انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

۵. با سردار سپه ؛ از اشتیاق تا ناامیدی (قسمت یازدهم)

پژوهش های فرهنگی مدرن در ایران

ب . کامیابی های سردار سپه

برخی از مدارک نشان از این دارد که طراح کودتای سوم اسفند ۱۲۹۹ انگلیسها بودند . بهار نقل می کند که مستشار سفارت انگلیس یعنی مستر اسمارت ، بارها در مورد «چگونگی ایجاد حکومت مقتدر در ایران » با وی سخن گفته بود ( ۴۹ ). کودتایی که طرحش را انگلیس ها ریختند و توسط سید ضیاء طباطبایی و رضا خان عملی گردید. در آن ایام رضا خان، بی بهره از هر شهرتی بود. افسری چهل و یکی ، دو ساله و از خانواده ای ترک زبان و نظامی که در مازندران زندگی می‌کرد. همچون پدرش حرفه نظامی گری را انتخاب کرده و البته به قزاق ها پیوسته بود و در روزی که عملیات کودتای سید ضیاء را به عنوان فرمانده نظامی، رهبری می‌کرد درجه سرهنگی بریگاد قزاق را داشت با نزدیک به ۳۰۰۰ نظامی زیر دست. به هر حال عدم شهرت وی ـ البته قبل از آنکه چهره ای شاخص شود ـ ، باعث می‌شد که کودتای سوم اسفند ۱۲۹۹ (خورشیدی) را به نام سید ضیاء با همراهی «قزاقخانه» بنامند؛ همه مقامات سفارت انگلیس با کودتا موافق نبودند. اما تأییدیه و موافقت صاحب منصبان مقیم قزوین و ژنرال آیرون ساید و کلنل اسمایس و مستر هاوارد کنسول انگلیس را داشته است (۵۰ ). کودتایی که به نظر می‌رسد راه حلِ مقتدرانه و مستبدانه دولت انگلیس برای نگه داشت منافعش در ایران بود، اما بهار آنرا ناشی از یأس و نا امیدی دولت انگلیس می‌داند :
« پس از یأس از اسارت ایران [بی اعتباری قرارداد ۱۹۱۹ از سوی ایران و برخی دولتهای خارجی]، نقشه کودتای سید ضیاء و توسل به جبر و مشت قطعی شد. (…) یک عده از دیویزیون قزاق شاهنشاهی را که در قزوین متوقف و موقتا در تحت اداره یک نفر صاحب منصب انگلیسی (اسمایس) بودند به عنوان احضار از اعلیحضرت مشتبه نموده به طرف تهران حرکت [داده]، در نزدیکی پایتخت روزنامه نویس مزبور (سید ضیاء) که معروف به مزدوری … است . به این قوه الحاق و اداره کردن سیاست آنرا عهده دار گردید. فرمانده ایرانیِ این قوه [رضا خان] قوه خود را برای اجرای اوامر سید ضیاء حاضر نمود و سید ضیا به وسیله دسیسه و فشار، موفق به تحصیل فرمان ریاست وزرائی خود گردید . در پایتخت و سایر نقاط ، حکومت نظامی را با نهایت شدت بر قرار نمود ، مخابرات تلگرافی و پستی بین پایتخت و سایر ولایات مدتی مقطوع و به علاوه تحت سانسور شدید واقع گردید » ( ۵۱) .
و آبراهامیان نیز از مشاوران نظامی انگلیس و همچنین پشتیبانی افسران ژاندارمری در این کودتا می‌نویسد. اقدام به حکومت نظامی و دستگیری ۶۰ تن از سیاستمداران سرشناس . زندانی شدن سیاستمداران و استقرار حکومت نظامی، خود به خود هر دولت و حکومتی را از کار می‌اندازد، چه رسد به حکومت ضعیف و نحیف مشروطه در سالهای پایانی قرن سیزده؛ احمد شاهِ فاقد قدرت چنان از حوادث روسیه بلشویکی در ترس و لرز به سر می‌بُرد که حاضر بود برای نجات جان و مال خود از شبح بلشویسم دست دشمن ملت را هم بفشارد. و ظاهراً از سوی رضا خان ، به وی این اطمینان خاطر داده شده بود که «کودتا» برای «نجات سلطنت» از خطر «انقلاب» است . اکنون این سرهنگ قزاقِ گمنام ، به چشم احمد شاه به منزله ناجی سلطنت او می‌آمد : « رضا خان، به شاه اطمینان داد که کودتا برای نجات سلطنت از خطر انقلاب است و از او خواست تا سید ضیاء را به نخست وزیری منصوب کند. شاه بلافاصله موافقت کرد، مقام سردار سپهی را به رضاخان و یک عنوان اشرافی مناسب مقام جدید (نخست وزیری) را به سید ضیاء داد. سید ضیاء بی درنگ مسئولیت جدید را پذیرفت اما از قبول لقب خودداری کرد و بدین ترتیب نخستین نخست وزیر بدون لقب ایران شد» ( ۵۲ ) .
مسلماً با بگیر و ببند و خشونتی که سردار سپه و سید ضیاء به راه انداخته بودند و آنرا جایگزین آزادی های سیاسی و اجتماعیِ ناشی از سقوط استبداد قاجار کرده بودند ، بدیهی است که زمزمه ی مخالفت ها شنیده شود ، سخن از آزادیِ برخاسته از سقوط استبداد قاجار است. که لازم می‌بینیم بین آن و آزادی‌های اجتماعی و سیاسیِ برخاسته از پیروزی نهضت مشروطه تا قبل از انحلال مجلس اول ، تفکیک قائل ‌شویم . زیرا از مجلس دوم به بعد با دولتهای ضعیف و همواره در حال سقوط و مجلس هایی مواجه ایم که ارتباطشان را با ایالتها از دست داده بودند و از اینرو بسیاری از ایالتها روز به روز بیشتر در مسیر آشوب و یا جدایی طلبی می افتادند ؛ که دلیلش پر واضح بود، از ساختار قدرتی که در حکومت مرکزی (در تهران) شکل گرفته بود، بوی تبعیض و روشهای تیولداری عهد قاجار به مشامشان خورده بود . به هر حال تکلیف و جایگاه رضا خان در آن ایام معلوم بود؛ فرمانده ای گمنام که از سوی انگلیس برگزیده شده بود تا فرماندهی کودتا و حکومت نظامی را که از سوی سید ضیاء مدیریت می‌شد عهده دار شود. و خوب است متوجه این مسئله باشیم که وضع رضا خانِ نظامی در آن ایام با سید ضیاء فرق می‌کرد . سید ضیاء هر اندازه هم که سر سپرده و مزدور انگلیس بود، اما فردی شناخته شده و تا حدودی آشنا با برنامه های اصلاحاتیِ غربی آن ایام بود؛ روزنامه نگار بود و خود را اصلاح طلبی مستقل می‌دانست. بنابراین شاید بتوان گفت، در برنامه کودتا و حکومت نظامی ، اگر رضا خان مسئول عملیاتی بود ، سید ضیاء مسئولیت تحلیل گری مسائل را به عهده داشت. این او بود که می‌بایست موافق با تقاضای عموم و خصوصاً موافق با خواست طبقه روشنفکریِ مدعیِ اصلاحاتی که از همان دوران نهضت مشروطه ، مطالبات مشخصی داشتند ، مسائلی را طرح اندازد که همگی را به جای موضع گیری، همراه خود سازد. در واقع وی از این موقعیت حساس باخبر بود که می‌بایست هر چه زودتر برنامه اصلاحاتی خود (دولت کودتاگر ) را اعلام کند. ـ برنامه هایی که احتمالا به نظر و مشورت انگلیسی ها رسیده بود. ـ به واقع به خوبی می‌دانست که هیچ چیز به اندازه آرام کردن مناطق آشوب زده و همچنین ارائه برنامه ای عمرانی، نمی تواند به زمزمه ها و مخالف خوانی های روشنفکرانِ حامی دولت مرکزی و همچنین بد گمانی های عوام پایان دهد. البته بی آنکه ذره ای شک به یار نظامی خود، رضا خان کند که اکنون لقب سردار سپهی را هم گرفته بود. احتمالاً سید ضیاء در آن ایام حتی از مخیله اش هم این فکر نمی‌گذشت که رضا خان ، فرمانده قوای کودتای نظامیِ وی ـ که می‌بایست یار و یاور او باشد ـ ، آماده است تا به فوریت او را کنار زند . به هر حال رضا خان ، به خوبی از تشخیص این مهم برخوردار بود که برای افزایش قدرت خویش به یکباره نمی‌توان در عرصه قدرت ظاهر شد. او این قدرت تشخیص را داشت که برای «دولت انگلیس» و یا «قوای نظامی ایران»، هیچ فرقی نمی کند که چه کسی در رأس قدرت باشد، مهم تأمین نیازهای هر دو ، در شرایطی است که در آن ایام با «بیداری ملت » گره خورده بود . از این نظر رضا خان حداقل تا قبل از دیکتاتوری اش ، به لحاظ فرصت طلبی هشیار به خیلی مسائل بود. در واقع شاید بتوان گفت با توجه به مسیر پیموده ی سردار سپهی اش ، و همچنین موضع گیری و یارکشی هایش در مواقع حساس و بحرانی ، می‌باید او را بسیار با هوش در فریب دیگران دانست. فردی با استعداد در تظاهر به کنار آمدن با مخالفین و متحد کردن آنها با خود. البته فقط تا زمان نیاز ؛ زیرا پس از بی نیازی ، فوراً اقدام به کنار گذاشتن آنها میکرد (تا حتی دستور قتل آنها به انواع مختلف صادر می‌شد).

ادامه دارد…

منابع :
۴۹. بهار، محمد تقی؛ تاریخ مختصر احزاب سیاسی ایران، تهران: امیرکبیر، ۱۳۵۷، ج ۱، ص ۱۱۰ .
۵۰ . بهار، محمد تقی؛ تاریخ مختصر احزاب سیاسی ایران، تهران: امیرکبیر، ۱۳۵۷، ج ۱، ص ۱۱۰.
۵۱. بهار، محمد تقی؛ تاریخ مختصر احزاب سیاسی ایران، تهران: امیرکبیر، ۱۳۵۷، ج ۱، ص ۱۲۶، ۱۲۷.
۵۲. آبراهامیان یرواند؛ ایران بین دو انقلاب : درآمدی بر جامعه شناسی سیاسی ایران معاصر ؛ ترجمه احمد گل محمدی و محمد ابراهیم فتاحی ، تهران : نشر نی ، چاپ دوم ۱۳۷۷ ، ص ۱۴۷