امسال محرم،دست سرنوشت مرا دور از وطن در دیارفرهنگها و مذاهب مختلف، هندوستان،قرار داد. این ایام، من به مثابه فردی،تشنه حقیقت و جویای سرچشمه پاکیها و پوینده انسانیت در انسانهای ساکن این کره خاکی، برای واکاوی و یافتن مأمنی برای رفع تشنگی معنوی، در ایام محرم که “حقیقت” را در مسلخ “خود پرستی” سر بریدهاند، به سوی عبادتگاه شیعیان دهلی کشاند. نوشته زیرنیم نگاهی به روند عزاداری مردمان این دیار است. وارد میشوم، فضا آشنا وصمیمی است؛مکان،حال و هوای وطن و این ایام را به خاطرم میآورد.دیگر احساس غربت نمیکنم چون قدم در محفل دوست گذاردهام.همان آداب و سنن، همان مناسک البته با اندکی تفاوت در شیوه.آری به مجلس عزاداری اسوه عشق و آزادگی قدم گذاردهام. ایام محرم وعزاداری حسین(ع).اینجا نام این ایام و به ویژه روز عاشورا را “محرم” گویند و نه به ماه قمری که در آن هستیم. از همان بدو ورود، بلندگوصدای واعظی را که مشغول سخنرانی به زبان محلی( هندی-اردو) است،پخش میکند و من هراز گاهی تنها نام حسین را که واعظ با تأکیدی خاص و بلند بر زبان میآورد، تشخیص میدهم. مردان درمحوطه بازو زنان در داخل حسینه(که به درگاهشاه مردان معروف است)، مستقرند.دستهای دیگر نیز در زیر چادری مخصوص زنان، برای شرکت در این مراسم،استقرار یافتهاند.همگی در سکوت مشغول شنیدن سخنرانی هستند و بازی کودکان خردسال نیز آنان را از حس معنوی وحضور قلب در این مجلس باز نمیدارد. تنی چند مشغول ذکر و نیایش، گروهی در حال ریختن اشک حسرت بر مرگ آزادگی و جوانمردی، دستهای نیزدر حال عبادتند. هرازگاهی که واعظ نام حسین را فریاد میکند، صدای ریز گریه نیز بلندتر میشود.در گوشهای از حسینه گروهی مشغول روشن کردن شمع هستند و زیر لب دعا میخوانند. توجهم به سوی آنها جلب میشود.ناگاه دلم پر میکشد برای روشن کردن شمع و ذکردعایی،یادی،درخواستی و حاجتی. راهنمایی میشوم برای تهیه شمع و من هم به جمع فروزندگان شمع میپیوندم.تو گویی در دیار غربت همه حسها و دعاها و نیات،عمیق تر و ملموستر میشوند. جوانان! این اولین نیتی است که به ذهنم متبادر میشود: “پروردگارا جوانان مارا در پناه خودت حفظ فرما و عاقبت بخیرشان گردان” و… به صحن حسینه باز میگردم و به نگاه عزاداران که به سخنرانی واعظ از صفحه تلویزیون مدار بسته چشم دوختهاند،خیره میشوم. عزادارانسخنان واعظرا در وصف قهرمان کربلابا گوش جان میشنوند.ما همه از جنس هم هستیم.رنگ،نژاد،قومیت و…همه فرعند. فضای درون حسینه به سوی خود میخواندم.راهی درون میشوم. تابلوی که مزین به نام پنج تن است وچند ضریح کوچک که از روی حرمهای امامان شیعه نمونه برداری شده، توجهم را جلب میکند.آن سو تر گهواره علیاصغر و مؤمنانی که به هرکدام ادای احترام کرده،دعایی زیر لب میخوانند. همهمه بیرون مرا متوجه پایان سخنرانی و مراسمی دیگر جلب میکند.جوانانی با علمهایی بلند و سیاه که درد و غم را تداعی میکنند، آرام آرام، در سکوت و بی هیچ همهمهای با نظمی خاص، یکی یکی وارد صحن حسینیه شده و عزداران حسینی با لمس علمها و بوسه برآنها، یاد شهدای کربلا را گرامی میدارند.در شبهای انتهایی این ایام، قدری شور و هیجان مراسم افزایش یافته و عزاداران به هنگام افراشته شدن علمها، با تشکیل دایره،به سینهزنی و نوحهخوانی نیز میپردازند. همه این مراسم با چنان دقتی اجرا میشود که جمع را ناخودآگاه در فضای معنوی سرشار از حزن و حس احترام قرار میدهد.گویی به عینه هم اینک حسین را به مسلخ کشانده ولاجرم دردی جانکاه بر دلهای تشنگان حق و دادخواهی نشاندهاند.”مجلس” عزاداری با سادگی وبیپیراگی به انتها میرسد. از حسینه خارج میشوم،گروهی در بیرون حسینه،بیادعا و بهدور از قیل و قال،مشغول توزیع نذری (منت) هستند. حتی نوع نذری نیز ساده و بیآلایش است. چای وبیسکویتی خرد، برای سد جوع تا عزادار حسینی خود را به منزل برساند. از ریخت و پاش خبری نیست و شاید حامل این پیام که اصل برسادگی و زدودن تشریفات برای نزدیک کردن دلهاست ونه چیزی دیگر.به فردا میاندیشم یا به قول مردمان دیار رنگها وحسها، به محرم(روز عاشورا). زیرا که اینجا نیز همانند وطنم دستههای(جلوس) عزاداری در خیابانها به راه میافتند.هرچند مسلمانان تنهاکمی بیش از ده درصد جمعیت هند را تشکیل میدهند ولی روز عاشورا در این کشور، تعطیل رسمی است. دستهها یکی پس از دیگری در آمدوشد هستند. از آن سروصدا و هیاهوهای خیابانی وطنی اثری نیست.تنها دستههای عزادار در نهایت حزن،مشغول عزاداری و سینهزنی هستند. گروهی هم متأثر و محزون،مشغول تماشا و خواندن دعا.آنطور که شنیدهام برخی گروهها سخت معتقد به انجام اعمالی از قبیل زنجیرزنی با زنجیرهای مجهز به تیغ برنده و قمهزنی نیز وجود دارند که مرا تاب دیدن آن صحنهها نبود و لاجرم از رفتن و دیدن آنها صرفنظر کردم. در این میانگاه جریان عزاداری،غیر مسلمانانی مؤمن را به ایستادنی، تأملی و حتی مشارکتی در سینه زنی وا میداشت و خود شاهد فردی سیک مسلک بوده که با حزنی خاص به دسته عزاداران پیوست وبا ادای احترام، مشغول عزاداری و سینه زنی گشت.
گفتنی است در حالیکه دربخشی از شهر،مسلمانان مشغول عزاداری بودند، در بخشهای دیگر به مناسبت ایام روزهداری پیروان آیین هندو(که اکثریت جمعیت را تشکیل میدهند)، چراغانی شده و جشن و پایکوبی برقرار بود.لیکن پیروان هردوگروه به آیینهای یکدیگر احترام گذارده، کسی متعرض دیگری برای اجرای مراسم مذهبی خاص خود، نمیشد.بیتردید، این شیوه میتواند درسی برای تمامی ما باشد تا تمرین مدارا و تحمل عقاید مخالف و حتی متضاد را داشته و برای اعتقادات یکدیگر احترام قائل شویم. مراسم به انتها میرسد و مرا در کوچههای تنهایی حسین(ع) به اندیشهای ژرف میکشاند که این آمد و شدها و این گرامی داشتنها، چه چیزی را به انسان امروز یادآور می شود.آیا جز این است که حامل پیام به انسان و انسانیت است، برای سفری به درون وواکاوی اعماق وجود و نو شدنی همیشگی و پویندگی مداوم و جان کلام:ِحرکت،جوشش وسیرورت در راستای “عشق ” و “آزادگی”. محرم سال ۱۳۹۴ خورشیدی، دهلی.