یک اقتصاد آنارشیستی چگونه میتواند کار کند؟
همه مخالفین یک سیستم مفروض، با این سؤال مهم مواجهاند که سیستم جایگزین شما چیست؟ البته در پاسخ میتوان گفت که طراحی الگوهایی از چگونگی کارکرد یک جامعه آنارشیستی، بیفایده خواهد بود. علت این امر این است که آینده را همگان خواهند ساخت، نه صرفاً تعداد معدودی آنارشیست و سوسیالیستهای اختیارگرا که کتابها و سؤالات متداول را مینویسند. این مطلب کاملاً صحیح است؛ ما نمیتوانیم پیشبینی کنیم که یک جامعه آزاد واقعاً شبیه چه چیزی خواهد بود و در اینجا نیز قصدی برای انجام این کار نداریم. با این وصف، این پاسخ، صرفنظر از ارزشهایش، یک نکته کلیدی را نادیده میگیرد؛ پیش از اینکه عمرمان را صرف خلق چنین جامعهای بگیریم، لازم است ایدههایی درباره هدف آنارشیسم داشته باشیم.
خوب، یک سیستم آنارشیستی چگونه کار میکند؟ پاسخ این سؤال به تفکرات اقتصادی افراد بستگی دارد. برای مثال، کارکرد یک اقتصاد همکاری متقابل با یک اقتصاد کمونیستی فرق دارد؛ اما آنها ویژگیهای مشابهی خواهند داشت. همانگونه که رودولف راکر میگوید:
آنچه همه آنارشیستها در آن مشترکاند میل به جامعهای آزاد از همه نهادهای قهری سیاسی و اجتماعی است که مانع توسعه انسانیت آزاد هستند. تا حدودی نباید همکاری متقابل ، جمعگرایی و کمونیسم را بهمثابه دستگاههای بستهای تلقی کنیم که اجازه توسعه بیشتر را نمیدهند؛ بلکه بایستی آنان را بهمثابه مفروضات اقتصادی درباره ابزار حفاظت از یک اجتماع آزاد دانست. شاید حتی در اجتماع آینده، اشکال مختلفی از همکاری اقتصادی وجود داشته باشند که شانهبهشانه هم کار کنند؛ زیرا هر پیشرفت اجتماعی بایستی وابسته به آزمایش آزاد و آزمون عملی باشد. در یک جامعه از اجتماعات آزاد، هر فرصتی برای چنین آزمایشهایی وجود دارد [آنارکو-صنفلیسم، ص. ۹].
بنابراین با توجه به آرمان و اهداف مشترک آنارشیستها، تعجبی ندارد که دستگاههای اقتصادی پیشنهادی ما دارای ویژگیهای مشترکی نظیر خود-مدیریتی کارگران، فدراسیون، توافق آزاد و غیره باشند (همانطور که در بخش آخر بحث شد). همه آنارشیستها متفقالقولاند که “وظیفه یک جامعه صنعتی نوین عبارت است از کسب آنچه در حال حاضر ازلحاظ فنی قابل تحقق است؛ مثلاً، جامعهای که واقعاً مبتنی بر مشارکت داوطلبانه آزاد افرادی است که تولید کرده و خلق میکنند، زندگی خود را آزادانه درون نهادهایی زندگی میکنند که تحت کنترل خودشان است و ساختارهای سلسلهمراتبی محدودی در آن وجود دارد، شاید هم هیچ ساختاری ندارد ” [نوام چامسکی، به نقل از آلبرت و هانل، کتاب “اشتیاق “، ص. ۶۲]
این امر بهوسیله “پیوند داوطلبانهای که نیروی کار را سازماندهی میکند و تولیدکننده و توزیعکننده کالاهای ضروری است ” محقق میشود و این پیوند عبارت است از “ساختِ آنچه مفید است. فرد عبارت است از ساخت آنچه زیبا است.” [اسکار وایلد، روح انسان در سوسیالیسم ، ص. ۱۱۸۳]. بهعنوانمثال، ماشین “در ساخت کالاهای ساده جانشینِ کارِ دست خواهد شد. اما همزمان، بهاحتمال خیلی زیاد، دامنه کارِ دست، به پرداخت هنری بسیاری از چیزهایی که بهطور کامل در کارخانه ساخته میشوند، گسترش مییابد.” [پیتر کروپوتکین، مزارع، کارخانهها و محیطهای کاری فردا ، ص. ۱۵۲]. مورای بوکچین ، دههها بعد، به همان ایده اعتقاد دارد: “ماشین، زحمت و مشقت را از فرایند تولیدی حذف خواهد کرد و پرداخت هنری را برای انسان باقی میگذارد.” [آنارشیسم پسا-کمیابی، ص. ۱۳۴].
هدف، حداکثر سازی وقت افراد است تا فردیت خود را ابراز داشته و فردیت خود را توسعه دهند؛ حتی فردیت در تولید. همانگونه که اشتیرنر میگوید “سازماندهی نیروی کار، تنها کاری که انجام میدهد، همان است که دیگران هم انجام میدهند… بقیه، خودگروانه باقی میماند، زیرا هیچکس نمیتواند بهجای شما، زحمت ساخت ترانه موسیقیایی شما را بکشد، پروژههای نقاشی شما را انجام دهد و …؛ هیچکس نمیتواند جایگزین کارگران رافائل شود. این کارگران، کارگران یک فرد یکتا هستند که تنها او شایسته دستیابی به آن یکتایی است. ” اشتیرنر در ادامه انتقاد از سوسیالیستهای استبدادی زمان خود، میپرسد “زمانی که به دست میآید از آن کیست [توسط همبستگی و پیوند]؟ انسان نسبت به زمان موردنیاز برای بهروز کردن قدرت تحلیل رفته نیروی کار، به چه منظوری نیازمند زمان بیشتری است؟ در اینجا کمونیسم خاموش است “. او سپس با این استدلال به سؤال پاسخ میگوید که این زمان از آن فرد است “تا پس از ایفای نقشش بهعنوان یک انسان، در خودش بهمثابه یکتا ، احساس آرامش کند!” [فرد و هر آنچه از اوست ، ص. ۲۶۸ و ص ۲۶۹] که دقیقاً همان چیزی است که کمونیستهای اختیارگرا استدلال میکنند:
“[ما] قبول داریم که انسان [چنین!] علاوه بر غذا، نیازهای دیگری هم دارد و چون قدرت آنارشیسم دقیقاً ریشه در آن دارد، آنارشیسم از همه استعدادها و نفسانیات انسانی آگاهی دارد و هیچیک را نادیده نمیگیرد، ما باید… تدبیری بیندیشیم تا همه نیازهای فکری و هنری او را اجابت کنیم… مرد [یا زنی] که چهار یا پنج ساعت کار خواهد کرد که برای موجودیتش ضروری است؛ پیش از آن، پنج یا شش ساعت در پیش رو خواهد داشت که ارادهاش در جستجوی کاری مطابق سلایق او خواهد بود …
“او وظیفهاش در مزرعه، کارخانه و غیره را انجام خواهد داد… وظیفهای که آن را بهمثابه سهمش در تولید کل، به جامعه مدیون است. و او نیمه دوم روز، هفته و یا سال خود را صرف ارضاء نیازهای هنری یا علمی خود و یا سرگرمیهایش میکند.” [کروپوتکین، فتح نان ، صص ۱۱۰-۱]
بنابراین، درحالیکه کمونیسم اقتدارگرایانه، فرد یکتا را نادیده میگیرد (و زمانی که اشتیرنر کتاب کلاسیک خود را نوشت، این نوع کمونیسم، تنها نوعی از کمونیسم موجود بود)؛ کمونیستهای لیبرتارینیسم با اشتیرنر همعقیده هستند و سکوت نمیکنند. آنها، مانند او، کل نکته سازماندهی نیروی کار را تأمین ابزاری برای فرد میدانند تا وی با زمان و منابع موردنیاز، فردیت خود را ابراز کند. بهعبارتدیگر، دنبال کردن “نیروی کار یک شخص یکتا.” بنابراین، همه آنارشیستها اساس استدلالات خود از یک جامعه آزاد را بهجای جمعهای انتزاعی یا بیشکل (مانند “جامعه “)، بر چگونگی بهرهرسانی جامعه به افراد واقعی بنا میکنند. بنابراین، به همین علت فصل ۹ از فتح نان، “نیاز به تجمل ” است و فصل ۱۰، “کار سازگار .”
بهعبارتدیگر، آنارشیستها به سازماندهی انجمنهای کارگران داوطلب تمایل دارند. این انجمنها تلاش میکنند تا از حداقل شدن کار بدون فکر، اطمینان حاصل کنند تا زمان موجود برای فعالیتهای خلاق در داخل و خارج از “محیط کار ” حداکثر شود. این هدف، بایستی با همکاری آزادانه “افراد برابر ” به دست آید؛ افرادی که مبتنی بر نفع شخصی تلقی میشوند. بههرحال درحالیکه ممکن است ایدئولوژی سرمایهداری مدعی باشد که رقابت، نمود منفعت شخصی است؛ درواقع، رقابت منجر به این میشود که اکثریت مردم خود را قربانی منافع معدود افرادی کنند که مالک جامعه بوده و آن را کنترل میکنند. زمانی را که به یک رئیس میفروشید و در قبال آن وی درباره محصول کارتان و نگهداری آن به شما دستور هم میدهد، زمانی است که هرگز به شما برنمیگردد. هدف آنارشیستها، پایان دادن به سیستمی است که فردیت را له میکند. در مقابل میخواهند دستگاهی را خلق کنند که در آن همبستگی و همکاری، زمانی برای لذت بردن از زندگی و بهرهمندی از مزایای کار خودمان را نصیبمان میکند. بهعبارتدیگر، در عوض ستیز متقابل، کمک متقابل منجر به یک زندگی بهتر میشود. بنابراین “بهجای “ستیز برای وجود ” با رقابتهای وحشیانه روزانه آن، “همبستگی برای مبارزه ” پشتیبان بسیار مؤثرتری برای تمدن، پیشرفت و تکامل است.” [لوئیجی گیللانی، پایان آنارشیسم ، ص. ۲۶].
در یک جامعهی آنارشیست، فعالیت اقتصادی بهجای دوندگی سرمایهداری، یکی از ابزارهای انسانی کردن و فردی کردن ما و جامعه، برای حرکت از بقاء به زندگی، خواهد بود. فعالیت تولیدی بهجای اینکه چیزی باشد که باید آن را برای بقاء انجام دهیم، بایستی به ابزاری برای اِبراز-خود، لذت و هنر مبدل شود. درنهایت، “کار ” بهجای اینکه فعالیت مطرود فعلی باشد؛ باید بیشتر به بازی و یا یک سرگرمی شبیه باشد. اولویتهای زندگی بایستی بهسوی خودشکوفایی فردی و انسانی سازی جامعه باشد؛ نه اینکه به گفته پولانی “اداره جامعه، بهمثابه افزونهای برای بازار ” باشد و خودمان را به کالاهایی در بازار کار تبدیل کنیم. بنابراین آنارشیستها با جان استوارت میل موافقاند که:
“من اعتراف میکنم، من مفتون ایده آل زندگی پیشنهادی آنهایی نیستم که فکر میکنند، حالت عادی انسان، تقلا برای رسیدن به آن است. مطلوب بسیاری از انسانها، زیر پا گذاشتن، خُرد کردن، رفتار تحقیرآمیز و تعقیب همدیگر است؛ یعنی شکل موجود زندگی اجتماعی بشر. اما اینها علائم ناخوشایندی از یکی از مراحل پیشرفت صنعتی است.” [مجموعه آثار ، ج سوم، ص ۷۵۴]
هدف آنارشیسم بهمراتب بیشتر از پایان نابرابری است. ازاینرو، نظر پرودون درباره “تعصب زیربنایی ” سوسیالیسم این است که “هدف سوسیالیسم، آزادی پرولتاریا و ریشهکن کردن فقر است.” این رهایی را میتوان از طریق “سازماندهی دموکراتیک انجمن کارگری ” و با پایان دادن به “کارگر مزدی ” به دست آورد. [املاک دزدی است ! ص ۳۷۲ و ص ۳۷۷]. یا به گفته کروپاتکین، “رفاه برای همه ” … جسمی، روانی، عاطفی و اخلاقی! درواقع، با تمرکز صرف بر فقر و نادیده گرفتن رهایی پرولتاریا، اهداف واقعی سوسیالیسم پنهان میمانند:
“حق رفاه ” به معنای امکان زندگی مثل انسانها و بچهدار شدن است تا آنان اعضای جامعهای بهتر از جامعه ما شوند؛ درحالیکه «حق کار» تنها به معنی حق یک برده-مزدی، خرحمالی، تحت سلطه قرارگرفته و استثمارشده توسط طبقه متوسط آتی است. حق رفاه، انقلاب اجتماعی است و حق کار چیزی بهجز چرخ عصاری سوداگری نیست. حالا وقت آن رسیده تا کارگر مدعی حق خود از میراث مشترک باشد و برای تملک آن اقدام کند. ” [کروپوتکین، Op. Cit، پ. ۴۴]
بنابراین، درعینحال که از تعریف چگونگی کارکرد یک سیستم آنارشیستی امتناع میکنیم؛ پیامدهای این موضوع را واکاوی خواهیم کرد که اصول آنارشیستی و آرمان مشخصشده فوق، چگونه میتوانند عملی شوند. به یاد داشته باشید که این امر فقط یک چارچوب ممکن برای دستگاهی است که نمونههای تاریخی معدود برای اتکای به آن وجود دارد. این بدان معناست که صرفاً میتوانیم یک طرح کلی را نشان دهیم که یک جامعهی آنارشیست شبیه چیست. کسانی که به دنبال طرحهای کامل هستند؛ باید آن را در جای دیگری جستجو کنند. بهاحتمالزیاد، چارچوبی که ما ارائه میدهیم، در پرتو تجارب و مشکلات واقعی که مردم با آنها روبرو خواهند شد (وقتی جامعه جدیدی خلق میکنیم) اصلاح شده و تغییر میکند (حتی نادیده گرفته میشود).
باید اشارهکنیم که ممکن است در بعضی افراد، تمایلی به مقایسه این چارچوب با تئوری سرمایهداری (بازارهای “آزادی ” که کاملاً عالی کار میکنند و یا آنهایی که شبه کامل هستند) که مخالف واقعیت آن است، وجود داشته باشد. یک سیستم سرمایهداری که کاملاً بینقص کار میکند، تنها در کتابهای دانشگاهی و در مغز ایدئولوگهایی که نظریه را واقعیت فرض میکنند، وجود دارد. هیچ دستگاهی کامل نیست؛ بهویژه سرمایهداری. مقایسه سرمایهداری “کامل ” موجود در کتابهای دانشگاهی با هر سیستم واقعی، یک کار بیثمر است. همانطور که ما به تفضیل در بخش C گفتیم، حتی اقتصاد سرمایهداری نیز، واقعیت سرمایهداری را توصیف نمیکند. پس چرا فکر میکنیم که اقتصاد سرمایهداری به بحث دستگاههای پساسرمایهداری روشنایی خواهد بخشید؟ اقتصاد سرمایهداری چه امیدی به درک سیستمهای پساسرمایهداری دارد؛ سیستمهایی که استبداد ویژه و نابرابری آن را رد میکنند؟ ازآنجاییکه هدف آنارشیستها، تغییر کیفی در روابط اقتصادی ما است؛ با خیال راحت میتوانیم بگوییم که پویایی اقتصادی آنارشیسم، اشکال خاصی را منعکس خواهد کرد که این نوع اقتصاد آن را ابداع میکند؛ نه اشکالی را که توسط یک سیستم سلسلهمراتبی طبقهای مانند سرمایهداری و انتزاعات فردگرایانه تاریخی اختراعشده برای به دفاع از آن، به وجود میآورند!
بنابراین هرگونه تلاشی برای کاربست مفاهیم توسعهیافته از نظریهپردازی سرمایهداری در آنارشیسم (بهتر است بگوییم توجیه و دلیلتراشی)، برای کسب پویایی یک سیستم غیر سرمایهداری، با شکست مواجه خواهد شد. جان کرامپ در بحث خود درباره آنارشیسم ژاپنی بین جنگهای جهانی به این نکته تأکید میکند که:
“وقتیکه امکانپذیری نظام اجتماعی موردحمایت آنارشیستهای خالص را در نظر میگیریم؛ لازم است تا در مورد معیارهای اندازهگیری آن، شفاف و روشن عمل کنیم. برای مثال، غیرمنطقی خواهد بود که تقاضا کنیم که آنارشیسم را با معیارهای اقتصاد سرمایهداری همچون نرخ رشد سالانه، تراز تجاری و غیره ارزیابی کنیم … ارزیابی آنارشیست کمونیسم با استفاده از معیارهایی که برای اندازهگیری عملکرد سرمایهداری ابداعشدهاند، معنی ندارند… اگر میخواستیم عملکرد اقتصاد سرمایهداری را بهوسیله شاخصهای عملکردی موردنظر آنارشیستهای خالص، مثل آزادی فردی و همبستگی اجتماعی و حق نامشروط فرد برای مصرف رایگان، ارزیابی کنیم، سرمایهداری بیفایده و بینتیجه میشد. در مواجهه با چنین خواستههایی، یا سرمایهداری اعتراف میکند که شاخصهای آنارشیسم، معیارهایی نیستند که بتوان سرمایهداری را با آنها سنجید و یا مجبور به توسل به نوعی بهانههای ایدئولوژیک عجیبوغریب مثل یکی انگاشتن آزادی انسان با بازار و درنتیجه با بردگی مزدی میشود که اغلب آنها را به کار میبرد… اعتمادبهنفس آنارشیستهای ناب نسبت به جامعه جایگزینی که از آن طرفداری میکنند؛ از این انتظار سرچشمه نگرفته که آنارشیسم ازلحاظ کمّی و برحسب تولید ناخالص ملی، بهرهوری یا معیارهای سرمایهداری از سرمایهداری پیشی میگیرد. بلکه در مقابل، شور و شوق آنها نسبت به کمونیسم آنارشیستی از درک آنها ناشی میشود که از جهت کیفی با سرمایهداری فرق دارد. البته، این امر به این معنی نیست که آنارشیستهای خالص نسبت به مسائل مربوط به تولید و توزیع بیتفاوت بودند… آنها با اطمینان معتقد بودند که کمونیسم آنارشیسم، برای همه رفاه اقتصادی فراهم میکند. اما آنها نه حاضر به اولویتبخشی به توسعه اقتصادی (که بهخوبی درک نشده بود) بودند و نه آزادی فردی و همبستگی جمعی را نادیده میگرفتند؛ آنگونه که سرمایهداری بهطور منظم این کار را انجام میدهد.”
[هاتا ژوزو و آنارشیسم خالص در ژاپن مابین دو جنگ، صص ۱۹۱-۳]
درنهایت، آنارشیستها بهخوبی آگاه هستند که تغییر کارکرد یک اقتصاد، یکشبه اتفاق نمیافتد. همانطور که در بخش ۱.۲.۲ بحث شد، مدتهاست که ایده تحول اجتماعی خود به خودی را رد کردهایم و معتقدیم که برای اینکه انقلاب توسعه یابد و میراث قرنها از طبقه و سلسلهمراتبی اجتماعی را تغییر دهد، زمان لازم است. این تحول و تغییرات حاصل در افراد و محیط، تنها میتواند بهوسیله مشارکت کامل همه حاصل شود. هدف از این مشارکت، غلبه بر (بسیاری از) مشکلاتی است که یک جامعه آزاد با آن روبرو خواهد شد. علاوه بر این، راههای جدید ارتباط با همدیگر که آزادی دلالت بر آنها دارد، با این مشارکت، پیدا میشوند. مردم آزاد، راهحلهای عملی را برای مشکلات پیدا خواهند کرد؛ زیرا “مشکلات عملی گوناگونی بر حل کردن وجود خواهند داشت، اما سیستم [سوسیالیستی اختیارگرا] در مقایسه با هیولای کنترل دولتی متمرکزی بهخودیخود ساده است. کنترل دولتی متمرکزی چنان فاصله غیرانسانی بین کارگر و مدیر به وجود میآورد که فضایی برای مداخله یک هزار مشکل وجود داشت.” [هربرت رید ، آنارشی و نظم، ص ۴۹]. بنابراین، ازنظر آنارشیستها، “بایستی به شور و شوق ناشی از انقلاب، انرژی آزاد شده و ابتکار نشأتگرفته از آن، آزادی و قلمرو کامل داده شود تا کانالهای خلاق را پیدا کنند “. [الکساندر برکمن، آنارشیسم چیست؟ ص ۲۲۳]. بهاینترتیب، ایدههای این بخش از پرسشهای متداول ما، صرفاً پیشنهادها و امکانات هستند.
نوشتههای مرتبط
نوشته برگردان بخشی از مقاله How could an anarchist economy function نوشته A group of anarchist writers که در آدرس زیر منتشر شده است:
https://anarchism.pageabode.com