سال ۲۰۱۱ تمام شده است و جهان براساس تقویم مسیحی، وارد سال دیگری می شود. این سال را در حالی پشت سر گذاشتیم که شاید بیش از هر زمان دیگری شاهد تناقض های برآمده از کنش ها و تفکرات بشری در عرصه های جهانی بودیم.تناقض هایی که گاهی راه به وضعیت غیر قابل مدیریت می برد و بر آینده ای مبهم، ترسناک، بحرانی و تیره و تار گواهی می دهد و گاهی انسان برآمده و آفریننده ی همین دنیای مدرن را برای اصلاح وضعیت آینده ی بشر، امیدوار می سازد:
در این میان، فراگیرترین پدیده ی متناقض در نزد ما انسان های خاورمیانه ای، احتمالا همان جنبش بهار عرب است.با استناد به آمارهای کمابیش متناقض، چندین هزار انسان در مسیر رسیدن به آمال همیشگی بشری یعنی محو دیکتاتوری و عزت بخشی به خواست انسانی، جان خویش را از دست دادند و یک بار دیگر به ما گفتند تقدیر این جهان آن است که برای رسیدن به اهداف باید هزینه کرد، اما در روزگاری که نهال آرزوها به بار می نشیند لزوما هزینه کننده ی جان، شاهد پیروزی همآلانش نیست.در این میان مرگ خشونت بار و بدون محاکمه ی معمر قذافی دیکتاتور لیبی هم به ما ثابت کرد حتی در خوشبینانه ترین ژست های دموکراسی خواهانه ی بشری هم پتانسیل خشونت وجود دارد و رسیدن به دنیای بدون خشونت تنها یک آرزوی دست نیافتنی است، زیرا سرهنگ توسط افرادی به قتل رسید که با هدف محو خشونت های این دیکتاتور پرسابقه، پا به میدان مبارزه های مدنی نهاده بودند.
نوشتههای مرتبط
از سوی دیگر حادثه هایی مانند زلزله ی ۹ ریشتری ژاپن هم نشان داد که وجود پیشرفت های غیرقابل باور علم و فن آوری، هنوز هم نمی تواند کابوس هولناک و قدیمی سلطه ی بی رحم طبیعت را برای انسان پیشتاز امروزی، به رویایی دلنشین تبدیل کند و مرگ، حادثه ای هرچند از قبل مقدر، اما نامشخصی است که حتی برای غول های تکنولوژیکی دنیای مدرن مانند استیو جابز هم دام نهاده است.
در همین سال مملو از تناقض، باراک اوباما،بدون مقدمه از طریق رسانه های دراختیار اعلام کرد اسامه بن لادن توسط یک گروه کوچک از یگان فوق ویژه ی نیروی دریایی ایالات متحده آمریکا کشته شد. بن لادن شاید شرترین اسطوره ی دنیای امروز ما بود که وقتی از او در خبرگزاری ها و مصاحبه ها حرف می زدند، به یقین باور می کردیم او شر غیر قابل رویت است و با نهادن پاهایش در کفش تعصب های خشک و خشن دینی، رهبر مقتدر بنیادگرایی تازنده شده است . او چهره ای بود که می کشت اما کشته نمی شد و بزرگترین جنایت های تروریستی را در کارنامه ی خودش جمع آوری کرده بود. تو گویی اسطوره ی نامیرای بشری شده بود. تا جایی که امنیتی ترین و پیشرفته ترین سرویس های اطلاعاتی هم از یافتن او عاجز بودند، حتی زمانی که در شبکه ی جهانی اینترنت پیام می گذاشت تا نشان دهد آن قدر مجهز است که کسی نمی تواند پیدایش کند.برای ما جا افتاده بود که او منابع مالی زیادی دارد و با امکانات مادی غیر قابل باور، به تسخیر جهان اراده کرده است. اما در برابر چشمان حیرت زده ی همگان، او در خانه ای نسبتا مخروبه با امکانات زیستی معمولی در حوالی کوه های پاکستان پیدا شد و بار دیگر نشان داد که تناقضی در عمق حیات چنین پدیده هایی وجود دارد و صرف نظر از نحوه ی پیدایش و یا حتی خلق و از بین رفتن عمدی آن ها، چنین اسطوره هایی پوچ اند و پوشالی!
حادثه ی متناقض دیگر، جنبش اشغال وال استریت بود. مردمانی که این جنبش را پدید آوردند به ما نشان دادند که در اوج رفاه سرمایه داری و ساختارهای محکم و منظم اقتصاد لیبرال هم انسان هایی زندگی می کنند که با وجود داشتن تحصیلات عالی و تجربه های کاری فوق العاده از یک بیماری دامن گیر اقتصادی به نام بیکاری رنج می برند و در دنیای مصرفی چاره ای جز گرسنگی کشیدن و تحمل فقر ندارند.ضرب المثل معروف آنان یعنی ۹۹درصد در مقابل یک درصد، نشان از اوج ماهیت متناقض همین سیستم است.به ویژه آن که پس از فروپاشی سیستم اقتصادی شوروی سابق و با وجود منتقدان مقتدر و توانمند اقتصاد سرمایه داری، یکی از متناقض ترین رویدادهای این جنبش هم حضور شخصیت هایی مانند اسلاوی ژیژک فیلسوف مارکسیستی بود که اذعان داشت اگر دنیای سرمایه داری فروپاشد، او نمی داند به عنوان یک فیلسوف چه گزینه ای پیش روی بشریت است! گویی کارخانه ی زاینده ی تفکر آدمی به پایان خط نزدیک شده است.
دامنه ی تناقض ها به جنگ های دهها ساله هم کشید و به ما نشان داد که بساط جنگ افروزترین اختلافات بشری می تواند تنها با یک صلح برچیده شود، تو گویی اصلا وجود نداشته اند !حتی اگر هزاران کشته و مجروح و بی خانمان برجای گذاشته باشند و از لحاظ امنیتی منطقه ای غیرقابل سکونت و زندگی ایجاد کرده باشند.تضاد دیگر هم این جاست که در بروز چنین اتفاقاتی معمولا عقلانیتی در کار نیست ولی برای حفظ و نگهداری و ادامه و یا خاتمه ی آن ها تمام ظرفیت های عقل بشری درقالب نهادهایی مانند سازمان ملل متحد، بزرگان اقوام و قبایل، شوراهای نظارتی و کارکردی و… همراه با صرف میلیاردها دلار به کار گرفته می شوند و سعی می کنند ضمن اعلام و پس گرفتن خسارت از بانی جنگ، طرفین حق و باطل را نیز نشان دهند! مانند جنگ چندین ساله که بین بنگلادش و هندوستان اتفاق افتاد و با یک صلح پایان پذیرفت.
بااین وصف اگر بخواهیم تنها چنین پدیده های بشری متناقضی را لیست کنیم، زمان زیادی را باید صرف کنیم،اما به نظر می رسد در یک برداشت خوش بینانه گاهی این تناقض ها موتور حرکت جامعه ی جهانی به سمت اصلاح تفکرات و پارادایم های خویش است و برداشتی بدبینانه اما به واقعیت نزدیک تر، نیز نشان می دهد عقلانیت نهفته در کنش های بشری می توانند مقهور عوامل دیگری مانند خشم طبیعت، مرگ، خشونت های غیر اخلاقی و… شوند و خود پتانسیلی برای زایش سایر پدیده های دلخراش مانند مرگ های سوزناک،تخریب های گسترده،کشتارهای وسیع و… شوند. (جالب است که حتی در برداشت ها به طرز غیرقابل انکاری به تناقض می رسیم!)
در نتیجه باید بگوییم متاسفانه دنیای امروز و بشر متمدن در حال خودویرانی حیات خویش است. شاید از این روست که در برخی از گاهشماری های باستانی و پیشگویی های به جامانده از دنیای قدیم،۲۰۱۲ سال پایان جهان باشد. زیرا عقلانیت بشری در حال خلق هرچه بیشتر ساختارهایی است که راه به تناقض و تخریب می برند و شاید از دید گذشتگان، این کره ی خاکی بیش از این دیگر برای خودنمایی های عقل بشری جایی نداشته باشد.با این حال در چنین دنیایی تبریک به بشر برای ورود به سال جدید، از همان امور متناقض است،اما شاید اندک امیدی برای ادامه ی حیات و بهسازی و اصلاح آن داشته باشد. از این رو سال نوی میلادی بر مسیحیان جهان به ویژه هموطنان ارمنی مبارک و توام با موفقیت باد.