فصل ششم : مدرنیته: مارکس، وبر و هاروی
- هاروی و بدنمندی («رابطهمندی»، اساس درک هستی و چیزها) (ادامه از قبل): هاروی نمونه مشخص این شرایط «خفتآور» در عصر حاضر را در توسعه جدید شهر بالتیمور (ایالات متحد آمریکا) نشان میدهد (همان: ۱۷۰ ـ ۱۷۲)؛ اما مهم اینجاست که وی فقط گزارشگر شرایطِ خفتآورِ حاصل از سرمایه در گردش جهانی نیست، بلکه به موجودیت سیاسیِ حاضر در شهر بالتیمور نیز میپردازد تا شکل جدیدی از مبارزه (با عوامل «خفتآور» را) نشان دهد؛ مبارزهای که مسلماً با نمونههای پیشین خود متفاوت است. وی عمدهترین تفاوت را در دور زدن «دوگانههای سنتی همچون سرمایه و کار، سفید و سیاه، زن و مرد، طبیعت و فرهنگ» (همان :۱۷۷) میبیند. آنهم از اینرو که کارزارِ مبارزاتی از ائتلاف کلیساها، اتحادیهها و دانشگاهها سر برآورده و از اینرو «شکلدهی سیاست بدنی را به شیوهای بسیار ویژه با دور زدن دو گانههایی سنتی (…) آغاز میکند» (همان جا). اما آنچه که نمیباید از آن غفلت کرد این امر است که ائتلافِ حاضر، حاصل نبوغ نهادهایی خاص نمیباشد، بلکه پیامد و یا واکنشی است نسبت به سیاستهای متأخر سرمایه در گردش جهانی: «زمانهای گوناگون، برهانهای گونهگون را پدید میآورد» (همان : ۱۶۸). در جایی که شرکتها برای پرداخت دستمزد کمتر، ترجیح میدهند بخش عظیمی از نیروهای نظافتچی (به عنوان مثال نظافتچیهای دانشگاه هاپکینز تا مدارس و …) خود را از بین زنان فقیر سیاه پوست و یا مهاجران تأمین کنند، همین عمل خود به خود «کارزار برای تأمین دستمزد معیشتی، مسائل نژادی و طبقاتی در سطح شهر» را در هم میآمیزد (همان : ۱۷۹)، و به این ترتیب است که ائتلاف سیاسی گسترده در شهر به صورت امری ضروری درمیآید. بنابراین، چنانچه مشاهده میشود، این خودِ سازکار سرمایه در گردش است که به این شکل نوین از مبارزات سیاسی میدان میدهد و نتایجی را هم به بار میآورد. هاروی کارزاری را که برای تأمین دستمزد معیشتی بود و در بالتیمور آغاز شد، به نوعی شکل بنیانی سیاست بدنی میداند (همان : ۱۷۷)، که اگرچه شروعش از بالتیمور بود، اما از آنجا که شکلی از رابطه اجتماعیست و از اینرو سرمایه در گردش را هم شامل میشود، از بالتیمور فراتر رفت و به سی شهر دیگر در آن ایالت تسری یافت (همان جا).
نوشتههای مرتبط
به هرحال مبارزهای که در بالتیمور در ابتدا برای افزایش دستمزد معیشتی شکل گرفته بود، به تدریج پهنا میگیرد و مطالبات دیگری همچون تامین حقوق اجتماعی، عدالت و منزلتِ بشری را هم پوشش میدهد: «دستمزد معیشتی در فضای بالتیمور جایگاه ویژه خود را در کارزار همگانیتر برای تأمین حقوق، عدالت، و منزلت در شکاف سرمایهداریِ جهانیساز دارد؛ [به طوری که] از ویژگیهای آن، ویژگی میپذیرد، در آن قدرت و ضعف پدید میآورد و …» (همان : ۱۸۱، تأکید از من است).
و این همه از آنروست که به لحاظ هستیشناسی، چه دستمزد معیشتی و چه گردشِ سرمایه جهانی، و چه …، وابسته و برخاسته از عنصر رابطهمندیِ خود هستند. عنصری که مادیتِ انسان و مسائل او را از وجه انتزاعی، نامحسوس و غیر قابل فهم بیرون میآورد و در هستیِ اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و تاریخیاش جا میاندازد. و در واقع فقط از اینراه است که میتوان بدن را از خطر تبیین و تفسیر ایدهآلیستی در امان داشت و آن را چنانچه هاروی تفسیر میکند: «بر پایه درک روابط زمان ـ فضاییِ موجود میان کنشهای مادی، بازنمودها، تخیلها، نهادها، روابط اجتماعی و ساختارهای موجود قدرت سیاسی ـ اقتصادی قرار داد» (همان : ۱۸۱). به بیانی به کارگیریِ روش اندیشهای انضمامی در پرتو روابط اجتماعی و اقتصادیِ انسان در جهان؛ که به لحاظ مبنا، چنانچه هاروی به درستی تذکر داده برگرفته از تفکر مارکسی است. به هرحال این روشِ تفسیری، خواهینخواهی با این فکر مواجه میشود که به لحاظ تاریخی، در عرصه اندیشه به بدن، هرگز با یک بدن سرو کار نداشتهایم، (که در صورت چنین تصوری، بیتردید تلقی ذاتپندارانهای از بدن خواهیم داشت)، بلکه با انبوهی از بدن، (به دلیل پذیرش خوانشهای اجتماعی و تاریخی مختلف و متفاوت در زمانها و مکانهای متفاوت)، مواجهایم. و اتفاقا از اینروست که هاروی میتواند به استقبال متفکران انضمامی اندیشی همچون الیاس، گرامشی، بوردیو، استافورد، لِفِور و … برود، و بگوید: «بدن پروژهای پایان نیافته است که به لحاظ تاریخی و جغرافیایی، جنبههای نرمشپذیر دارد …» (ص ۱۳۵، تأکید از من است).
منبع: دیوید هاروی، فضاهای امید؛ ترجمه علیرضا جباری (آذرنگ)، انتشارات افکار، ۱۳۹۵