برگردان ناصر فکوهی
سعی میکنم سریع به یک جمعبندی برسم. ما ظاهرا با چیزی بسیار پیشپا افتاده روبرو هستیم: رئیس جمهور ژیسکار دستن، یک کمیسیون تشکیل میدهد که در راس آن ریمون بار (نخست وزیر وقت) قرار میگیرد. این کمیسیون مسئول آن میشود که فرایند کمک به تامین مسکن را انجام داده و در نهایت یک گزارش مشاورتی به دولت ارائه دهد. مفهوم «مشاوره» در اینجا بسیار مهم است: مسئله آن است که سیاستی به تصویب برسد که در آن کمک به تامین مسکن به جای آنکه به سازندگان داده شود، به متقاضیان ارائه شود. این سیاست در خود نوعی عملکرد نمادین دارد که بسیار پیچیده بوده و در پی رسمیکردن یک فرایند است. در این فرایند، هدف، نمایشیکردن یک عمل سیاسی است که خود به دنبال آن است که عملکرد سیاسی ِ ایجاد ضوابطی اجباری را به کل جامعه تحمیل کند. مسئله، نمایشیکردن این گونه از نظم است که میتواند نظم اجتماعی را تایید و آن را تقویت کند؛ آن هم به صورتی که مجموعه کنشگران رسمی جامعه آن را بپذیرند. بنابراین هدف، رسیدن به یک امر جهانشمول رسمی است و موفق شدن در این کار. البته این عملیات ممکن است موفق شود یا شکست بخورد. شرایط موفقیت این امر از لحاظ جامعهشناختی قابل تحلیل هستند: موفقیت، به آن بستگی دارد که نمایشیکردن ِ امر رسمی هر چه بیشتر و بهتر انجام بگیرد؛ یعنی به شکلی انجام بگیرد که بتواند واقعا بازنماییهای رسمی و واقعا درونی شده در کنشگران رسمی را تقویت کند. ما در اینجا باید این کنشگران را بر پایه [شیوههای] آموزش ابتدایی قرن نوزدهم و معلمان دولتی [آن زمان] و همه آن شرایط در نظر بگیریم… چون در غیر این صورت با امیدی واهی روبرو خواهیم شد. و بدین ترتیب رابطه میان دولت و جامعه مدنی به طور کامل از میان خواهد رفت.
نوشتههای مرتبط
دو معنای دولت
در فرهنگنامههای زبان، ما با دو تعریف برای دولت روبرو میشویم که کنار هم قرار میگیرند: نخست دولت در معنای یک دستگاه بوروکراتیک برای مدیریت منافع جمعی؛ و دوم، دولت به معنای کالبدی که این قدرت درونش اِعمال میشود. وقتی میگوییم: «دولت فرانسه» بیشتر به حکومت فکر میکنیم، به خدمات دولتی، به بوروکراسی دولت و از طرف دیگر به فرانسه. وقتی با یک عملیات نمادین رسمیکردن از آن دست که در یک کمیسیون انجام میشود، روبرو هستیم، کاری انجام میگیرد که در آن دولت، در معنای اول (در معنای حکومت…) تبدیل به یک بیان، یک نمود از دولت در معنای دوم آن می شود و آن هم به شکلی که دولت در معنای دوم، برای دولت در معنای اول به رسمیت می شناسد. به عبارت دیگر کارکرد کمیسیون ایجاد یک رویکرد رسمی است که خود را به مثابه یک رویکرد مشروع تحمیل کند؛ یعنی رویکرد رسمی را بقبولاند ولو آنکه مخالفت هایی با آن وجود داشته باشد، ولو آنکه مجله [طنزسیاسی] «کانار آنشنه» مسائل ِ پشتپرده کمیسیون را برملا کند و غیره… منظور من از تحلیل گزارش رابطه میان فروشنده خانههای فنیکس، که کارمند دولت نیست، وخریدار آنها، همین بود. فروشنده ممکن است خود را در جایگاه رسمی و دارای اختیارات رسمی قرار داده و بگوید: « با سه فرزند شما حق استفاده از این امکانات را دارید» و این حرف او بلافاصله به وسیله مخاطبش درک شده و بلافاصله به مثابه حامل تعریف مشروع شرایط، پذیرفته شود. فرایندی که نمیتوان آن را خودکار دانست. روشن است که در موضوعی مثل مسکن، چشماندازهای متضاد زیادی و منافع پرتنش مختلفی وجود دارند که کنشگران زیادی را درگیر میکنند – برای نمونه نگاه کنید به قوانین اجاره بها. اهداف مورد نظر بسیارمهم هستند و به همین دلیل رویکردهای خصوصی زیادی در برگیرنده نیروهای بسیار نابرابری هستند که در یک مبارزه نمادین با یکدیگر وارد میشوند تا رویکرد مشروع عام اجتماعی را بسازند و آن را به مثابه رویکرد جهانشمول تحمیل کنند.
برای تداوم دادن به تحلیل ِ تقابل میان دولت و جامعه مدنی که خود به یک دوگانه ارجاع میدهد، و این دوگانه خود، نوعی تجلی ِ تمایز ِ رایج در فرهنگنامههای زبان در قالب مفاهیم است، ما میتوانیم در چشماندازی اسپینوزایی، بگوییم که از یک طرف با دولت به مثابه یک طبیعت ِ طبیعتساز روبرو هستیم و از طرف دیگر با دولت به مثابه یک طبیعت ِطبیعتشده . دولت به مثابه سوژه، به مثابه طبیعت طبیعتساز، بنا بر فرهنگ واژگان «روبر» به معنی « قدرت حاکم ِ اعمال شده بر مجموعهای از مردم و یک سرزمین مشخص [است]: برای نمونه مجموعه خدمات عمومی یک ملت. واژگان مشابه: قدرت عمومی، مدیریت [سیاسی] ، قدرت مرکزی». [اما] دومین تعریف: «[دولت عبارت است از ] گروهی انسانی که در یک سرزمین مشخص، زیر سلطه یک قدرت قرار داشته و می توان آن را به مثابه یک شخصیت حقوقی تعریف کرد. واژگان مشابه: ملت، کشور، نیرو.» فرهنگنامه فلسفه کلاسیک لالاند دو تعریف مزبور را به صورت زیر مرتب میکند: تعریف اول «یک جامعه سازمانیافته که دارای یک حکومت خودمختار است و نقش یک شخصیت حقوقی متمایز را در رابطه با دیگر جوامع مشابه دارد، جوامعی که با آنها در رابطه قرار دارد.» به عبارت دیگر، تعریف دوم تبدیل به تعریف اول شده است. تعریف دوم این است: « مجموعهای از خدمات عمومی یک ملت ، حکومت و مجموعه [دستگاه] اداری». در سلسه مراتب این دو تعریف ، ما با فلسفهای از دولت سروکار داریم که در ذهن همه ما جای دارد و به نظر من فلسفه ضمنی و درونی شدهای که در تمایز دولت / خدمات عمومی با آن سروکار داریم. رویکرد نسب به دولت به مثابه مجموعهای از اشخاص سازمانیافته که به آنها از دولت تفویض اختیارشده، رویکردی است که به صورت ضمنی دموکراتیک و به یک جامعه مدنی تعلق دارد که در آن دولت در موقعیتهای نامناسب خود را [از جامعه] جدا میکند (وقتی ما از جامعه مدنی صحبت میکنیم، منظورمان آن است که دولت باید وجود جامعه مدنی را در یاد داشته باشد).معنی ضمنی، در این سلسلهمراتب، یعنی آنچه پیش از هر چیز وجود دارد، این است که ما جامعهای سازمانیافته و دارای یک حکومت خود مختار و… داریم و این جامعه، از طریق یک حکومت، خود را به بیان در میآورد و بروز میدهد و به تحقق میرساند و به همین حکومت است که قدرت سازمان دهی را تفویض میکند.
ادامه دارد…