جشن ها، یکی از مهم ترین و پایدارترین اشکال میراث فرهنگی برای همه فرهنگ ها به حساب می آیند و در این میان جشن نوروز جایگاهی ویژه نه فقط در فرهنگ ایرانی بلکه در فرهنگ جهانی دارد. اگر مفهوم اساسی جشن یعنی «نیایش» که در فارسی میانه به صورت یسن و در اوستا به صورت یسنا وجود داشته و تا به امروز رسیده است را در نظر بگیریم، بیشتر متوجه اهمیت این موضوع می شویم که جشن ها، مجموعه هایی پیچیده از اشکال و محتواها و بنابراین ساختار های شناختی هستند که می توانند و باید به مثابه عناصر اصلی برای شکل دادن و تداوم بخشیدن به هویت های جمعی به کار روند.
البته ایران به دلیل برخورداری از یک پیشینه بسیار دراز مدت و چند هزار ساله دولتی و تمدنی و میراث گسترده و بی پایانی از فرهنگ مادی و معنوی، از تعداد بیشماری عناصر برای شکل دادن به هویت ملی جدید برخوردار بوده هر چند که لزوما از این عناصر به صورت کاملا شایسته و بایسته استفاده نکرده است. اما با وجود این جشن نوروز و ثبت جهانی آن به نام فرهنگ ایرانی، هر چند عملا و از لحاظ تاریخی ، نیازی به اثبات ندارد، از لحاظ حقوق بین الملل اهمیت بسیار بالایی دارد و از این رو به گمان ما، اقدامی جدی چه سوی مسئولان و چه به ویژه از سوی جامعه مدنی در کشور ما ضرورت تام دارد.
نوشتههای مرتبط
گویای مفهوم و پنداره «ایران» فراتر از یک پهنه سرزمینی نسبتا متغیر است: رابطه فرهنگ با طبیعت از خلال «سفره» و عناصر ترکیب کننده آن، رابطه مفهوم چرخه ای زمان و تقویم کشاورزی که ایران هزاران سال است از آن تبعیت می کند، امکان عملی و نمادینی که نوروز برای «نوآوری» و «نوشدن» در زندگی و در اندیشه فراهم می کند و خود را به اشکال مادی و غیر مادی تسری می دهد، تنها بخش کوچکی از این نمادگرایی است که درباره آن بسیار می توان سخن گفت.
افزون بر این ، چشن نوروز از معدود جشن هایی است که می توان ادعا کرد به شدت در ایرانیان «درونی» شده است و گروه بزرگی از رفتارهای اجتماعی را به صورت سنتی صدها سال است به همراه خود می آورد. تقریبا تمام ایرانیان امروز چه در ایران باشند و چه در خارج از ایران و سوای آنکه نقطه اقامت و شیوه زندگی و شفل و حرفه و سطح و سبک زندگی شان چه باشد، در باور به نوروز با یکدیگر شریک هستند و در این زمینه حتی شکاف ها و گسست های عمیق سیاسی و تنش ها و مشکلات ناشی از آنها و عقاید بسیار متفاوت و گاه متضاد میان ایرانیان نیز نتوانسته است تاثیری بگذارد و این خود به معنی واقعی کلمه امری است در خور «نیایش»: جشنی که بسیاری از مردم جهان از آن محروم هستند، جشنی که هر سال یک بار به همگان امکان می دهد، همه چیز را از «نو» آغاز کنند و به عبارت دیگر به «چرخه ابدی» زندگی، امکان می دهد که به صورت عملی خود را به تحقق برساند.
نوروز به عبارت دیگر جشن پیوند «طبیعت» و «فرهنگ» است: جشنی که در آن «سفره نوروزی» که نمادی مشخص و گویا از فرهنگ است بر خود نمادهایی از کل طبیعت را می پذیرد و به مثابه رسانه ای کارا ، این دو را به یکدیگر پیوند می دهد. نوروز بدین ترتیب بدل به فرایندی برای طبیعی شدن فرهنگ و یا فرهنگی شدن طبیعت است. فرایندی که با بسیاری دیگر از باورهای دیگر ما ایرانیان از لحاظ اسطوره شناسی نیز رابطه ای عمیق و گویا دارد: باور به لزوم دوری از شیاطینی که همواره ایده ایرانیت را تهدید می کرده اند: دروغ و ریا و خشکی و تنگدستی و تنگ بینی و خشونت و بی رحمی، چه نسبت به انسان های دیگر و چه حتی نسبت به سایر موجودات جاندار و بی جان دیگر. نوروز «نیایشی» است برای ایرانی بودن نه در مفهوم یک سرزمین و یک حوزه سازمان یافتگی اجتماعی بلکه در مفهوم نوعی رابطه خاص با طبیعت و فرهنگ، نوعی جهان بینی خاص، یعنی گشادگی و باز بودن و پذیرایی نسبت به «دیگری» حال چه این دیگری ، فرهنگ دیگری باشد و چه طبیعت و سرزمین و موجودی دیگر. این ایده ، ایده ای ارزشمند است و شاید راز بقای هزاران ساله ایران، در قالبی سرزمینی، زبانی و فرهنگی که اکثریت قریب به اتفاق سایر فرهنگ های باستانی از آن محروم بوده و با گسست های فرهنگی ، اجتماعی، یا حتی طبیعی و غیره از آن محروم مانده اند.
بنابراین نوروز جشنی به باور ما بدیهتا و به روشنی ایرانی است که فلسفه انسان شناختی آن را به سادگی می توان در فرایند تاریخی پدید آمدن تمدن ایرانی و تداوم دستکم سه هزار ساله آن مشاهده و استدلال کرد. امروز ما نیز وظیفه داریم که لااقل امانت داران خوبی باشیم و این جشن را با تمام اهمیت و ارزشی که دارد به نسل های بعدی برسانیم. شک نداشته باشیم که نوروز تداوم می یابد و تلاش کنیم که نسل های بعدی از ما خاطره ای نه تلخ و گزنده و اندوه بار بلکه پر نشاط و پر رنگ و سرزنده را به یاد آورند.
از همین جا می توانیم، در پایان سالی که گاه با تنش های زیادی برای همه ما همراه بود، در این «نیایش» پایانی، امکان بازگشتی برای خود باقی گذاریم و با نگاهی که بر منطق و عقلانیت حاکم بر طبیعت مشاهده می کنیم، با رویش درختان جدید، شکوفه هایی که از راه می رسند و جوانی و شادابی که جای خاموشی و فرتوتی و زشتی را می گیرد، تلاش کنیم، سیستم اجتماعی خود را نیز هر چه بیشتر به این تفکر و به این الگوی آرمانی نزدیک کنیم و مطمئن باشیم که فاصله گرفتن از این الگو نه تنها کارا و ممکن نیست بلکه در آن سوی مرز خشونت و تهدید و هراس و تنگ چشمی و خشم، چیزی جز مرگ و نیستی و بازگشت به نقطه شیطانی وجود ندارد. نوروز امسال نیز مثل هر سال این امکان را برای ما فراهم می کند که رابطه ای انسانی و اهورایی با خود، با دیگران و با طبیعت بر قرار کنیم و از ساختارهای خشونت و خود محور بینی ها و قدرت جویی های تنگ نظرانه تا حد ممکن فاصله بگیریم.