انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

انسان شناسی نظام غذایی بومی(۱)

نوع انسان توانسته است که در جغرافیای متفاوت برای خود شرایط بقا و گسترش زیستی جامعه انسانی را فراهم آورد. در این رابطه امکانات محیطی و توانایی انسان (شناختی و تکنولوژیکی) که بر اثر ابداع یا اشاعه از جوامع دیگر به کار گرفته است تأثیر گذار هستند. اصطلاح نظام غذایی بومی برای شناسایی و تعریف تمام غذاهای به دست آمده از طریق استفاده از منابع محلی طبیعی که دارای پذیرش فرهنگی در جامعه­ ای که در آن قرار دارد، به کار می­رود(کوهنلاین و رورس[۱]، ۱۹۹۶). این اصطلاح همچنین شامل معانی اجتماعی و فرهنگی، دسترسی و تدارک، استفاده، ترکیبات و پیامدهای تغذیه­ای که برای مردمانی که از آن استفاده می­کنند، نیز می­شود. اصطلاح مردم بومی به گروهی فرهنگی، در یک منطقه بوم شناختی خاص که نظام معیشتی موفقی براساس منابع محلی در دسترس ایجاد کرده­اند، اطلاق می­شود. مردمان بومی به عنوان گروهی که دارای مسائل اجتماعی، فرهنگی و نیازهای مربوط به حوزه سلامت خاص خود هستند و اغلب انتظار می­رود با فرهنگ گسترده­تری که در آن ساکن هستند، سازگار شوند، مطرح هستند. این که آیا مردمان بومی در قرارگاه­ها[۲]تمرکز داده شد­ه­اند یا خیر، یا درون جمعیت­های دیگر کشورشان ادغام شده­اند یا در منطقه گسترده­ی تحت کنترلشان ساکن هستند، آن­ها تلاش می­کنند نزدیکی فرهنگی­شان را با زمین و طبیعت و منابعی که از آن­ها به دست می­آید، حفظ کنند. این ارتباط تنگاتنگ با محیط همواره با استفاده از غذاهای سنتی همراه است (کوهنلاین و دیگران: ۲۰۰۴).

دیورنینگ[۳]، مردمان بومی را به­عنوان جمعیت ­هایی که در مناطق مختلف جغرافیایی جهان دستخوش تحول سریع هستند و تحت عناوین­ مختلف، ازقبیل: ملت ­های کوچک، ساکنان مناطق دور افتاده، قبایل، گروه ­های قبیله ­ای ابتدایی، اولین ملت­ ها یا پایه ­گذاران ملت ­ها شناخته می ­شوند معرفی می ­کند. او آن­ ها را به­ عنوان ساکنان اصلی مناطقی که توسط جوامع خارجی قدرتمندتر اشغال شده ­اند و زبان و فرهنگ و مذهب آن معمولاً از ملل فاتح متمایز مانده است، توصیف می ­کند. این مردم معمولاً خودشان را به عنوان ساکنان و مالکان موقت و فرعی منابع و منطقه ­ای که در آن سکونت دارند، تلقی می ­کنند، که معمولاً زندگی آن­ ها پیوندش را با اقتصاد معیشتی مبتنی بر شکار و گردآوری، ماهی گیری، دام ­پروری و کشاورزی فصلی حفظ کرده است. روابط اجتماعی آن ­ها شامل شبکه پیچیده­ ای از گروه ­های مجزا، مدیریت گروهی منابع و تصمیم­ گیری گروهی که معمولاً با نظر عمومی بزرگسالان و یا نظر یکی از آن ­ها انجام می ­شود. بانک جهانی برای تعریف مردمان بومی از تعریف رسمی ­تر مشتق شده از، کمیسیون سازمانی، اجتماعی و اقتصادی ملل از حقوق بشر مربوط به سال ۱۹۸۲ استفاده می ­کند. که طبق آن مردمانی هستند که در تطبیق با سنت­ های فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی کشوری که در آن به سر می ­برند، اصله داشته یا نسبت به آن بیگانه هستند(بانک جهانی، ۱۹۹۱). جمعیت تخمین زده شده مردمان بومی از ۲۵۰ میلیون(همان منبع) تا ۶۶۰ میلیون(دیورینگ، ۱۹۹۲) متغییر برآورد شده است است. هشتاد درصد از این جمعیت در آسیا زندگی می­کنند، که این تعداد شامل ۳۸۰ گروه از مردمان بومی است(گورینگ[۴]، ۱۹۹۳).

بر پایه این دیدگاه، مردمان بومی در مناطق جغرافیایی مختلف، بنا بر مواجهه با شرایط متنوع، دارای ویژگی­های مختلفی هستند. به طورکلی از تعاریف فوق می­توان ویژگی­هایی مانند: رابطه نزدیک با محیط، یکپارچگی فرهنگی، حاشیه­ای بودن و اتکا بر سنت بومی، که در درون خود دانش استفاده از منابع محیطی را در جهت برآورده نمودن نیازهای دارندگان آن حمل می ­کند، به عنوان خصیصه ­های اصلی در شناسایی و تعریف مردمان بومی در نظر گرفت. در مورد نظام غذایی مردمان بومی در نقاط مختلف جهان، از دیدگاه­ های مختلف مطالعاتی انجام گرفته است، که در این بخش نگاهی کلی به آن­ها خواهیم داشت.

دلایل این که جوامع انسانی چه اعمالی را در رابطه­ با برآورده کردن نیازهای تغذیه ای خود انجام می­دهند، پیچیده و مرتبط با طیف گسترده­ای از تأثیرات محیطی، اجتماعی و فردی است. برای فهم چگونگی ارتباط مردمان بومی با نظام­های غذایشان و الگوهای استفاده از غذاها در وحله اول داشتن دیدگاه کلی در این که چگونه فرهنگ و زیست بوم انتخاب غذایی همه افراد را معین می­کند مفید خواهد بود.

آن­چه به­ عنوان غذا مورد استفاده قرار می­ گیرد درحقیقت با شرایط محیطی و همچنین سیاست ­ها و تکنولوژی اعمال شده بر آن در ارتباط است. وضعیت آب­و هوایی نه­ تنها برای کشاورزی بلکه برای آن­چه در فروشگاه­ ها عرضه می­ شود، حیواناتی که منبع خوراک و تغذیه هستند و نیز گیاهان خودرویی که به عنوان غذا تلقی می­ شوند بسیار مهم است. برای بسیاری از مردمان بومی تعادل غذایی که به ­وسیله استفاده از این منابع غذایی متنوع صورت می ­گیرد، حیاتی است. امروزه نگرانی ­ها در مورد کیفیت محیط و حفظ محیط زیست و در سطحی وسیع­ تر نگرانی از انتقال آلودگی­ های صنعتی ایجاد شده، موضوع محافظت محیطی را در صف مقدم نگرانی ­ها در خصوص دسترسی به منابع غذایی قرار داده است. همچنین، این موضوعات برای محافظت از محیط طبیعی مملو از گونه ­های متنوع مهم است. دانش مردمان بومی در مورد محیط طبیعی و منابع غذایی سنتی، به آن ­ها شهرتی به ­عنوان کارگذاران و ناظران بر سلامت محیطی و تنوع گونه ­ها داده است(جونز[۵] و دیگران،۱۹۹۴، روتس[۶]، ۱۹۹۳).

دانش بومی در رابطه­ با شناخت منابع غذایی و تکنولوژی مربوط به غذاهای بومی، پیشنهادهای مهمی برای مطالعه دانش غذایی انسان دارد. هرچند که این دانش و تکنولوژی در میان مردمان بومی به سرعت در حال فراموشی است. این که امروزه شناسایی و توصیف گیاهانی که مصارف خوراکی و پزشکی دارند، توجه مراکز دانشگاهی و محققان را به خود جلب کرده است امری بدیهی است(کوهنلاین و ترنر[۷]،۱۹۹۱: ۲.( دانش بومی قرن­ ها است در حافظه جمعی مردم محلی از طریق فعالیت ­های روزانه زنان مردان انباشته شده است. این انش در داستان­ ها، آوازها، ادبیات عامیانه، ضرب­المثل­ ها، رقص، اساطیر، ارزش ­های فرهنگی، باورها، مناسک، دانش محلی، فعایت­های کشاورزی، ابزار و شناخت گونه ­های گیاهی و جانوری بیان شده است(کوهنلاین و دیگران، ۲۰۰۹).

بسیاری از نگرانی ­ها در مورد حفظ دانش سنتی غذا و استفاده از نظام غذایی توسط مردمان بومی محوریتی سیاسی دارد، که به­منظور حفظ و عمل به دانش سنتی، ارزش ­ها، صلح، تداوم و رفاه برای جامعه انسانی مورد نیاز هستند. کوهنلاین به نقل از منچو اظهار می­دارد که در بسیاری از موارد مردمان بومی درون جامعه ­ای که در آن حضور دارند، موقعیتی حاشیه ­ای، تحت ستم و استعمار شده دارند که این مسأله حفظ اعمال فرهنگی آنان را دشوارتر می نماید(کوهنلاین و رسورس، ۱۹۹۶).

باید توجه داشت تنها در دسترس بودن موجب در نظر گرفتن مواد به عنوان خوراک نمی ­شود، ما باید در نظر داشته باشیم که بسیاری از موارد علی رغم در دسترس و مغذی بودن در فرهنگ ­های مختلف به عنوان ماده ­ای قابل خوردن تلقی نمی ­شوند. وقتی که غذاهای متنوعی در دسترس هستند، ترجیحات فرهنگی، در دسترس بودن، تأثیر آموزش و رسانه ­ها و نیازهای زیست شناختی افراد تعیین می­ کند که کدام یک از آن ­ها مورد استفاده قرار می ­گیرند(همان منبع: ۱۹۹۶). ترجیحات فرهنگی بسیار متنوع و جذابی در مورد مواد مختلف به عنوان خوردنی و غیر خوردنی در پژوهش ­های انجام شده توسط نویسندگان به دست آمده و ثبت شده است. باورها پیرامون کیفیت غذاها و دلایلی که برای سازگاری با یک ساختار غذایی خاص ارایه می­ شود، اغلب برای بروز یک فرهنگ و مشارکت در آن نقش مرکزی دارند. برای مثال، باورها در مورد یک غذای سلامت بخش بخصوص وقتی که آن غذا در حوزه پزشکی سنتی نیز قرار دارد می­ تواند موجب افزایش ارزش غذایی آن از دید عمل کنندگان به آن فرهنگ شود که پیامد آن می­ تواند ترجیح بیشتر آن غذا باشد(مسر، ۱۹۸۴). هرچند که بسیاری از مردمان بومی گونه ­های گیاهی را به آن­ هایی که به­عنوان غذا قلمداد می ­شوند و آن ­هایی که مصرف پزشکی دارند تقسیم نمی ­کنند، چرا که یک گیاه هم می ­تواند غذا باشد و هم دارو و یا این که در یک زمان بنابر بستر­ی که گیاه در آن رشد یافته، روش تهیه آن و وضعیت سلامت یا آسیب دیدگی شخص که آن را معرفی می کند، هر دو تلقی از آن به عمل آید(جونز، ۱۹۹۴).

ساختار غذایی تعداد و ترتیب وعده ­های غذایی یا ترتیب غذای روزانه را تشکیل می­ دهد. برای مثال، در فرهنگ سنتی نکسالاک[۸] غذا معمولاً ماهی و چیزی دیگر، از قبیل دانه ­ها و ریشه گیاهان است؛ برای سرزمین ­های مرتفع اتیوپی، خوراک انجرا[۹](نوعی نان) و ووت(نوعی سس) است. علاوه بر این، ساختار غذایی دسترسی فصلی به غذا و چگونگی تطبیق فرهنگ با تنوع گونه ­ها را توضیح می ­دهد. عناصر حسی طعم غذا، رنگ، ترکیب و بافت و بو در تعیین ترجیح فرهنگی غذا و هم در مرتفع کردن نیازهای زیستی در سطح تغذیه فردی دارای اهمیت هستند(بارکر[۱۰]،۱۹۸۳). به­عنوان مثال، برخی ترکیب­ ها و بافت­ های غذایی برای تغذیه نوزادان و برخی برای بزرگسالان مناسب قلمداد می گردند. در برخی از غذاهای قوم هوپی رنگ آبی موجود در غذا و همچنین تکنولوژی مناسب برای بهتر کردن و افزایش رنگ آبی در نان ذرت که پی­کی[۱۱] نام دارد و دیگر مواد غذایی مهم است(کوهنلاین و کلوی[۱۲]،۱۹۷۸).

مولفه ­های اجتماعی و فردی که انتخاب غذایی را تعیین می ­کنند، شامل کارکردهایی از قبیل این که آیا در غذا مانند آن چه که در وقایع اجتماعی هست، اشتراک وجود دارد، یا در وقایع اجتماعی از قبیل تولد نوزاد، بیان هویت فردی، خانوادگی و گروهی غذا کاربرد دارد یا خیر. غذا اغلب به­عنوان یک مشخص کننده هویت یا برای بیان محبت، تظاهر به قدرت یا حتی بیان شورش به ­کار می ­رود. دلایل اجتماعی و فردی بسیاری برای انتخاب غذا وجود دارد(مسر،۱۹۸۴) .

انتخاب و به دست آوردن غذا می ­تواند وابسته به میزان درآمد نیز باشد. قیمت غذا که مبتنی بر تناسب عرضه و تقاضا است، تحت تأثیر توانایی و دسترسی به خرید در نوسان است. مفهوم توانایی اکتساب[۱۳] همچنین میزان زمان و انرژی شخصی در دسترس برای برداشت و تدارک مواد غذایی فرهنگ سنتی را نیز شامل می­شود. برای بسیاری از مردمان بومی برگزیدن عناصر فرهنگ سنتی به برخی مراسم­های عقیدتی، یا در طول تعطیلات که فرصت بازگشت به سرزمین مادری است، محدود است. آموزش و رسانه تأثیر عظیمی بر گزینش غذایی مردمان بومی داشته است. مدارس شبانه­روزی برنامه­های سلامت عمومی و برنامه­های آموزشی تغذیه­ در خصوص غذاهای شناخته شده توسط مدارس شبانه روزی و فرهنگ حاکم حدود صد سال است که بر کودکان آن­ها تأثیرگذار است. این مطلب بخصوص در مورد امریکا، آفریقا و استرالیا قابل ذکر است. عرضه غذاهای جدید مانند شکر، نان و آرد تصفیه شده گندم، چای شیرین و الکل به سرعت اتفاق افتاد و در عین حال تأیید یا احترام کم و فهم اندکی از فواید فرهنگی و تغذیه­ای غذای سنتی به عمل می­آمد. این روند با ورود رسانه و تبلیغات پیچیده غذاهای صنعتی، که اغلب باید با پول نقد خریداری می ­شدند، تداوم یافت(کوهنلاین و رسورس، ۱۹۹۶).

نیازهای زیست شناختی نیز از عوامل تأثیرگذار بر انتخاب غذا هستند. سن، جنس، مرحله رشد و وضعیت فیزیولوژیکی برای نیازهای تغذیه­ ای جنبه ­ای اساسی دارند. همان ­گونه که میزان فعالیت جسمانی، عملکرد کاری و وضعیت سلامت یا آسیب­ ها در این مورد نقش دارند. برای مردمان بومی دشواری ­هایی در تجربه مراقبت ­های حوزه سلامت احساس می شود. فقدان به­کارگیری ارزش ­های حوزه سلامت سنتی در مراقبت ­های حوزه سلامت می ­تواند منجربه عدم اعتماد به مراقبت­ های سلامت سنتی یا موجب عدم مشارکت در سیستم پزشکی مدرن گردد. در برخی از کشورهای در حال توسعه، فشارهای سیاسی و اقتصادی پیامدهایی در جهت سلامت تغذیه­ ای مردمان بومی داشته است. تعادل در انتخاب غذا، برای برآورده نمودن نیازهای زیست شناختی در راستای رشد، فعالیت، برابری و مقاومت در برابر بیماری ­های عفونی، مستلزم سازگاری است. پدیده سازگاری زیست شناختی با تغذیه مطالعات عمیقی را به خود دیده است(بلاکستر[۱۴] و واترلو[۱۵]، ۱۹۸۵).

شرایط ذکر شده فوق، تلاش­ها و مطالعات در حوزه نظام غذایی بومی، چه به صورت مردم­نگاری­ها و چه در اشکال جدیدتر موجب جلب توجه و اهمیت در قبال این حوزه مطالعه غذا و تغذیه در مردم­شناسی شده است. این اقبال و ضرورت ­های موجود در رابطه با نظام غذایی بومی به همراه اهمیتی که برای رژیم غذایی بشری در جهت هر چه غنی تر نمودن آن و رفع محدودیت ­ها در میان مردم بومی دارد منجر به ایجاد نهاد­ها و دانشکده­ هایی شده است که توجه خاصی را به این موضوع نشان می­دهند. ازجمله این مراکز می­توان به مرکز (CINE)[16] اشاره نمود. ادامه دارد.

منابع

Barker, L. M. (1983). The Psychobiology of Human Food Selection. Westport, CT: AVIDurning, A. T. (1992). Guardians of the Land: Indigenous Peoples and the Health of the Earth, World watch Paper112. Washington, DC: World watch Inst.

Goering, B. (1993). Indigenous Peoples of the World: An Introduction to Their Past, Present and Future. Saskatoon, Saskatchewan, Can: Purich.

Johns, T., Chan, H M., Receveur, 0., Kuhnlein, HV. (1994). Nutrition and the environment of indigenous peoples. Ecol. Food Nutr. 32: 81-87.

Kuhnlein, H. V., Erasmus, B., Spigelski, D., burlingame B. (2009). (Eds). Indigenous Peoples food Systems and Well-being Interventions and Policies for Healthy Communities. McGill. CINE.

Kuhnlein HV, Calloway DH. 1978. Contemporary Hopi food intake patterns. Ecol. Food Nutr. 6(3):16-24

Kuhnlein, H. V., Receveur O. (1996). Dietary nutrient profiles of Canadian Baffin Island Inuit differ by food source, season, and age. American Dietetic Association; 96(2):155-62.

Kuhnlein, H. V. Receveur, O. Soueida, R. D. D. (2004). Arctic indigenous peoples experience the nutrition transition with changing dietary patterns and obesity. nutrition ;134(6):1447-53.

Kuhnlein, H. V., & Turner, N. J. (1991). Traditional plant foods of Canadian indigenous peoples: Nutrition, botany, and use. Philadelphia: Gordon and Breach.

Messr, E. (1984). Anthropological Perspectives on Diet. Annual Review of Anthropology 13: 205-249

http://anthropology.ir/node/27597