایی است که میخواهد آنها را تغییر دهد” بیات در بحثش درباره این گزارش، تلاش دارد تا دوگانههای غلطی را که عموما جزئی از رویکردهای پژوهشی و سیاستگذاری غربی به پروژههای تغییر دولتی است و آنها را از فایده میاندازد از کار بیندازد. او در ادامه با استفاده از نظریه جنبش اجتماعی به معرفی آندسته از وسایل تغییر اجتماعی میپردازد که از نگاه او در این منطقه بهترین کاربست را دارند.
دو مفهوم کلیدی که بیات برای توضیح ویژگیهای سیال تغییر اجتماعی در خاورمیانه مطرح میکند، “نا جنبش”(nonmovment) و “پیشروی آرام”(silent encroachment) هستند. این دو مفهوم در بررسی او در طول این کتاب اهمیت اساسی دارند. درواقع کل بخش اول کتاب به بررسی وجوه گوناگون نا-جنبشهای متعدد در خاورمیانه اختصاص داده شده است. به طورکلی بیات، ناجنبش را “عمل اجتماعی کنشگران غیر اجتماعی” مینامد. کنشگرانی که در اعمال مشترک تعداد زیادی از مردم سهیم هستند. این افراد از هم جدایند اما با این وجود این کنش جمعی هرچند بدون هماهنگی، رهبری مشخص و یا سازمان، مسبب تغییرات اجتماعی گستردهای است. پیشروی آرام مدل کنش این ناجنبشهاست. کنشی که منحصر به وضعیتهای خاص نبوده و در زندگی هرروزه کنشگران اتفاق میافتد و بنابراین آن را از مواجهه سریع و مستقیم با سرکوب دور نگه میدارد. به بیان بیات :”دولت میتواند دانشگاهها را ببندد و یا احزاب سیاسی را ممنوع کند اما نمیتواند به راحتی جلوی جریان عادی زندگی در خیابانها را بگیرد، مگر با استفاده از خشونت، ساختن دیوارها و تاسیس ایستهای بازرسی به عنوان جزئی استراتژیک از زندگی روزمره”( ۱:۱۲)
بیات در فصل ۱ به ارائه این ایده اساسی خود میپردازد که تحرکات مردمی اثرگذار در منطقه توسط مردم هدایت میشود و مشاهده نیروهایی که در این منطقه پتانسیل ایجاد تغییر را دارند، به مفهومپردازیهایی از عاملیت و سیاست احتیاج دارد که بیش از آنکه به رویکردهای سنتی در مطالعه جنبشهای اجتماعی مربوط باشند، به واقعیتهای سیاسی و اجتماعی خاورمیانه مربوطند. رویکردی که بهجای تلاش در جهت یافتن جناحهای مختلف جنبش در سازمانهای مشخص، رهبران، جریانات مشخص سیاسی و .. به اجرای “هنر حضور داشتن” توسط “نا-جنبشها” حساس باشد. “شجاعت و خلاقیت در به کار بستن اراده جمعی علیرغم تمام مشکلات، دور زدن محدودیتها، به کار بستن هر آنچه در دسترس است و کشف فضاهای جدیدی که شخص در آنها بتواند احساس شده ، دیده، شنیده و فهمیده شود.” (۱:۲۶). بیات با تمرکز بر چگونگی اداره قدرت در فضاهای پسااستثماری و تحت محدودیت توسط مردم، مدل تغییر اجتماعی خویش را در باقیمانده فصل به تفصیل تشریح میکند.
توصیف بیات از “پیشروی آرام عامه مردم” در امتداد بحثش پیرامون نا-جنبشهای خاور میانه قرار دارد. مردم با این پیشروی از طریق فعالیتهای معیشتی در زندگی روزمره شان از توان کنترلی دولت و قدرت حرکات مذهبی میکاهند که نتیجه آن تغییرات در وضعیت سیاسی اجتماعی منافعشان، شهرهایشان، دولتهایشان، مذاهبشان و خودشان است. به عنوان مثال فقرای شهری خود فعالیت پارکبانیشان را انجام میدهند(فصل ۴)، زنان مسلمان حجاب را بر اساس سلیقه خود تفسیر میکنند( فصل ۵)، جوانان در بستر سبک زندگی خود مذهب، سکس و فراغت را تنظیم میکنند(فصل ۶) یا مسلمانان و مسیحیان هرروزه همزیستی جهانوطنی را تجربه میکنند. (فصل ۱۰). از طریق این تغییرات معنادار، بازتوزیع منافع و فرصتهای اجتماعی میسر میشود و خودمختاری سیاسی و فرهنگی بر حاکمیتی که همچنان حضور دارد تحمیل میشود. هرچند بیات در کنشهای نا-جنبشهایی که بررسی میکند نمیتواند جنبشهای تودهای سازمانیافته را تایید نماید، با اینوجود آنها را پیشقراولان احتمالی تغییرات دموکراتیک آینده دانسته و چرخشی تاریخی به سوی جریانات اصلاحاتی پسا-اسلامی مشاهده مینماید. (فصل ۱۲)
Ac know ledg ments
۱ Introduction: The Art of Presence
۲ Transforming the Arab Middle East: Dissecting
a Manifesto
PART 1 SOCIAL NONMOVEMENTS
۳ The Quiet Encroachment of the Ordinary
۴ The Poor and the Perpetual Pursuit of Life Chances
۵ Feminism of Everyday Life
۶ Reclaiming Youthfulness
۷ The Politics of Fun
PART 2 STREET POLITICS AND THE PO LITI CAL STREET
۸ A Street Named “Revolution”
۹ Does Radical Islam Have an Urban Ecol ogy?
۱۰ Everyday Cosmopolitanism
۱۱ The “Arab Street”
۱۲ Is There a Future for Islamic Revolutions?
۱۳ No Silence, No Violence: Post- Islamist Trajectory
Notes
Index
ارجاعات:
۱: Asef Bayat, Life as Politics: How Ordinary People Change
the Middle East. Stanford: Stanford University Press, 2009
مشخصات کتاب
Asef Bayat, Life as Politics: How Ordinary People Change
the Middle East. Stanford: Stanford University Press, 2009,
تاریخ انتشار
یکشنبه, خرداد ۳۰, ۱۳۹۵ – ۰۰:۳۵
شاخه اصلی
سیاسی
بیشتر بخوانیددرباره زندگی به مثابه سیاست
نقطه عطف تقاضای نفت
در خاورمیانه ی بزرگ که کشور ها یکی بعد از دیگری به مغاک هرج و مرج کشیده شده و دول ناتوان از حکومت اند، دو کشور استثنا هستند: ایران و عربستان. لیکن عربستان نیز با درگیری در جنگ به اعتشاش منطفه دامن می زند. رهبر کنونی عربستان، مردی هشتاد ساله است که با کمک تله پرامپت سخنرانی های روزمره و عادی اش را ابراد می کند. در عین حال محمد بن سلام، پسر سی ساله اش، شاهزاده و معاون وی ، با تسلط بر اقتصاد و نبروی نظامی عربستان، جنگ یمن را ، با تکیه بر نیروی هوایی آغاز کرد. جنگی که با برخورداری از حمایت واشنگتن و به شیوه ه ی جنگ های آمریکایی در جربان است یعنی خشن، بدون ثمر، بی پایان و موجد بهترین شرایط برای سربازگیری گروه های ترور.
در عین حال، بودجه های کلان به قیمت تنزل سطح زندگی شهروندان به شریان جنگ یمن سرازیر است. منبع چنین بودجه ها استخراج عنان گسیخته ی نفت است که نتیجه ای جز کاهش قیمت آن نخواهد داشت. و این همه ی قضیه نیست: این حکومت ، در عین ستیزه جویی با ایران و روسیه، با قتل یک رهبر شیعی به کشتار داخلی پرداخته؛ و برا ی واشنگتن نیز خط و نشان می کشد که در صورت گذراندن لایحه ای از مجلس که دخالت عربستان را در فاجعه ی اا سپتامیر روشن می کند، دارایی های خود را در آمریکا به دلار تبدیل کند. اوباما نیز، در مسافرت اخیرش به عربستان با استقبال سردی مواجه شد. در مجموع، جای پای حکومت فعلی عربستان همچنان گذشته چندان محکم نیست.
اساس وجودی عربستان،ذخیره ی نفت این کشور، از طرف ایران، روسیه و یا واشنگتن به خطر نیا فتاده، بلکه خطری بس مهیب تر آن را تهدید می کند: پایان نیاز به نفت.
پیامد های فاجعه ی دوحه
قرار بود روز یکشنبه ۱۷ آوریل (۲۹ فروردین) اپک به بازار نابسامان نفت، نفسی تازه بدمد. سران اوپک همراه روسیه، و مکریک به منظور امضای قراردادی مبنی بر متوقف نمودن استخراج نفت در دوحه، پایتخت قطر گرد آمدند. قیمت نفت از بشکه ای ۳۰ دلار به ۴۳ دلار رو به صعود گذاشته بود، اما بر خلاف تصور، جلسه با آشفتگی خاتمه یافت و قیمت نفت دوباره نزول کرد.
پیامد های این جلسه فاجعه بار است. نزول بیشتر قیمت نفت کارخانجات کوچک تر را به ورشکستگی می کشاند و امکان صد ها بیلیون دلار سرمایه گذاری را از بین می برد. در عین حال امکان همکاری های آینده بین کشور های عضو اپک و دیگر کشور ها را در تنظیم بازار نفت ازمیان می برد. مهمتر ار همه، این جلسه روشن کرد که تقاضای نفت که به طور سنتی رو به صعود داشت، روال دیگری را طی خواهد کرد و در آینده، تولید کنددگان نفت بر سر سهمشان در بازار به جان هم خواهند افتاد.
قبل از جلسه ی دوحه، سران کشور های مهم تولید کننده ی نفت، به عزم متوقف کردن سطح تولید، بشارت بهبود بحران ۲۰۱۴ بازار نفت را می دادند.
روسیه و ونزویلا، پنجاه درصد و نیجریه ۷۵ درصد در آمد خود را از نفت تأمین می کنند. کاهش قیمت باعث نابسامانی سیاسی بسیاری جوامع شده است. سران اوپک به خوبی از محرک های سقوط قیمت نفت آگاه بودند: ۱) دلایل ساختاری و ۲) نا کارآمدی حکومت ها در سرو سامان دادن به بحران های جامعه.
مشکلات ساختاری ناشی از کمبود تقاضای ی نفت به دلیل استفاده ی میران بالایی از نفت عراق و آمریکا دامن زده شد. این مازاد عرضه اولین کاهش قیمت سال ۲۰۱۴ را باعث شد: نفت از بشکه ای ۱۱۵ دلار به ۷۷ دلار ( درست روز قبل از جلسه ی اوپک در وین) سقوط کرد. با وجودی که ونزوئلا، روسیه، قطر و عربستان صعودی، قبل از جلسه، پیش نویس قرارداری را تهیه کرده بودند که قرار بود در پایان جلسه امضا شود، رهبران اپک نتوانستند در آن جلسه، برای کنترل تولید نفت و بالا بردن قیمت آن به توافقی برسند.
چنین برآورد شده است که شکست آن جلسه به دلیل تصمیم عربستان به از بازار به در کردن سایر تولید گنندگان بخصوص آمریکا و برقراری دوباره ی تسلط خود بر بازار نفت بوده است. برخی نیر معتقدند که ریاض در صدد تنبیه رقبای منطقه ای، ایران و روسیه، برای حمایت از سوریه بوده است. از آن جا که عربستان قادر به تولید نفت به قیمت نازل بشکه ای سه دلار استَ و به علاوه کمبود بودجه اش را از ذخایر هنگفت مالی خود تآمین می کند، در مقابل نزول قیمت نقت هیچگونه مقاومتی به خرج نداد. لیکن امروز، با هزینه ی هنگفت جنگ یمن، عربستان مجیور به کاستن بودجه های رفاهی مردم شده است.
موضع ایران موافقت با توقف تولید اما پس از بالا بردن تولید به سطح قبل از تحریم های۲۰۱۲ بود . عربستان با وجود عدم تمایل به افزایش درامد رقیب اصلی اش، ابتدا با توقف تولید موافت کرد؛ لیکن نماینده ی شاهزاده ی عربستان، محمد این سلمان، ساعت سه صبح هفدهم آوریل، نمایندگانش را در اپک، به جلسه ای فراخواند و دستور کارشکنی در پیشنهاداتی که به نوعی به ایران یاری می کرد را داد. زمانی که ایران اعلام کرد در جلسه شرکت نخواهد گرد و مصمم است تولید خود را کاهش ندهد، عربستان پیش نویس قرارداد را رد کرد.
اغلب تحلیل گران بر این عقیده اند که عربستان نتبیه ایران را مهمتر از امضای پیش نویس قرارداد می دانست. از جانب دیگر سلمان با حمایت از پسرش، محمد بن سلمان که ریاست نیروی نظامی را نیز بر عهده دارد، دست وی را دررقابت با ایران در کنترل منطقه باز گذاشته است. مهمتر آن که شاهزاده عمده ترین نیروی جنگ یمن به هدف عقب راندن هوتی هاست. به علاوه وی مهره ی مهمی در بازگرداندان ربه منصور هادی ( ـ رییس جمهور فراری یمن) بوده است. نتیجه ی دخالت های عربستان، با حمایت آمریکا (بمباران های آمریکا ـ منجمله بمب های خوشه ای)، هزار ها تلفات غیر نظامی و محکومیت عربستان از جانب سازمان ملل بوده است و به جز شکست و ریشه دواندن القاعده در عربستان حاصلی نداشنه است.
بازار نفت، میدان دیگر کشاکش شاهزاده محمد گشته است. طبق مقاله ی اول آوربل فینانشیال تایمز، انگیره ی حرکات عربستان نه قیمت نفت بلکه منافع سیاسی، بخصوص رقابت سخت با ایران پس از برداشته شدن تحریم هاست؛ این امر انگیزه ی تصمیم ناگهانی ریاض در دوحه نیر بوده است. در شانزدهم آوریل، شاهزاده محمد به روشنی در گفتگو با شبکه ی تلویزیونی بلومبرگ اظهار داشته بود: « اگر تولید کنندگان مهم نفت تصمیم به عدم توقف تولید یگیرند، ما نیر چنین خواهیم کرد.» اظهار داشت: «عربستان توانایی افرایش آنی تولید از ۱۰.۲ بشکه به ۱۱.۵ بشکه در روز را دارد و در صورت تمایل در عرض نه ماه آینده، می تواند یک میلیون دیگر به آن اضافه کند. با سرازیر شدن نفت تولیدی ایران و عراق، با اضافه عرضه ی نفت روبرو خواهیم بود. تسلط عربستا ن بر بازار نفت مسلم است لیکن این امر از بروز مشکات جدی در شبه جزیره نیز نخواهد کاست.
واقعیتی نو
عدم موفقیت مذاکرات توقف تولید نقت واقعیتی جدید در بازار نفت بود لیکن در مورد نفت، شرایط دیروز تعیین کننده ی تقاضای آتی نیست. عربستان هر سیاستی راجع به ایران اتخاذ کند، تآثیری بر عدم تمایل همکاری سایر تولید کنندگان نفت با این کشور ندارد. تا کنون تصور می شد که تقاضای نفت افزایش روز افزون یافته و امکانات جدید فروش را ایجاد خواهد کرد. حتی اضافه عرضه های مقطعی، با در نظر گرفتن روند بازار، باعث نگرانی تولید کنندگان نبوده است زیرا همکاری تولیدد کنندگان در کاهش عرضه به افزایش قیمت منجر می شد. ولی اگر اطمینانی به افرایش تقاضا نباشد چه؟ در آن صورت انگیزه ی همکاری نیز دلیل وجودی خود را از دست می دهد. فاجعه ی دوحه، امکان واقعیتی جدید را رقم زد: نقطه عطف تقاضا ی نفت (به جای نقطه عطف عرضه ی نفت[۱]). در اوایل این قرن، فرض بر آن بود که عرضه ی نفت بسیار زود تر از تقاضای آن سیر صعودی را طی خواهد کرد و این امر باعث بحرانی در اقتصاد جهان خواهد شد. به لحاظ پیش رفت های فناوری استخراج، عرضه ی نفت همواره افزایش یافته است در حالی که تقاضا ثابت مانده است. کندی رشد اقتصاد در سطح جهان، انقلاب سبز، و نتایج امضای قرارداد پاریس، احتیاج به سوخت های فسیلی را کاهش خواهد داد و تقاضای نفت به نقطه ی عطف خود خواهد رسید. این امر مشگلات عظیمی برای کشور های تولید کننده ی نفت پدید خواهد آورد. این تفسیر نه یک نظریه بافی بلکه واقعیت است. مصرف خالص نفت کشور های بزرگ صنعتی از ۵۴ ملیون بشکه در ۲۰۰۵ به ۵۰ میلیون در ۲۰۱۴ نزول کرد. با گذراندن قوانین جدید تولید خودرو، قوانین محیط زیست و نیز استفاده از انرژی خورشیدی، کاهش بیشتری در تقاضای نفت در پیش است. نیاز کشور های در حال توسعه نیز اگر چه رو به صعود است اما به اندازه ی سابق نیست. دوبوگراف و وربوگن، کارشناسان اقتصادی معتقدند تقاضای نفت در سال ۲۰۲۰ به نقطف ی عطف خود خواهد رسید.
با بیرون رانده شدن تولید کنندگان نفت گران از بازار، عرضه کننده ی کمترین قیمت، توانایی فروش دارد. کشورهای وابسته به نفت مجبور به یافتن راه دیگری برای تأمین درآمد خود هستند. این وضعیت می تواند دلیل دیگری برای موضع عربستان در دوحه باشد. ماه ها قبل از جلسه ی آوریل، مأموران عالی رتبه ی عربستان اشاره به لزوم برنامه ریزی برای اقتصادی مستقل از نفت کرده بودند و شاهزاده بن سلمان نقشی مهم در این انتقال بازی می کند. طرح برنامه ی فروش سهام آرامکو، مهمترین تولیید کننده ی نفت، و انتقال میزان دو تریلیون آن به PIF ( سرمایه گذاری های دولتی) اولین گام در این جهت است. چنین برنامه ای عملا سرچشمه ی درآمد عربستان را از نفت به سرمایه گذاری های دیگر تغییر خواهد داد. وی ابراز داشت: «حالا باید به متنوع ساختن میدان های این سرمایه گذاری پرداخت. در عرض بیست سال آینده، اقتصاد عربستان دیگر به نفت وابسته نخواهد بود.»
برای کشوری که اساس اقتصادش بر فروش نقت استوار است، این قدمی انتقلابی است.
با اعلام برنامه ی استقلال از نفت، در ۲۵ آوریل، شاهزاده عربستان اعلام کرد عربستان درجهت رهایی از «اعتیاد به نقت» است.
این برنامه با وابستگی شدید فعلی عریستان به نقت و عدم وجود بدیل های دیگر تولید، زیاد آسان به نظر نمی رسد. امکان مواجهه شاهراده ی سی و یک ساله ی عربستان با رقبای درون خانواده ی سلطنتی که با چنین برنامه ای مخالقند علاوه بر درگیری های یمن، آینده ی آسانی رابرای عربستان ترسیم نمی کند. سرنوشت خانواده ی سلطنتی عربستان هرچه باشد، در این حقیقت که مغاک دوحه آغازی بر پایان نظم کنونی نفت جهان است، تغییری ایجاد نخواهد کرد.
*********
این مطلب بخشی از کتابی است که به زودی از طرف انتشارات انسان شناسی و فرهنگ منتشر خواهد شد. نقل قول و هر گونه انتشار این مطلب بدون اجازه کتبی و رسمی موسسه انسان شسی و فرهنگ ممنوع و قابل پیگرد قانونی است. متن منتشر شده برای جلوگیری از تقلب های احتمالی فاقد منابع
درونی بوده و بخش هایی از متن اصلی در آن خذف شده است یا بدون آنکه به اثر خدشه ای وارد شود تغییر کرده اند. متن نهایی و کامل در شکل کتاب منتشر خواهد شد.
******************
http://telegram.me/atefeholiai
پرونده ی امبرتو اکو در انسان شناسی و فرهنگ:
http://old.anthropology.ir/node/28529
پرونده ی برونو لاتور در انسان شناسی و فرهنگ:
http://anthropology.ir/dossier/858
صفحه ی عاطفه اولیایی در انسان شناسی و فرهنگ:
http://anthropology.ir/oliaiatefe
*******************
[۱] نقطه اوج ( عطف) نفت به مرحله زمانی گفته میشود که استخراج نفت به حداکثر میزان خود میرسد و در نتیجه پس از این مرحله، میزان تولید نفتی که وارد بازار فروش میشود کاهش پیدا میکند
تاریخ انتشار
یکشنبه, اردیبهشت ۲۶, ۱۳۹۵ – ۲۲:۰۴
شاخه اصلی
اقتصاد سیاسی
بیشتر بخوانیددرباره نقطه عطف تقاضای نفت
عادیسازی فاجعه
زمانی والتر بنیامین، فیلسوف شهیر آلمانی گفته بود فاجعه امری آخرالزمانی و مربوط به آینده نیست، بلکه تداوم وضع موجود و تغییرناپذیری آن است. امروز که در میانهی دومین دههی قرن بیستویکم به سر میبریم، برای فهم سیاست در کل و سیاستورزی دولتها بهطور مشخص این گفته ی بنیامین بیش از آنچه می نماید برای ما حائز اهمیت است. کافی است نگاهی اجمالی به وضعیت کشورهای خاورمیانه و شمال آفریقا بیندازیم: ترکیه، سوریه، عراق، لیبی، مصر، نیجریه و غیره. روز به روز دارد به تعداد قوای ارتجاعی-تروریستی تحت حمایت مستقیم و غیرمستقیم کشورهای امپریالیست و نیمهامپریالیست افزوده میشود. روز به روز شاهد بروز و وقوع شیوههای نوین در سلاخی انسانها و سرکوب اجتماعات انسانی و نابودی هر آنچه تحت عنوان تمدن و میراث مادی بشری به دست انسان قرن بیستویکمی رسیده، توسط تروریسمهای دولتی و غیردولتی هستیم. جنگهای نوین داخلی در کشورها با نام جعلی مبارزه با تروریسم و افراطیگری خود تبدیل به عامل سرکوب و نابودسازی هر نوع مخالفت سیاسی-اجتماعی-اقتصادی و محروم کردن بخشهای هر دم فزایندهی مردم از حقوق ابتداییشان شده است. در کنار جنگهای داخلی، لشکرکشی بلوکهای شرق و غرب امپریالیست به کشورهایی مثل سوریه و لیبی بهترین موقعیت را برای سرکوب و انهدام نیروهای اجتماعی-سیاسی اپوزیسیون در آن کشورها فراهم کرده تا قوای امپریالیست بتوانند در مصاف با یکدیگر حاکمان و دولتهای مدّ نظر خود را در قدرت نگه دارند یا روی کار بیاورند و در عین حال آیندهی منافع اقتصادی خود را نیز تضمین کنند. بحران آوارگان و پناهندههای ناشی از همین «دموکراسی اجباری» به میانجی بمبافکنها و ادوات جنگی به حدی رسیده که دیگر غرق یا کشته شدن چند ده یا صدها نفر از خانوادهها و افراد آواره «ارزش خبریاش» را نزد بنگاههای سخنپراکنی از دست داده است. دولتها هم در این میان با ژست دفاع از آوارگان، کمک و امدادرسانی به آنها ماهیت بورژواییشان را بیش از هر زمان دیگری به رخ همگان میکشند و جان هزاران نفر را در ازای چند میلیارد یورو مبادله میکنند. مثلاً اگر در ماههای اخیر پیگیر اخبار مربوط به پناهندگان سوری در ترکیه و توافقات دولت اردوغان با نمایندگان اتحادیه اروپا بودهاید، به خوبی میدانید که اردوغان پس از درخواست ۳ میلیارد یورو در ازای سازماندهی آوارگان سوری وقتی در نوبت نخست فقط ۵۰۰ میلیون یورو دستش را گرفت تنها دو روز طول کشید تا دستور بازداشت ۱۵۰۰ نفر از پناهندگان سوری را بدهد و آنها را روانهی مناطقی کند که کاملاً بالقوگی این را دارند که تبدیل به نمونه قرن بیستویکمی گتوها شوند. کشف چندین و چند انبار و مغازهی فروش جلیقههای نجات تقلبی (برای سفرهای دریایی) که عمده مشتریان آنها امروز همین آوارگان و خانوادههایشان هستند، به خوبی نشان میدهد که دولتی مثل دولت اردوغان در حال قمار بر سر جان هزاران انسان رانده شده از سرزمینهایشان است. به طور مثال، در شهر ازمیر ترکیه که یکی از مقاصد پناهندگان است تا بتوانند پس از آن خود را به جزایر یونان رسانده و از آنجا راهی سایر کشورهای اروپایی شوند (البته اینکه چه سرنوشتی در انتظارشان است موضوع دیگری است) «جلیقه نجات» یکی از پرفروشترین کالاهای تجاری است که همواره مشتری دارد و در پشت ویترین بیشتر مغازهها خودنمایی میکند.
بحرانهای اقتصادی و زیست محیطی را هم اگر به فهرست موارد مذکور اضافه کنیم متوجه میشویم که درک ما از فاجعه تحت تأثیر دستکاری کنندهی رسانه ها و دولتها به شدت غیرواقعی شده است. هر روز هزاران هزار اتفاق ریز و درشت میافتد که بشریت را به مثابه یک کل از همه نظر تهدید میکند اما به یمن وجود رسانهها به ما تلقین میشود که چنین اتفاقاتی گریبان شخص ما، کشور ما، قوم ما یا ملت ما را نخواهد گرفت و دولتها هم در این بازی فریبکارانه نقش مکمل خود را به خوبی ایفا میکنند. مثلاً میگویند اگر میخواهید جنگ درنگیرد یا کشورتان تبدیل به سوریه نشود باید به «ما» یا فهرست مورد تأیید ما در فلان انتخابات رأی بدهید چرا که تنها و تنها ما «در پرتو مدیریت عقلانی» میتوانیم مانع از چنین اتفاقاتی شویم. حال اینکه همین مدیریت عقلانی در حال تخریب چه ساختارها و نیروهای اجتماعی و تقویت کدام اَشکال سازماندهی حیات اجتماعی-اقتصادی جامعه در داخل کشورها و همدستی و همپیمانی با قوای امپریالیستی شرقی و غربی و مبادله میلیونهای دلار ابزارآلات نظامی با کاربرد سرکوب در سطح بینالمللی است بماند. قرار است که درک ما از فاجعه- چه تحت لوای دولتهای دینسالار و چه سکولار- درکی معطوف به آینده و آخرالزمانی باشد تا بدین طریق فضا برای رشد و بازتولید قوای ارتجاعی دولتها و پیشبرد ضدّاجتماعیترین سیاستهای اقتصادی-اجتماعی آنها فراهم شود. در این بستر، فاجعه همواره نقش دشمنی فرضی را دارد که با تصور آن، لحظهی حال قربانی آینده میشود. حال آنکه اگر بتوان خود را از زیر سیطرهی هژمونیک دولتها، رسانهها و صاحبان سرمایههای بزرگ خارج کرد آنگاه به وضوح میتوان دید که جهانی که در آن به سر میبریم خود آبستن فجایعی است که طبیعی جلوه دادن آنها و جدی نگرفتنشان به مثابه فاجعه و به تبع طفرهروی از یافتن راهحلهایی برای مقابله با آن تنها یک معنا میتواند داشته باشد و آن همدستی با فاجعهآفرینان و تأیید وضع موجودی است که قربانیکنندگان را تقدیس و قربانی شدنگان را تقبیح می کند.
این مطلب قبلا در ویژه نامه نوروزی ۱۳۹۵ و دهمین سالگرد تاسیس انسان شناسی و فرهنگ منتشر شده بود.
تاریخ انتشار
سه شنبه, اردیبهشت ۷, ۱۳۹۵ – ۲۱:۱۴
بیشتر بخوانیددرباره عادیسازی فاجعه
آیا «بهار عرب» بر باد رفته ؟
رییس بنیاد «مولای هشام»، عضو بنیاد بین المللی صلح کارنگی. نویسنده «خاطرات یک شاهزاده تبعیدی»، دومن، مراکش، نشر گراسه،پاریس، ۲۰۱۴. روایت نخستین این متن در ۲۳ اکتبر ۲۰۱۵ در دانشگاه نورت وسترن (ایلینویز» ارایه شد.
پس از موج شورش هایی که در ژانویه ۲۰۱۱ در تونس آغاز شد، به نظر می آید که «بهار عرب» در منگنه ای بین بازگشت حکومت های مستبد و تهدید «جهادگرایی» قرارگرفته باشد. اما، درخواست رعایت شان و حرمت انسان و طلب آزادی نیز ازبین نرفته است.
دنیای عرب با چالش هایی رودررو است که غلبه ناپذیر به نظرمی آید و با این حال، اگرآینده ای صلح آمیز، دموکراتیک و با ثبات مدنظر باشد، باید بر آنها غلبه نمود. این چالش هارا به طور اساسی در عقب نشینی ضد انقلابی ای که توسط حکومت های اقتدارگرا تحمیل شده، ماهیت غیرمصمم فرآیند انقلاب و مسایل ژئوپولیتیک و مذهبی مصیبت باری که داعش برانگیخته است، می توان یافت.
شماری از رژیم های عرب با تعریفی که ژان پی یر فیلیو آن را « مملوکان مدرن (۱)»می نامد تطابق دارند. دراصل، « مملوکان» سربازان برده ای بودند که خاندان عباسی (۱۲۵۸ – ۷۵۰) از خارج از دنیای مسلمان به خدمت می گرفت. از دید صاحبان، این « مملوکان» به خاطر عرب نبودن در درگیری ها و اختلافات بسیاری که درمیان خانواده ها و قبایل و جوامع عرب جریان داشت دخالتی نمی کردند.
درطول سال ها، « مملوکان» چنان نفوذ سیاسی و نظامی ای به دست آوردند که ازقرن سیزدهم با کنارزدن اربابان خود در مصر و خلیج [فارس] به قدرت رسیدند. تثبیت حاکمیت ایشان از آن رو با سهولت انجام شد که با جوامع تحت حکومت خود پیوند نداشتند و ناگزیر نبودند با خاندان ها و حامیان خود کنار بیایند. این امر، جزدرمورد حمله خارجی، آنان را تاحدی زیاد آسیب ناپذیر می ساخت. ای میراث « مملوکان»، مستبد و پدرسالار، پایه ی جمهوری های نظامی امروز عرب است.
این رژیم ها خود را درعین حال مخزن قدرت حکومت و نا آشنا با جوامعی می دانند که ازدیرباز به حاکمیت مقتدرانه خوگرفته اند. دربرخی از کشورها، این روحیه به دوران استعمار بازمی گردد. درمصر، میراث مملوکان از آغاز قرن نوزدهم به نفع «حکومت مدنی» سربرآورد که در اصلاحات محمد علی پاشا، که بین سال های ۱۸۰۵ و ۱۸۴۹ حکومت می کرد اجرا شد.
واکنش این رژیم ها دربرابر «بهار عرب» دفاع همه جانبه از شان و اقتدار حکومت است. صاحبان قدرت درپی آن بودند که دستگاه حکومت به دست نیروهای اجتماعی که از طبقه فرودست تر شمرده می شدند نیفتد. درمصر، پس از آن که انقلاب سال ۲۰۱۱ به سقوط آقای حسنی مبارک انجامید، کودتای ژوئیه ۲۰۱۳ توسط ژنرال عبدالفتاح السیسی علیه دولت منتخب اخوان المسلمین، به برتری قاطعانه نظامیان انجامید و ذره ای از امتیازات آنان نکاست. درسوریه نیز قساوتی که حکومت ها درسرکوب تظاهرات مسالمت آمیز مردم به کاربرده اند، نشانگر ناتوانی قدرت حاکم درتحمل درخواست پاسخگویی بوده است.
تنش های ژئوپولیتیک به راهبرد ضد انقلابی رژیم های حاکم یاری رسانده است. تهدید رشد یابنده گسترش طلبی شیعه که قدرت حاکم برایران تجسم آن است، به این رژیم ها امکان می دهد که هرگونه مخالفت داخلی را اهریمنی جلوه داده و به نام امنیت ملی به سرکوب شدید آن بپردازند.
بحرین نمونه دیگری از این مجموعه منحوس است. ازدید رهبران این سلطنت کوچک سنی، اپوزیسیونی که در «بهار عرب» سربرآورد، چیزی جز عروسک خیمه شب بازی ایران نبود که اکثریت شیعه مذهب جمعیت را تحریک می کرد. این درحالی است که خواست اصلاحات دموکراتیک اززمان استقلال درسال ۱۹۷۱ همواره بحرین را تکان داده است. درسوریه وضعیت معکوس است اپوزیسیون به این متهم می شود که در دسیسه ای که ایالات متحده برانگیخته تابرخاورنزدیک سلطه یابد نقش ایفا می کند. ترس از دیدن این که کل منطقه به دست اکثریت سنی بیفتد، بیانگر این است که چرا ائتلافی از اقلیت هایی مانند علوی های سوری تا شیعیان حزب الله لبنان و حوثی های یمن تشکیل شده است.
ار زمان رویداد «بهار عرب»، درگیری بین سنی ها و شیعیان شدتی دوچندان یافته است. ازجمله عوامل این تشدید می توان از سقوط بهای نفت، امضای توافق بین المللی برنامه هسته ای ایران و نیز تلقی هرگونه تکثرگرایی سیاسی به عنوان تهدید برای امنیت ملی نام برد. به عنوان نمونه، استقرار رژیم نظامی درمصر منجربه سرکوب وحشیانه اخوان المسلمین شده که به تروریسم متهم شده اند درحالی که آنان از مبارزه مسلحانه و خشونت دوری جسته اند. ازسال های دهه ۱۹۵۰، هرگز اسلام گرایان و مجموعه اپوزیسیون به تعقیب و آزارهایی چنین شدید دچار نشده بودند. راهبرد ضد تروریستی قدرت حاکم برپایه پیش بینی واقع گرایانه بنا شده است: سرکوب نظامی- پلیسی موجب برانگیختن واکنش های خشونت آمیزی می شود که خود توجیه گر سرکوب بیرحمانه تر است.
این « مملوکان» عصرمدرن از هراسی که جهادگرایی برمی انگیزد بهره می گیرند تا بلوک غرب چشم خود را بر اعمال خشونت ایشان ببندد و به سیاست حمایت بی قید و شرط از رژیم های اقتدارگرا رو آورد. این امر مانع از آن نمی شود که آنها به بازی دوگانه ای بپردازند: حمله به افراط گرایان مذهبی در داخل و به کارگیری سیاست هایی درخارج که آنها را تقویت می کند.
این چنین است که در لیبی، نیروهای ژنرال خلیفه هفتر، که از سوی اروپا و ایالات متحده حمایت می شود، آگاهانه به داعش امکان دادند که کنترل منطقه سیرت را به دست گیرد و ترجیح دادند همه نیروهایشان را درجنگ علیه دولت رقیب خود در تریپولی به کارگیرند. درسوریه، بشار اسد در واکنش به «بهار عرب» شماری از اسلام گرایان را از زندان آزاد کرد و هواداران دیگر گروه های اپوزیسیون را زندانی نمود. در یمن، دولت حوثی ها را تروریست وابسته به ایران توصیف کرد و درعین حال به مذاکره با القاعده پرداخت. درمورد امیرنشین های خلیج فارس، با آن که داعش را به عنوان بدترین دشمن خود معرفی می کنند، هیچ – یا تقریبا هیچ – کاری برای ممانعت از سازمان های مذهبی سرزمین خود درجهت تامین مالی جنبش های اسلامی مسلح درمرزهای خود انجام نداده اند.
این دوگانگی نشان می دهد که حکومت های عرب، به خلاف تاکیدهایشان، تعجیلی برای ازبین رفتن تهدید جهادگرایی ندارند و از اینان به عنوان بهانه ای برای راه بستن بر هرگونه اصلاح دموکراتیک بهره می گیرند.
این راهبرد، با آن که درکوتاه مدت کارآمد است، این خطر را دارد که دیر یا زود با طبیعت غیرقابل پیش بینی فرآیند انقلابی برخورد کند. تقریبا همه ناظران غربی مرگ «بهار عرب» را اعلام کرده اند. از دید ایشان این امر بدیهی است. تنها دموکراسی شکننده تونس است که هنوز از فراز ویرانه ها سربرآورده است. این تشخیصی است که دولت های عرب درآن سهیم اند و مایلند که ورق را از این خاطره، ازدید ایشان، نفرت انگیز برگردانند. به نظرمی آید که بازگشت چماق به عنوان جزای مطالبات دموکراتیک دربسیاری از کشورها حق را به آنها می دهد. اما تاریخ می آموزد که انقلاب ها، به شکل امواج، به صورت چرخشی پخش می شود و خواست حرمت و آزادی انسان به نحو غیرقابل اجتناب، اعم ازاین که دولت ها برای آن آمادگی داشته یا نداشته باشند، سربرمی آورد.
امروز، فقدان قیام های خیابانی به معنای ازبین رفتن فرآیند انقلابی نیست. مشکلاتی که موجب ایجاد نخستین موج درسال ۲۰۱۰ شد تبخیر نشده و به عکس همچنان وجود دارد. دربیشتر کشورهای عرب نرخ بیکاری به همان میزان بالای ۵ سال پیش ، اقتصاد همچنان دچار رکود، دستگاه اداری همان قدر ناکارآمد و بخش خصوصی ناتوان است. درجوامع عرب همچنان صدای جوانان زیادی طنین افکن است که دولت ها از عرضه چشم انداز آینده به آنان عاجزند. نظام های آموزشی همچنان بیشتر مبتنی بر مزیت پول بر شایستگی است و وارثانی را به وجود می آورد که قابلیت لازم برای رودررویی با رقابت در بازارهای جهانی را ندارند.
وخیم تر از اینها، رهبران به سلب حق اظهارنظر شهروندان ادامه می دهند. تبانی بین طبقه سیاسی و محافل بازرگانی همچنان دست نخورده باقی مانده و به جمع کوچکی از نخبگان امکان می دهد که با سماجت بر امتیازات خود چنگ انداخته و نه تنها نهادهای حکومتی بلکه منابع کشور را نیز کنترل می کنند. جای تعجب نیست که افسانه توسعه هرروز کمتر از پیش مورد اطمینان مردم است و انبوه بخشنامه های ستایش آمیز درمورد رشد تولید ناخالص داخلی اثری بر مردمی ندارد که می بینند شغل و آینده ای برای جوانان وجود ندارد. ازسال ۲۰۱۰، تعمیق نابرابری ها، فقدان زیرساخت ها، کاستی های نظام آموزشی و فساد فراگیر هیچ کدام تاکنون چاره ای نیافته است.
انجام فوری اصلاحات یا انتظار برای انفجار شورش های جدید
با آن که مشکلات ساختاری باقی مانده یا وخیم تر می شود، اما بافت اجتماعی و فرهنگی جوامع عرب به طور محسوس تغییریافته است. شهروند عادی دیگر درهراس عمیق از قدرت حاکم زندگی نمی کند و حکومت نمی تواند او را از روی اجبار یا اعتقاد ایدئولوژیک وادار به اطاعت سازد. ترس ازبین نرفته بلکه موضوع آن تغییریافته است. درحال حاضر، نگرانی بیشتر از گسترش داعش و «جهادگرایی» و نیز فروپاشی حکومت ها در سوریه و یمن است. این ترس جدید، که درهمه جا وجود دارد، بیانگراین است که چرا دیگر شهروندان به اصلاحات دموکراتیک باور ندارند. این ترس یا نارضایتی ناشی از شکست جنبش های انقلابی درمصر و لیبی، و مراکش و اردن، ازآن رو تشدید می شود که امیدهای تغییر به درهای قصرهای سلطنتی برخوردکرده است. جای تعجب نیست که ترکیب ترس و ناامیدی فضایی از بی تفاوتی و انفعال اجتماعی ایجاد کرده است. بیشتر اوقات، حمایت از رژیم تنها به معنای پذیرش تسلیم آمیز ناشی از فقدان هرراه حل دیگر است.
ولی ترس، توهم زدایی و انفعال حالت های روحی زودگذر است که رهبران نمی توانند برای همیشه از آنها استفاده کنند. پنج سال پیش، خودداری ایشان از عرضه اصلاحات قابل قبول جرقه را به انبار باروت زد. به نظر درست می آید که روزی در آینده همان عوامل باعث ایجاد رویدادهایی مشابه شود. رهبران می توانند انتخاب کنند: اکنون دست به اصلاحات بزنند یا در انتظار شورش های تازه بمانند.
نشانه های بسیاری حاکی از آن است که این حالت تعلیق می تواند به سرعت به سرآید. به عنوان نمونه، لبنان از تابستان گذشته شاهد تظاهرات انبوهی بوده که علیه ناتوانی دولت در جمع کردن زباله برگزار شده است. خشم ناشی از دیدن کوه هایی از زباله تلنبار شده در خیابان ها، بیش از اختلافات مذهبی یا قومی موجب بسیج مردم می شود زیرا به لبنانی ها، و به ویژه جوان تر هایشان، امکان می دهد که ناراحتی شدید و عمیق خود را ابراز کنند. مساله فقط شکایت از غفلت و کوتاهی دولت نیست، بلکه سرنگون کردن نظام مذهبی ای نیز هست که اگرچه مدتی دراز نوعی شبه ثبات برقرارکرده، امروز منسوخ شده است. تظاهرکنندگان خواهان برقراری نظامی دموکراتیک تر هستند که به جای تمرکز قدرت در دست های نخبگان سالخورده ی منصوب برمبنای معیارهای کهنه، همه لبنانی ها را به یک چشم بنگرد.
چند ماه پیش، الجزایر صحنه یک جنبش اجتماعی بی سابقه بود. اعلام برنامه بهره برداری گاز میان سنگی در صحرا، هزاران تن از ساکنان این منطقه فقیر و بیابانی را به مقاومت دربرابر تخریب بالقوه شکستن سنگ ها با نیروی فشار آب و هم علیه شیوه توسعه ای که برپایه استثمار منابع طبیعی است واداشت. اگر به یاد بیاوریم که در الجزایر بود که قدیمی ترین ریشه های «بهار عرب» آبیاری شد، این مبارزه معنایی ویژه می یابد. تظاهرات گسترده سال ۱۹۸۸ برای تغییر و دموکراسی، پیروزی انتخاباتی «جبهه اسلامی نجات» (FIS)، ضرب شست نظامیان و جنگ داخلی خونین پیامد آن، ماجرایی غم انگیز و بیانگر وجود درگیری بین حکومت و جامعه است. مبارزاتی که گاه به گاه در اینجا و آنجا درمی گیرد، هرقدرهم که پراکنده و موردی باشد، بیانگر آن است که روحیه سال ۲۰۱۰ خاموش نشده است.
درعین حال، درسی که می باید از «بهار عرب» گرفت این است که تبدیل و تحول سیاسی و اجتماعی بیش از بسیج های مقطعی مورد نیاز است. نیروهای اپوزیسیون، حتی پس از موفقیت در سرنگون کردن مستبد ملعون، باید توانایی سازماندهی، کارآمدی سیاسی و دیدگاه نهادی مستحکم، منسجم و پایدار داشته باشند. این چیزی بود که اپوزیسیون مصر پس از پیروزی کوتاه مدت سال ۲۰۱۱ به شدت از آن محروم بود. ناتوانی اپوزیسین در جلوگیری از بازگشت نظامیان درخاطره بسیاری از مردم به عنوان آغاز پایان «بهار عرب» حک شده است. واقعیت این است که، تقریبا درهمه کشورهای مربوطه، رهبران اپوزیسیون اشتباهات شوم مشابهی مرتکب شده اند. آیا آنها از آن اشتباهات درس گرفته و هنگامی که بهار بازگردد آمادگی بهتری خواهند داشت؟
با این حال، چنین سناریویی به مانعی ترسناک به نام داعش برخورد می کند. ظهور برق آسای داعش، درعین حال هم توضیح دهنده ضعف حکومتی که اپوزیسیون می خواهد آن را سرنگون کند و هم بازی مخرب رقابت های ژئوپولیتیک و مداخلات بیگانگان است.
ریشحند سرنوشت این است که داعش درعراق و سوریه رشد یافته است. دوکشوری که مدتی طولانی به عنوان مدل های ثبات و نفوذناپذیری دربرابر تغییر درنظرگرفته می شدند واین عمدتا به خاطر کنترل کاملی بود که دستگاه حکومت برروی جامعه اعمال می کرد. با آن که توحش داعش مرحله جدیدی درتغییرایدیولوژی جهادی پدیدآورده، مواد انسانی لازم برای رشد آن درمحل یافت می شد.
درسوریه، گسترش داعش علاوه بر نیاز به عضوگیری خارجی، مستلزم حمایت داخلی نیز بود. داعش از این حمایت بی بهره نماند، به ویژه ازاین رو که حکومت سوریه، که چندان دربند نیازهای اجتماعی نبوده است، اجازه داد که حفره های حاشیه نشینی و فقری توسعه یابد که توسط یک فرقه مجهز قابل بهره برداری است.
در عراق، داعش درمیان جوامع سنی که پس از تخریب دستگاه حکومت درپی اشغال کشور توسط آمریکا دستخوش تبعیض شده بود، مورد استقبال قرارگرفت (۲). دولت نوری المالکی بر شبه نظامیان شیعه ای تکیه داشت که از رشوه و فساد آن بهره می بردند و بقایای تجهیزات جنگی ارتش پیشین را غارت می کردند. ازنظرسازمانی، شهرت و قدرت نظامی، آنها از شیوه حزب الله لبنان استفاده می کردند. دراین معنا، داعش نه فقط یک نیروی وارداتی، بلکه واکنشی محلی نسبت به تعقیب و آزارهای دولت مرکزی نیز بود.
همچنین، داعش ائتلافی از نیروهایی است که در آن حاشیه نشینان درانتظار ناجی، باعوامل مختلف قبیله ای، جوامع محلی دستخوش تبعیض و افسران و درجه داران رژیم صدام حسین همزیستی دارند. تفاوت آن با القاعده دربسیاری از نکات اساسی است (۳). القاعده جهاد را منحصرا به صورت عملیات نظامی می بیند. تشکیل دولت در یک منطقه یا نهادسازی را وظیفه خود نمی داند زیرا خود را به عنوان شبکه ای از جنگجویان عشیره ای می بیند که هدف هایشان تنها مدتی طولانی پس از حیات زمینی شان تحقق می یابد. درعوض، برای داعش جنگ باید ثمر فوری به بارآورد. خشونت نه یک ابزار رسیدن به هدف، بلکه خود یک هدف است که نگاهش به دنیا را شکل می دهد. ایجاد یک واحد سرزمینی الزامی مذهبی را ایجاب می کند: جهاد مستلزم تصرف سرزمین ها، استقرار دولت و بهره برداری ازهمه منابع جغرافیایی و زمانی است.
به خلاف القاعده، که عضوهای خود را با دقت برمی گزیند و خواست های سخت گیرانه خود را بر آنها تحمیل می کند، داعش افراد را بی شرط و شروط استخدام می کند و تنها کیفیتی که می طلبد انگیزه است. درحالی که القاعده منحصرا از جنگجویان تشکیل شده، داعش خواهان اختلاط با مردم است. ازاین رو به زنان، خانواده ها و کودکان نیاز دارد. درمورد اعضای خارجی، نقش آنان بیش از آن که به دست گرفتن سلاح باشد، انتقال تصویر ایده آلی جامعه مومنان (امت) در پیام های تبلیغاتی خطاب به دنیای خارج است.
نگفته پیدا است که چنین برداشتی از حکومت برای اکثریت سنی ها، اگرنه ارتداد، دست کم تحریک آمیز است. به این دلیل است که داعش ائتلافی بزرگ از کشورهای عرب را علیه خود بسیج کرده است. اما پدیده داعش را نمی توان دربیرون از مداخلات خارجی درک کرد. درواقع، تهدید «جهادگرایی» دستاویز قدرت هایی چون روسیه و ترکیه می شود تا به بلندپروازی های خود در دنیای عرب جامه عمل بپوشانند. هدف بمباران های روسیه درسوریه یقینا داعش است، اما به ویژه نشانگر تمایل مسکو به گسترش منطقه نفوذی است که دراثر فروپاشی اتحادشوروی ازبین رفته بود (۴). روسیه با حمایت از بشار اسد، دستمایه ای برای معاوضه درمقابل اوکراین یا دیگر مناطقی که با اردوگاه غرب در آنها منازعه دارد، به دست می آورد.
حملات تروریستی پاریس، نشان دهنده شعاع عمل داعش است.
ازنظر محلی، هدف راهبردی ساده است: حفظ وضع موجود با نگهداشتن رئیس جمهوری سوریه بر راس حکومتی نظامی در منطقه ای که برپایه پایگاه علوی او قراردارد. این موضوع منتفی نیست که این راهبرد به خاطر سنگینی سرمایه گذاری نظامی آن به بن بست بخورد. در انتظار چنین امری، روسیه برداشت منسوخ ترس آفرینی در خاورنزدیک ازراه مغشوش کردن هدایت قومی و مذهبی را به جای مفهوم تعریف شده حکومت براساس مفاهیم قضایی، اجرا می کند.
به همین دلیل، این خطر وجود دارد که اتحاد روسی – سوری هرلحظه به عراق کشیده شود. بغداد به تدریج از برنامه بازگشت به اتحاد ملی چند مذهبی پیشین چشم پوشیده است. هم اکنون، حکومت عراق خود را منحصرا شیعه می بیند و نفع چندانی برای بازپس گیری مناطق تصرف شده توسط داعش ندارد زیرا با این کار وادار به جذب جوامع سنی می شود که از آن اکراه دارد. بی گمان، دولت عراق ترجیح می دهد از چتر نظامی روسیه استفاده کند که بعدها حتی سپر امریکایی می تواند جایگزین آن شود.
خطرات انتقامجویی تروریستی آقای ولادیمیر پوتین را چندان نگران نمی کند. هنگامی که انفجار بمبی درمتروی یک پایتخت اروپایی موجب شکنندگی دولت آن کشور می شود، این امر در روسیه به راهبرد رئیس حکومت کمک می کند و ترس از تروریسم به عنوان توجیهی برای سیاست آهنین در داخل و خارج از مرزهایش استفاده می شود.
با این وجود، حذف داعش درجهت منافع روسیه نیست زیرا ازآن برای تضعیف منافع اروپایی و محدود نگهداشتن اپوزیسیون نزدیک به غرب درسوریه بهره می گیرد. درواقع، داعش به همه خدمت می کند: رژیم سوریه ازآن برای به فراموشی سپردن رفتارش استفاده می کند، عربستان سعودی برای گسترش جنگ ایدئولوژیک علیه شیعیان بهره می گیرد، و ترکیه از آن برای تسویه حساب با حزب کارگران کرد ترکیه (پ ک ک) سود می جوید.
درمورد ترکیه، راهبرد ابزارسازی از داعش اساسا مصرف داخلی دارد. هدف این راهبرد حاکم کردن دایمی فضای تنش، ترس و تفرقه است تا رئیس جمهوری رجب طیب اردوغان و دولتش به عنوان آخرین سنگر در برابر هرج و مرج جلوه گر شوند. ائتلاف ضد داعشی که آنکارا رسما در آن مشارکت دارد، در حکم پوششی نه تنها برای حمله به کردهای ترکیه، بلکه به کردهای سوریه و عراق نیز هست. به نظرنمی آید این موضوع که بالاگرفتن درگیری ها موجب بی ثباتی و ایجاد یک محور جدید درگیری می شود، موجب نگرانی آقای اردوغان باشد که بالاخص درصدد بهره گیری انتخاباتی از این سیاست مخرب است.
حملات تروریستی پاریس حاکی از تغییر راهبرد داعش است. این خشونت ها درپی حملات علیه حزب الله لبنان حامی رژیم اسد و سقوط هواپیمای مسافری روسی در صحرای سینای مصر رخ داد. این حملات نشان دهنده توانایی گسترش شعاع عملکرد داعش در ورای سوریه و عراق، برای ضربه زدن به مهم ترین کنشگران ائتلافی است که علیه آن می جنگد. درعین حال، این حملات نشان دهنده آن است که داعش سنگینی ضربه هایی که در قلمرو خود خورده را احساس کرده است. ضد حمله هایی که در خارج کرده ترجمان ازدست دادن خیزش تهاجمی ای است که در جبهه داخلی داشته است. خطر تروریستی افزایش یافته و خلاصه این خشونت به ظاهر نامعقول، ناهمگون نیست و با منطق آخرالزمانی القاعده تفاوت دارد.
غرب می تواند کارزار نظامی هوایی خود را گسترده ترکند، ولی موفق نخواهد شد ازاین راه داعش را ازبین ببرد. تجربه، کارآمدی کنشگران غیرحکومتی را برای بازتصرف در منطقه نشان داده است. حمله پیروزمندانه کردها در سنجار، مانند عملکرد قبایل بدوی شامار در درگیری علیه داعش گواه این امر است. درعین حال، یک ضد حمله واقعی مستلزم داشتن راهبرد گردآوری همه نیروهای حاضر در صحنه ای است که منافع گوناگون و رقابت ها را به حداقل برساند.
اثر دومینوئی ضد انقلابی تحمیل شده توسط حکومت های اقتدارگرا، امکان سربرآوردن دوباره «بهار عرب»، آشفتگی و تداخل منافع در اطراف هیولای «جهادی» : آینده دنیای عرب، معلق درمیان این ۳ چشم انداز، بسیار نامطمئن به نظرمی آید.
۱- Jean-Pierre Filiu, « Mamelouks modernes, mafias sécuritaires et djihadistes », Orient XXI, 9 septembre 2015, http://orientxxi.info
۲- مقاله « آشوب عراق نشانه چیست» لوموند دیپلماتیک ژوئیه ۲۰۱۴.
http://ir.mondediplo.com/rubrique194.html
لوموند دیپلماتیک، دسامبر ۲۰۱۶
صفحه لوموند دیپلماتیک در انسان شناسی و فرهنگ
http://www.anthropology.ir/cooperation/566
۳- مقاله « رقابت شوم بین القاعده و سازمان خلافت اسلامی» لوموند دیپلماتیک فوریه ۲۰۱۵.
http://ir.mondediplo.com/rubrique194.html
۴- مقاله « قمار روسیه در سوریه» لوموند دیپلماتیک نوامبر ۲۰۱۵.
http://ir.mondediplo.com/rubrique194.html
تاریخ انتشار
چهارشنبه, اسفند ۵, ۱۳۹۴ – ۰۱:۲۵
شاخه اصلی
سیاسی
بیشتر بخوانیددرباره آیا «بهار عرب» بر باد رفته ؟
قمار روسیه در سوریه
ارتش روسیه به آوردگاه روسیه گام نهاده است تا ضمن دفاع از منافع سوق الجیشی، پایبندی خود را به همپیمانی های منطقه نشان دهد. پرزیدنت ”ولادیمیر پوتین“ با تأکید مجدد بر همکاری دیرینه با رژیم آقای ”بشار اسد“ امیدوار است بتواند در پویش پیکربندی دوباره [مناسبت قدرت در] خاورمیانه وزن و وقر بیشتری یابد. اما با اینکار خطر بر ملا کردن محدودیت های قدرت روسیه را نیز به جان می خرد.
تاخت و تاز جنگنده های ”سوخوی“ «۳۴ ــ SU» در آسمان خاور میانه و پرتاب موشک های دوربرد ”Kalibr“، موازنه قدرت را در میدان جنگ سوریه ــ دستکم موقتاً ــ تغییر داده اند. شدت این بمباران ها، راه را برای از سرگیری تهاجم سپاهیان دولتی گشودند. پشتیبانی تاکتیکی آقای ”ولادیمیر پوتین“ از آقای ”بشار اسد“ کاملاً هم جای شگفتی ندارد: سوریه واپسین مرده ریگ بازمانده از حضور روسیه در خاور میانه است، نماد عظمتی که حالا دیگر سپری شده. پشتیبانی دائم ”کرملین“ از رژیم مستقر در سوریه، روسیه را به خصوص در تابستان ۲۰۱۳ به ایفای نقش سرنوشت سازی در سازماندهی تخریب زرادخانه شیمیائی آن کشور کشاند تا از مداخله [نظامی] غرب بپرهیزد (۱). این اقدام روسیه تصور کسانی را نقش بر آب کرد که می انگاشتند این کشور فراتر از فضائی که پس از دوران اتحاد شوروی برایش مانده منافعی در جای دیگری ندارد و مدعی گنجاندن روسیه در صف «قدرت های منطقه ای» ساده ای بودند.
سوریه از زمان امضای نخستین قراردادهای تسلیحاتی خود در سال ۱۹۵۶، روابط بسیار تنگاتنگی را با اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی برجای می داشت، که با همپیمانیش با مصر و تشکیل ”جمهوری متحده عربی“ (که از ۱۹۵۸ تا ۱۹۶۱ دوام آورد)، و سپس آغاز زمامداری حزب ”بعث“ در سال ۱۹۶۳ که «سوسیالیسم عرب» را موعظه می کرد، استواری بیشتری هم یافت. در سال ۲۰۰۰، پرزیدنت ”حافظ اسد“ در وصیتی به پسرش ”بشار“ سفارش کرده بود که برای حفظ قبیله اش در رأس کشور به این پیوند بنیادین پایبند ماند.
از آنسو، در پی واژگونگی همپیمانی با مصر و از دست رفتن تأسیسات ”اسکندریه“ و”مرسیٰ مطروح“ در سال ۱۹۷۱، ناگزیر بندر سوری ”طرطوس“ یگانه لنگرگاه ناوهای روسی شد که مدیترانه را درمی نوردیدند. در ماه های اخیر، بر رفت و آمد این ناوها در آب های عمیق مشرف بر سواحل سوریه افزوده شده؛ و حتی در ماه سپتامبر، حضور زیر دریائی اتمی ”Dmitri Donskoï“ از رسته تسلیحاتی ”Typhoon“ (۲) به چشم می خورد، که بزرگترین زیردریائی اژدر افکنی است که تا به حال ساخته اند.
از آغاز نهضت موسوم به «بهار عرب»، روسیه بر کمک های خود به سوریه افزود. با سرنگونی رژیم های تونس، مصر، لیبی، و سپس از هم پاشی عراق که پیدایش داعش را در سال ۲۰۱۴ در پی داشت، مسکو یقین یافت که باید پای حمایت خود از آقای ”اسد“ بایستد و مواضع خود را در منطقه استوار سازد. بی ثباتی فراگیر و رویکرد کمتر خوانای سیاست غرب و در وهله نخست ایالات متحده، نیز برخی دولت ها را برآن داشته تا شریکان خود را متنوع سازند. فرانسه محموله مهمی سلاح به کشورهای [عرب] خلیج فارس فروخته؛ و روسیه هم تازگی ها قراردادهای اقتصادی، نظامی، و فنی با مصر، عراق، و اردن امضا کرده است. عربستان سعودی دیگر تردید نمی کند که هزینه سلاح های روسی را بپردازد که مصر می خرد. در ابتدای ماه ژوئیه نیز صندوق مالی دولتی سعودی تصمیم گرفت۱۰ میلیارد دلار در روسیه سرمایه گذاری کند (۳).
چندین تن از رهبران سیاسی و افسران عرب اندوه وحسرت خویش را از سپری شدن دوران فرمانروائی ”جمال عبدالناصر“، رئیس جمهور مصر در سال های ۱۹۶۰ ــ ۱۹۵۰، به میان آورده بودند (۴)، یعنی وقتی که رقابت عقیدتی میان اتحاد جماهیر شوروی و غرب مفر مانوری [برای بهره گیری از این یا آن قطب] به عرب ها وا می گذاشت. وانگهی تصادفی نبود که آقای ”عبدالفتاح السیسی“ رئیس جمهور کنونی مصر، هنگام کارزار انتخاباتی خود در سال ۲۰۱۴ از سَلَف برجستهٔ خود [ناصر،] با کلمات ستایش انگیزی یاد می کرد. آقای ”پوتین“ بسیار زود و بدون دغدغه خاطر یا عذاب وجدانی با نهادن داو خویش بر مرد قدرتمند قاهره ــ که زمامداران روسی بار دیگر در پایان ماه اوت ۲۰۱۵ در مسکو به حضور پذیرفتند ــ، رشته های پیوند دیرین را باز گره زد که به وی فرصت داد تا توافقنامه فروش تسلیحاتی را به مبلغ ۳ میلیارد دلار امضا کند.
چنانکه از سخنرانی آقای ”پوتین“ در ۲۸ سپتامبر در برابر مجمع عمومی سازمان ملل متحد بر می آمد، روسیه امیدوار است با پناه گرفتن پشت سپر حقوق بین الملل، نفوذ خود را استحکام بخشد. او پیشنهاد کرد که با راهکار قطعنامه ای «اقدام تمام دولت هائی را» هماهنگ سازد «که به رویاروئی با داعش به پا خاسته اند»: «ناگفته پیداست که همه کمک ها به دولت های مستقل را نباید تحمیل بلکه پیشنهاد کرد، و اینهمه با رعایت اکید منشور ملل متحد. به عقیده من، مهمترین امر بر عهده گرفتن سهمی در استقرار مجدد ساختارهای دولتی در لیبی، پشتیبانی از دولت جدید عراق و ارائه کمک چند جانبه ای به دولت برحق سوریه است (۵).»
روسیه بدون ادعای بازیابی جایگاهی که اتحاد شوروی در مناسبات بین المللی داشت، به خاور میانه باز می گردد. اما باید با تعارض نمایانی نیز روبرو گردد. از یک سو آقای ”اسد“ از محبوبیت چندانی در میان بسیاری از کشورهای عرب بی بهره است و این همپیمانی ناگزیر روسیه را، در یک رویاروئی منطقه ای، عملاً در کنار ایران، حزب الله لبنان و شبه نظامیان شیعه عراق می نشاند که مخالفان سُنی کیش آنها هر روز بیشتر چون تقابلی مذهبی می نمایانند. اما از سوی دیگر، اگر آقای ”پوتین“ مایل است قدرت و ظرفیت شتافتن به کمک دوستان خود را به افکار عمومی روسیه و شرکای منطقه ای خود، به یک اندازه، بنمایاند، نمی تواند با «وانهادن» آقای ”اسد“ ضعفی از خود نشان دهد.
در جستجوی راه حلی از طریق مذاکره
آیا می توان پنداشت که این ستیزه به لطف توافقی فیصله یابد؟ از چشم انداز مسکو اگر کشورهای غربی بپذیرند که آقای ”اسد“ دستکم در طول مدتی که باید تعیین کرد در مسند قدرت باقی بماند، [پایان دادن به جنگ داخلی] امکان پذیر خواهد بود. آقای پوتین روز ۱۵ سپتامبر هنگام نشست سران سازمان پیمان امنیت جمعی (۶) در دوشنبه، پایتخت تاجکستان، به گوش ها رساند که: «ناگزیریم در چهارچوب سازشی به اصلاحات سیاسی در این کشور هم بیاندیشیم. و می دانیم که پرزیدنت ”اسد“ حاضر است که با نیروهای سالم مخالف، در اداره کشور شریک شود (۷).» این مرحله می باید ائتلافی را در سوریه برسازد که بخشی از مخالفانی را که قادر باشند از جنبش های جهادی بگسلند نیز در خود جای دهد. ”اسد“ آنگاه می تواند «به میل و دلخواه کامل خود» مسندش را به شخصیتی بسپارد که برای نیروهای اصلی سیاسی کشور و دست اندرکاران خارجی به یکسان پذیرفتنی باشد.
تحقق این سناریو اکنون بسیار نا محتمل می نماید، اما قبلا در کاخ های دولتی درباره آن گفتگو کرده اند ــ گیریم که طرح آن خشم و ناخشنودی هائی را هم برانگیخته باشد. اگر این سناریو تحقق یابد، روسیه می تواند چون نیروی صلحی جلوه کند که دست برندهٔ خود را به موقع رو کرده است. مداخله «به درخواست حکومت سوریه» شاید باز فرصتی به این کشور دهد تا نقش هم سنگ ژئوپولیتیکی را که پیش از این در دروان جنگ سرد اتحاد جماهیر شوروی بعهده داشت، همزمان، با نقش حامی اقلیت های منطقه درآمیزد ــ وظیفه ای که روسیه تزاری مدعی بود در حمایت از مسیحیان شرق بر دوش دارد.
اما بازی شطرنج بر صفحه ای گسترده تر از منطقه جریان دارد. به واقع در پس زمینه، گمانه «بده بستان» سوریه در برابر ”دونباس“ به چشم می آید، منطقه ای در اوکرائین که در کشاکش میان هواداران الحاق به روسیه و وفاداران به حکومت ”کیف“ دوپاره گردیده است. به عبارت دیگر، اگر ایالات متحده و همپیمانانش منافع روسیه را در سوریه بیشتر در نظر گیرند، مسکو هم می تواند در مورد اوکرائین تفاهم بیشی از خود نشان دهد. قبلا هم در ماه سپتامبر، با پا در میانی اتحادیه اروپا، به ترتیباتی درباره قیمت گاز رسیده بودند که هم برای ”کیف“ و هم برای شرکت ”گازپروم“، که در یافتن قرارداردهای جدید فروش با دشواری روبروست (۸)، به صرفه باشد. هرچند اجرای کامل توافقنامه ”مینسک ۱“ و ”مینسک ۲“ ــ که به ترتیب در سپتامبر ۲۰۱۴ و فوریه ۲۰۱۵ امضا شدند ــ همچنان بسیار نا مطمئن مانده، آخرین نشست پاریس در آغاز ماه اکتبر، چشم انداز ترک مخاصمه پایداری را در ”دونباس“، با پس کشیدن مؤثر سلاح های سنگین ترسیم کرده است. از سوی دیگر دو طرف پذیرفته اند که انتخابات محلی را به تعویق اندازند تا فرصتی برای تدارک راه حل نهادینه ای فراهم آید.
با اینهمه، منطق بده بستان، بن بستی را که روسیه در آن گیر افتاده چندان نهان نمی دارد. آقای ”پوتین“ در نطق خود در مجمع عمومی سازمان ملل متحد، برخی از اعضای سازمان پیمان اتلانتیک شمالی (ناتو) را «که از خارج انقلاب مسلحانه ای برانگیختند که به جنگ داخلی مبدل گردیده است» نکوهید. با اینحال به دفاع از توافق های [”مینسک“] هم برآمد: «یکپارچگی اوکرائین را با تهدیدات و نیروهای مسلح نمی توان تضمین کرد. باید به واقع منافع و حقوق مردم ”دونباس“ را به حساب آورد، گزینش شان را محترم شمرد، به تفاهم با آنها برآمد.»
در حال حاضر بر دوران پس از ”اسد“ در سوریه و چگونگی ائتلافی ممکن ابهام تمامی سایه انداخته است. هریک از طرف های درگیر در ستیزه راه حل این معضل را به دلخواه خویش می نگرد. مسکو به تقویت کمک های نظامی و فنی ادامه می دهد. سیل سلاح و سپاه به طور روزافزونی به آنسو روان است. مداخله مستقیم جنگنده های روسی به تسهیلات لجستیکی مهمی نیاز دارد. هلیکوپترهای جنگنده ” MI-24“ و تانک هائی که همین حالا هم موضع گرفته اند، باید از پایگاه نیروی هوائی ”اللاذقیه “ حفاظت کنند که رزمندگان گروه های مخالف فقط چند ده کیلومتر از آن دورند. منابع رسمی [روسیه] خبر از بسیج دو هزار نفر می دهند، نظامیان شمار آنها را «ناکافی (۹)» می دانند. اما همه اینها می تواند به قصد پنهانکاری باشد، زیرا در ”کریمه“ دشواری دانستن تعداد واقعی سربازان روسی درگیر را سنجیدیم. برعکس، حضور مستشاران تازگی ندارد: رد پای متخصصان نظامی روسی از نیمه سال های دهه ۱۹۵۰ در خاور میانه پنهان نمانده بود.
وظیفه این سربازان می تواند به حفاظت از پایگاه های اصلی ارتش سوریه و عملیات ویژه محدود ماند. مردم روسیه نه اعزام «رسته محدود سپاهیانی» به افغانستان در آغاز، را فراموش کرده اند، و نه منجلابی که سپس نیروهای روسی در آن گیرافتادند (۱۹۸۹ ـ ۱۹۷۹)، که به موجب آمار رسمی، چهارده هزار کشته (و پنجاه هزار زخمی) از نیروهای شوروی و حدود یک میلیون و نیم تن از افغان ها بر جای گذاشت. عقیده پردازان خلافت اسلامی، یادآوری این نکته را فرونگذارده اند که آن جنگ فاجعه بار سهمی در سقوط اتحاد شوروی داشت. بی تردید آقای ”پوتین“ یک ربع قرن پس از آن هزیمت، ازمداخله ای زمینی در خاک سوریه سربلند بیرون نخواهد آمد و بر محبوبیت وی افزوده نخواهد شد.
مسئولان غربی می پندارند که هدف اصلی ”کرملین“ نه در هم شکستن جهادیون ”داعش“، بلکه حفظ آقای ”اسد“ بر اریکه قدرت است. بمباران ها در واقع نهضت های مختلف مخالفان سوری را از جمله ”جبهه النصره“، شاخه رُسته از ”القاعده“ آماج خود گرفته اند. در عین حال زمامداران در مسکو امیدوارند که رویاروئی با جهادیون ”داعش“ کشورهای دیگر درگیر در این ستیزه را تشویق کند که بر کوشش های خود بیافزایند و به «جنگ» روسیه «علیه افراط گرائی» بپیوندند. با اینهمه احتمال نمی ورد که ائتلافی جهانی در این مورد پدید آید. درعمل شاهد هماهنگی فنی برای پرهیز از حوادثی چون برخورد هواپیماها هنگام پرواز در آسمان سوریه هستیم. احتمال اندکی هم هست که روسیه بتواند ائتلافی رقیب ائتلافی برساخته ایالات متحده پدید آورد که چنانکه رسانه های روسی پیش کشیده اند، ایران و چین را متحد وی سازد. پکن به مداخله ای بیرون از مرزهای خود تن در نمی دهد و تهران اهداف خود را دنبال می کند. آقای ”پوتین“ اطمینان خاطرهائی به ”بنیامین نتانیاهو“ نخست وزیر اسرائیل داده، که از چنین تقرب هائی نگران است و بیش از همه واهمه دارد که حزب الله به لطف محور رزمندگان شیعی همپیمان روس ها به سلاح های تازه ای دست یابد.
تهدید جهادیون در ناحیه قفقاز
به یک مفهوم، داعش به منافع روسیه خدمت کرده و به وی فرصت داده است تا به دوستانش در منطقه نشان دهد که هنوز می تواند نقش تعیین کننده ای را بازی کند. بدینسان مسکو می تواند از طریق «”ناتوی“ روسیه» یعنی ”سازمان پیمان امنیت جمعی“، خود را به صراحت حامی کشور های مسلمان آسیای مرکزی قلمداد کند. از پایان کار اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی بدین سو، اکنون مسکو بیش از هر وقت دیگری عزم خود را به حفظ ثبات در قلب «اوراسیا» (۱۰) و محافظت از همپیمانانش از یک خطر بیرونی به نمایش می گذارد. دیری این خطر طالبان افغانی بودند؛ اینک ”داعش“ هم بر آن می افزاید که در طول مرزهای جنوبی آسیای مرکزی مستقر گردیده و می تواند به آن خطه رخنه کنند.
داعش از همان بدو پیدایش، روسیه را یکی از دشمنان خود نمایانده بود. در سال ۲۰۱۴، این سازمان سندی منتشر کرد و طی آن به رئیس جمهور روسیه هشدار داد که: «دیری است که پایه های مسندت به لرزه در افتاده و با سر رسیدن ما فروخواهد ریخت… ”ولادیمیر پوتین“! طیاره هائی که تو به سوی ”بشار“ روانه کرده ای، به حول و قوه الهی به سویت برخواهیم گرداند!» این سازمان حتی وعده داده بود که «چچنی و قفقاز را هم آزاد سازد». چنین توهمی البته بلندپروازانه به نظر می آید، اما جهادیون می توانند عملا نفوذ خود را در شمال قفقاز تقویت کنند که همچنان با مجادله با قدرت مرکزی و دشواری های اقتصادی و اجتماعی دست به گریبان است. گذشته از آن می توان انتظار داشت که سؤقصدهائی نظیر آنچه سفارت روسیه در دمشق در روزهای ۱۹ مه، ۲۰ سپتامبر و ۱۳اکتبر ۲۰۱۵ به خود دید باز هم روی دهد و اینگونه حملات شاید بتوانند تا خاک روسیه هم گسترش یابند. در سال ۱۹۷۹، تصمیم به مداخله در افغانستان طی نشست ”پولیت بورو“ در صحن کمیته مرکزی حزب کمونیست اتحاد شوروی به شیوه ای دسته جمعی گرفته شده بود. همکاران ”لئونید برژنف“ به مجاب کردن او برآمده بودند. ”یوری اندروپوف“ رئیس وقت ”کا.گ.ب“ و دبیرکل آتی حزب کمونیست اتحاد شوروی نخست به مخالفت با مداخله شوروی در افغانستان برخاسته بود اما سپس او هم به همگامی با آن برآمد.
امروز می دانیم که تصمیمات را چه کسی و به چه شیوه ای می گیرد: حتی اگر مجلس سنای فدراسیون روسیه ناچار روز ۳۰ سپتامبر به اتفاق آراء مهر تائید بر اعزام سپاهیان به خارج از کشور زد؛ باز ”آقای پوتین“ است که به تبع ارزیابی خود از موقعیت به تنهائی در باره همه چیز تصمیم می گیرد. گاه چنان پیداست که بدون تحلیلی کافی از نتایج محتمل تصمیماتش، بُعدی احساسی بر آنها چیره باشد.
ما در روسیه بحران موشک های کوبا در سال ۱۹۶۲ را هنوز به خاطر داریم: ”نیکیتا خروشچف“ رهبر وقت اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی، ناگهانی تصمیم گرفته بود که موشک های شوروی را به کوبا گسیل دارد ــ امری که او آنرا «انداختن ککی به تنبان آمریکائی ها» می نامید. دیرتر، او وا می نمایاند که با همکارانش مشورت کرده؛ چیزی که هست می دانیم که این تصمیم را او خود به تنهائی گرفته و اطرافیانش را فقط از آن آگاه ساخته بود (۱۱). واکنش پر زور واشنگتن، که فرمان محاصره جزیرهٔ کوبا را داد و به لشکر کشی تهدید کرد (۱۲)، مسکو را وادار به عقب نشینی کرد. این ماجراجوئی به اعتبار رهبر شوروی نزد همتایانش گزندی جدی رساند.
به چشم کسان بسیاری، آقای ”پوتین“ مصمم تر و مؤثر تر از همتای آمریکائیش ”باراک اوباما“ می آید. او در مدیریت ماجرای سوریه با برداشتن گامی پیشتر از شرکای رقیب، نمود تازه ای از آنرا به چشم کشید. اما می دانیم که عاقبت پیروزی های نظامی که به گمان موهبتی انگاشته اند به کجا کشیده: غالبا در گل ماندن، حتی عقب نشینی در زمینی باز و بی دفاع را در پی دارند. از یک سال پیش، بمباران هائی که پرشمار هم بوده، آنقدرها داعش را به عقب نرانده اند. روسیه موفق نخواهد شد که به صحنه خاور میانه باز گردد مگر آنکه بتواند اوضاع واحوالی را پدید آورد که مستعد یافتن یک راه حل سیاسی بین المللی باشد.
نوشته: * ALEXEI MALACHENKO
*متخصص علوم سیاسی، مدیر برنامه ”مذهب، جامعه و امنیت“ در دفتر ”بنیاد کارنگی برای صالح بین الملل“ در مسکو. آخرین اثر منتشر شده او: نبرد برای نفوذ: روسیه در آسیای مرکزی، ودیعه کارنگی برای صلح بین الملل، مسکو، ۲۰۱۴.
پی نوشت:
۱ ـ مقاله LEVESQUE Jacques، «روسیه به صحنه بین المللی باز می گردد» را در شماره ماه نوامبر ۲۰۱۳ لوموند دیپلوماتیک بخوانید: (http://ir.mondediplo.com/article2074.html)
۲ ـ Maxpark.com، ۹ سپتامبر ۲۰۱۵.
۳ ـ «روسیه رویاروی تحریم های غربی به عربستان سعودی نزدیک می شود»، ۷ ژوئیه ۲۰۱۵: www.latribune.fr
۴ ـ مقاله MARTELLI Roger، «قهقه ناصر، اشک های بوداپست» را در شماره ماه اکتبر ۲۰۰۶ لوموند دیپلوماتیک بخوانید. (http://ir.mondediplo.com/article982.html)
۵ ـ اسنتساخ کامل بر روی سامانه سازمان ملل متحد: www.un.org
۶ ـ ”سازمان پیمان امنیت جمعی“ علاوه بر روسیه، ارمنستان، روسیه سفید، قزاقستان، قرقیزستان و تاجیکستان را نیز در بر می گیرد.
۷ـ «”سازمان پیمان امنیت جمعی“: ولادیمبر پوتین به تشکیل جبهه مشترکی علیه تهدید تروریستی فرا می خواند »، ۱۶ سپتامبر ۲۰۲۵: www.lecourrierderussie.com
۸ ـ مقاله Catherine LOCATELLI، «گازبروم، کرملین و بازار» را در شماره ماه مه ۲۰۱۵ لوموند دیپلوماتیک بخوانید.
۹ ـ Informing.ru، اول اکتبر ۲۰۱۵
۱۰ ـ مقاله Jean-Marie CHAUVIER، ”«اوراسیا» برخورد تمدن ها به سبک روسی“ را در شماره ماه مه ۲۰۱۴ لوموند دیپلوماتیک بخوانید: (http://ir.mondediplo.com/article2148.html)
۱۱ ـ William Taubman, Khrushchev : The Man and His Era, Norton, new York, 2003
۱۲ ـ مقاله Daniele GANSER، «بازگشت به بحران موشک ها در کوبا» را در شماره ماه نوامبر ۲۰۰۲ لوموند دیپلوماتیک بخوانید.
لوموند دیپلماتیک، نوامبر ۲۰۱۵
صفحه لوموند دیپلماتیک در انسان شناسی و فرهنگ
http://www.anthropology.ir/cooperation/566
تاریخ انتشار
دوشنبه, بهمن ۱۲, ۱۳۹۴ – ۰۰:۵۹
شاخه اصلی
سیاسی
بیشتر بخوانیددرباره قمار روسیه در سوریه
پس از کشتار ١٣ نوامبر : جنگ جویی مستانه
در ١٣ نوامبر ٢٠١۵، یک رشته تیراندازی و انفجار پاریس و سن دنی را عزادار کرد و موجب مرگ دست کم ١٣٠ تن شد. عاملان این حملات، که غالبا جوانان فرانسوی مسلمان هستند، انگیزه خود را دخالت نظامی کشورشان درسوریه برعلیه سازمان حکومت اسلامی (داعش) اعلام کرده اند. دوروز پس از این حملات تروریستی، پاریس ازنو به بمباران مواضع داعش درسوریه، به ویژه در پایتخت این سازمان یعنی رقه پرداخت. ازاین پس، دولت فرانسه با همرایی اپوزیسیون جناح راست برتشدید «حملات» درسوریه توافق دارند. ضرورت پرداختن به «جنگ»ی سخت تفاوت و تمایزهای داخلی آنها را ازبین برده است.
تنها موضوع بحث آنان درمورد ترکیب ائتلاف بین المللی برای مبارزه علیه داعش است. با یا بدون روسیه؟ با یا بدون ایران؟ با یا بدون دولت سوریه؟ به نظرمی آید که سیاست خارجی فرانسه، که اعتبار آن تا حد زیادی به خاطر یک رشته ریاکاری و ناشیگری خدشه دار شده، اکنون به صف ایده ی ایجاد اتحادی تا حد ممکن بزرگ پیوسته است. این همان موضعی است که نیکولا سارکوزی، رئیس جمهوری پیشین و نخست وزیر و وزیرامورخارجه او فرانسوا فیون و آلن ژوپه از آن دفاع می کردند. آنها که تا همین چندماه، یاچند هفته پیش خواستار کنار رفتن بشار اسد رئیس جمهوری سوریه بودند، اکنون ازاین خواست منصرف شده اند.
دخالت نظامی فرانسه، که به شکلی انتزاعی و بدون بحث عمومی و مشارکتی، به جز شکل کاملا نمایشی مشاوره پارلمانی، با هماهنگی رسانه ای که به عادت های روزنامه نگاری جنگی می ماند، درباره آن تصمیم گیری شده پرسش های بسیاری را برمی انگیزد.
دروحله نخست وجود واقعی یک «ائتلاف»: ائتلافی به همان بزرگی تفاوت در هدف های جنگی اعضای اصلی آن. برخی از شرکت کنندگان دراین ائتلاف (روسیه، ایران، حزب الله لبنان و غیره) پیش از هرچیز می خواهند که بشار اسد را – با آن که مورد نفرت بخش بزرگی از مردم است – درقدرت نگهدارند. برخی دیگر (ترکیه و به ویژه عربستان سعودی) ، که نسبت به داعش موافقت و همراهی نشان داده اند به عکس گروه نخست خواهان سقوط بشار اسد هستند. چگونه می توان تصور کرد که این سوء تفاهم اساسی، به فرض پیروزی این متحدان ناپایدار بر داعش، موجب تنش و تشنج های جدید نشود؟ آیا درچنین صورتی باید مداخله جدیدی برای جداسازی (یا ازبین بردن) برخی از موتلفان پیشین صورت گیرد؟ وحشی گری های داعش بصورتی وسیع و از جمله توسط خود این گروه مستند شده است. به رغم این امر، این رفتار در مناطق سنی نشین عراق و سوریه مورد استقبال مردمی که تحت سلطه و ظلم شبه نظامیان شیعه بودند قرارگرفته است. باوجود مهمیزی که اکنون این مردم برتن خود حس می کنند، الزاما از آزادشدن توسط ظالمان پیشین احساس آزادی نخواهند کرد.
پرسش اساسی دیگر درمورد مشروعیت و کارآمدی مداخلات نظامی کشورهای غربی درارتباط با اهدافی است که خود تعیین می کنند. داعش چیزی جز شکلی خونبارتر از سلفی جهادگرایی نیست که توسط عربستان سعودی، نظام سلطنتی تاریک اندیشی که بی وقفه مورد حمایت پایتخت های غربی است، ترغیب می شود.تنها فرض ممکن آنست که هدفی که درحال حاضر ایالات متحده، فرانسه، انگلستان و غیره دنبال می کنند،تامین پویائی و حفظ بازار فروش اسلحه شان در خاورمیانه و به سلطنت های تاریک اندیش خلیج فارس است، درچنین حالتی چگونه می توان ترازنامه کاملا مصیبت بار اعزام نیروهای نظامی را ازنظر دور داشت که واشنگتن، پاریس، لندن و غیره در آن مشارکت داشته یا از آنها حمایت کرده اند؟
بین سال های ١٩٨٠ و ١٩٨٨، درزمان جنگ بین ایران و عراق، کشورهای خلیج فارس و قدرت های غربی درحدی وسیع به امید تضعیف ایران به رژیم صدام حسین کمک کردند. بهای رسیدن به این هدف یک میلیون قربانی بود. ١۵ سال بعد، درسال ٢٠٠٣، ائتلافی شکل گرفته توسط ایالات متحده و انگلستان (ولی بدون فرانسه) عراق صدام حسین را ویران کرد. نتیجه این که این کشور، یا آنچه از آن باقی مانده، به متحد خیلی نزدیک ایران بدل شد. صدهاهزارتن از ساکنان آن، عمدتا براثر رودررویی های سنی ها و شیعیان نابود شدند. برای آن که این فاجعه کاملا تکمیل شود، داعش بخشی از قلمرو عراق را کنترل می کند.
همین سناریو درسال ٢٠١١ زمانی رخ داد که غربی ها با تخطی از قطعنامه سازمان ملل متحد موجب سقوط معمر قذافی شدند. آنها مدعی برقراری دموکراسی در لیبی بودند اما این دغدغه با اعمال سیاست خارجی ایشان درمنطقه هرگز تحقق نیافت. امروز، لیبی دیگر نه یک کشور، بلکه آوردگاهی برای دو دولت آن است. این کشور اکنون به صورت زرادخانه و پناهگاه گروه های تروریستی مختلف ازجمله داعش درآمده و عامل بی ثباتی منطقه شده است. آیا این نابجا یا عنادآمیز است که چند لحظه – یا بیشتر – به ترازنامه مداخلات اخیرغربی ها، به دور از فضای اشتیاق آمیز عمومی موجود، به اعمال سیاستی تازه فکرشود؟ سال گذشته، دروست پوینت، باراک اوباما رئیس جمهوری امریکا خود اذعان کرد که: «اززمان جنگ جهانی دوم، پرهزینه ترین اشتباهات نه ناشی از خودداری ها، بلکه به خاطر گرایش شتاب زده ما در ماجراجویی های نظامی بدون اندیشیدن به عواقب آنها بوده است».
مثل همیشه، گفتمان «جنگ» همراه با تشدید تدابیر امنیتی و پلیسی است. این را می دانیم که این امر درایالات متحده سبب چه زیاده روی هایی شده است. در فرانسه، هم اکنون صحبت از برقراری کنترل های مرزی، سلب حق تابعیت و تغییر قانون اساسی درمیان است تا، چنان که رئیس جمهوری توضیح داده «به قدرت حاکم امکان دهد که علیه تروریسم جنگی اقدام کند».
لوموند دیپلماتیک نوامبر ۲۰۱۵
صفحه لوموند دیپلماتیک در انسان شناسی و فرهنگ
http://www.anthropology.ir/cooperation/566
بدیهی است که کسی نمی تواند ضرورت حفاظت از مکان های عمومی دربرابر اقدامات تروریستی را نفی کند و حملات هماهنگ ١٣ نوامبر گواه آشکار کاستی در خدمات امنیتی بوده است. با این حال، آیا باید عجولانه زرادخانه تازه ای برای محدودسازی آزادی های فردی سرهم کرد، درحالی که قوانین «ضد تروریستی» بی وقفه وضع شده و غالبا حتی پیش از اجرا تشدید شده است؟ حال و هوای خردگریزی و تزاید امنیتی به نگران کننده ترین عواقب می انجامد. اقداماتی مانند زندانی کردن «مظنونان» جهادگرایی، یا رادیکالیزاسیون به پلیس یا دستگاه اداری حق اعمال عدالت را می دهد و این امر شامل تصمیم گیری یک جانبه درمورد اقدامات محدود کننده آزادی ها نیز می شود.
پس از انجام یک رشته جنایات ازپیش اندیشیده شده برعلیه مکان های تفریحی و تجمع عمومی در شامگاه جمعه، تهییج احساسات مردم فرانسه قابل درک است. اما مقامات سیاسی مسئولیت دارند که بیشتر درمورد انگیزه های دشمنان و کارهایی که انجام می دهند بیاندیشند، تا این که به فکر خودستایی گذرا و بهبود محبوبیت لرزان خود باشند.
چنین امری دوراز دسترس است.
تاریخ انتشار
دوشنبه, بهمن ۵, ۱۳۹۴ – ۰۰:۵۲
شاخه اصلی
سیاسی
بیشتر بخوانیددرباره پس از کشتار ١٣ نوامبر : جنگ جویی مستانه
نزدیکی گام به گام عربستان سعودی و اخوان المسلمین: دگرگونیِ نگران کننده برای مصر
در اوضاعی که قیام های کشورهای عربی فرو نشسته اند، رقابت های عربستان و ایران موجب تحرکی چشم گیر در منطقه شده است. در این رودرروئی، عربستان محتاطانه به اخوان المسلمین نزدیک می شود. در حالی که تا کنون با آن سازمان مبارزه می کرد.
در فوریه ۲۰۱۴، مطبوعات عربستان بخشنامه دربار سعودی را منتشر کرد که به موجب آن، «هر وابستگی به جنبش های مذهبی یا روشنفکری، گروه ها یا تشکل هائی که از نقطه نظر کشوری، منطقه ای یا بین المللی تروریست شناخته می شوند ؛ هر حمایتی از هر نوعی به جهان بینی یا دیدگاه آن ها، هر گونه اظهار دوستی با آنان» مستوجب بیست و سه سال زندان خواهد بود. مهمترین تشکل مورد نظر، اخوان المسلمین بود. از همین رو، پادشاهی سعودی با همه توانش از کودتای نظامی در مصر ، در سوم ژوئیه ۲۰۱۳ (۱)پشتیبانی کرد که موجب سرنگونی محمد مرسی ، رئیس جمهوری منسوب به اخوان المسلمین شد. کودتائی که رئیس ستاد ارتش عبدالفتاح السیسی را به قدرت رساند. هیجده ماه پس از آن، چشم انداز دگرگون شده است. ریاض از هیئت سازمان فلسطینی حماس ، النهضه تونس یا الاصلاح یمنی، سه جریان وابسته به اخوان المسلمین استقبال کرد. درحالی که، اظهارات رسانه های عربستان سعودی در مورد اخوان المسلمین – بر خلاف هم قطاران شان در امارات متحده عربی- ظریف تر وسنجیده تر بود. تغییر موضع سعودی ها هیچ ارتباطی به مذهب و تفسیر متفاوت از قرآن ندارد. این امر به ژئوپولیتیک و روشی مربوط می شود که عربستان سعودی با آن شرایط منطقه را ارزیابی می کنند. در دوره های تاریخی جدید نیز، روابط سعودی ها و اخوان المسلمین از نشیب و فراز برخوردار بود. در سال های دهه ۱۹۵۰ و ۱۹۶۰، پادشاهی سعودی به کادرهای اخوان المسلمین که در مصر، سوریه و عراق تحت تعقیب قرار داشتند، پناه می داد. پس از سال ۱۹۷۹، ائتلاف با زعامت ایالات متحده در مبارزه با شوروی «امپراتوری شر» در افغانستان مستحکم تر شد. اما، جنگ نخست خلیج فارس و پایان جنگ سرد به این تفاهم پایان داد.
«آن ها جهان عرب را ویران کردند»
از همان سال ۲۰۰۲، شاهزاده نایف، وزیر کشور قدرتمند عربستان، در روزنامه کویتی السیاسه در برخورد به اخوان المسلمین شمشیر را از رو بست: «دلیل بسیاری از مشکلات جهان عرب، اخوان المسلمین است و در خود عربستان نیز آنان خسارت های بسیاری به بار آورده اند. ما غالبا از این گروه پشتیبانی کردیم و آن ها در مقابل، جهان عرب را نابود ساختند».(۳) منظور شاهزاده سعودی این بود که در دوران بحران خلیج فارس در سال های ۱۹۹۱-۱۹۹۰، اخوان المسلمین از عربستان در جنگ با صدام حسین پشتیبانی نکردند. باوجود این، شاهزاده از بیان دلیل دیگر خشمش خودداری کرد، که البته امیرهای دیگر منطقه نیز با عربستان هم رای بودند: نفوذ اخوان المسلمین در جامعه های اطراف خلیج [فارس] و شرکت آن ها پس از جنگ کویت در همه جنبش های اعتراضی سال های دهه ۱۹۹۰ که پادشاهی سعودی را هدف گرفته بود و استقرارپادشاهی مشروطه را طلب می کرد. زیرا، هرچند اخوان المسلمین خواهان برقراری دولت اسلامی بودند، اما دیدگاه سیاسی آن ها به انتخابات تکیه می کرد که با بینش عربستان تفاوت داشت. بینش عربستان بر وفاداری خدشه ناپذیر به خانواده سلطنتی سعودی تکیه می کند. وانگهی پادشاهی عربستان سعودی ترجیح داده بود که از سازمان های گوناگون سلفی پشتیبانی مالی بکند. سلفی ها از دخالت در زمینه سیاسی خودداری کرده و بدون توجه به ماهیت حکومت ها، به حمایت از قدرت های موجود فرا می خواندند، چه خانواده سلطنتی عربستان باشد و چه رژیم حسنی مبارک. و این امر موجب آرامش خیال عربستان بود.
در سال های ۲۰۱۳- ۲۰۱۱، پیشروی اخوان المسلمین در سراسر منطقه و تمایل سازمان هائی که خود را هم اسلامی می دانستند و هم تابع رای مردم، و امکان روی کار آمدن آن ها چشم انداز نگران کننده ای ایجاد می کرد که موجب هراس حکومت ریاض شده بود. و رژیم سعودی از مصر تا یمن، حرکت ضدانقلابی و ضدحمله ای سازمان داد که تا کنون بدون موفقیت بوده است.
هدف: تهران
از زمان شکست مفتضحانه اخوان المسلمین در مصر، اشتغال ذهنی عربستان بر ایران متمرکز است. هدف مقدم آن ها مهار این «تهدید» در عراق، سوریه، لبنان، فلسطین و یمن است و در این راه به ایجاد یک «جبهه سنی» علیه « المُهَرْطِقین الشیعه » (ملحدان شیعه) فرا می خوانند. توافق ایران و ۵ به علاوه یک بر سر برنامه هسته ای و چشم انداز مصالحه بین ایران و آمریکا، حتی این گزینش را اضطراری ساخته است.
چنین برمیآید که سلسله حاکم بر عربستان، راه های جدیدی – هر چند محتاطانه- اما با قاطعیت برای گفتگو با اخوان المسلمین یافته است. از این رو محتاطانه چرا که در دراز مدت، اخوان المسلمین همچنان خطری برای عربستان است از جمله در درون کشور؛ اما با قاطعیت، چرا که در کوتاه و میان مدت، تهدید ایران خطر بزرگتری است. بنا به اظهار منبعی نزدیک به این سازمان، تماس ها از ماه های آخر سلطنت ملک عبدالله برقرار شده، ولی پس از مرگ او در ۲۳ ژانویه ۲۰۱۵ و شروع پادشاهی برادر ناتنی او، سلمان افزایش یافته است.(۵) مداخله نظامی عربستان در یمن که ابتدا با دخالت نیروی هوائی و سپس نیروی زمینی انجام گرفت، بیانگر سیاست اراده گراتر پادشاه جدید در منطقه است و نیاز به ایجاد یک «جبهه سُنی» دارد.
نزدیکی دوطرف ابتدا در مورد یمن مشاهده شد و با پشتیبانی اخوان المسلمین کشورهای مختلف از تهاجم نظامی به سرکردگی عربستان، این نزدیکی آسان تر شد. طبیعی است که سازمان یمنی الاصلاح وابسته به اخوان المسلمین که در گذشته با حوثی ها به جنگ پرداخته بود، در درون ائتلافی قرار گرفته که از حمایت عربستان برخوردار است، به ویژه که با حضور ژنرال علی محسن الاحمر نقشی قابل ملاحظه ایفا می کند. پس از تسخیر عدن به دست نیروهای ائتلاف در ماه اوت گذشته، حکومت «رسمی»، نایف البکری، عضو الاصلاح، را به فرمانداری شهر عدن برگزید. اما این انتصاب مورد نارضایتی امارات متحده عربی که حضور نظامی چشمگیری دارد شده و تنش هائی برانگیخته و در نتیجه موقعیت او متزلزل شده است. عبدالمجید الزندانی، یکی از رهبران این سازمان و چند نفر از مسئولان آن به ریاض پناهنده شده اند، در حالی که تا سال گذشته ، حتی حق اقامت در عربستان را نداشتند. حکومت ریاض دست اللقاعده را در جنوب شرقی شبه جزیره عربی در منطقهء موکلا که در دست این سازمان است، باز گذاشته است.
تنها کشور عربی که عربستان سعودی پس از ماه ها تردید، تصمیم به شرکت در سرنگونی رژیمش گرفت، سوریه است. به رغم تحول در سیاست آمریکا و حتی فرانسه، رژیم سعودی، مثل دولت ترکیه هنوز مصمم است که بشار اسد را سرنگون کند. یک جنبش وحدت نیروهای اسلامی با رهبری ترکیه و کمک های قطر در درون «ارتش پیروزی» ایجاد شده که ائتلافی است از اخوان المسلمین که جبهه النصره، شاخه سوری القاعده نیز در آن شرکت دارد.
پیوند با حماس
آخرین نمونه انعطاف سعودی ها، نزدیکی با حماس است که مدت زیادی به ایران نزدیک بود. رهبری این جنبش در سال ۲۰۱۲ دمشق را ترک کرده و بین همبستگی با اخوان المسلمین در سوریه و نقاط دیگر و ایران دو دل است. ایران کمک نظامی قابل ملاحظه ای به حماس می کند. در حالی که در سال گذشته، چندین بار خبر سفر خالد مشعل، رئیس دفتر سیاسی حماس به ایران اعلام شده بود، سرانجام در ژوئیه ۲۰۱۵، وی از عربستان سعودی دیدار کرد. او توانست با پادشاه، ولیعهد و جانشین وی ملاقات کرده و به کدورتی چند ساله پایان دهد. او موفق شد آزادی زندانیان حماس در عربستان را کسب کرده ولی موجب خشم ایرانی ها شد. منصور حقیقت پور، معاون کمیسیون امنیت ملی و سیاست خارجی مجلس شورای اسلامی اظهار داشت: «این نخستین اشتباه حماس نیست (…) قبلا به آن ها گفته ایم، اما درک نکردند. (…) اگر حماس خط مشی خود را تصحیح نکند، نخواهد توانست از قدرت جمهوری اسلامی ایران استفاده کند». (۶).
خشم مصر
این نزدیکی به همان اندازه و شاید هم بیشتر- موجب ناخوشایندی مصر گشته است. در حالی که این کشور به تحریم غزه ادامه می دهد و پس از ویران کردن سه هزار ساختمان در مرز، قصد دارد با بستن آب به تونل ها، آن ها را مسدود کند. در همان حال، سخنان راشد غنوچی، رهبر النهضه (تونس) در سفر به ریاض در ژوئن ۲۰۱۵ درباره سازش حکومت قاهره و اخوان المسلمین بر تشویش ها افزوده است. از دیدگاه مصر، هیچ تفاوتی بین اخوان المسلمین، القاعده و داعش وجود ندارد. درست همان قیاسی که دولت اسرائیل در مورد حماس می کند. بخش با اهمیتی از حقانیت هیئت حاکمه مصر بر این متکی است که کشور را از دست اخوان المسلمین «خلاص » کرده است.
اگر چه مقامات رسمی کدورت روابط دو کشور را انکار می کنند، و منافع مشترک مصر و عربستان به میزانی است که از رودروئی دو کشور جلوگیری می کند، اما برداشت رسانه های مصر هواسنج خوبی برای نشان دادن نگرانی های دولت مصر است. بد نیست یادآوری کنیم که استقلال رسانه های مصر نسبت به حاکمیت، از زمان حکومت جمال عبدالناصر تا کنون، تا این حد کم نبوده است. برای مثال، هفته نامه دولتی رُوزالیوسف در اواخر ژوئیه به مناسبت سفر مشعل به عربستان مقاله ای از احمد شوقی العطار چاپ کرد که تاکید می کرد که «عربستان مصر را فروخته است» و به ازسرگیری روابط دیپلماتیک با ایران تشویق می کرد. محمد حسنین هیکل، مشاور پیشین ناصر در همان زمان در روزنامه لبنانی السفیراز این پیشنهاد پشتیبانی کرد (۷)
. اگر چه مصر از مداخله در یمن حمایت کرده اما از فرستادن سرباز به آن کشورخودداری می کند، در مورد مسئله سوریه نسبت به استراتژی سرنگونی رژِیم اسد دودل است. با این حال، روزنامه رسمی الاهرام ، در شماره ۹ سپتامبر، با انتشار مقاله ای به قلم روزنامه نگار بانفوذ، مکرم محمد احمد، رئیس پیشین سندیکای خبرنگاران در دوران مبارک، از کسانی که «از طرح امریکائی تقسیم خاورمیانه» پشتیبانی کرده بودند، انتقاد می کرد. در این مقاله، او از ارتش سوریه به خاطر دفاع از حاکمیت کشور تجلیل کرد. او می افزاید که پناهندگان نه از دست بشار اسد بلکه از سازمان حکومت اسلامی (داعش) می گریزند و از ارتش آزاد سوریه که به عقیده وی از افراد اخوان المسلمین تشکیل شده، نکوهش می کرد. نتیجه گیری او مضمون کلی مقاله را بازتاب می داد: «جنایت هایی که اسد مرتکب شده، در مقایسه با جنایت های تروریست ها ناچیز اند»
قابل درک است، دوستی خلل ناپذیر عربستان سعودی و مصر به یک اسطوره می ماند. و به رغم هم سوئی استراتژیکی بین دو کشور، آن ها مجبورند در زیر شبح اخوان المسلمین – که هم چنان موجب وحشت مصر است- با اختلافاتشان بسازند.
آلن گرش، ۲۹ سپتامبر ۲۰۱۵، مجله اینترنتی شرق بیست و یکم*
Alain Gresh : Rapprochement à petits pas entre l’Arabie saoudite et les Frères musulmans
Une évolution qui inquiète l’Égypte
*http://orientxxi.info/magazine/rapprochement-a-petits-pas-entre-l-arabie-saoudite-et-les-freres-musulmans,1032
پاورقی ها:
۱ – http://orientxxi.info/dossiers/l-egypte-deux-ans-de-pouvoir-du-marechal-sissi,0957
۲ – http://orientxxi.info/dossiers/les-freres-musulmans/les-freres-musulmans-dans-la,0722
۳ – http://ir.mondediplo.com/article1908.html
۴ – http://orientxxi.info/magazine/l-accord-sur-le-nucleaire-iranien-une-cle-pour-ouvrir-quelle-porte,0963
۵ – http://orientxxi.info/magazine/luttes-a-couteaux-tires-en-arabie,0796
۶- Can Saudi Arabia outbid Iran on Hamas ? », BBC Monitoring, 29 juillet 2015.
۷ – Calls in Egypt media to mend ties with Iran, amid perceived tension with Saudis », BBC Monitoring 19 août 2015.
درگیری های مرزی بین لبنان و اسرائیل: مسابقه [دستیابی] به گاز در مدیترانه
اکتشافات اخیر گاز طبیعی در آب های منطقه ای مصر تاییدی بر اهمیت منابع مدیترانه شرقی است. چنین موهبتی می تواند اقتصاد کشورهای ساحلی، که در مدتی طولانی وابسته به واردات آن بوده اند، را دگرگون کند. اما، فقدان مرزهای دریایی مشخص می تواند منشا یک درگیری جدید، عمدتا بین اسرائیل و لبنان باشد.
جمهوری لبنان و حکومت اسرائیل که به طور مجازی درحالت جنگ هستند، از زمان تاسیس حکومت یهود درسال ۱۹۴۸ هرگز به تعیین مرز بین خود اقدام نکرده اند. درحالی که دوکشورهمسایه هنوز اختلافات سابقه دار خود درمورد مزارع «شبا» را حل نکرده اند، ازسال ۲۰۱۱ برسر کنترل یک منطقه دریائی که ذخایری عمده از سوخت فسیلی را درخود نهان دارد منازعه دارند.
این منازعه برسرناحیه ای به مساحت حدود ۸۷۰ کیلومتر مربع است که بیش از ۳ درصد فضای دریایی ای را دربرمی گیرد که لبنان برآن درزمینه بهره برداری و استفاده از منابع اعمال حاکمیت می کند. این منطقه اقتصادی انحصاری پیش بینی شده برمبنای حقوق دریایی ازساحل تا ۲۰۰ مایل دریایی (حدود ۳۷۰ کیلومتر) را دربر می گیرد. با آن که برآورد میزان دقیق گازی که درزیراین محیط قراردارد با توجه به عدم امکان حفاری دشواراست، این منابع بسیار قابل ملاحظه اند. منطقه مورد مناقشه، بنابر پژوهش بیسیپ-فراتلند، شعبه بنیاد فرانسوی نیروی نفت جدید می تواند حاوی تا ۳۴۰ میلیارد مترمکعب گاز باشد.
فرض وجود یک «گنجینه» براساس اکتشاف دوسال پیش یک رگه، که برآن نام «کاریش» نهاده شد، تقویت شد که در یک ناحیه اکتشافی خیلی نزدیک به منطقه مورد مناقشه قراردارد. این میدان گازی، که ازنظر اهمیت درمیان یافته های دولت یهود درطول دهه اخیر درردیف پنجم است، حاوی بیش از ۵۰ میلیارد مترمکعب گازطبیعی است که دربرابر حدود ۲۵۰ و ۵۴۰ میلیارد مترمکعب ناحیه های «تامار» و «لویاتان» قراردارد که بنابر داده های شرکت های خصوصی مامور انجام کار، از جمله شرکت امریکایی « نوبل انرژی» دو رگه از مهم ترین رگه های کشف شده در حوزه لوانتین است.
شمار بسیار زیاد داوهای ژئواستراتژیک
حوزه گازی «کاریش» که به نظر بیروت در ۴ کیلومتری آب های منطقه ای لبنان قراردارد، نگرانی های دست اندازی اسرائیل بر ذخایر لبنان را احیا می کند. مقامات لبنانی به ویژه نگران حفاری افقی هستند که یک فناوری آزموده شده برای استخراج منابع واقع شده در میدان گازی یا نفتی پیوسته به آن است.
نگرانی لبنان به این خاطر بجا است که تفاوتی در تحرک نسبت به این امر بین این کشور و همسایه اش وجود دارد. اسرائیل باذخایر کلی گازی که درسال ۲۰۱۰ توسط کمیته وزیران آن حدود ۹۵۰ میلیارد مترمکعب برآورد شده – و طبق برآورد بریتیش پترولیوم درسال گذشته ۷ میلیارد مترمکعب مصرف داشته – تدریجا به صورت قدرت گازی منطقه درمی آید که بربهره برداری از گاز در دریا اشراف دارد. درجهت معکوس، لبنان همچنان ۹۶ درصد از نیازهای سوختی خود را وارد می کند و عمدتا به خاطر تفرقه های سیاسی داخلی کار بهره برداری مورد نظر خود را به تعویق می اندازد. با این حال، بسیاری از شرکت های خارجی، ازجمله اکسون موبیل، شل و توتال، نسبت به ذخایر دریایی آن ابراز علاقه کرده اند. بهره برداری ازاین گاز می تواند درتوسعه اقتصادی و رفاه مالی این کشور که زیربار یک بدهی معادل ۱۴۰ درصد تولید ناخالص داخلی خود کمرخم کرده موثرباشد.
سابقه این درگیری به ژوئیه سال ۲۰۱۱ می رسد، زمانی که اسرائیل رسما منطقه اقتصادی انحصاری خود را با مرزی که توسط لبنان درسازمان ملل متحد از سال ۲۰۱۰ به سوی شمال کشیده شده بود ترسیم نمود. تل آویو این کار را برمبنای توافق مرزی ای که درسال ۲۰۱۰ با قبرس امضا کرده و توافقی که درسال ۲۰۰۷ بین دولت های نیکوزیا و بیروت صورت گرفته انجام داده است. اما، مجلس لبنان هرگز این توافق را تائید نکرده زیرا آن را به طور قاطع برای منافع آتی خود مضرتشخیص داده است. ترکیه نیز به این توافق اعتراض نموده زیرا در این سند بخش شمالی جزیره قبرس (که ازسال ۱۹۷۴ دراشغال آنکارا است) دقیقا نقطه تلاقی مرزهای لبنان، قبرس و اسرائیل را تعیین نمی کند.
لبنان درسال ۲۰۱۰ ترسیم مرز خود را برمبنای توافق متارکه جنگی که درسال ۱۹۴۹ امضاکرده بود و براساس روال بین المللی، ازجمله روش بعد متساوی، که توسط توافق سازمان ملل به رسمیت شناخته شده بنانهاد و آن را درسال ۱۹۹۵ تایید نمود (۱). دولت یهود به نوبه خود هرگز این توافق دریایی را تصویب نکرده اما برتفسیرهای مقرراتی گوناگون آن تکیه می کند.
برای حل این نوع از منازعه دولت ها به طورکلی سه امکان دارند: مذاکرات مستقیم، توسل به روند حکمیت بین المللی یا مراجعه به دادگاه عدالت بین المللی که تاکنون در اختلافات بین تونس و لیبی در آغاز دهه ۱۹۸۰ به مداخله پرداخته است و امکان سوم رجوع به دادگاه دریایی هامبورگ است که توسط «توافق نامه سازمان ملل متحد درباره حقوق دریایی»( CNUDM ) پایه گذاری شده است.
این سه راه حل اختلاف تاکنون به حل حدود صد منازعه درمورد تعیین حدود مرزی دریایی توفیق یافته اما به نظرنمی آید که هیچ یک درمورد لبنان- اسرائیل کاربرد داشته باشد. به خاطر نبود توافق صلح بین دوکشور، به دشواری می توان انجام مذاکرات مستقیم بین طرفین را تصورکرد. پذیرش حکمیت بین المللی مستلزم شناسایی غیرمستقیم مشروعیت اسرائیل توسط لبنان است. سرانجام، راه رجوع به دادگاه هامبورگ به خاطر عدم شناسائی CNUDM توسط تل آویومنتفی است، اسرائیل تاکنون از چندین حکم یا اخطار دادگاه عدالت بین المللی تخطی کرده که ازجمله آنها محکومیت ساخت دیوار جداسازی درساحل غربی رود اردن درسال ۲۰۰۴ است.
دربرابر این بن بست، مانوورهای دیپلوماتیک می کوشد به توافقی «دوستانه» دست یابد و خطربالاگرفتن درگیری ها را محدود کند. یکی از پیشنهادها، که درسال ۲۰۱۲ توسط بیروت مورد بررسی قرارگرفت و سال بعد توسط اسرائیل رد شد حاوی این بود که بیش از نیمی از مثلث مورد اختلاف به لبنان واگذارده شود و به این ترتیب از «منطقه مورد اختلاف» کاسته گردد تا بتوان در آینده به حل اختلاف آن پرداخت.
درچنین زمینه ای، ناظران نگران بالاگرفتن تنش ها هستند. درکوتاه مدت، خطر رودررویی مستقیم درسایه جنگ سوریه که نقشه جغرافیا را مغشوش کرده و منافع ژئواستراتژیک راتغییرداده، ضعیف است. لبنان، که درعرصه سیاست عمیقا دچار تفرقه است و با اعتراضات اجتماعی رشد یابنده ای رودررو است، فوریت های دیگری دارد. حزب الله، که به طور نظامی در درگیری سوریه مداخله نموده، خواهان برقراری آرامش درجبهه جنوب است. حادثه ای که در ۱۹ ژانویه گذشته روی داد به خوبی این جزم اندیشی را نشان می دهد: پس از حمله اسرائیل در دشت جولان، حمله متقابل شبه نظامیان شیعه علیه شمال اسرائیل به طور نسبی محدود ماند.
برای حزب الله، رژیم سوریه ستون اساسی پلی است که آن را به تهران متصل می کند و دفاع از آن اکنون حتی برمبارزه علیه اسرائیل اولویت یافته است. حکومت یهود، که استقلال سوختی را یکی از اولویت های ملی خود قرارداده، طالب آرامش است زیرا نگران این است که پیشرفت سریع درکار بهره برداری از منابع گاز، که فاصله چندانی با منطقه مورد اختلاف ندارد دچار وقفه شود. بنابربرنامه زمان بندی اسرائیل، بهره برداری از «تامار» که درمارس ۲۰۱۳ آغاز شده با بهره برداری از «لویاتان» درآغاز سال ۲۰۱۶ تداوم خواهد یافت.
این دشمنی بین اسرائیل و لبنان با رشته ای از داوهای مرزی ژئواستراتژیک دیگری پیوند می خورد که می تواند آتش به باروت در منطقه ای بزند که درحال تبدیل شدن به یک مخزن گاز درسطح جهانی است. حوزه لوانتین حاوی ذخایری است که میزان آنها ۳۴۵۲ میلیارد مترمکعب گاز طبیعی برآورد شده که نزدیک به ۱۴ درصد ذخایر شناخته شده قطر است که دارای سومین ذخایر جهانی پس از روسیه و ایران است (۲). درپایان ماه اوت ۲۰۱۵، کشف یک میدان گازی «فوق العاده عظیم» توسط شرکت ایتالیایی «انی» این چشم انداز را تایید کرد. میدان گازی «ظهر» که در منطقه «شوروک» در ۱۹۰ کیلومتری شمال پرت سعید قراردارد حاوی ۸۵۰ میلیارد مترمکعب گاز طبیعی است. این میزان می تواند وضعیت سوختی مصر را تغییرداده و رقابت منطقه ای بین ۷ کشور ساحلی شامل ترکیه، سوریه، لبنان، اسرائیل،فلسطین، قبرس و مصر را تندتر می کند.
هیچ توافق دو یا چندجانبه ای، بجز توافق بین تل آویو و نیکوزیا درپایان سال ۲۰۱۰ و یک نزدیکی اخیربین مصر و قبرس (۳)، برای تعیین یک چهارچوب منطقه ای بهره برداری ازمنابع گاز انجام نشده است. سوریه که در مخمصه جنگ داخلی درگیراست درخارج اززمین بازی قراردارد. دمشق به دلیل اختلافات مربوط به سنجاک و آلکساندرت، که خلیج آن نیز سرشار از مواد سوختی است، مرزی تعیین نکرده است (۴).
پایان همکاری با مصر
اکنون مصر نگران دست اندازی تل آویو به منطقه اقتصادی انحصاری خویش است. این کشور ازهم اکنون اعلام کرده که با هرگونه صادرات گاز اسرائیل به اروپا از راه خط لوله گازی «آریش آشکلون» که از دو کشور می گذرد مخالفت می کند. با کشف میدان گازی مصری «ظهر» اکنون اسرائیل است که نگران تداوم برنامه های صادرات خویش – ازجمله قراردادی که دربهار گذشته با مصر بسته – و نیز موقعیت آتی خویش به عنوان یک تامین کننده مرجع مواد سوختی در منطقه است. این اکتشافات، بردوره ای طولانی از پیوندهای تنگاتنگ درعرصه سوخت بین دوکشور دردوران حکمرانی حسنی مبارک نقطه پایان می نهد. تاسال ۲۰۱۱، اسرائیل ۴۳ درصد گازخود را ازمصر وارد می کرد. روابط ممتاز دوکشور درپی سرنگونی حسنی مبارک حالت شکننده یافت و این امر عملیات خرابکاری در خط لوله گاز را دراثر «بهار عرب» درپی آورد.
این تحولات درحالی رخ می دهد که روابط دیپلوماتیک بین اسرائیل و ترکیه – دیگر متحد و تامین کننده سوخت حکومت یهود از طریق خط لوله نفتی باکو، تفلیس، جیهان و خط لوله گازی باکو، تفلیس، ارض روم – پس از رویداد «شناور آزادی» درماه مه ۲۰۱۰ (۵) تقریبا درحالت مرده بسرمیبرد اگرچه این امر اثری بر روابط بازرگانی دوکشور نداشته است.
اسرائیل برای پرهیز از انزوا به نزدیک شدن راهبردی با یونان و قبرس روآورده که تل آویو در آنها به چشم پاره سنگ سیاسی دربرابر ازدست دادن یک متحد عمده سیاسی و به عنوان سرپل هایی به سوی اروپا می نگرد. از سه سال پیش، برنامه ساخت خط لوله گازی و یک مرکز مایع سازی گاز که حمل گاز مایع به سوی اروپا را امکان پذیرمی سازد، بین نمایندگان سه کشور و اتحادیه اروپا مورد مذاکره است. همچنین، منافع مشترک با نیکوزیا به انجام برنامه هایی درآب های قبرس انجامیده است. شرکت های اسرائیلی «ولک» و «نفت انور» ۳۰ درصد از امتیاز میدان «افرودیت» در جنوب شرقی قبرس را در اختیاردارند که ذخایرگازی آن به ۱۴۰ میلیارد مترمکعب برآورد شده است.
ترکیه، که می کوشد انحصارخود را برمنطقه نفوذش در مدیترانه شرقی حفظ کند، با بدگمانی به قیمومت سوختی قبرس می نگرد که بخش شمالی آن را از سال ۱۹۷۴ در اشغال خود دارد. توافق اسرائیل – قبرس نیز با نارضایتی ترکیه مواجه شده و به ارسال کشتی های گشت زنی درآب های شمالی و جنوبی قبرس منجر شده است.
آخرین نقطه عدم توافق دراین منطقه پرخطر «غزه ساحلی»، رگه ای است که درسال ۲۰۰۰ توسط «بریتیش گاز» کشف شده که حدود ۴۰ میلیارد متر مکعب است. اسرائیل به طور رسمی حقوق حاکمیتی مقامات فلسطینی را براین میدان به رسمیت می شناسد اما مانع بهره برداری ازآن می شود. تاکنون هیچ گونه فعالیت حفاری در آن انجام نشده است.
۱- این پیمان که در دسامبر ۱۹۸۲ در مونته گوبی تصویب شد هم اکنون ۱۶۷ به آن پیوسته اند.
۲-
Selon US Geological Survey, mars 2010
۳- دو کشور توافقی در مورد میدان های گازی مشترک امضا کرده اند. مصر و نیکوزیا در سال ۲۰۰۳ در توافقی مرزهای دریائی مشترک را تعیین کردند.
۴- در سال ۱۹۳۹ ترکیه این دو منطقه را به خاک خود ضمیمه کرد . این امر از سوی دمشق برسمیت شناخته نشد.
۵- ۹ شهروند ترکیه طرفدار فلسطین در عملیات نظامی ارتش اسرائیل برعلیه هشت قایق کمک رسانی انسانی که می خواستند محاصره منطقه غزه را بشکنند، کشته شدند.
نویسنده: Bachir El-Khori
روزنامه نگار، بیروت
لوموند دیپلماتیک: اکتبر ۲۰۱۵
تاریخ انتشار
پنجشنبه, دى ۱۰, ۱۳۹۴ – ۱۲:۴۷
شاخه اصلی
اقتصاد سیاسی
بیشتر بخوانیددرباره درگیری های مرزی بین لبنان و اسرائیل: مسابقه [دستیابی] به گاز در مدیترانه
عواقب برافروزی آتش درخاورنزدیک: چه کسی واقعا پذیرای پناهجویان است؟
دولت های غربی وانمودمی کنند که با جاری شدن سیل پناهجویان درهفته های اخیر به گستردگی هرج ومرج درسوریه پی برده اند. ولی، تنها اقلیتی ناچیز ازسوری ها با تن دادن به سفری خطرناک و گریز از جنگ داخلی به اروپا رسیده اند. به طورعمده، سوری ها به یکی از دیگر نواحی کشورخود یا ترکیه، لبنان و اردن پناه می برند که این حضور انبوه تعادل اجتماعی- اقتصادی و سیاسی این کشورها را برهم می زند.
حامد حمدانی، ۱۵ ساله می گوید: «مادر با برادر کوچکم آنجا مانده است تا از سالمندترها نگهداری کند. او اصرار کرد که من با عمویم به ترکیه بیایم. اومی خواست که من درامان باشم، زیرا به خاطرشبه نظامیانی که کنترل عزاز را به دست گرفته اند، نگران من بود. حمدانی، اهل یکی از روستاهای این شهر کوچک واقع شده درشمال حلب، اکنون سه سال است که سوریه را ترک کرده است. در ژوییه ۲۰۱۲، پدرش دراثر بشکه انفجاری یکی از حمله های نیروی هوایی دولت کشته شد. چندهفته بعد، این نوجوان بامادر خود وداع کرد و همراه خانواده عموی خود، که ازترک کنندگان ارتش سوریه بود، عازم ترکیه شد.
هرپناهجو که روایتی ویژه ازفاجعه سوریه دارد، با گرفتارشدن دراین گرداب عظیم، تنهادریچه ای کوچک به فاجعه و عواقب آن در کشورهای همسایه می گشاید.
حامد حمدانی و خویشانش ابتدا در اردوگاه ترک اونجوپینار دراستان کیلیس مجاورمرز سوریه اقامت کردند. این محل یکی از ۲۲ مرکز روبازی بود که مقامات آنکارا ازسال ۲۰۱۱ در ۸ استانی که هم مرز سوریه است برپا کرده بودند. بنابراعلام کمیساریای عالی پناهندگان سازمان ملل، بیش از ۴ میلیون تن به خاطر جنگ داخلی ازسوریه گریخته اند و ۷.۶ میلیون تن نیز درداخل کشور آواره شده اند (۱). اکنون تقریبا نیمی از پناهجویان سوری درترکیه به سرمی برند (بنابراعلام کمیساریای عالی پناهندگان ۱.۹ میلیون تن) و ۸۰ درصد آنها دربیرون از اردوگاه ها هستند. به این ترتیب، خانواده حمدانی اکنون در یک آپارتمان کوچک دریکی از محله های مردمی گزیانتیپ، شهری که بیش از ۱۰ درصد ساکنانش سوری هستند، به سرمی برند. حامد حمدانی به عنوان گارسن دریک کافه کارمی کند و عمویش نیز مامورتحویل و پادوی آشپزخانه همان کافه است. آقای وائل حمدانی، عموی حامد می گوید: «اردوگاه کیلیس درابتدا تمیز و سازماندهی شده بود، ماچیزی کم نداشتیم اما برخی از همسایگان ما ناجور بودند. من تحمل حصار و بازرسی ورود و خروج را نداشتم. ارتش را به این خاطر ترک نکرده بودم که دریک پادگان محصور شوم. من به کار، تحرک و «نان آوری برای خانواده ام نیاز داشتم». اما حامد ازترک اردوگاه متاسف است زیرا در آنجا می توانست به مدرسه رود و درمیان «جوانان معقول»ی که درخیابان رفت و آمد می کنند باشد.
بنابرگفته رجب طیب اردوغان، رییس جمهوری ترکیه، این سیل پناهجویان «چالشی بزرگ برای ترکیه» است. درورای جنبه های تدارکاتی و امنیتی، به نظر علی بایرام اوغلو، روزنامه نگار، ترکیه به خاطر توجه به تصویرخود درجهان خواهان «پذیرفتن سوری ها درشایسته ترین شرایط ممکن» است. شماری از رسانه های بین المللی از کیفیت خدمات ارایه شده به پناهجویان سخن گفته اند. اردوگاه ها که به طور مشترک توسط کمیساریای عالی پناهندگان و مقامات ترک اداره می شوند، درخارج از شهرها قراردارند و ازآنها به عنوان غربالی برای پذیرش پناهنده استفاده می شود.
برای ترک این مراکز، فرد باید به مقامات بگوید که کجا می خواهد برود. با آن که آنکارا تاکید می کند که ورود به قلمروخود را برای پیکارجویان سازمان حکومت اسلامی (داعش) ممنوع کرده، درمطبوعات افشاگری هایی می شود مبنی براین که مقامات درباره واقعیت مبادلات با داعش خود را به ندیدن می زنند.
چالش دوم درمورد انسجام جامعه ترک است. مرز ۸۰۰ کیلومتری ترکیه – سوریه مجتمعی از جوامع قومی – مذهبی مرکب از ترکمن ها، کردها یا ارمنی ها و بنیادگراهای سنی یا علوی عرب یا ترک زبان است که حکومت ترکیه درطول یک قرن آنها را به همزیستی مسالمت آمیز واداشته است. گوناگونی قومی سیل پناهجویان جنبه بد سامان یافته ای از تاریخ جمعی است که ازنو فعال می شود. به طور منظم حوادثی رخ می دهد. درآغاز تابستان، درجنوب شرقی کشور، ترک های عرب زبان توسط ملی گرایان افراطی متهم شده اند که هجوم سوری ها به خاطر «عربی کردن» این ناحیه – به ویژه سنجاک الساندرت – که الحاق آن به ترکیه ازسال ۱۹۳۹ مورد نزاع بین ترکیه و سوریه است را ترغیب می کنند.
ترکیه که کنوانسیون ژنو را درسال ۱۹۵۱، باشرطی که تعهدش نسبت به اروپایی ها را محدود می کند، امضا کرده درسال ۲۰۱۳ قانونی درمورد خارجیان به تصویب رسانده که مفاد آن عمدتا بازنگرداندن اتباع سوریه و تسهیل صدور اجازه کاراست. همچنین، در آوریل ۲۰۱۴، اقدام به ایجاد یک دستگاه مدیریت کل مهاجران با مسئولیت مستقیم نخست وزیر کرده است. ازسوی دیگر، مقامات ترک دررا به روی استقرار قطعی سوری ها درترکیه نمی بندند. سوری های دارای تبار ترک یا ترکمن حتی به درخواست ملیت ترک ترغیب می شوند.
آزمونی سخت برای مهمان نوازی ترک
سرانجام، سومین چالش اقتصادی است. رشد جمعیت محلی، افزایش اجاره مسکن و هزینه زندگی و نیز کاهش گردشگری موجب اکراه مردم نسبت به پناهجویان می شود. بی گمان، هیچ رودررویی بزرگی رخ نداده و به طور کلی این کشور پناهگاهی نسبتا امن برای پناهجویان است. اما، جنگ سوریه دستاویزی برای رئیس جمهوری اردوغان است که ازآن به عنوان راهبردی برای بالابردن شمار آرای خود بهره می جوید (۲). احزاب ملی گرا براو خرده می گیرند که هویت ترک را دچار خطر می کند، درحالی که چپ لائیک بیم از آن دارد که اردوگاه های پناهندگان به صورت حیاط خلوت داعش درآید. آقای ناصر احسن، بازرگان اهل حلب که اکنون در ازمیر به سرمی برد، توضیح می دهد که: «پیش ازسال ۲۰۱۱، و پس از حذف روادید ورود، درترکیه از سوری ها استقبال می شد. آنها پول خرج می کردند و مبادلات بازرگانی دوجانبه را تقویت می نمودند. امروز همچنان از آنها استقبال می شود ولی وضعیت ایشان کاستی یافته است. احساس می شود که تلاش میزبانی کاهش یافته و به این خاطراست که برخی به فکر رفتن به اروپا افتاده اند».
هزینه مالی پذیرش پناهجویان همواره افزایش می یابد. در نیمه سپتامبر، نومان کورتولموس، معاون نخست وزیر گفت: «ما بیشترین تلاش مالی را می کنیم و زمان آن رسیده که ازما حمایت شود». او میزان هزینه صرف شده را «۷ میلیارد دلار ازسال ۲۰۱۱» اعلام کرد و اتحادیه اروپا را به «بی عملی و خودخواهی» متهم نمود.
اکنون لبنان نیز پذیرای بیش از ۱.۱ میلیون پناهجو، معادل یک چهارم جمعیت خویش است. به خلاف ترکیه، حضور این پناهجویان چندان موجب بسیج مقامات لبنانی نمی شود. این امر با توجه به وضعیت سیاسی کشور ابدا تعجب برانگیز نیست. سمت ریاست جمهوری بیش از یک سال است که خالی مانده (۳)، پارلمانی که دوره اش را «خود تمدید» کرده و هیات دولتی دارد که تنها به امور جاری می پردازد. تصمیم گیری های پی درپی درمورد بستن یا بازکردن مرزها بدون منطق ظاهری است. لبنان که دچار انسداد سیاسی شده، تنها به تدابیری جزیی درمورد پذیرش یا رد این یا آن گروه از پناهندگان و برقراری روادید ورود از فوریه ۲۰۱۵ می پردازد. به رغم ضرورت، هیچ کمک مالی انجام نگرفته و هیچ اردوگاهی ساخته نشده است. به رغم کمک های کمیساریای پناهندگان و شماری از سازمان های غیردولتی محلی و بین المللی، پناهجویان در «کشوری که به حال خود رهاشده» بی پناه رها شده اند و این موجب خشمی شده که جوانان علیه سیاستمداران ابراز می کنند.
در بیروت، پاسخ مردم درخیابان به این پرسش که پناهجویان سوری درکجا هستند این است که: «آنها درهمه جا و هرکجا هستند». درخیابان ها، تصادفی نیست که درکنار یک ساختمان یا گوشه پیاده رو دیده شود که یک خانواده پناهجو دور سفره ای که بر روی روزنامه هایی که برزمین چیده شده، به خوردن غذایی مختصر مشغولند. به طورمنظم نیز چادرهایی که برآنها نام کمیساریای عالی پناهندگان سازمان ملل نقش بسته در معدود زمین های خالی پایتخت دیده می شود. رادوان الزین، روزنامه نگار لبنانی، نشسته درکنارمیز یک کافه در محله الحمرا می گوید: «ابتدا سوری های ثروتمند رسیدند. بعد آنها که ثروت کمتری داشتند و اکنون فقیرترین ها ازراه می رسند. آنها به هرصورتی که می توانند گذران زندگی می کنند و ما نیز با آنها همین کار را می کنیم. اما برخی، دلزده از وضعیتشان، به سوریه بازمی گردند. اخیرا از مرگ یک روزنامه فروش که در محله شناخته شده بود آگاه شدیم. او سرانجام به زادگاهش بازگشت و در آنجا دریک بمباران کشته شد».
به نظر پزشکان بدون مرز، اکثرپناهجویان سوری از «اختلال روانی» ناشی از احساس رهاشدگی رنج می برند و زندگی شان دچار «ناپایداری بزرگ» است. کمیساریای عالی پناهندگان به نوبه خود نگران این است که تنها ۱۰۰ هزارکودک از مجموع ۴۰۰ هزارتن به مدرسه می روند. زیرسنگینی رویدادهای غیرقابل اجتناب اخیر و میراث سه دهه حضور نظامی سوریه در لبنان (۲۰۰۵ – ۱۹۷۵) لبنانی ها بیش از هرچیز نگران شمار پناهجویانی هستند که شمار آنها را درحدی وسیع بیش از میزان برآورد شده می دانند. پس از آغازدرگیری ها درسال ۲۰۱۱، دو اردوی آشتی ناپذیر رودررو قرارگرفتند. درحالی که سنی ها اکثرا از اپوزیسیون سوریه حمایت می کنند، حزب الله قویا به یاری رژیم سوریه پرداخته است. طبق معمول، مسیحی ها بین این دو تقسیم شده اند. یک مسئول سیاسی که می خواهد ناشناس بماند می گوید: «دربرخی محافل، غیض نسبت به سوری ها ازبین نرفته است. جنگ داخلی درآن سوی مرز هم به عنوان تنبیه برای کسانی که به مدت ۳۰ سال کشورما را اشغال کردند دیده می شود وهم چون یک خطر بزرگ بی ثباتی برای اقلیت های غیرمسلمان منطقه درصورت سقوط رژیم ».
شهرمرزی سنی نشین بقای سوریه، ارصل در باریکه ای با پیوندهای جمعیتی با قلمون سوریه قراردارد. به تدریج که نبردها در منطقه ی بین رژیم که از حمایت حزب الله برخوردار است از یک سو، و دستجات مختلف اپوزیسین – عمدتا جبهه النصره نزدیک به القاعده – ازسوی دیگر گسترش می یابد، سیل پناهجویان افزایش یافته و جمعیت شهر را ۳ برابر کرده است. جهادگرایان مسلح اپوزیسیون سوریه درمیان انبوه غیرنظامیان ظاهرشده اند و پرچم داعش سربرآورده است. درواکنش به این امر، حزب الله با این که متعهد به این بود که درحمایت از دولت تنها درخاک سوریه اقدام کند، وجود تهدید سنی را بهانه کرده و به مداخله پرداخته است. رودررویی های خونبار موجب کشته شدن دهها تن و دخالت شدید ارتش لبنان درطول تابستان ۲۰۱۴ و سپس درماه مه ۲۰۱۵ شد.
در نبود پاسخ سازماندهی شده حکومتی، ارتباط های مذهبی جای آن را می گیرد. کلیساهای مسیحی، شامل فرقه های مختلف، که فعال و همبسته هستند یک شبکه همبستگی تشکیل می دهند که امکان می دهد همکیشان پناهجوی خود را حمایت کنند. به همین ترتیب، برخی از محله های مردمی تریپولی و بیروت، که پیشتر پذیرای کارگران سوری بودند، اکنون مانند اردوگاه های فلسطینی نهرالبارد، شتیلا، برج البراجنه و عین الخلوعه محل رسیدن پناهجویان هستند. سرانجام، برخی از خانواده های سوری درمناطق روستایی یا دورافتاده لبنان با ارایه خدماتی چون نگهبانی و باغبانی پناه می جویند. گاه مخالفت ها برمبنای توافقی مشترک مکتوم می ماند. به عنوان نمونه، درجنوب کشور، درشهر بنت-جبیل، با آن که پایگاه حزب الله است، خانواده های سنی ای زندگی می کنند که از مناطق درعا و رقه آمده اند. برای پناهجویان، سکوت یا به عبارت دیگر عدم ابراز باورهای مذهبی و سیاسی، قانونی تلویحی برای بقا است که جایی نوشته نشده اما با دقت و وسواس رعایت می شود.
سومین کشور تاثیر پذیرفته از جنگ اردن است که بنابراعلام کمیساریای عالی پناهندگان پذیرای ۶۳۰ هزار پناهجوی سوری است. اردن هرگز پذیرش پناهجو را متوقف نکرده است. آخرین موج عمده به سال ۲۰۰۳، زمان اشغال عراق توسط ائتلاف انگلیسی- آمریکایی بازمی گردد که موجب هجوم گسترده عراقی ها (صحبت از ۳۰۰ هزارتن است) شد که ثروتمندترین هایشان در اردن مستقرشدند و برخی دیگر نیز به اروپا رفتند یا به عراق بازگشتند.
امروز نیز مانند آن دوران همبستگی بین مردم نقش دارد. این امر در درعای سوریه و الرمتای اردن پیش آمده است. دوشهر خویشاوند که در دوسوی مرز به خاطر پیوندهای دیرین اجتماعی و بازرگانی (قبیله ای، ازدواج، قاچاق، کاروانسراها و…) به سوی یکدیگر کشیده می شوند.
دو زن اهل درعا، درکنارهم نشسته و داستان حکایت می کنند. یکی از آنها مادر و دیگری خاله دوجوانی هستند که درسال ۲۰۱۱ توسط دستگاه های امنیتی بازداشت شدند. آنها تنها به این خاطر که روی دیوارمدرسه نوشته بودند «برو پی کارت» زندانی و شکنجه شدند. این کار موجب آغاز تظاهراتی شد که به رغم سرکوب درسراسرکشور گسترش یافت و سپس به درگیری خونبار منجرشد. خانم امقاسم، مادر دوجوان می گوید: «بچه ها دروضعیتی رقت انگیز به ما تحویل داده شدند. ما چیزی نگفتیم، چه می توانستیم بگوئیم؟ نمی خواستیم آنجا راترک کنیم اما ناگزیر به این کار شدیم. خانه ما مورد استفاده تیراندازان نخبه قرارمی گرفت. همه ساکنان درعا داستان هایی مشابه را برای شما حکایت می کنند. همه آنها به شما خواهند گفت که هیچ یک به میل خود آنجا را ترک نکرده است. آنها به شما خواهند گفت که حتی یک فرد از اهالی الرمتا نیست که پذیرای یک خانواده پناهجو نشده باشد». درواقع، همه اهرم های همبستگی، ازجمله خانوادگی، روستایی، قبیله ای یا اقتصادی در جهشی فعال شد و به بازیافت هایی منجرشد که حتی خود ساکنان رانیز متعجب کرد. کمی مانند این که دوره ای سپری شده – که منطقه حوران با هماهنگی با گالیله شکل می گرفت و گردش آزاد انسان ها هنوز امکان پذیربود – ازنو زاده شده است.
کاروان های اهدایی عربستان سعودی
دولت اردن، با منابع و امکانات کمتراز همتای ترک خود، اما کمی داوطلبانه تر از همسایه لبنانی کوشیده با جریان پناهجویان همراهی کند. درپایان ماه ژوییه سال ۲۰۱۲، اردوگاه زعتری درشمال کشور ایجاد شد. درآن زمان، اردن روی تجربه های پیشین با فلسطینی ها که درسال های ۱۹۴۸ و ۱۹۶۷ رخ داده بود و نیز تجربه کارگران خارجی که درزمان نخستین جنگ خلیج فارس ۱۹۹۱ – ۱۹۹۰) ازعراق گریخته بودند حساب می کرد. به اینها باید موج تبعیدی های را افزود که از مراحل مختلف خشونت مذهبی به وجودآمده براثر اشغال عراق درسال ۲۰۰۳ ایجاد شده بود.
خیلی سریع، تنش های بین اردن و تبعیدی های سوریه، و نیز سربرآوردن اعتراض اجتماعی درمیان مردم محلی، مقامات را به این واداشت که به پرونده پناهجویان توجه کنند. مفهوم «اردوگاه» ظاهرشد و موجب ردیف شدن چادرها و کاروان ها شد. به طوررسمی، ۶ اردوگاه وجوددارد که درشهرهای اصلی شمال قراردارند. اما اردوگاه های دیگری نیز، عمدتا درشهرهای مرکز کشور، پیش از برچیده شدن پدیدار شد. درعمل، دولت اردن تنها برای ساختن اردوگاه های زعتری (۲۰۱۲) و ازرق (۲۰۱۳) که به ترتیب برای اسکان ۱۲۰ و ۱۳۰ هزارتن درنظرگرفته شده بود درجستجوی زمین برآمد.
هزینه مالی و عملکرد این تاسیسات ازسال ۲۰۱۲ دومیلیارد دلار برآوردشده که ۹۰ درصد آن از کمک های مشارکت کنندگان خارجی، ازجمله سلطنت های خلیج [فارس] تامین شده است. (مطلب داخل کادر در ادامه مقاله بخوانید).
درعرصه عمل، کمیساریای عالی پناهندگان جنبه اداری و اخیرا توزیع خدمات را با بهره گیری از تخصص «دفتر کمک ها و کارهای سازمان ملل» به عهده دارد (۴). به طور کلی، ارزیابی سازمان ملل این است که هزینه کلی پذیرش پناهجویان سوری درسال ۲۰۱۵ به ۳ میلیارد دلار خواهد رسید. باید دانست که پادشاهی اردن درسال ۲۰۱۴ فقط ۸۵۴ میلیون دلار یعنی ۳۸ درصد از ۲.۳ میلیارد دلاری که می باید صرف پناهجویان می کرد را دریافت نموده است.
با توجه به این که بیشتر هزینه ها در اردوگاه های ترکیه صرف می شود تا در زیرساخت ها، زعتری و ازرق تدریجا به صورت شهر درمی آیند. کاروان و سپس خانه های پیش ساخته اهدایی عربستان سعودی جایگزین چادرها می شود. درخت کاشته می شود و برخیابان ها نام های زیبایی چون یاسمن، عناب و غیره نهاده می شود. درطول خیابان اصلی اردوگاه زعتری، مغازه ها و کارگاه های گوناگون درکناریکدیگر قرارگرفته است. بسیاری با استفاده از دوچرخه های اهدایی شهر آمستردام درحال رفت و آمد هستند. امارات متحده عربی تامین مالی بخشی از کارهای زیرساختی مانند لوله کشی آب یا ساخت شبکه فاضلاب را تقبل کرده است. به رغم این کوشش ها، دو اردوگاه که دروسط بیابان ساخته شده، چندان مناسب نیست و شمار ساکنان آن از ۱۵۶ هزارتن درماه مارس ۲۰۱۳ به ۷۹ هزارتن درماه اوت گذشته یعنی یک سوم ظرفیت پذیرش آن کاهش یافته است. پناهجویان تنها یک هدف دارند: رسیدن به شهرها به ویژه امان و جذب شدن در آنها. منظر شهری و اجتماعی، به ویژه درشمال اردن ازاین امر تاثیر پذیرفته است. سوری ها که به خاطر مهارت در صنعتگری، آشپزی و بازرگانی شهرت دارند، قابلیت های خود را عرضه می کنند. کارگاه های آهنگری و نجاری، رستوران و مغازه های عمده فروشی درهمه جا گشایش می یابد. صنعت ساختمان از تقاضای مسکن ازسوی پناهجویان مرفه بهره می گیرد، درحالی که بازرگانان سوری در منطقه الحسن دربخش هایی چون کشاورزی – غذایی سرمایه گذاری می کنند. در امان، تابلوهای معتبرترین نام های تجاری دمشقی شیرینی پزی مانند بکداش، بستنی سازی ای که درسال ۱۸۸۵ تاسیس شده ظاهرگردیده و بیشتر مشتری های برخی از کافه ها سوری هایی هستند که عادت های خود را کم و بیش دنبال می کنند.
ادعای تهدید برای هویت ملی
با جریان بی وقفه پناهجویان نورسیده، که دانش شهرنشینی شان برای خرده بورژوازی های اردن نمونه و سرمشق بود، به صورت مهمان هایی ناخوانده درآمده اند و سختگیری هایی ازسوی مقامات به چشم می خورد. کنترل های مرزی افزایش یافته و افرادی که غیرقانونی به اردن وارد می شوند، به رغم خطری که دربردارد، ممکن است به مقامات سوری تحویل داده شوند. باید دانست که نه اردن و نه لبنان هیچ یک امضا کننده کنوانسیون ژنو نیستند و ازاین رو خود را متعهد به شرح وظایف و تعهدات آن نمی دانند.
در اردن نیز مانند لبنان و ترکیه، پناهجویان گروگان مسایل سیاست داخلی هستند. بخشی که خود را «مخالفان چپ» خوانده و پیشرو و ضد امپریالیست می داند، پناهجویان را متهم می کند که درعین حال هویت ملی و امنیت اردن را تهدید می کنند. این امر را می توان در روزنامه های نزدیک به رژیم دمشق خواند: «بیشتر پناهجویان سوری دربیرون از کشورخود از طبقات اجتماعی ای هستند که قادر به تطبیق خود با تکثرگرایی و شیوه تمدنی خاص سوریه نیستند (۵)». این مخالفان چپ درزمان انتخابات مجلس قانونگذاری و شهرداری ها درسال ۲۰۱۳ به بازی گرفته شدند تا جلوی اعتراضات مردمی و تضعیف اخوان المسلمین گرفته شود. این صداهای بیگانه ستیز مرتبا شنوندگان بیشتری می یابد و همراه با موفقیت های میدانی جهادگرایان بدگمانی ها رشد می کند. دولت نیز ازوضعیت استثنایی ایجادشده دراثر هجوم پناهجویان برای توجیه کندی اصلاحاتی که درسال ۲۰۱۱ درجریان «بهارعرب» وعده داده بود استفاده می کند.
ازنظرگستردگی، سیل مهاجرت سوری ها از مهاجرت فلسطینیان درسال ۱۹۴۸ پیشی گرفته و البته باید درباره تاثیرات سهمگین چنین امواجی ازخود پرسش نمود. مقاومت جوامع میزبان و ظرفیت آنان در جذب وضعیت هایی ازپیش فاجعه بار کاملا قابل ملاحظه است. با این حال، درمیان مدت وضعیت مرزهای ملی، که دراثر سیل پناهندگان و تردد گروه های پیکارجو درهم ریخته، نامطمئن است. درمورد حالت جسورانه و اراده گرایانه ترکیه، این امر درتقابل با فقرفکری و اخلاقی پاسخ های لبنانی و اردنی است درحالی که هردو جامعه همراه با سوریه زادگاه زبانی و فرهنگی مشابهی دارند.
۱-
« ۲۰۱۵ UNHCR country operations profile. Syrian Arab Republic ».
۲- مقاله « شوق مفرط مبارزه جوئی رئیس جمهوری ترکیه» لوموند دیپلماتیک سپتامبر ۲۰۱۵
۳-
Faute de quorum à l’Assemblée et de majorité claire pour M. Samir Geagea, le chef des Forces libanaises soutenu par l’Alliance du 14-Mars du sunnite Saad Hariri, ou son rival Michel Aoun, du Mouvement patriotique libre allié au Hezbollah chiite.
۴-
Créé en 1948, cet organisme de l’ONU aide les réfugiés palestiniens du Proche-Orient.
۵-
Al-Akhbar, 11 septembre 2014. Devant le tollé, le journal a dû présenter ses excuses pour avoir autorisé la publication de cette tribune.
۶-
Cf. « Jordan : protests, opposition politics and the Syrian crisis », Arab Reform Initiative, juillet 2014.
مطلب داخل کادر
در خلیج فارس، بیشتر پول تا پذیرش پناهنده
نوشته اکرام بلقاعد
«چرا کشورهای خلیج فارس کاری برای پناهجویان نمی کنند؟». این پرسش که در شبکه های اجتماعی و همه مطبوعات جهانی مطرح است، نوری بی رحمانه برعملکرد امیرنشین های نفتی برای پذیرش سوری ها – یا یمنی هایی که کمتر از آنها صحبت می شود – که کشورخود را ترک می کنند می افکند. هیچ یک از ۶ کشور عضو شورای همکاری خلیج [فارس] امضاکننده کنوانسیون ژنو درمورد پناهندگان نیست و قانونی برای ایجاد امکان اسکان کسانی که ازدرگیری ها می گریزند ندارد. ازاین رو، برای آنها موضوع ایجاد اردوگاه های پناهندگان منتفی است.
درسال ۱۹۴۸ نیز، سلطنت سعودی مرزهای خودرا به روی فلسطینیانی که براثر تاسیس حکومت اسرائیل رانده شده بودند با این بهانه بست که توانایی پذیرش آنها را ندارد. امروز، این ۶ کشوری که درشمار ثروتمندترین کشورهای دنیا هستند براین تاکید می کنند که منابع مالی کمک های بشردوستانه به سوری ها را، عمدتا در لبنان و اردن، تامین می کنند. براین روال، درسال ۲۰۱۵ کویت می باید ۳۰۴ میلیون دلار به بنیادهای سازمان ملل متحد پرداخت کند، درحالی که عربستان سعودی ۲۰ میلیون دلار برای اردوگاه های اردن اختصاص داده و ایالات متحده که بیشترین کمک را می کند، پرداخت ۱.۱ میلیارد دلار برای سراسر منطقه را تعهد کرده است.
سارالی ویتسون، مدیربخش خاورمیانه دیدبان حقوق بشر می گوید: «کشورهای خلیج فارس بیشتر بر جنبه مالی تاکید می کنند تا گشودن مرزهای خود». درعمل، وضعیت کمی پیچیده تر است. اگرچه عربستان سعودی ازسال ۲۰۱۱ برای سوری ها اجازه کارصادر نکرده، اما امارات متحده عربی از آغاز درگیری ها پذیرای ۱۵۰ هزار تن شده است. یک مهاجر مراکشی ساکن ابوظبی توضیح می دهد که: «این کار مورد به مورد انجام می شود. غالبا کسانی هستند که ازپیش در امارات خانواده داشته اند و می توانند در اینجا کار پیدا کنند. برای مقامات موضوع گشایش فضا مطرح نیست». درهمه موارد، قاعده اساسی تحمیل شده براین بخت یاران این است که هرگونه فعالیت سیاسی برایشان ممنوع است.
لوموند دیپلماتیک اکتبر ۲۰۱۵
نویسنده: Hana Jaber
فرستاده ویژه لوموند دیپلوماتیک،
پژوهشگر مشترک درکرسی استادی تاریخ معاصر دنیای عرب، کالج فرانسه.
تاریخ انتشار
سه شنبه, دى ۸, ۱۳۹۴ – ۱۹:۴۴
شاخه اصلی
جنگ، مرگ و فاجعه
بیشتر بخوانیددرباره عواقب برافروزی آتش درخاورنزدیک: چه کسی واقعا پذیرای پناهجویان است؟
ایالات متحده در میان شن های روان خاورمیانه آیا با ژئوپولیتیک منطقه ای جدیدی روبه روهستیم؟
سرانجام فشارهای اسرائیل نتوانست آمریکا را از امضای توافق در مورد مسئله هسته ای ایران بازدارد. اما، آیا این تفاهم ژئوپولیتیک خاورمیانه را دگرگون خواهد کرد؟ آیا ایران و آمریکا را به همدیگر نزدیک خواهد ساخت؟ آیا مبارزه با دشمن مشترک، یعنی داعش ائتلاف های موجود منطقه را برهم خواهد ریخت؟
مدافعان و همچنین مخالفان توافق امضا شده در این نکته هم نظرند که فحوای پیمان ایران و «١+ ۵» از چارچوب تنگ و درضمن حساس مسئله هسته ای و گسترش آن فراتر می رود. این معاهده نشانهء پذیرش جایگاه ایران در خاورمیانه از سوی آمریکاست و به توهمی که در اثر جنگ اول خلیج فارس (١٩٩٠-١٩٩١) پدید آمد و در اثر سیاست های جورج بوش پس از ١١ سپتامبر تقویت شد، پایان داد. سیاست هائی که هدفش تسلط انحصاری آمریکا بر منطقه بود. قدرت نظامی آمریکا که از دست «امپراتوری شر» شوروی خلاص شده بود، قصد داشت از شر «دولت های تبهکار» از افغانستان تا عراق، از ایران تا سوریه نیز راحت شده و بالاخره «نظم لیبرال» و دسترسی «آزاد» به نفت را میسر سازد.
پس از شکست مفتضحانه نظامی در عراق و افغانستان، این کار از توان آمریکا خارج است. در افغانستان آیندهء رژیم به حضور سربازان آمریکائی بسته است. افکار عمومی آمریکا که در اثر بحران اقتصادی و عدم رسیدن به نتیجه ملموس در صحنه عملیات شکننده شده، از دستِ این «شرقِ بغرنج» خسته شده و انتخاب باراک اوباما این سرخوردگی را بازتاب می داد.
همان طوری که گراهام فولر، مامور پیشین سیا و یکی از بهترین کارشناسان منطقه ابراز می کند «ایالات متحده پس از ناکامی های سخت در عراق ، أفغانستان، سومالی، ایران و شکست های سیاسی دیگر، سرانجام پذیرفته که استراتژی سنتی سلطه گرانه امریکا در خاورمیانه به نتیجه نمی رسد». این «در شرایطی است که ایران احتمالا از دوره حکومت ناصر به این سو مهمترین دولتی است که با اتخاذ موضعِ واضحِ مخالف و قاطع توانائی آمریکا را در اقدام آزادانه و مصون از مجازات به چالش می کشد.» (١)
بنابراین، قصد آمریکا اتخاذ استراتژی هوشمندانه ای در برابر ایران برای هماهنگ کردن خود با محدودیت قدرتش و نیز بلبشوی منطقه ای است. به این معنی که دست کم تا حدودی ایران را وارد در بازی منطقه ای خود کند و به ویژه در مبارزه با سازمان دولت اسلامی، دشمن قسم خوردهء تهران، که نه بمباران های منظم هواپیماهای آمریکائی، فرانسوی یا بریتانیائی، و نه «ضد حمله های» ارتش عراق قادرنیستند آنرا متزلزل کنند. نشانهء نمادین مخمصه آمریکا ماجرای «گردان ٣٠» «شورشیان میانه رو» در سوریه است که آمریکائیان آن را آموزش داده بودند. ابتدا قرار بود که این گردان از ۵٠٠٠ نفر تشکیل شود، اما پس از یک روند عضوگیری فقط ۵۴ نفر را آموزش دادند (با صرف هزینهء ۴١ میلیون دلاری). دیری نپائید که سرکردگان آن ها به اسارت النصره، شاخه القاعده در آمدند. پس از این که این افراد از نقش النصره در مبارزه با رژیم تجلیل کردند، آزاد شدند (٢). این امر قابل فهم است، خاورمیانه شن های روانی شده است که آمریکا تلاش می کند در آن فرو نرود و جائی است که تشخیص دوست از دشمن کار آسانی نیست.
بخشی از موفقیت استراتژی آمریکا وابسته به توانائی اوباما است در به تصویب رساندن پیمان مربوط به مسئله هسته ای ایران در کنگره. بنیامین نتانیاهو همه نیرویش را به کار برده و کلیه طرفداران آمریکائی اش را که مسئله به اصطلاح امنیت اسرائیل را رکن اصلی تعهد سیاسی شان در امریکا قرار داده اند، بسیج کرده بود. او با شکست روبرو شد و رئیس جمهوری آمریکا آن قدر از حمایت سناتورها برخوردار است که بتواند تشبثات نمایندگان جمهوری خواه را خنثی کند. به رغم وجود تنش های جدی بین این دو رئیس دولت، پشتیبانی آمریکا از اسرائیل دوام خواهد یافت، گرچه احتمال دارد که این رودرروئی ها نشانه هائی از خود باقی گذارند، از جمله در میان جماعت یهودی آمریکا. البته این امر واقعیت دارد که فراتر از مسئله فلسطین، چه در عراق و چه در سوریه، اسرائیل نقشی ثانوی دارد. بیشتر مایه درد سری است برای کاخ سفید؛ آن چه اهمیت دارد این است که هم چون دوران جنگ علیه عراق در ١٩٩١-١٩٩٠، بتوان از ماجراجوئی های اسرائیل جلوگیری کرد.
اطمینان بخشیدن به کشورهای خلیج فارس
پس از امضای توافق هسته ای با ایران، اوباما مجبور شد به کشورهای خلیج فارس تضمین بدهد که جهت گیری ائتلاف های موجود تغییر نخواهد کرد. کنترل منطقه و نفت آن، و در وهله اول عربستان سعودی، برای ایالات متحده برگ برنده نیرومندی به شمار می رود، حتی و شاید بخصوص که این نفت، ابتدا مصرف کشورهای آسیا را تامین می کند. رئیس جمهوری آمریکا توانسته به روسای دولت های منطقه یادآوری کند که بر خلاف ادعای برخی از ناظرین، «محوریت» آسیا در سیاست خارجی امریکا هیچ گونه تعهدزدائی نسبت به کشورهای خلیج [فارس] ایجاد نمی کند. در این کشورها، آمریکا دارای ٢۵ هزار سرباز، پایگاه هائی در بحرین و قطر و تسهیلات در همه آن هاست. قرار است تا سال ٢٠٢٠ میلادی، تعداد ناوگان آمریکا در منطقه از ٣٠ به ۴٠ افزایش یابد. ایالات متحده برتری تکنولوژی «شورای همکاری خلیج[فارس]» را بر ایران ضمانت می کند. فقط عربستان سعودی به تنهائی ٨٠ میلیارد دلار تا سال ٢٠١۴ صرف هزینه های نظامی کرده است (در مقابل ١۵ میلیارد برای ایران)، و در چهارچوب توافق هسته ای، فروش یا انتقال تسلیحات سنگین به ایران به مدت ۵ سال ممنوع شده است (٣)
در نشست سران بین رهبران «شورای همکاری خلیج[فارس]» و رئیس جمهور امریکا در ماه مه ٢٠١۵ در کمپ دیوید ، وعده های کمک نظامی، تضمین های امنیتی و تعهد دفاع از تمامیت ارضی کشورهای خلیج [فارس] داده شد که در جریان دیدار جان کری با شورای همکاری خلیج در سوم اوت مورد تاکید قرار گرفت. این کشورها آشکارا از توافق هسته ای حمایت کردند، هر چند این کار با دودلی همراه بود و وزیر امورخارجه عربستان سعودی در ٢٣ ژوئیه اعلام کرد که این قرارداد از دسترسی ایران به بمب اتمی جلوگیری می کند. دیدار ملک سلمان از واشینگتن در ۴ سپتامبر بر مصالحه ای مهر تایید زد که بدون دردسر نخواهد بود.
متحدین پر دردسر
ریاض متحد راحتی نیست. این کشور مواضع یک جانبه ای اتخاذ می کند که برای آمریکا دردسرآفرین است، مثل مداخله در یمن که آمریکا مجبور شد از آن حمایت کند؛ اما تلاش می کند که آن را محدود کند ، بدون این که موفقیت چندانی تاکنون کسب کرده باشد ایالات متحده واقف است که این مناقشه ممکن است به رودرروئی ایران و عربستان بیانجامد، در حالی که اعتراف می کند که تعهدات ایران نسبت به حوثی ها محدود است. از سوی دیگر، آمریکا نسبت به استراتژی سعودی ها یعنی ایجاد «جبهه سنی» با نگرانی می نگرد، جبهه هائی که از اخوان المسلمین تا برخی جناح های سوری وابسته به القاعده – از جمله جبهه انصره- را در بر می گیرد. یا همینطور، نسبت به بی عملی عربستان نسبت به فعالیت های القاعده در شبه جزیره عربی که حتی پرچم آن بر فراز برخی ساختمان های عدن به چشم می خورد. همه این تصمیم ها موجب نگرانی ایرانی ها شده و اقدامات آمریکا را در ایجاد جبهه متحد علیه سازمان حکومت اسلامی و «تروریسم» با تردید مواجه ساخته است.
متحد استراتژیکی دیگر ایالات متحده در منطقه، ترکیه رجب اردوغان است که عضو سازمان پیمان آتلانتیک شمالی (ناتو) و دارای یکی از قدرتمندترین ارتش های ناتو ست. ترکیه می بایست از مدت ها پیش در مبارزه با سازمان حکومت اسلامی شرکت می کرد. اما با وجود این، ماه ها چانه زنی و فشار لازم بود تا ترک ها چند پایگاه شان را در اختیار نیروی هوائی آمریکا قرار دهد. اما، تنش ها بر طرف نشده اند. اشتون کارتر وزیر دفاع امریکا در ٢۶ اوت اعلام کرد که ترکیه باید بیشتر از این علیه سازمان حکومت اسلامی اقدام کند (۴). آیا دو کشور در مورد ایجاد یک ناحیه امنیتی در سوریه به توافق رسیده اند؟ کدام نیروها استقلال این ناحیه را تامین خواهند ساخت؟ اظهارات دو طرف در مورد این مسئله، متناقض است.
زیرا اولویت های ترکیه و آمریکا بر هم مطابقت ندارند. نیروی هوائی ترکیه به مراکز حزب کارگران کردستان (پ ک ک) در عراق که به مواضع نیروهای امریکائی نیز نزدیک است، حمله کرد و دولت آمریکا را فقط ده دقیقه پیش از آغاز عملیات آگاه کرد. (۵) پایان روند صلح بین دولت ترکیه و پ ک ک نه فقط امکان دارد که ترکیه را بی ثبات کند، بلکه همچنین به اتحاد نیروهای کرد سوریه (مستقیما وابسته به پ ک ک، و به رغم اظهارات آمریکائیان در این مورد) و نظامیان آمریکا آسیب خواهد رساند. آیا اظهارات سازمان حکومت اسلامی در نکوهش اردوغان و فراخواندن به «فتح استانبول» (۶) موجب تحکیم بیشتر موقعیت ترکیه در «جنگ علیه تروریسم» خواهد شد؟
تثبیت خود به عنوان «قدرت ضروری»
برای ایالات متحده، جمهوری اسلامی تهدیدی با ماهیت متفاوت به شمار می رود. چرا که این کشور با نظم موجود مخالف است، از فلسطین حمایت می کند، نقش مهمی در عراق، لبنان و سوریه ایفا می کند – در یمن نقش ثانوی دارد- آمریکا در مقابل قدرت جدید ایران، قطعا قصد ندارد از جلوگیری نفوذ ایران دست بردارد، البته بدون نادیده گرفتن حوزه های «همگرائی»، از جمله در مبارزه با داعش و القاعده، گرچه در درون دولت آمریکا در مورد این که کدام یک از این دو گروه را به عنوان هدف مقدم انتخاب کنند، اختلاف نظر وجود دارد (٧).
اولین میدانی که دکترین جدید باید به محک آزمایش سپرده شود، سوریه است. این نکته ای ست که چندین مسئول عالی مقام دولت آمریکا بیان می کنند و در ضمن آرزوی جان کری وزیر خارجه امریکا نیز هست (٨). از طرفی، شاهد دیدارهای پی درپی مقامات آمریکائی، روسی، ایرانی و سوری بودیم. حتی به گزارش روزنامه چپ گرای لبنان «الاخبار»، علی مملوک رئیس سرویس های اطلاعاتی سوریه به عربستان سعودی سفرکرده است. شورای امنیت سازمان ملل متحد نیز در روز ١٧ اوت قطع نامه ای را به اتفاق آراء تصویب کرد که به یک راه حل سیاسی در سوریه فرامی خواند و برنامه دقیقی نیز پیشنهاد می کند. آیا این اقدامات برای به راه انداختن روندی برای حل قضیه کافی ست؟ آیا می توان رشته های در هم تنیدهء کشمکش ها را در عراق، سوریه و یا یمن و لبنان بازکرد؟ چالش ایالات متحده به قرار زیر است: چگونه می توان نقش «قدرت مسئول» را ایفا کرد و منافع عربستان سعودی، ترکیه و ایران را با هم وفق داد؟ برای رسیدن به این هدف در این سرزمین سازگار با پیامبران، معجزه های بسیاری لازم است.
*این مقاله در مجله اینترنتی شرق بیست و یکم منتشر شده است:
http://orientxxi.info/magazine/les-etats-unis-dans-les-sables-mouvants-du-proche-orient,0997
پاورقی
۱- « Can Washington meet Iran’s Deepest Challenge—to US Hegemony in the Middle East ? », blog Graham E. Fuller, 21 juillet 2015.
۲ – نگاهکنیدبه Nabih Bulos, « US-trained Syria rebels do a deal with al-Qaeda-linked group », The Telegraph, 16 août 2015.
۳Vali Nasr, « Why did Iran sign on a deal that will weaken its régional hold », The Washington Post, 31 juillet 2015.
۴« US defense chief urges Turkey to ‘do more’ against ISIL » Turkish Daily News, 21 août 2015.
۵Lucas Tomlinson, Jennifer Griffin, « Turkey’s strikes on Kurds could drag US into new front, military sources fear », Fox News, 10 août 2015.
۶« ISIL calls for ‘conquest of Istanbul,’ slams Erdoğan », Turkish Daily News, 18 août 2015.
۷Eric Schmitt, « ISIS or Al Qaeda ? American Officials Split Over Top Terror Threat », The New York Times, 4 août 2015.
۸Gardiner Harris,« Deeper Mideast Aspirations Seen in Nuclear Deal With Iran », New York Times, 31 juillet 2015.
تاریخ انتشار
دوشنبه, آذر ۹, ۱۳۹۴ – ۰۱:۲۱
شاخه اصلی
اقتصاد سیاسی
بیشتر بخوانیددرباره ایالات متحده در میان شن های روان خاورمیانه آیا با ژئوپولیتیک منطقه ای جدیدی روبه روهستیم؟
بارگشت مذهب
از قرن نوزدهم، پنداشته می شد که علم به طور قطع جایگزین خرافات می شود، فناوری بر جادوگری پیشی گرفته، طب دعا را اریکه ی قدرت پایین کشیده، سیاست برمهدویت چیره خواهد شد و غیره. به نظر می رسید که مذهب از هر طرف مورد حمله قرار گرفته بود. در اغلب کشور های غربی تمایل مردم به شرکت در مراسم مذهبی به طور مداوم رو به کاهش گذاشته و دول به سمت سکولاریزاسیون مترقی پیش می رفتند. به طور خلاصه مذهب، نوگرایی را بر نمی تافت. به طور غیر منتظره ای در مورد «سکولاریزه کردن» علوم انسانی، وحدت عقیدتی شکل گرفته بود. لی
از قرن نوزدهم، پنداشته می شد که علم به طور قطع جایگزین خرافات می شود، فناوری بر جادوگری پیشی گرفته، طب دعا را اریکه ی قدرت پایین کشیده، سیاست برمهدویت چیره خواهد شد و غیره. به نظر می رسید که مذهب از هر طرف مورد حمله قرار گرفته بود. در اغلب کشور های غربی تمایل مردم به شرکت در مراسم مذهبی به طور مداوم رو به کاهش گذاشته و دول به سمت سکولاریزاسیون مترقی[۱] پیش می رفتند. به طور خلاصه مذهب، نوگرایی را بر نمی تافت. به طور غیر منتظره ای در مورد «سکولاریزه کردن» علوم انسانی، وحدت عقیدتی شکل گرفته بود.
لیکن لااقل ازسی سال پیش شواهدی جامعه شناسان را متوجه اشنتباه خود کرده است: رستاخیز جهانی انواع مذهب گرایی از اسلام تا مسیحیت، پیدایش مذاهب نو در اروپای شرقی و چین، تکثرکلیسا ها در آفریقا، ظهور نو مانی گرایی بین بومیان آمریکایی … همه جا از آسیا و آفریقا گرفته تا آمریکای لاتین و شمالی و تا اروپا شاهد تکثر فرقه ها و جنبش های جدید دینی هستیم. در حالی که کلیسا های کاتولیک، لااقل در اروپای کهنه در یافتن مشاغل برای روحانیون به دشواری برخورده اند، مراد ها ( گورو ها[۲])، واعظان و کشیش ها از هر جا سر در آورده اند. دکان تجار رستگاری پر رونق است.
چرایی بازگشت ( ـ اعتقاد ـ ) به خدا؟
پیتر ل. برگر[۳] معتقد است که « این عقیده که در دنیایی غیر مذهبی ( سکولار) رندگی می کنیم نادرست است. دنیای امروز به همان شدت مذهبی است که همیشه بوده است.» این جامعه شناس مذهب که خود در انسجام نظریه ی سکولاریزه کردن نقش مهمی داشت، امروزه این نظریه را «عمدتا اشتباه» می داند. بیداری مذهب گرایی چالشی برای تفکر درمجموع و جامعه شناسی به طور اخص بود. به منظور نگارش «بازشیفتگی دنیا[۴]» برگر گروهی متخصص را برای مطالعه ی بازگشت مذهب از زاویه ی چرایی باز گشت خدا، گرد هم آورد تا در موارد مختلف، از تأثیر سیاسی مسیحیت معترض به پویایی اسلام و اهمیت روزافزای دیپلماسی ژان پل دوم ( منتخب سال ۱۹۷۸)، تا تکثر مذاهب در چین پژوهش کنند. در سال های اخیر، این پژوهش جمعی یکی از متعدد مطالعاتی است که در مورد جایگاه دین در ایالات متحده ی آمریکا، رواج اسلام افراطی، و گسترش جهانی فرقه های دینی، انجام شده است. پاسخ به موضوع « بازگشت خدا» را در این مطالات می توان یافت. بازتولد مداوم دین، و همسازی آن با نوگرایی نشانه ی عدم کفایت جوامع در پاسخگویی به نیاز های فردی و جمعی است.
این آرمان ها از رده های ایدئولوژیک ـ سیاسی، اخلاقی، اجتماعی، هویتی، گروهی، وجودی[۵]، مادی و حتی روان درمانی است. توجه داشته باشیم که همگی این توقعات به گونه ای به هم تنیده اند که گروه بندی آن ها امری است خطرناک.
باز مقدس سازی دنیا[۶]
کتاب انتقام خدا[۷] ، نوشته ی ژیل کِپِل از اولین متونی بود که چرایی بازگشت ادیان را مورد مداقه قرار داد. (اولین متن متعلق به جامعه شناس آمریکایی هاروی کاکس بود. وی نظر داد که اگرچه تقدس زدایی جوامع نوگرا منتهی به عقب نشینی ادیان نهادینه شده بود، امر مقدس از میدان به در نشده و از ورای تکثر کلیساهای پنتاکاستی[۹] باز می گردد). این پژوهش به بازگشت سه جنبش اصول گرا نظر دارد: اسلام افراطی در کشور های مسلمان، جهادیون پروتستان بخصوص اونجلیسم محافظه کار آمریکایی، و جنبش یهوه[۱۰] (بازگشت به پیروی مو به مو از انجیل) که در مجامع یهودی در سراسر دنیا ریشه دوانده است. بازگشت اسلام نتیجه ی شکست بدیل های مارکسیسم و ملی گرایی بود. اسلام اصول گرا ملهم از ایدئولوژی ملی گرایی پان عرب و یا مارکسیسم، به عنوان دینی سیاسی و نیرویی بسیج کننده مطرح شده است. این جنبش به تبلیغ استقرار جامعه ای ( از معتقدین) می پردازد که بر محدودیت های تحمیل شده توسط امپریالیسم « شیطانی» غربی فائق آمده است. همزمان، اوانجلیسم آمریکایی «دین مدنی»[۱۱] را زنده کرد. این دین که به مثابه «درمانی» برای آلام نوگرایی مانند ناهنجاری، فردگرایی، مادی گرایی و …، شمرده می شد، ملت آمریکا را کالبد مجموعه ای از ادیان رایج آن کشور ساخت.
دیگر مطالعات از پیدایش « معنویات سیاست [۱۲]» در آفریقا و آسیا سخن گفتند. از دهه ی سی ( قرن بیستم) «مسیح های سیاه پوست» به بسیج مردم علیه استعمار و مبلغین کاتولیک پرداختند.
اغلب این جنبش ها آرمان هایی فرا تر از رد امپریالیسم سیاسی و فرهنگی داشته، فساد و عدم وجود برنامه ای فاقد توانایی جذب همگان را مورد حمله قرار می دادند. از طغیانی علیه فردگرایی و ماتریالیسم خبر می دادند و لزوم چنان راه زندگی را گوشزد می کردند که در پی برجسته ساختن و استفاده حداکثری از همبستگی جمعی باشد. این نظرات را، که بازگو کننده ی ظغیان مردم علیه دنیایی غیر قابل دسترس است، در تمام ادیان و آرمان ها، از سرچشمه های مسیحیت گرفته تا سوسیالیسم قرن نوزدهمی و اصلاحات پروتستانها می توان یافت. این پیامبران و ناجیان امید دنیایی تازه می افرینند که آثار آن چه در نبوت آفریقایی و چه در اوانجلیسم آمریکای شمالی مشهود است. واعظان با خطابه های خود حاشیه نشینان جامعه را به راه نجات زمینی و آسمانی هدایت می کنند. فرمندیشان[۱۳] نزدیکان را مجذوب کرده و با تکیه به ناراضی های اجتماعی موجود، توده ها و طبقات مطرود و محروم را رهبر می شوند.
اوانجلیسم آمریکایی ازکمربند انجیلی آمریکا[۱۴] ( در جنوب) أغاز شد و بیانگر نارضایتی از مصرف گرایی و فساد سیاسی بود: در آمریکا، « محافظین عهد»[۱۵]، که خود را قوم برگزیده و ابزار پروردگارمی دانند ، در پی باز مقدس سازی دنیا از راه تجدید اتحاد انجیلی[۱۶] اند. نزد مسلمانان نیز، جنبش « امت اسلام[۱۷]»، بین سیاهان منزوی ، گتو ها و زندان ها فعال است. هدف این ادیان بازسازی نظام های واقعی و خیالی همبستگی اجتماعی گذشته است که به دست تجدد از هم پاشیدند.
آیا مذهب جایگزین سیاست شده است؟… بدون شک، پیام مذهبی مسلمانان افراطی، ناجیان آفریقایی و یهودیان اصول گرا شباهت بسیاری به ایدئولوژی های سیاسی دارند. لیکن پذیرش گفتمان نجات، تنها به امید دنیایی بهتر چه در زمین و چه در آسمان، صورت نمی گیرد. ریشه دواندن و گسترش آسان ادیان در سایه ی ارایه ی رفاه چه نمادی و چه اجتماعی، روانی و برخی اوقات مادی است.
تجربه ی (وجودی) بازسازی: [۱۸]
بنا به نظر دیوید مرتن[۱۹] جامعه شناس، یکی از جذابیت های جنبش اونجلیست ها، ( و بخصوص پنتاکاستی ها) در ارائه ی میدان عرض اندام به « کسانی است که به حساب نیامده و به پشیزی ارزش داده نمی شوند» و « به ناگهانی قادر به کنش و ایفای نقش شده اند.» یکی از راز های موفقیت اینان که در خرده ـ فرهنگ های گوناگون، با میلیون ها نفر از فرقه های متفاوت، از کره ی جنوبی تا ایالات متحده، از برزیل تا آفریقا متحد شده اند، اعتقاد به برتری مردان بر زنان است. در این گروه های کم و بیش نرینه رفتار (ماچو) …. زنان نقش محرکه ی گسترش و تحکیم جنبش را ایفا می کنند. دگلاس کندی نویسنده ی سرزمین خدا [۲۰]،(سفری به قلب کمربند انجیلی آمریکا) به خوبی نشان می دهد که اونجلیسم پیروان خود را از میان افراد گمگشته و تنها، معتادان و خانواده های بحران زده جذب می کرد. گفتمان واعظان تنها باعث آسایش خاطر اینان نبود: «دوباره متولدین[۲۱]»، یعنی کسانی که (می پندارند) از طریق «دیدار با مسیح» باز تولدی اخلاقی و اجتماعی یافته اند، تجربه ای وجودی[۲۲] داشته اند ( ر.ک به زیر نویس ۱ ). فرد توسط جماعت بازشناخته شده، و سرنوشت رستگاریش از طریق شفای اخلاقی تضمین می گردد. از این دید، دین به رشد شخصی روی دارد. در تحلیل د. کندی دوباره متولدین نه در پی زندگی جاودان بلکه به دنبال معنا دادن به موجودیتشان هستند. آن ها برای غلبه بر شر درونی، اعتیاد به الکل و یا آمیزش جنسی خارج از محدود ه ی ازواج، طالب کمک اند. تشویق اینان به دگرگونی ودر اختیارگرفتن زندگی خود، تنها در دعوت کلامی خلاصه نمی شود، بلکه با کمک های ملموس و معالجات بیماری ها از طریق «معجزات» ، همراه است. حمایت های اجتماعی از طریق سازمان های غیر دولتی خیریه ی اونجلیستی و مسلمان، شکل کمک های نقدی نیز به خود می گیرد. مهمترین آ ن ها غیر از سازمان « ورد ویژن[۲۳]» پرتستان، بنیادهای امداد مسلمان (در عربستان سعودی) و بنیاد مستضعفین ( در ایران) است. بنا به نوشته ی عبدالرحمان قندور /غندور[۲۴] بودجه ی این سه سازمان که به میلیارد ها دلار سر می زند، بیش از بودجه ی هر سازمان غیر مذهبی است.
بازسازی انجمن های اخوت
افراد از طریق روابط شخصی و جمعیت های کوچکی که در آن گوشی شنوا یعنی نوعی حمایت اخلاقی و اجتماعی می یابند، جذب این ادیان می شوند. همبستگی مؤثر و روابط انسانی گرمی بخصوص در میان مارگیران[۲۵] ( جمعیتی پنتا کستی که با تکیه بر انجیل مرقس[۲۶] مراسم بازی دادن مار های سمی با دست لخت را در آیین های مذهبیشان انجام می دادند[۲۷]) مشهود است. سرچشمه ی این پدیده ها تصویر جدید ومثبت مذهب گرایی احساسی است. دنیل هرویو ـ لژه و فرانسوا شامپیون این هنجارهای رفتاری را به قالب نظریه ریخته اند[۲۸].
به گفته ی سبستین فته/فتح جامعه شناس، موعظه ی یپنتاکاستی خون و آتش ، در خرابه ای کهنه در آتلانتای آمریکا[۲۹]، که خود در آن حضور داشته است[۳۰]، بیش از ۲۰۰ نفر از اقوام مختلف را (در این مراسم پروتستان) گرد آورده بود. » وعظ با شواهد بیشمار از انجیل و مبنی بر تجربیات شخصی واعظ، (…) نوشته شده بود. واعظ خود را اهل آتلانتا معرفی کرد و ازاعتیاد به الکل، روابط جنسی، و دزدی هایش روایت می کرد… تا زمانی که خدا با وی سخن گفت. روزی، پس ازآن که « به طور تصادفی»، آواز های دسته جمعی مؤمنین را شنیده بود، به راه معنویت قدم نهاد؛ مسیحیون وی رابه برنامه های خود دعوت کردند … و حالا ادعای آن دارد که مسیح زندگیش را تغییر داده و از یک بی سر و پای آتلانتایی به «دوباره متولد» ی که یک راست به سوی خداوند قدم می زند، تبدیل شده است.»
کلیساهاو انجمن برادران و خواهران مبناهایی برای هویت جمعی، و جماعت های تصوری[۳۱] جدیدی هستند که هر دینی ارایه می دهد. گرد هم آیی در مراسم چشمگیر زیارت ها و نشست های بین المللی، احساس زندگی را در پیروان زنده می کند.
بازسازی اجتماعات جدید از مهمترین پیام های پیغمبران آفریقایی همچون پیامبران فنگ ها ست[۳۲] . به گفته ی آندره ماری[۳۳] «پیامبران روستاها و یا محلات لیبرویل، فنگ ها، همان رؤسای خانواده اند که با تکیه بر روابطشان، به یک باره تصمیم به تجارت رستگاری گرفتند. این ساختار اجتماعی ـ نمادی در پی مدد به فنگ ها در باز ریشه یابی در قبیله ی خود، تجمع های قبیله ای، و باز تصاحب مراسم نصب یابی و یادگیری شجره نامه شان است.»
این جنبش ها، به منظور جایگزینی جماعات از هم پاشیده ی قبلی، در پی ایجاد جماعات جدید در حول محور اعتقاداتی سرهم بندی شده، هستند. وعاظ آمریکایی نیز در نخستین مستعمرات خود چنین عمل کردند. در چنین روابطی، تعهد شخصی در قبال امتیاز شرکت در سلول های کوچک ملاقات، خطابه ها و سایر مراسم جمعی، پیامی امیدوارکننده، هویتی مقبول، خوانشی جدید از دنیا، و گاهی روان درمانی معامله می شود.
خوانشی انسان شناسانه و مقایسه ای ازجنبش های مذهبی معاصر منجر به گروه بندی های غیر متعارف بین ادیان یهودی، مسیحی، بودایی و روح گرایی می شود، طبقه بندیی که بیشتراوقات بر پایه ی اشکال وابستگی شکل[۳۴] می گیرید.
ادیان در امور کیش مقدسین وخدایان بومی، به وضوح به شیوه ای مشابه عمل می کنند. از زیارتگاه های شینتو در ژاپن تا معابد بالیایی، از کلیساهای مسیحیون تا مقبره های نیاکان آفریقایی، زندگی اجتماعات حول مراسم جمعی، به نمایش در آوردن قدرت های ماورایی ( ارواح، مقدسین .. ) و آیین های تسلی وبخصوص درمان، شکل می گیرد. وبدین شکل، اوانجلیسم، ( که توسط بسیاری به «تند مذهب» ـ همچون تند خوراک ـ تشبیه شده است)، با اتکاء بر توقعات مشترک، در جوامعی کاملا متفاوت از کره ی جنوبی و آفریقای سیاه، تا کشور های شرقی و ایالات متحده با موفقیت پا می گیرد.
در دنیایی که از سال های هشتاد ( ـ قرن گذشته ـ ) مهر لیبرالیسم روز افزون و عقب نشینی دولت های رفاه را خورده است، میلیارد ها رها شده که بعضا از خدمات بهداشتی مجانی برخوردار بودند (در روسیه ، چین…) و امروزه به هیچ دسترسی ندارند، دعوت تجار رستگاری را که وعده ی درمان جسمی و روحی می دهند، به گوش جان می خرند.
قسمت دوم و آخر روز یکشنبه ۱۰ آبان منتشر خواهد شد.
یاداشت ها
*****************
بادداشت ها از مترجم
[۱] laïcisation progressive
[۲] gourous
[۳] Peter L. Berger
[۴] P.L. Berger (dir.), Le Réenchantement du monde, Bayard, 2001
[۵] existentielles
[۶] Resacraliser le monde
[۷] G. Kepel, La Revanche de Dieu. Chrétiens, juifs et musulmans à la reconquête du monde, Seuil, 1991.
[۹] Pentecôtistes https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%B9%DB%8C%D8%AF_%D9%BE%D9%86%D8%AC%D8%A7%D9%87%D9%87
عید پنجاهه یا عید گلریزان (یونانی باستان [Πεντηκοστή [ἡμέρα پـِنتِکُست [هِـمِرا] به معنی پنجاهمین [روز]) یکی از عیدهای اصلی در میان مسیحیان است که طی آن آنچه «نزول روحالقدس برحواریون» نامیده میشود جشن گرفته میشود…عید پنجاهه از دیدگاه تاریخی و نمادین با جشن فصل درو یهودیان که شاووت نامیده میشود مرتبط است. در جشن شاووت، یهودیان مناسبت آنچه «اعطای ده فرمان از سوی خدا در کوه سینا، پنجاه روز پس از خروج» مینامند را جشن میگیرند.
[۱۰] techouvah : https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%B4%D8%A7%D9%87%D8%AF%D8%A7%D9%86_%DB%8C%D9%87%D9%88%D9%87
[۱۱] «religion civile » https://en.wikipedia.org/wiki/American_civil_religion
[۱۲] politique des esprits
[۱۳] charisma
[۱۴]https://fa.wikipedia.org/wiki/%DA%A9%D9%85%D8%B1%D8%A8%D9%86%D8%AF_%D8%A7%D9%86%D8%AC%DB%8C%D9%84%DB%8C
[۱۵] promise keepers: https://en.wikipedia.org/wiki/Promise_Keepers
[۱۶] renouvellement de l’Alliance biblique
[۱۷] Nation of Islam
[۱۸] Une expérience existentielle de renouveau
[۱۹] D. Martin, « La poussée évangéliste et ses effets politiques », in P.L. Berger (dir.), Le Réenchantement du monde, op. cit.
[۲۰] D. Kennedy, Au pays de Dieu, Belfond, 2004
[۲۱] born-again Christian : https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%AA%D9%88%D9%84%D8%AF_%D8%AF%D9%88%D8%A8%D8%A7%D8%B1%D9%87_(%D9%85%D8%B3%DB%8C%D8%AD%DB%8C%D8%AA)
[۲۲] existential
[۲۳] World Vision: http://www.worldvision.org/
[۲۴]A.-R. Ghandour, Jihad humanitaire. Enquêtes sur les ONG islamiques, Flammarion, 2002
[۲۵] https://en.wikipedia.org/wiki/Snake_handling
[۲۶]https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A7%D9%86%D8%AC%DB%8C%D9%84_%D9%85%D8%B1%D9%82%D8%B3
[۲۷] D. Covington, L’Église aux serpents. Mystère et rédemption dans le Sud des États-Unis, Albin Michel, 2003.
[۲۸] D. Hervieu-Léger et F. Champion (dir.), De l’émotion en religion, Centurion, 1990.
[۲۹] http://www.apostolic-churches.com/beliefs.html
[۳۰] S. Fath, Militants de la Bible aux États-Unis. Évangéliques et fondamentalistes du Sud, Autrement, 2004
[۳۱] imaginary
[۳۲] https://prezi.com/ui1awmc-ot29/fang-african-tribe/
[۳۳] A. Mary, Le Bricolage africain des héros chrétiens, Cerf, 2000
[۳۴] les modes d’appartenance.
تاریخ انتشار
یکشنبه, آبان ۳, ۱۳۹۴ – ۲۳:۵۳
شاخه اصلی
دین
بیشتر بخوانیددرباره بارگشت مذهب
بحران پناهندگان، موج دوم جهانی شدن، مهاجرت دیجیتالی ، اعتماد به نفس فرهنگی و پناهندگان اقلیمی
مقدمه
علوم اجتماعی و بویژه جامعه شناسی علم فوق العاده ای است چرا که می تواند ماهیت واقعی جمعیت های انسانی و ساختارهای انسانی را در شرایط متفاوت مورد بررسی قرار دهد. بویژه زمانی که جوامع با تحولات و دگرگونی ها و یا با موقعیت های جدید و ناآشنا و یا تهدید منافع و یا تهدید هویتی مواجه می شوند. مسئله این روزهای پناهندگان که غالبا از دو نقطه خاص (خاورمیانه و آفریقا) به سوی شمال مدیترانه در حرکت غیر قابل مهار هستند نیز از موضوعاتی است که می تواند از جنبه های گوناگون مورد بررسی و ارزیابی قرار گیرد. نحوه رویکرد جوامع مقصد هم در بعد سیاسی، هم اقتصادی و هم فرهنگی در نوع خود جالب توجه می باشد و در طی این رویکردها می توان تئوری های مختلف و نظریه های های گوناگون علوم اجتماعی را نیز مورد ارزیابی قرار داد تا میزان کارآیی این تئوری ها در تحلیل و تبیین و در نهایت پیش بینی وقایع بعدی را نیز در آنها مشاهده کرد. این پدیده یا بحران پناهندگان نیز می تواند موضوع گروه های مختلف از جمله عالمان علوم اجتماعی، عالمان علم سیاست و سیاستمداران و روزنامه نگاران نیز قرار گیرد. در این نوشته سعی شده است زاویه ای متفاوت به این پدیده انسانی نگریسته شود.
۱-تفاوت مفهوم پناهنده با مهاجر
در تبیین این پدیده بایستی به تفاوت های ماهوی و انسان شناسانه این دو مفهوم توجه جدی کرد. مفهوم پناهنده (Asylum Seeker) با مهاجر)Immigrant )گرچه در ظاهر مشابه می باشند اما در انگیزه ها، روش و اهداف تفاوت های ماهوی با یکدیگر دارند. پناهندگی نوعی از اجبار و عدم اختیار را در خود دارد. در مفهوم پناهندگی ما با مفهوم اساسی به نام مرگ و بودن، در بعد عمیق خود مواجهیم. حرکتی که در آن انتخاب کمترین نقش را در تصمیم گیری بازی می کنند. انتخاب بین بودن یا نبودن محور اصلی در مفهوم پناهندگی است. در صورتیکه در مفهوم مهاجرت مسئله چگونه بودن است و این تفاوت تئوریک ریشه های بیولوژیک انسان را برای بقا تحریک می کند. در پناهندگی عقل محاسبه گر نقش بسیار کمتری بازی می کند. در موقعیت پناهندگی محافظه کاری و عقل محاسبه گر جای خود را به غریزه می دهد. و طبیعتا نیرویی که پناهنده را به جلو می راند نیرویی غیر قابل مهار تلقی می شود. در پدیده امروزین پناهندگی به سوی اروپای ازادو مرفه، نقش عامل پناهندگی بسیار پررنگ تر می باشد گر چه می توان تفاوتی بین پناهندگان خاورمیانه که از جنگ و مرگ و خون می گریزند تا آفریقایی هایی که از قحطی و مرگ بدون خون می هراسند قایل دارد. اما در هر دو مسئله اساسی مواجه با مرگ است. در خاورمیانه مرگ بصورت ناگهانی و غیر قابل پیش بینی رخ می نماید اما در افریقای خشک و گرسنه بصورت تدریجی تر و بدون خون و بصورت مرگ خاموش پناهندگان را می گریزاند.
۲- اتیولوژی پناهندگی از کشورهای جنوب به سمت کشورهای شمال (عدم تعادل جهانی)
نکته مشترک بین علوم اجتماعی و علوم تجربی ( در مفهوم پوزیتیویستی آن) اعتقاد به وجود رابطه علت و معلولی بین پدیده های رخ داده در سطح جهان است. اما در علوم اجتماعی بدلیل ۱) تعدد عوامل تاثیرگذار ۲) عدم تکرارپذیری کافی در پدیده های اجتماعی ۳) عدم امکان حذف دیدگاه پژوهشگر (context ذهن پژوهشگر) یافتن رابطه علت و معلولی بسیار پیچیده تر از علوم تجربی است. اما همچنان مفاهیم مشابه یکسانی وجود دارد که می توان از آنها در تبیین پدیده ها سود جست. این دو حوزه علم گر چه در روشهای تحقیق و ابزارها تفاوت دارند، اما از مفاهیم (concept) مشترکی می توانند بهره مند شوند. یکی از این مفاهیم علوم تجربی که می توان در تبیین پدیده پناهندگی و مهاجرت از آن استفاده کرد مفهوم اختلاف پتانسیل( difference potential )است. گرچه این مفهوم ابتدا از علم فیزیک و مشخصاً علم الکترونیک منشأ گرفته است اما در علوم دیگر نیز قابلیت استفاده دارد. براساس این مفهوم دلیل هر گونه جابجایی، جریان، و تحرک چه در سطح سلولی (میکرو) و چه در سطح کلان (ماکرو) وجود اختلاف در دو سوی یک رابطه است. این اختلاف می تواند شامل ارتفاع، حجم، فشار، نیرو، انرژی و ماده باشد. هر چه اختلاف بین دو نقطه مرتبط و یا غلظت یا چگالی یا تراکم در دو سوی یک سیستم بهم مرتبط بیشتر باشد جریان شدیدتری از نقطه متراکم به سوی نقطه کم تراکم پدید خواهد آمد. چنین مفهوم کلیدی را می توان در تبیین پدیده پناهندگی، جابجایی های انسانی و حتی فرهنگی نیز بکار برد. با این منطق دلیل اصلی این جابجایی های غیر قابل مهار انسانی وجود عدم تعادل در سطح جهان بین نقاط مبدا و نقاط مقصد است. هر چه سطح اختلاف پتانسیل بین دو نقطه بیشتر باشد جریان جابجایی با شدت و حجم و سرعت بیشتری به وقوع می پیوندد. در پدیده پناهندگی و مهاجرت های انسانی مورد بحث در جهان امروز که از کشورهای مبدا ( توسعه نیافته مشهور به کشورهای جنوب) به سمت کشورهای توسعه یافته (مشهور به کشورهای شمال) می باشد ، وجود عدم تعادل های شدید و معنی دار از جنبه های سیاسی، فرهنگی و اقتصادی، ارزشی و امنیتی را بروشنی مشاهده کرد. این اختلاف و عدم تعادل بین کشورهای مبدا و مقصد از نظر سطح رنج و لذت، امنیت و ناامنی، ثروت و فقر، آزادی فردی و اجتماعی و سیاسی، امید به آینده و حتی سطح رویاها و آرزوها قابل مشاهده است. در یک سو رنج مستمر و از دیگر سو لذت مستمر و پایدار وجود دارد. در یک سو ناامیدی و نزاع بین مرگ و زنده ماندن و در دیگر سو تلاش و آرزو برای استمرار زیستی و افزایش طول عمر، در یک سو جنگ برای کاهش کمیت و کیفیت مرگ و در دیگر سو تلاش برای افزایش کمیت و کیفیت زندگی، در یک سو تنوع وسیع و عمیق در گونه های رنج کشیدن و در دیگر سو تنوع وسیع و عمیق در گونه های لذت بردن از زندگی وجود دارد. در یک سو تراکم نفی فردیت و هویت فردی و در دیگر سو تراکم روش ها در حفاظت از فردیت ها و هویت های فردی. در یک سو تراکم وحشت و در دیگر سو تراکم آسایش موج می زند. در یک سو جهالت متراکم، و در دیگر سو حسا بگری و خرد متراکم، در یک سو گسیختگی متراکم و در دیگر سو نظم و انسجام متراکم، در یک سو حسرت متراکم و در دیگر سو ارضای متراکم، در یک سو قحطی اندیشه و تفکر و در دیگر سو فراوانی اندیشه و تفکر، در یک سو جهانی سیاه و سفید و دیگر سو جهانی رنگارنگ وجود دارد. این عدم تعادل ها در عالم واقع خود را به زبان های سیاسی، اقتصادی و اجتماعی ترجمه می کنند و تبدیل به عامل حرکت گروههای انسانی از کشورهای مبدا به سمت کشورهای مقصد می شوند.
۳-اما دلایل اجتماعی این عدم تعادل ها چه می تواند باشد؟
“سرزنش قربانیان” (Blaming the victim) یک روش متداول برای رفع تقصیر و مسئولیت از سیستم ها و ساختارها به سمت افراد و گروههای معین است. این رویکرد، نابرابری و رنج را از طریق جستجوی خطا در قربانیان نابرابری مدیریت می کند. در بررسی پدیده پناهندگی نیزاین منطق بسیار مورد استفاده قرار می گیرد. برخی از نویسندگان و بویژه سیاستمداران دلیل این عدم تعادل را صرفاً در مشکلاتی که در کشورهای مبدا وجود دارد تعریف می کنند. آنها معتقدند که دلیل عقب ماندگی سیاسی، اقتصادی، فرهنگی در جوامع مبدا و وضعیت امروز آنها صرفا بدلیل ویژگیهای این جوامع و محصول تاریخ، فرهنگ و اقتصاد خود آنهاست. البته که این بخشی از حقیقت را بیان می کند اما نه تمام حقیقت را. این منطق در پی مخفی کردن نقش کشورهای شمال و توسعه یافته امروز در پدید آمدن عدم تعادل های معنی دار در سطح جهانی است. اروپاییان و کشورهای غربی قطعا نقش مهمی در این عدم تعادل داشته و دارند. پدیده استعمار مستقیم طی قرون گذشته و استعمار غیر مستقیم طی قرون ۲۰ و ۲۱، در مکیدن منابع مادی، انسانی وفرهنگی آنها نقش مهمی در وضعیت غیر قابل تحمل بسیاری از کشورهای مبدا مهاجرت داشته و دارد. این سیل مهاجران و پناهندگان به نوعی محصول منطقی همان سیاست ها در حوزه جهانی است که امروزه صرفا بخش کوچکی از آن مانند نوک کوه یخ بزرگی به چشم می خورد و به لطف رسانه های جمعی جهانی صرفا قابل مشاهده تر گردیده است. به عبارت بهتر این وضعیت ناگزیر و غیر قابل تحمل در کشورهای مبدا بخشی از عوارض پیش بینی نشده همان سیاست ها در پمپاژ منابع و ثروت های مادی و انسانی و هویتی می باشد. به عنوان مثال یک درصد جمعیت جهان صاحب نیمی از ثروتهای جهان است. بیش از یک میلیارد نفر از مردم جهان درگیر نبردی نومیدانه برای بقا هستند و روزانه یک یورو درآمد دارند. ۸۰۰ میلیون نفر در دنیا با گرسنگی دست و پنجه نرم میکنند. از پایان جنگ سرد تا کنون ۳۰۰ میلیون نفر به دلیل عوارض فقر جان سپردهاند و این یعنی بیش از کشتهشدگان تمامی جنگهای قرن بیستم.
۴-موج دوم جهانی شدن و مهاجرت دیجیتالی
هنگامی که مک لوهان از پدیده دهکده جهانی سخن می گفت هنوز مفهوم جهانی شدن ( Globalization) چندان ماهیت خود را نشان نمی داد. مک لوهان معتقد بود که به لطف ابزارهای ارتباطی دیجیتالی جهان به تدریج به مثابه دهکده کوچکی خواهد شد که هر یک از اهالی این دهکده از وجود، حضور و فعالیت و نحوه بودن دیگران باخبر خواهند شد و جهان انسانی به هم نزدیکتر و قابل دسترس تر خواهد شد. نتیجه منطقی چنین ایده ای جهانی شدن بود. جهانی که به لطف وجود ارتباطات بیشتروتبادلات بیشتر تبدیل به مجموعه ای پیوسته از نقاط خواهد شد که در آن تبادل و معامله اصلی ترین ویژگی آن خواهد بود. پدیده ای که می توان آنرا به قانون ظروف مرتبط درعلم فیزیک تشبیه کرد. بازارها، فرهنگ ها، قاره ها و سرمایه و بویژه کالا براحتی در آن تبادل می شود. نیروی کار، سرمایه و ثروت بهم متصل خواهد شد و بتدریج جریانی از این موارد شکل خواهد گرفت که هر کس به سهم خود در آن مشارکت خواهد کردو به همان میزان از آن سود خواهد جست. به بیان لطیف تر این وعده نو لیبرالی که در این روند لقمه نانی هم گیر فقرا خواهد آمد.
“اما واقعیت همواره آن چیزی نیست که دیده می شود”. در پدیده ای که من آنرا موج اول جهانی شدن می نامم بر اساس منطق بیان شده تحت عنوان اختلاف پتانسیل ، برنده این پدیده کشورهای توسعه یافته ثروتمند بودند. مناطقی در جهان که در آن تراکم ثروت، اندیشه، خرد سازمانی وسیاسی ، تکنولوژی و فرهنگ کالایی در حد بالایی بود و طبیعتا جریان یک سویه ای از این مناطق کم تعداد اما متراکم به سمت سایر مناطق پر تعداد اما کم تراکم سرازیر شد. سیل کالاها، سرمایه، تکنولوژی، و طبیعتا فرهنگ در معنای عام خود به سمت سایر نقاط جهان سرازیر گردید. این کشورها از طریق جهانی شدن هژمونی اقتصادی و فرهنگی و زیستی و سیاسی خود را گسترش داده درصدد تثبیت آن برآمدند و برنده واقعی در این بازار به ظاهر آزاد دادو ستد کشورهای شمال بودند که توانستند از منابع طبیعی و زیستی ارزان، بازار مصرف بالا، هزینه کارگری پایین، تسلط هژمونیک و رعب شخصیتی جهان جنوب بهره ببرند. به عبارت بهتر ،ثروتمندان ثروتمند تر و فقرا فقیرتر شدند اما به شیوه ای بسیار شیک. اما درکنار این پدیده بتدریج پدیده دیگری در سطح جهان رخ دارد که من آنرا در مقاله ای تحت عنوان “مهاجرت دیجیتالی” در سال ۲۰۱۰ مورد بحث قرار داده بودم. در این پدیده هنگامیکه جهان هژمنوتیک، در پی فرایند جهانی شدن ودهکده شدن جهان ، کل جهان را میدان بازی خود قلمداد می کند، به لطف ظهور رسانه های جمعی از جمله رادیو، تلویزیون و اینترنت و شبکه های ماهواره ای این کشورها برای بسط مدل زیستی خود به جهان اقدام کردند. نشان دادن سبک زندگی کشورهای شمالی به عنوان مدل برتر که در آن مصرف گرایی و لذت گرایی و مدل های متنوع وحسرت برانگیز خود را به رخ می کشاندند تا با گسترش سبک زندگی خود هم برای کالاهای خود بازار مصرف را تحریک کنند و هم هژمونی فرهنگی خود را بسط و گسترش دهند، نا خواسته درنهان منجر به پدیده ای گردیدند که مهاجرت دیجیتالی نامیده می شود. دیدن جهانی پر از لذت و آسایش برای مردمانی که در جوامعی که با بن بست های سیاسی اقتصادی و اجتماعی روبرو بودند و عملا رسیدن به چنین رویاهایی در آنها غیر ممکن می نمود منجر به پدید آمدن دو پیامد گردید، حسرت و نفرت. آگاهی از اینکه جهانی چنین متفاوت و مرفه وجود دارد و اینکه من و ما نیز باید چنین زندگی کنیم در جوامعی که عملا با بن بست های تئوریک و پراتیک مواجه بودند منطقا عوارضی داشته و دارد. که پناهندگی و مهاجرت مدلهای نرم این عوارض (side effect) و خشونت ، بنیاد گرایی و و غرب ستیزی مدل های خشن این دو پدیده حسرت و نفرت می باشند. در این مقطع با پدیده ای مواجه می شویم که به اعتقاد من می توان آنرا موج دوم جهانی شدن دانست. موجی که در آن و اکنون بتدریج عوارض عدم تعادل های جهانی و اختلاف پتانسیل های شدیدی که موج اول جهانی شدن آنها را تشدید کرده بود ظاهر می شود و در جهت عکس خود عمل می کند. جهانی شدنی که در آن اطلاعات و پول و سرمایه و تکنولوژی براحتی جابجا می شود، اکنون شاهد جابجایی گروههای انسانی است که به لطف وجود ابزارهای ارتباطی مواصلاتی، و جهانی ترین کالای موجود یعنی جان انسان، در حال حرکت هستند تا به سمت مناطق بهتر جهان جهانی شده، حرکت کنند و بدینوسیله بسیاری از ساختارهای سیاسی، فرهنگی و اقتصادی را به چالش بکشند. به زبان دیگر می گویند که در جهانی که جهانی شده و همه چیز قابل تبادل، جابجایی و تملک و خرید و فروش و تاثیرگذاری است ما نیز سهم خود را می خواهیم. و به نظر می رسد موج دوم جهانی شدن در خود پدیده های شگرف بسیاری را بتدریج نمایان خواهد کرد.
۵) کشورهای مقصد و انتخاب منطقی و غریزی آن توسط پناهجویان
کشورهای مقصد منطقاکشورهای توسعه یافته شمال در معنی عام آن می باشند که پناهندگان منطقا و بصورت غریزی به درستی آنها را تشخیص داده اند. کشورهای اروپایی عضو اتحادیه اروپا، آمریکا و کانادا و استرالیا مقصد هستند اما در این جا نیز جبر جغرافیایی تاثیر خود را به خوبی نشان می دهد. قاره سبز اروپا که دارای پیوستگی زمینی با آسیا از طریق ترکیه با خاورمیانه است و همچنین فاصله کم قاره آفریقا با اروپا در مدیترانه قرعه فال را به نام این مجموعه فرهنگی و سیاسی و اقتصادی زده است و آمریکا و کاناد ( آمریکای شمالی )و استرالیا به لطف اقیانوسها از عوارض مستقیم این پدیده برکنار مانده اند. گرچه اگر هدف یافتن مقصران این وضعیت عدم تعادل در سطح جهان باشد بدیهی است آمریکا به تنهایی نقش مهمتری از قاره کهن (اروپا) در این میان دارد اما اروپا بدلیل در دسترس بودن مقصد سهل الوصول تری می باشد. اما در میان کشورهای اروپایی نیز پناهندگان به صورت غریزی هدف را به خوبی تشخیص داده اند. کشورهای اروپایی غربی هدف اصل تلقی می شوند. کشورهایی که مجموعه متعادلی از رفاه اقتصادی، ساختارهای سیاسی دموکراتیک و ارزشهای فرهنگی مبتنی بر حقوق بشر و اقلیت ها و جوامع مدنی قویتر و عمق تاریخی و فرهنگی بیشتری هستند و کشورهای اروپای شرقی گر چه عضو پیمان شینگن هستند اما پناهندگان می دانند که رسوبات ذهنی و سیاسی بر جامانده از دوران جنگ سرد و کمونیسم در این کشورها پارادوکس عمیقی با مفهوم دیگرپذیری و مواجه با پدیده دیگری (othering) و مفاهیمی همچون، جامعه چند فرهنگی دارند. در میان این کشورها نیز آلمان، فرانسه، انگلیس ، ایتالیا و سوئد به عنوان مقاصد طلایی پناهندگی در نظر گرفته می شود.
۶)رابطه جمعیت، وسعت و عمق فرهنگی با اعتماد به نفس فرهنگی و دیگر پذیری در کشورهای اروپایی
اتحادیه اروپا همواره مقصد بسیاری از پناهجویان سیاسی اقتصادی و فرهنگی در طی سالهای گذشته بوده است. امااین چنین موج جدید و ناگهانی، این مجموعه و رهبران آنرا دچار نوعی هراس و واهمه کرده است که طبیعی نیز به نظر می آید. این هراس از چندین جنبه قابل فهم است:
الف) هراس از بهم خوردن تعادل فرهنگی، این جوامع در صورت پذیرش آنها
ب)هراس از بهم خوردن تعادل اقتصادی این جوامع در صورت پذیرش آنها
ج)هراس از عواقب امنیتی این موج انسانی
د)هراس از خدشه دار شدن پرستیژ حقوق بشری و چند فرهنگی و دموکرات خود در صورت عدم پذیرش و برخورد نامناسب با آنها
که هر یک از این موارد نیازمند نوشته و تحلیل جداگانه ای است تا بتوان به تفصیل در مورد آنها سخن گفت اما نکته ای که در بررسی دقیق تر مواضع رهبران این کشورها و جوامع این کشورها می توان دریافت این است که به نظر می رسد بین وسعت خاک و جمعیت بالا و اعتماد به نفس فرهنگی بالاتر در مواجهه با پدیده غیر یا دیگری (othering) رابطه معنی داری وجود دارد. نحوه برخورد آلمان، فرانسه و ایتالیا با مهاجران در مجموع هم از نظر ساختارهای سیاسی و هم اجتماعی همواره بهتر بوده است. هر سه این کشورها از کشورهای وسیعتر این قاره با جمعیت انسانی قابل توجهی هستند لذا دیگر هراسی در آنها کمتر مشاهده می شود. به عبارت دیگر قدرت هاضمه فرهنگی و اجتماعی بیشتری در خود می بینند. مقایسه سوئد و دانمارک در این زمینه بسیار قابل جالب توجه است. دو کشوری که دارای زمینه های تاریخی، فرهنگی و اقتصادی و حتی سیستم های سیاسی مشابه بسیاری هستند اما تفاوت در وسعت و جمعیت، عملا دو نوع سیاست پناهنده پذیری را پدید آورده است. سوئددر این زمینه بسیار بازتر عمل می کند و دانمارک بسیار محافظه کارانه تر و همواره ترس از خارجی درذهنیت دانمارکی ها بیشتر از سوئدی ها بوده است.
۷-پارادوکس ارزشهای حقوق بشری و وضعیت اقتصادی
گر چه در خصوص پذیرش غیر خودیها در جوامع مختلف عوامل فرهنگی و تاریخی و عمق فرهنگی و ارزشهای اخلاقی بسیار موثر و تاثیرگذار است اما به نظر می رسد این ذهنیت اجتماعی صرفاشرط لازم تداوم فرهنگ دیگرپذیری است ونه شرط کافی. شرط کافی تابعی از شرایط اقتصادی و رفاهی جوامع مقصد نیز می باشد. مشاهده میزان گسترش افکار و حرکت های ضد خارجی در کشورهای اروپایی با تحولات اقتصادی و دوره های رونق و یا رکود اقتصادی قابل توجه می باشد. کشورهای با اقتصاد پر رونق روی بازتری به پناهندگان نشان میدهند و کشورهای ضعیف تر با سخت گیری های بیشتری با این پدیده روبرو می شوند. در میان مردم این کشورها جریان های ضد مهاجر همواره با بحران اقتصادی و رکود بیکاری رشد می کنند و اوج می گیرند و با رونق اقتصادی کاهش پیدا می کنند و البته این رویکرد کاملا با ساختار طبیعی و زیستی بشر که همواره جنگ بر سر منابع محدود بوده است همخوانی دارد. و لذا می تواند نشانه آن باشد که ارزشهای مدرن از جمله ارزشهای بالقوه حقوق بشری عملا جهت اجرا نیازمند شرایط اقتصادی خاصی است و بعنوان ارزشهای انتزاعی مستقل از اقتصاد و سیاست عملا کاربرد چندانی ندارند.
۸-پارادوکس پناهندگان مسلمان و جوامع مسیحی اروپایی
مهمترین و اساسی ترین بحرانی که اروپای مسیحی با سیل پناهندگان با آن مواجه خواهد بود جدای از مسئله اسکان، تغذیه، شغل و کنترل سابقه امنیتی آنها، مسئله تطابق پذیری و جذب در جامعه یا (integration) خواهد بود. این واقعیتی جدی است که فاصله فرهنگی عمیقی بین ارزشهای اخلاقی و اجتماعی و خانوادگی پناهندگان غالبا مسلمان با جوامع مسیحی اروپایی وجود دارد. مشکلی که در تطابق پذیری پناهندگان مسلمان در جوامع مسیحی وجود دارد، عملاهمان دلیلی است که به حق تاکنون از عضویت ترکیه در اتحادیه اروپا جلوگیری کرده است. نوع نگاه پناهندگان مسلمان به مسیحیان غالبادارای ویژگیهای خاص است. این نوع نگاه مانع جدی در راه تلاش برای ورود و ادغام در جوامع مسیحی است. مسئله رابطه زن ومرد(Sex Policy) ، مدل آزادی زن و روابط خانوادگی، مسئله پرداخت مالیات به مسیحیان، پدرسالاری و غالبیت فرهنگ قبیله ای از جمله این موارد است. پناهندگان مسلمان عموما دارای ۴ فاز استقرار در جوامع اروپایی هستند:
مرحله اول: پناه بردن، تلاش برای حل مسئله حقوقی وکسب اقامت
مرحله دوم: تثبیت اقتصادی و خانوادگی
مرحله سوم:هویت یابی مجدد و بازگشت به هویت های گروهی مشترک با هم کیشان و تعریف یک هویت مبتنی بر د.وگانه مسلمان – مسیحی در جوامع مسیحی
مرحله چهارم: شامل نوزایی حسن نوستالژیک برای ارزش های فرهنگی سابق و تلاش برای احیای آنهادر جوامع مقصد. پدیده ای که من آنرا “هویت اسکیزوفرنیک” می نامم. وضعیتی پارادوکسیکال به این شرح که زندگی، در امد، امنیت، هویت و پاسپورت و حقوق شهروندی و مدنی در جوامع مسیحی اروپایی و همزمان مقاومت ذهنی در پذیرش ارزشهای جامعه مسیحی اروپایی از جمله دیگرپذیری، تساهل فرهنگی، قانون پذیری، مشارکت، آزادی فردی، آزادی انتخاب و نوعی حس انزجار و تحقیر ارزشهای مسیحیان. نحوه مواجهه جوامع مقصد با این موارد بسیار مهم و حیاتی و بسیار دشوار می باشد. در مواجهه با این مسئله جوامع اروپایی با سه نسل مختلف سر و کار خواهند داشت.
نسل اول : پناهندگان بالغ و میانسال که عملا هیچ کاری بر روی آنها نمی توان انجام داد.
نسل دوم: نوجوان و جوانان که تا حدودی در مسیر تحصیل و کاریابی می توانند در جامعه بصورت نسبی ادغام شوند.
نسل سوم: کودکانی که عملا فاقد ذهنیت در چهارچوب اجتماعی ثبت شده هستند. اما موفق ترین فرایند ادغام فرهنگی به دلایل مختلف که نیازمند نوشته ای دیگر است در میان زنان و دختران مهاجر قابل تحقق است. گر چه بافت خانوادگی بسیار بسته و پدرسالاری و مردسالاری غالب در خانواده های مسلمان موفقیت در این سطح را نیز بسیار دشوار می کند. مجموعه این موارد از چالش های اساسی است که جوامع مقصد با آنها مواجه خواهند شد. البته لازم به ذکر است که با وجود موج گسترده آوارگان و پناهجویان در سراسر جهان، جای هیچگونه نگرانی در مورد «غلبه غریبهها» بر جوامع اروپایی هنوز نیست. ۸۶ درصد از کل کسانی که در سال ۲۰۱۳ به دلیل پیگرد و جنگ جان خود را به دندان گرفتند، به کشورهای «جنوب» پناه بردند. این میزان در ۱۰ سال پیش از آن ۷۰ درصد بود. در لبنان به تنهایی ۱،۲ میلیون پناهجوی سوری ثبت شدهاند که به این میزان باید ۵۰۰ هزار نفر دیگر را اضافه کرد که به طرق دیگر وارد لبنان شدهاند. از هر سه نفر ساکن لبنان یک نفر پناهجو است. تنها پای اقلیت کوچکی به خاک اروپا میرسد. مثلا در آفریقای جنوبی ۵۰ میلیونی، هفت میلیون مهاجر بدون اقامت معتبر حضور دارند اما در اروپای ۵۰۰ میلیونی تعداد مهاجران غیرقانونی بین ۲،۶ تا حد اکثر شش میلیون نفر تخمین زده میشود.
۹-مسئله خشکسالی، بحران آب و پدیده پناهجویان اقلیمی
در سال ۲۰۱۱ در مقاله ای با عنوان ” پارادوکس صلح و خاورمیانه” چرا خاورمیانه نمی تواند منطقه ای صلح آمیز باشد، به ۱۰ عامل متفاوت و اساسی که مانع وجود ثبات و پایداری در جوامع می شوند اشاره کرده بودم و منطقه خاورمیانه منطقه ای است که اتفاقا تمام این ۱۰ عامل یکجا در آن جمع شده و بصورت افزایشی (Additive) و رزونانسی عمل می کنند. یکی از عوامل مهم در تنش های پایدار تاریخی در این منطقه را بحران آب و خشکسالی های تاریخی در این منطقه ذکر کرده بودم. امروزه بتدریج روشن می شود که مسئله خشکسالی و کاهش منابع آبی به جد از عوامل موثر در بحران های اجتماعی بویژه در خاورمیانه و آفریقا می باشد و پیش بینی می شود با گسترش این مسئله بتدریج انواع و ارقام گسست ها و تعارض های انسانی و به تبع آن موجهای جدید و گسترده جابجایی های انسانی بوقوع بپیوندد. موضوعی که می توان رد پای آنرا در بحران های عراق، سوریه، اتیوپی، سومالی، مصر، اوگاندا و بتدریج در سایر مناطق از جمله آمریکای مرکزی نیز مشاهده کرد. سازمان بینالمللی مهاجرت (IOM) میگوید از آغاز هزاره سوم تا کنون تعداد آوارگان زیستمحیطی یعنی کسانی که به دلیل خشکسالی یا سیل، بستر بقای خود را از دست دادهاند دو برابر شده و از ۲۵ به ۵۰ میلیون نفر رسیده است. برآورد شده که شمار این عده در سال ۲۰۵۰ به ۲۰۰ میلیون نفر برسد. تا سال ۲۰۲۵ دو سوم زمینهای کشاورزی آفریقا بلااستفاده خواهند شد و ۱۳۵ میلیون نفر راه آوارگی را در پیش خواهند گرفت.
نمونه دیگر از عدم تعادل جهانی، از یک سو افزایش جمعیت جهان و رشد جمعیت در سایه گسترش خدمات بهداشتی در سطح جهان بویژه جهان توسعه نیافته و از سوی دیگر محدودیت منابع آبی و تغییرات اقلیمی و کمبود مواد غذایی در همین کشورها ست که وضعیت بغرنجی را در سطح جهانی پدید آورده و خواهد آورد. چه بخواهیم و چه نخواهیم انسان موجودی بیولوژیک و ارگانیسم زنده است و از اصول زیستی پیروی می کند. زمین یک سیستم بسته است و ظرفیت محدودی دارد و جنگ آب سرنوشت سالهای آینده جهان خواهد بود.
۱۰-رویکردهای عملا ممکن برای کشورهای اروپایی در مواجهه با سیل پناهندگان
الف)پذیرش تمامی مهاجران: عملا غیر ممکن می نماید بویژه که خود می تواند مشوق موجهای جدیدتر و تداوم بیشتر و تحریک تقاضا شود.البته می تواند مزایایی نیز در بر داشته باشد. از جمله حل مشکل نیروی کار ارزان در جوامعی که اکثرا با رشد منفی جمعیت مواجه هستندکه در صورت مدیریت صحیح و وجود رونق اقتصادی می تواند از مزایای این سیاست باشد اما خطرات فرهنگی و سیاسی خاصی نیز دارد.
ب)مقاومت در برابر پناهندگان و اخراج آنها
موقعیت جغرافیایی اروپا عملا امکان بستن تمامی راههای زمینی و دریایی را غیر ممکن می کند.علاوه بر اینکه همانطور که قبلا توضیح دادم پناهنده های امروزی دارای انگیزه بسیار عمیق و قوی جهت فرار از نیستی و جدال با مرگ و زندگی هستند و هیچ روش غیر خشونت آمیزی را یارای سد جریان آنها را نخواهد داشت. علاوه بر این وجود سیستم شینگن عملا نمی تواند مانع حرکت آزادانه افراد وقتی که پای در یکی از این کشورهای اروپایی گذاشتند شود. لذا تنها راه ممکن توسل به خشونت، دستگیری کردن، زندانی کردن و اخراج کردن است که چنین رویکردی نیز علاوه بر اینکه با ارزشهای حاکم بر اروپا که عملا خود را مدافع آنها می داند تعارض دارد ،هزینه های سنگین سیاسی، فرهنگی و بین المللی نیزخواهد داشت.
ج) تلاش در جهت ایفای نقش بیشتر در بحران های جهانی و مشارکت در توسعه جوامع مبداء:
شاید این راه حل کوتاه مدت نباشد اما به نظر می رسد راه حلی پایدارتر، بلند مدت تر و عملی تر باشد. تلاش بیشتر برای کاهش عدم تعادل های شدید جهانی در جوامع انسانی. بدیهی است پرداختن به چنین موضوع گسترده و پیچیده ای نیازمند پژوهش ها و نوشته های بیشتری می باشد.
برخی از منابع مورداستفاده:
– دن بروک.۱۳۹۴. حقایق اجتماعی. ترجمه امیر غریب عشقی. انسان شناسی و فرهنگ با همکاری نشر گلشید
– دادههای جمعیتی سازمان ملل
Population facts,2013.www.unpopulation.org
گزارش کمیساریای عالی حقوق بشر سازمان ملل-
http://unhcr.org/556725e69.html
– غریب عشقی، امیر ، مهاجرت دیجیتالی و اسکیزوفرنیای هویتی. انسان شناسی و فرهنگ.
http://anthropology.ir/node/17521
ماهنامه بررسی سیاستهای آلمان و جهان، ژوئن ۲۰۱۵-
https://www.blaetter.de/archiv/jahrgaenge/2015/juni/hoffen-und-sterben
-Gharibeshghi, Amir. 2012.The paradox between Peace and Middle East ,( why Middle East never could be a peaceful region). Social science studies conference .Furat university Turkey. (Oral)(In English)
-Robert McLeman.2012,Climate change, migration and critical international security considerations. International Organization for Migration (IOM)
صفحه نویسنده در انسان شناسی و فرهنگ
http://anthropology.ir/node/19044
ایمیل نویسنده:
Dara.eshghi@gmail.com
دوست و همکار گرامی
چنانکه از مطالب و مقالات منتشر شده به وسیله «انسان شناسی و فرهنگ» بهره می برید و انتشار آزاد آنها را مفید می دانید، دقت کنید که برای تداوم کار این سایت و خدمات دیگر مرکز انسان شناسی و فرهنگ، در کنار همکاری علمی، نیاز به کمک مالی همه همکاران و علاقمندان وجود دارد.
کمک های مالی شما حتی در مبالغ بسیار اندک، می توانند کمک موثری برای ما باشند:
شماره حساب بانک ملی:
۰۱۰۸۳۶۶۷۱۶۰۰۷
شماره شبا:
IR37 0170 0000 0010 8366 7160 07
شماره کارت:
۶۰۳۷۹۹۱۴۴۲۳۴۱۲۲۲
به نام خانم زهرا غزنویان
تاریخ انتشار
شنبه, شهریور ۲۸, ۱۳۹۴ – ۰۱:۰۸
شاخه اصلی
جهانی شدن و مهاجرت
بیشتر بخوانیددرباره بحران پناهندگان، موج دوم جهانی شدن، مهاجرت دیجیتالی ، اعتماد به نفس فرهنگی و پناهندگان اقلیمی
تصویر کودک و بحران مهاجرت
یافتهشدن جسد کودکی سهساله روی شنهای ساحلی در ترکیه که فقط یکی از هزارانهزار قربانی موقعیت جنگزده پریشان کنونی در خاورمیانه است، جهان را به واکنشهای شدیدی واداشت. سیاستمداران همچون همیشه بهسرعت بر آن شدند که با برگزاری کمیسیونهای ویژه به وضعیت پناهجویان رسیدگی کنند! تصویر تکاندهنده، تأثیر خود را گذاشت و بزرگان سیاست نتوانستند مثل همیشه بهسادگی از کنار مسئله بگذرند. اما این تصویر و تصاویر مشابهی که امروز در شماری نامحدود روی شبکههای اینترنتی درحال چرخش هستند آیا مسئلهای را در سرنوشت دردناک مردم خاورمیانه تغییر خواهند داد؟ افزونبراین آیا صرفا مسئله جنگ در منطقه و تخریب تقریبا کامل گروهی از کشورها از افغانستان تا لیبی است که مسئله پناهجویان را در جهان کنونی تشکیل میدهد؟ شاید این نکتهای غمانگیز و حیرتآور باشد، اما جنگزدگان خاورمیانه با تمام خشونت وحشتناکی که تحمل میکنند، همین که به دروازههای «قلعه اروپا» نزدیکند و میتوانند شانس خود را برای رسیدن به این پهنه، در قایقهای درهمشکسته، بیازمایند، شاید هنوز اقبال بیشتری داشته باشند. بیاییم کمی نیز به آنهایی بیندیشیم که کسی تصویری از آنها نمیبیند؛ هزارانهزار زن و کودکی که هرروز در آفریقایمرکزی قربانی شدیدترین بیرحمیها، شکنجهها و خشونتهای قومی و قبیلهای میشوند. هزارانهزار کودک و نوجوانی که هرروز در حلبیآبادهای آمریکایلاتین، اجساد بیشمارشان که قربانی خشونتهای شهری یا تجارت اندامهای انسانی شدهاند، در کف خیابانها میافتند. آیا تصویری از آنها دیدهاید؟ آیا باید منتظر انتشار تصویری اتفاقی بود تا فکری به حال این جهان کرد که آشفتگی و بیرحمی و خشونت تمام آن را فراگرفته است؟ دراینمیان، آیا مسئولیت قدرتهای غربی با تشکیل چند کمیسیون و نشست برای «بازنگری در قوانین مهاجرت» پایان میگیرد؟ به باور نگارنده، آنچه امروز در جهان میگذرد، از خاورمیانه تا آفریقا و آمریکا، عمدتا نتیجه شرمآور بیش از پنج قرن استعمار است. میلیونها برده برای کار اجباری از آفریقا به آمریکا منتقل شدند و مستعمرهگران اروپایی بودند که این قاره را به چنین روزگار درماندهای کشاندند. آمریکایلاتین میتوانست رشد و توسعه خود را از اوایل قرن بیستم آغاز کند، زیرا از قرن نوزدهم شاهد شکلگرفتن دولتهای ملی در خود بود، اما کودتاهای پیدرپی آمریکا در این قاره علیه دشمن موهوم کمونیسم بود که همهجا خشونت را بدل به اصلی اساسی در همه روابط کرد و گستره بزرگ سرمایهداری مالی متأخر بود که به جنایات مافیاها از پکن تا نیویورک، از سیسیل تا مسکو و از کاراکاس تا لسآنجلس دامن زد. بهراستی چه کسانی مسئول تخریب نظاممند آمریکایلاتین به دست دیکتاتورهایی بودند که اقتصاددانان مکتب شیکاگو به رهبری «میلتون فریدمن» در ابتدای دهه ١٩٧٠ برای آن، سلطه خونتاهای نظامی را توصیه کردند.
امروز خاورمیانه در آتش برنامههای «استراتژیکی» میسوزد که نخستین مرحله آن در پس از جنگ جهانی دوم برای حل «مشکل یهود» با تشکیل اسرائیل آغاز شد و دومین مرحله آن در دهه ١٩٨٠ با دامنزدن به حرکت وهابیت و سلفیگری و بهراهانداختن نظامیگری پاکستانی، تجارت مالی فسادبرانگیز عربستانسعودی و بازوی تروریستی طالبان در افغانستان ادامه یافت. امروز کشورهای اروپایی و پس از آنها آمریکا، در برابر جهانی که هربار با «استراتژی»های خود زندگی در آن را ناممکنتر کردهاند، مسئولیت بزرگی بر گردن دارند. اروپا به دامی افتاده است که سالها تصور میکرد میتواند از آن بگریزد. مردمان مستعمرات پیشین از درون در حال دگرگونکردن تمدن، زبان و فرهنگ آن و ایجاد یک درهمآمیختگی و تکثر فرهنگی غیرقابلمدیریت هستند و از بیرون، فشار بر دروازههای اروپا هرروز بیشتر میشود؛ فشاری که هربار تصویری چنین منتشر شود میتواند به بحرانهای اخلاقی بزرگ تبدیل شود. چگونه میتوان تا به این حد ناآگاه بود و در حقیقت خود را به ناآگاهی زد که امکان ندارد در فاصله یکی، دوساعته، در جایی مردمان زیر بمبها و شکنجه هیولاهایی که ساخته دست آمریکا و اسرائیل هستند، تکهتکه شوند و در جایی دیگر اروپاییها با آرامش تمام به گردش و تفریح خود ادامه دهند؟ خطی که محل یافتن جسد کودک سوری را از واتیکان، مقر استقرار پاپ، جدا میکند، شاید کمتر از یکی، دوساعت پرواز باشد اما گویی ما از سیارههایی متفاوت سخن میگوییم. اروپا خواب قلعههای قرونوسطایی خود را میبیند که اربابها میتوانستند بر فراز آنها با آرامش به زندگی خود ادامه دهند و بگذارند فقرا در پایین دروازههایشان از گرسنگی و طاعون هلاک شوند و اگر فشار بر دروازهها زیاد میشد، دستور دهند تا بر سرشان روغن داغ بریزند. امروز چنین کاری ممکن نیست چراکه یک تصویر، تصویر یک کودک سهساله، میتواند همه وجدانها را بر هم بریزد و آسایش و وجدان و فراموشی زندگی در این جهان خشونتبار را سلب کند. در جهان، هیچ کنشی نیست که بدون واکنش باقی بماند و امروز اروپا بیش از هر زمان دیگری باید بداند که سیاستهای مهاجرت قطرهچکانیاش که در آنها نخبگان کشورهای فقیر را که با سرمایههای اندک این کشورها تربیت شدهاند، به خود راه داده و بقیه مهاجران را پشت دروازههای بلند خود نگاه میدارد، سپری شده است.
این مطلب در چارچوب همکاری با روزنامه شرق روز سه شنبه ۱۷ شهریور ۱۳۹۴، به عنوان سرمقاله این روزنامه منتشر شد
تاریخ انتشار
چهارشنبه, شهریور ۱۸, ۱۳۹۴ – ۰۰:۳۵
شاخه اصلی
جنگ، مرگ و فاجعه
بیشتر بخوانیددرباره تصویر کودک و بحران مهاجرت
بررسی چالش ها وفرصت های عراق جدید برای منافع و امنیت ملی ایران
ما در این نوشته در پی پاسخ و تحلیل این سوال هستیم که: چالش ها و فرصت های عراق جدید برای منافع و امنیت ملی ایران کدامند؟ برای رسیدن به پاسخ این سوال اول نگاهی به رابطه این دو کشور همسایه که در حاشیه خلیج فارس قراردارند میاندازیم وسپس به تحلیل سوال اصلی این گزارش می پردازیم.
اگر یک دولت از بازتاب انقلاب اسلامی ایران به هراس افتاد، این دولت عراق بود. این نگرانی از دو عامل نشات می گرفت: نخست ، عامل جغرافیاست. موقعیت همسایگی ایران و طول مرز مشترک بین دو کشوربه معنای آن بود که که احتمال تاثیرپذیری عراق از تحولات ایدئولوژی و ساختار قدرت همسایه شرقی خود بسیار زیاد است. عامل دو هم پوشی هویت ایرانیان و عراقی هاست . نگرانی خاص عراق این واقعیت بود که اکثر مردم آن با ایران شیعه هم مذهبند و در عین حال، شمار کثیری از شهروندان عراقی نیز ایرانی الاصلند.( جان .ال. اسپوزیتو، ص۹۳ )
عراق از نظر ژئوپولتیکی در خط مقدم میان دنیای ایرانی وعرب قرار گرفته است. به رغم تاثیرات عمیق این دو فرهنگ بر یکدیگر طی دورهای تاریخی مختلف ، احساسات قومی وفرهنگی خصومت آمیز میان آنها هنوز عمیق است، و ملی گرائی جدید نیز تشدید می کند. ازانجاکه هر دو کشور ایران و عراق به فاصله بیست سال از یکدیگر نظام پادشاهی خود را برانداختند وحکومت هائی انقلابی تبدیل شدند، تزریق ایدئولوژی به این فرایند، هر بار رقابت میان دو کشور تشدید کرده است.
بذرهای کشمکش مستمر امروزی، در منازعات گستره تری ریشه داردکه به مدت یکصدسال ادامه داشته است وبه نظر می رسد که ضدیت متقابل میان دو کشور،رسیدن به یک راه حل دائم منتفی می سازد؛ با توجه به حضور یک اکثریت شیعه درعراق که قرن هاست با ایران پیوند تنگاتنگ دارد، وبه مثابه منشاء دائمی تصادم میان بغداد و تهران عمل می کند؛ و حضور یک اقلیت کرد در هر دو کشور که هر یک از دو کشور از ان به عنوان اهرم براندازی استفاده می کند- اما ایران در موقعیت بهتری قرار دارد.
پس از پایان جنگ تحمیلی علیه ایران از طرف عراق به نظر می رسید که ایران برای مدتی طولانی مقهور عراق احیاء شده باقی بماند. اما جنگ خلیج فارس این معادله را دگرگون ساخت. ویران شدن عراق، بازگشت ایران به موضع سیطره طبیعی بر خلیج فارس، و متعادل کننده هر گونه تلاش عراق برای سرکردگی دست کم به مدت پنج سال تسریع کرد.(ص۴۰/قبله عالم،گراهام فولر)
سرحدات میان فرهنگ های غربی بین النهرینی و ایرانی که طی هزاران سال گذشته، محل طولانی ترین و مستمرترین درگیری ها برای ایران بوده است، امروزه در حد فاصل ایران و بوده است، امروزه در حد فاصل ایران و عراق قرار دارد. با حرکت بیش از پیش هر دو کشور به سمت اشکال ملی گرایانه نظام سیاسی، این نقطه تقابل فرهنگ ها حساسیت بیشتری پیدا کرده است. با این همه، عرصه ای که این کشمکش فرهنگی در آن اتفاق می افتد به خوبی تشریح نشده است.ما صرفاً از مسائل مرزی که در بسیاری از کشورهای خاورمیانه شایع است صحبت نمی کنیم. مردمان این فرهنگ، درگذشته، بناگریز مناسبات تنگاتنگی با یکدیگر داشته اند- گاهی اوقات به صورت سیطره یکی بر دیگری، وگاهی در قالب یک مجموعه- که هریک عمیقاً بر دیگر تاثیرگذاشته است.(ص۴۰و۴۱/گراهام فولر)
مرزهای فرهنگی میان ایران و مردمان عرب غیر ایرانی، اگر هم زمانی متمایز بوده، اسلام این تمایز را کم رنگ کرد. ایران با پذیرش رسمی آئین تشیع، از ورانی متاخر، با بخش اعظم باقیمانده دنیای اسلام فاصله گرفت. در واقع برگزیدن آئین تشیع به عنوان مذهب ملی تا اندازه ی بهره گیری از نوعی ایدولوژی برای متمایز کردن این کشور از رقیبش، ترکیه عثمانی، بود. ایران دوران صفوی، طی حدود یکصدسال بعدی، به جنگ های سرزمینی ب امپراطوری عثمانی و بسط هویت مذهبی متمایز کردن این کشورو مذهبی با ستیز با اغلب همسایگان سنی خود، از جمله قلمرو عراق کنونی (البته در اینجا منظور از عراق کنونی، عراق جدید نمی باشد) که تحت حاکمیت مذهب سنی قرار می داد.
به لحاظ فکری نیز آئین تشیع ایرانی، اذهان بارورایرانی را از روندهای فکری موجود در دنیای گسترده تر اسلام سنی جدا کرد، و به وسط چشم اندازهای ایدئولوژیک جزمی پرداخت که در خدمت دولت نیز قرار نداشت.
جدا از تنش های فرهنگی در این قلمرو مرزی، در دوران معاصر، مسائل عمده و مشخص تری نیز در مناسبات میان دو کشور پیش آمد که نوعی میراث ژئوپولتیک بود. (ص۴۲و۴۳/گراهم فولر)
موقعیت ژئوپلیتیکی ایران، در ساختار فضائی ژئوپلتیک جهانی همراه با دارا بودن کدهای ژئوپلیتیک مؤثر و خیلی قوی در داخل کشورهای همسایه و منطقه ی خاورمیانه، به گونه ای است که قدرت های جهانی و نیز کشورهای هم منطقه با ایران را نسبت به تغییر در وزن ژئوپلیتیکی و تحولات داخلی و خارجی خود بسیار حساس کرده است. زیرا در بسیاری از موارد منافع ملی کشورهای منطقه و منافع بازیگران داخلی کشورهای منطقه در رابطه ی مستقیم با شرایط ژئوپلیتیک و ژئواستراتژیک ایران و تصمیمات رأس نظام سیاسی ایران قرار دارد. در سطح جهانی اهمیت موقعیت ژئوپلیتیکی ایران به گونه ای تشریح شده است که آن را هارتلند ژئوپلیتیک قرن بیست و یکم و در قلب منطقه ی بیضی شکل انرژی استراتژیک، قرار داده است. به طوری که هرگونه تغییری در وضعیت ژئوپلیتیک ایران، شرایط ژئوپلیتیکی کشورهای منطقه ی خاورمیانه را بر هم زده و در سطح جهانی تغییرات و تبعات ژئواستراتژیک بر جای می گذارد.
جمهوری اسلامی ایران از سه بعد «ژئوپلیتیک»، «انرژی» و «فرهنگی- ایدئولوژیک» ظرفیت و توانایی تأثیرگذاری بر نظام بین المللی را دارد. افزون بر آن، ایران، خود زمانی تشکیل دهنده ی نظم بین المللی بوده است. از نظر ژئوپلیتیک، موقعیت جغرافیایی ایران به نحوی است که در همسایگی قدرت های مهمی چون روسیه و حوزه ی نفوذ امریکا (جنوب خلیج فارس) قرار دارد. قرار گرفتن در مناطقی که قدرت های بزرگ، منافع حیاتی برای خود قائل اند، به طور طبیعی، جایگاه کشور را در تعامل میان قدرت های بزرگ افزایش می دهد. از نظر اقتصادی شاهراه های بزرگ تجاری جهان در دریا و خشکی یا از ایران یا از نزدیکی ایران می گذرند و بر این اساس، ایران با پانزده کشور همسایه دارای مرز آبی و خاکی است، ضمن این که با برخوردای از بخش قابل توجهی از انرژی جهان، داشتن تسلط ژئوپلیتیکی بر بیش از نیمی از ذخایر انرژی دنیا در منطقه ی خلیج فارس جایگاه مهم در میان کشورهای صادرکننده نفت (اپک) و نهایتاً، نقش بالقوه ایران در تأمین امنیت اقتصادی و انرژی به عنوان سوخت سیاست در جهان برجستگی خاصی دارد. به دلیل اهمیت و حساسیت این موقعیت ژئوپلیتیکی است که قدرت های بزرگ، مانع تقویت و نقش آفرینی یک ایران ناهماهنگ با نظام بین المللی می باشند.
در چهار دهه ی گذشته، مهم ترین عامل تأثیرگذار در تحول موقعیت ژئوپلیتیکی ایران که مبنای تعاملات ایران با قدرت های جهانی و منطقه ای را شکل داده است، همین اندیشه های ایدئولوژیک مردم و حکومت ایران در قالب ایدئولوژی اسلامی- شیعی می باشد. اهداف حکومت ایران بر پایه ی همین اندیشه تعریف شده و همواره از داده های مادی خود همچون ژئوپلیتیک انرژی و دسترسی و دیگر پتانسیل های ملی خود در راستای رسیدن به اهداف اعتقادی و ایدئولوژیک خود بهره برده است و متقابلاً از همین عوامل نیز تأثیر پذیرفته است
در دوره ی قبل و بعد از انقلاب اسلامی به دلیل ماهیت نظام بین المللی و سیستم دو قطبی، رفتار مستقل برای کشورهای منطقه ی خاورمیانه بسیار دشوار و پرهزینه بوده است. خروج ایران از محور غرب و تعارض ایدئولوژیکی اساسی حکومت انقلابی ایران با اتحاد جماهیر شوروی باعث شد تا موقعیت ژئوپلیتیکی ایران در نظام جهانی به سرعت تنزل یافته و سرانجام اوضاع بین المللی و محیط منطقه ای و درکی که عراقی ها از وضعیت سیاسی- نظامی و اجتماعی ایران داشتند و نیز اعتقاد عراقی ها به توانمندی نظامی خود در برابر ایران، سبب شد، استراتژی عراق با هدف کسب پیروزی سریع بر پایه ی جنگ محدود و برق آسا» (علیه ایران) طرح ریزی شود. موضع گیری و رفتار آمریکایی ها در برابر ایران، از جمله «عملیات طبس» و «طرح ریزی کودتای نقاب»، برای عراق این معنا و مفهوم را در برداشت که امریکایی ها در پی براندازی نظامی جمهوری اسلامی» هستند و لازمه ی تحقق این امر، وارد کردن یک شوک نظامی است که با حمله ی عراق انجام می گرفت.
سرانجام ارتش رژیم عراق با اهداف از پیش تعیین شده، تهاجم سراسری خود را علیه ایران در تاریخ ۳۱ شهریور ۱۳۵۹ از زمین، هوا و دریا آغاز نمود. جنگ ایران و عراق یکی از طولانی ترین و خونین ترین جنگ های پس از جنگ جهانی دوم محسوب می شود. این جنگ، صرف نظر از جنبه های گوناگون و چرایی آغاز آن در تاریخ دویست ساله ی ایران، از آن جهت مهم است که توانست به روندی که از اول حکومت قاجاریه در محدودیت ارضی ایران و نفوذ سیاسی و اقتصادی و فرهنگی و… بیگانه در کشور آغاز شده بود، پایان دهد.موقعیت ژئوپلیتیک ایران در جنگ تحمیلی در بین کشورهای خاورمیانه را می توان این گونه بیان کرد که برخی از حکومت هایی که روابط نزدیکی با شاه داشتند و یا اساساً نمی توانستند در خارج از چارچوب سیاست امریکا و ملی گرایی عربی عمل کنند، ایران را نه در قالب کشوری اسلامی بلکه به طور سنتی در قالب فارس و شیعه می دیدند که ظاهرا با عرب ها و اهل تسنن دشمنی دارد. کشورهای عرب خلیج فارس بر اساس چنین نگاهی، دشمنی سنگینی را با جمهوری اسلامی ایران شروع کردند و با امریکا و عراق هماهنگ شدند . (اکرم نیا محمد،تبیین موقعیت ژئوپلتیک ایران)
علت آغاز جنگ اگرچه از این مطلب ما به دور است و نیازی به توضیح و تحلیل نیست،ولی به صورت گذرا اشاره ی می کنیم.
روابط سیاسی ایران با کشور عراق از زمان استقلال این کشور در سال ۱۹۳۲ م تا کنون، دوره های کوتاهی از همگرایی و زمانهای طولانی از رقابت منطقه ای را تجربه کرده است. عراق کشوری که بخش مهمی از آن بر روی ویرانه های تمدنهای بین النهرین پیش بینی شده بود؛ در همان ابتدای استقلال، از مرزهای جغرافیایی ترسیم شده به وسیله استعمارگران ناراضی بود؛ نقطه شروع اختلافات منطقه ای ایران و عراق از مقطع حکومت عبدالکریم قاسم کلید خورد؛ وی با استفاده از یک نام جعلی به جای خلیج فارس، آغاز کننده این سناریو بود. بعدها، حزب بعث عراق با استفاده ی حداکثری از تعارضات ایدئولوژیک دوران جنگ سرد و با ادعای باز پس گیری بخشی از قلمرو جغرافیای سیاسی ایران به استناد عهدنامه های ناتمام بین ایران و عثمانی و ترکیب آن با اختلافات قومی و مذهبی، بنیانگذار اصلی رقابت منطقه ای بین ایران و عراق به طور خاص و ایران با جهان عرب به طور عام شد. حزب بعث برای خروج عراق از بن بست جغرافیایی در دسترسی محدود به آبهای آزاد، دست به قماری خطرناک زد تا با هدایت مطالبات تاریخی اعراب به سمت ایران و بهره برداری از تغییرات ژئوپلیتیک منطقه، موجب تحمیل جنگ ۸ ساله به ایران با حمایت های مالی، زمینی، بین المللی و لجستیکی جهان عرب و قدرتهای فرامنطقه ای از عراق و تحمیل تلفات جانی و مالی جبران ناپذیری بر دو کشور شود و روابط سیاسی ایران با جهان عرب را با شکاف جدی مواجه کند. صدام برای عملیاتی کردن منویات توسعه طلبانه و افزایش فضای حیاتی کشورش به شیوه هیتلر عمل کرد. نقش و پیامدهای به جای مانده از عملکرد حزب بعث در تعمیق واگرایی منطقه ای، همچنان باقی است.( تحولات اخیر عراق و تاثیرات آن بر ژئوپلیتیک ایران/سیدعطاتقوی/سایت تابناک)مساله ی که بعضی از نظریه پردازان به آن درباره آغاز جنگ عراق علیه ایران بیان می کنند مربوط به انقلاب اسلامی ایران است.
حکومت عراق در پی انقلاب واضح ومشهود بود وخود را در سیاست های مشوش و محتاطانه ای که متعاقباً از سوی عراق اتخاذ شد، نشان داد. در اغاز، حکومت عراق پیروزی در مبارزه را به طرف ایرانی خود تبریک گفت. بعلاوه، این رژیم از انتقاد از رهبر انقلابی ایران، امام خمینی (ره)، ((به دلیل ترس از تاثیر این جنبش اکراه در عراق ))اکراه داشت. با این حال، از منظر عراق به سرعت معلوم شد که اتخاذ چنین مشی مسالمت آمیزی انقلاب را چنان بازتابی باز نخواهد داشت. در اوایل سال۱۹۸۰، دیدگاه عراق این بود که ((اگر جمهوری اسلامی شیعه امام خمینی خود را پابرجا سازد،به پوشش دادن ودر بر گرفتن جنوب عراق، وطن جمعیت کثیر شعیه کشور و جایگاه شهرهای مقدس شیعیان، نجف وکربلا، متعهد می شود)). نگرانی اولیه حکومت عراق و در واقع بسیاری از شهروندان آن از تهدید ناشی از انقلاب ایران، در ان زمان به قدر کافی واضح بود. با این همه، حدود ده سال بعد، بهدلیل روشی حاشیه ای که در آن انقلاب بر جامعه عراق اثر گذاشته است، این تشویش ونگرانی می توانست ظاهر شود.(ص۹۳و۹۴/جان ال اسپوزیتو)
صدام حسین، حاکم عراق، به بهانه انجام اقدامات تحریک آمیز از سوی ایران و در واقع تعقیب نقشه ای که از مدت ها پیش برای برتری یافتن در خلیج فارس و جهان عرب در سر داشت به ایران حمله کرد. (ص۱۳۰/ روح الله رمضانی)
زمانی که انقلاب اسلامی ایران شکل گرفت و مهم ترین هدف حکومت پس از به روی کار آمدن صدور انقلاب بود. انقلاب باید از طریق رسانه ها و تبلیغات نیز صادر می شد و نقطه مرکزی انقلاب “ایدئولوژی” اسلامی-شیعه بود. از آنجای که حکومت صدام،حکومت سکولار بود و قانون شان را بر اساس قانون اساسی زمینی ( یعنی به کتاب آسمانی ) رجوع نکرده بودند، ایدلوژی حکومت ایران را برای خود یک خطر به حساب می آورد و یکی از علتهاو بهانه های حکومت وقت عراق شد برای حمله به ایران.پس از پایان یافتن جنگ ایران وعراق تا امروز، سیاست مهار عراق سه مرحله را پشت سرگذاشته است. ویژگی مرحله اول – از آتش بس ۲۷تیر۱۳۶۷(۲۰اوت۱۹۹۸) تا تجاوز عراق به خاک کویت در ۱۱مرداد۱۳۶۹(دوم اوت۱۹۹۰)- حاکم بودن نوعی حالت نه جنگ نه صلح ، بین ایران و عراق بود، به بن بست کشیدن مذاکرات دو کشور که با پا درمیانی سازمان ملل انجام می شد موجب هزاران مورد نقض آتش بس، ادامه اشغال ۲۶۰۰مایل مربع از خاک ایران توسط عراق، وعدم مبادله ۱۰۰هزار اسیر جنگی که دو سوم آنها را اسرای ایرانی تشکیل می دادند شده بود.سیاست ایران برای مهار عراق در مرحله دوم که از زمان تجاوز عراق به خاک کویت تا پایان جنگ خلیج فارس را در بر می گرفت سیاستی دو سویه بود. از آغاز بحران یاد شده ایران سیاست خود در قبال تجاوز عراق را از سیاستی که در زمینه مسائل حل نشده جنگ ایران و عراق در پیش گرفته بود تفکیک کرد. در ۱۳ مرداد۱۳۶۸ ایران اقدام آن کشور (عراق) را محکوم کرد و خواستار ((عقب نشینی فوریسربازان عراقی به مرز های شناخته شده بین المللی وحل مسالمت آمیز اختلاف))شد. (ص۸۵و۸۶/رمضانی).
سومین مرحله در سیاست ایران برای مهار عراق که از پایان جنگ ۱۹۹۱ خلیج فارس تا زمان نگارش بررسی حاضر را در بر می گیرد از برخی جهات وضعیت((نه جنگ، نه صلح که در فاصله آتش بس اوت۱۹۸۸ میان د. کشور و تهاجم اوت ۱۹۹۰ عراق به کویت بر مناسبات دو کشور حاکم بوده شبیه است. هر چند نیروهای عراقی از خاک ایران بیرون رفته، اسرای جنگی(با وجود برخی اختلافات باقیمانده) مبادله شده اند، وعراق قرار دادالجزایر را پذیرفته است هنوز سخن از هیچ گونه قرار داد رسمی برای صلح در میان نیست. در عوض دو طرف دشمنی های خفیفی در حق هم می کنند.(ص۸۷/رمضانی)
بحران ۱۱ سپتامبر شرایط مساعدی را برای تثبیت نقش مداخله گرایانه آمریکا در نظام بین الملل فراهم ساخته است. در واقع این تحولات استراتژی ایالات متحده ا دستخوش تحول ساخته و باعث شده که شاهد الگوی رفتاری جدیدی را درسیاست خارجی آن کشور باشیم.
آنچه که پس از حادثه ۱۱ سپتامبر بوقوع پیوسته تغییر ساختار نظام بین الملل به یک ساختار آمرانه است که در نتیجه موقعیت جهانی امریکا را بهبود بخشیده و در نهایت زمینه تثبیت رهبری ایالات متحده آمریکا را در ساختار جدید فراهم ساخته است.
سخنان جرج بوش پس از حادثه ۱۱ سپتامبر مبنی بر اینکه دولتها باید میان دو گزینه کمک به ائتلاف ضد تروریسم و یا در کنار تروریستها بودن یکی را انتخاب نمایند، نشان از اتخاذ سیاستی آمرانه از سوی آمریکا در سطح نظام بین الملل دارد. عملکرد آمریکا پس از آن نیز خود موید این نوع از سیاست جدید است آمریکائیان دلیل اتخاذ این سیاست را مبارزه با تروریسم اعلام نمودند و در واع استراتژی مبارزه با کمونیسم که چندین دهه به مرحله اجرا در آمد به استراتژی مبارزه با تروریسم تبدیل گشت. این استراتژی از نظر عملی با حمله به افغانستان و سرنگونی حاکمیت طالبان آغاز گشت و بازتاب آن ایجاد فضایی از نگرانی از حمله آمریکا به کشورهای مخالف آمریکا در مناطق مختلف جهان بوجود آورده که خاورمیانه و بویژه عذاق در اولویت اول قرار گرفت.(عبدالرضا فرجی راد/ص۷۶)
مساله کردها و حکومت فدرال :
در زمان صدام حسین فشار بر کردها افزایش یافت و عده زیادی از رهبران و نیروهای مؤثر در کردستان متواری و یا تسلیم رژیم بعثی شدند. صدام حسین تلاش های زیادی جهت اجرای سیاست عربی کردن برخی مناطق کردنشین به عمل آورد و با زور و تهدید و ترور توانست دو حزب عمده کردستان عراق یعنی حزب دموکرات کردستان و حزب اتحادیه میهنی کردستان را وادار به تسلیم و تبعیت نماید. در طول جنگ تحمیلی عراق علیه جمهوری اسلامی ایران، دو حزب یاد شده در مقطعی برای نیروهای عراقی اطلاعات جمع آوری کرده و علیه ایران عملیات ایذایی انجام می دادند. با پایان یافتن جنگ و اشتباه صدام حسین در تهاجم به کویت که منجر به اقدامات بین المللی علیه رژیم وی گردید، کردها توانستند تحت حمایت قطعنامه های شورای امنیت به ویژه قطعنامه ۶۸۸، که مربوط به ممنوعیت ورود نیروهای نظامی عراق به مناطق شمالی و جنوبی این کشور می شد، قدرت خود را بازیابند. صرف نظر از اهداف پنهانی آمریکا و اسرائیل در همکاری و حضور در کردستان عراق، این منطقه با کمک های آمریکا پس از یک دوره اختلاف، سیاست خود مختاری را دنبال نموده است. پس از سقوط رژیم صدام حسین کردها با همکاری آمریکا به صورت فعال در روند دولت سازی شرکت نمودند و موفق شدند خود مختاری مناطق کردنشین شمال عراق را در چارچوب قانون اساسی جدید این کشور به تصویب برساند. اکنون کردستان عراق دارای خود مختاری است و اولین رئیس جمهور عراق جلال طالبانی رهبر حزب اتحادیه کردستان از میان کردها انتخاب گردیده است.
بدون تردید تحولات اخیر بر عامل ژئوپلتیکی کردها تأثیر گذار بوده و علاوه بر دستیابی کردها به خود مختاری به نحو چشمگیری موجب مشارکت مؤثر آنان در قدرت سیاسی در عراق گردیده است. امروزه کردها که همواره یکی از عوامل مهم ژئوپلتیکی در عراق هستند و به عنوان یک نیروی چالشگر قدرت مرکزی در عراق تأثیر گذار بودند، خود به عنوان بخشی از حاکمیت عراق محسوب می شوند و در طراحی و اجرای سیاست های این کشور دخالت مستقیم و مؤثر دارند. اعطای خود مختاری به کردها توسط قانون اساسی جدید عراق، نقش ژئوپلتیک آنان را در صحنه عراق فزونی بخشیده است.(محمداکرمی نیا)
ایران ضمن حمایت از شورای حکومتی عراق که ترکیبی از شیعیان، کردها، و اهل تسنن است، در برابر مساله هویت سیاسی کردها عراق، مواضع خاص خود را داشته و طبیعی است که با تشکیل دولت مستقل کرد، مخالف باشد. انچه مهم است سیر جریانات نشان می دهد که شورای حکومتی وایالات متحد آمریکا با نوعی فدارلیسم در عراق موافقت دارد. ضمن اینکه با تاکید واصرار کردها که متحد بی چون وچرای آمریکا در طول سیزده سال گذشته تجربه کرده اند بنظر نمی رسید با هیچ راه حل دیگری موافقت نمایند. طبیعی است که با توجه به عدم شکل گیری آنرا به تاخیر می اندازد وحتی ممکن است به درگیریها منجر شود. بویژه که هیچ وقت شرایط در عراق همچون امروز برای تشکیل یک حکومت فدرالی آماده نبود وبسیاری از کشورهای دنیا بویژه کشورهای اروپایی از طرح فدرالی کردن عراق و دادن حق امتیاز به کردها حمایت می کنند.
بنابراین اصرار ایران مبنی بر ایجاد یک حکومت مرکزی در عراق، ضمن اینکه به احتمال زیاد به نتایج مثبتی منتج نخواهد شد بلکه از سویی به روابط خوب ایران و گروههای مهم کردی در عراق لطمه جدی وارد می سازد. علاوه بر آن روابط دو گروه متحد عراق یعنی گروههای شیعی و کردی را تحت تاثیر قرار می دهد. چنین اتفاقاتی نفوذ وقدرت مانور سیاسی ایران را در عراق بسیار کاهش می دهد. وشیعیان در این کشور تحت فشار مضاعف قرار خواهند گرفت. انچه دراین میان مهم است نقش موثر اساسی ایران در اقناع گرو ه های عراقی و بویژه کردها در قبول طرحی است که به تمامیت ارضی عراق لطمه وارد شنود، همسایگان را با بی ثباتی روبه رو نسازد و کردها نیز بتوانند به نحوی در اداره امور داخلی خود، خود مختار باشند.
اگر همسایگان عراق بویژه جمهوری اسلامی ایران بتواند ضمن حفظ دوستی خود با کردها آنها را به داشتن یک نوع خود مختاری بر اساس تقسیم بندی جغرافیایی قانع کند، منافع ایران و عراق بیش از هر طرحی دیگری تامین خواهد شد.(عبدالرضا فرجی/ ص۷۹و ۸۰)
در صورتی که جمهوری اسلامی ایران رفتار خود را تغییر دهد و از شکل گیری حکومت مستقل کردهای عراق ممناعت به عمل آورد و مداخله بکند، این باعث می شود که که تمامی کردهای منطقه یعنی (ترکیه، ایران و عراق) چون یک هویت”کرد” در خود احساس می کنند، برعلیه ایران به پاخیزند واین دوباره باعث می شود که نیروهای و قدرتهای فرامنطقه ای(غربی ها) وارد عمل بشوندو به کردهای منطقه کمک بکنند واین برای منطقه و ژئوپلتیک ایران و امنیت ملی ایران نیز یک تهدید و خطر محسوب میشود
شیعیان:
بطور تاریخی و عقلی، سیاست خارجی ایران محکوم یا متعهد به یک منطقه گرایی شیعی است، پیوستگی مذهب تشیع ومنافع ملی ایران، حتی برای سایر کشورها نیز محسوس است. بطوریکه در مورد شیعیان عراق مهم ترین نگرانی آمریکا مداخله ایران در این مساله است. این نگرانی در مورد کشورهای عربی نیز وجود دارد.
سیاست خارجی ایران همواره ناچار بود ملاحظاتی منطقه ای آن هم از نوع واکنشی داشته باشند. تشیع هنگامی که تدریجا با زندگی تاریخی ملت ایران ممزوج گردید تا اندازه قابل تأکیدی مشروط به شرایط ایران شد. گسترش و تقویت ایران با فرهنگ ایرانی همانا گسترش و تقویت تشیع است. می توان اندیشید که حالت عکس نیز صادق دارد. به همین جهت این تصویر در ایران وجود دارد ، حالا که فرصتی برای شعیه در عراق بوجود آمده باید از آن استفاده نمود، ممکن است این نظر قالب در ایران وجد داشته باشد که اگر شیعه در عراق قدرت را در دست بگیرد و همگرایی با امریکا و غرب هم داشته باشد باز هم به نفع منافع ملی ایران است که شیعه سهم عمده ای در حاکمیت عراق را بدست آورد. این بدان معنی است که هر میزان گسترش برای ایران نیزبحساب می آید. این واقعیت را باید پذیرفت که شاید در طول چند قرن گذشته چنین فرصتی انهم به خاطر حادثه ۱۱سپتامبر برای شیعه وجود نداشته است. هم اکنون شیعیان درافغانستان از وضعیت سیاسی مناسبی برخور دارند. شیعیان در عراق اگر هدفمند و منطقی رفتار بکنند شهم مهمی از قدرت را در عراق بدست خواهند گرفت. فضا مناسبی برای شیعیان در شرق عربستان و همچنین جمعیتی حداکثر شیعه در بحرین باز شده که پیش از اینها امکان فعالیت و حق طلبی برای آنها وجود نداشته است. در واقع می توان گفت که ژئوپلتیک شیعه از مرزهای چین و افغانستان تا لبنان باز شده که علت اصلی آن یکی گسترش ترورسیم سلفی و نگرانی شدید غرب از آنها و دیگری تحولات عراق و فضای ایجاد شده برای شیعیان در ان کشور است. آنچه که مهم به نظر می رسد این است که باید رفتار سیاسی ما در عراق به نحوی باشد که نگرانی از قدرت گرفتن شیعه بویژه توسط ایلات متحده امریکا از بن رفته و با حداقل کاهش یابد تا قدرت لابی و چانه زنی کشورهای عربی برای مخالفت با آن بی نتیجه بماند. در این میان ایجاد وحدت میان تمام گروههای شیعی عراق، عدم احساس تحکم از سوی جمهوری اسلامی ایران، عدم تحریک و برخورد مستقیم آنها با کشورهای عربی، عدم مخالفت از ارتباط و تماس آنها با کشورهای فوق، فراهم کردن تقویت هر چه بیشتر روابط اکراد وشیعیان که روی هم جمعیتی بیش از ۸۰درصدر جمعیت عراق تشکیل می دهند ، از نکاتی است که ایران باید در نگاه سیاسی خود به تحولات عراق به آن بپردازد. در صورتیکه شیعیان عراق بتوانند خود را ساختار قدرت عراق تثبیت نمایند بی تردید وضعیت شیعیان در دیگر کشورها ی منطقه نیز تغییر خواهد و نهایتاً بر اهمیت ژئوپلتیکی کشورمان و نقش گسترده ای در منطقه پیدا خواهند کرد. (فرجی،ص۸۱و۸۲)
پس از صدام حسین شیعیان به خوبی توانسته اند با اتکاء به مؤلفه های قدرت خود از فرصت پیش آمده بهره برداری نمایند و حضور سیاسی خود را در عراق گسترش و تعمیق بخشند امروزه هیچ قدرتی نمی تواند بدون در نظر گرفتن شیعیان در عراق نقش آفرینی نماید و بدون ملاحظات ساختار توزیع قدرت سیاسی در عراق که شیعیان در آن از برجستگی فراوانی برخوردارند، تأثیر گذار باشد بدون تردید ظهور عراق جدید که در آن شیعیان سهم عمده ای در قدرت دارند، پیامدهای گسترده ای برای ژئوپلتیک منطقه خاورمیانه به همراه خواهد داشت. تحولات عراق در سطح کشورهای منطقه بطور یکسان مورد ارزیابی قرار نگرفته و برداشت های گوناگون و بعضاً متضادی از ظهور عراق جدید ارایه شده است. در میان کشورهای همسایه عراق، ایران و ترکیه در مقابل این تحولات مواضع مثبتی اتخاذ نموده اند اما از نظر کشورهای عرب همسایه تغییرات در عراق به منزله تهدیدی برای هویت عربی این کشور و حاوی پیامدهای سوء و بی ثبات کننده برای منطقه تلقی گردیده است (اکرم نیا،/ خاورمیانه، عراق جدید و ایران).
مساله اقتصادی
ذخایر عظیم نفت و گاز در عراق اهمیت زیادی را برای این کشور فراهم آورده است. ذخایر نفت عراق بیش از ۱۱۲ میلیارد بشکه تخمین زده شده که از این نظر عراق را در مقام بزرگ ترین دارندگان ذخایر نفت جهان قرار داده است. عراق یکی از کشورهای مهم صادر کننده نفت و از اعضای مهم اوپک به شمار می رود. هزینه استخراج نفت در عراق به دلیل وجود تعداد زیادی میدان کم عمق و عظیم بسیار پائین است. همچنین امکان بهره برداری از چاه های نفت عراق با سرعت بالا وجود دارد. در عراق از هر چاه به طور متوسط ۱۳۴۸۰ بشکه نفت در روز استخراج می گردد. در عراق ۷۴ میدان نفتی شناسایی شده که عمدتاً مورد بهره برداری قرار نگرفته است؛ از ۵۲۶ نقطه شناسایی شده در صحرای غربی عراق تاکنون فقط ۱۲۵ نقطه توسعه یافته و حفاری شده است.
صادرات نفت در سال ۱۹۸۹ (قبل از تهاجم به کویت)، ۵/۳ میلیون بشکه در روز بوده است که درآمدی معادل ۵/۱۴ میلیارد دلار در سال را عاید این کشور کرده است. همچنین عراق دارای ۱۱۰ میلیارد فوت مکعب ذخایر گازی است.
همچنان که ارقام نشان می دهند میزان ذخایر نفت و گاز عراق سهم مهمی در ذخایر جهانی دارند و این کشور پتانسیل لازم برای ایفای نقش های مهم تر در تأمین انرژی جهان را دارد. به همین دلیل مسئله نفت یکی از عوامل مهم و تأثیرگذار ژئوپلتیکی عراق بوده است. اکرم نیا،/ خاورمیانه، عراق جدید و ایران)
ایران و عراق از هر جهتی مهم ترین کشور های منطقه خلیج فارس هستند. هر چند وسعت عربستان هیچ وقت نتوانسته است به اندازه ایران و عراق بر مسایل منطقه و جهان تاثیرگذار باشد.این بدان معنی نیست که میزان تاثیرگذاری عربستان برتامین انرژی مورد نیاز جهان و تاثیرات آن مورد غفلت قرار گرفته است.(۸۱ص/فرجی)
مرز ۱۳۳۶ کلیومتری عراق با ایران طولانی ترین مرز عراق با همسایگان آن کشور است؛ از سویی با توجه به وجود منابع عظیم نفت هر دو کشور، هر دوی آنها مورد جشم داشت و توجه خاص قدرتهای جهانی قرار دارند، اکثریت جمعیت دو کشور را شیعیان تشکیل می دهد همین امر دو کشور فوق را بعنوان مهم ترین کشور شیعیه جهان مطرح کرده است.
نظر به اینکه کشورهای ایران و عراق بعنوان مهم ترین کشورهای این منطقه، در طول چند دهه گذشته به عوامل واگرا در روابط دو جانبه توجه داشته اند، ضروری است با توجه به شرایط جدید منطقه ای وبین المللی و سقوط عامل اصلی واگرایی یعنی رژیم بعثی در عراق، به زمینه های مثبت همکاری وسازندگی بین دو کشور اندیشه نمایند. درا ین راستا، همکاری و همبستگی بین این دو کشور، علاوه بر حل بهتر و سریعتر مشکلات، همکاری و همبستگی بین این دو کشور، علاوه بر حل بهتر و سریعتر مشکلات، موقعیت انها را در صحنه منطقه ای وبین المللی تحکیم خواهد بخشید. ضمن اینکه از این همکاری می توان به نفع ممنافع ملی دو کشور حداکثر بهره برداری را بعمل اورد. وزمینه را برای یک همگرایی در خلیج فارس که بتواند به عامل مهم توسعه اقتصادی کشورهای منطقه تبدیل شود، فراهم نمود.(فرجی/ص۸۳)
نتیجه گیری
شرایط جغرافیای دو کشور به نحوی است که از تنوع خیلی خوب برخوردارند. آب، خاک و اقلیمی مناسب دارند. منابعشان بسیار خوب و تا اندازه زیادی دست نخورده و مهمتر از آن دسترسی به منابع انرژی دارند که خودبه خود می توانند از منابع مالی مشترک سرمایه گذاری خارجی به نحو احسن استفاده کنند. بخصوص در بخشهای جنوبی یعنی در جلگه های حاصلخیز بین النهرین و دنباله آن یعنی جلگه خوزستان این عوامل طبیعی بهتر به هم نزدیک می شوند. و به شکلی مکمل عمل کنند، به نحوی که همه امکانات طبیعی بهتر به هم نزدیک می شوند و به شکلی مکمل کنند، به نحوی که همه امکانات طبیعی را یکجا در خود جمع کرده اند.
خروج نظامیان آمریکایی از عراق ، فرصت مهمی برای کشور به حساب می آید که ایران نیز می تواند در آن سهیم باشد. بنابراین عاقلانه آن است که به گونه ای رفتار و تعامل با عراق برقرار شود که باعث اعتماد سازی شود و از موارد و مساله های مهمی که اشاره در بالا به صورت درست تبدیل به فرصت کنند و در سیاست خارجی خود که مرکز اصلی روابط کشورها در عرصه بین اللمل می باشد، بدنبال تامین امنیت ملی و بدست آوردن منافع ملی کشور باشند.
در حال حاضر که عربستان قیمت نفت خود را کاهش داده است، یکی از فرصتهای است برای ایران که در صدور ذخایر نفتی و گازی با یکدیگر همکاری بکنند ، ولی یک مشکل اصلی گروهک تروریستی داعش است که البته با توجه به آخرین اخبار ،شهر تکریت آزاد شده است. واین یک نشانه خوب برای بازگشت امنیت حداقل برای عراق است و اگر عراق به امنیت دست پیدا بکند ،امنیت به نفع منافع ایران وامنیت ملی ش خواهد بود. همکاری این دو کشور بایکدیگر بر سیاست های اوپک هم تاثیر گذار خواهد بود که به نفع دو کشور همکاری کننده است.
منابع
اسپوزیتو جان . ال، انقلاب ایران وبازتاب جهانی آن، مترجم: دکتر محسن مدیر شانه چی،تهران،انتشارات باز،چاپ سوم ۱۳۸۸
رمضانی روح الله،چهارچوبی تحلیلی سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران، مترجم: علی رضا طیب،تهران انتشارات نی،چاپ ششم ۱۳۸۸
فولر گراهام، ژئوپلتیک ایران(قبله عالم)، مترجم: عباس مخبر،تهران،نشر مرکز، چاپ چهارم ۱۳۸۹
فرجی راد عبدالرضا، ژئوپلتیک عراق جدید، و تاثیر آن بر منافع ملی و امنیت ملی جمهوری اسلامی ایران، مجله ژئوپلتیک، بهار۱۳۸۴
خوجم لی عبدالوهاب، تبیین موقعیت ژئوپلتیک ایران، فصلنامه نگین ایران، دوره ۱۱، ،شماره۴۴، بهار ۱۳۹۲
اکرمی نیا محمد، خاورمیانه ،عراق جدید و ایران، سایت اسلام تایمز، ۷تیر ۱۳۸۸
سید عطا تقوی اصل، تحولات اخیر عراق و تاثیرات آن بر ژئوپلیتیک ایران، سایت تابناک، ۲۲خرداد ۱۳۹۳
محسن نوزعیم
کارشناس ارشد علوم سیاسی /دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه آزاد کرج
تاریخ انتشار
دوشنبه, شهریور ۹, ۱۳۹۴ – ۰۰:۰۹
شاخه اصلی
سیاسی
بیشتر بخوانیددرباره بررسی چالش ها وفرصت های عراق جدید برای منافع و امنیت ملی ایران
«باد ما را خواهد برد»: مطالعات فرهنگی در باب دیاسپورای افغانی در جنوب ایران
وجه فرهنگی حضور قومیت ها و ملیت های دیگر در فرهنگ خودی، همواره با بخشودگی ها و گشایش های فرهنگی ای همراه می شود که به میزان پذیرش در آن فرهنگ خودی بستگی دارد. بی شک در فضای جغرافیایی کثرت گرایی که در دنیای پس از یازده سپتامبر شکل پذیرفت، دیگر درخودبودگی و استقلال فرهنگی واجد ارزش های انسان شناسانه نیست، ازهمین رهگذر فرهنگ در جهان پسایازده سپتامبری به جهانی با فرهنگ های سیار و چهل تکه (به زعم داریوش شایگان) مبدل شده که در راستای آمیزش افق های معرفتی و فرهنگی به تداوم حیات خود می اندیشد. این اندیشیدن هرچه قدر به عمق و ژرفای کنش های فرهنگی هر گروه یا قومیت یا ملیت یا نژادی نضج یافته باشد، به همان میزان اخلاقی مبتنی برمدارا و درک حضور دیگری (به زعم محمد مختاری) را سرلوحه رفتارهای فرهنگی اش قرار می دهد. حال این فرهنگ؛ شهری باشد یا روستایی، تفاوتی اساسی را در برخورد با این مساله ی فرهنگی شکل نمی دهد و این به چگونگی برساخت شدگی خویشتن فرهنگی مردم آن محیط بستگی دارد که در برخورد با این قضیه، اخلاق خاص خودشان را می آفرینند.
مردم برازجان به مثابه ی مردمی برای مطالعه موردی این گفتار، همواره از سالهای جنگ هشت ساله، پذیرای گروه های مهاجری بوده اند که در همان ابتدای ورود به برازجان، آنها را در گتوها (شهرک) یی اسکان دادند تا کمتر در دادوستد فرهنگی – اجتماعی با آنان قرار گیرند چرا که آنان (جنگ زده ها و مهاجرین افغانی) به زعم این فرهنگ بسته ی قومیت مدار، از قومیتی دیگر بودند و ازآن جا که همواره “دیگری” نیز ناشناخته است، موجبات ترس فرهنگی ای شد تا این رفتارهای نژادپرستانه را شکل بخشد. این خودشیفتگی فرهنگی که مردم این منطقه را دهه هاست که دربرگرفته، همواره آنان را از ایجاد کردن پیوندهای جدید با فرهنگ های دیگر برحذر داشته و “دیگری” برای او یا دهاتی های مهاجر است یا جنگ زده های عرب/افغان یا پشت کوهی های شهری شده و دست آخر نیز افاغنه ی مهاجری که درسا ل های اخیر به این شهر پناه آورده اند. همواره مردم این فضا به هویتی شهری نازیده اند که ساده ترین الزامات شهرنشینی اش را حتی رعایت نکرده اند و چه بسا شاید از آن آگاهی هم نداشته باشند (همان گونه که هر هفته در مجلات این شهر! معضلات فرهنگی را می توان دید.) همواره این قومیت های مهاجر با سخره و استهزا مواجه شده اند، آن چنان که جوک ها و دست اندازی هایی به آنان در زبان مصطلح فرهنگی برازجانی ها دیده می شود، که ازهمین تفاوت به کارگیری زبان برای این مهاجرین، می توان به شرایط تبعیض آمیز فرهنگی ای در قبال آنان مواجه شد تا آن جا که این تبعیض را در برنامه ریزی های فرهنگی شهر نیز می توان مشاهده کرد. همواره اقلیتی که خود را معیار فرهنگ محسوب کرده به ایجاد سیاست های فرهنگی ای پرداخته-اند و مبتنی برهمان معیار، این فقط شهروندان درجه یک برازجانی هستند که می توانند از حقوق شهروندی نصیبی ببرند، اما به هرصورت این اقلیت های مهاجر حتی در آخرین اولویت های شهری هم قرار نمی گیرند و حقوق مهاجریتی آنان نادیده انگاشته می شود.
مساله این مطالعه ی فرهنگی این است که جنگ زده ها در سال های پیشین حتی با این که به گتوهای حومه شهر رانده شدند اما شاهد تاثیرگذاری های فرهنگی آنان بر فرهنگ برازجانی ها بودیم، آن چنان که همین نشانه ها و نمادهای شهریتی را که می توان در برازجان دید، بطور نسبی از ارتباطات فرهنگی ای است که با این مهاجرین شکل پذیرفته بوده است، دارد، حال با توجه به این-که افاغنه ی مهاجردرسطح فضای برازجان سکونت گزیده اند، پس باید به نوعی این تبادل فرهنگی بسی بیشتر وعمیق تر باشد. این مساله ی فرهنگی را اگر صرفن براساس حساب و کتاب های اقتصادی تبیین کنیم، راه به خطا پیموده ایم که مساله فرهنگی در کوچکترین و ریزترین سطوح جامعه قابل ردگیری است و با درک ما و نسل جدید از خود و خویشتن، رابطه انکارناپذیری شکل می دهد. همین که نسل سوم مهاجرین افغانی درمدارس دولتی حضور دارند(حتا اگر با محدودیت باشد) یعنی با نسل جدیدی از افغانی – ایرانی هایی در فرهنگ شهری مواجه می شویم که این حق را دارند که با شکل دادن به فرهنگ دیاسپورای خود (منظور فرهنگ افغانی – ایرانی است)، در شکل دادن به فرهنگ شهری برازجان سهیم باشند. چه بسا که از همان نسل اول و دوم این مهاجرین نیز فرهنگ شهری برازجان، دریافت های فرهنگی یی را به طور ناخودآگاه داشته است اما به دلیل شرایط نامساعد فرهنگی، هیچ گاه به دید نیامده و یا چشمان خود را بر آن بسته اند.
فرهنگ امروزی حاکم بر فضای زندگی مردم در هر کجای دنیا، تحت تاثیر فضای مجازی و ارتباطات پیچیده ی فرهنگی، دیگر هویتی ثابت، ایستا، معین و محدودیت یافته را نمی تواند درخود بازتولید کند، آن چنان که ازحصارهای تنگ مفهومی “خود” و” دیگری” به افق های معنایی بازی قدم نهاده ایم که در آن مفهوم “خود دیگری” یا “دیگری خود” (به زعم آرجون آپادورای؛ انسان شناس آمریکایی – هندی) متولد شده است تا در این پهنه ی فرهنگی محلی – جهانی، به عزیمت و فراروی از هویت های شکل یافته از نوعی “خودشیفتگی فرهنگی سرزمینی” به نوعی از هویت های “فراسرزمینی / فراملی” فراخوانده می شویم تا زندگی را در فرهنگی سیال، پویا و نامحدود تجربه کنیم و درهمین سپهر فرهنگی، دست به آفرینش های خلاقانه ای از روابط فرهنگی با دیگر فرهنگ ها بزنیم و حیات و فرهنگ تک ساحتی و استبدادمحور خود را از این چرخه بازتولید پدرخوانده های فرهنگی به درآوریم. ازهمین رهگذر است که پدیده “سرزمین زدایی از هویت ها” به حلقه ی واسطه ی تفکرات روشنفکرانه ی معاصر تبدیل می شود که اصالت را نه دیگر در مرزبندی های سیاسی و خصومت های بین شهری و…، که در پیوندهای چندگانه ی هویتی ای می یابد که در آمیزش افقهای فرهنگی ای شکل می یابند و خود را از انگاشت های نژادپرستانه رهایی می دهند.
دغدغه این نقد فرهنگی ازهمین نکته، خود را بازیابی می کند که ادبیات، هنر و فرهنگ این سرزمین بطور متقابل چه پیوندی را با فرهنگ های مهاجربرساخته است؟ چه قدر در آفرینش های فرهنگی، این تفاوت های قومیتی – زبانی به حضور فراخوانده شده است؟ آیا فرهنگ کنونی این مردم ظرفیت هایی برای پذیرش فرهنگی نسل سوم مهاجرین را در خود پرورانده است تا در آینده-ای نزدیک، صداهای خاموش آنان را در فرهنگ خود منعکس شده، بشنود؟ و هم-چنان پرسش های دیگری که می توان در این رابطه طرح کرد و بدون پاسخ آنان را رها کرد تا خواننده، خود به تحلیل آن ها بپردازد. اما آنچه که در نخستین برخورد با این مساله ها در ذهن امان صورتبندی می شود این است که با این حد پایین از مدارای فرهنگی و این حد بالا از خوشیفتگی فرهنگی مردم برازجان، بعید است که این مهاجرین به آشناهای فرهنگی ای بدل شوند که توان آن را داشته باشند تا در مناسبات فرهنگی تاثیرگذار شوند و آنچه با تاسف، آینده ی به خصوص نسل سوم این مهاجرین را به انتظار می کشد، تبعیدشدگی فرهنگی ای است که بر مهاجربودگی اشان افزون خواهد شد و آنان را در نوستالژی (غم غربت) وطنی فرو خواهد برد که شاید هیچ گاه به آن رجعت نتوانند کنند. آنان خود را مهاجرینی تبعیدی خواهند یافت که هیچ امکانی را برای خلاق کردن سال ها زندگی در این منطقه، در فراروی خود نخواهند دید و چه بسا تراژدی مهاجرت اجباری ای دیگرباره، تمام هستی آنان را در خود فروخواهد بلعید.
یادداشت:
عنوان مقاله، نام یکی از فیلم های عباس کیارستمی می باشد.
Paaraadox.blogspot.com
دوست و همکار گرامی
چنانکه از مطالب و مقالات منتشر شده به وسیله «انسان شناسی و فرهنگ» بهره می برید و انتشار آزاد آنها را مفید می دانید، دقت کنید که برای تداوم کار این سایت و خدمات دیگر مرکز انسان شناسی و فرهنگ، در کنار همکاری علمی، نیاز به کمک مالی همه همکاران و علاقمندان وجود دارد. برای اطلاع از چگونگی کمک رسانی و اقدام در این جهت خبر زیر را بخوانید
http://anthropology.ir/node/11294
بیشتر بخوانیددرباره «باد ما را خواهد برد»: مطالعات فرهنگی در باب دیاسپورای افغانی در جنوب ایران
تاثیر انقلاب کشور مصر بر صنعت گردشگری آن
کشور مصر با داشتن تمدنی کهن، شرایط جغرافیایی مناسب و پتانسیل بالا در حوزه باستان شناسی از جمله شناخته شده ترین مقاصد گردشگری جهان است. این کشور عرب زبان با داشتن ۸۱ میلیون نفر جمعیت، در سال ۲۰۰۹ میلادی درآمدی معادل ۱۱ میلیارد دلار از صنعت گردشگری داشته که این امر نشانگر توان بالا و ساختار مناسب صنعت گردشگری در آن است.
با شکل گیری مجموعه ای از راهپیمایی ها، اعتراضات و نافرمانی های مدنی در مصر که از تاریخ ۲۵ ژانویه ۲۰۱۱ (۵ بهمن ۱۳۸۹) آغاز شد این کشور ثبات سیاسی خود را از دست داد، تا جایی که حسنی مبارک رئیس جمهور وقت در تاریخ ۱۱ فوریه ۲۰۱۱ استعفا داد و این جنبش ها به انقلاب بدل شد. مردم خواستار روی کار آمدن دولتی مردمی بودند و در این میان ارتش با اعلام حکومتی نظامی مسئولیت اداره کشور را تا اعلام دولت منتخب به عهده گرفت. این رویدادها بالطبع موجب ایجاد ناامنی شد تا گردشگران به سرعت مصر را ترک کنند و همچنین بلیط ها به مقصد مصر لغو شوند. این تخلیه گردشگران تنها در ماه اول طبق آمار وزارت گردشگری کشور مصر ۱.۳ میلیارد دلار به این چرخه خسارت وارد کرده و در ماه های بعدی سرعت افزایش این خسارات کمتر شد.
گردشگری در مصر پس از انقلاب:
کشور مصر به واسطه شرایط جغرافیای و حجم عظیم سایت های باستان-شناسی، در طول سالیان سال به عنوان یک مقصد مهم گردشگری شاهد حضور گردشگران بی شماری بوده است. این امر موجب آشنایی مردم بومی با فرهنگ و جامعه جهانی و نزدیکتر شدن آنها به معیارهای فرهنگی جهانی شده. طی ۲۰ سال گذشته مصر در صنعت گردشگری بسیار موفق بوده، به ویژه طی سالهای ۱۹۹۸ تا ۲۰۰۴ میلادی. توجه گردشگران به این کشور قطعاً متأثر از توان استقبال و فراهم آوردن امکانات گردشگری مناسب است. حضور ۲۰ میلیون گردشگر در سال ۲۰۰۹ در این کشور نمایانگر زیرساخت های مناسب گردشگری در آن است. پس چه از نظر فرهنگی و چه از نظر زیرساختی، این کشور توان جذب گردشگر را دارد . پیش بینی می شود پس از پایان یافتن تحولات سیاسی و بازگشت ثبات امنیتی به کشور مصر، این کشور بتواند بیش از پیش گردشگر به خود جذب کند. ثبات سیاسی، کاهش خشونت و تبلیغات مجدد جهت جلب اعتماد گردشگران از راهکارهای مطرح برای بازگشت این صنعت به حالت عادی خود محسوب می شود.
از سوی دیگر به طور کلی خسارات وارده بر صنعت گردشگری به راحتی جبران پذیر نیست. این خسارات را می توان به دو گونه طبیعی و اجتماعی تقسیم بندی کرد. با این پیش فرض که خسارات دائمی نبوده و مختص بازه زمانی محدودی است، در گونه اول ما با تخریب زیرساختها و سرمایه ها مواجه خواهیم بود و سیاست بازسازی در اینگونه می تواند سرمایه گذاری های مادی صرف باشد. اما در گونه دوم ما با تخریب ساختار مواجه نبوده و توسعه فرهنگی می تواند به عنوان راهکار مطرح باشد. انقلاب مصر به عنوان یک خسارت اجتماعی وارده بر گردشگری آن کشور تعریف شده و بازسازی صنعت گردشگری در این کشور همانگونه که گفته شد نیازمند برقراری و ثبات امنیتی و سیاسی است.
در پی تلاش مردم برای برپایی دولتی مردمی، آنها توانستند دولتی پارلمانی تشکیل دهند. در پارلمان امروز مصر احزاب سیاسی کرسی های مختص خود را دارند. در دو مرحله انتخابات این پارلمان، گروه اسلام گرایان اخوان المسلمین توانست بر روی کرسی های بیشتری بنشیند که این حزب اسلام گرایان میانه رو است. حزب سلفی هم که عقاید القاعده گونه ای دارد کرسی های قابل توجهی را از آن خود کرد. از سوی دیگر ملی گرایان حزب قدرتمندی در پارلمان محسوب می شوند. قدرت گرفتن این احزاب می تواند بر سیاستهای گردشگری مصر تاثیر بگذارد. اگرچه از سیاستهای گردشگری مصر پیش از انقلاب انتقادات بسیار زیاد مردمی و مذهبی مطرح بوده، اما با توجه به پارلمانی بودن مصر و همچنین آزادی بیان در این کشور پیش بینی شده این قوانین دستخوش تغییرات قابل توجهی نشود. شایان ذکر است که قانون اساسی جدید مصر همچنان در حال تدوین است.
در نهایت می توان به آینده گردشگری مصر امیدوار بود و با سرعت بخشیدن به مرحله انتقال قدرت و سرمایه گذاری های اجتماعی و مالی به بازسازی صنعت گردشگری این کشور سرعت بخشید.
منابع:
“Egypt tourism industry sees hope in revolution”, in Egypt News, Thursday, 17 February 2011.
Rady, Adel (2002), “Tourism and Sustainable Development in Egypt”, in www.planbleu.org/publications/livreblanc_egy.pdf, March 19
Stock, Raymond (2011), “Egypt’s revolution foreseen in faction before the thorn”, in www.revolution2020pdf.info/people…/careers-in-biotech-pdf_9.html, May.
امیر حسین کلانتری کارشناسی مدیریت جهانگردی از دانشگاه مازیار (caspiankalantary@gmail.com)؛ این نوشتار، متن کنفرانس ارائه شده کلاسی درس تجزیه و تحلیل مسائل اجتماعی ایران (استاد مقدم، نیمسال نخست ۹۱-۱۳۹۰ تهیه شده بود).
پرونده «تحولات خاور میانه» در انسان شناسی و فرهنگ
o صفحات مرتبط در انسان شناسی و فرهنگ :
۱- آینده ی خاورمیانه یا آینده ی جهان
http://anthropology.ir/node/9881
۲- دومینو در خاورمیانه
http://anthropology.ir/node/8452
۳- نقشه های دایاسپورای شیعیان (۴) : جمعیت شیعیان در خاورمیانه نسبت به کل جمعیت هر کشور
http://anthropology.ir/node/1559
۴- دروغی بزرگ به نام تغییر؟ تداوم در سیاست خارجی ایالات متحده
http://anthropology.ir/node/527
۵- اقتصاد سیاسی جنگ غزه
http://anthropology.ir/node/1235
۶- ارمنستان و خاورمیانه (نگاهی به روابط منطقه ای جمهوری ارمنستان و سهم آن در معادلات خاورمیانه)
http://anthropology.ir/node/9693
۷- ایران، عراق و خیزش دوباره ی سیاست های شیعی
http://anthropology.ir/node/8296
۸- تاثیر بحران مالی – اقتصادی جهان بر اقتصاد ایران
http://anthropology.ir/node/1188
۹- بحران سیاسی لبنان و جایگاه ارامنه در معادلات سیاسی آن کشور
http://anthropology.ir/node/8614
۱۰- بنای یک جامعه شناسی منطقه ای در خاورمیانه
http://anthropology.ir/node/9832
۱۱- درباره ی خاورمیانه : اقتصاد
http://anthropology.ir/node/6795
۱۲- بحران در خاورمیانه و خیزش های ضد سیستم؛ از دموکراسی خواهی تا اسلام سیاسی
http://anthropology.ir/node/8491
۱۳- چند نکته درباره همایش منطقهای تفکر اجتماعی و جامعهشناسی در خاورمیانه معاصر
http://anthropology.ir/node/8932
۱۴- جایزه ی مجله ی مطالعات زنان خاورمیانه برای مقاله ی دانشجویان تحصیلات تکمیلی
http://anthropology.ir/node/8460
۱۵- پایانی «مبارک» : نگاهی از منظر اقتصاد سیاسی
http://anthropology.ir/node/8626
۱۶- کدام یک جهان عرب را تغییر شکل خواهند داد: مردم یا ایالات متحده ی آمریکا
http://anthropology.ir/node/9731
۱۷- بحران اقتصادی جهان، پی آمد الگوهای مردانه
http://www.anthropology.ir/node/437
۱۸- ریشه های فرهنگی تحولات سیاسی
http://www.anthropology.ir/node/704
۱۹- کدام دموکراسی برای خاور میانه؟
http://www.anthropology.ir/node/576
۲۰- الجزایر، گذشته هایی که باز می گردند
http://www.anthropology.ir/node/570
۲۱- چگونه یک دیکتاتور بی رحم را به یک قهرمان ملی تبدیل کنیم؟
http://www.anthropology.ir/node/570
۲۲- در خاور میانه چه می گذرد؟
http://www.anthropology.ir/node/8587
۲۳- عراق: بالکان جدیدی در راه
http://www.anthropology.ir/node/596
۲۴- کدام الگوی دموکراسی برای ایران؟
http://www.anthropology.ir/node/10
۲۵- مرثیه ای برای یک هیولا
http://www.anthropology.ir/node/9586
۲۶- یازده سپتامبر : نماد خشونت عریان
http://www.anthropology.ir/node/481
۲۷- گفتگو با نوام چامسکی پیرامون «بهار عرب»
http://www.anthropology.ir/node/10391
۲۸- نقش حزب الدعوه الاسلامیه در گفتمان مقاومت شیعی عراق
http://www.anthropology.ir/node/10506
۲۹- تحرک جامعه شناسی خاور میانه
http://www.anthropology.ir/node/10508
۳۰- ژئوپلیتیک مقاومت و درد زایش خاور میانه اسلامی
http://www.anthropology.ir/node/10714
۳۱- گسترش موج اعتراض به فلسطین اشغالی
http://anthropology.ir/node/10804
۳۲- بهار عرب و نشانه های دوری از ایدئولوژی
http://anthropology.ir/node/11037
۳۳- کدام «بهار عرب»؟
http://anthropology.ir/node/11090
۳۴- سیل چه کسانی را با خود خواهد برد؟ نگاهی به ریشه های «بهار عربی»
http://anthropology.ir/node/11120
۳۵- آیا لازمه آزادی زنان عرب، آزادی از ستم طبقاتی دولت های عرب است؟
http://www.anthropology.ir/node/10253
۳۶- گزارش تصویری: عراق میان خط جنگ و صلح
http://www.anthropology.ir/node/11148
۳۷- ویژگی های انقلاب مصر و بایسته های تغییر
http://anthropology.ir/node/11200
۳۸- قذافی در دوزخ یا دستمالی که دور انداخته شد!
http://anthropology.ir/node/11249
۳۹- قذافی و وال استریت: دو روی سکه سرمایه داری
http://www.anthropology.ir/node/11284
۴۰- خطابی خیالین به شورای انقلابی لیبی: دیکاتور را مخفی نکنید!
http://anthropology.ir/node/11298
۴۱- سایه ابرها بر بهار عربی
http://anthropology.ir/node/11371
۴۲- انقلاب های عربی در چهارراه
http://anthropology.ir/node/11355
۴۳- انقلاب های عربی و چالش سوریه
http://anthropology.ir/node/11561
۴۴- گفتگو با عزمی بشاره: بهار عربی، انفجار رخ داد
http://anthropology.ir/node/11635
۴۵- دوره ملی نوین عربی: آزادی، برابری، برادری
http://anthropology.ir/node/11712
۴۶- غرب و شمشیر دو لبه سوریه
http://anthropology.ir/node/11717
۴۷- گفتگو با ایلان هالوی: با یک پا در سازمان ملل
http://anthropology.ir/node/11828
۴۸- جنبش های بی زبان عربی
http://anthropology.ir/node/11928
۴۹- سوریه، میدان شمل گیری نظم نوین جهانی
http://anthropology.ir/node/12236
۵۰- آیا بهار عرب به زمستان زنان عرب خواهید انجامید؟
http://anthropology.ir/node/12440
۵۱- تونس، سالی سرشار از مخاطرات
http://anthropology.ir/node/12583
۵۲- سرنوشت الفتح در انتظار حماس؟
http://anthropology.ir/node/12754
۵۳- آنچه باید بازهم گفت: درباره شعر ضد جنگ گونتر گراس
http://anthropology.ir/node/12993
۵۴- گفتگو با طارق علی : امپریالیسم، بهار عربی و بحران
http://anthropology.ir/node/12997
۵۵- گفتگو با مصطفی علی: یک سال پس از انقلاب مصر
http://anthropology.ir/node/13449
۵۶- ملی گرایی عربی و موانع فرهنگی تحثث اتحادیه خلیج فارس
http://anthropology.ir/node/13554
۵۷- تاثیر انقلاب مصر بر گردشگری این کشور
http://anthropology.ir/node/13679
۵۸- مصر: انقلابی به کام ضد انقلابیون
http://anthropology.ir/node/13822
۵۹- محدودیت های رویکردهای فرقه ای مذهبی در بخران سوریه
http://anthropology.ir/node/14051
۶۰- دشمنی در قالب جنس «دیگر» : زنان میدان تخریر
http://anthropology.ir/node/14120
۶۱- هویت های فرهنگی در درگیری های ژئوپلیتیکی نبرد تمدن ها
http://www.anthropology.ir/node/14246
۶۲- از بیم دخالت بیگانگان و اسلام گرایان: بحران سوریه و تفرقه چپ های غرب
http://www.anthropology.ir/node/14248
۶۳- اسلام سیاسی : یک تحیل مارکسیسیتی(۱)
http://www.anthropology.ir/node/14323
۶۴- صنعت فرهنگ و بحران سوریه
http://www.anthropology.ir/node/14313
۶۵- اسلام سیاسی : یک تحلیل مارکسیسیتی (بخش دوم و نهایی)
http://www.anthropology.ir/node/14424
۶۶- برکناری از قیام های عربی، اردن در انتظار بهار خویش
http://anthropology.ir/node/14692
۶۷- گفتگو با فاروق طاق، حزب کار پاکستان: اهمیت مبارزه علیه بنیادگرایی
http://anthropology.ir/node/14731
۶۸- از جنگ تبلیغاتی اسرائیل: ماجرای فراموش نشدنی مفتی اعظم بیت المقدس
http://anthropology.ir/node/14972
۶۹- گفتگو با طارق علی درباره فیلم توهین آمیز نسبت به اسلام
http://anthropology.ir/node/15072
۷۰-مالیه، نفت و بهار عرب
http://anthropology.ir/node/15155
۷۱- لیبی در دست پبه نظامیان، انزجار گزینشی عرب
http://anthropology.ir/node/15543
۷۲- پاددشاه ، مرقب جرکات دولت مراکش
http://anthropology.ir/node/15651
۷۳-سندیکائی ایفاگر نقض مخالف دولت تونس
http://anthropology.ir/node/15753
۷۴- نخستین همایش بررسی تحولات سیاسی – اجتماعی اخیر در جهان عرب
http://anthropology.ir/node/15899
۷۵- محمد مرسی یا حسنی مبارک دوم
http://anthropology.ir/node/15958
۷۶- مصالخی الحاج، پدر فراموش شده ناسیونالیسم الجزایر
http://anthropology.ir/node/16266
۷۷- مزدوران آفریقایی در خدمت جنگ های آمریکا
http://anthropology.ir/node/16359
۷۸- سال سوم انقلاب های عرب : آیا فردا نوبت نظام های پادشاهی عرب است؟
http://anthropology.ir/node/16599
۷۹- تکثر تفسیری دینی و جامعه مدنی در خاور میانه
http://www.anthropology.ir/node/17969
۸۰- کره زمین متعلق به کیست؟
anthropology.ir/node/18867
۸۱- غرقاب خون در مصر و چشم های خیس جهان
http://anthropology.ir/node/19104
۸۲- ترکیه: اقتصاد رو به اوج، مردم در خیابان
http://anthropology.ir/node/19244
۸۳- ارتش مصر در پی فرو نشاندن انقلاب است
http://anthropology.ir/node/19240
۸۴- ارتش، انتخابات، تظانرهات خیابانی
http://anthropology.ir/node/19305
۸۵- یک شبه جنگ: سوریه
http://anthropology.ir/node/19359
۸۶- سرکوب اخوان المسلمین: بحران انقلاب سیاس: مصر در سایه نظامیان
http://anthropology.ir/node/19413
۸۷- ده نکته ای که آمریکایی ها باید درباره سوریه بدانند
http://anthropology.ir/node/19482
۸۸- طرح المنصف المرزوقی برای تاسیس دیوان بین المللی قانون اساسی
http://www.anthropology.ir/node/19659
۸۹- بلبشوی دیپلماتیک بر بالین مصر
http://www.anthropology.ir/node/19682
۹۰- دلالت های تئولوژیک جنگ
http://www.anthropology.ir/node/19710
۹۱- قوهای قاهره
http://www.anthropology.ir/node/19862
۹۲- آیا جنون سوریه راه برون رفتی دارد؟
http://www.anthropology.ir/node/19866
۹۳- ارتش مصر و انقلاب ۲۰۱۱
http://anthropology.ir/node/19918
۹۴- جهاد جهانی با مبارزه استقلال طلبانه در چچن؟ گرگ های منزوی بوستون
http://www.anthropology.ir/node/19979
۹۵- خودمختاری در عراق، گفت و شنود در ترکیه، روی آوردن شانسی تاریخی به کردها
http://www.anthropology.ir/node/20210
۹۶- درباره، لیبی، بهار عربی و سوریه: مصاحبه با طارق عزیز
http://www.anthropology.ir/node/20219
۹۷- جرم باستان شناسی: شاهدی بر یک نسل کشی
http://www.anthropology.ir/node/20319
۹۸: سوریه: اینها می گویند «نه»
http://www.anthropology.ir/node/20341
۹۰- توسعه و تثبیت دموکراسی در ایران و ترکیه
http://www.anthropology.ir/node/20314
۹۱- پشت پرده بحران سوریه: دوری گزیبی بزرگ واشنگتن
http://www.anthropology.ir/node/20453
۹۲- مساله مذاکرات بین المللی: ژدئپلیتیک ایران
http://www.anthropology.ir/node/20496
۹۳- ایران – ایالات متحده: به سوی بک توافق قهرمانانه»
http://www.anthropology.ir/node/20504
۹۴- اعتراضی بی اعتقاد به اشغلا فلسطین: شکست اتحادیه اروپا در فلسطین
http://www.anthropology.ir/node/20877
۹۵- بر سر انقلاب های عربی چه آمده است؟
http://www.anthropology.ir/node/21058
۹۶- شکاف در بین نویسندگان مصری
http://www.anthropology.ir/node/21565
۹۷- گفتمان «جامعه مدنی» در جنبش های اسلامی اخیر
http://www.anthropology.ir/node/21726
۹۸- نگاهی به وقایع میدان تقسیم ترکیه: ایستگاه قطبی شدن طبقه متوسط ترکیه
http://www.anthropology.ir/node/22019
۹۹- ۲۰۱۳، سال آرام در فلسطین
http://www.anthropology.ir/node/22133
۱۰۰- سوریه، بحرین، مصر، سوریه: چهار سرنوشت به سوی انقلا: «بهار عرب» خرف آخرش را نگفته است
http://www.anthropology.ir/node/22146
۱۰۱- در بازی بزرگ ملیت ها: حق پایمال شده زنان عرب
http://www.anthropology.ir/node/22705
۱۰۲- تونس چه راهی پیش می گیرد؟
http://www.anthropology.ir/node/22770
۱۰۳- سوریه از هم پاشیده
http://www.anthropology.ir/node/22776
۱۰۴- در الجزایر هیچ چیز تغییر نمی کند… جر جامعه
http://www.anthropology.ir/node/22945
۱۰۵- ریشه های ستمدیگی زنان عرب
http://www.anthropology.ir/node/22954
۱۰۶- آپاچ های استانبول
http://www.anthropology.ir/node/23094
۱۰۷- اصرار روشنفکران ایرانی، انکار روشنفکران مصری: السیسی و مصر
http://www.anthropology.ir/node/23173
۱۰۸- شبحی در آسمان خاور میانه به پرواز در آمده است!
http://www.anthropology.ir/node/23444
۱۰۹- گرینش انتخاب نکردن: سوریه و سردرگمی اسرائیل
http://www.anthropology.ir/node/23702
۱۱۰- فلسطین ناپدید نشده است
http://www.anthropology.ir/node/23932
۱۱۱- پرونده ی «آپارتاید اسرائیل» در انسان شناسی و فرهنگ
http://www.anthropology.ir/node/24048
۱۱۲- «تریلی مدرنیته» غزه را به کام مرگ می فرستد
http://www.anthropology.ir/node/24060
۱۱۳- بایکوت، عدم سرمایه گزاری و تحریم: هراس های اسرائیلی
http://www.anthropology.ir/node/24049
۱۱۴- حملات به غزه و تهدید های مرکبار اسرائل
http://www.anthropology.ir/node/24035
۱۱۵- درس هایی از «غزه» برای ما
http://www.anthropology.ir/node/24055
۱۱۶- بیانیه جمعی از روشنفکران، فعالان اجتماعی و هنرمندان ایرانی در مورد حملات اسرائیل به مردم فلسطین
http://www.anthropology.ir/node/24127
۱۱۷- غزه: کف زدن یهود ستیزان
http://www.anthropology.ir/node/24129
۱۱۸- با کدام طرف هستید؟ بمب افکن ها یا مردمان بی دفاع؟
http://www.anthropology.ir/node/24247
۱۱۹- جی آر: تغییر جهان با یک دوربین
http://www.anthropology.ir/node/24232
۱۲۰- هیچ کس خواهان حنگ در غزه نبود
http://www.anthropology.ir/node/24109
۱۲۱- نامه جمعی از مولفان و جامعه شناسان ایران درمحکومیت کشتار غزه
http://www.anthropology.ir/node/24230
۱۲۲- اسرائیل؛ رژیم تناقض ها
http://www.anthropology.ir/node/24189
۱۲۳- چرا از واژه «آپارتاید» برای اسرائیل استفاده می کنیم؟
http://www.anthropology.ir/node/24281
۱۲۴– مردی که با انگشتانش پرواز کرد
http://www.anthropology.ir/node/24283
۱۲۵- از داعش تا غزه: وقتی نام «مذهب» برای شرارت به کار می رود
http://www.anthropology.ir/node/24302
۱۲۶- هیچ چیز غیر عمدی نیست!
http://www.anthropology.ir/node/24326
۱۲۷- مال من، مال ِ من است، بر سر مال تو، چانه می زنیم!
http://www.anthropology.ir/node/24334
۱۲۸- کشتار فلسطینیان، راهی برای کنترل از راه بدن
http://www.anthropology.ir/node/24378
۱۲۹-خطای اوباما؟
http://www.anthropology.ir/node/24444
۱۳۰- دولت های پبح در خاور نزدیک: مرزهای بدون ملت
http://www.anthropology.ir/node/24534
۱۳۱- گفتگو با طارق علی درباره مسائل روز
http://www.anthropology.ir/node/24523
۱۳۲- کرکوک، بیت المقدس کردها
http://www.anthropology.ir/node/24547
۱۳۳- بازماندگان هولوکاست قتل عام غزه را محکوم و خواستار تحریم اسرائیل شدند
http://www.anthropology.ir/node/24549
۱۳۴- پرسمان ژئوپلیتیک و استقلال ایران (ویدئو)
http://www.anthropology.ir/node/24581
۱۳۵- غزه، کم اهمیت تر از داعش!
http://www.anthropology.ir/node/24110
۱۳۶- روایت نزدیک یک کشتر جمعی: غزه پس از آتش بس
http://www.anthropology.ir/node/24723
۱۳۷- بحران ایالات متحده از عراق تا اوکراین
http://www.anthropology.ir/node/24733
۱۳۸- نامه ۳۴ سرباز ذخیره واحد ۸۲۰۰…
http://www.anthropology.ir/node/24752
۱۳۹- مساله«تعادل»
http://www.anthropology.ir/node/24933
۱۴۰- آیا کشتن قذافی ناگزیر بود؟
http://www.anthropology.ir/node/25031
۱۴۱- غزه ی نافرمان، آزمون ناسیونالیسم فلسطینی
http://www.anthropology.ir/node/25221
۱۴۲- از مصر تا عراق، هرج و مرج کشورهایی که به قهقرا می روند
http://www.anthropology.ir/node/25473
۱۴۳- ائتلافی بی سابقه، اجرایی ضعیف: «جنگ علیه تروریسم، پرده سوم»
http://www.anthropology.ir/node/26055
۱۴۴- چه چیزی مسلمانان اروپا را جذب داعش می کند؟
http://www.anthropology.ir/node/26069
۱۴۵- خشم در بیت المقدس
http://www.anthropology.ir/node/26140
۱۴۶- وعده های فریبنده برباد رفته : طرح مارشال بی فردا برای «بهار عرب»
http://www.anthropology.ir/node/26170
۱۴۷- اقتدار پلیسی بدون حکومت کرانه باختری، شبح انتفاضه ای دیگر
http://www.anthropology.ir/node/26431
۱۴۸- چرخه خشونت در پاریس (متن کامل)
http://www.anthropology.ir/node/26583
۱۴۹- داعش و حنگچویان خارجی: جهانگردانی در آسیای مرکزی
http://www.anthropology.ir/node/26614
۱۵۰- شکست تازه اخوان المسلمین: بازگشت شیعیان به صحنه یمن
http://www.anthropology.ir/node/26710
::
o پیوند به بیرون :
(فارسی) ؛
انقلاب مصر تحولات خاورمیانه را به کدام سو می کشاند؟ / خبرآنلاین
http://www.khabaronline.ir/news-130048.aspx
– عربستان و تحولات خاورمیانه / همشهری
http://www.hamshahrionline.ir/news-130258.aspx
– تحولات خاورمیانه به نفع ایران؟ / تبیان
http://www.tebyan.net/politics_social/politics/domestic_policy/international/2011/2/28/157679.html
– موج تحولات خاورمیانه به روسیه خواهد رسید؟ / دیپلماسی ایرانی
http://www.irdiplomacy.ir/fa/news/60/bodyView/10457/0/%D9%85%D9%88%D8%AC.%D8%AA%D8%AD%D9%88%D9%84%D8%A7%D8%AA.%D8%AE%D8%A7%D9%88%D8%B1%D9%85%D9%8A%D8%A7%D9%86%D9%87.%D8%A8%D9%87.%D8%B1%D9%88%D8%B3%D9%8A%D9%87.%D8%AE%D9%88%D8%A7%D9%87%D8%AF.%D8%B1%D8%B3%D9%8A%D8%AF%D8%9F.html
(انگلیسی) ؛
– middle east / Wikipedia
http://en.wikipedia.org/wiki/Middle_East
– Middle east
http://www.mideastclub.com/
– Pessoptimism / The new Yorker
http://www.newyorker.com/talk/comment/2011/03/14/110314taco_talk_steavenson
– The Third Wave Revolution in the Middle East…and the Administration’s Cluelessness / The foundry
http://blog.heritage.org/2011/02/24/the-third-wave-revolution-in-the-middle-east-and-the-administrations-cluelessness/
– Social media revolution ignites Middle East and North Africa
Social media revolution ignites Middle East and North Africa