گزارش یک سخنرانی در گروه جامعهشناسی پزشکی
“تأملی انسانشناختی بر پیوند اندام غیرانسانی” عنوان سخنرانی دکتر ناصر فکوهی دانشیار گروه انسانشناسی دانشگاه تهران و مدیر گروه مطالعات انسانشناسی فرهنگی انجمن بود که روز سهشنبه بیستم بهمن ماه ۱۳۸۸، در نشست گروه جامعهشناسی پزشکی و سلامت انجمن جامعهشناسی ایران ایراد شد. وی در ابتدای سخنان خود، با تأکید بر لزوم تقویت همکاریهای بین رشتهای از گروه جامعهشناسی پزشکی برای فراهم کردن امکانی در این زمینه قدردانی کرد.
نوشتههای مرتبط
دکتر فکوهی سپس بحث خود را با توضیحاتی درباره عنوان سخنرانی و ابعاد اجرایی، کاربردی و آسیبشناسی گسترده این موضوع آغاز کرد و گفت: گزنوترانسپلنتیشن (Xenotransplantation) که می توان آن را بیگانه اندامگزاری ترجمه کرد، استفاده از اندامها و بافتهای جانوران برای پیوند دادن به بدن انسان است؛ اما این امر صرفاً شامل مسائل پزشکی نمیشود و یکی از حوزههایی که این موضوع را مورد بررسی قرار میدهد، حوزه انسانشناختی است که به مطالعه تأثیرگذاری مفهوم پیوند اندام بر هویت انسان میپردازد. در واقع، از این زاویه مشاهده میکنیم که این پیوند چه تأثیری بر روی فرد داشته و چه پیامدهای اجتماعیای را در بر دارد. از سوی دیگر، آسیبشناسی اجتماعی نیز رویکرد دیگری است که این پدیده را مورد مطالعه قرار میدهد.
عضو هیأت علمی دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران در ادامه، رویکرد انسانشناختی پیوند اندام را محور بحث خود قرار داد و گفت: بحث انسانشناسی پیوند اندام در حوزه هویت است و به رابطه انسان- حیوان مربوط میشود که البته در خود، رابطه انسان- انسان را نیز در بر دارد. در واقع گفته میشود که انسان طی فرایندی فرهنگی و با جدا شدن از طبیعت انسان میشود که این فرایند از چند طریق صورت میگیرد. در یک شیوه آن، انسان ابزارساز، رابطهاش با طبیعت را از شکل مستقیم به شکل غیرمستقیم در میآورد، مانند پختن غذا که به قول لوی استروس در پدیده پختن سه رسانه آب، آتش و ظرف رابطه انسان را از شکل مستقیم به رابطه غیرمستقیم تبدیل میکنند.
وی همچنین گفت: رابطه انسان – حیوان میتواند پایهای ترین بحثی باشد که در چارچوب انسان- طبیعت قابل تبیین است؛ اما این رابطه از زمان خاصی در قالب مفهوم اهلی کردن اتفاق میافتد. اهلی کردن از ده هزارسال پیش اتفاق افتاده و به واسطه آن، انسان رابطهای کاملاً هژمونیک را با جانوران و حیوانات آغاز کرده که قدرت و خشونت در آن حرف اول را میزند. در همین راستا میتوان گفت که با تغییراتی که انسان از سالها پیش در گونههای جانوری و گیاهی ایجاد کرده، تقریباً به ندرت گونههایی یافته میشوند که به شکل نخستین خود مانده باشند. به تعبیری دیگر، گیاهان و جانوران به طرق فرهنگی تغییر پیدا کرده و به آنچه مورد نیاز انسان بوده، تبدیل شدهاند. جانوری که پیش از همه حیوانات اهلی شده، سگ است. سگ پانزده هزار سال پیش از میلاد، گوسفند هشت هزار و پانصد سال پیش از میلاد، بز و گاو هشت هزار سال پیش از میلاد، گربه هفت هزار سال پیش از میلاد و جانوران جدید مثل ماهی قرمز از سال۳۰۰ میلادی و خرگوش از ۱۶۰۰ میلادی اهلی شدهاند. این رابطه هژمونیک بین انسان و حیوان سبب شده امروز انسانها کنترل انواع گونههای دیگر را نیز در دست بگیرند.
فکوهی در ادامه، به جمعیت برخی حیواناتی که در چارچوب این رفتار انسان کنترل شدهاند، اشاره کرد و گفت: ارقام جمعیت حیوانات نشانگر آن است که هم اکنون در حدود ۶۰۰ میلیون گاو، ۶۰۰ میلیون گوسفند، ۲۰۰ میلیون خوک و ۷۰ میلیون اسب در جهان زندگی میکنند؛ اما مسأله مهم این است که این ارقام گویای واقعیت اکوسیستمی جهان نبوده و نشان دهنده امری فرهنگی هستند. در واقع، انسان به این تعداد گاو و گوسفند و اسب نیاز دارد. از سوی دیگر، به واسطه هژمونی انسانها، سلسله مراتب اجتماعی در میان حیوانات نیز به وجود که به تبع آن، مثلاً اسب جانوری اشرافی شناخته میشود و گوسفند جایگاهی متفاوت دارد. در عین حال، بازار اقتصادی را نیز میتوان به عنوان نوع دیگری از روابط میان انسان و حیوان معرفی کرد که خود مقولهای وسیع است. به عنوان مثال، کشور فرانسه بیشترین حیوان خانگی دارد و در این کشور با جمعیتی در حدود ۷۰ میلیون نفر، ۳۵ میلیون حیوان خانگی وجود دارد که هفت میلیون آنها سگ و هفت میلیون گربه هستند. بازار اقتصادی صرف مواد غذایی برای جانوران خانگی فرانسه در اواخر قرن بیستم، ۲۰ میلیارد فرانک (حدود ۳ میلیارد یورو) بوده و برآوردها از این بازار در جهان، حاکی از چندصد میلیارد دلار است که البته عمدتاً در کشورهای توسعه یافته جریان دارد.
سخنران این نشست رابطه انسان – حیوان را در چنین حالتی پاردوکسال دانست و در توضیح آن گفت: انسان از سویی میخواهد جانور بودن خود را نفی کند و از سوی دیگر به دلیل جانور بودنش، با جانوران دیگر میگردد. در سطح زبان انسان صفات خود را جانوران نسبت میدهد و با ناسزا تلقی کردن آنها، خود را از جانور دور کرده و جانور بودن خویش را نفی میکند. در عین حال، او تمایل دارد پوست خود را بتراشد و مویش را بزند که خود نشانی از تمایل دوری از جانور است. این در حالی است که از سویی دیگر روابطی عاشقانه و دوستانه بین انسان و حیوان وجود دارد؛ مثلاً با وجود اینکه در سطح زبان گاهی خطاب کسی به نام حیوان ناسزا محسوب میشود ولی از سوی دیگر برخی نام بچههایشان را نام حیوان میگذارنند. در مثال دیگری از این تناقض میتوان اشاره کرد که خزندگان نزد انسانها شیطانی شدهاند در حالی که سگ تقدس دارد. این رابطه، نحوه رفتار انسان با جانوران را متفاوت میکند. گروهی از جانوران هستند که ما خیلی سادهتر رفتارهای هژمونیک علیه آنها را تحمل میکنیم. بیشتر مردم از کشتن سوسک احساس بدی ندارند ولی کبوتر را به راحتی سوسک نمیکشند که باز حاکی از نوعی تناقض است. امروز در آزمایشگاههای پزشکی خیلی از جانوران مانند موشها را شکنجه میدهند تا دارو برای انسان تولید کنند و با گفتمان علمی، به آن تیپی از مشروعیت داده و همچنین آن را مخفی میکنند. در واقع، انسان این حق و مشروعیت را قائل شده که جانوران را شکنجه دهد تا خودش زنده بماند و این مسأله جای مطالعه دارد.
فکوهی در ادامه سخنان خود، به موضوع گزنوترانسپلنتیشن (Xenotransplantation) پرداخت و گفت: زنوترانسپلنتیشن در بسیاری از نقاط جهان برای مدت معینی ممنوع شده است و این امر نه به دلایل اخلاقی بلکه بیشتر به علت عدم موفقیت آن بوده که در اغلب موارد ارگان پیوندی پس زده شده است. مثلاً در بیشترین مورد، تنها بیست روز نوزاد انسانی با قلب میمون زنده مانده است. از سوی دیگر، این نوع پیوندها خطراتی را هم از قبیل تغییر ساختار ژنتیک و یا انتقال بیماری برای انسان در بر داشتهاند. جانورانی که میتوانند در این نوع پیوندها مشارکت کنند، جانورانی هستند که از لحاظ ساختار ژنتیکی به انسان شبیهاند، مثل میمونها و یا جانورانی که از نظر ابعاد به انسان شبیهاند مثل خوکها اما این مساله در کل در شرایط فعلی متوقف شده است.
مدیر گروه مطالعات انسانشناسی فرهنگی همچنین در بحث از هویت و رابطه آن با پیوند اندام نیز گفت: بحثی که در انسانشناسی وجود دارد این است که موجود انسانی که موجودی زیستی- فرهنگی است، بر اساس هویت ساخته میشود. هویت یعنی اینکه یک فرد و یا یک گروه خود را از دیگری متمایز کند و بر این اساس، اگر نتواند از دیگری فاصله بگیرد، دچار اختلال میشود. هر هویتی یک تیپ از خود را ایجاد میکند و هر تیپ از خود یک مرز به وجود میآورد. کما اینکه کالبد مرز دارد. در پیوند اندام، حضور یک شئ بیرونی در بدن ما برای خود به شکل یک تروما دیده می شود. تصور کنید چشم انسانی مرده در بدن فرد دیگری گذاشته شود. در چنین حالتی، طبیعتاً این سوال پیش میآید که چه کسی میبیند؟ مطالعات نشان دادهاند که این اندام یا شیء بیرونی، همیشه به عنوان یک چیز خارجی در بدن فرد باقی ماند و فرد به بیماری تروماتیک طولانی مدت مبتلا میشود.
وی افزود: وقتی پیوند از انسانی به انسان دیگر انجام میشود، رابطه بین خود و دیگری را از بین میبرد. وقتی عضوی مرده را در بدن میگذاریم، خط زندگی و مرگ مغشوش میشود و این تناقضی است که به سادگی نمیتوان آن را حل کرد. من، من هستم وقتی که کاملم؛ اما وقتی که عضو فرد دیگری در بدن من باشد، دیگر من نیستم. در پیوند جانور به انسان، مسأله از این هم عمیقتر میشود؛ چرا که مرز بین خود و دیگری، مرز بین انسان و جانور، از بین میرود و مرز بین مرگ و حیات نیز دیگر وجود ندارد. بدین شکل، هر اندازه به سمت اشکال متفاوتتر پیش میرویم، مسأله حادتر میشود؛ چرا که تعریف هویت دشوارتر میشود.
سخنران این نشست گروه جامعهشناسی پزشکی در بخش دیگری از سخنان خود، به موضوع آسیبشناسی اجتماعی پیوند اندام پرداخت. او در این رابطه، با اشاره به پدیده کمبود اندامهای لازم برای پیوندهای جراحی در جهان امروز، گفت: از آنجا که انسان به شکل نمادین مرگ را نمیپذیرد، این مسأله حدی ندارد. چیزی که زنوترانسپلنتیشن را توجیه میکرد، این بود که این کار ما را از کمبود اندامهای مورد نیاز بینیاز میکند اما موضوعی که در پاسخ به این توجیه مطرح میشد، این بود که حتی با پذیرش این نوع پیوندها نیز هیچ تضمینی وجود ندارد که این مسأله حل شود؛ چرا که این موضوع بیشتر در سطح تئوریک مطرح است اما پیوند اندام انسانی مسألهای کاربردی است که ابعاد بسیار عظیم و غیر قابل تصوری دارد و اولین بعد آن هم این است که تعداد متقاضیان اندام نسبت به داواطلبان دهنده عضو به شکل وحشتناکی زیاد است. مثلاً در آمریکا ۱۰۰هزار متقاضی در مقابل ۵ تا۸ هزار دهنده ارگان وجود دارد. دومین بعد، مسأله تجارت جنایتکارانه اندامهای انسانی است؛ چنانکه امروزه یکی از حوزههایی که به سرعت در بحث مافیا رشد میکند در کنار جنایتهای سیبرنتیک و پورنوگرافی کودکان، تجارت اندامهای انسانی است؛ مثلاً قیمت کلیه در عراق ۷۵۰ تا ۱۰۰۰ دلار، در هند ۱۵۰۰ دلار، در برزیل ۶۰۰۰ دلار، در ترکیه ۷۵۰۰ دلار، در پرو ۱۰ هزار دلار و در آمریکا ۳۰ هزار دلار است که در این کشور، تاجران فروش اندام حتی ممکن است تا ۱۵۰هزار دلار نیز در قبال فروش یک کلیه مطالبه کنند. بنابراین، این اندام ۱۵۰۰ دلاری در هندوستان خریداری و در آمریکا ۱۵۰هزاردلار فروخته می شود. بدین ترتیب، تجارت اندام انسانی بازار بزرگ چندصد میلیاردی بهوجود آورده که مسائلی مانند فقر نیز در آن تداخل دارد؛ چنانکه در هندوستان فروش اندام به شکل داوطلبانه است و در پاکستان، دو سوم اندامهای فروخته شده برای خارجیان استفاده میشود. در چین گزارش شده که اندام برخی محکومین به اعدام برداشته شده و با قیمتی در حد ۳۰هزار دلار به فروش میرسد. این در حالی است که در کشورهای توسعه یافته، خرید و فروش اندام انسانی ممنوع شده و کسی حق ندارد جزئی از بدن خود را بفروشد یا بخرد و این کار، مجازاتهای سنگینی را در پی دارد.
دکتر ناصر فکوهی در پایان سخنان خود، به موفق نبودن راهکارهای مرتبط با پیوند اعضا اشاره کرد. او مسأله اساسی در پیوند اعضا را حق زندگی انسان دانست و گفت: بحث مهم در این رابطه که همیشه بیپاسخ میماند، بحث حق زندگی و مفهوم حق پیری و حق مردن است. مشکل اصلی در رابطه هستیشناسی موجودی به نام انسان با سایر موجودات طبیعی است و این آدمی است که باید پذیرد که حق زندگی جاودان ندارد. کاری که او در طبیعت کرده بسیار بدتر از مثل معروف رهایی گاو وحشی در یک چینی فروشی است. بدین ترتیب، ما به سمتی میرویم که تا ۵۰ یا ۱۰۰ سال دیگر، افراد عمر خود را میخرند و برای جلوگیری از این امر، لازم است یک کار وسیع و همه جانبه فرهنگی صورت گیرد.
این گزارش در سایت انجمن جامعه شناسی ایران منتشر شده است
http://www.isa.org.ir/session-report/2692