انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

یادداشت آزاد: خط سفید بین ما، روایتی از یک قرارداد اجتماعی

توضیح: خط سفید بین ما یک کتاب کودک است به قلم چیدم کاپلانگی، نویسندۀ اهل کشور ترکیه، و تصویرگری آن را سچیل چوکان انجام داده است. انتشارات میچکا این داستان را با ترجمۀ نسیم یوسفی در سال ۱۴۰۱ منتشر کرده است.

خط سفید نشانۀ جدایی است یا صلح؟ نماد دشمنی است یا دوستی؟ این سوالی است که راوی داستان خط سفید بین ما، چیدم کاپلانگی، پیش می‌کشد و از ما می‌خواهد که درباره‌اش درنگ و تأمل کنیم.

برای شناخت مفهوم خط سفید، خوب است بپرسیم که چه کسی آن را بازنمایی می‌کند؟ آیا خط سفید معنای مطلقی دارد؟ یا این‌که دارای مفهومی متغیر است و شخصیت‌های مختلف داستان معانی متفاوت و حتی متضادی از آن را بازگو می‌کنند؟

خط سفید یک قرارداد اجتماعی است؛ یعنی پدیده‌ای طبیعی نیست یا به بیان دیگر شکلی ازلی و ابدی ندارد. یک قرارداد اجتماعی توافقی است میان اعضای یک جامعه؛ این توافق بر سر مجموعه‌ای از اصول و قواعد انجام می‌شود که به نهاد سیاسی یا حکومت به عنوان کارگزار و حافظ نظم جامعه مشروعیت می‌دهد و لازم است که افراد به آن متعهد بمانند.

اما آیا قراردادهای اجتماعی تغییرناپذیرند؟ به خصوص وقتی شرایط جامعه و زمینۀ آن توافق تغییر پیدا کرده است؛ یا وقتی اعضای جامعه دیگر به آن اصول و قواعد باور ندارند؛ یا این‌که نیازمند نظمی نوین هستند تا بتوانند امورات زندگی خود را شیوۀ بهتری پیش ببرند؟ این‌جا همان نقطه‌ای است که لازم است دربارۀ قواعد جامعه دوباره بیندیشیم. نیازمند نگاهی نو و دریچه‌‍ای جدید هستیم تا به نیازها و شرایط جامعۀ خود دوباره فکر کنیم و به تعبیری طرحی نو دراندازیم.

خط سفید بین‌ ما روایت یک بازاندیشی است و این بازاندیشی نیازمند ذهنیتی روشن است که به قراردادهای اجتماعی هنوز عادت نکرده است؛ و چه کسی در مقایسه با کودکان ذهنیتی روشن‌تر و بینشی تازه‌تر دربارۀ جهان دارد؟

اکثر ما در فرایند تربیت اجتماعی به توافق‌ها و قراردادها خو می‌کنیم، گاه بی‌آنکه دربارۀ چرایی و چگونگی‌شان سوالی بپرسیم. اما کودکان سرشار از پرسش هستند و چون هنوز جامعه‌پذیر نشده‌اند، می‌توان از منظر نگاهشان دربارۀ هر آن‌چیزی که برای ما مرسوم، تغییرناپذیر یا حتی مقدس است، از نو اندیشید و سؤال پرسید.

ساختار روایت در خط سفید بین ما سه گروه شخصیت‌ را پیش روی ما می‌گذارد: کودک در جایگاه یک نواندیش؛ مردم عادی بزرگسال در جایگاه کسانی که به قرارداد‌های اجتماعی خو کرده‌اند و از آن بدون پرسش تبعیت می‌کنند؛ حاکمیت در جایگاه گروهی که از قرارداد اجتماعی مشروعیت می‌گیرد و به واسطۀ آن نظم را در جامعه مستقر می‌کند.

همان‌طور که گفتیم، در این داستان خط سفید یک قرارداد اجتماعی است، و نویسندۀ داستان شیوۀ مواجهۀ این سه گروه با خط سفید را برای ما روایت می‌کند. در این داستان هیچ‌کس، حتی کودک نواندیش، وجود خط سفید را کتمان نمی‌کند و آن را از میان نمی‌برد؛ آن‌چه قابل تأمل است، تعابیر مختلفی است که شخصیت‌ها از خط سفید دارند و بر اساس این تعابیر رفتارهای متفاوتی از آن‌ها سر می‌زند.

حاکمان خط سفید را برای جدایی و از آن بالاتر تحکیم عناد و دشمنی کشیده‌اند. مردم یا اعضای جامعه هم این جدایی را پذیرفته‌اند، و حتی با تغییر شرایط جامعه، دربارۀ دلیل پابرجا بودن این مرز پرسشی ندارند؛ حتی اگر با اهالی آن سوی مرز دشمنی نداشته باشند. آن‌ها خواسته یا ناخواسته در خدمت نظمی هستند که حاکمانشان با استفاده از خط سفید برقرار کرده‌اند.

اما کودک خط سفید را مرزی غیرقابل‌عبور تلقی نمی‌کند؛ وجه جداکننده و تفرقه‌افکن آن را نمی‌پذیرد و از آن ابزاری برای تحکیم دوستی و ایجاد صلح می‌سازد. او قاعده را به هم می‌زند و جالب آن‌که برای برهم زدن قاعده، از ظرفیت‌های درون قرارداد اجتماعی بهره می‌گیرد (رنگ سفید خط به مثابۀ نمادی برای صلح و دوستی).

کودک داستان خط سفید بین ما را می‌توان هم انقلابی دانست و هم نه. انقلابی است از این نظر که بنیاد قرارداد اجتماعی و نظم حاکم بر جامعه‌اش را مورد پرسش قرار داده و موجب تغییر آن شده است؛ انقلابی نیست از این نظر که او قرارداد را نفی نکرده و خط سفید را از میان نبرده‌ است. بلکه با تعبیری جدید، با گشودن دریچه‌ای نو، با نگاهی متفاوت، به آن معنای دیگری بخشیده و آن را به خدمت نیازهای امروز خود که همان دوستی است، درآورده است.

همان‌طور که در پشت جلد کتاب‌ خط سفید بین ما نوشته شده، کودکان به خط‌ها، زبان‌ها و فاصله‌ها محدود نمی‌شوند. این داستان نشان می‌دهد که نگاه کودکان به جهان می‌تواند منشائی از الهامات برای از نو فکر کردن به همۀ مناسباتی باشد که برایمان عادی و روزمره هستند و گاه همچون یک سیاه‌چاله ما را به بن‌بست کشانده‌اند. برای دنیایی که سهم کودکان برای مشارکت در جامعه را از ابتدا نادیده نگرفته و آن‌ها را از حضور در اکثر عرصه‌های زندگی اجتماعی پس زده، چنین بینشی اهمیت زیادی دارد.