فصل اول: اقتدار، اتوریته و فرهنگ
۳. ساختار شکنی از اقتدار دولت، در جامعه شناسی پی یر بوردیو (ادامه از قبل)
بنابراین چنانچه دیده میشود بوردیو به «جهان مشارکتآمیز» انسان و هستیِ اجتماعیای نظر دارد که در هستیشناسیهای انضمامیِ معطوف به قدرت مدتهاست با انسان و یا به عبارتی «سوژه» ی دکارتی وداع کرده است. دقت شود سخن از وضعیت فعلیِ جهانمان است که به تصرف سرمایهداری درآمده است؛ و برای درک آن، بدون آنکه تمامیِ نظریاتِ فلسفی هایدگر را پذیرا باشیم تنها به نگرش و تفسیر وی در خصوص «انسان ـ در ـ جهان»اش علاقه مند میشویم. تمایلمان از همان جایی آغاز میشود که هستی مشارکتآمیز انسان ـ در جهان [اجتماعی] (بخوانیم هستی اجتماعی) را در اختیار پژوهشها میگذارد که با آموزه نیچه از قدرت درآمیخته شده است؛ که فیالمثل اگر انسان قرار است در شناخت از خویش و جهان و دیگری به ماهیتهای آنها نزدیک شود، میبایست از نگرشهای تک ساحتیِ دستکاری شده از سوی قدرت فاصله گیرد و بپذیریم که آنچه به منزله انسان در کتابهای علمی و … برایمان تعریف شده است، موهومات و مقولاتی واهیاند. انسان و جهان، اُبژه ای «در ـ برابرـ ما» ( من و تو و او و آنها) نیستند که بتوان جدا از خودمان تعریفشان کرد؛ بلکه چیزی است که در وضعیت مشارکت آمیز هستی اجتماعی و فرهنگی و اقتصادی و سیاسی، تاریخی ما با آنها پدیدار و قابل درک میشوند…
بر این اساس، اکنون «بازتابندگی» تبدیل به اصلی وجودی در قلمروی شناختشناسی ما (به منزله انسان ـ در ـ جهان) با تمامی امکانهای (ویژگیهای) فرهنگی و … میگردد. شناختِ برآمده از امکان بازتابندگی در وجود انسان ـ در جهان؛ و بدین ترتیب این بوردیو است که به مجموعه امکانات هستی شناسیِ هایدگر، بازتابندگی را میافزاید…
اکنون گروهی که هنوز به نوعی، باور به سوژه دکارتی دارند یعنی شناختِ توسط سوژه متفکر (و احتمالا خلاق و …)، ممکن است با توسل به تفسیری که بوردیو از عادت وارهها و بازتابندگی ارائه کرده است، این پرسش را مطرح کنند که پس «خلاقیت و اندیشگیِ خاص کنشگر» کجاست و چه میشود. چرا که بوردیو بر اساس درک انضمامیاش هم سوژه و هم ابژه جزمی و غیر منعطف را در پهنه جهان اجتماعی، تاریخی و فرهنگی ترکیب و از نو به شکلی که بیانگرِ هستی اجتماعی است به تألیف درآورده است. درگفتگوی رژه شارتیه (با کولتور)، وی در جایی از این گفتگو میگوید: “این ایده مهمی که بوردیو به صراحت مطرح میکند که خالق یک اثر، خود، خلق شده جامعه است، ایدهای است که آزادیِ مطلق در تفکر و در واقع حق سلطه روشنفکر را زیر سئوال میبرد. اینها همه تحلیلهای خیلی دقیقی را در فضای اسکیزوفرنیک میطلبد. تحلیل اینکه در چه شرایطی فلان فعالیت خاص روشنفکری یا هنری امکان پذیر میشود …” (برگرفته از «بوردیو دردی را تحمل میکرد که به او قدرت مبارزه میداد» ، ۱۳۹۶، ، ج ۱ : ۲۹۵).
در واقع پژوهشگری که نگرش تک ساحتی دارد بیتردید برای درک و تألیف آنچه که به طور ذهنی در افراد توسط سرمایه نمادین درونی میشود (فی المثل مشروعیتسازیهای برآمده از دین) با مشکل مواجه میشود و یا درک از وضعیت و شرایط قرار گرفتن افراد بر اساس مناسبات قدرت در قلمروی عمومی؛ صحبت از نحوه درک تکساحتیای است که به قول بوردیو کارش ایجاد «تقابلهای خیالین» است (بوردیو ، همان ، ج ۱ : ۱۶۳). البته ناگفته نماند که در نحوه زیست یا بهتر است بگوییم در تجربههای زیستی این ترکیب و تألیفها دائما در حال عمل و درک ناخودآگاهند. باری ، بوردیو در مصاحبهای که پییر توییه با وی داشته، به نحوی بسیار عالی بر این دوگانه و یا به اصطلاح خودش تقابل خیالین با ذکر مثال چیره شده میشود که به دلیل اهمیت موضوع بخشهای نسبتا کامل آنرا میآوریم؛ مثال در مورد تضاد بین مارکس و وبر از نگاه برخی از جامعه شناسان است. بوردیو میگوید:
“مارکس با بازنمایی متعارفِ جهان ایجاد گسست میکند زیرا نشان میدهد که روابطی از جنس «افسونزا» ، نظیر روابط پدرگرایانه، در واقع از مناسبات قدرت تشکیل شدهاند، به نظر میرسد در این زمینه وبر به صورت ریشهای در برابر مارکس ایستاده است: او یادآوری میکند که تعلق داشتن به جهان اجتماعی ایجاب میکند که بخشی از «مشروعیتِ» آن را بپذیریم (…) . منطق پژوهش به ما حکم میکند تضاد میان مارکس و وبر را پشت سر بگذاریم تا به ریشه مشترک آنها برسیم: مارکس از مدل خود، حقیقت ذهنیِ جهان اجتماعی را بیرون میراند تا به جای آن حقیقت عینی این جهان را به سان مناسبات قدرت بنشاند. در حالی که اگر جهان اجتماعی را صرفا به حقیقت مناسبات قدرت تقلیل دهیم و اگر این جهان را تا اندازهای دارای مشروعیت تصور نکنیم، نمی توانیم ادعا کنیم که امکان تداوم و عمل کردن داشته باشد. بنابراین بازنمایی ذهنی جهان اجتماعی، به مثابه نوعی «مشروعیت» بخشی کامل از این جهان را تشکیل میدهد … ” (آیا جامعه شناسی علم است، ۱۳۹۶، ج ۱: ۱۴۸).
بوردیو در چیرگیاش بر آنچه که از نظر برخی از جامعه شناسان تضاد مینماید، بر تفسیر دو ساحتیای متکی است که تنها راه دستیابی به تحلیل جهان اجتماعیِ «چند بُعدی» است. پس، از اینروست که میگوییم «تألیف» و یا به قول خودش «تلفیق» و دقت شود نه التقاط ! بوردیو هنگام بررسی از آثار فلوبر توصیف بسیار ساده و در عین حال روشنگرانهای از سبک فلوبر دارد که احتمالا میتواند راه گشای بسیار مؤثری جهت تحلیل چند ساحتی جهان اجتماعی باشد. وی کمابیش با همان روش چیرگی بر تضاد بین مارکس و وبر، در اینجا نیز حاضر میشود و رویکری که دنبال میکند، تحلیل و تلفیق روابط میان متون و تحلیل روابط میان تولید کنندگان این متون است؛ به عبارت دیگر از میان برداشتن شکاف و مرزبندیها در خصوص تحلیل درونی و صوری متن از یک طرف و تحلیل بیرونی موسوم به جامعهشناسی از طرف دیگر؛ رویکردی که خود آنرا «فدرالیست» مینامد. (برگرفته از همه چیز اجتماعی است، گفتگوی پییر مارک دو بیازی (متخصص فلوبر)، ۱۹۹۲، با پی یر بوردیو : ۱۸۸).
بوردیو میگوید: ” … باید از چنین بنبستهایی خارج شویم. در نتیجه بینش من بینشی یکپارچه کننده است نه جانبدارانه. با این وجود همواره گروهی میتوانند ادعا کنند که رویکرد فدرالیست من در حقیقت رویکردی الحاق گرایانه است ! شاید اینطور باشد، (…) بُعدی خاص در مطالعه آثار ادبی وجود دارد که نمیتوان آنرا با ابزارهایی صرفاً جامعهشناختی بررسی کرد. برای مثال، آنچه ما از دستنویسهای فلوبر میآموزیم این است که هیچ یک از پدیدههای نوشتاری را نمیتوان صرفاً از یک بُعد تفسیر کرد. کوچکترین تغییری در یک دستنویس باعث میشود که اغلب دو یا سه متغیر و گاه از این هم بیشتر عوض شوند….” (همان، تأکید از من است).
باری، بوردیو جامعهشناسی خود را به هنر رزمی تشبیه میکند که همانند تمامی هنرهای رزمی ضمن آموزشِ روشِ دفاع از خود، مسئولیت استفاده از آنرا هم به عهده هنرآموز میگذارد: اینکه استفاده نادرست از آن نکنیم و یا ابزار سفسطه خویش قرار ندهیم. و یا حواسمان باشد تا موجب تباهی فکر و اندیشهمان نشود: فیالمثل از اعلام«همه چیز اجتماعیست» (یا به تعبیری آزاد از قلمرو متافیزیک)، در کنار عادتوارههای ناخودآگاه و مشارکتکنندهای که برآمده از جهان اجتماعیِ تحت استعمار دولت است و یا بازتابندگی ای که به نوعی راهی است به افشاگری قدرت در میدانها و یا …. ، تا برسد به آشکار شدن محدودیتهای کنشگری که با اندک لغزشی از سوی ملال و بیمسئولیتی میتواند ما را به قعر نهیلیسم و نا امیدی فرو بَرَد؛ حال آنکه درکِ مورد نظر جامعهشناسیِ بوردیو با اتکا به اجتماعی بودنِ همه چیز در جهان، بر خلاف نگرانی برخی از نهیلیسمگرایی، مهمترین ابزار شناخت برای تغییر و خروج از موقعیتهای بحرانزده را در اختیارمان میگذارد.
نوشتههای مرتبط
اصفهان ـ شهریور ۱۳۹۹
منابع :
۱. ناصر فکوهی، بوردیو و میدان دانشگاهی (دانش و دانشگاه و نیز کاربردهای اجتماعی دانش)، ناشر پژوهشکده مطالعات فرهنگی و اجتماعی ، ۱۳۹۶
۲. لویی آلتوسر، ایدئولوژی و ساز و برگهای ایدئولوژیک دولت ؛ ترجمه روزبه صدر آرا، نشر چشمه ، ۱۳۸۷
۳. کارل مارکس، دستنوشتههای اقتصادی و فلسفی ۱۸۴۴؛ ترجمه حسن مرتضوی ؛ ۱۳۷۸، انتشارات آگه، ۱۳۷۸