کلیشه(Stereotype) یا تفکر قالبی به تصاویری در ذهن گفته می شود که به شکل ثابت و محدود درآمده و اغلب به باورها، اعتقادات و ارزش ها بازمیگردند. به همین دلیل ماهیتی انتزاعی دارند و چون از جامعه سرچشمه می گیرند، می توانند به درک های افراد یک جامعه از پدیده ها و واقعیت ها و… وحدت بخشیده و از نسلی به نسل دیگر انتقال یابند. از آن جایی که کلیشه ها ثابت و محدود هستند، کمتر دستخوش تغییر شده و اگر عاملی تغییرزا بر آن واقع شود حتمن مقاومتی را برمی انگیزد (casey:2002:229 وستوده :۱۳۸۷: ۱۷۵) که بسته به نوع و میزان کلیشه ها، محدوده و شدت این مقاومت ها گوناگون است. مثلن برخی برداشت ها از احکام مذهبی می توانند به سرعت به کلیشه تبدیل شوند و به عنوان راهنمای عمل و تصورات افراد قرار گیرند، برای همین هرگونه تغییر در قبال آن با مقاومت مواجه می شود که در مقایسه با کلیشه های دیگر این مقاومت ها بیش تر است.
این گونه تصویرها در گرایشی از انسان شناسی به نام انسان شناسی شناختی(Cognitive Anthropology) بررسی می شوند که در آن فرهنگ به عنوان مجموعه ای از ذهنیت ها، ارزش ها، تصاویر و احساس ها درنظر گرفته شده و ابزاری برای انجام دادن فعالیت های اجتماعی است.(فکوهی : ۱۳۸۳ : ۲۴۱) به عبارتی در این شاخه تلاش می شود تا فرهنگ به مثابه مجموعه ای از ذهنیت ها تلقی شود که میان مردم یک فرهنگ مشترک بوده و اساس فهم و درک اشتراکی آنان از پدیده ها و واقعیت ها قرار میگیرد. بنابراین فرهنگ بیش از آن که در فضای واقعی میان پدیده های واقعی و اشیا دیده شود در سطح ذهنی و روانی افراد دیده می شود و در این میان، زبان بدون آن که لزوما ارتباط خویش را با بخش آناتومیکال و فیزیولوژیکال بدن از دست بدهد، ورودی مناسبی برای شناخت است. به این ترتیب انسان شناسی شناختی بر معنا متمرکز شده و مشتمل بر روش ها و مفاهیمی است که از طریق به کارگیری واژه ها در سطوح زبانی بیان می شوند.( همان : ۲۴۳) یکی از این مفاهیم طرح واره (Schema)یا قالب است.
نوشتههای مرتبط
طرح واره ها کلیشه ها را شکل می دهند و به معنی ساخت های شناختی ذخیره شده در حافظه هستند که به بازنمایی انتزاعی رویدادها، باورها و روابط در دنیای واقعی می پردازند. (غنیمی : ۱۳۸۲ :۳۹۱ ) این ساختارهای ذهنی آمادگی دارند که واکنش های لازم را در برابر انگیزه های بیرونی به فرد منتقل کنند.( فکوهی : همان :۲۴۵) به همین سبب باعث می شوند تا در رویدادهایی که شبیه هم هستند، ذهن به گونه ای یکسان عمل کند. در واقع کلیشه ها تشکیل می شوند تا انسان ها در موقعیت های تکراری به رنج اندیشیدن نیفتند و مانند الگویی از پیش تعیین شده راهنمای عمل افراد باشند. به همین دلیل بازتاب بیرونی و ما به ازای اجتماعی کلیشه ها، گرایش به ایجاد درک متحد و همسان و در نتیجه تحقق عمل یکسان در انسان هاست.
کلیشه ها به قدری اهمیت دارند که به نظر می رسد یکی از مهم ترین واقعیت های زندگی اجتماعی است به گونه ای که برخی متفکران معتقدند «کلیشه سازی پدیده اصلی زندگی اجتماعی است و به خوبی ثابت شده که کلیشه ها می توانند قضاوت های اعضای گروه ها را تحت تاثیر قرار دهند.» (فیسک و همکاران، ۱۹۹۱ ؛ کاندا و تاگارد، ۱۹۹۶به نقل از معینی فر) به طور مثال «زمانی که سفید پوستی که دارای طرز فکر کلیشه ای است با سیاه پوستی روبرو می شود، سعی نمی کند رفتار خاص او را مورد قضاوت قرار دهد، بلکه بر مبنای همین القای کلیشه ای او را دارای صفات منفی و غیر قابل تغییر می داند. (دی فلور و دنیس، به نقل از معینی فر)
با این توصیف دنیای بیرون ما مملو از کلیشه هاست: کلیشه های نژادپرستانه، قوم گرایانه، جنسیتی، سن گرایانه، اسطوره گرایانه و غیره که ها توسط نهادهای جمعی مانند گروه های همالان، رسانه ها، خانواده، نهادهای آموزشی و غیره بازتولید شده و بدین ترتیب طول عمر زیادی خواهند داشت. در این میان بدون آن که بخواهیم به علت های نشکیل، انواع و یا بازتولید کلیشه ها بپردازیم، نظری به کلیشه های جنسیتی می افکنیم:
کلیشه های جنسیتی
کلیشه های جنسیتی، مجموعه ای از باورهای ذهنی است که مبنای نگرش فرهنگی و اجتماعی به مفهوم جنسیت(gender) قرار می گیرند. به عبارتی وجود این کلیشه ها باعث می شود که ویژگی های خاصی به طور جداگانه به زنان / مردان تعلق گرفته، به گونه ای که چنین مشخصاتی به لحاظ «خاص بودگی»( specific) ویژه ی تنها یک جنس تلقی شوند. بدین ترتیب مبنای قضاوت در مورد زن بودگی / مرد بودگی عمل فرد نیست، بلکه جنسیت وی تعیین می کند که او دارای چه خصوصیات مثبت یا منفی غیر قابل تغییر یا تعدیل– صرف نظر از درست بودن قضاوت ارزشی- است. این کلیشه ها بیش از هر چیز در سطح زبان خود را نشان می دهد و به شکل گزاره های مفهومی کاربرد دارد و بدین ترتیب در ادبیات و زبان هر جامعه ای به وفور پیدا می شود.
با این توضیحات مثال هایی را در حوزه ی کلیشه های جنسیتی پیرامون بدن می آوریم و تاکید داریم بر این که چنین کلیشه هایی بیشتر در فرهنگ امروزی ما وجود دارند. در این جا باید توجه داشت که هدف این نوشته ذکر و دسته بندی تمام کلیشه های جنسیتی پیرامون بدن نیست، بلکه قصد آن است تا با ذکر تعدادی از آن ها، بگوییم نگرش انسان شناسی به ویژه انسان شناسی شناختی در این باره چیست؟
کلیشه های جنسیتی در حوزه ی بیولوژی بدن
بدن مردان قوی تر از بدن زنان است.
بارداری و زایمان بدن زنان را ضعیف می کند.
بدن زنان زودتر از بدن مردان پیر می شود.
بدن زنان اغواانگیز تر از بدن مردان است.
مردان پرخورتر از زنان هستند.
. . .
کلیشه های جنسیتی در حوزه ی پوشش بدن
زنان باید بدن خود را هر چه بیشتر بپوشاند.
مردان باید نگاه خود را از بدن زنان حفظ کنند.
…
جمع بندی
انسان شناسی شناختی با تاکید بر زبان به عنوان شاهراه ورود به دنیای ذهنی انسان ها، سعی در شناخت هر چه بیشتر بعد انتزاعی و مفهومی فرهنگ دارد. اما از آن جا که روش های انسان شناسی بر عدم تعمیم مفاهیم در بعد کلان تاکید دارند، و از سوی دیگر نیز کلیشه های فکری از مفاهیمی است که در این گرایش می تواند مورد بررسی قرار گیرد، پس می توان گفت که کلیشه های جنسیتی مورد ذکرنیز در سطح کلیشه های فکری است و قابلیت تعمیم به کلیه ی افراد یک جامعه را ندارد. بلکه با توجه به ویژگی های فردی، جسمی، نژادی، روانی، عاطفی، اجتماعی و فرهنگی افراد است که چنین کلیشه هایی می تواند واقعی به نظر برسد و حکم کلی صادر کردن برای کلیشه های بدنی زنان و مردان از نظر این علم مطرود است.
منابع :
ستوده، هدایت ا… (۱۳۷۸) روان شناسی اجتماعی؛ تهران: آوای نور، چاپ پنجم.
فکوهی، ناصر، ۱۳۸۳، تاریخ اندیشه و نظریه های انسان شناسی ، تهران، نشر نی.
معینی فر، حشمت السادات (۱۳۸۸)« بازنمایی کلیشه های جنسیتی در رسانه؛ مطالعه موردی صفحه حوادث روزنامه همشهری » فصلنامه تحقیقات فرهنگی، سال دوم، شماره ۳.
غنیمی، فرزانه (۱۳۸۲) طرحواره های ظریف تبعیض جنسی (پیامد اجتماعی رویکرد فمنیستی)؛ مجموعه مصاحبه ها، مقالات و میزگردهای همایش اسلام و فمنیسم (جلد دوم)؛ مشهد: نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری در دانشگاه فردوسی مشهد.
Casey, Neil [et.al] (2002), Television Studies: The Key Concepts; London & New York: Routledge.