انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

گفتگو با ناصر فکوهی: پولی شدن جامعه و سقوط اجتماعی و فرهنگی نگار حسینی

یک- در سال های اخیر بیش از گذشته با پدیده ای به نام نوکیسگی مواجه هستیم. افرادی که در زمان کوتاهی توانسته اند ثروتمند شوند بیش از پیش دیده می شوند و البته اقبال به چنین شیوه ای از زندگی نیز در میان مردم به وفور به چشم می خورد. چه چیز در جامعه ایرانی تغییر کرده است که نوکیسگی بیشتر دیده می شود و اقبال به آن بیشتر است؟

ابتدا بگوئیم که پدیده نوکیسه گی یعنی رسیدن به ثروت زیاد در یک نسل و با حرکت از موقعیتی بسیار پایین، و تمایل به هزینه کردن این ثروت بادآورده به صورت هایی کاملا خود نمایانه، خاص ایرانی نیست و دارای مشخصاتی روشن بوده و مثال های زیادی دارد که شناخت آنهاها ما را در درک این پدیده در ایران نیز یاری می کند. نوکیسگی را در فرانسهnouveaux riches (یا اصطلاحا: ثروتمندان جدید) می نامند و همین واژه نیز تقریبا در تمام زبان های اروپایی رایج شده است و باید به واژه دیگری که این روزها زیاد می شنویم یعنی «فقر زدگان جدید» که در فرانسه به آن nouveaux pauvres می گویند و در انگلیسی new poor یعنی کسانی که به دنبال بحران های اقتصادی سی سال اخیر در جهان به فقر کشیده شده و نقطه حرکتشان برعکس موقعیتی از رفاه بوده است؛ نیز اشاره کرد.

اصطلاح دوم، مفهومی نسبتا جدید است که اشاره به موقعیت کارکنان و نه کارگرانی دارد که به دنبال بحران های اقتصادی از دهه ۱۹۸۰ به فقر کشیده شدند و گاه از آنهاها با عنوان تحصیلگردگان فقر زده نیز یاد می شود و من در اینجا وارد بحث در این موضوع نمی شوم. اما اصطلاح نخست به فرانسه بین دو جنگ جهانی بر می گردد که در آن موقعیت جنگ اول جهانی و سوء استفاده از آن به وسیله گروهی از سوداگران، و بعدها همین موقعیت پس از جنگ جهانی دوم، به زایش قشری اجتماعی دامن زد که پیش از جنگ بسیار فقیر بودند و جنگ به آنهاها کمک کرد که با سوء استفاده و اختلاس و احتکار و غیره به ثروت های کلانی برسند و عقده ای که نسبت به گذشته خود داشتند، آنهاها را وا می داشت که دائما این ثروت را به رخ دیگران بکشند و این کار در حقیقت نوعی کنش بود ناشی از وحشت آنها از احتمال بازگشت به وضعیت قبلی شان.
چنین نوکیسه گانی پس از انقلاب روسیه و جنگ داخلی آن، پس از اصلاحات اقتصادی در چین و گردش به راست در اقتصاد این کشور، و پس از فرو پاشی شوروی پیشین و فروغلطیدن این کشور در دامان مافیاهای بزرگ و کوچک و تبدیل شدنش به مرکز بزرگ خلافکاری و جنایت در جهان، در آن نقاط نیز تکرار شد. مثال های بسیار زیاد دیگر را کنار می گذارم تا بگویم، این پدیده تقریبا همواره مشخصات جامعه شناختی یکسانی داشته است: یک گروه فقیر اجتماعی که در عین حال دچار فروپاشی اخلاقی شده و یا در خود این فرایند دچار این فروپاشی می شود، از یک موقعیت بحران در ساختارهای عمومی (جنگ، انقلاب…) استفاده می کند تا به ثروت های بالای اقتصادی دست یابد، اما فاقد سرمایه های دیگر اجمتماعی و فرهنگی (به تعبیر بوردیویی این واژگان) است و در نتیجه در نسل خود و حتی در نسل های پس از خود از نوعی هراس (فوبیا) رنج می برد: هراس بازگشت به وضعیت پیشین، و برای این کار هم مستقیم و غیر مستقیم دست به دخالت در نظام اجتماعی و کمک به ایجاد اشکال متفاوت نظام های آمرانه و فاسد (پوپولیسم، فاشیسم، توتالیتاریسم) می کند و هم گرایش به نوعی نمادگرایی آیینی و مناسکی را که در انسان شناسی به آن پتلاچ می گویند (مراسمی که در آنها تعمدا ثروت ها سوزانده می شوند و یا از میان می روند چیزی معادل «بریز و بپاش» در زبان عامیانه ما است) پیدا می کند که در اصطلاح مدرن جامعه شناسی به آن «خود نمایی» می گویند.

از این مقدمه منطورم آن بود که ریشه های پدیده نوکیسگی در ایران بسیار قدیمی است زیرا کشور ما که عمدتا پهنه ای کشاورزی یا عشایری شبانی (دام پروری) بوده است، به ارزش های کار و زحمت برای رسیدن به ثروت قدر بالایی از لحاظ اجتماعی می داده است. اما در برخی از موارد گروه های عشایری با به قدرت رسیدن سیاسی در این پهنه وسوسه شده، و اسکان یافته و خود را به «خاندان» و «سلطنت» و «پادشاهی» و غیره تبدیل کرده و نخستین نوکیسگان ما همین پادشاهان تاریخی هستند که پس از فروپاشی نظام های کاستی در ایران باستان به وجود می آیند و آخرین نمونه های آنها نیز دو «سلسله» قاجار و پهلوی هستند که هر دو ریشه های پایین اجتماعی داشتند، اما با استفاده ابزاری از قدرت و وابسته کردن و واگذاری گسترده «امتیازات» کشور به کشورهای دیگر (از جمله خاک ایران) برای خود ثروت و «احترام» ایجاد می کردند.

اما در دوره مدرن پدیده نوکیسگی به پیدا شدن نفت و ورود گسترده ثروت نفتی به کشور از اواخر دهه ۱۳۳۰ و به ویژه از نیمه دهه ۱۳۴۰ تا زمان انقلاب مربوط می شود. و پس از آن نیز بحران های اجتماعی بزرگی چون انقلاب ۱۳۵۷، جنگ تحمیلی با عراق، و بالا رفتن ناگهانی قیمت های نفت در ده سال اخیر بحران های دیگری بوده اند که به این پدیده دامن زده اند. و این امر تقریبا با همان منطق و همان سازوکارهایی که در سایرمثال ها به آن اشاره کردم. ورود گسترده پول، از کار افتادن ارزش های اخلاقی مربوط به کار و زحمت و تلاش برای معیشت، خودنمایی ناشی از هراس به بازگشت به موقعیت پیشین. دلایل بنابراین تا حد زیادی روشن هستند اما آنچه مسئله را در ایران پیجیده می کند، تداخل این موضوع با بسیاری دیگر از مسائل اقتصادی و اجتماعی در ایران و جهان ، پدیده هایی نظیر آلوده شدن همه جنبه های زندگی از علم و دانش گرفته تا هنر و فرهنگ به پول، اقتصاد زیر زمینی، شستشوی پول های کثیف، فساد اداری و مالی، بحران های آنومی، تنش میان سبک های زندگی و ایدئولوژی زدگی و سیاست زدیگی زندگی اجتماعی است.

دو- آیا در جایی که به هر حال ثروتمند بودن چیز خوبی است، اساسا آن چه ما نوکیسگی تلقی می کنیم؛ پدیده مذمومی است یا خیر؟ چون به هر حال، صرف داشتن ثروت مسئله منفی ای نیست. اما پدیده سریع پولدار شدن چه تبعاتی ممکن است برای جامعه ایرانی داشته باشد؟

مشکل دقیقا در این گزاره است که خود ناشی از جوی است که نوکیسگی ایجاد می کند: به عبارت دیگر «ثروتمند بودن لزوما خوب نیست». اگر موضوع را ازدید سنت و اخلاق ما ایرانیان به ویژه درایران مرکزی، که ایرانی کویری، خشک و بسیار سرسخت برای زندگی است، ببینیم و کمی بیشتر با ریش سپیدانی که هنوز باقی مانده اند، صحبت کنیم، متوجه می شویم که هیچ وقت به شما نخواهند گفت :«ثروتمند بودن بهر حال خوب است». در ایران و در جهان تا پیش از دوران مدرن اصولا «پول» و «ثروت» تا حد زیادی تابو بود و افراد ولو آنکه ثروتمند بودند به دلایل مختلف تلاش می کردند که این ثروت را به رخ دیگران نکشند(مگر در قالب های مناسکی). در روستاهاهای ما، هنوز تا چند دهه پیش، یک ثروتمند را به سختی می توانستید از یک فرد غیر ثروتمند، تشخیص دهید، زیرا همه تلاش می کردند شبیه به هم باشند تا انسجام اجتماعی حفظ شود. در فرهنگ ما «ثروت» زمانی خوب بود که راه رسیدن به آن راهی سخت و بر اساس مهارت و تلاش و کوشش و به عبارت دیگر و دینی کلمه «حلال» بود. و ثروت ناپاک یا «حرام» هرگز نه مورد احترام بود و نه چندان کسی به دنبالش بود. بسیاری حتی اگر کوچکترین شکی نسبت به «حلال» بودن پولی داشتند به سراعش نمی رفتند و وارد کردن آن را به زندگی خود چون نفرینی می دانستند که ممکن بود نسل اندر نسل آنها را به مصیبت بکشد. اما این باورها در اروپا با پروتستانتیسم و در نزد ما با استعمار و سپس مدرنیسم ناشی از استعمار که مدرنیسمی آسیبزا بود، کم رنگ شدند و ما را به وضعیتی رساندند که شاهدش هستیم یعنی وضعیتی که افراد هر چند بسیار ادعای سلامت نفس می کنند اما در بسیاری از موارد حاضرند چشم بر پاکی یا ناپاکی ثروتی که به دستشان می آید، ببندند و زندگی مادی را بر همه چیز ترجیح می دهند. زندان های ما امروز آکنده از کسانی است که قربانی این وضعیت شده اند یا به صورت فاعل یعنی با کلاه برداری ازد یگران یا با تن دادن به سازوکارهایی چون مهریه های سنگین و وورود به بازی های مالی خطرناکی که عاقبتشان را به آنجا رسانده است. بنابراین وقتی از تبعات در این مورد می پرسید، باید بگویم که متاسفانه تبعات این ثروت های بادآورده، از میان رفتن دین و اخلاق و سقوط اجتماعی و فرهنگی جامعه است . جامعه ای که ارزش های معنوی خود را در درجه دوم، حال نگوئیم درجه آخر، اولویت در کنش های اجتماعی اش قرار دهد، بی شک محکوم به سقوط اخلاقی است و جامعه ای که دین و ایمان و اخلاق حال چه از نوع دینی اش چه از نوع مدنی و سکولارش نداشته باشد، بی شک محکوم به فنای مادی و معنوی است. هر چند من معتقد نیستم که ما امروز در چنین موقعیت برگشت ناپذیری قرار گرفته باشیم، بلکه بر این باورم که هنوز بسیاری ازمردم ما آمادگی آن را د ارند که متوجه خطری که این رویکردها تهدیدشان می کند بشوند، و خود را از مهلکه نجات دهند. این مهلکه نیز در جهان امروز چیزی جز نولیبرالیسم و اقتصادی مالی و پولی و ثروت های ناشی از آن نیست، الگویی که متاسفانه بسیاری تلاش در اشاعه آن در کشور ما دارند و الگویی که بسیاری از به اصطلاح «روشنفکران» ما که از دنیا و تاریخ بی خبرند باخ ود را ب هبی خبری می زنند، به شدت متمایل به رواجش هستند زیرا توهم دارند که با رواج یافتن آن مشکلاتشان حل می شود. به این ترتیب است که می بینید که در اروپا و آمریکا تمام تلاش های روشنفکران و مردم آگاه بر آن است که سیاستمدارانی چون بوش، برلوسکونی و سارکوزی را از عرصه سیاست بیرون برانند و در کشور ما متاسفانه هنوز چه بسیار «روشنفکرانی» که مدرنیته مطلوب خود را در گرو پیروی از چنین آدم ها و چنین سیاست هایی می دانند.

سه- به نظر می رسد که آدم هایی که یک شبه و در زمان کوتاه به ثروت زیادی رسیده اند، تبدیل به الگویی برای نسل جوان شده اند، چرا افرادی که در زمان معقول توانسته اند مال و منالی جمع کنند، تبدیل به الگو نمی شوند و جوانان به دنبال چنین الگوهایی هستند؟

طبیعی است که چنین باشد. جوانان بنا بر دلایل بیولوژیک، روان شناختی و فرهنگی، بسیار مستعد هستند که به این راه بیافتند و از این الگو پیروی کنند. چگونه می توان از جوان یا نوجوانی که دوستان خود را می بیند که با کمترین زحمت سوار بر شیک ترین ماشین ها شده اند و بهترین خانه و موقعیت مادی را برای خود فراهم کرده اند، واداشت که این الگو را نادیده بگیرد و به پدر بزرگ خود فکر کند که برای کاشتن و سبز کردن یک ساقه سبز در کویر به مثابه یک موفقیت بزرگ در زندگی اش فکر می کرد و از آن لذت می برد. به گمان من، جامعه و مسئولان و سیاستگزاران و به ویژه نسلی که در موقعیت والدین قرار گرفته اند در اینجا مقصرند، زیرا نه تنها در حال بر باد دادن خود هستند، بلکه نسل جوان را نیز که می تواند امید آینده باشد نیز بر باد می دهند. برای بسیاری از جوان ها امروز، کار هیچ نوع ارزشی ندارد و هیچ لذتی از انجام کار نمی برند. در حالی که ارزش قائل شدن به کار به مثابه کار و نه به مثابه ابزاری برای تولید پول ، بلکه به عنوان راهی برای آفرینش و شکوفا ساختن استعدادها در خود و بهره رساندن به جامعه است که می تواند مدرنیته و زندگی بهتر و آسوده تر و با کیفیت تری برای این جوانان و برای ما به ارمغان آورد. نشستن در ماشین شیک و پر سرعت که کنترلی بر آن نداشته باشیم همواره می تواند ما را به ته دره هدایت کند، در حالی که پیمودن راهی دراز و سخت که در هر تکه ای از آن چیزی بیاموزیم، بی شک به ما قدرت بالایی برای لذت بردن از زندگی خواهد داد.

چهار- آیا فقیرتر شدن جامعه ایران و پر رنگ شدن اختلاف طبقاتی در سال های اخیر در ایجاد روحیه اقبال به نوکیسگی موثر بوده است؟

در اینجا و در سایر نقاط جهان همانگونه که گفتم این پدیده همواره د ر خود نوعی هراس را حمل می کند: هراس از بازگشت احتمالی به وضعیت پیشین. به دلیل این هراس کنش های فرد نوکیسه گاه بسیار غیر منطقی و به دور از عقل می آید و برای آنکه آنها را بفهمیم ضرورت دارد، آنها را درون چارچوب معنایی این هراس قرار دهیم. در چنین حالتی افزایش فاصله طبقاتی و بزرگ شدن شکاف بدین هراس دامن می زند، چرا که «فقرای دیروزی» به چشم خود می بیننند که چه وضعیتی هولناکی داشته اند. اینجا است که می توان میان مفهومی که در ابتدای این گفتگو مطرح شد یعنی «فقر زدگی جدید» با نوکیسگی رابطه ای را مشاهده کرد. این رابطه به این صورت است که هر اندازه میزان شکنندگی موقعیت های اجتماعی بیشتر می شود، نوکیسگان هراس بیشتری پیدا می کنند. حال پرسش در آن است که چرا این هراس به واکنش های دیگری مثل افزایش انگیزه پس انداز منجر نمی شود؟ دلیل آن است که اولا برای پس انداز کردن و به خصوص شیوه های پس انداز عقلانی و قابل اعتماد باید افزون بر درآمدی که بتوان پس اندازش کرد، از فرهنگ بالایی در زمینه های اجتماعی و فرهنگی نیز برخوردار بود که نوکیسگان فاقد آن هستند و در ایران چنین سرمایه های بالایی را بیشتر در طبقه متوسط با سرمایه بالای فرهنگی می بینیم. و ثانیا به این دلیل که افزایش شکاف ، با افزایش تسهیل دسترسی به ثروت همراه بوده است و این خود رفتار خودنمایانه را بیشتر می کند . در سال های بحران اقتصاد مالی و اقتصادی در اروپا و آمریکا نیز ما شاهد این موقعیت بودیم به این صورت که در حالی که مصرف در طبقات متوسط و پایین کاهش یافته و به اصلی ترین محصولات (مسکن و غدا) محدود می شود، مصرف در طبقه بالای این جوامع که امروزه بیشتر برون آمده از بازی های بورس و سرمایه داری مالی بوده و به همین نوکیسگان خودمان شباهت دارند، در اجناس لوکس و صرفا نمایشی به شدت بالا رفته است.

پنج- بسیاری از نهادهای رسمی نیز برخوردی دارند که یک شبه پولدار شدن را تبلیغ می کند. برای مثال جوایز بانک ها، موسسات مخابراتی یا لوازم خانگی بسیار کلان و وسوسه کننده شده است. آیا فعالیتهای دولتی و نهادی هم در ایجاد روحیه اقبال به پولدار شدن یک شبه موثر است؟

صد در صد ای همان روند و رویکرد نولیبرالی است که به آن اشاره کردم. این روند در ده سال اخیر به شدت تقویت شده است اما شروع آن را درست باید در سوداگری های دوران جنگ . پس از آن دانست که گرایش های مصرف و ثروت مند شدن های سهل و ساده را تبلیغ می کردند. در سال های اخیر با افزایش قارچ وار بانک ها و پولی کردن همه روابط ما خود را با خطرات بی شماری روبرو کرده ایم. شما به این اشاره کردید که رسانه ها تبلیغ یک شبه پولدار شدن را می کنند اما تبلیغ عناصری بسیار بدتر از این را نیز در خود دارند که مستقیما به اخلاق و شرف انسانی و حتی موجودیت فیزیکی انسان ها یورش می برند. در این تبلیعات کودکانی را می بینید که از «نرخ بهره» بالاتر یا پایین تر بانک ها صحبت می کنند، پیرمردان و پیرزنانی که در فکر باز کردن حساب هستند تا در قرعه کشی این وآن بانک شرکت کنند، از جوایزی اسطوره ای مثل اسکناس به ارتفاع یک ساختمان و پول و سکه های طلا و غیره و غیره بهره ببرند و از این هم بدتر با مسابقات و شوهای تلویزیونی سخیفی که با صحنه و نورپردازی های کاملا آمریکایی و مجلل و رنگارنگ به اصطلاح «زیبا»ی خود که ما در اروپا تنها در نوعی رسانه های عامه پسند در زنجیره های تلویزیونی «برلوسکونی» (نخست وزیر فاسد و مافیایی پیشین ایتالیا) با آن روبرو هستیم، برخورد می کنیم، که موضوع آنها صرفا برای آنکه بتوانند وجود خود را توجیه کنند مسائل اخلاقی و گاه حتی آشنایی شرکت کنندگان به مسائل دینی و احادیث و غیره است. انواع و اقسام مسابقاتی که اروز در کشور ما انجام می شود، معنای این کار ها یعنی آلوده کردن مقدس ترین ارزش های یک جامعه به کثیف ترین عناصری که در جهان امروز وجود دارد و باید جدا از این روند اجتناب کرد.
دقت کنید: معنای این حرف آن نیست که باید فقر و نداری و بیچارگی را در تلویزیون تبلیغ کرد، حرفی که معمولا به صورت کلیشه ای هر بار اعتراضی در این زمینه می شود ، به بیان در می آید . معنای این حرف آن نیست که باید به سراغ تلویزیون ها و رسانه های شوروی پیشین و دولت های استبدادی کمونیستی رفت، ادعایی که باز برای خلاص شدن از بار انتقاد در این زمینه مطرح می شود؛ معنای این حرف آن است که با ارزش ها و مقدسات و همه میراث ارزشمندی که مردم ما در طول هزاران سال به دست آورده اند، نباید بازی کرد و آنها را با روابط فاسد و آلوده ای چون پول سهل الوصول ، بی باوری به ارزش کار، تبلیغ لوکس زندگی کردن به مثابه بهترین نوع زندگی و غیره بازی کرد. نگاهی به سریال ها و فیلم های داستانی که در طول سال های اخیر ساخته شده است بیاندازید: در کجا جهان می توان این اندازه تمایل به ثروت و گریز از اخلاق جز در حرف و شعار لایه های سطحی نمایش و فیلم را دید. این حاصل همان فرایندی است که همه چیز را پولی می خواهد و همه چیز را پولی می کند و هیچ توجهی به آن ندارد که این فرایند حاصلی جز نابودی ندارد. ببینید بر سر برلوسکونی، بوش، و ظاهرا و امیدوارم سارکوزی در انتخابات پیش رویش (رئیس جمهور کنونی فرانسه) چه آمد. ببینیم جوامعی که نظام های ارزشی و اخلاقی خود را با نظام های بانکی و پولی تعویض کردند ، به چه سرنوشتی دچار شدند و اندکی از فرایندهای جهانی و تاریخی بیاموزیم تا عقل خود را به دست جریان های نولیبرال و فاسیدی که حتی توانایی اندیشیدن به آینده مناسبی برای خود را نیز ندارند، ندهیم.

شش- در اوایل انقلاب داشتن ثروت پدیده خوبی نبود، بعد از جنگ البته کمی به ثروت نگاه مثبتی پیدا شد و همین نگاه مثبت در سالهای اخیر به قدری تشدید شده که گاهی دیده میشود به یک ارزش و جایگزین برای روابط انسانی و عاطفی تبدیل شده است. آیا با این تحلیل موافق هستید و آن را دارای چه مضراتی برای جامعه ایران میدانید؟

فکر می کنم پاسخ شما را در بالا دادم. انقلاب اصولا خود واکنشی شدید بر علیه تمایل قدرت حاکم یران به پولی کردن همه چیز ، به از میان بردن ارزش های اخلاقی و اجتماعی و سیاسی و فرهنگی به سود منافع مالی بود . شاه، در سال های آخر حکومت خود آنقدر از پول های حاصل از افزایش درآمد نفتی برخوردار بود که تصور می کرد همه کس وهمه چیز را می تواند بخرد و با وقاحتی که فقط از یک نوکیسه می توان سراغ گرفت، گویی از ملک شخصی اش صحبت می کند، به مردم پیشنهاد می داد که هر کس از موقعیت کشور راضی نیست، بیاید و پاسپورت خودش را بگیرد و برود . این بلاهت تاریخی، با یک انقلاب برگ اجتماعی پاسخ گرفت، شاه بود که مجبور شد بدون پاسپورت برود و همچون شاهان پیش از خویش در این قرن در فلاکت و غربت بمیرد.و البته فرو رفتن کشور در بحران انقلابی هزینه های زیادی از جمله ی جنگ بزرگ تحمیلی را در پی داشت اما ما را به نوعی بلوغ رساند که امروز شما در کشورهای عربی که در حال تغییر دموکراتیک هستند، نمی بینید. چون آنها هنوز در ابتدای راهی هستند که ما سی سال است آغاز کرده ایم. بنابراین بیائیم و از تجربیات گذشته و از هزینه های فراوان و سختی که تحمل کرده ایم، از جنگ و هزاران شهید آن درس بگیریم و به خود بیائیم و تا دیر نشده است از حرکت بیشتر جامعه در جهت پولی و مالی شدن روابط و فراگیر شدن دزدی و اختلاس و فساد و غیره جلوگیری کنیم، این کار به نظر من سخت است اما هنوز ممکن است و می تواند از خلال باز شدن فضا، سپردن امور به دست مدیران توانا، قابل و مورد اعتماد، درک جهان و ورود به آن از موضع قدرت ولی بر اساس قواعد بازی و نه با شعار و هیاهو و ادعا هایی که هرگز نمی توانستند و نمی توانند جامه عمل بپوشند، و راه هایی از این قبیل انجام بگیرد که بسیاری از دلسوزان برای جامعه و آینده کشور دائما تکرار می کنند، اما جوی که نظام های نولیبرال و پول پرستانه حاکم کرده اند غباری ایجاد کرده که همه را دچار نوعی وهم زدگی کرده و نمی خواهند و یا نمی توانند ببینند که به سوی چه دره خطرناکی در حال حرکت هستند.

هفت- گاهی دیده میشود که حوزه اخلاق حرفهای نیز با توجه بیش از حد به پول و ثروت آسیب میبیند؛ مثلا پزشکان به جای این که به بهبود بیمار
بیندیشند به پولی که او میتواند پرداخت کند، فکر میکنند. به همین ترتیب شاید وکلا، مهندسان و حتی سیاستمداران نیز بیشتر به پول فکر میکنند. یکی از خصوصیات نوکیسگان این است که فکر میکنند همه چیز را میشود با پول خرید حتی انسانیترین مسایل را. آیا میتوان گفت که با مادی شدن زندگیها و پررنگ شدن نقش پول، اخلاق آسیب میبیند؟

بسیار مثال خوبی زدید. پولی شدن روابط سبب شده است که پا کترین و مورد احترام ترین حرفه ها نیز خدشه دار شوند. حرفه پزشکی یکی از این موارد است. هزاران هزار پزشک دلسوز و اخلاق مند در این کشور در بدترین شرایط مشعول به کار هستند اما تعداد اندکی از آنها با رفتاری که صرفا با تمایل به پولدار شدن هر چه سریع تر و با کمترین هزینه البته برای خودشان و نه بیماران، قابل توجیه است، آبروی دیگران را به بازی گرفته اند. آیا درست است که گفته شود گروهی از پزشکان به «برج سازان» پایتخت تبدیل شده اند و در اتاق عمل به جای نگرانی به حال بیماری که جانش در دستان آنها است به قرض ها ویا سودهایی فکر می کنند که در کوچه وخیابان انتظارشان را می کشد و یا به بالا و پایین رفتن قیمیت ارز؟ آیا این امر در دراز مدت به سود حتی همین گروه اندک خواهد بود؟ الگوی پزشکی آمریکایی که چنین در ایران تبلیغ می شود به کجا جز به نوعی اضمحلال در خود رسیده است؟ و ایا می تواند مدلی برای توسعه پزشکی در سایر نقاط جهان قرار بگیرد. امروز بسیاری از افراد از مراجعه به پزشکان می ترسند، زیرا بر این گمانند که ممکن است این مراجعه آغازی باشد در چرخه ای که آنها را دائما فقیر تر کرده و حتی سلامتشان را از میان ببرد. آیا این فکر و گمان ها در دراز مدت به سود حتی کسانی هست که به صورت مقطعی از این وضعیت سود می برند؟ مشکل بسیاری از ما آن است که با کوته اندیشی تنها به موقعیت های کوتاه مدت کنش های خود فکر می کنیم و با توهمات خویش از فکر کردن به اثرات میان و دراز مدت این کنش ها که در بسیاری موارد بسیار روشن هستند، امتناع می کنیم. البته آنچه در حوزه پزشکی گفتیم در تقریبا تمامی حرفه های دیگر نیز کمتر یا بیشتر قابل تعمیم است.

این گفتگو در چارچوب همکاری انسان شناسی و فرهنگ و روزنامه شرق انجام گرفته است و در ویژه نامه «نوکیسگی» پنجشنبه ۷ اردیبهشت این روزنامه منتشر شده است.