انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

۴. مشروطه و رویارویی با اصلاحات در اصفهان و تهران در دوران قاجار (۲)

پژوهش های فرهنگی مدرن در ایران

بنابراین، شهر تهران ، به دلیل تمایلات تجدد خواهانه ناصرالدین شاه ، و همچنین وجود افراد تحصیل کرده ، تبدیل به پایگاه فرهنگ مدرن در کشور شده بود . و ناگفته نماند که بعدها در دوران مظفرالدین شاه و مبارزات نهضت مشروطه ، دیدگاه و اندیشه آخوندزاده ، بیانگر نگرشی مترقی و کاملا رادیکال در این شهر به شمار می آمد ، چنانچه لطف الله آجودانی می‌نویسد : «در روند فعالیت های مشروطه طلبان در انقلاب مشروطیت ایران ، و در میان گروههای مختلف مشروطه طلبان ، آخوندزاده بیشترین تأثیر را بر روشنفکران و مشروطه طلبان انقلابی و رادیکال بر جای نهاد» (۵ ) ؛ و چنانچه دیدیم، در ایامی هم که هنوز از نهضت و مبارزات مشروطه خواهی در تهران خبری نبود ، باز آثار او بود که در شهر تهران به عنوان کاری آوانگارد به روی صحنه می‌رفت . وی، از تجدد طلبانی بود که در تفلیس با آثار مطرح بزرگانی چون مولیر و یا گوگول آشنا شده بود ؛ در این لحظه آنچه اهمیت شهر به منزله شهری نو گرا و مطلوب نظر اصلاح طلبان عصر قاجار است . توجه به وجود فضای فرهنگی نو گرایانه ای که در همان ایام ناصری ، ولو اندک و حتی از سوی درباریان و یا دانشجویان و فارغ التحصیلانِ اندک دارالفنون ، در حال برداشتن قدمهای اولیه برای ساختِ امکانات و توانایی های فرهنگی و اجتماعی آن شهر به شیوه «نو» است ؛ وضعیتی که به تدریج این شهر را مستعد تحولاتِ اجتماعی و سیاسی سالهای آینده اش می کند . چرا که به مرور ایام ، به واسطه شرایط ذکر شده ، به تدریج در خود قشری را می‌ پروراند که بعدها به منزله طبقه ای جدید (بخوانیم طبقه متوسط شهر نشین) به ظهور میرسند ، که مطالبات مشخصی در امور فرهنگی و اجتماعی خواهند داشت. به عنوان مثال این طبقه جدید متوجه این مسئله مهم می‌شود که «تعصب مذهبی» و یا «استبداد سیاسی و امپریالیسم خارجی» ویران کننده توانایی های بشرند؛ اما مشکلی که بعدها ایجاد می‌شود اینجا بود که برخی از این افراد چنان دچار افراط می‌شدند که خود نیز به قلمروِ ارتجاعی دیگر گونه وارد شدند و سر از نژاد پرستی درآورند و به «ضد عرب» تبدیل شدند. در یکی از روزنامه های سالها بعد شاهد مقاله ای در روزنامه ایرانشهر می‌شویم که : «قبائل عرب “وحشی” را در حال غارت، تجاوز و قتل عام مردم “متمدنِ” زرتشتی ایران باستان نشان می‌داد» ( ۶) .

اما به چند سال عقب تر برگردیم، و در ادامه بحث، به این مسئله بپردازیم که اگر چه برخی از اشرافِ تحصیل کرده ، حداقل در آغاز پدیداریِ جنبش اصلاح طلبی، متصل به جنبش بودند ، اما فرایند جنبش فرهنگیِ مدرن و دموکراتیک، به گونه ای بود که باعث می‌شد جریان اصلاح طلبی از قشر اشرافیتِ نوگرا عبور ‌کرده و به قلمرو عمومی، و فارغ التحصیلان دارالفنون که خویشاوندی با اشراف نداشتند، راه می‌یافت . به هر حال، آن تحصیل کردگان و یا به اصطلاح آگاهان و منورالفکرانی (روشنفکرانی) بودند که زاده جریان نوخواهانه ی ناصری بودند که به محض بلوغ ، خواهان سهمی از قدرت شدند ؛ اما در ساختار سیاسی قاجاری، جایی برای سهم طلبی آنها نمی توانست که وجود داشته باشد، به همین دلیل هم خواهان تغییر و اصلاحاتی اساسی در آن بودند؛ ساختاری که چارچوبش به گونه ای تنظیم شده باشد تا جایی را به آنها اختصاص دهد. به همین دلیل هم بود که مطالبه شان همزمان هم جدا کردن قدرت از شاه بود و هم زدودن قدرت (حقوقی و اجتماعی ) از روحانیون.

با توجه به این توضیحات، در خصوص اصلاح طلبی و نوخواهیِ فرهنگی و اجتماعی شهر اصفهان، چه در ایام ناصری و یا بعدتر در زمان مبارزات نهضت مشروطه و یا حتی تا قبل از پهلوی ها چه داریم بگوییم !؟ قدیمی ترین اسنادی که در خصوص جریانهای فرهنگیِ نوخواهانه یِ شهر اصفهان وجود دارد ، مربوط می شود به « اعلام پیروزی نهضت مشروطه» که در تهران (۱۳۲۴ ق. / ۱۲۸۵ ش.)؛ پیروزی ای که چنانچه در بحثهای گذشته دیدیم، به دلیل مشارکت همه جانبه مردم تهران، تأثیر عمیقی بر مردم داشت . وانگهی این پیروزی باز چنانچه قبلا گفتیم ، بعد از کلی اعتصاب و متحصن شدن و اعتراضات و همچنین بعد از کلی چانه زنی ها با مظفرالدین شاه و دربارش به دست آمده بود؛ خبر این واقعه در اصفهان، در بستر و هیئتی کاملا دینی ظاهر می‌شود؛ عقیلی می نویسد : «… روند مشروطیت اصفهان جنبه دینی و مذهبی داشته وعلت نیز آن است که جریان مشروطه در اصفهان نشان دهنده اندیشه های سیاسی بعضی از مجتهدین مذهب تشیع بوده است. در نتیجه ی تلاش های علمیِ فقها و عرفای بزرگ در محلات مختلفِ اصفهان بود که بافت مذهبی و روحیه دینیِ مردم شهر حفظ گردید و در جریان مشروطیت در مسیر درستی قرار گرفت. دیدگاه علما نیز به مشروطه یک دیدگاه کاملا دینی بود. آنها بارها اعلام داشته بودند که مشروطه نه تنها ضد اسلام نیست که همراه با آن و تقویت کننده آن است و مخالفت با آن نه تنها دشمنی با اسلام است، بلکه به منزله بدترین اعمالی است که از نظر یک نفر مسلمان شیعه از کسی می تواند سر بزند» (۷ ).

ادامه دارد …

منابع
۵ آجودانی لطف الله ، روشنفکران ایران در عصر مشروطیت ، تهران : نشر اختران ، چاپ دوم، ۱۳۸۷ ، ص ۶۳.
۶ مذهب و ملیّت، ایرانشهر، ۱۱ آذر ۱۳۰۳، ص ۱ـ ۲؛ سرنوشت انسان، ایرانشهر، ۱۴ خرداد ۱۳۰۵، ص ۱۹۳ـ۲۰۱؛ کاظم زاده «دین و ملیت»، ۱۲ آذر ۱۳۰۳، ص ۱ـ ۴۵ ؛ رضا شفق «درخشندگیهای شخصیت ملی ایرانی»، ایرانشهر، ۱۲ اردیبهشت ۱۳۰۳،ص ۴۹۷ـ۴۹۹؛ در یکی دیگر از مقالات ؛ نقل از آبراهامیان یرواند؛ ایران بین دو انقلاب : درآمدی بر جامعه شناسی سیاسی ایران معاصر ؛ ترجمه احمد گل محمدی و محمد ابراهیم فتاحی ، تهران : نشر نی ، چاپ دوم ۱۳۷۷ ،ص ۱۵۴.
۷ عقیلی احمد، نگرشی بر مشروطیت اصفهان؛ مشاهیر عصر مشروطه مدفون در تخت فولاد ، اصفهان: سازمان فرهنگی تفریحی شهرداری اصفهان ، مرکز اصفهان شناسی و خانه ملل ، ۱۳۸۵، ص ۱۹.