انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

گروه‌سازی و به هم پیوستن مردانه

دونالد تازن برگردان علی‌مراد عناصری

گروه‌سازی مردانه، گونه‌ای از گردهم‌آیی روانی و اجتماعی میان مردان است و بر بنیاد ویژگی «نرینگی» آن‌ها سامان می‌باید. گرچه به چشم می‌آید که به هم پیوستن مردان، همان دوستی یا گرایش به هم‌جنس باشد، وانگهی جدا کردن این انگاره‌ها از هم، کارآمدتر است. به هم پیوستن مردان، نه هم‌چون دوستی ـ که پیوندی همگانی بر بنیاد اعتماد و صمیمیت است و هم میان مردان و هم میان زنان رخ می‌دهد [و همگان می‌توانند دوست هم بشوند]ـ، کم‌دامنه‌تر [و تنها میان مردان] است. گروه‌سازی‌های مردانه می‌تواند میان مردان ناشناس‌ها هم [تنها از روی نرینه بودن هر دو سو] ساخته شوند و شاید بسیار گذرا و وابسته به موقعیت باشند؛ موقعیت‌های مکانی و زمانی‌ای که در آن‌ها، مردانگی/ زنانگی برجسته شده است؛ برای نمونه، درنگی که میان مردانی که در پی خرید رخت زیر هستند رخ می‌دهد. در این جا، پای مسایل جنسی به گونه‌ای به میان دو مرد کشیده می‌شود که هم‌سانی‌ای با هم‌جنس‌گرایی ندارد، و انگاره‌ی هم‌جنس‌خواهی و دامنه‌ی مفهومی آن، نمی‌تواند چنین درنگی را بازگو کند. پیوستگی مردانه، در سراسر زندگی، در میان مردان کم و بیش هم سن و سالی رخ می‌دهد که در موقعیت‌های بنیاد گرفته بر پایه‌ی نرینگی در کنار هم قرار می‌گیرند، موقعیت‌هایی که پیشاپیش، باید نرینه باشی تا در آن‌ها جای بگیری. برای نمونه، نوجوانی، از پی بلوغ جنسی، موقعیتی است که مردان جوانی که در پی رسیدن به مردانگی و هویت مردانه هستند را، در کنار هم قرار داده و به هم پیوند می‌دهد. گرچه برخی از این به هم پیوستگی‌ها، دیر پا نیستند و در روزگار بزرگسالی و در پی پیش‌نهاد یا سربار شدن گونه‌های دیگر از پیوند روانی ـ عاطفی [هم‌چون زناشویی] و سرنویس‌های اجتماعی [تنظیم‌کننده‌ی روابط] گسسته می‌شوند، وانگهی، همواره، هنگامی که آدمی انگیزه‌ای برای پی گرفتن پیوندهای تازه نداشته و برهانی برای آن‌ها نیابد، پیاپی رخ نموده و او را به یاد روزهای خوش گذشته‌ای که در چنین گروه‌هایی داشته می‌اندازند.

در بسیاری از اجتماع‌ها، مردان در چهارچوب فعالیت‌های مردانه‌ای هم‌چون جنگ، شکار، کارهایی که نیاز به تن و توان مردانه دارد، بازی‌های ورزشی، پوکر و…، گروه‌های مردانه‌ای را برمی‌سازند. برخی نهادها، هم‌چون انجمن‌های برادری در دانشگاه‌ها، یا جماعت‌ها و گردهم‌آیی‌های مردانه در بسیاری از جامعه‌های سنتی، که آیین‌هایی برای بزرگداشت مردانگی، فراخواندن مردان به نشان دادن مردانگی، و برساختن مردانگی در نرینه‌ها دارند، همه نشان از نیازی روانی نزد مردان، برای کنار گذاشتن زنان از جماعت مردانه در موقعیت‌های مکانی و زمانی ویژه دارد (تازن، ۱۹۹۵). در جامعه‌های صنعتی مدرن، دامنه و ارزش فعالیت‌هایی که یک‌سره مردانه هستند کاهش یافته است. این از میان رفتن امکان پیوستگی مردان به مردان، زمینه‌ی خیزش جنبش‌های مردان، با خواست بازگرداندن خودبنیادی، اعتماد به نفس، و پی‌گیری خواسته‌های مردانه را فراهم آورده است (مسنر، ۱۹۹۷).

گفت‌وگوهای بسیاری بر سر این هست که آیا می‌توان هم‌بستگی و پیوند میان مردان را گونه‌ای از هم‌نشینی‌‌های اجتماعی پردامنه‌تری دانست که نه تنها در آدمی، که در برخی از پستان‌داران، پرندگان و ماهی‌ها هم دیده می‌شود یا نه. در آدمی، پیوند میان پدر و مادر با فرزند، نقش بنیادینی در ساخت روانی آدمی دارد و از این رو، انگاشته می‌شود (ایبل ـ ایبسفلد، ۱۹۷۱) که این پیوند، برسازنده‌ی همه‌ی دیگر گونه‌های پیوند میان آدمیان است. پیوند زناشویی میان زن و مرد، از آغاز هستی آدمیان نخستین تا به امروز، در میان نواندگان آن‌ها، شالوده‌ی ساخته شدن خانواده، و بنیادی برای ساختن جامعه بوده است. از آن جا که هر دوی این پیوندها، هم پیوند میان مردان و هم پیوند زن و مرد، در پی ماندگاری آدمی ساخته می‌شوند، انگاشته می‌شود که برگرفته از ژنتیک آدمی باشند و در فرآیند انتخاب طبیعی بر جای مانده باشند. اگر طبیعی بودن پیوندهای مردان با مردان به پرسش کشیده می‌شود، برهان را باید در چالش‌های سیاسی پی گرفت. هم‌چنان که پس زدن انگاره‌ی برساخته شدن گروه‌های مردانه از پی نیاز به با هم بودن در شکار و جنگ [و کارهایی که تن و توان مردانه می‌خواسته] (تایگر، ۱۹۶۹) یا انگاره‌ی پیوستن مردان یک قبیله به هم و جدا کردن خود از مردان قبیله‌های دشمن (لورنز، ۱۹۶۶) با انگیزه‌ی نفی خشونت مردانه در جنگ، تجاوز جنسی و گونه‌های دیگر مردانگی بوده است. این انگیزه‌های سیاسی، وانمود می‌کنند که خواست به هم پیوستن مردان با مردان، هیچ ریشه‌ای در ژنتیک آدمی ندارد و یک‌سره امری اجتماعی است و از این رو، در جامعه‌های گوناگون، هم‌سنگ اقلیم، فرآیند اجتماعی شدن، و قدرت‌های نهادینه شده در نظم اجتماعی آن، کم‌تر یا بیش‌تر دیده می‌شود (یاناگیسوکو و کولیر، ۱۹۸۷). بررسی‌های تطبیقی تازه میان آدمیان با جانداران دیگر، انگاره‌ی بستگی «خواست پیوستن مردان به مردان» را با «ستیزه‌جویی مردانه»، استوارتر کرده است. بر بنیاد این یافته‌های تازه، از میان نزدیک به چهار هزار گونه از پستان‌داران، تنها در آدمی و برخی از گونه‌های نزدیک به او، هم‌چون شامپانزه‌ها (خانواده‌ی Pan troglodytes) نرها با هم گروه می‌شوند و به گونه‌هایی سازمان‌یافته و مرگ‌آور، گروه‌های دیگری از هم‌گونه‌ای‌های خود را زیر تاخت و تاز قرار می‌دهند (رانم و پیترسون، ۱۹۹۶). در شاخه‌ای از شامپانزه‌ها (Pan paniscus) هم که چنین گروه‌هایی ساخته نمی‌شوند، به چشم می‌آید که رفتار شامپانزه‌های مادینه و هم‌بستگی آن‌ها، مایه‌ی مهار نرها و درگیری نبردهای خونین و کشنده می‌شود. با این همه، گروه‌سازی مردانه و پیوستگی مردان به مردان، بسیار پیچیده‌تر از آن است که تنها ژنتیک و طبیعی، یا تنها فرهنگی و اجتماعی باشد.

 

 

برگردان برگه‌ی Male Bonding از:

MEN AND MASCULINITIES: A Social, Cultural, and Historical Encyclopedia. Michael Kimmel, Amy Aronson. ABC-CLIO (2003).