پیر بوردیو برگردان ناصر فکوهی
به کاری فکر کنید که دورکیم در کتاب معروفش «تحول آموزش در فرانسه» (۱) انجام داد: او برای درک نظام آموزشی معاصر خود ناچار شده بود که تاریخ آموزش این کشور را تا قرن دوازدهم در سلسله مراتب دانشکدهها دنبال کند. در کتاب «انسان دانشگاهی» من نشان دادهام که قابلیتهای ذهنی اساتید در دانشکدهها بر اساس تقسیم نهادینه این دانشکدهها ساختار یافتهاند، و این خود از قرنها پیش انجام شده است. به عبارت دیگر اینکه: اصول تقسیم و بینش نسبت به جهان در رشتههای مختلف خود به تاریخ پیوند میخورند – تا حد زیادی تاریخی مرتبط – که آن نهاد دارد، و این تاریخ نیز به تاریخ دولتی شدن آن نهاد پیوسته است.
این به طور کلی هشداری است که میخواستم پیش از شروع به بحث درباره رویکردهای سه مولف به شما بدهم: این سه عبارتند از بارینگتون مور با کتابش «سرچشمههای اجتماعی دیکتاتوری و دموکراسی»، آیزنشتات با کتابش «نظامهای سیاسی امپراتوریها» و پری آندرسون که دو کتاب در این زمینه دارد: یکی «گذار از دوران باستان به فئودالیسم» و دیگری درباره ریشههای «دولتهای مطلقه» (۲). من تلاش می کنم خطوط اصلی این کتابها را به شما نشان دهم. و با این کار دو هدف دارم: از یک طرف اینکه ببینیم این کتابها به مثابه ابزاری برای درک تاریخ پیدایش دولت چه کمکی میتوانند به ما بکنند؛ و دوم اینکه از اشتباهات آنها و کاستیهایشان چه درسی میتوانیم از لحاظ روششناختی بگیریم.
نوشتههای مرتبط
کلاس اول فوریه ۱۹۹۰
بلاغت امر رسمی – امر عمومی و امر رسمی- دیگری جهانشمول و سانسور- «قانونگذار هنرمند»- زایش گفتمان عمومی- گفتمان عمومی و شکلدادن- افکار عمومی.
بلاغت امر رسمی
در اینجا میخواهم به صورتی نظاممندتر و عمیقتر به مباحثی که در درس گذشته، اشارهای به آنها داشتیم، بازگردم. عنوان آنچه میخواهم به شما عرضه کنم میتوانست چنین باشد:«بلاغت امر رسمی» میخواهم تلاش کنم تا حدی که ممکن است شکلی نظاممند و یا دستکم منسجم به مجموعه تاملاتی بدهم که در کلاسها در طول چند سال باهم داشتهایم: با حرکت از حقوق و سپس گذاراز تحلیل ریاکاریهای حقوقی و تحلیل آنچه ذینفع نبودن نام گرفته و… سرانجام همانطور که در کلاس قبلی به آن اشاره کردم رسیدن به تاملاتی که به نظر شما شاید آشفته میآمده و در حقیقت هم چه به لحاظ عینی و چه به لحاظ ذهنی، چنین بودهاند. میخواهم به تحلیل امر رسمی بپردازم که در درس قبلی در مورد مفهوم کمیسیون به آن اشاره کردم؛ به مفهوم تفویض اختیار، به کمیسیون که با تشکیل شدنش مسئله کسانی را پیش میآورد که اعضای آن را منصوب کردهاند. واژه کمیسیون در ریشه اصلی انگلیسیاش به معنی داشتن یک «حُکم» است: بدین معنا که کسی از طریق یک حُکم حق کاری را داشته باشد. پرسش، بنابراین آن است که چه کسی چنین حُکمی را به اعضای یک کمیسیون میدهد؟ آنها از چه کسی حُکم و تفویض اختیار گرفتهاند؟ و اینکه آیا بخشی از عمل آنها شامل نوعی نمایشی کردن ریشه آن حُکم نیست؟ یعنی اینکه باور به صدور حُکمی را به وجود بیاورند که اصولا صدورش دلبخواهانه [و نه دارای مشروعیت] بوده است. یکی از مسائل اعضای کمیسیون، حال هر کمیسیونی باشد، این است که هم خود و هم دیگران را قانع کنند که آنها تنها از جانب خودشان سخن نمیگویند، بلکه از طرف نهاد بالاتری حرف میزنند که باید مشخص شود و وجود داشته باشد. پرسشی که امروز میخواهم مطرح کنم این است که: این ماموران، سخنگویان چه کسی هستند؟ اگر ما با کمیسیونی روبرو باشیم که وظیفه آن اصلاح مقررات مربوط به کمکهای [دولتی] به مسکن باشد، گقته میشود: این کمیسیون از طرف دولت مامور شده و پیشتر از آن نیازی به جستجو نیست. ولی در واقع تمام کاری که من در اینجا برای شما میکنم، دنبال کردن قضایا برای فراتر رفتن از دولت است. باید از خود بپرسیم این واقعیتی که افرادی رسما منصوب شده، به نام آن رسما سخن میگویند، چیست؟ واقعیتی که کسانی که دارای یک جایگاه رسمی هستند، به نام آن از جانب دولت سخن میگویند، چیست؟ و در نهایت این واقعیت چیست که برخی از افراد را وامی دارد با تکیه بر حُکم رسمیشان، یعنی به صورت رسمی، سخن بگویند و همین سخن گفتنشان موقعیتی رسمی را ایجاد کند که در آن سخنانشان رسمی شوند؟
ممکن است تصور شود که من در حال نوعی بازی با کلمات هستم، اما این شیوه از تحلیل را من بر این نکته استوار میکنم که برای کارم باید دست به تحلیلی از زبان بزنم، زیرا زبان حامل ِ کلّیتی از یک فلسفه اجتماعی است که باید آن را به دست آورد. من همیشه برای آنکه این روش خودم را مستدل کنم، به کتاب برجسته امیل بنونیست «واژگان نهادهای هندواروپایی»(۲) استناد میکنم. در این کتاب بنونیست با تکیه بر ریشههای زبانهای هندواروپایی به فلسفه سیاسی زبانی میرسد که این ریشهها آن را ساختهاند. گمان میکنم بنونیست از یک طرف نظریهای دقیق درباره کُنش زبانی به مثابه یک زبانشناس نوشته است و از طرف دیگر اندیشه خود را به صورت مشروح بیان کرده و نشان داده است که چگونه در یک زبان حقوقی هندواروپایی، یک گفتمان ضمنی اقتدار وجود دارد. به نظر من، نظریهای که بنونیست از واژگان هندواروپایی بیرون آورده، بسیار قدرتمندتر و جالب توجهتر از کاری است که به عنوان یک زبانشناس خاص انجام داده است (هر جند باید تاکید کرد که کار او بسیار با قابلیت و استوار بر یک پیشینه طولانی زبانشاختی بر سنت آستین(۳) است). به نظر من، این کار بنونیست هیچ ربطی به بازی قدیمی با کلمات که در نزد فیلسوفان به شیوه آلن یا هایدگر می بینیم، ندارد. در این بازی، [همانگونه که از نامش مشخص است] تنها کلمات هستند که به بازی گرفته میشوند و فکر میکنم کاری که من هم میخواهم اینجا انجام بدهم، بازی با کلمات در این معنا، نیست.
بنابراین میخواهم تلاش کنم به کنشگران اجتماعی فکر کنم که به نام یک تمامیت اجتماعی سخن میگویند، کنشگرانی که وبر در جایی از آنها با عنوان «پیامبران اخلاقی» یا «پیامبران حقوقی» (۴) نام برده است. یعنی بنیانگذارن یک گفتمان که باید در قالب بیان یک اجماع ِ گروهی و به صورت یک اجماع به رسمیت پذیرفته شود.