دربارۀ داستان لالا و جادوی کلماتش، نوشتۀ گریسی جانگ، ترجمۀ معصومه نفیسی، انتشارات کودک و نوجوان میچکا، ۱۴۰۲
بزرگسالمحوری و فرومرتبهپنداشتن کودکان در جامعهی مدرن، سرمنشأ این نقد در میان برخی منتقدان ادبی است که ادبیات کودک نوعی کنش امپریالیستی است؛ چرا که داستانهای کودکی که به قلم بزرگسالان آفریده میشود، شیوهی رایجی است از اندیشیدن به جای کودکان و جامعهپذیر کردن آنها همسو با ارزشها و هنجارهای جامعهی بزرگسالمحور. به بیان دیگر ادبیات کودک شیوهای از مشروعیتبخشی به رابطهی نابرابری است که کودکان در آن موقعیتی فرودست دارند؛ زیرا روایتی ارائه میدهد که کودکان را نه بهعنوان عاملان اجتماعی، بلکه بهعنوان موجوداتی نیازمند کنترل و جامعهپذیری بازنمایی میکند.
نوشتههای مرتبط
این نقد البته با فروبستگیهای جدی نیز مواجه است. چون از اساس رد کردن خلق روایت داستانی برای کودکان به قلم بزرگسالان، امری واقعنگرانه به نظر نمیرسد. پس راه چاره چیست؟ آیا میتوان به فرمی از روایت و انتقال معنا در ادبیات کودک اندیشید که به کودک در جامعه، قدرت ببخشد؟ آیا میتوان به گونهای از روایت اندیشید که کودک را در جایگاه فاعل تغییر و کنشگری مستقل در نظر بگیرد؟ اصلاً آیا تمام داستانهای کودک در همین چارچوب قرار میگیرند؟
به گمانم لالا و جادوی کلماتش دقیقاً تلاشی در همین راستاست: داستانی که کودکان را نه فقط دریافتکنندگان منفعل معنا، بلکه آفرینندگان و دگرگونسازان آن معرفی میکند؛ در جایگاه موجودی مستقل که توانایی تغییر محیط یا جامعهی پیرامونش را دارد.
کودک بهمثابه کنشگر: لالا و بازتعریف عاملیت
لالا در خانه و محلهاش یک «دیگری» است، کودکی که از سوی بزرگسالان جدی گرفته نمیشود. داستان لالا روایتی از دوگانۀ طبیعت و فرهنگ است. در این روایت بزرگسالِ فرهنگآموخته، کودک را بخشی از طبیعتی تلقی میکند که باید دستآموز شود. پس لالا هم صرفاً کودکی بازیگوش است که باید با هنجارهای بزرگسالانه تطبیق پیدا کند. این طرز نگاه، همان چیزی است که در برخی از جریانهای نقد ادبی کودک، استثمار کودک نامیده میشود؛ بزرگسالانی که کودک را نه بهعنوان فردی دارای تفکر و عاملیت، بلکه بهعنوان بخشی از طبیعت در نظر میگیرند که باید «تربیت» شود. در این چارچوب، هر نوع کنش مستقل کودک، نوعی هنجارگریزی تلقی میشود که که بیهدف و حتی سرمنشأ آسیب است و بنابراین باید اصلاح گردد.
اما نکته مهم اینجاست: لالا هنوز با این نظم آشنا نشده است، تحت استیلای آن نیست و یا بهتر بگوییم هنوز همدستی با آن را نیاموخته است. برخلاف آنچه بزرگسالان انتظار دارند، او ناخودآگاه خود را موجودی مستقل از نظامهای قدرت بزرگسالانه میبیند.
لالا برای بهچالشکشیدن این نظم، از چه ابزاری استفاده میکند؟ کلمات. زبان همان چیزی است که قدرت را در جامعه بازتولید میکند، اما باید به یاد داشت زبان صرفاً بازتابدهندهٔ میدان قدرت در جامعه نیست، بلکه در رابطهای دوسویه بر آن اثرگذار نیز هست. زبان در ساختن واقعیت اجتماعی و شکلدادن به آن عاملی پویا و فعال است و کنشگر زبانی میتواند از آن همچون ابزاری برای مقاومت بهره بگیرد. لالا نیز از زبان به شیوهای متفاوت استفاده میکند؛ نه برای اطاعت، برای تغییر. او با گیاهان سخن میگوید و به کمک همان طبیعتی که بزرگسالان تلاش دارند او را از آن جدا کنند، دست به کنش میزند.
رابطه وارونه میشود: کودک، پیرامونش را تغییر میدهد
نقطۀ گسست و چرخش در این داستان زمانی است که گیاهان به جستوجوی لالا میآیند. بدین ترتیب، لالا که تا پیش از این توسط بزرگسالان نادیده گرفته میشد، ناگهان در موقعیتی قرار میگیرد که تواناییاش برای تغییر جدی گرفته میشوند. اکنون این مادر لالا و هممحلهایها (نماد انسان بزرگسال جامعهپذیر) هستند که به دست لالا و گیاهان (که هردو بخشی از طبیعتاند) اهلی میشوند. همین سلسلهمراتب قدرت در جامعهی بزرگسالمحور را به چالش میکشد. دیگر این فقط کودک نیست که باید خود را با دنیای بزرگسالان انطباق دهد؛ بلکه توجه بزرگسالان نیز به این موضوع معطوف میشود که باید بیاموزند چگونه با کودک و طبیعت ارتباط برقرار کنند.
کودکان میتوانند آفرینندگان معنا و سازندۀ جهان خویش باشند، اگر گفتمانی که بر اهمیت کودک تأکید دارد و خلاقیت او را جدی میگیرد به حاشیه رانده نشود. لالا و جادوی کلماتش نمونهای از ادبیاتی است که تلاش دارد این پتانسیل را به رسمیت بشناسد. برخلاف بسیاری از روایتهای سنتی که برای کودک نقش منفعلتری قائل است، این داستان نشان میدهد که چگونه یک کودک توانایی تأثیرگذاری بر بزرگسالان را نیز دارد.