دیان تابر برگردان مهرداد امامی
ایران تنها کشور اسلامی و شیعهی رسمی است با مذهب شیعهی دوازده امامی به عنوان شکل [دینی] غالب. به دلایل گوناگون، تا حدی به سبب رویکرد تأویلی به فقه در تشیّع دوازده امامی، و نیز به خاطر سایر وجوه فرهنگ ایرانی، رهیافت ایرانیان به علم پزشکی و تکنولوژی اساساً متفاوت از رهیافتهای مشابه در بیشتر کشورهای اسلامی است. در ایران، آنچه از نظر اسلام قابل قبول تلقی شود یا نشود پیوسته بر مبنای شرایط اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و تکنولوژیک به بحث گذاشته میشود.
نوشتههای مرتبط
این نوع انعطاف و در اغلب موارد رویکرد عملگرایانه به مسائل اجتماعی، دلالتهای عمدهی ایجابی و مترقی برای سیاستگذاری پزشکی در سطوح متعدد دارد. با این حال، میل به در اختیار گرفتن تکنولوژیها و ظرفیتهای جدید میتواند مقدم بر تأملات اخلاقی باشد یا بر آنها فائق آید. بر مبنای مباحث دینی و اخلاقی داخل کشور و نیز مصاحبهها و مشاهدات در یک مرکز پیوند عضو ایران، این مقاله به کنکاش در گفتمان اسلامی، تلقیهای متفاوت از زندگی، مرگ و بدن و مورد فروش/اهدای اعضای بدن در ایران میپردازد.
این مقاله مبتنی بر پژوهشی کیفی است که در سال ۲۰۰۲ در شیراز انجام شد. مصاحبهها با پزشکان متخصص شاغل در مراکز پیوند اعضا، گیرندگان اعضای اهدایی از جانب اهداکنندگان زندهی خویشاوند و غیرخویشاوند و با خود اهداکنندگان فروشنده در قید حیات با استفاده از الگوی مصاحبهی نیمهساختیافتهی باز انجام گرفتند. مشاهدات نیز در دانشگاه علوم پزشکی شیراز، در بخش پیوند اعضای بیمارستان نمازی انجام شدند. این بخش احتمالاً بزرگترین و موفقترین بخش پیوند کلیه در ایران است و در سال ۲۰۰۲ (۱۳۸۰) تنها مرکزی بود که همچنین پیوندهای کبد را نیز انجام میداد. در جهان پیوند اعضای بدن به ایران توجه ویژهای می¬شود زیرا تنها کشوری است که در آن یک نظام رسمی و دولتیِ مشوقهای مالی برای اهداکنندگان غیرخویشاوند در قید حیات کلیهها و کبدها وجود دارد.
پژوهشگران بسیاری به کالاییسازی بدن انسان در اقتصاد جهانی و پیامدهایش هم برای فرد و هم برای مناسبات اجتماعی اشاره کردهاند. اثر پیشگامانهی نانسی شپر-هیوز در باب خرید و فروش غیرقانونی اعضای بدن انسان از تجارتی جهانی پرده برداشته که در آن افراد و ملتهای فقیر توسط افراد و ملتهای ثروتمند استثمار میشوند. آپادورای به تفصیل از اینکه چگونه «کالاها همانند اشخاص زندگیهایی اجتماعی دارند» صحبت میکند. با این حال، زمانی که کالا در واقع بخشی از یک انسان است، حیات اجتماعیاش معنایی جدید مییابد که در آن دهنده و گیرنده به نحوی به عنوان پیامد مستقیم مبادله دگرگون میشوند. همانگونه که شارپ اثبات می¬کند، برساخت اجتماعی شخص یا خود فرد- از جمله انگارههای خویشاوندی و نیز محدودیتهای بدنی فرد- اساساً در خلال پیوند عضو تغییر میکند. علاوه بر این، فروش اعضا، بافتها و سلولهای بدن انسان رابطهی معذبکنندهای میان «اعضای اهدایی» که از روی نوعدوستی اهدا میشوند و «کالاهایی» که خرید و فروش میشوند، ایجاد میکند و موجب محو این تمایزات میگردد و در حقیقت مقولهی جدیدی از «کالاهای اهدایی» را به وجود میآورد. این مقاله به چگونگی شکلگیری این مباحث و تصویب سیاستها در چشمانداز اجتماعی، دینی و پزشکی ایران اشاره دارد.
دو دههی گذشته شاهد پیشرفتهای عمدهای در تکنولوژیهای پزشکی بودهاند. ظهور این تکنولوژیها- از قبیل تکنولوژیهای باززایشی و اهدای تخمک و جنین، شبیه¬سازی انسان، پژوهش سلولهای بنیادی، آزمایش ژنتیک، اُتانازی، دستگاههای تنفسی تداوم حیات و غیره- منجر به بازتعریف زندگی و مرگ شدهاند. در غرب، جایی که بسیاری از این تکنولوژیها ایجاد شدند، مباحث عاطفی و اخلاقی پیرامون کاربرد آن¬ها حائز اهمیت بودهاند. واکنش در سرتاسر جهان اسلام به همان اندازه سرشار از دغدغههای اخلاقی و مذهبی و همراه با فقدان مشابه توافق نظر بوده¬ است. در جهان اسلام این مباحث مبتنی بر موارد پیشرو هستند: ۱) آیا کاربرد تکنولوژی مورد نظر به معنای تخطی از اصول اسلامی است؟ ۲) چگونه میتوان از تکنولوژی به شیوهای قابل قبول از نظر اسلامی استفاده کرد؟ فتواها یا بیانات دینی در باب این مباحث مدرن در میان فرقههای گوناگون یا مکاتب اندیشهی اسلامی متفاوتند. این احکام به شکلی ناهمسان در پوشش زبان اسلام هستند و در واقع انعکاسدهنده¬ی رسوم، فرهنگها و گرایشات اخلاقی بومی هستند.
پژوهش تطبیقی مارسیا اینهورن در باب رویکردهای تشیّع و تسنّن به اهدای تخمک و درمان ناباروری در مصر و لبنان اشاره به این دارد که چگونه تعابیر متفاوت اسلامی از آنچه مجاز (حلال) است بر سیاستهای باززایشی دولت و رویههای فردی تأثیر میگذارد. پژوهش دیگر دربارهی تفاوتهای میان پذیرش برنامهی تنظیم خانواده ایران از جانب افغانها و ایرانیها به همین نحو اثبات میکند که چگونه کاربرد خدمات باززایشی، متناظر با تعابیر گوناگون از چیزهایی است که اسلامی- و نیز فرهنگی- پنداشته میشوند یا نمیشوند. بدین ترتیب، میتوانیم متوجه شویم که به چه نحو مشابهتها و تفاوتهای فرقهای و فرهنگی در جهان اسلام بر زندگی روزمره و تصمیمهای سیاسی تأثیر میگذارند.
چکوچانه بر سر اخلاق زیستی، فتوای پزشکی و سیاستگذاری در بخش سلامت
رویکرد ایران به تکنولوژی و سلامت به طرق گوناگون متفاوت از رویکرد بیشتر کشورهای جهان اسلام است: جنین و تخمک اهداکننده (اما نه اسپرم اهداکننده)، همانند غالب تکنولوژیهای باززایشی مجاز (حلال) و وازکتومی و عقیم¬سازی زنان (در کنار سایر روش¬های تنظیم خانواده) غیرمجاز هستند. با این وجود، در بسیاری از کشورهای مسلمان دیگر عقیمسازی ممنوع است زیرا «آسیبزننده» به بدن پنداشته میشود. قوانین جدید در باب سقط جنین نیز در ایران تصویب شدهاند که این رویه را در سه ماهه نخست بارداری مجاز میدانند اگر بتوان اثبات کرد که تولد نوزاد میتواند به مادر ضربه عاطفی یا فیزیکی بزند یا اگر جنین «معیوب» یا مبتلا به بیماری باشد. در تعبیر ایران از قانون اسلامی، سقط جنین پیش از «دمیده شدن روح» در جنین قانونی است- یعنی پیش از آغاز سه ماهه دوم بارداری. برنامههای معاوضه سرنگ در زندانها و خیابانها به منظور جلوگیری از گسترش HIV ایدز پیاده شدهاند و هدف از برنامههای ترویج آموزش بهداشت جنسی و پیشگیری از بیماریهای مقاربتی جوانان ایران هستند. ایران همچنین تنها نظامی را به وجود آورده که از طریق آن اهداکنندگان عضو غیرخویشاوند و در قید حیات مجوز قانونی دارند و دولت مشوقهای مالی به آنها میدهد.
رویکرد ایران به تکنولوژی پزشکی و سیاستگذاری در بخش سلامت به نحو قابل توجهی در بیشتر حوزه¬ها مترقی و در بسیاری مناقشهآمیز بوده است. چه چیز در مورد ایران وجود دارد که رویکرد آن را به این مباحث بسیار متفاوت از رویکرد بیشتر بخشهای جهان اسلام میکند؟ پاسخ احتمالی به این پرسش از دل مصاحبهای بیرون میآید که با یکی از روحانیون عالیقدر شیعه در اصفهان انجام شد:
در ایران فقه ما پویاتر از فقه سنّی است زیرا ما از ادلّه یا عقل استفاده می¬کنیم و اهل تسنّن بیشتر متکی بر خوانشهای سختگیرانه از متون دینیاند. به گفتهی حضرت محمد (ع)، عقل نخستین چیزی بود که خداوند خلق کرد، بنابراین مسئولیت ماست که همواره آن را به کار گیریم و منعطف باشیم… به همین خاطر در اسلام ما نیز به واقع بر علم تأکید داریم. علم برای همه مسلمین مهم است. ما میدانیم که چیزهای زیادی پس از دوران حضرت محمد کشف شدهاند. باید با آنها سازگار باشیم. بنابراین، برای شیعیان و سایر مسلمین یک وظیفه است که دانش خود را پیشرفته کنند و پیشرویها و کشفیات علمی ایجاد نمایند. تفاوت برای شیعیان در این است که میتوانیم در استعمال و جستجوی علم و تکنولوژی جدید منعطفتر باشیم زیرا ما توانایی سازگار کردن متون دینی با جامعه مدرن را به واسطه تعابیر و فکر خود داریم. زیرا اسلام و مشخصاً اسلام شیعی، بر علم و تفکر نوین تأکید دارند، چالشی میان دین و علم نیست. اگر چیزهای جدیدی از راه برسند اسلام باید بتواند با آنها وفق یابد- انتخاب دیگری در کار نیست.
نظرات این روحانی شیعه طنین نگرشی عموماً پذیرفته شده است در این باره که انعطاف تشیّع در مقایسه با تسنّن بیشتر است. این بدین معنا نیست که سایر مسلمین از روشهای گوناگون منطق در فقه اسلامی استفاده نمیکنند، بلکه ایرانیان به طور مشخص نظام خود را منعطفتر و پویاتر تلقی میکنند زمانی که به پیشرفتهای علمی و تکنولوژیک و ترکیب این پیشرفتها با زندگی روزمره میرسند. نگاهی اجمالی به شکلگیری سیاستهای ایران در باب اهدای تخمک و جنین نمونهای دیگر است از اینکه چگونه احکام عملاً به چکوچانه گذاشته میشوند.
کنفرانسی در سال ۲۰۰۶ (۱۳۸۴) درباره اهدای تخمک و تخمک در ایران به میزبانی موسسه پژوهشی ابنسینا برگزار شد که نشانگر پویاییهای تأملات اخلاقی و چگونگی شکلگیری این سیاستهای مرتبط با بخش سلامت است. ایران به عنوان مرکز فقه شیعی اغلب به واسطه صدور فتواها در باب اموری که شرعاً مجاز هستند، اغلب به منزله سیاستگذار در جهان شیعه تلقی میشود. برنامه کنفرانس مذکور نه تنها صحبت از گستره کاری بود که درباره تخمک و جنین اهداکننده در جمهوری اسلامی و فراتر از آن صورت گرفته بود، بلکه گروهی از متخصصان را دور هم جمع کرد تا به دامنه وسیع موضوعات به منظور کمک به ایجاد یک سیاست عمومی رسمی نسبت به استفاده از تکنولوژیهای باززایشی و تخمکها و جنینهای اهداکنندگان اشاره کنند. سخنرانها و ارائهدهندگان در کنفرانس شامل روحانیون برجسته از هر دو جناح اصولگرا و اصلاحطلب، پژوهشگران حقوقی، پزشکان/متخصصان باروری، روانشناسان، جامعهشناسان، جمعیتشناسان و شماری از انسانشناسان پزشکی (از جمله خود من) میشد. نمایندگان سایر کشورهای اسلامی همانند بحرین نیز آمده بودند تا در نهایت به دولتهای خود گزارش دهند که چگونه سیاستهای پیرامون اهدای تخمک و جنین در ایران شکل میگیرند.
در حالی که اغلب متخصصان باور داشتند که گستره درمان ناباروری مشکلی برای اخلاق زیستی شیعه ایجاد نمیکند، مخالفتهای قابل توجهی در میان پژوهشگران دینی ایران در این باره وجود داشت که آیا اهداهای شخص سوم به لحاظ اسلامی پذیرفته است یا نه و بسیاری از محافظهکاران استفاده از اهدای شخص سوم را نمیپذیرفتند و چهرههای دینی شاخص اصلاحطلب آن را قبول داشتند. گروه اعزامی بحرین در کنفرانس (که آنها نیز شیعه بودند) پیشنهادهای ایران را به عنوان تخطی از برخی اصول اساسی اسلام پیرامون تشکیل خانواده دانستند. بحرینیها مشخصاً از اینکه ایران استفاده از تخمکها و جنینهای اهداکنندگان را پذیرفته بود ناراحت بودند و همین وضع را برخی از روحانیون محافظهکارتر شیعه نیز داشتند، زیرا استفاده از تخمکهای اهداکننده تعاریف مادرانگی و پدرانگی را در کنار قوانین ارث در اسلام پیچیده میسازد. در نهایت، کنفرانس ابنسینا به صورتبندی قوانین کنونی ایران کمک نمود و اهدای تخمک و جنین را قانونی/مجاز شمرد. این کنفرانس بنابراین به عنوان ابزاری برای چکوچانهزنی سیاسی به واسطه گردهم آوردن دستاندرکاران و متخصصان پزشکی و رهبران دینی ایفای نقش کرد. این الگو برای چکوچانهزنی درباره سایر سیاستها پیرامون سلامت و استفاده از تکنولوژی در جمهوری اسلامی به کار رفته است.
جالبتر اینکه در مورد اهدای تخمک و جنین، اهداکنندگان باید برای همیشه ناشناخته بمانند. با این حال، سیاستهای اهدای عضو مستلزم آنند که هویتهای اهداکننده و گیرنده نه تنها آشکار شوند بلکه آنها بتوانند یکدیگر را ملاقات کنند و انتخاب نمایند که ارتباط خود را پس از عمل پیوند نیز ادامه دهند. سیاستهای معطوف به دادوستد یک نوع فرآورده بدنی (مواد ژنتیکی) سازگار با سایر گونههای فرآوردههای بدنی (اندامهای بدن) نیستند- هرچند هر دوِ آنها موهبتهای زندگی تلقی میشوند. علاوه بر این، سیاستهای ایران در باب اهدای تخمک شخص سوم که مستلزم ناشناس ماندن هویت اهداکننده است در تضاد با همین سیاستها در بسیاری از کشورهای غربی است که افشای هویت اهداکننده شدیداً توصیه میشود اگر اساساً الزامی نباشد. این واقعیت مسلّم اشاره به ساختارهای از اساس متفاوت خانواده، «حقوق کودکان»، هویت، زندگی خصوصی و ارث در این بسترهای فرهنگی گوناگون دارد.
اگرچه دو مکتب عمده اندیشه اسلامی عموماً میان مذاهب شیعه و سنّی تقسیم شده اما درون هر یک از آنها تقسیمات متعددی وجود دارد. انگاره آنچه «به لحاظ اسلامی قابل قبول» است بنابراین تغییرپذیری بسیاری هم میان و هم درون اسلام شیعی و سنّی دارد. همانطور که گفته شد، رویکرد ایران به کل گستره مباحث اخلاق زیستی برخلاف بسیاری از کشورهای اسلامی بوده و همواره با احکام روحانیون برجسته سنّی یا حتی روحانیون شیعه سایر کشورهای مسلمان سازگاری ندارد.
در ایران میل به استفاده از تکنولوژیهای موجود میتواند تا حد زیادی بر نتیجه تأملات اخلاقی و احکام دینی تأثیر بگذارد. تغییرات سیاستگذارانه در واکنش به پیشرفتهای اجتماعی و تکنولوژیک و نیز ضرورتهای اجتماعی و اقتصادی روی میدهند. در حالی که اسلام چهارچوب مفهومی برای عقلانیسازی و اعتباردهی به تصمیمات سیاسی است، همواره لزوماً عامل انگیزشی پشت چنین تصمیماتی نیست.
فتواها میتوانند پیش، همزمان یا حتی پس از آنکه رویههای تکنولوژیک و پزشکی به کار گرفته شدند، صادر شوند. پزشکانی که خاستار استفاده از تکنولوژیها و رویههای مناقشهانگیز هستند اغلب خود را نخست با روندهای پزشکیشان مطابقت میدهند و سپس بعد از آنکه تکنولوژی در دسترش قرار گرفت، به سراغ دلالتهای دینی، اخلاقی و قانونیاش میروند. انکشاف نهایی سیاستهای رسمی پیرامون تکنولوژیها و درمانهای مناقشهانگیز به لحاظ دینی به سبب تلاشهای جمعی پزشکان، پژوهشگران فقه و رهبران دینی است. علاوه بر این، همانطور که در مورد رویکرد ایران به پیوند اعضا از آن صحبت خواهیم کرد، این سیاستها در طول زمان بر مبنای همین گفتوگوهای مداوم، تغییر مییابند. نتیجه این است که پزشکانی که خاستار استفاده از تکنولوژیهای گوناگون به منظور درمان بیمارانشان هستند به همراه رهبران دینی در کنار هم کار میکنند تا فتواهای پزشکی جدیدی صادر شوند و آن تکنولوژی را مجاز بشمارند و نیز با اعضای مجلس لابیگری میکنند تا قوانین نوین برای تعیین سیاست مربوط به استفاده از تکنولوژیها را تصویب نمایند. در اینجا قصد دارم از نظام کنونی پیوند و فروش اعضا در ایران به عنوان نمونه اینکه چگونه باور های اعتقادی و تکنولوژی و درمان پزشکی در ایران با هم چکوچانه میزنند، بحث کنم.
تصمیمات مربوط به شاخصهای درمان و اخلاق پزشکی در ایران لزوماً باید با اصول اسلامییی که روحانیون برجسته شیعه تعیین میکنند، مطابقت داشته باشند. رهبران دینی، در کنار سایرین تصمیم میگیرند که چه چیز بنا به فقه شیعه مجاز و غیرمجاز است. اهدای اندامهای مرده و زنده مادامی که مطابق اصول ذیل باشد، جایز است:
۱. جدا کردن عضوی از بدن یک فرد مُرده غیرمسلمان به منظور پیوند به بدن یک مسلمان جایز است و لزومی به پرداخت دیه (پول خون) نیست.
۲. جدا کردن عضوی از بدن یک مسلمان مرده جایز است اگر: الف) نجات جان یک مسلمان دیگر وابسته به دریافت اندام از بدن مسلمان مرده باشد. معمولاً دیه پرداخت نمیشود. اگر فرد متوفی داوطلبانه اعضای خود را اهدا کرده باشد، دیه پرداخت نمیشود. اگر متوفی مخالف اهدای اعضایش بوده پیوند اعضای او جایز نیست. هر کس در این صورت به سراغ پیوند اعضا برود گناهکار است و ملزم به پرداخت دیه. سرپرستان فرد متوفی حق ندارند از جانب فرد متوفی به اهدای عضو رضایت دهند.
۳. جدا کردن عضوی از یک شخص زنده تحت شرایط زیر مجاز است:
الف) زندگی بیمار وابسته به دریافت اندام باشد؛ ب) تا جای ممکن اندام اهدایی باید از بدن یک غیرمسلمان باشد؛ ج) زندگی اهداکننده در نتیجه اهدای عضو به خطر نیفتد.
اهدا و پیوند اندامهایی مانند کلیهها اگر شرایط بالا تحقق یابند، مجاز است… (استفتاء، جلد ۲، ۵-۴۳).
خرید و فروش اندام: در وضعی که شرایط مذکور برای اهدای عضو فراهم باشند فرد مجاز است که اندامهای خویش را در طول زندگیاش بفروشد (تحریرالوسیله، جلد ۲، ۱۶۳).
بر مبنای همین احکام ایران تبدیل به تنها کشوری شد که در آن پرداخت غرامت به اهداکنندگان عضو در قید حیات نه فقط قانونی است بلکه همچنین دولت آن را تسهیل میکند. اگرچه بسیاری از کشورهای اسلامی دیگر از جمله عربستان سعودی، پاکستان، مصر و کویت پیوند اعضا را از جانب اهداکنندگان زنده غیرخویشاوند مجاز میشمارند، اما پرداخت غرامت مالی به شدت ممنوع و مخالف با فقه اسلامی است. با این حال، قرارهای خصوصی برای پرداخت غرامت میان اهداکنندگان و دریافتکنندگان عضو وجود دارد.
در ایران، هر اهداکننده زنده از دولت مستمرییی به خاطر فداکاریاش دریافت میکند. در سال ۲۰۰۲، اهداکنندگان خویشاوند و غیرخویشاوند هر دو یک میلیون تومان (کمی بیش از ۱۲۳۳ دلار آمریکا) به عنوان غرامت دریافت میکردند؛ در ۲۰۰۶، غرامت یک کلیه به ۵ میلیون تومان یا حدود ۶۰۰۰ دلار رسید. خانوادههای اهداکنندگان متوفی این مستمری را دریافت نمیکنند. در کنار غرامتی که از دولت ایران ستانده میشود، اهداکنندگان غیرخویشاوند زنده و دریافتکنندگان معمولاً بر سر مبلغی چکوچانه میزنند که باید از جانب دریافتکننده به اهداکننده پرداخت شود که به طور معمول با مبلغی که دولت میپردازد برابری میکند یا بیشتر از آن میشود. اهداکنندگان خویشاوند زنده معمولاً از اعضای خانواده خود پولی نمیگیرند زیرا انگیزهشان کمک به نجات عزیزانشان است.
به گفته برخی، نظام اهدای عضو در ایران تلاشی است از جانب دولت تا مسائل متعدد مختلکننده جامعه ایران را عملاً حل کند: بیکاری و فقر فزاینده، عاقبت ناگوار برای بیماران دیالیزی و بازار سیاه خرید و فروش اعضای بدن. با این حال گواهی دال بر وجود بازار سیاه اعضای بدن در ایران پیش از شکلگیری نظام کنونی وجود ندارد؛ در حقیقت، سایر پژوهشگران استدلال میکنند که بازار سیاه پس از انکشاف نظام کنونی پدیدار شد. همانند سایر وجوه نهادهای دولتی و پزشکی در ایران، نظام اهدا و فروش اعضای بدن درون چهارچوب ایرانی اسلامی مشخصی به بحث گذاشته شده و شامل همکاری میان مقامات پزشکی، پزشکان، پژوهشگران فقهی و دینی، روحانیون برجسته و حکومت میشود.
تاریخ
در سال ۱۹۹۵ (۱۳۷۳) مجلس ایران استفاده از ضوابط مرگ مغزی برای اعاده و پیوند اعضا را رد کرد. دغدغه اصلی آن بود که با پذیرش تعاریف مرگ مغزی، ممکن است سوءاستفادههایی رخ دهد که در آن زندگی یک فرد به شکلی نابههنگام فدای نجات زندگی فردی دیگر شود. دغدغههای دیگری که ایجاد شدند در این باره بود که افراد فقیر به نحوی نابههنگام سلامت خود را از دست میدهند تا زندگیهای بیماران ثروتمندتر محتاج به پیوند عضو را نجات دهند، در نتیجه بنگاهی برای اعضای مرده بدن شکل گرفت.
در عین حال، ایران تشخیص داد که نظام کارآمدی برای مدیریت بیمارانی که از بیماریهای کلیوی رنج میبرند، در کنار نرخهای بالای بیماریهای کلیوی و نرخ بسیار پایین زنده ماندن بیماران دیالیزی-خونی، نداشته است. در واکنش به این مسئله، در ۱۹۹۶ (۱۳۷۴) ایران برنامهای را جهت پرداخت غرامت به اهداکنندگان زنده شروع کرد. این برنامه در واکنش به کمبود اعضای در دسترس برای پیوند آغاز به کار کرد و تعبیه شد تا اهدای عضو را به واسطه ارائه مشوقهای مالی ترویج کند. این برنامه باید از فیلتر مجلس میگذشت و تقریباً بنا بر اجماع پذیرفته شده بود. مجلس که یک سال پیش از آن تعاریف مرگ مغزی را برای تهیه اندامهای مرده رد کرده بود، اینک رأی به پذیرش نظامی داده بود که در آن اهداکنندگان زنده میتوانند اعضای بدن خود را بفروشند و پایه این استدلال را ریخت که افراد زنده خودآیینی بدنی دارند در حالی که افراد مرده فاقد آنند. این انگاره خودآیینی بدنی متفاوت از دیدگاه بسیاری از پژوهشگران دینی مسلمان (بهویژه سنّیهاست) که اعتقاد دارند خداوند مالک بدن است و فردی که بدن به او اعطا شده مسئولیت دارد از کلیت بدنش محافظت کند.
در ۱۹۹۸ (۱۳۷۶) نخستین بانک اعضای بدن تا حدی به خاطر تلاشهای فاطمه رفسنجانی، دختر رئیسجمهور پیشین هاشمی رفسنجانی، تأسیس شد. در آوریل ۲۰۰۰ (فروردین ۱۳۷۹)، چهار سال پس از آنکه مجلس معیارهای مرگ مغزی را برای پیوند اعضا رد کرده بود، پارلمان ایران موافقتی مقدماتی با لایحه قانونی کردن پیوند اعضا از اهداکنندگان مرگ مغزی انجام داد (…).
امروز، در نظام اهدای عضو ایران، کار اهداکنندگان خویشاوند و غیرخویشاوند زنده (دولت به هر دوِ آنها غرامت مالی میدهد)، اهداکنندگان متوفی (که دولت پولی به خانوادههایشان نمیدهد) و بانک اعضای بدن مجاز و قانونی است. به گفته قدس، موانع لجستیکی و فرهنگی متعددی برای پذیرش اهدای اعضای متوفی وجود دارند با این حال اهدای عضو غیرخویشاوند زنده پذیرش عمومی یافته است: در سال ۲۰۰۰ بیش از ۸۴۰۰ عمل پیوند عضو از اهداکنندگان غیرخویشاوند زنده انجام شد که ۷۶ درصد کل اهدای اعضای بدن را شامل میشد (قدس، ۲۰۰۲). در سال ۱۹۹۹، نظام غرامت مالی برای اهداکنندگان زنده ظاهراً فهرستهای انتظار عمل پیوند را از میان برداشت.
بنیاد بیماریهای خاص یک موسسه دولتی ویژه است که به بیماران کلیوی کمک میکند تا تحت درمان دیالیزی قرار گیرند، پول و تجهیزات مراکز دیالیز و پیوند اعضا را فراهم میکند و به حمایت از بیماران کلیوی و سایر بیماران خاص میپردازد. این بنیاد به تأسیس مراکزی در شهرهای بزرگ کمک کرد که در آنها اهداکنندگان و دریافتکنندگان بالقوه میتوانند یافت شوند. انجمن حمایت از بیماران کلیوی نه تنها در درمان و حمایت اجتماعی از بیماران کلیوی بلکه همچنین به هماهنگی امور اهداکننده و دریافتکننده یاری میرساند. اهداکنندگان بالقوه معمولاً به مراکز اهدا رفته نامنویسی میکنند و منتظر میمانند تا انجمن با آنها تماس بگیرد. پس از چندین آزمایش به منظور تعیین سازگاری اعضای پیوندی و غیره، بیمار (یا خانوادهاش) با اهداکنندهی بالقوه بر سر قیمت چکوچانه میزنند.
به نحوی جالب توجه، هرچند نظام ایران مبتنی بر بازار تجاری است اما این فقط ثروتمندان نیستند که به اهداکنندگان اعضا دسترسی دارند. دریافتکنندگان عضو از تمام طبقات اجتماعی-اقتصادی میآیند اگرچه اهداکنندگان تجاری غیرخویشاوند عمدتاً از خاستگاههای اجتماعی-اقتصادی پایینتر نشئت میگیرند.
برخی از اهداکنندگان طلب پولی بیش از آنچه از دولت میگیرند، نمیکنند؛ سایرین دستکم یک میلیون تومان بیش از آنچه از دولت میگیرند، دریافت میکنند. همچنین در روزنامههای ایران گزارش شده که بسیاری از اهداکنندگان بالقوه خارج از انجمن هستند و امیدوارند بتوانند افراد ثروتمند محتاج به پیوند کلیه را پیدا کنند که شاید تمایل به توافقهای خصوصی داشته باشند؛ چنین گزارشهایی توسط چندین اطلاعرسان اهداکننده و گیرنده تأیید شدهاند. این توافقهای خصوصی- خارج از مراکز موجود دولتی- از نظر دولت ایران مجاز نیستند و موجب ایجاد «تجارت بازار سیاه» در اعضای بدن میشوند که در ایران غیرقانونی است. برنامه دولت تعبیه شد تا تجارت اعضای بدن را به منظور جلوگیری از استثمار و سوءاستفاده از اهداکنندگان بالقوه در بازار سیاه تنظیم کند.
دیه، نفس و «صدمه»- مسئله خودآیینی بدنی
در فقه اسلامی، سنت طویلی در مباحث فقهی پیرامون پرداخت غرامت در ازای اعضای بدن یا قتل وجود دارد که دیه یا پول خون نامیده میشود. در ایران، برای مثال، نظامی از غرامت مالی رسمی برای تخطیهای گوناگون وجود دارد. اگر فردی به بینی فرد دیگر ضربه بزند یا آن را بشکند فرد مورد تعدی میتواند به دادگاه رود و طلب دیه (غرامت) کند. هزینه یک بینی شکسته ۸۰۰ هزار تومان (۱۰۰۰ دلار) است. میزان متفاوتی از دیه مبتنی بر نوع حمله و صدمه و نیز هزینههای متعدد مرتبط با اعضای مختلف بدن (مثلاً ارزش پولی پا از دست بیشتر است) وجود دارد.
دیه برای همهچیز، از قتل تا خشونت خانگی و هر نوع ضربه عاطفی دیگر که از جانب فردی به فرد دیگر میرسد، به کار میرود. همچنین در اسلام زن میتواند پولهایی را که از شوهر خود برای انجام کار خانگی و نیز شیر دادن به بچهها دریافت کرده، جمع کند. به نحوی جالب توجه، به گفته برخی، در ایران دایهگری پولی همانند اهدای پولی اعضای بدن نگریسته شده است (قدس ۲۰۰۲). زیرا دایه معمولاً از طبقه اجتماعی-اقتصادی پایینتری است، هرچند فداکاریاش برای انسانی دیگر که به لحاظ زیستی نسبتی با او ندارد، ارجمند تلقی میشود. با این وجود، مباحث غیررسمی پیرامون دایهگری در ایران نشان میدهند که بسیاری از ایرانیان معتقدند دایهها «از طبقات پایین» و دونمرتبه هستند. شواهدی هم وجود دارد مبنی بر اینکه فروشندگان اعضای بدن به همین نحو داغ ننگ بر پیشانیشان میخورد (زرگوشی، ۲۰۰۱).
انگاره غرامت مالی در عوض اعضای بدن، کلیهها و سایر اندامها منطقاً سازگار با یک نظام اسلامی اساسی است که در آن اعضا و فرآوردههای مختلف بدن ارزش پولی متناظری دارند. در ایران، ایده غرامت برای اعضای بدن (دیه) مطابق با اصول اسلامی است. سایر فرقههای اسلامی (مثل اهل تسنّن) لزوماً مفهوم دیه را برای اهدای عضو به کار نمیبرند و عمل اهدای پولی را ممنوع میدانند و تأکید میورزند که انگیزه اهدا تنها باید نوعدوستی باشد.
به گفته یک جراح پیوند اعضا، برای بعضی از افراد «فروختن اعضای بدن یک تجارت است». این جراح میگوید وزارت بهداشت ایران فروش اعضای بدن را در میان اهداکنندگان زنده به خاطر مشکلاتی که پس از عمل پیوند میتوانند ایجاد شوند، ترویج نمیکند. با این حال، به واسطه تأکید بر خودآیینی بدنی، تصمیم فروش یا عدم فروش اعضا بدن نهایتاً به خود فرد و دولت به عنوان تنها تسهیلگر مبادله واگذار میشود. انگاره خودآیینی بدنی در تضاد آشکار با بیشتر مواضع اهل تسنّن است مبنی بر اینکه بدن متعلق به خداوند است و فرد صلاحیتش را ندارد که اعضای آن را بفروشد.
نفس و مرگ مغزی
تعاریف مرگ مغزی در جهان اسلام مسئلهگون بودهاند. این مجادله مبتنی بر دیدگاههای اسلامی/قرآنی نسبت به شخص/فرد (یا نفس) است که منکر ثنویت دکارتی میان ذهن و بدن است. در ایران، شخص یا انسانی که همچنان نفس میکشد فردی زنده تلقی میشود. از این نظر، اگر یک شخص کاملاً نمرده باشد- یعنی توقف تنفس و ضربان قلب- آنگاه او انسانی زنده است. در این نقطه، رهبران دیران و مجلس ایران این اندیشه را مردود اعلام کردند که مغز یک فرد از کار افتاده باشد در حالی که بدنش همچنان زنده است.
در ایران، کاربرد اهداکنندگان عضو متوفی به مراتب مناقشهآمیزتر از برنامه اهداکنندگان زنده بوده است. این تا حدی به خاطر ممنوعیتهای اسلامی و قواعد حاکم بر بردن است که مبتنیاند بر انگاره وحدت فرد یا نفس. برای مثال، کالبدشکافی تنها در مواردی مجاز است که دانش پزشکی ناشی از کالبدشکافی بتواند کمکی به نجات زندگی یک مسلمان یا شماری از مسلمین کند، مثلاً کسب دانش در مورد یک بیماری مسری اما قابل درمان. به لحاظ نظری، این حکم که کالبدشکافی را در مواردی مجاز میداند میتواند به مجوز برای اهدای اعضای بدن متوفی هم بسط داده شود با این فرض که چنین رویهای بتواند زندگی یک مسلمان را نجات دهد.
مجادلات مبسوطی هم در ایران و هم در سایر کشورهای اسلامی پیرامون مجاز بودن اهدای اعضای بدن متوفی در اسلام و نیز به رسمت پذیرفتن «مرگ مغزی» در گرفتهاند. این مجادلات هم میان پژوهشگران شیعه و هم سنّی رخ میدهند و همچنان باید سرشان بحث شود. در ایران، مباحث پیرامون استفاده از اهداکنندگان متوفی «مرگ مغزی» متکی بر این تصورند که الف) یک فرد بیهوش قوای لازم برای اِعمال کنترل بر اعضای بدن خود را ندارد و بنابراین نمیتواند در مورد پیوند عضو رضایت دهد و ب) تشخیص «مرگ مغزی» ممکن است بسیار شتابان صورت بگیرد بدین منظور که اندامها را برای پیوند آماده سازند. روحانیون برجسته میخواستند مطمئن شوند که از بدنهای بیماران «مرگ مغزی» سوءاستفاده نمیشود.
آسیب و خودآیینی بدنی
در اسلام به طور کلی آسیب رساندن به بدن یک فرد گناه محسوب میشود. در ایران، اهدای عضو در میان اهداکنندگان زنده آسیبزننده محسوب نمیشود زیرا فرد میتواند با یک کلیه هم به زندگی ادامه دهد. بسیاری از دیگر کشورهای اسلامی (مثل مصر، پاکستان و عربستان سعودی) اهدای عضو زنده «از روی نوعدوستی» مجاز است زیرا به نجات جان فردی دیگر کمک میکند اما اهدای پولی خلاف اصول اسلامی تلقی میشود. در این فرقهها استدلال اصلی این است که خداوند بدن انسان را طراحی کرده و قدرت اعمال اراده بر آن دارد، فرد دارنده بدن مسئول محافظت مناسب از آن است و نمیتواند چیزی را بفروشد که صاحب آن نیست.
انگاره آسیب با این حال مسئلهگون است: حقیقتاً اهداکنندگان تا چه حد آسیب بالقوهای را که بعد از پیوند به بدنهایشان میرسد، درک میکنند؟ فرآیند رضایت مطلعانه چیست؟ به گفته دکتر جواد زرگوشی، اورولوژیستی که مصاحبههای طولانی و پژوهشهایی را با صدها نفر از اهداکنندگان از هفتهها تا سالها پس از عمل پیوند انجام داده، ۸۵ درصد افراد پس از آنکه متوجه تأثیرات مضری میشوند که فروش کلیه بر روی بدن آنها داشته است، دیگر به سراغ اهدای مجدد عضو نمیروند. بیشتر اهداکنندگان مرد، که به عنوان کارگر روزمزد کار میکردند، گزارش شده بود که نمیتوانستند پس از عمل پیوند به خوبی گذشته کار کنند زیرا «ضعیف و خسته» بودند و بنابراین به لحاظ مالی به مراتب وضعیت بدتری به نسبت پیش از پیوند دارند. پژوهشی در هند نشان میدهد که اهداکنندگان بالقوه پیامد اهدای کلیه را نمیدانند و پزشکان و متخصصان پیوند به آنها میگویند ریسک کمی در مورد عوارض جانی وجود دارد زیرا آنها میتوانند به خوبی با یک کلیه هم زندگی کنند. این پژوهشگران همچنین ثابت کردهاند که چگونه بیش از ۸۰ درصد اهداکنندگان اطلاعی از کارکرد کلیه نداشتند و بر این باور بودند که به خاطر آنکه دو کلیه داشتند یکی از آنها اضافی بوده است. چگونه افراد میتوانند آسیب بالقوه به بدنهای خود را متوجه شوند زمانی که کاملاً از کارکرد اندامی که میفروشند بیاطلاع هستند؟
اعضای بدن: منابع آرمانی در برابر منابع واقعی
به گفته دکتر شیری، اغلب اهداهای عضو در ایران از بدن اهداکنندگان متوفییی انجام میگیرد که معیارهای مرگ مغزی را دارند و آن را پنج متخصص تأیید میکنند. اهداکنندگان متوفی باید معیارهای ذیل را داشته باشند: مرگ مغزی، ضربان قلب، فاقد دیابت، غدد بدخیم یا سابقه بیماری کلیوی، بدون فشار خون بالا و بین ۱۸ تا ۵۵ سال.
جدای از معیارهای پزشکی، یک معیار اجتماعی عمده نیز وجود دارد: اینکه اهداکننده و گیرنده باید ملیت یکسانی داشته باشند. دکتر شیری اشاره به موردی اخیر میکند که یک مرد افغان دچار مرگ مغزی شده بود. مرکز پیوند عضو با وزارت بهداشت در تهران تماس گرفت تا مجوز پیوند عضو را بگیرد. مجوز صادر نشد زیرا قومیت فرد افغان با گیرنده (که ایرانی بود) مطابقت نداشت. به گفته دکتر شیری، دلیل پشت این سیاست اجتناب از استثمار تهیدستان و این است که فرد متوفی بر خلاف افراد زنده، ارادهای بر بدن خود ندارد. در میان اهداکنندگان زنده، از آنجایی که آنها قدرت اعمال اراده بر بدن خویش را دارند، قومیت و ملیت موانعی برای قرارهای پیوند عضو نیستند. از این رو، محدودیتهای بهجا جهت حفاظت از افراد مرگ مغزی برای افراد زندهای که فرض میشود خودآیینی بدنی دارند، به کار نمیروند.
دادهها از منابع گوناگون نشان میدهند که بیشتر اهداکنندگان غیرخویشاوندان زنده هستند. در ۱۹۹۷ بین ۶۸ و ۷۶ درصد اهدای اعضای بدن از جانب اهداکنندگان غیرخویشاوند زنده بود (برومند، ۱۹۹۷). دادههای متأخرتر از بخش پیوند شیراز نشان دادند که ۸۴ درصد پیوندها از سال ۲۰۰۱ از طرف اهداکنندگان غیرخویشاند زنده بودند. هرچند دکتر شیری عنوان میکند که منبع مرجّح اعضای بدن نخست اهداکنندگان متوفی، دوم اهداکنندگان خویشاوند زنده و سوم اهداکنندگان غیرخویشاوند زنده هستند، در عمل، منابع موجود و در دسترس برای اندامهای بدن برعکس هستند: اهداکنندگان غیرخویشاوند و خویشاوند زنده نخستین منابع اعضای بدن هستند در حالی که اهداکنندگان متوفی با فاصله زیادی پس از آنها قرار دارند.
نوعدوستی و خیریه- توسل جستن به خداوند- مضامین کالایی/هدیهای
خیریه در اسلام و جامعه ایران جایگاه والایی دارد. حتی وقتی که پول در ازای اعضای بدن مبادله میشود تأکید از جانب اهداکنندگان و گیرندگان بر انگیزههای خیر در برابر انگیزههای پولی برای اهداست. در بسیاری از این مبادلات اعتقادی میان اهداکنندگان و گیرندگان وجود دارد مبنی بر اینکه اهداکنندگان به خاطر بخشششان منزلت یا پاداشی خاص نزد خداوند مییابند.
جنسیت نیز نقش مهمی دارد. گزارشها از بیمارستان نمازی نشان میدهند که تمام اهداکنندگان پایگاه اجتماعی-اقتصادی پایینی داشتند که در آنها زنان بیکار و مردان عمدتاً کارگران روزمزد بودند. نسبت زنان بیکار به طور چشمگیری در میان اهداکنندگان غیرخویشاوند زنده بسیار بیشتر از اهداکنندگان خویشاوند زنده بود. در مصاحبهها با فروشندگان زن بیشترشان تصدیق میکردند که این تصمیم را به خاطر کمک خرج برای درآمد خانواده گرفتهاند و نمیخواستند همسرانشان کلیههای خود را به سبب درآمد بالقوه کم بفروشند. همه اهداکنندگان غیرخویشاوند زنده در ابتدا اذعان داشتند که انگیزههای نوعدوستانه برای اهدا داشتند اما پس از سوال و جواب بیشتر به گرفتن پاداش معادل یا بیش از آنچه دولت پرداخت میکند، از جانب گیرندگان اذعان نمودند. هشت نفر از نه اهداکننده غیرخویشاوند زنده در تنگنای اقتصادی بودند و نیازشان به پول برای پرداخت صورتحسابهای عقبافتاده مبرم بود. در حالی که زنان درصد بیشتری از اهداکنندگان پولی را شامل میشوند، همچنین درصد به مراتب کمتری از گیرندگان را در عمل پیوند به خود اختصاص میدهند. در میان اهداکنندگان خویشاوند زنده، زنان (همسران) معمولاً اعضای بدن خود را به شوهرانشان میدهند اما عکس این مورد به ندرت پیش میآید، عمدتاً به سبب نگرانی پیرامون درآمد کم. برادران و خواهران از سوی دیگر به یک میزان به یکدیگر اعضای بدن خود را اهدا میکنند.
نتیجهگیری
نظام اهدای عضو ایران با نیت درمان و فراهم کردن اعضای بدن برای افراد نیازمند از طریق تشویق به اهدای عضو به میانجی استفاده از مشوقهای مالی تعبیه شد. هدف دیگر از میان بردن بازار سیاه اعضای بدن به واسطه ایجاد نهادی تحت حمایت و نظارت دولت بود که مسئول هماهنگی اهداکنندگان و گیرندگان باشد. در این مبادلات اعضای بدن، پول هم از جانب دولت و هم گیرندگان به عنوان غرامت (دیه) در ازای زمان و فداکاری به اهداکنندگان پرداخت میشود. این نظام پیوند اعضا در ایران نخستین مورد در نوع خود است با نیت مشخص کمک به بیماران و مستضعفان و نیز پرداخت غرامت مالی به فرودستان. این نظام استفاده از سازمانهای تحت حمایت دولت برای جلب کردن اهداکنندگان در نابودی فهرستهای انتظار برای بیماران کلیوی موفق بوده است؛ با این حال، این نظام بدون مناقشه نیست. در ایران مباحث اخلاقی پیرامون این نظام در میان پزشکان و پژوهشگران فقه ادامه دارد.
اقتصاددانان از جمله گری بکر برنده جایزه نوبل (۲۰۰۳) و متخصصان در جهان صنعت پیوند اعضا میگویند که نظام غرامت مالی (دیه) برای اهداکنندگان کلیه موجودی اندامهای شدیداً مورد نیاز را افزایش خواهد داد و در نتیجه مرگ و رنج بیماران دیابتی را کاهش میدهد. در این گفتمان، ایران اغلب به عنوان الگویی برای سایر برنامهها نگریسته میشود. هرچند چنین نظامی رنج بیماران کلیوی و کبدی را کم و زندگیهایشان را نجات میدهد اما مسائل دیگری به وجود میآورد: اثرات جانبی و درد مداوم برای اهداکنندگانی که عموماً تهیدست هستند به طور معمول نادیده گرفته میشود. موفقیت آشکار چنین نظامی در ایران مانع ایجاد نظام کارای اهدای عضو متوفیان شده که بیش از استفاده از اهداکنندگان غیرخویشاوند زنده به دلایل گوناگون مرتبط با تصورات دینی و فرهنگی پیرامون مرگ، مناقشهآمیز بوده است. عجیب است که استدلالهای علیه اهدای اعضای متوفیان که به ترس استثمار تهیدستان اشاره دارند به همین میزان در مورد افراد زنده به کار نرفته است. انگاره خودآینی فرد نسبت به بدن خود استدلال فلسفی را در حمایت از نظام اهدای عضو غیرخویشاوندان زنده به جای اهدای اعضای متوفیان ایجاد کرده است.
در استدلالها از اصول اسلامی هم له و هم علیه اهدای عضو استفاده شده است. در فرقههایی که استدلال علیه اهدای عضو افراد زنده و/یا متوفی است، به انگاره تعلق بدن به خداوند و عدم اجازه فرد برای آسیب زدن به بدن خود- از آنجا که بدن او قرضی است و به خود فرد تعلق ندارد- توسل میجویند. در استدلالهای موافق اهدای عضو، برای مثال در ایران، بر اصول اسلامی خیریه و از خودگذشتگی تأکید میشود و پرداخت غرامت برای اعضای بدن همراستا با پرداخت دیه است. در حالی که به اصول خیریه و نوعدوستی توسل جسته میشود، سایر اصول اسلامی، برای نمونه عدم صدمه زدن به بدن، کماهمیتتر به نظر میرسند: صدمه زدن به بدن یک فرد به منظور نجات جان فرد دیگری ایرادی ندارد. در اینجا تلقی این است که اهدای کلیه یک فرد برای کمک به دیگری از جانب خداوند امری مطلوب نگریسته میشود و منجر به پاداش اُخروی میگردد.
در ایران و نیز مابقی جهان اسلام، پیشرفتها در تکنولوژیهای پزشکی اصول زیست اخلاقی بنیادین و مبتنی بر مذهب را علاوه بر معانی تاریخی زندگی و مرگ به چالش کشیدهاند. از آنجا که تشیّع بر ایده اجتهاد و عقل (یا خرد) در به کار بستن اصول اسلامی در زندگی روزمره تأکید دارد، فضایی بسیار برای تعبیر منعطف از آنچه درون چهارچوب اسلامی مقبول پذیرفته میشود، وجود دارد. اگرچه در برخی موارد برای مثال در موارد تکنولوژیهای باززایشی و تنظیم خانواده این انعطافپذیری میتواند منتهی به سیاستهای سلامت نسبتاً مترقی شود که رویهمرفته موجب بهبود حیات اجتماعی و فردی میشوند، در سایر موارد، از قبیل مشوقهای مالی برای اهدای عضو، ضرورت بررسی بیشتر دلالتها و پیامدهای زیست اخلاقی احساس میشود.
منبع:-Body and Society, 2007, Sage Publication (http://bod.sagepub.com/content/13/3/151.extract)
یادداشت مترجم:
متن حاضر نسخه کامل مقاله «کلیهها و مناقشات در ایران: مورد فروش اعضای بدن» نوشته دیان تابر است که شکل خلاصهتر آن نخست در شماره دوم از سری جدید نشریه داشنجویی «رود»، دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران، آذر ۱۳۹۳، منتشر شد و نسخه کامل آن اینک در «انسانشناسی و فرهنگ» پیش رو شماست.