انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

گمشده در ترجامپ

برگردان از زهرا خلجی

از وقتی که رئیس جمهور منتخب، دونالد ترامپ در ۲۰ ژانویه به منصب قدرت رسیده است، زندگی افراد بسیاری دگرگون شده و این دگرگونی عمدتا به سمت بدتر شدن پیش خواهد رفت. اکثریت آمریکایی هایی که از پیروزی رئیس جمهور منتخب وحشت داشتند، از اقلیت های قومی و مذهبی، مهاجران قانونی ولی بدون مدرک گرفته تا کسانی که هشدار های دانشمندان اقلیمی را به اندازه هشدار های پدران پایه گذاران امریکا جدی می گیرند؛ تحت تاثیر این شرایط قرار می‌گیرند. هم چنین برای کارگران یقه آبی نیز که باور کردند رئیس جمهور منتخب می‌تواند کارشان در کارخانه را به آن ها برگرداند، اوضاع به همین منوال است.

در این عرصه عظیم رنج و عذاب مترجمان فرانسوی اهمیت چندانی ندارند. اما با این حال در هنگام ترجمه‌ی صحبت های ترامپ، سختی های کار که با آن رو به رو هستند، فراتر از دردسر و سختی های شخصی است. ماه گذشته اِسلیت فرانس مقاله‌ی جالبی از یک مترجم حرفه‌ای به نام برانژر وینو منتشر کرد. او در این مقاله بیان می‌کند که سردرآوردن از صحبت های ریاست جمهوری آمریکا به فرانسوی چگونه است. مصاحبه‌ای از طریق ایمیل با او انجام دادم که توضیحات بیشتری درباره مقاله خود به انگلیسی ارائه کند.

 

راب زارتسکی: برانژر هنگام خواندن مقاله ات، ناچار متوجه لحن اندوهگین تو شدم، نوعی خیال آرزومند برای چیزی از دست رفته – سال های اوباما. تو درباره لذت ترجمه زبان اوباما سخن گفته بودی: نه تنها جریان آهنگین، فصاحت بی نقص و گفتمان منطقی که او استفاده می کرد، همانطور که تو به بیانی دیگر گفته بودی، بلکه استفاده ظریف او از حس شوخ طبعی و کنایه که معمولا خودش را هدف قرار می دادند. می توانی کمی بیشتر درباره‌ی این موضوع صحبت کنی؟ آیا امکان دارد که صحبت های اوباما کار مترجم را آسان کند؟

برانژر وینو: در هر زمینه‌ای که کار کنی، ترجمه تنها مختص به واژه ها نیست. عمل ترجمه عبارت است از انتقال معنی از یک گروه از خوانندگان به دیگری و اطمینان از اینکه خواننده‌ی کلمات شما همان حسی را دارد که خواننده‌ی متن اصلی تجربه می کند. بنابراین مترجم یک نویسنده است: اگر افکار مال او نیستند، کلمه ها صد در صد متعلق به او هستند. مسئولیت بسیار بزرگی است. اگر دقت در انتقال معنای متن اهمیت دارد، مترجم در انتخاب کلمات کاملا آزاد است. ما در زبان خود کلماتی را استفاده می کنیم که با زبان اصلی همخوانی دارند، اما از آنجاییکه این به ما آزادی عمل زیادی می دهد، مترجمان متون سیاسی باید فوق العاده بادقت باشند. ترجمه‌‌ی صحبت های اوباما از لذت فکری واقعی برخوردار بود. افکار او واضح و واژه هایش بسیار پرمعنی بودند که دست مرا باز می‌گذاشتند تا بسته به لحن گفتمان او جملات بسیار زیبایی بنویسم که تفاوت‌های نامحسوسی داشتند.

 

این در عمل به چه معناست؟

بسته به بافت و لحن سخنگو، زمان (به همین دلیل بسیاری از کتاب ها دوباره ترجمه می شوند)، شرایط سیاسی و فرهنگی مقصد، راه های بسیار مختلفی برای ترجمه یک جمله یا کلمه یکسان وجود دارد. برای مثال در انگلیسی آمریکایی شما از واژه «race» (نژاد) زیاد استفاده می کنید. این واژه برای آمریکایی ها دارای بار تاریخی بسیار سنگینی است. ما نیز واژه «race» را در فرانسه داریم، اما من هیچ وقت نمی توانم آن را برای ترجمه واژه‌ی شما استفاده کنم چون که تاریخ کلمه «race» در زبان ما با شما بسیار متفاوت است. علاوه بر این ما آن را تحقیر آمیز می دانیم، برای انسان شناسان فرهنگی فرانسوی تنها یک نژاد وجود دارد و آن نژاد انسان هاست. بنابراین سعی می کنم واژه «نژاد» شما را در فرانسه بسته به بافتی که در آن به کار رفته می شود، با واژه هایی مانند «رنگ» couleur یا «قوم» ethnie جایگزین کنم. در نهایت، ترجمه گفتمان اوباما – یا بهتر است بگویم تفکر اوباما- به خاطر اینکه خیلی راحت می توان فکر او را خواند، بسیار لذت بخش بود یا حتی او به راحتی می توانست وارد سر من شود و با صدای من صحبت کند.

 

اما ۲۰ ژانویه فرا رسید، دونالد به هر حال به پیروزی رسید. همانطور که عنوان نوشته شما می‌گوید، ترامپ یا یک معمای غم انگیزی را به همراه می آورد. می‌توانید توضیح بدهید چرا این طور است؟

همانطور که گفته‌ام باید بتوانید در ذهن کسی نفوذ کنید تا سخنانش را ترجمه و دوباره به زبان خودتان سر هم کنید. ترجمه کردن صحبت های ترامپ کار راحتی نیست، اول از همه به خاطر اینکه بیشتر اوقات هنگامی سخنرانی به نظر می‌رسد او نمی داند چه سیری را طی می‌کند. در مقاله‌ام مثالی را آوردم که او در یک مصاحبه با نیویورک تایمز گفته بود. گویا او به یک کلمه در سوال یا کلمه‌ای که به ذهنش می‌رسد تکیه می‌کند و آن را مدام تکرار می‌کند. او فکرش را پیرامون آن شکل می‌دهد و بعضی اوقات موفق می‌شود بخشی از پاسخ را به دست دهد – که معمولا یک جواب یکسان است، همان که او پیروز انتخابات بوده است. به نظر می‌رسد ترامپ بدون هیچ منطق مشخصی از نقطه آ (سوال) به نقطه ب (اغلب خودش) می‌رود. انگار که او ابرهای موضوعی را در سر خود قرار داده است که هر وقت نیاز پیدا کرد یکی از آن ها را انتخاب کند، بدون اینکه رشته منطقی بین آن ها وجود داشته باشد.

من ابدا به این روش از تفکر عادت ندارم، اگرچه به خودی خود این موضوع اهمیت زیادی ندارد، چون معمولا باید چیزهایی را ترجمه کنم که برای من ناآشنا هستند. اما مشکل دیگر ترامپ این است: حتی وقتی که منظور او را متوجه شده باشید (یا حتی وقتی متوجه شده باشید منظور خاصی ندارد)،‌هنوز باید برای بیان آن به زبان خودتان راهی پیدا کنید. در آن لحظه متوجه می‌شوید چیزی که نوشتید برای مخاطبان خوشایند نیست. دایره واژگان ترامپ بسیار محدود است، ساختار نحوی او ناقص است، او یک عبارت را بارها و بارها تکرار می کند و مترجم را مجبور می‌کند تا از او تقلید کند. اگر کسی این کار را نکند، به روح متن اصلی صدمه می‌زند. مترجم باید هم محتوا را ترجمه کند و هم سبک. من هم سعی می‌کنم همین کار را انجام دهم. هنگام خواندن صحبت های ترامپ به فرانسوی که زبانی بسیار ساختاریافته و منطقی است، کیفیت پایین زبان او در نتیجه کیفیت افکارش منعکس می‌شوند.

 

آیا این به آن معنی است که ترامپ علاوه بر مسائل زبانی چالشی اخلاقی را نیز بر مترجم واگذار می کند؟

به عنوان مترجم متون سیاسی باید بگویم البته که این طور است، گذشته از این شما وظیفه دارید متنی خوانا بنویسید، بنابراین من چه چاره‌ای دارم؟ ترامپ را همانطور که صحبت می کند،‌ترجمه کنید و خوانندگان فرانسوی را به حال خود رها کنید تا با محتوای متن درگیر شوند؟ (سوای اینکه من معمولا به خاطر واژه هایی که استفاده می‌کنم مورد قضاوت قرار می‌گیرم. برخی اوقات مترجم به خاطر کیفیت پایین متن سرزنش می‌شود.) یا محتوا را نگه دارم ولی سبک را دستکاری کنم تا کمی هوشمندانه تر به نظر برسد و خواننده غیرانگلیسی زبان را به این سمت هدایت کنم که ترامپ یک سیاست مدار معمولی است که به درستی صحبت می‌کند؟ در صورتی که آشکارا چنین شرایطی برقرار نیست.

 

اما آیا ترامپ منحصر به فرد است؟ از این ها گذشته، مفسرین در دو طرف اقیانوس اطلس معمولا او را با ژان ماری و مارین لو پن، رهبر گذشته و کنونی حذب راست افراطی جبهه ملی فرانسه در یک دسته قرار می‌دهند. خارج از مباحث ایدئولوژیک و شباهت های سیاسی که ممکن است داشته باشند،‌به نظر شما بین ترامپ و لو پن پدر و دختر تشابه زبانی و کلامی وجود دارد؟

اول از همه تفاوت مشهودی بین کلمات استفاده شده لو پن ها وجود دارد. لو پن پدر بسیار زننده سخن می‌گفت. (او تقریبا بازنشسته شده است) مانند ترامپ او دقیقا هر فکری به سرش می‌زد، بیان می‌کرد اما زبانش و افکارش بیشتر از ترامپ ساختاریافته بودند. او آزادانه افکار نژادپرستانه و ضدیهودی خودش را به زبان می‌آورد که در فرانسه غیرقانونی هستند. برای مثال، در ۱۹۸۷ او در یک خطابه مشهورش گفته است که اردوگاه کار اجباری که کشتار جمعی یهودیان در آنجا انجام می‌شده از «جزئیات تاریخ» بوده است. او در یک دادگاه فرانسوی به خاطر انکار عدم وقوع کشتار دسته جمعی یهودیان محکوم شده بود. به همین ترتیب دادگاه به این نتیجه رسیده بود که این عبارت توسط یک «سیاست مدار ماهر در نطق سیاسی و ظرافت های زبان فرانسه» ادا شده بود. به سادگی می توان گفت که ژان ماری لو پن یک سخنور ماهر است. او تحصیلات عالی دارد و می‌داند که چه گونه باید در مقابل یک جمع سخنرانی کرد. اما از طرف دیگر می‌توان از رفتار ترامپ چنین برداشتی کرد که گویا چیزی که روز قبل جایی شنیده یا روی اینترنت خوانده را تکرار می‌کند. او فرد آرمان پردازی نیست بلکه فقط فرصت طلب است.

 

مارین لو پن که پنج سال پیش حزب پدرش را به ارث برده، چه طور؟

او نیز سخنران بسیار خوبی است‌و خیلی بهتر از ترامپ صحبت می‌کند. نژاد پرستی پدرش در او نیز وجود دارد ولی او زیرکانه تر عمل می‌کند که باعث می‌شود خطرناک تر نیز به نظر بیاید. اول از همه ظاهر او به چشم می‌آید: او زنی با موهای طلایی است که بسیار عملگرا به نظر می‌رسد. دوما صحبت های مارین لو پن از پدرش سنجیده تر است، او حتی چند دفعه حرف های پدر را نیز محکوم کرده است که به یک اختلاف بزرگ بین آن دو تبدیل شد. سخنان او نیز نژادپرستانه است اما تظاهر می‌کند اینطور نیست که البته تا حدی موفقیت او را نیز توجیه می‌کند. بنابراین دیگر برای کسی شرم‌آور نیست که با آرای جبهه ملی در یک راستا باشد. شما این روز ها این عبارت را می‌شنوید «من نژادپرست نیستم اما باید قبول کنیم که حق با مارین لوپن است وقتی می‌گوید …» این اتفاق با وجود پدرش امکان پذیر نبود. به خاطر اینکه سخنان او «نرم تر» است، او معروف تر و خطرناک تر می‌شود. بنابراین من فکر نمی‌کنم که سخنرانی های عمومی این پدر و دختر را بتوان با دونالد ترامپ مقایسه کرد. آن ها به لکنت نمی‌افتند و در سخنرانی های عمومی خود بسیار ماهرانه عمل می‌کنند.

 

آیا به نظر شما یک سیاست مدار فرانسوی اگر مانند ترامپ صحبت کند می تواند در عرصه سیاسی فرانسه مانند ترامپ در آمریکا موفق شود؟ پیر پوژاد که به عنوان یک محرک پوپولیست در ۱۹۵۰ فعالیت میکرد به ذهن من می‌آید. اما مطمئن نیستم که صحبت های او نیز مانند ترامپ بی کیفیت بوده باشد.

من اینطور فکر نمی‌کنم، اما از طرفی من زمانی اصلا فکر نمی‌کردم ترامپ انتخاب شود و یا برکزیت اتفاق بیوفتد. همانطور که می‌دانید زبان فرانسه بسیار دشوار است. حتی فرانسوی ها هم هنگام صحبت کردن اشتباهات بسیاری می‌کنند، چه برسد به نوشتار آنها. از طرف دیگر مردم به شکلی به سیاستمدارانی که به خوبی صحبت می‌کنند، افتخار می‌کنند. مردم برای سیاستمدارانی که فرانسوی را بد و اشتباه حرف می‌زنند اعتبار کمتری قائل می‌شوند. نیکولا بوالو (۱۶۳۶-۱۷۱۱) یک گفته معروف دارد که هر دانش آموز فرانسوی حداقل یک بار در عمرش آن را شنیده است: «هرآنچه که ما به راحتی درک می‌کنیم، به راحتی بیان می‌کنیم و کلمه ها به راحتی می‌آیند.»

 

من هیچ وقت این برداشت را نکرده‌ام که سارکوزی جایی سردرگم باشد که چه بگوید.

وقتی سارکوزی رئیس جمهور بود مردم از بی ادبی او شوکه شده بودند. هنگامی که او به یک کشاورز که از دست دادن با او خودداری کرده بود گفت : (گمشو، مشنگ!). چنین الفاظ رکیکی برای یک رئیس جمهور فرانسوی ناشایسته است. اما از طرفی او رای مردم را نیز به دست آورد. او قبلا وکیل بود و در قانع کردن مردم مهارت داشت (با چشمه ای از پوپولیسم). بنابراین شاید ما هم روزی رئیس جمهوری را انتخاب کنیم که چون به اندازه کافی اندیشمند نیست، نتواند شیوا سخنرانی کند. اما سنت مهارت سخنرانی در ملا عام، ما را در مقابل چنین فردی محافظت می‌کند – دست کم من این را باور دارم و امیدوارم.

به علاوه بیشتر رئیس جمهور های فرانسوی در موسسه های عالی آموزش یکسانی تربیت می‌شوند، مدرسه های معروف عالی به خصوص مدرسی ملی مدیریت که به یک پیشینه قوی فرهنگی و مهارت های سخنرانی عمومی نیاز دارد. در واقع این یک مشکل نیز به حساب می‌آید: بعضی می‌گویند که چون این افراد در مدارس بسیار نخبه گرا درس می‌خوانند، کاملا از مردم «عادی» جدا شده اند.

 

نکته جالب این است که ترامپ از یکی از دانشگاه های لیگ آیوی، دانشگاه پنسیلوانیا فارغ التحصیل شده است. به نظر می‌رسد که در مقایسه با مدرسه ملی مدیریت روند انتخاب آن ها بیشتر آدم های از زیر کار در رو را می پذیرد. اما برگردیم به ترامپ، به نظر شما عمل ترجمه به خصوص در مورد ترامپ یک تصویر اخلاقی به ما ارائه می دهد؟ به بیانی دیگر فقر زبانی او هنگامی خود را نشان می دهد که در قالب زبان دیگر ریخته می شود؟

به نظر من این طور است، اما از طرفی شما مجبور نیستید که گفتمان او را ترجمه کنید تا این موضوع را حس کنید. وقتی به صحبت های او گوش می دهید، حس نمی کنید کلماتش سطحی هستند؟

 

البته که سطحی بودن نسبی است. شما می توانید به راحتی در قسمت کم عمق استخر غرق شوید، همانطور که این احتمال در قسمت عمیق وجود دارد. بسیاری از آمریکایی ها با زبان ترامپ رابطه برقرار می کنند. آیا این به آن معنی است که همه آنها سطحی هستند؟

موضوع اینجا است که در فرانسه سیاست «موضوعی بسیار جدی» است، به این معنی که سیاستمداران فرانسوی هیچ وقت «عادی» نیستند. آن ها معمولا بسیار موقر هستند. (این تقریبا بعد از سارکوزی شروع به تغییر کرد اما بسیار آرام.) ما هیچ وقت رئیس جمهوری نخواهیم داشت که مانند اوباما شوخی کند یا آهنگی به جز سرود ملی فرانسه (مارسییز) را در ملا عام بخواند. یکی از انتقادات وارده به اولاند، بی وقار جلوه کردن او است. (او در هنگام سخنرانی در هوای بارانی یا راندن موتور برای دیدن معشوقه اش بسیار مسخره جلوه می کرد.) بنابراین این ممکن است برای توضیح اینکه چرا ترجمه ترامپ به فرانسوی بسیار دشوار است، به من کمک کند. ما به خواندن یا شنیدن صحبت های افرادی عادت داریم که بسیار مواظب اند که چه حرفی می زنند، وقتی این کار را انجام نمی دهند، چیزی را بر زبان می آورند که معنی دوگانه‌ای دارد یا میتوان از آن سو برداشت کرد، همه متوجه آن می شوند و درباره آن بحث می کند تا فرد مجبور شود آن را توجیه کند. بنابراین ما طبق عادت گفتمان سیاسی خارجی را نیز مانند اوضاع داخلی تحلیل می کنیم. در این مورد ترجمه‌ای از کلمات و معانی صورت می گیرد اما ترجمه‌ای از فرهنگ و بافت را نمی بینیم. بنابراین می توانید تصور کنید همین حالا که فرهنگ ترامپ از سیاست مداران «متوسط» در آمریکا متفاوت است، پس یک سال نوری با فرهنگ ما فاصله دارد.

 

اما همانطور که قبلا هم اشاره کردید، سیاستمداران «متوسط» فرانسوی – مخصوصا آن هایی که در موسسه های نخبه گرایی مانند مدرسه ملی مدیریت پرورش یافته‌اند- با شهروندان «متوسط» که راهرو های مدرسه ملی مدیریت به اندازه دو رشته دی ان ای برایشان غریب است؛ فاصله‌ای به اندازه‌ی یک سال نوری دارند. به تمایزی که روشنفکران وطن پرست مانند موریس باره و شارل مورا بین «کشور واقعی» یا سرزمین پدری و «کشور قانونی» یا ملت های انتزاعی یا حتی تمایز اخیری که جامعه شناسی مانند کریستوف گیوئی بین کلانشهرها(شهر های اقتصادی شکوفا و مراکز مرتبط شهری جهانی) و شهرهای پیرامونی (شهرهای اقتصادی شکست خورده و نواحی فراموش شده خارج از شهر) می گذراند، فکر کن. تا چه حد فرهنگ شهرهای پیرامونی فرانسوی با فرهنگی که با ترامپ شناخته می شود یا می توان گفت شهرهای پیرامونی آمریکایی متفاوت است؟

این سوال بسیار جالبی است و من خیلی مشتاقم تا جواب روشنی به آن بدهم! اما من فکر نمیکنم که بتوان فرهنگ آمریکا و فرانسه را واقعا مقایسه کرد. کشور شما هنوز نسبت به ما بسیار جوان است؛ شما اکنون دوران بلوغ را سپری می‌کنید و ما در میانسالی هستیم! بنابراین شکاف های اجتماعی‌مان شکل های مختلفی دارند. البته ما بین نخبگان فرانسه و بقیه فرانسه دو گانگی داریم و سیاست مداران معمولا به اولین دسته تعلق دارند. این مشکل که بسیاری از افرادی که دولت را اداره می کنند از واقعیت های زندگی جدا هستند – بیشتر از همه چیز آن ها به همین خاطر سرزنش می شوند. وقتی از آنها قیمت بلیط مترو یا نان شکلاتی را بپرسی، معمولا جواب های مضحکی می‌دهند که نشان دهنده فاصله آن ها با مردم عادی است. بنابراین سیاست مداران پوپولیستی مانند مارین لو پن یا ژان لوک ملانشون (کاندیدای سابق حزب چپ ) مردمی را مخاطب قرار می دهند که ما به آن ها «فرانسه پایین دستی ها» ( فرانسه‌ی مردم عادی یا فرانسه در پایین ترین لایه) می‌گوییم تا نشان دهد که آن ها با نخبگانی که تا کنون کشور را اداره می کردند، فرق دارند. اما من فکر نمی‌کنم که بتوان فرهنگ آمریکا و فرانسه را واقعا مقایسه کرد. کشور شما هنوز نسبت به ما بسیار جوان است؛ شما اکنون دوران بلوغ را سپری می کنید و ما در میانسالی هستیم! بنابراین شکاف های اجتماعی مان شکل های مختلفی دارند. آن دسته از مردم فرانسه که به لو پن یا ملانشون رای می دهند به چیزی وابسته هستند که از زعم طرفداران ترامپ یک سوسیالیسم خطرناک است: مزایای بهداشت برای همه، حقوق اجباری مرخصی حاملگی یا استعلاجی و مدارس و دانشگاه های دولتی و به هر حال مالیاتی که در کنار همه این ها می آید. بنابراین به نظر من نقطه مشترک بین همه این ها عدم رضایتی است که از طبقه حاکم وجود دارد اما نه به دلایل مشابه.

 

شاید این به آن معناست که سرنوشت ما این چنین است که در ترجمه گم شویم. اما می توانیم دوباره شرایط زبان ملی و ملتمان را بعد از اینکه فرانسه انتخابات ریاست جمهوری را پشت سر گذاشت بررسی کنیم. موفق و موید باشید!

ممنونم رابرت، ما واقعا به آن نیاز هم داریم. البته امیدواریم هیچ کدام از ما در ترجامپ گم نشویم.

*(اشاره به ادغام دو عبارت ترامپ و ترجمه دارد.)

منبع: https://lareviewofbooks.org/article/lost-in-trumpslation-an-interview-with-berengere-viennot