روز ۲۳ خرداد ۱۳۹۱ در روزنامه فرانسوی چپ لیبراسیون خبری تحت این عنوان منتشر شد : “یورو ۲۰۱۲ : پلیس ایران درب سینمایی را که به زنان بلیط فروخته بود بست”. در این خبر آمده:
“مجموعه فرهنگی “زندگی” توسط پلیس ایران به دلیل فروش بلیط به زنان، به دلیل مجاز سالن های این سینما صرفا برای مردان، تعطیل شد. مجموعه فرهنگی زندگی نیز این گزارش را تایید کرده است. روز یکشنبه گذشته یک مقام پلیس تهران اعلام کرد که شرکت زنان در پخش عمومی دیدارهای یورو ۲۰۱۲ که طرفداران زیادی در ایران دارد، به دلیل حرکت ها و رفتار های گاها “مبتذل” مردان درهنگام تماشای پخش مجدد این مسابقات، ممنوع است.
نوشتههای مرتبط
در این ارتباط “بهمن کارگر”، معاون فرمانده نیروهای انتظامی و مسئول امور اجتماعی، به نقل از ایسنا گفت “وقتی که زنان و مردان در سینما باهم به تماشای مسابقات فوتبال می پردازند، وضعیت نامناسب می شود”. وی افزود “وقتی مردان بازی های فوتبال را تماشا می کنند، تحریک می شوند و گاه کلمات مبتذل بکار می برند، یا جوک های قبیح می گویند و حرمت زنان را حفظ نمی کنند… زنان بایستی از پلیس متشکر باشند”.
در ادامه خبر آمده بود : “زنان ایران در استخر ها، پلاژها، پارک ها و تاکسی ها، کلاس ها و متروهایی باید بروند که مختص زنان تعیین شده است تا با مردان قاطی نشوند. زنان ایرانی همچنین باید به شیوه لباس پوشیدن خاصی را رعایت کنند و حجاب سر اجباری است. ”
خبر را که خواندم با خودم گفتم، دوباره این رسانه ها تصویری(به اشتباه) می سازند، کی و چطور می شود درستش کرد؟ …، چطور می توان به این شیفتگان ایران که می خواهند و در مورد ایران با تو گفتگو کنند، بفهمانی که سینما برای زنان ایرانی ممنوع نیست، نه سالن های سینما، نه تاکسی ها، نه سالن های درس دانشگاه های ایران بین زنان و مردان تقسیم نشده است …بفهمانی که البته تا حدی ممنوع هست ولی نه کاملا، که برخی چیزها مدل زنانه اش هم وجود دارد مثل پارک های زنان ولی الزامی نیست و این که البته موضوع استخر امر جداگانه ای است (آن هم در شرایطی که اخیرا در مبارزات انتخاباتی فرانسه جنجالی بر سر امکان یا عدم امکان اختصاص دادن احتمالی برخی ساعات شنا برای زنان در برخی استخرها برپا شده بود و اصلاح طلب ترین روشنفکران فرانسوی، متعصبانه از قانون آمیختگی زن و مرد دفاع می کردند تا مبادا با اجازه دادن به چنین تقاضایی به ایده های برابری در جمهوری خیانت کرده باشند). آنهم به کسانی که نه تنها جهان بینی شان و لذا درکشان از موضوعات و مسائل اجتماعی با ما متفاوت است، بلکه به دلائل تاریخی و مذهبی و سیاسی، معنی قانون و مقررات، ممنوعیت و سرپیچی از قانون برایشان با آنچه که ما از آن می فهمیم تفاوت بارز دارد.
مساله اصلی این است که نه عنوان و نه محتوی خبر نادرست نیست! اما در متن و بینش فرانسوی چیز کاملا دیگری از آب در می آید.
اما اگر بخواهیم کند و کاو بیشتری در مورد اساس مساله بکنیم، موضوع از چه قرار خواهد بود؟
اساسا موضوع جدایی زن و مرد، که به عنوان ویژگی کشورهای مسلمان شناخته می شود، و به هر ترتیب یا رسما یا عرفا در اغلب فرهنگ های مسلمان انجام می شود آیا نوعی اجهاف در حق زنان است؟ آیا نشانه نابرایری جنسی است؟ یا برعکس آنچه که پلیس ایران مدعی آن است، درست است؟ آیا این دست موارد به واقع برای محافظت از زنان و به نفع آنان است؟ اگر این چنین است، چرا زنان باز می روند بلیط می خرند تا پلیس بیاید درب سینما را ببندد؟ اصلا چرا از این دست اتفاق ها در مملکت هایی مثل مملکت ما یا نظایر آن رخ می دهد ولی در مملکت های اروپایی رخ نمی دهد؟ اما براستی آیا مثلا در فرانسه رخ نمی دهد؟ چگونه است که این گونه است؟ اگر رخ می دهد چه تفاوتی با جامعه ی ما دارد؟
برای تامل بیشتر بر این موضوع، دو داده ی مختلف از دو زمینه فرهنگی دیگر را در کنار این خبر قرار می دهیم، تا بتوانیم نتیجه گیری بهتری انجام دهیم.
اول فیلم مصری زنان اتوبوس ۶۷۸ است که به تازگی روی پرده های سینمای فرانسه آمده است و اساسا می تواند بهترین مکمل برای این خبر باشد. دوم طرح لایحه اخیر مربوط به موضوع مزاحمت جنسی در فرانسه است که خود آن و خبرهای در حاشیه آن، می توانند روی دیگر همین سکه باشند.
“زنان اتوبوس ۶۷۸” اولین فیلم محمد دیاب، محصول ۲۰۱۲، به مدت ۱ ساعت ۴۰ دقیقه، فیلمی است که با الهام از پرونده شکایت نورا رشدی (Nora Rushdi) (اولین کسی که از خشونت جنسی اعمال شده بر خود در مصر در سال ۲۰۰۸ شکایت کرده و جنجالی به پا)، موضوع تابوی آزار و اذیت جنسی روزمره در قاهره را مطرح می کند. از نظر سناریو و بازیگری فیلم چندان موفقی نیست، اما آنچه مورد نظر ماست موضوع اجتماعی است که مطرح می کند.
فیلم ماجرای فایزه ، نلی و صبا، سه زن از سه محیط و طبقه اجتماعی کاملا متفاوت قاهره است که هر سه، در فضایی که برخی ها آنها مچیست نام گذاری کرده اند، برخی دیگر جامعه برتری مردان (société basée sur la suprématie de l’homme)، دستخوش مشکلی مشابه می شوند: مزاحمت جنسی. در خیابان، در اتوبوس، در جمع تماشاچیان فوتبال، در خانه. خشمگین و قاطع در شرایطی که کسی کاری برایشان انجام نمی دهد، خودشان تصمیم می گیرند از خودشان دفاع کنند و مردانی که آزارشان می دهند را تنبیه کنند.
در میان این سه زن فایزه (BushraRozza) محجبه؛ مادر دو فزرند خردسال از طبقه پایین جامعه، به دلایل اقتصادی مجبور است برای رفتن به محل کارش چند بار در روز اتوبوس سوار شود: در اتوبوس هیچ وقت جایی برای نشستن نیست، مجبور است ایستاده لابه لای جمعیت بهم فشرده ی عمدتا لبالب از مردان جا بگیرد. اولین چیزی که می بینیم حس ترس و تشویش در چهره اوست و بعد پرسه زن هایی که اطرافش سعی می کنند خودشان را بزنند به کوچه علی چپ و تن او را برای ساکت کردن تنش های مردانه شان نشانه گرفته اند … به او نزدیک می شوند … او خودش را کنار می کشد، دوباره ، دوباره … و بعد او با اعتراض او به … که البته نمی داند به چه چیزی اعتراض کند، چه جمله ای، چه کلمه ای بکار ببرد تا از حق خود دفاع کند (همانطور که من نمی دانم چه از چه کلمه ای برای توضیح آنچه رخ داده استفاده کنم) تنها کاری که می تواند انجام دهد این است که پیاده شود. این بطور منظم هر روز در میان ده ها آدم متفاوت ولی به همان شیوه ثابت دوباره تکرار می شود … در خیابان های خلوت هم همینطور … و ترس و اضطراب در فضای عمومی همیشه در چشمان او، در چهره ی پوشیده در حجاب او، دیده می شود. تا اینکه دست آخر تصمیم می گیرد (یا مجبور می شود) با چاقوی کوچکی از خودش دفاع کند، نه حمله کند، یا انتقام بگیرد.
این موضوع در رابطه با دو تفر دیگر، نلی (Nahed El Sebaï) و صبا (Nelly Karm)در صحنه های متفاوت دیگر، یکی در استودیوم فوتبال و دیگری در خیابانی شلوغ توسط یک راننده در حال گذر که سرعت ماشینش را بسیار کم کرده، رخ می دهد. عواقب ماجرا در مورد این دو نفر، بیشتر رنگ و لعاب غیرت و ذلت خانوادگی پیدا می کند. صبا که همراه همسرش بعد از تماشای بازی فوتبال در محشر خروج از استودیم توسط چند تن از اوباش از کنار شوهرش ربوده می شود و اندکی دور تر مورد خشونت و تجاوز قرار می گیرد، از چشم شوهرش می افتد. زیرا او از فرط غیرت به جای دیدن چهره در هم شکسته او، دائما صحنه تعدی دیگران به او را تصور می کند. لذا می گوید که برای دوست داشتن مجدد او و فراموش کردن ماجرا نیاز به زمان دارد. نلی هم که دختر وحشی تری است و قصد دارد به زودی با نامزدش ازدواج کند، بعد از حادثه ای که موجب جراحت در ناحیه بازوی او می شود تصمیم می گیرد تا “بلوا” به پا کند، شکایت کند و موضوع را در رسانه مطرح کند. او نیز با مخالفت خانواده خود و همسرش مواجه می شود که شدیدا از برباد رفتن آبروی شان می ترسند و سکوت او را به عنوان شرطی برای ازدواج تعیین می کنند.
کارگردان در ادامه فیلم، هر چند بطور مصنوعی، کاری می کند که این سه داستان و سه شخصیت زخم خورده و خشمگین از این درد نامرئی روزمره و “قبیح”، که نه می توانند برای آن کلمه ای پیدا کنند و آن را توضیح دهند، نه چیز آشکاری است که مثلا قابل نشان دادن به دیگران باشد، با یکدیگر تلاقی پیدا می کنند و در شرف این هستند که خودشان برای دردشان مسلحانه وارد عمل شوند … البته کار چندان هم به این جا نمی رسد چون با وساطتت بارزس پلیسی که شعور بیشتری از بقیه مردان فیلم دارد، قائله خاتمه پیدا می کند.
کارگردان ظاهرا با انتخاب این سه زن از سه طبقه و محیط متفاوت از قاهره می خواسته نشان دهد که پدیده اجتماعی مذکور خاص و منحصر به قشر پایین جامعه نیست. در مصر آزار اذیت جنسی (مشابه آنچه که در فیلم می بینیم؛ همان مزاحمت های خیابانی جامعه حودمان) بر اساس آمار حدود ۸۳% زنان در بر می گیرد و با وجود آن که اخیرا به عنوان جرم تلقی شده و مشمول مجازات است، اما شکایت در این مورد هنوز امری قبیح (تابو) محسوب می شود.
فیلم از نظر سینماتوگرافیگ جندان موفق و جذاب نیست. اما آنچه برای ببیندگان فرانسوی جلب نظر می کند، دیدن یک واقعیت اجتماعی خاص در این فیلم است. نوع خاصی از خشونت که زنان مصری روزمره متحمل می شوند. البته در کنار این موضوع، چیز های دیگری را هم از جامعه مصر می بینیم مثل بیکاری و ولگردی مردان، یا دیگر مشکلات جامعه ای در حال گذر از سنت به مدرنیته، مثل فقر یا قبح های سنتی و مذهبی. روزنامه لزاکو در باره این فیلم در ۳۱ ماه مه سال جاری نوشته “این فیلم محبوبیت یافته چون این رفتارهای “جنسی جنایی” مبین حسرت های زیر پوستی یک جامعه است”.
پس از دیدن فیلم وقتی از سالن سینما خارج شدیم، خانمی که همراهم بود و مرا می شناخت، با کنجکاوی تمام از من پرسید : آیا این فیلم می توانست همین گونه در رابطه جامعه ایران ساخته شود؟
خواستم صادقه جواب بدهم، گفتم: نه! (تازه سوالش برایم سنگین هم تمام شد) اما باز صادقانه تر فکر کردم گفتم : البته نه به این شدت … تا حدی، … و باز اندک اندک، ناخواسته، صحنه هایی از خاطرات قدیم خودم، دهه ۷۰ یادم آمد: ترس از خیابان های خلوت، محله های قدیمی، جو تاکسی ها، مینی بوس ها و اتوبوس هایی (راه تهران – کرج : قبل از این که بخش زن و مرد جدا شود) که وقتی می خواستم سوارشان شوم، اولین چیزی که به آن توجه می کردم این بود که آیا جایی امن در کنار زنی، پیر زنی پیدا می کنم، یا مجبورم با مردان الوات ایستاده یا نشسته به تنهایی دسته و پنجه نرم کنم … که در این حال اغلب ترجیح می دادم پیاده شوم و منتظر اتوبوس بعدی شوم تا جایی تکنفره پیدا کنم …. و یا نه اولین کاری که می کردم این بود که کیف دستی ام را حائل کنم بین خودم و نفر بغل دستی ام از جنس مخالف … البته موضوع چندان مهمی نبود …. هیچ وقت آنقدر مهم نبود که باعت شود احساس کنم خشونت سخت و غیر قابل تحملی را متحمل می شوم … با دوستان همدرد هم همیشه با خنده از این موضوع صحبت می کردیم … موضوع سوزن و سنجاق قفلی را هم که درفیلم می بینیم نیز ابداع فایزه نیست، ما هم آن وقت ها از همین نوع “مبارزه” یا “دفاع شخصی” حرف می زدیم و گاه سود می بردیم. همه این فکر ها از سرم گذشت. اما دلم نمی خواست در موردشان با خانم مذکور صحبت کنم، از ترس اشتباه در فهم و تفسیر احتمالا بیراهه درباره زن یا مرد بودگی در فرهنگ ایرانی.
به هر حال موضوعات زیادی در حول و حوش حقوق زنان و برابری یا نابرابری زن و مرد، و غیره و ذالک که بحث دائمی محافل مطالعات جنسیت است، دراین باره مطرح می شود. مثلا این که آیا این یک ویژگی کشورهای مسلمان است، یعنی کشورهایی که به هر دلیل جدایی زن و مرد ممکن است موجب شکل گیری فانتسم های جنسی شود. یا اینکه، نه، این یک ویژگی عام جوامع انسانی است. در یک جا تحمل می شود. به آن به دیده منفی و قبیح و دست درازی به ناموس این و آن نگاه نمی کنند، به عنوان حق طبیعی دفاع از خود و استفاده از دیگری نگاه می کنند. در جامعه ای دیگر این امر قبیح است. تکدی به مال دیگری است. مسائل شدید ایجاد می کند. یا مثلا موضع دیگری می تواند مطرح شود : موضوع زن و جایگاه زن و شئی وارگی او… یا مثلا اینکه گاه زن بودن و زنانگی چیزی است که موجب شرم می شود، باید پنهان شود. یا چیزی که باید دست نخورده باقی بماند تا همراه با نوعی احساس خیالی مقدس دوست داشتنی باشد. تفاوت بین خود و او شعور و جسم او و غیره …
من نمی خواهم وارد بحث های مربوط به “زنان” در این رابطه بشوم، منظورم از طرح این موضوع بیشتر این است که نشان بدهم اولا موضوع در همه جا کمابیش وجود دارد، و ثانیا این که آنچه ما را به اشتبا می اندازد تفسیر و تفهم موضوع در بسترهای فرهنگی متفاوت است. یک رفتار واحد در دو بستر فرهنگی متفاوت تفسیری کاملا متفاوت پیدا می کند.
برای نشان دادن این شباهت در کنار دو موضع فوق، موضوع سومی قرار می دهم تا پازل مورد نظر کامل شود. این موضوع مربوط به وقایع اخیر در فرانسه و لایحه قانونی مربوط به مزاحمت های جنسی علیه زنان است که در دستور اولین اولویت های هیات وزیران کابینه جدید فرانسه قرار گرفت.
تیتر اول روزنامه لیبراسیون روز ۱۵ مه این بود : ” خلاء قانونی در مورد آزار و اذیت جنسی”. در ادامه آمده بود : دومین موضوع اساسی در حکومت جدید فرانسه، تجدید نظر در مورد قانون مربوط به موضوع آزار و اذیت جنسی است. پس از ابطال قانون جزایی در این مورد توسط حکومت سابق (سارکوزی)، حکومت جدید درصدد است تا به سرعت متنی جدید را در اینباره تنظیم کند. چراکه پس از حذف این قانون، آزار و اذیت جنسی دیگر به عنوان جرم محسوب نمی شود! “کریستیان توبیرا” وزیر جدید دادگستری و نیز “نجات ولو- بالقاسم”، وزیر جدید حقوق زنان، مطالعه بر موضوع را آغاز کرده و قول داده اند تا همه تلاش خود را برای پرکردن این خلاء قانونی انجام دهند.
و به دنبال آن سرمقاله ای انتقادی در این باره به قلم فرانسوا سرژان تحت عنوان “شکاف” نوشته است:
یک جرم مهم که می تواند فرد را به زندان بیاندازد، از قانون جزایی حذف شده است! هیچ ماده ای قانونی در مورد ارتکاب به مزاحمت جنسی وجود ندارد. پس یعنی این موضوع دیگر خلاف محسوب نمی شود! به این ترتیب پرونده های مربوط به این شکایات معلق مانده اند و شکایت جدیدی هم عملا نمی توان انجام داد. این شکافی است که یکی از نماینده های سابق، خودش نیز به عنوان “آزار دهنده” محکوم که امروز آزاد شده، درون آن افتاده است. شاکیان علیه این نماینده و همه زنانی که شجاعت شکایت کردن و رفتن تا دادگاه را در این مورد را پیدا کرده بودند، امروز خود را فریب خورده و دچار نوعی تنبیه مضاعف حس می کنند. خندیدن به موضوع مزاحمت جنسی آسان است (لازم به ذکر است که منظور فقط مزاحمت است نه چیزی بیشتر از آن) جوک های مبتذل که بطور آزاردهنده تکرار می شوند، هیچ توجیهی نمی توانند در این مدل گستاخی که نوعی صفت مردانه فرانسوی است، برای خود بیابند. سخنان این چنینی به سان زهری است که ابدا باعث خنده کارکنان زنی را که مجبور به شنیدن هر روزه آن بوده و مجبور اند تعریف و تمجیدات گستاخانه روسای خود درباره فیزیکشان شان را بشنوند، نمی شود. چنین رویکردهایی از جانب مردان، همه روابط کاری زنان را تحت تاثیر قرار داده و از بین می برد. برای همین است که تعیین چارچوب قانونی جدید دقیق و قاطعانه ای برای چنین مزاحمت هایی تحت عنوان “جرم”، از جانب حکومت جدید، به نام قانون دفاع از زنان و مردان، ضرورتی فوری تلقی می شود. همه باید بتوانند در صلح و با تکیه بر شایستگی هایشان با هم کار کنند.
به دنبال این موضوع، روز سوم خرداد توسط وزیران مذکور پیش نویس لایحه ای تهیه شدکه در آن هرگونه مزاحمت جنسی از این دست، خواه روحی (از جنس حرف و مضاح) و خواه جسمی مد نظر قرار گرفت. در این پیش نویس دو شکل مجازات برای آزار و آذیت جنسی در نظر گرفته شده است:
اولی شامل یکسال زندان و ۱۵ هزار یورو جریمه نقدی در صورتی که “حرکات، مضامین، یا سایر اعمالی که محتوای جنسی داشته باشند مکررا بر شخص تحمیل شود، طوریکه به دلیل ویژگی های تحقیرآمیز و توهین آمیزشان به شرافت او صدمه آورد یا برای او موجد محیطی معذب کننده، خصمانه یا ناگوار گردد”.
دومی، که شدید تر است، شامل دو سال زندان و ۳۰ هزار یورو جریمه نقدی برای کسی است که قصد فیزیکی (نکته: فقط قصد ارتکاب عمل فیزیکی نه چیزی بیش از آن) داشته باشد. در این رابطه پیش نویس مذکور ابتدا شامل همان موارد بند اول بوده و سپس متن زیر به آن افزوده شده است ” … حتی اگر حرکات و مضامین تکرار نشوند، ولی رفتار مذکور فشار، تهدید، الزام یا هر شکل دیگری از تنش با هدف واقعی یا آشکار برای اقدام به عملی فیزیکی داشته باشد” مستلزم مجازات مذکور است. (لبراسیون، سوم خرداد ۱۳۹۱)
با این حال انجمن های دفاع از حقوق زنان باز هم این لایحه را ناچیز و شل ارزیابی کرده و گفته اند : “این واضح نیست! کم گفته شده است! “میشل مینه” حقوق دان منتقد می گوید “در این وضعیت این احتمال وجود دارد که قربانیان و مشاورانشان مجبور باشند (تا برای اثبات جرم) به دست و پا بیافتند”. انجمن دفاع از حقوق زنان در محیط کار AVFT نیز گفته است “به این ترتیب اشد مجازات در نظر گرفته شده برای شدید شکل مزاحمت جنسی، حتی از مجازات دزدیدن یک دستگاه تلفن همراه هم کمتر است. پیامی که این لایحه در بر دارد اسف انگیز است”. (همان)
بگذریم از این که باز خود این هم توسط بسیاری دیگر نقد شد و گفته شد که این گونه دولت می خواهد آزادی مردم را کاهش دهد و جامعه فرانسه را به جامعه ای شبیه جامعه آمریکایی خشک اندیش اخلاقی تبدیل کند و این که اصلا چه کسی می تواند مرز بین خوش و بش کردن ساده و مزاحمت جنسی را تعیین کند و … .
وقتی این سه ماجرا را کنار هم می گذارم، با خودم می گویم موضوع همه جا نسبتا همان است، نامش و رنگ و لعابش، متن فرهنگی و رفتار های جزیی مربوط به آن و تفسیرهایی که حول و حوش آن می کنند، احساس هایی از حق و اجهاف که تولید می کند، متفاوت است. از خودم می پرسم آیا اگر زنان و دختران فرانسوی هم قرار بود به تماشای مسابقه فوتبال در استودیوم آزادی بروند، ممکن نبود خودشان از پلیس ایران خواهش کنند برایشان بخشی جداگانه و حفاظت شده تعیین کند تا با آرامش به تماشا بپردازند؟
آنچه ما را به اشتباه می اندازد، مبارزه با آنچه از آن زجر می کشیم و نقد آنچه متحمل می شویم نیست، بلکه تفسیر اشتباه از آنچه دیگران از آن زجر می کشند است. نادیده گرفتن متن و بستر فرهنگی پدیده های اجتماعی است.