انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

گزارشی “تاسوعا و عاشورا درعبادتگاه شیعیان دهلی”

امسال محرم،دست سرنوشت مرا دور از وطن در دیارفرهنگ­ها و مذاهب مختلف، هندوستان،قرار داد. این ایام، من به مثابه فردی،تشنه حقیقت و جویای سرچشمه پاکیها و پوینده انسانیت در انسانهای ساکن این کره خاکی، برای واکاوی و یافتن مأمنی برای رفع تشنگی معنوی، در ایام محرم که “حقیقت” را در مسلخ “خود پرستی” سر بریده­اند، به سوی عبادتگاه شیعیان دهلی کشاند. نوشته زیرنیم نگاهی به روند عزاداری مردمان این دیار است. وارد می­شوم، فضا آشنا وصمیمی است؛مکان،حال و هوای وطن و این ایام را به خاطرم می­آورد.دیگر احساس غربت نمی­کنم چون قدم در محفل دوست گذارده­ام.همان آداب و سنن، همان مناسک البته با اندکی تفاوت در شیوه.آری به مجلس عزاداری اسوه عشق و آزادگی قدم گذارده­ام. ایام محرم وعزاداری حسین(ع).اینجا نام این ایام و به ویژه روز عاشورا را “محرم” گویند و نه به ماه قمری که در آن هستیم. از همان بدو ورود، بلند­گوصدای واعظی را که مشغول سخنرانی به زبان محلی( هندی-اردو) است،پخش می­کند و من هراز گاهی تنها نام حسین را که واعظ با تأکیدی خاص و بلند بر زبان می­آورد، تشخیص می­دهم. مردان درمحوطه بازو زنان در داخل حسینه(که به درگاه­شاه مردان معروف است)، مستقرند.دسته­ای دیگر نیز در زیر چادری مخصوص زنان، برای شرکت در این مراسم،استقرار یافته­اند.همگی در سکوت مشغول شنیدن سخنرانی هستند و بازی کودکان خردسال نیز آنان را از حس معنوی وحضور قلب در این مجلس باز نمی­دارد. تنی چند مشغول ذکر و نیایش، گروهی در حال ریختن اشک حسرت بر مرگ آزادگی و جوانمردی، دسته­ای نیزدر حال عبادتند. هرازگاهی که واعظ نام حسین را فریاد می­کند، صدای ریز گریه نیز بلندتر می­شود.در گوشه­ای از حسینه گروهی مشغول روشن کردن شمع هستند و زیر لب دعا می­خوانند. توجهم به سوی آنها جلب می­شود.ناگاه دلم پر می­کشد برای روشن کردن شمع و ذکردعایی،یادی،درخواستی و حاجتی. راهنمایی می­شوم برای تهیه شمع و من هم به جمع فروزندگان شمع می­پیوندم.تو گویی در دیار غربت همه حس­ها و دعاها و نیات،عمیق تر و ملموس­تر می­شوند. جوانان! این اولین نیتی است که به ذهنم متبادر می­شود: “پروردگارا جوانان مارا در پناه خودت حفظ فرما و عاقبت بخیرشان گردان” و… به صحن حسینه باز می­گردم و به نگاه عزاداران که به سخنرانی واعظ از صفحه تلویزیون مدار بسته چشم دوخته­اند،خیره می­شوم. عزادارانسخنان واعظرا در وصف قهرمان کربلابا گوش جان می­شنوند.ما همه از جنس هم هستیم.رنگ،نژاد،قومیت و…همه فرعند. فضای درون حسینه به سوی خود می­خواندم.راهی درون می­شوم. تابلوی که مزین به نام پنج تن است وچند ضریح کوچک که از روی حرم­های امامان شیعه نمونه برداری شده، توجهم را جلب می­کند.آن سو تر گهواره علی­اصغر و مؤمنانی که به هرکدام ادای احترام کرده،دعایی زیر لب می­خوانند. همهمه بیرون مرا متوجه پایان سخنرانی و مراسمی دیگر جلب می­کند.جوانانی با علم­هایی بلند و سیاه که درد و غم را تداعی می­کنند، آرام آرام، در سکوت و بی هیچ همهمه­ای با نظمی خاص، یکی یکی وارد صحن حسینیه شده و عزداران حسینی با لمس علم­ها و بوسه برآنها، یاد شهدای کربلا را گرامی می­دارند.در شبهای انتهایی این ایام، قدری شور و هیجان مراسم افزایش یافته و عزاداران به هنگام افراشته شدن علم­ها، با تشکیل دایره،به سینه­زنی و نوحه­خوانی نیز می­پردازند. همه این مراسم با چنان دقتی اجرا می­شود که جمع را ناخودآگاه در فضای معنوی سرشار از حزن و حس احترام قرار می­دهد.گویی به عینه هم­ اینک حسین را به مسلخ کشانده ولاجرم دردی جانکاه بر دلهای تشنگان حق و دادخواهی نشانده­اند.”مجلس” عزاداری با سادگی وبی­پیراگی به انتها می­رسد. از حسینه خارج می­شوم،گروهی در بیرون حسینه،بی­ادعا و به­دور از قیل و قال،مشغول توزیع نذری (منت) هستند. حتی نوع نذری نیز ساده و بی­آلایش است. چای وبیسکویتی خرد، برای سد جوع تا عزادار حسینی خود را به منزل برساند. از ریخت و پاش خبری نیست و شاید حامل این پیام که اصل برسادگی و زدودن تشریفات برای نزدیک کردن دلهاست ونه چیزی دیگر.به فردا می­اندیشم یا به قول مردمان دیار رنگ­ها وحس­ها، به محرم(روز عاشورا). زیرا که اینجا نیز همانند وطنم دسته­های(جلوس) عزاداری در خیابان­ها به راه می­افتند.هرچند مسلمانان تنهاکمی بیش از ده درصد جمعیت هند را تشکیل می­دهند ولی روز عاشورا در این کشور، تعطیل رسمی است. دسته­ها یکی پس از دیگری در آمد­و­شد هستند. از آن سروصدا و هیاهوهای خیابانی وطنی اثری نیست.تنها دسته­های عزادار در نهایت حزن،مشغول عزاداری و سینه­زنی هستند. گروهی هم متأثر و محزون،مشغول تماشا و خواندن دعا.آنطور که شنیده­ام برخی گروه­ها سخت معتقد به انجام اعمالی از قبیل زنجیر­زنی با زنجیرهای مجهز به تیغ برنده و قمه­زنی نیز وجود دارند که مرا تاب دیدن آن صحنه­ها نبود و لاجرم از رفتن و دیدن آنها صرفنظر کردم. در این میانگاه جریان عزاداری،غیر مسلمانانی مؤمن را به ایستادنی، تأملی و حتی مشارکتی در سینه زنی وا می­داشت و خود شاهد فردی سیک مسلک بوده که با حزنی خاص به دسته عزاداران پیوست وبا ادای احترام، مشغول عزاداری و سینه زنی گشت.

گفتنی است در حالیکه دربخشی از شهر،مسلمانان مشغول عزاداری بودند، در بخش­های دیگر به مناسبت ایام روزه­داری پیروان آیین هندو(که اکثریت جمعیت را تشکیل می­دهند)، چراغانی شده و جشن و پایکوبی برقرار بود.لیکن پیروان هردوگروه به آیین­های یکدیگر احترام گذارده، کسی متعرض دیگری برای اجرای مراسم مذهبی خاص خود، نمی­شد.بی­تردید، این شیوه می­تواند درسی برای تمامی ما باشد تا تمرین مدارا و تحمل عقاید مخالف و حتی متضاد را داشته و برای اعتقادات یکدیگر احترام قائل شویم. مراسم به انتها می­رسد و مرا در کوچه­های تنهایی حسین(ع) به اندیشه­ای ژرف می­کشاند که این آمد و شدها و این گرامی داشتن­ها، چه چیزی را به انسان امروز یادآور می شود.آیا جز این است که حامل پیام به انسان و انسانیت است، برای سفری به درون وواکاوی اعماق وجود و نو شدنی همیشگی و پویندگی مداوم و جان کلام:ِحرکت،جوشش وسیرورت در راستای “عشق ” و “آزادگی”. محرم سال ۱۳۹۴ خورشیدی، دهلی.