انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

یک گزارش از تنوع فیلم های دانشجویان

دانشجویان کارگردانی سینما، چهار واحد (نظری) مستند سازی دارند که سال سوم طی ۳۲ جلسه و در دو ترم می گذرانند. آنها باید در این مدت با انواع مستند های آموزشی، اجتماعی، سفارشی، صنعتی، شهری، زیبایی شناسی فیلم مستند و مستند سازی برای تلویزیون آشنا شوند. بنابراین هدف رسمی این درس آشنا سازی است نه تربیت مستند ساز. با وجود این، جزئیات این سی و دو جلسه به معلم واگذار شده است. من در توان خودم کوشیدم، فیلم دیدن و ارجاع دائمی به فیلم های معاصرایران و جهان، پایه تمام جلسات قرار گیرد. دوجلسه اول به توضیح نحوه تماشا و ملاک های یک مشاهده حرفه ای اختصاص یافت. به تدریج دانشجویانی به تماشای فیلم مستند علاقمند شدند. و شیوه های خطاب آموزش داده شد. درس باید از مقدمات و تعاریف، آغاز می گشت و به تدریج در کنار تقسیم بندی موضوعی ( مورد نظر وزارت علوم) به تقسیم بندی شیوه شناختی یعنی نحوه مواجهه مستند ساز با جهان و ساختاری که کارگردان، برای فیلمش فراهم می آورد، می رسیدیم. عمدتاً شیوه شناسی بیل نیکولز مورد توجه بود. به اضافه این که به نظریات متأخر و متفاوت با نظریه فوق نیز اشاره شد.

بعد موضوع گسترش ایده ، نحوه پر کردن پروپوزال ها برای پژوهش و تبدیل پژوهش سینمایی به مستند نامه مرور شد. در مدت این یک سال تحصیلی، قرار گذاشتیم بخشی از هر جلسه، به صورت کارگاهی اداره شود. در صورتی که دانشجویان طرح های خود را سر کلاس می آوردند ولی تعداد این طرح ها اندک شمار و محدود بود. به هر صورت چند جلسه کارگاهی روی مستند نامه و یا طرح های پژوهشی برگزار شد. دانشجویان به صورت دستجمعی در دو گروه موافق و مخالف به نقد فیلم های مشاهده شده در کلاس نیز پرداختند.

در دانشکده های سینمایی از جمله هنرهای دراماتیک قبلی، حتی در مدرسه عالی تلویزیون، رسم بر این بود که در آخر دوره از دانشجویان خواسته می شد که منفرداً و یا در گروه های سه یا چهار نفره فیلم هایی ۸ تا ۱۵ دقیقه ای بسازند. و دانشجویان در انتخاب موضوع و سبک کارشان، آزاد بودند. امّاکارگاه ها غالبا،ً موضوع را از پیش تعیین می کنند و کار با تمرکز دستجمعی افراد کارگاه به پیش می رود. ولی شیوه کار دانشگاهی (لااقل در دانشگاه هایی که من سراغ دارم) از این جنبه متفاوت بود.که برای خودش مزایا و معایبی داشت که برخی از آنها را بر می شمارم:

دو نفر از میان ۵۵ دانشجوی(ترم بهمن ۹۲- خرداد۹۳[۱](علناً گفتند که امکان و فرصتی برای ساختن فیلم مستند ندارند. قرار شد آنها در باره یکی از شیوه های مستند سازی با عنایت بر مستند های ایرانی، پژوهشی حد اقل پانزده صفحه ای با ارجاعات میان متنی، بنویسند. بقیه کلاس، تمایل به مستند سازی داشتند و بیشتر دانشجویان، طرح هایشان را یا با من در میان گذاشتند و یا در کلاس مطرح کردند.

کارتولید مستند ها به بعد از امتحانات و تابستان کشید و تعداد ۳۶ دی وی دی در شهریور ماه در اختیار آموزش قرار گرفت ( تعدادی از دانشجویان دو یا سه نفره ، یک فیلم بصورت مشارکتی ساخته بودند). بررسی کارهای پایان ترم دانشجویان، نشان می دهد، این شکل از مستند سازی گرچه نتایج درخشانی ببار آورده، ولی به اصطلاح پِرتی هایی هم به همراه دارد. بدلیل حجم بالای فیلم ها برای بحث در باره تک تک آنها، به آموزش پیشنهاد شد برای نقد و بررسی فیلم ها کارگاه دوروزه برگزار شود.

شیوه های متنوع

از دور به نزدیک

کارهای دانشجویی، به ترتیب دوری و نزدیکی با فیلم مستند به چند دسته تقسیم شده است: فیلم کوتاه داستانی، گفتگوی واقعیت وخیال، داکیو درام، نقیضه پردازی، آوا نما، گزارش، ثبت فرایند تولید صنعتی در یک کارخانه، مستند های توضیحی یا کلاسیک، مشاهده ای ، مشارکتی و مستند های جدید و دارای بیان شخصی از زندگی فرهنگیِ روزمره.

یک فیلم کوتاه داستانی

واینجا نیز زندگی… (علی مهرابی): اتوموبیلی در جاده بیرون شهر نگه می دارد. مردی با کفش سفید پیاده می شود. او را با دبه ای کنار جاده می بینیم که بنظر می رسد از اتوموبیل های دیگر بنزین می خواهد. ماشین ها از کنارش می گذرند. تا این که یک اتوموبیل می ایستد. در آخرین نما ، شاهد بوته گلی در کنار جاده هستیم که به آن آب داده شده است.

دو فیلم گفتگوی واقعیت و خیال

علی مهرابی فیلم مستند داستانی پوئنت او ویو را نیز فرستاد. توجه چند عابر پیاده، به چیزی کنار دوربین، جلب می شود. می آیند جلو ، نگاه می کنند و می گذرند. آخرین عابر با تکه ای نان که در حال خوردن است به سمت دوربین می آید. قطع می شود به مجسمه مهر مادری( ساخته خانم هژبر ابراهیمی). محل وقوع داستان به روشن نیست.(از طریق مجسمه می توان فهمید که در کنار زاینده رود قرار دارد). فرزند کنار مادر نشسته و دستش را در دست وی نهاده است. با کنار رفتن آخرین تماشاگر، می بینیم تکه ای نان کف دست کودک گذاشته شده است.چنین حسی در ابتدا، سمپاتیک است ولی پس از چند لحظه همدردی جای خودش را به مداخله می دهد.

گوسفند خر است ساخته مژده حسینی،(با شرکت محمد قنبری در نقش قصاب) با سیاه و سفید[۲]، کادر بسته و دوربین در سطح چشم گوسفند، روایت زندگی گوسفند توسط فیلمساز است! ولی فیلم از این روایت فراتر می رود. و شکل نمادین بخود می گیرد و یاد آهنگ و کلام موسیقیِ گوسفند از گروه پینک فلوید (۱۹۷۷ در آلبوم حیوانات) را زنده می کند. موسیقی ای که در پایان فیلم، بدون کلام ، شنیده می شود.

از سازنده فیلم پرسیدم چرا ” گوسفند خر است” یک فیلم مستند است؟ و ایشان برای من نوشت:

من اعتقاد دارم گوسفند خر است، مستند است. زیرا…

١-حاوی اطلاعاتی درباره گوسفند،زاویه دید و چگونگی زندگی این حیوان است.

٢- به جز پلان های بازسازی شده،تمامی مراحل عین حقیقت بوده و بنده فقط ضبط لحظات را عهده دار بودم…

٣-این زندگی گوسفند است.حداقل برداشت بنده از زندگی گوسفند اینگونه بوده، و چیزی که در ذهن من شکل گرفته بود،توسط تدوین و بیشتر در مرحله پس تولید ساخته شده است.

این فیلم مستند محض نیست …

داکیو درام / نماد و خاطره

بن بست ( حوری شفیعیون، سحر رجبی، زهرا زمانی، محدثه سجیرانی، مهسا جعفری) یک داکیو درام در باره خاطره ای ناخوشایند از بافت قدیمی شهراست که در پایان به اثری نمادین تبدیل می شود. فیلم با تراولینگ از روی پلی در اصفهان و نمایش زاینده رود شروع می شود. پس از طی خیابان، به زیر بازارچه ای خیس و خالی از جمعیت می رسد و دوربین روی دست، بسیار آرام از کنار مغازه های بسته و یا بی مشتری و خلوت در بازارچه به پیش می رود. بعد از بازارچه، بدرون کوچه ها می پیچد. فیلم دارای فضا آفرینی درخشانی است. مردی با چتر سیاه می گذرد، در دور دست، افرادی دیده می شوند. کوچه ها بتدریج باریک تر و باریک تر می شوند. و بکوچه های بسیار باریک و مسقف ( ساباط)[۳] می رسند. کوچه های باریک و بن بست، احساس خطر بوجود می آورند. هنگامی که پسری در نمای درشت در کنار دوربین دیده می شود. بعد او را در نمای عمومی کنار دیوار می بینیم. معلوم میشود، کسی که در کوچه به پیش می رود باید دختری باشد. این فضا، مانند نان وکوچه عباس کیا رستمی، دارای احساسی بسیار قوی بود. در نمای عمومی، دختری از انتهای کوچه، پیش می آید و همان پسر بدنبالش، دختر به پشت سرش نگاه می کند و می ترسد. صورت درشت دختری را می بینیم که گوشه ای از یک خاطره هولناک را رو بدوربین بیان می کند. اصراری وجود دارد که به شیوه عکس های بخش حوادث روزنامه ها، چشمانش دیده نشود. خاطره باز آفرینی می شود: حالا دختر رو به موتور سوار، عقب عقب می رود. دوربین رو به پائین است و فقط پا ها و موتور را می بینیم. در اینجا تابلوی شهرداری اصفهان “منطقه بن بست آرام” ، بالای دری آهنی، نوید فیلمی نمادین را دارد؛ در نمای بعدی ، دوربین روی دست به پیش می دود. دختر زمین می خورد،دستی وارد کادر می شود، خط می کشد. دست پسر دور خط راست و کوتاه او با عصبیت یک چهارگوشه رسم می کند و در واقع خط وی را درون قواعد خود محصور می سازد. دختر می کوشد با دست یک سوی چهار گوشه را پاک کند ولی به ناگهان، تمام چهار گوشه را خط می زند و مجموعه را سیاه می کند. درعنوان بندی گرافیکی، هر یک از اسامی خانم های سازنده فیلم، درون همان بن بست، قرار گرفته است.

نقیضه پردازی

فیلم طنز آمیز ” آماده بکار” (محمد قنبری پیکانی) بصورتی تجربی و بمدد نمای بلند و دوربین روی دست، طراحی شده است. این فیلم، نقیضه پردازی ِ برنامه های گزارش تلویزیونی است. مصاحبه گر (ساسان حبیبی دانشجوی رشته سینما) نام برنامه روزانه ( حرفه ای ها) را به بینندگان، اعلام می کند و برای آشنا شدن با “حرفه ای نو که البته زیاد هم نو نیست” در خانه ای را می زند. گفتگو با صاحب خانه از کنار در شروع می شود. سؤال ها بیشتر در مورد تأثیر تغییرات اقلیمی مثل خشکی زاینده رود و یا افت و خیز دلار بر کار اوست که تأثیر این عوامل بر حرفه اش را تأیید می کند. هنگامی که می فهمیم او مرده شور است، طنز فیلم که با عنوان بندی آغاز شده بود، بر ملا می شود. در واقع کل فیلم یک تعلیق است که آن را از حالت گزارشی و حتی جدّی بودن، خارج می کند و به صورت نقیضه ای کمیاب در می آورد. عنوان بندی پایانی نشان می دهد، فیلم با حضور تعدادی سیاهی لشکر، در گورستان خورزوق فیلمبرداری شده است. در آخرین نما مرده شور بالای سر مرده ای ایستاده است که آشکارا ، نفس می کشد. آقای قنبری در مورد فیلم خود نوشت:

فیلم آماده بکار که کل تصویربرداری و تدوین آن ۱ روز بطول انجامیده ترکیبی از مستند و داستان است که تلاش کردیم تا مخاطب متوجه فاصله بین مستند و داستان نشود .

دکوپاژ فیلم یک برداشت پیوسته است که با مارکر دوربین که بعدآً در تدوین به آن اضافه شد جای کاتها مشخص تر گردید تا به مستند شدن داستان کمک کند .

این فیلم در اصل قسمتی از راش یک فیلمبرداری ساده تلویزیونی است که گزارشگری برنامه حرفه ایها را معرفی میکند و به سراغ صاحب یکی از حرفه ها میرود که پرده از شغل او بردارد .

استفاده از ساسان حبیبی بعنوان بازیگر نقش گزارشگر که دیالوگهای از پیش تعیین شده دارد در مقابله با شخصیت علی طوسی که بداحه و بصورت مستند به سوالات پاسخ میدهد شکل کلی فیلم را تشکیل میدهد .

در ابتدا برای مواجهه با علی طوسی ما شکلهای دیگری از مستند را بررسی کردیم مثلا در محل کارش حاضر شویم و از او بخواهیم در مورد کارش توضیح دهد ولی حس کردیم که جذاب نمیشود و شغلش جذابیتی برای مخاطب ندارد تا به این نتیجه رسیدیم که حضور یک نفر گزارشگر و ساختن یک بازار علاوه بر تند کردن ریتم فیلم بر جذابیت ان نیز می افزاید

با ساخت بازار و شلوغی جمعیت که در بک گراند تصویر قرار دادیم سعی کردیم مفهوم دیگری به فیلم اضافه کنیم و آن اسنفاده از میزانسنی است که ما را از یک فضای مادی زمینی به انتهای فیلم که فضای معنوی ماورایی است برساند .

در طول فیلم هم تلاشمان بر این بود که با ایجاد گره مثل فیلم داستانی نگذاریم پایان فیلم را مخاطب حدس بزند حتی در جاهایی از فیلم لباس علی طوسی را پوششی غیراز لباس کارش پوشاندیم تا سوال شغل او تا پایان فیلم بقوت خود باقی بماند .

در این فیلم ما از عمد ، عوامل پشت دوربین و حتی در قسمت هایی بوم صدا و سایه اش را می بینیم تا برداشت مخاطب بر این باشد که حتی عوامل هم در یک فضای مستند قرار گرفته اند و نوار فیلمبرداری شده به صورت راش است که می بینند .

در پایان باید بگویم که فیلم آماده بکار با صدای ۳، ۲، ۱، حرکت کارگردان شروع میشود و در پایان فیلم با کات او به اتمام میرسد تا در تیتراژ هم با تمام شدن نوار فیلم وبا صدای خارج شدنش از دوربین نمادی باشد از ابتدا و انتهای زندگی یک انسان .

آوا نما – نماهنگ

حیات پلشیر ( کارگردان :مرضیه خان احمدی، تدوین: محدثه تیموری) از نظر بصری، زیباترین کارهای این مجموعه دانشجویی است که در خانه وکیل الدوله استپانوس آقانوریان کاردار سابق سفارت انگلیس در اصفهان ساخته شده است . ساختمانی که اینک تغییر کاربری داده است. فیلمساز، بدون اشاره به این اطلاعات، با نور پردازی مناسب و حرکت های خوب دوربین و یک طراحی ساده، برای جلوه گری ساختمان، خانه پلشیر را به عنوان یک بنای درخشان از فرهنگ اصفهان، نشان می دهد. تصاویر فیلم با پیانوی یان تی یر سِن ( و آهنگ sur le fil) شکل نماهنگ یافته و تنها اثری است که در عنوان بندی آخر از دانشگاه سپهر سپاس گزاری شده است.

نقش کهن ( نسترن مؤمنی- تابستان ۱۳۹۳) با تصویر هوایی حرفه ای از زاینده رود شروع می شود، فیلمی گرد آوری ( آرشیوی) سراسر زیبایی از زاینده رود پر آب، معماری و هنر های شکوهمند اصفهان است که”اگر در دوره ای طولانی مساعدتی به آنها نشود رو به فنا میرود”. ) مجری طرح سینما گران برتر پارسه، ضبط صدا استودیو کوچه باغ اصفهان(. از آن جایی که زاینده رود در تابستان ۱۳۹۳ خشک بود، عنوان بندی پایانی باید متذکر می شدکه صحنه های مربوط به زاینده رود پر آب را از کجا بدست آورده است؟ با توجه به سبک منوچهر طیاب و نحوه استقرار دوربین در ورود به بناها ی تاریخی، بنظر می رسد نقش کهن، فیلمی گرد آوری است که با تلفیقی از تصاویر فیلمبرداری شده توسط ایشان و نماهایی از آثار سایر مستند سازان ساخته شده که بنظر می رسد مانند برخی آثار گرد آوری، حق مؤلف را حتی در نام بردن از صاحبان آثار رعایت نکرده است. در ابتدای فیلم ترانه زنده رود با صدای سالار عقیلی ( بدون نام بردن از ایشان) روی فیلم به صورت آوا نما اجرا می شود که: اصفهان شهر مرد میناکار، قاب های مسی و نقش و نگار بر کف سفره قلمکاری ….

گزارش

کارگران مشغول…؟! (سمیرا کیانی) گزارشی از کارگران جویای کار در خیابان های اصفهان است. به خاطر حضور دوربین و پرسش مصاحبه گر،کارگران ایرانی و افغانی، به جدلی بی حاصل گرفتار و یا مشغول می شوند. افغانی ها از حضورشان برای بدست آوردن یک لقمه نان دفاع می کنند. فیلم با کار بپایان می رسد. این فیلم در عنوان بندی پایانی به عنوان یک “برنامه” معرفی شده که با همکاری کانون تبلیغاتی خاوران و احتمالاً برای تلویزیون ساخته شده است .

طبیعت گردی (کارگردان: فائزه سمیع عادل، تصویر: ستاره حسینی ، تدوین: مهسا عباسی مهر) یک سفر فیلم و گزارش طبیعت گردیِ گروهی به شمال است. سفر فیلم ها، معمولاً با جاده و مناظر طبیعی و چادر شروع می شوند. یکی از اعضای گروه در سر راه به روستایی در مرز بین سمنان و مازندران اشاره می کند. صبح روز بعدطبیعت گردی در جنگل نِکا ادامه می یابد و همراهان از رها شدن انسان شهری دردامان طبیعت و چشیدن مزه میوه های جنگلی لذت می برند. تیتراژ فیلم روی نمایی ازتمشک های سرخرنگ دیزالو شده است. سلام بر سینما (حمید نجف آبادی) گزارشی در باره طرح سینمای رایگان یا “سلام سینما” در سینما شهر فیروزه نیشابور (در روز پنجشنبه دوازدهم بهمن ۱۳۹۲) ، حکایت سرگردانی تماشاگران و بی نظمی در اجرای این طرح است .

مستند ها

این ویدیو ها، از کارهایی بسیار ساده، توضیحی ، مباحثه محور و دارای کارگردانی شروع می شود و به کارهایی کم وبیش حرفه ای می رسد: فیلم تکیه بیت العباس( دلارام ترکی) در شهرخورزوق گرفته شده است و هنوز مونتاژ نهایی ندارد. تکیه ای که صاحب میدانی وسیع برای اسب سواری در تعزیه است و دو سال پیش اسبی به نرده اطرافش برخورد کرد و تصویر این صحنه توسط یکی از اهالی خورزوق ثبت شد.

نان و سنگ(مهسا واهب) کارگران، سنگ های کوهستان را خرد می کنند، و یا تکه سنگ هایی را جمع آوری و درون کامیون می ریزند که به محل کار برده می شوند. در فاصله رفت وبرگشت کامیون کارگران چایی ای با نان می خورند و دوباره این کار روتین ادامه می یابد.

قلم زنی ( سحر رمضانی) در باره فرایند قلم زنی تا نمایش آثار هنری در بازار اصفهان است.

اشک ور ( محدثه سجیرانی): کشاورزان باغ های فندق در سجیران، در برابر دوربین دختر دانشجوی خود، از خشکسالی و نزول در آمد سالیانه، شکوه می کنند.

یک روز روزی حلال ( محسن احمدی -۱۳۹۱)، گزارش صبح تا شام از مشاغل متنوع فروشندگان در یک روز پنجشنبه در ( پنجشنبه بازار) یزد و صدو پنجاه دستفروش زن و مرد است که هفته ای یک روز شهرداری محوطه ای را در اختیار شان گذاشته است. آنها غرفه ای موقتی می زنند و با پلاستیک آن را محصور می کنند. پسر بچه سفره فروشی هم هست که غرفه ندارد، مدرسه هم نمی رود. نماهای آخر شب با نور افکن دستی روشن می شود و افراد ضمن جمع کردن بساط خود در پنج شنبه بازار، رو به دوربین زندگی ملال آور خود را توصیف می کنند. در عنوان بندی از خانه نگاتیو یزد تشکر شده که مؤسسه ای مخصوص فیلمسازان تازه کار یزدی است. آنها در توضیح کار هایشان در سایت خود نوشته اند:

۱- تبدیل ایده و طرح به فیلم نامه. ۲-مشاوره در مورد فیلم نامه. ۳- نگارش فیلم نامه. ۴- ساخت تیزر تبلیغاتی. ۵-برگزاری کلاس های آموزشی {آینده}. ۶-اجاره تمام وسایل فیلمبرداری…

ثبت تاریخ ۱۳۹۱ در انتهای این کار نشان می دهد که دانشجویان محسن احمدی( کارگردان) و قنبری ( تدوینگر وصدا گذار) ، سابقه کار مستند سازی از سه سال پیش را داشته اند و مستند آنها حاصل آموخته های کلاس نیست.

ثبت فرایند تولید صنعتی

تن ماهی ، کاری از جواد بلدی( بهار ۱۳۹۳) یک فیلم تبلیغات صنعتی در باره ثبت فرایند تولید تن ماهی در کارخانه تن ماهی میلان است که حرفه ای ساخته شده و با گفتار به پیش می رود. فیلم رنگی است و عنوان بندی، ابتدا و انتها، روی سیاه و سفید آمده است.

آب در خوابگه مورچگان(سیاوش البخشی نائینی) فیلمی برای ایجاد مباحثه با تأکید بر رفتار ها و ناهنجاری های اجتماعی در شهر است. این فیلم، ضمن این که ناهنجاری های موجود در شهر را به مدد دوربین خود ثبت کرده، در مصاحبه بادو استاد جامعه شناسی، به تفسیر آن رفتار های اجتماعی می پردازد. از جمله این که دکتر رضا اسماعیلی در تفسیر تناقض های موجود در رفتار های ما می گوید :” فاصله ای بین سه وجه شخصیت ایرانی ها ( یعنی وجوه فکری ، گفتاری وعملی)وجود دارد”.

آب در خوابگه مورچگان و آقای خاص، از پرکار ترین مستند های دانشجویی امسال هستند که هر دو به شیوه توضیحی/ مشارکتی ساخته شده اند. آقای خاص ( افروز فروهری)در باره یک جوان مبتلا به تالاسمی است که از طریق او نهاد های مرتبط با این بیماری در اصفهان و مشهد، معرفی می شوند. روز بعد از امروز (پرگل زارعی و شیوا معمار) در کلینیک حیوانات و قاب ( الهام عالی پور ، سپیده موجی) در باره پنجره های شهر است.

از یک خاک… ( حسن عبدالهی سهل آبادی ) ثبت فعالیت های یک کلینیک روانشناختی و کار درمانی در اداره آموزش و پرورش ناحیه یک اهواز ( بهار۱۳۹۲) است. این فیلم که دارای مونتاژ ظریفی است می تواند از جنبه آموزشی برای خانواده ها، مؤثر و راهنما باشد. فیلمساز روی دی وی دی، نام خود را گرد آورنده، ذکر کرده بود.

عنوان بندی فیلم دانشگاه ما(حامد گیوه چیان) با سه حرف واژگون شده ابتدای کلمه “دانشگاه” ظاهر می شود. بعد نوبت تصویری از فضای عمومی، شکل ساختمان دانشگاه و رفتار و نظریات مختلف تعدادی از دانشجویان رشته سینما می رسد که بارز ترین اش چند نظر اساسی است:

یک خانم دانشجو(خانم معمار؟) می گوید : برخی اساتید سینما مباحثی را مطرح می کنند که ما مقدماتش را نمی دانیم. محمد قنبری می گوید : استادی از ساختار شکنی می گوید در حالی که ما نمی دانیم ساختار چیست. دانشجوی سال چهارم، علیرضا تمیزی که نمایشنامه آرش(نوشته بهرام بیضایی)را روخوانی کرد، به اساتید سینما معترض است:” آنها اشتباه آمده اند. استاد دانشگاه بودن این نیست. متأسفانه ما به تعداد انگشتان یک دست، استاد خوب در دانشگاه داریم”. در آخر فیلم، دانشجو رضا آتش فراز می گوید:”بالفرض اگر وودی آلن هم بیاد اینجا بخواد تدریس کنه اگر بجای دانشجوی خوب، پوره سیب زمینی گذاشته باشن اونجا، کاری نمیتونه بکنه”.

دستی بر آتش( مجتبی احمدی و حامد گیوه چیان) فیلمی گرد آوری / مصاحبه ای در باره موسیقی فولکلوریکِ فلامنکو و دارای دو بخش است. در بخش اول کاملاً توضیحی است. گفته می شود فلامنکو بیشترین تأثیر خود را از کولی های اسپانیا (گیتانو)گرفته است. با وجود این فلامنکو به معنای آتش، در رقص، رنگ قرمز لباس، شعر، آواز و گیتار هم شناخته می شود که در این فیلم اشاره ای به رقص نیست. اما شناخت آن را تا رفتار ماتادور های خیابانی و شعرِ در ساعت پنج عصر اثر فدریکو گارسیا لورکا نیز به پیش می برد:

تازه گاو ِ نر به سویش نعره برمی‌داشت
در ساعت پنج عصر

در فیلم گفته می شود ” فلامنکوعصیان روح ملتی است که “چندین فرهنگ را در خود جای داده است ” جدا از جغرافیای مدیترانه ای و خورشید سرخ رنگش، اسلام نیز در این سرزمین حضوری ششصد ساله داشت. در بخش دوم علی رضا صراف استاد موسیقی از آشنایی خود با گیتار و موسیقی فلامنکو می گوید.

زندگی روزمره فرهنگی در شهر

واسطه ( شیما محبی، نیلوفر ایروانی): در لهجه اصفهانی به واسطه می گویند راوی. راوی کسی است که به امر خیرِ زن پیدا کردن برای پسر ها و شوهر یابی برای دختران اشتغال دارد. مستند سازان در بازار، سؤالی درمورد زن وشوهر دلخواه ، مطرح می کنند و پسران و دختران جوان به آن پاسخ می گویند. مستند سازها در خانه خود به یک ” واسطه” زنگ می زنند. شیما محبّی (مستند ساز ) می گوید” دختری برای برادرش می خواهد که متولد ۶۵ است و با پدرش کار می کند”. صدای خانمی را از پشت تلفن می شنویم که در مورد دختری که می شناسد و نحوه آشنایی آنها اطلاعات کلی می دهد و صدایش ضبط می شود. بعد خانم نیلوفر ایروانی، زنگ می زند و خود را عضوی از یک گروه مستند ساز معرفی میکند که” قصد تولید فیلم از کسانی را دارند که راوی هستند و کار خیر انجام می دهند”. پاسخ این است که فیلم برداری با روند کار آنها منافات دارد. گروه با دوربین مخفی به سراغ “راوی” می روند. چهره “خانم راوی”، بوضوح ،دیده نمی شود.

ادامه فیلم، در میان گذاشتن نتایج پژوهش با جوانانی در خیابان است. آنها غالباً می گویند واسطه و این نحوه از خواستاری را قبول ندارند. در نهایت موضوع در دانشگاه به بحث عمومی گذاشته می شود. که مخالف و موافقانی دارد. تصاویر دانشجویان با نمایی از دکتر احمد رضا زمانی بطور موازی به پیش می رود. دکتر زمانی می گوید اتفاقاً اگر این موضوع قانونمند بشود و حساب و کتاب داشته باشد اشکالی ندارد. چرا می گوئیم تجارته؟ تجارت نیست…. می تونه زندگی ساز بشه برای آدما . قرار نیست راوی نقش پدر مادر و یا نقش تصمیم گیرنده را بازی کنه . راوی ها معرفی می کنن. تصمیم با خود دختر و پسر و خانواده هاشونه . منتها یه چیزای اولیه را در نظر می گیرن. این یک نیاز اجتماعیه و بعضی برای برطرف کردن این نیاز اجتماعی حرکت می کنن. برای این پدیده اجتماعی ، اول قانون بگذاریم بعد نظارت کنیم.

حاجت شتر (کاری از رضا آتش فراز . تصویر برداران: آتش فراز و نوید کرم پور. تدوین وصدا گذاری : محمد قنبری)، دارای حساس ترین موضوع فیلم مستند در این مجموعه کار دانشجویی است که واقعه ای فرهنگی را با دوربین روی دست در یک خیابان ، ثبت کرده است. جزئیات این عمل اجتماعی، رفتار های حضار، تعامل آنها و روایی بودن رویداد، نشان می دهد با نشانه هایی از یک فرهنگ و امری تاریخی مواجه هستیم. اگر شهر وندان اسپانیایی به مناسبت فستیوال هشت روزه سنت فرمین، یکدسته نرّه گاو خشمگین را در خیابان های شهر و روستا رها می کنند، در اینجا ( اصفهان؟) نیز در روزی خاص، شتری کف بر لب آورده که دو تکه پارچه سبز به زیر شکم و روی کوهانش بسته شده به یکی از میادین شهر آورده شده است. فیلم با نمای درشت سر شتر شروع می شود. گردنش را با طناب زردرنگ پلاستیکی به تیر چراغ برق می بندند. روی پشت بام های اطراف میدان، مردمانی به تماشا ایستاده اند. پسر بچه ای از یک سکوی سیمانی بالا رفته است. دود اسفند از کنار کادر، وارد می شود. در این گونه مراسم، معمول این است که کسی جز بانیان نباید به شتر دست بزند. حیوان، نحر می شود. خون اش روی آسفالت کف خیابان می ریزد. در قطع دوربین نمی فهمیم پارچه سبز چه میشود. به هرصورت در اولین وهله، پارچه سبز محو شده است. و باریکه ای را مردی از زیر بدن شتر می کشد و تصاحب می کند که بچه ها به سویش می روند تا سهمی از آن نصیبشان شود! بانی ها طناب را به کانتینری بسته اند و لاشه را کشان کشان می برند. حاضران، بر خون قدم می نهند اما دنبال ماشین نمی روند. زیرا بخش دیگری از مراسم تازه شروع شده است؛ دوربین به سوی کف خیابان بر می گردد. زن ها با دست و قاشق، خون دلمه شده شتر را در شیشه و درون کیسه پلاستیکی و لیوان می ریزند. خانمی که کیسه پلاستیک هایی را بین زن ها تخس می کند، رو به دوربین می گوید: بدم بهت ببری!

ولی وقتی با صدایی روبرو می شود که: حاج خانم به چه درد می خوره اینا؟

می گوید: “نیّت ام، نیّت ام” و پاسخی دیگر نمی دهد.

دیگری می گوید: برا مریض میگن خیلی خوبه.

فیلم نشان می دهد که برداشتن خون مخصوص خانم هاست. زنی انگشت به خون می زند و آن را پشت دست دیگرش می مالد. پسر بچه ای نیز چند لکه خون بر پشت دست اش زده است. البته مردانی هم انگشت به خون می زنند. در آخرِ فیلم، نوشته ای می آید که خود حاکی از “تفاوت فرهنگی” بین دو دسته عاملان اجتماعی ( مردمان خیابان و فیلمساز ) است :” و حسین(ع) را جاهلان کشتند”.

فیلم می توانست دانسته های دیگری را هم منتقل سازد؛ یعنی برای مثال بما بگوید که این اتفاق در کدام شهر، چه روزی از کدام ماه اتفاق افتاد. البته بدلیل پیراهن های سیاه بر تن مردان، وجود پرچم های سیاه بر تیرهای بلند چراغ برق در دوردست میدان و اطلاعات فرامتنی، به احتمال زیاد محرم در اصفهان است. زیرا در (تهران سابق )، کاشان( و براساس فیلم شتر کشون هوشنگ آزادی ور و قتل شتر فرهاد ورهرام) مراسم درروز عید قربان انجام می شود. اما می دانیم در شهر های دیگر و از جمله در روز شهادت قبله هفتم( یعنی حضرت امام رضا (ع) هم به جای گوسفند در برابر دسته های عزادار، گاهی شتر نحر می کنند. اهمیت فیلم رضا آتش فراز، ثبت برخی جزئیات یک امر معمولی و در عین حال فرهنگی و جدّی است. خونی راکه زن و پسر بچه بر پشت دست خود می نهند، بخشی از وجه پنهان واقعه ای تاریخی است که مردمانی آن را به صورت نشانه هایی زنده نگه داشته اند و در عین حال مستند ساز، نیزبا موضع گیری در برابر این امر ، آن را به صورت تاریخ ُخرد از زندگی معمولی و رایج در شهر، روایت و تفسیر می کند.

در آخرین نما با شیلنگ آب، کف خیابان شسته می شود.

خاطره و زندگی روزمره

عمو رضا ( کارگردان: فرناز زارعیان تصویر بردار: سالار فتحیان . تدوین: نادر سامانیان) گفتگویی مشارکتی ، طولانی و علاقمندانه با رضا انارکی در انارک( از بخش های نائین) است. فیلم با تصویری از حرکت اتومبیل شب در جاده وقطع به تصاویر رنگی از نئون پیتزا فروشی و سوپر مارکت ها شروع می شود، به تابلوی “به اینجا خوش آمدید” و خانه ای در انارک در دل کویر می رسد و روز همانجا می ماند. عمو رضا، جوانی است با ریش بلند در حال سیگار کشیدن، پشتی داده به لحاف ها و متکاهای داخل اتاق، از پدر بزرگش که شتر داری می کرد و خانواده اش که قلعه را ساختند، می گوید و نقاشی و عکس هایی از آنها می بینیم. عمو رضا، خشک شدن قنات و درخت خرما و مهاجرت ها و زیر ماسه خاکی رفتن پنج آبادی از هفت آبادی و علاقه اش به زندگی در این آبادی اجدادی را روایت می کند. بنظر او این محل مرکز ایران است که به خاطر مرکز بودنش جاده ابریشم از آنجا رد می شده.

بخش دیگری از فیلم ، نمایش تأسیسات است از جمله آب انباری که از آب باران پر می شود.

عمو رضا ، انباشته از خاطرات جمعی در باره بناهای عمومی و سازندگان آنهاست:” می گن تاجری می خواسته بره کربلا اینجا میخوابه یکی به خوابش می آد می گه تو اگه نری کربلا اینجا یک آب آنبار بسازی، ثوابش خیلی بیشتره، همینجا می مونه وقتی تموم میشه کاروانشون بر می گرده و می پرسه چه طور بود می گن خوب بود تو هم که اونجا بودی . ترو دیدم اونجا داشتی زیارت می کردی” .

فیلم با اتکاء به صدای محیط به پیش می رود. باد، تابلویی را که کنار پنجره آویخته شده ، آرام به حرکت در می آورد. عمو رضا از تخیلات و واقعیت های کویر و از شیر بال دار می گوید.” من خودم شیر بالدار دیدم:” خودم هم که دیدم باورم نمی شد که همچی موجودی می تونسته باشه . یه مثلت برموداس برای خودش باتلاق نمکی داره یه خاک پفکی خیلی نرم داره، بری توش هشت متر میری پائین. رادیو می گفت گرم ترین نقطه جهان ۶۵ کیلومتری اینجا ست در ریگ جن ، ۷۵ درجه شده بود دیروز”

عمو رضا برای این محل اسم “لانگ وی تو گو” را انتخاب کرده است تا یاد آور جاده ابریشم باشد.” اینجا که تو هستی، جاده ابریشم بوده، کاروان ها می آمدن می رفتن”.

عمو رضا پشت در اتاقش کلمه “چیل اوت” را چسبانده است و می گوید که در هند با این واژه آشنا شده به تدریج معنای آن را فهمیده است که : you have got a long way to go و نقش آدمی را توضیح می دهد که “موسیقی ای را که دوست داره گوش می دهد و کاری به کار هیچ جا نداره”.

نوای پیانو آرام وارد میشود و عمو رضا با خوشحالی از دوستانی می گوید که از همه جای دنیا به دیدنش می آیند.

بیان شخصی

مستند های جدید با بیان شخصی و جستجویشان در زندگی معمولی و روزمره شناخته می شوند:

از شمر بودن تا دکتر شدن (فاطمه مقصودی ) فیلمی کاملأ شخصی است که فرمول های سینمای رسمی را کمتر رعایت می کند. داستان فیلم خیلی ساده است چهار دانشجوی دختر بدنبال پیرمردی هستند که به خاطر شمر پوشی در تعزیه، حسن شمری نامیده می شود و در عین حال او را بدلیل تخصص اش در شکسته بندی، دکتر خطاب می کنند. دکتر حسن شمری، مچ دست یکی از دختر ها را می گیرد تا آن را معالجه کند. کارگردان هم که پایش زیادی خواب می رود آن را در اختیار شکسته بند سنتی می گذارد و به محض شروع معالجه، می خندد. چنین فیلمی، جدا از کشف یک شخصیت جالب، روایتی از رفتار و احوالات خود مستند سازان نیز هست که در میان آثار دانشجویان امسال کم نظیر بود.

مستند تداعی معانی

بابا نان داد(نویسنده وکارگردان: سروناز کریمی، تصویر برداران: محمد انوری زاد، افسانه کبیری . تدوین: ایمانه بلورچیان. مدیر تولید: ساجده غفوری. تهیه کننده:جواد یزدانی) اثری رفلکسیو از یک گروه دانشجوی سینما در مواجهه با امر روزمره و ثبت تداعی های آنها از یک موضوع به موضوعی دیگر است. صبح زود مغازه های بازار و میدان نقش جهان باز می شوند . در ابتدا خانم کریمی رو به دوربین می گوید:” این فیلمی رو که با هم می بینیم قرار نبوده اینجوری بشه، پیش بینی هایی که کرده بودیم هیچکدوم درست از آب در نیومد. البته اینو بگم که من تا به حال فیلم مستندی که خودم کارگردانش باشم نساخته بودم ” واین شرح نخستین مستند اوست که از جلسه با گروه شروع می شود و به اینجا می رسد که چطور شد تصمیم گرفت فیلمی از پدرش بسازد و از این ایده به مشاغل تمام پدرها می رسد. فیلم با ذوب طلا و کارگاه پدر شروع می شود و با تصویر برداری از مشاغل آزاد ادامه می یابد. روی صحنه ای از یک پارک بازی بچه ها می شنویم:

وقتی فیلمبرداری از مشاغل تموم شد رفتیم سراغ بچه ها. چون فیلمبرداری از بچه ها مشکلات خودشو داشت یه فکری کردیم که خانواده ها با دوربین های خونگی از بچه هاشون فیلم بگیرن و برای ما ارسال کنن. یه فراخوان نوشتم و چاپ کردم. و با گروه رفتیم تو پارک ها برای پخش اون. از خانواده خواستیم که از بچه هاشون فیلم بگیرن وبرای ما ارسال کنن.

در مهلت دو هفته ای تا رسیدن فیلم ها گروه برای اخذ مجوز کار در مؤسسات دولتی و بیمارستان ها، تلاش می کند موفقیتی بدست نمی آورد. در باشگاه سپاهان، ابتدا از کار آنها به عنوان فیلمبردار دختر ممانعت می شود ولی بالاخره با حمایت رئیس حراست باشگاه اجازه فیلمبرداری می گیرند و” حتی به جرأت می تونم بگم به فوتبال علاقه پیدا کردیم”.

گروه از ۵۳ فراخوانی که پخش کرده صاحب ۶ فیلم از خانواده ها می شود. آنها از رفتار بچه هایشان در خانه فیلم برداری کرده اند که بخش جذابی از این فیلم دانشجویی را تشکیل می دهد.

گروه تصمیم می گیرد در خیابان و پارک هم چند مصاحبه وتصویر از بچه ها بگیرد و از طریق آنها به فکر بچه های کار می افتند. “یک هفته دنبال آنها بودیم ولی خبری از اونا نبود”

شش نفری در پارک هستند و چاره اندیشی می کنند که محمد انوری زاد بلند می شود می آید جلوی دوربین و می گوید :

پتو بندازیم بشینیم. چایی بخوریم . آنها خودشان می آن سراغ ما می خوان چیزی بفروشن .

و به این نحو، کودکان کار، دورشان جمع می شوند. و فیلمسازان در جریان عمل اجتماعی به نتایج تازه ای در زندگی می رسند. وقتی پسری نوجوان از دوست داشتن پدرش و قدر دانی از او می گوید و خود را با بچه های مرفه که قدر زحمات پدرانشان را نمی دانند مقایسه می کند، می شنویم : “اونروزها بهترین روزهای فیلمبرداری ما بود. اونا تمام ذهنیتی که ما نسبت به پدراشون داشتیم رو از بین بردن”

فیلم با خریدن یک فال و نمایش غزلی از حافظ روی آن ورقه کوچک بپایان می رسد. زلفت هزار دل به یکی تارمو ببست راه هزار چاره گر از چار سو ببس

[۱] – دانشگاه سپهر در خورزوق اصفهان

[۲] – می خواستم بدانم واقعاً گوسفند، سیاه وسفید می بیند؟ :

بر خلاف نظر قبلی، گوسفند و سایر احشام، رنگ ها را درک می کنند، هرچند رنگی بینی آنها مانند انسان رشد نکرده است. گوسفند به رنگ های جدید، با ترس واکنش نشان می دهد. http://www.sheep101.info/senses.html

[۳] – کوچه های آشتی کنان به نقل از مقاله محلات قدیمی شهر اصفهان نوشته مهدی محبوب فر تابستان ۱۳۹۲