انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

یادداشت‌های پایان قرن (قسمت ۶۳)

فصل هفتم: پیری و مرگ

  1. پیری و مرگ در عرصه فراموشی (ادامه از قبل): به بیانی اعلام اینکه: آدمی از این‌رو از مرگ و مردن خویش آگاه است و از آن تصوری دارد، زیرا آگاهی‌اش، اساساً اجتماعی‌ست. فقط در پسِ استدلال این تز است که الیاس می‌تواند نه تنها کل تصویرسازی‌های اجتماعی ـ فرهنگی‌ای که در اثر اجتماعی شدنِ آدمی از مرگ (از قدیم الایام تا به امروز) را از منظر سرشت اجتماعیِ انسان تبیین نماید، بلکه از این امکان هم برخوردار می‌شود که همزمان به اصلاح تصوراتی برآید که با پنهان‌سازیِ مرگ و گریز از تناهی‌مندیِ آدمی، به شی‌ءانگاری روی آورده‌اند و در نتیجه خود را مستقل و بی‌نیاز از جهان و دیگری باور دارند. در غیر اینصورت نگرش تاریخی ـ اجتماعیِ «از خود بیگانه‌ساز» و پنهان‌کنندۀ مرگ (یعنی همان مدرنیتۀ نابالغ) به راحتی می‌تواند اعلامِ «تناهی‌مندیِ» الیاس را هم، (همچون سایر افشاءگری‌های هستی‌شناسانۀ پیشتر اعلام شده را) به تصرف خود درآورد.

به هرحال ما با نحوۀ ادراکی طرف هستیم که تمامی افشاءگری‌های اگزیستانسیالیستیِ به دور از ساحت‌های اجتماعی را به تصرف خود درمی‌آورد. فی‌المثل با اندکی دقت می‌توان دید چنین رویه‌ای درکی حتی با مرگ و یا موقعیتِ زمامند خویش به منزله چیزی برای تصرف مواجه می‌شود. چنانکه فی‌المثل در عادت‌واره‌های ذهنی ـ ادراکی‌مان درصدد برمی‌آییم تا حتی «پیریِ» خویش را به تصرف درآوریم؛ آن‌هم از راه دستکاریِ «نشانه‌ها»ی ظاهریِ آن (چین و چروک‌ها و …)؛ به همان صورت که به تصرف آگاهی‌مان نسبت به «مرگ خویش» اقدام می‌‌کنیم. البته از راه تسلیم و واگذاریِ خویش به علمی که در ازای زندگیِ طولانی‌تر، روز به روز بیشتر مالک هستی و نحوۀ زندگی‌مان می‌شود ….

باری، نگرش شیءانگار، چیزی نیست که به راحتی بتوان نسبت بدان آگاهی یافت؛ تا جایی که گاه در عین معصومیت، حتی در قالب کلماتی تحسین‌آمیز، رابطۀ بینِ‌انسانی را دستخوش خشونتِ اقتدارآمیز می‌سازد. شاید آوردن یکی دو مثال از تجربیات خود الیاس به فهم موضوع کمک کند.

در متن تحت عنوان «پیر شدن و مردن: برخی از مسائل جامعه‌شناسی»،که ظاهراً یکی از سخنرانی‌های الیاس در سن ۸۵ سالگی است (همان : ۹۷، پانوشت)، وی به نقل تجربیاتی می‌پردازد که قصد از آن، نشان دادنِ «مقاومت و واپس‌زنیِ» پیران و سالخوردگان نسبت به موقعیت‌شان است. آن‌هم به دلیل تنزل موقعیت اجتماعی‌ای که با عملکردهای حاشیه‌ای و پرتاب شدن به بیرون از روابط اجتماعی همراه است. چنانچه می‌گوید:

«سر و کار من در این بحث با تشخیص آن حالاتی است که افراد در روند پیر شدن یا در حال احتضار و در آستانۀ مرگ، «به صورت ذهنی» تجربه می‌کنند […] امروزه در جوامع صنعتی‌شده، دولت از یکایک سالخوردگان یا محتضران، درست مثل دیگر شهروندان خویش در برابر هرگونه خشونت فیزیکیِ آشکار پشتیبانی می‌کند. اما در عین حال در همین جوامع، آدمیان همینکه پا به سن می‌گذارند و قوای جسمی‌شان را از دست می‌دهند، روز به روز بیشتر از جامعه، و به همین ترتیب، از حلقۀ خویشان و آشنایان جدا می‌افتند و منزوی می‌گردند» (همان : ۱۰۰ ـ ۱۰۱).

مثال‌هایی هم که الیاس از مواجهۀ دیگران با خود به عنوان فردی «پیر و سالخورده» می‌آورد، به همین قصد نقل می‌شوند. او که از یک سو متوجه عدم توانایی درک جوانان و حتی میانسالان از وضعیت «پیران» است و از سوی دیگر به وضعیتِ «انزوای پیران» نظر دارد، و می‌گوید:

«از نظرگاهی تازه دریافته‌ام، که برای جوانان و میانسالان درک وضعیت و تجربۀ پیران تا چه پایه دشوار است. بسیاری از آشنایانِ من هستند که مرا با سخنان مهرآمیزی از این دست مورد تفقد قرار می‌دهند: «عجیب است! آخر چگونه توانسته‌اید در این سن و سال خود را تا این حد تندرست نگه دارید؟» گاهی هم از من می‌پرسند: «شما هنوز هم شنا می‌کنید؟ چه عالی!». آدم حس و حال بندبازی را پیدا می‌کند که به تمامی با مخاطرات راه و روشِ زندگی‌اش آشناست، و البته اطمینان کامل دارد که به سلامت به نردبانی که در انتهای دیگر طناب تعبیه شده خواهد رسید، و وقتش که برسد با آرامش از آن پایین خواهد آمد. اما مردمی که او را از پایین تماشا می‌کنند، می‌دانند که هر لحظه ممکن است سقوط کند، پس با هیجان و با اندکی دلواپسی یک‌یک حرکات او را می‌پایند. تجربۀ دیگری را هم به یاد دارم …. یکی از همکارانم که هنوز در عنفوان جوانی بود، شبی مرا برای شام به خانه‌اش دعوت کرد… میزبان جوان به من تعارف کرد که روی صندلی برزنت مدرنی که بسیار کم ارتفاع بود بنشینم. سپس همسرش ما را صدا کرد تا برای صرف شام پشت میز رویم. وقتی از جای برخاستم، همکار جوانم نگاهی حیرت‌زده و تا اندازه‌ای مأیوسانه به من انداخت و گفت: «بَه! خیلی خوب مانده‌ای، هوز روپایی! همین چند پیش، آقای پلنسر پیر برای شام مهمان ما بود. او هم درست مثل شما روی همین صندلی نشست، اما بیچاره هر چه کرد نتوانست دوباره سر پا بایستد. بایستی بودی و می‌دیدی چه جوری تقلا می‌کرد، آخر سر مجبور شدیم کمکش کنیم». و زد زیر خنده، حالا بخند کی نخند….» (همان : ۹۷ـ ۹۸).

شاید با خود فکر کنیم، خب، جوانی‌ست دیگر، کاریش نمی‌شود کرد. وانگهی خودِ الیاس هم می‌داند که جوانان ممکن است وضعیت پیران را درک نکنند! آری می‌توان پاسخ‌هایی از این دست داد، اما گمان نمی‌رود الیاس (در مقام جامعه‌شناس) قصد «درد دل شخصی» برای حضار در جلسه را داشته است…!

مسئله این نیست که جوان و یا حتی میانسال از دشواری‌های جسمیِ پیری خبر ندارد و یا نتواند خبر داشته باشد، مسئله بر سر «نگرشِ شیء‌وارگیِ» جهان سرمایه‌داری، در سطح عام و فراگیر (به مثابه عادت اجتماعیِ مبتنی بر قدرت، و یا تبدیل شده به «عادت واره») نسبت به پیری و یا شخص پیر است: اینکه بر اساس نگرشی برآمده از هستیِ اجتماعی بورژوازی اجازه داشته باشیم به راحتی و بدون احساس شرم به «قلمرو شخصیِ» پیران وارد شویم. بنابراین، روی سخن ما الگوهای ساختاری چنین نگرش‌های اجتماعی‌ست؛ که بر اساس آن‌ها فرایند «طبیعی سازی و بدیهی سازی های» (بوردیویی) شکل می‌گیرد و این اجازه به ما داده می‌شود تا از مرزهای خصوصی‌ای که نسبت به افراد دیگر سعی در رعایت‌شان داریم، گذر کنیم و با اشخاص پیر به مثابه موجودی بدون «راز»، و بدون «مسئله»‌ روبرو شویم. همان راز و مسئله‌ای که معمولاً حقِ داشتن‌‌اش به تمامیِ شهروندان داده می‌شود…

باری، الیاس خود درباره این محروم‌شدن از حقوق اجتماعی می‌گوید:

«آنچه هست لذت غیرارادی و خودبه‌خودی است که آدم از برتری و نیروی جوانیِ خویش در مقایسه با پیران می‌برد. بی‌رحمی و قصاوتی که در دست انداختنِ پیرانِ بی‌کس و کار و در ابراز انزجار از پیرمردان و پیرزنانی که از ریخت و قیافه افتاده‌اند، می‌بینید. شاید در زمان‌های گذشته بیش از اکنون شایع بوده است. با این حال این قصاوت و سنگدلی هنوز به تمامی از جوامع ما رخت برنبسته است […] یکی از راه‌های کنار آمدن با این موقعیت برگشت به طفولیت و تکرار رفتارهای دوران کودکی است. در اینجا بر آن نیستم تا به طور مشخص تعیین کنم این تکرارِ رفتارهای کودکانه در کهن‌سالان آیا صرفاً در حکم علامت تباهی جسمانی است یا در حکم گریزِ ناخودآگاه آنان از چنگال آسیب‌پذیریِ روزافزون به دامان الگوهای رفتارهای آغاز کودکی» (همان : ۹۸ ـ ۹۹؛ تأکید از من است).

ظاهراً در پسِ چنین اوضاعی، می‌توان این طنز تلخ را دید که پس از این همه سال و قرنی که از به‌ اصطلاح رشد و شکوفاییِ «تمدن بشری و انسان متمدن» می‌گذرد، به هنگام «پیری»، جهت «امنیت»خویش، ناگزیر هستیم به جای اتکا و اعتماد به «تمدن» (همان موقعیت فرهیختگی‌ای که موجب سرفرازی ما‌ در تمایز از سایر موجودات می‌شود)، به غریزۀ خویش پناه بریم…!

 

منابع:

  1. نوربرت الیاس، «تنهاییِ دمِ مرگ» و پی‌گفتار پیر شدن و مردن؛ ترجمه امید مهرگان ـ صالح نجفی، انتشارات گام نو ، ۱۳۸۴
  2. پی یر بوردیو ، درسی درباره درس؛ ترجمه ناصر فکوهی ، انتشارات نی ، ۱۳۸۸