توضیح عکس: نوشتههای آقای مسلمانی پیش از مصاحبه
از سال ۱۳۲۰ جنگ جهانی دوم میخواست شروع بشه، ما اطلاع نداشتیم.از سه سال پیش، ۱۳۱۷-۱۳۱۸ به وسیله دلالها گندم را میخریدن. زراعتها دیم بودند، بوسیله بارندگی، دیم و پاریو …بود. اون وقتها سد نبود. گندمها، صدی، نود، دیم بودند. هر سال هم که بارندگی نبود، کم بود. اون موقع دعا بارون داشتیم که در اون حیون می کشتن، بعد ضامن می شدن که نکش خدا بارون می ده.
بله به وسیله دلالها گندم را از ایران می خریدن می گفتن برای فلسطین است. بدبختانه سه سال پشت سرهم بارون نبود. از این طرف خشکسالی، از اون طرف بردن گندم رو داشتیم که یک دفعه قحطی شد. قاچاقی از دهات گندم می آوردن، مأمورها نمی ذاشتن زنها می رفتن به قیمت گران می خریدن. عشایر “دک”( Dac )که پوسته شلتوک است و مثل خاک است می خوردن و می مردن یا اینکه دم قصاب خانه خون را می بردن، گرم می کردند و می خوردن.هم قحطی و هم گرانی این زمینه را به وجود آورد.
چرچیل گفته اگر می خواهی بر مردم ایران فائق بشی، ایرانی را گرسنه بذار. در مورد مردم عرب، سیرش کن. چرچیل مال انگلستان است. با این کار دیگه یارو توان جنگ ندارد.
سال ۱۳۲۰ من می رفتم مدرسه. ۱۸ شهریور، امریکا که می خواست وارد ایران بشود،( حالا چرا می خواست وارد شود؟) جنگ جهانی دوم امریکا اسلحه به شوروی فروخته بود ایران راپل پیروزی کردن و از طریق ایران فرستادن.
۱۸ شهریور، امریکا که می خواست وارد ایران بشود، یک جنگ یک روزه اتفاق افتاد. از صبح تا بعد از ظهر در خرمشهر بودن هواپیما دوری خورد، هندیها را جلو انداختن، ارتش ایران رفت خرمشهر. بعد هم عقب نشینی کرد.
رمزش چه بود دستور عقب نشینی ایران؟ آیا سربازها که رفتن خرمشهر که آنها وارد نشوند، اما بعد دستور عقب نشینی دادند، سیاستی بود؟ شاید از نظر اذهان مردم این کار را کردن.
در جنگ ۱۸ شهریور سال ۱۳۲۰ مردم چیزی نمی توانستند بگویند. وقتی اونها هم وارد ایران شدن با کسی دعوایی نداشتن داشتم می رفتم مدرسه چند ماشین جیپ با ماسک دم دهنشون بودند که به بچه ها شیرینی می دادن. هرچه بود کنار دریا بود.
جنگ جهانی دوم به این منظور بود که آلمان حمله کرده بود به شوروی و می خواست کشور گشایی بکند. شوروی که آلمان می خواست بهش حمله کنه در این موقع ماشین آلات و اسلحه از آمریکا خرید. امریکا چطور بایستی به شوروی اینها را برساند؟از راه ایران این کار را انجام دادن. در دو کانتینر چیزها بودند در ایران مونتاژ می کردن، با ایران مشکلی نداشتن. از نظر ورود، ایران مقاومت کرد و بعد هم عقب نشینی کرد به اهل شهر هم صدمه ای نزدن. مثل جنگ ایران و عراق که تلفات دادیم و حساسیت داشت، نبود. به صورت دعوا وارد نشدن. آرام دور فلکه وایسادن. شاب و کارخانه زدن. ساختمون زدن، قسمتی به وسیله پلیت و ورق و بعضی جاها هم آجرکاری. مردم ایران را به کار گرفتن به عنوان بنا و مکانیک و نجار. خودم کار کردم، شاگرد بودم روزی ۲ ریال که تا ۱۴ ریال هم رسید که ۷ برابر مزد دزفو ل بود.اونجا دو چَنگ(مشت)آرد، کمی شکر و چای که به نام رشن یا آذوقه بود به ما می دادند.
دلیل ورود امریکا، جنگ آلمان با شوروی بود.فقط کار امریکا این بود که اینجا اسکان یابد و وسیله ها را تحویل شوروی بدهد.پدر فامیلمون ماشین می برد آستارا، تحویل شوروی می داد. جنرال موتور،جیپ درست می کردن. دوچ، شورلت، استربیکر هم بود، کارخانه بالای اندیمشک بود خودم کار می کردم. هر ۲۴ ساعت ۱۲۷۰ماشین تحویل شوروی می دادند. تعداد کمی شوروی هم اینجا بود برای تحویل گرفتن.زاپاسها و حتی چراغها را میزان می کردن که ایرادی نداشته باشن.البته تلفات هم بود با ماشین از دره می افتادن.
جنرال موتور کارش مونتاژ بود. قطعات آماده بود. آهنگر خونه، نجار خونه، مکانیک، انبار پیچ و آچار که خودم آنجاهم یک مدت بودم هم وجود داشت. ماشین قطعاتش در صندوق وجود داشت.بعد از اول کارخونه تا آخر کارخونه تبدیل به ماشین می شد.مدتی متصدی اتاق رئیس بودم.لَمبَر ناتوری داشتم.نگهبانها را عوض می کردم چون سواد داشتم.هرچی تحویل می گرفتم بایستی تحویل انبار رِشِن بدهم اشیای دم در را بایستی تحویل بدم.اشیای دم در، قفل، چکش برق ماشین و اشیای ریزی بود که وقتی کارگرها را می گشتن و موقعی که تفتیش می کردند ووسایل را می آوردند. تله انسان داشتن، کسی که چیزی را می بردند، اول نصیحت می کردند بعد فینیش یا اخراجش می کردند، دزفولیها این کار را نمی کردند، بیشتر عشایر بودند.راننده هایی که مسئول بردن به دزفول بودن، هندی بودند، شعرهایی می خواندند و دست می زدند.