به مناسبت یکصدمین سال خاموشی کوچک خان
مقدمه و طرح موضوع
نوشتههای مرتبط
ما انسانها در روایتگری واقعیتها از ویژگی جالبی برخورداریم و آن این است که ابتدا آن را در قالب ذهنی مورد دلخواه خود ریخته و سپس به دیگران عرضه میکنیم! صرفنظر از این که این قالبگیری و «کالیبره» کردن واقعیت در ذهن ما چگونه شکل میگیرد، تا چه اندازه قالبها در طول زندگی فردی ما، ثابت یا متغیرند و یا آن که از کدام عوامل طبقاتی، تربیتی، آموزشی، قومی، مذهبی و غیره بیشتر تاثیر میپذیرد، اما میدانیم که این قالبگیری در ذهن ما تاثیر بسیار موثری بر روایت واقعیتها و از جمله روایتهای تاریخی دارد. به عبارت دیگر، ما انسانها، واقعیتهای خارج از ذهن را از طریق حواس دریافت کرده و سپس آن را با وحدت بخشی عناصر متکثر و مفهوم سازی مورد دلخواه در ذهن خود، از دریچهی منافع طبقاتی، قومی، مذهبی، صنفی، سنی، جنسی و غیره بهصورت دلخواه کالیبره کرده به دیگران عرضه میکنیم! آیا ما روایت گران تاریخ میتوانیم از این دامگاه رها گردیم و روایت بالنسبه واقعیتر و بی طرفانهتر و به همان گونه که در بستر تاریخی رخ داده، ارائه کنیم؟ پاسخ از نظر نویسنده این است که اگر بتوانیم به «خودآگاهی انتقادی» دست یابیم، امکان روایت بیطرفانهتر واقعیتهای تاریخی بهطور بالنسبه میتواند فراهم گردد. خودآگاهی انتقادی همانند « فرامن» فرویدی از فرازی اخلاقی، ناظر روایتگری ماست و از آنجایی که میخواهد به اخلاقمندی پایبند باشد، بهطور دائم روایتگری ما را زیر ذره بین اخلاقمندی خود تحت نظارت قرار می دهد و در صورت کژروی از حقیقت، بهطور مستمر نهیب میزند که از جادهی انصاف و روایتگری واقعیت خارجی منحرف نشویم! اگر روایتگر بتواند خود را به چنین سطحی از خودآگاهیِ انتقادیِ اخلاقمند ارتقاء دهد (که میدانیم بسیار دشوار است)، به احتمال زیاد میتواند به درجهای از روایتگری واقعیت تاریخی نیز دست یابد.
در بررسی حاضر، منظور ما از «کوچک خان تاریخی»، همان روایت واقعی از اوست. چون به باور ما هر پدیدهی تاریخی، واقعی است و هر پدیدهی واقعی نیز تاریخی است. پس تاریخی بودن، عین واقعیت است که مستقل از ذهن ما روی داده و ما میتوانیم از طریق خودآگاهی انتقادی اخلاقمند تا حدود زیادی به روایت واقعیتری از تاریخ نیز نزدیکتر شویم. از این منظر میکوشیم با روایت کوچک خانِ تاریخی، بیاعتباری کوچک خان تبلیغی را به نمایش گذاریم. آیا به چنین مهمی دست خواهیم یافت؟ خوانندگان و شنوندگان آگاه، فرهیخته و نکتهسنج این نوشته، بهترین داوران این ادعا خواهند بود.
یادآوری کنیم که این نوشته ابتدا بهصورت یک سخنرانی در همایش بینالمللی جنبش جنگل در دانشگاه گیلان به تاریخ ۲۴ آذر ۱۴۰۰ ارائه شد و سپس بهصورت مقالهی حاضر تدوین گردید. تلاش ما این است که در این بررسی، دورههای مختلف زندگی و فعالیت کوچک خانِ تاریخی از آغاز تا پایان به همان صورتی که بوده، روایت و بازسازی شود. در این نوشته به روایتهای تبلیغی نمیپردازیم و فرض بر این است که از روی کوچک خان تاریخی میتوان روایت کوچک خان تبلیعی را باز شناخت!
دورهی طلبگی کوچک خان
از دورهی طلبگی کوچک خان، دادههای تفصیلی و گستردهای در دست نداریم. ابراهیم فخرایی دربارهی این دوره از زندگی او مینویسد: «سنین اول عمر را در مدرسۀ حاجی حسن واقع در «صالح آباد» رشت و مدرسۀ «جامع» که آنوقت رونقی داشت و اکنون [در زمان نوشتن کتاب سردار جنگل در قبل از سال ۱۳۴۴] بعلت آتشسوزی، خرابهای بیش از آن باقی نمانده، به آموختن صرف و نحو و تحصیلات دینی گذرانید» ( فخرایی ۱۳۵۷: ۳۵). فخرایی از مدرسهی جامع رشت، تصویری ارائه کرده است که کوچک خان و همکلاسیهایش را در یک قاب کنار هم نشان میدهد( تصویر – ۱).
تصویر ۱. کوچک خان بههمراه همکلاسیهایش در مدرسهی جامع رشت ( فخرایی ۱۳۵۷: ۳۷). این مسجد و مدرسه علمیه هم اکنون نیز در کوچه ی طلافروشان بازار رشت وجود دارد.
حجتالاسلام صادق احسانبخش نیز در همایش جنگل در گیلان در آذرماه سال ۱۳۶۸ به استناد گفتههای استادش «شیخ علی علّمالهدی فومنی» که میگوید سه سال پیشِ او درس خوانده، نقل میکند که: «میرزا در مدرسۀ حاج حسن صالحآباد و مدرسۀ راستۀ زرگرها [مسجد جامع کوچه ی طلافروشان در بازار امروز رشت] و در مدرسۀ محمودیۀ تهران درس خواند. علیالتحقیق میرزا «صرف» را به پایان رسانید. آنقدر خوش استعداد بود که در مسیر اجتهاد افتاد… مرحوم علمالهدی از [اعضای هیات] اتحاد اسلام که قاضی جنگلِ میرزا بود و من سه سال جسته و گریخته [این] مطالب را از ایشان شنیدهام» ( احسانبخش ۱۳۶۸: ۲۱). این گفتهها و نوشتهها به ما نمیگوید که کوچک خان در چه سالی در هرکدام از این مدارس درس خوانده است، استادانش در هر کدام از این دورهها چه کسانی بودند، با کدامیک از همکلاسیهایش بیشتر مانوس بوده است؟ آیا با استادانش بحث و جدلی داشته است، و اگر داشته در چه موردی بوده است؟، آیا در این دوره دارای عقاید سیاسی بوده و آن را در جایی مکتوب و یا شفاهی ابراز کرده است؟، چیزی از دستنوشتهها یا نوشتههای احتمالی او از این زمان باقی مانده است یا خیر؟ و مواردی دیگر… با این حال، هر چند، گفتههای صادق احسانبخش چیز زیادی به گفتههای فخرایی نمیافزاید اما یک نکتهی مهم را روشن میسازد که بنا بر شنیدههایش از استادش علّمالهدی فومنی، کوچک خان پیش از رها کردن درس و مشق و روی آوردن به سیاست در دورهی مشروطه، دورهی صرف و نحو را تمام کرده و در «مسیر اجتهاد» افتاده بود. به عبارت دیگر بر اساس این گفته، کوچک خان هنوز برخلاف دوستِ نزدیکش، حسین خان کسمایی که به اجتهاد رسیده و برای دورهای امام جماعت مسجد صالحآباد در شمال شرقی سبزهمیدان رشت شده بود ( جهانگیر کسمایی ۱۳۲۶: ۷۱)[۱]، پیش از رسیدن به درجهی اجتهاد، طلبگی را رها کرده و به سیاست روی آورده بود.
کوچک خانِ مشروطهخواه
کوچک خان جزو اولین کسانی بود که به جنبش مشروطه در گیلان پیوسته است. به گفته ی اسماعیل جنگلی:« پس از آنکه تجار تهران از علاء الدوله حکمران[تهران]، چوب خورده و به حضرت عبدالعظیم برای دادخواهی و اخذ مشروطیت پناهنده شدند، مرحوم کوچک خان نیز در رشت به اتفاق چند نفر از رفقاء هم عقیدۀ خود برای همدردی با پناهندگان و مطالبۀ حریت، شروع به تبلیغات بین طلاب و اهالی رشت نمود»( به نقل از رائین ۱۳۵۷: ۵۴ – ۵۵).
ما میدانیم که او در همان روزهای نخست صدور فرمان مشروطه در شهریور ۱۲۸۵ خورشیدی یعنی تنها حدود یک ماه بعد از صدور فرمان مشروطه بههمراه دیگر مشروطهخواهان رشتی در اعتراض به حاکم گیلان در کنسولگری انگلیس در رشت متحصن شده بود[۲]. فخرایی مینویسد که متحصنین خواهان دیدار با سفیر انگلیس بودند که باید از تهران به رشت میآمد و با متحصنین دیدار میکرد! در پاسخ به این درخواست، شارژدافر انگلیس (چرچیل) از تهران به رشت آمد و به گفتهی «رحیم شیشهبر» از مشروطهخواهان بهنامِ این زمان در رشت که نمایندهی متحصنین در ملاقات با نایب سفیر انگلیس بوده، از طرف متحصنین به او اعلام کرده بودکه «ملت خواهان مشروطه است، قانون و آزادی و عدالتخانه میخواهد. چرچیل [شارژدافر سفارت انگلیس در تهران] قول میدهد که از متحصنین به وجه شایسته حمایت میکند بهشرط آنکه بلادرنگ از قونسولخانه [انگلیس در رشت] خارج شوند». «رحیم شیشهبر» به فخرایی گفته است که پس از این ملاقات، آنها به تحصن خود در قونسولگری پایان داده و سپس به دارالحکومهی رشت رفته و در آن جا سرانجام با شعارهای «زنده باد مشروطه» و «نابود باد استبداد» متفرق شده به خانههای خویش باز میگردند» (فخرایی ۱۳۷۱: ۵۸ – ۵۹). شگفتانگیز است که رشتیان این زمان از لفظ مشروطه استفاده کردهاند که هنوز در تهران هم در عرصهی عمومی شنیده نمیشد.
در همین تحصن بود که حاج ملا محمد خمامی در نامهای به دولتِ وقت نوشت که افراد این بستنشینی «بعضی افراد جهال و نادان» هستند. به گفتهی فریدون آدمیت در این بستنشینی نامهای که در آن از آزادی و مشروطیت نام برده شده را در تلگرافی به تاریخ ۲۷ رجب ۱۳۲۴ قمری که برابر است با ۲۴ شهریور ۱۲۸۵ خورشیدی، خطاب به کنسول انگلیس در رشت نوشته و بیش از ۱۰۰ نفر آن را امضا کردهاند که میرزا کوچک نیز یکی از آنها بوده است. آدمیت بهطور دقیق چنین مینویسد: «از نشانههای فکر ترقی آزادیخواهان رشت اینکه در اوایل تکوین نهضت ملی که هنوز عنوان «مشروطیت» در میان اهالی و ایالات رواج نگرفته بود، مشروطهخواهانِ آن شهر [رشت] هدف سیاسی مشخصی داشته و در عرضحال خود خواستار «دستخط آزادی و مشروطیت» شدند (۲۷ رجب ۱۳۲۴)… نام میرزا کوچک، محمد علیاوف و اسماعیل حسناوف را که سند مورخ ۲۷ رجب ۱۳۲۴را در تقاضای «دستخط آزادی و مشروطیت» مهر کردهاند، باید نام برد» ( آدمیت ۱۳۵۴: ۲۲ – ۲۳). آدمیت که این نامه و امضاء های آن را دیده، سپس عین نامه را که میگوید بیش از ۱۰۰ نفر و از جمله میرزا کوچک آن را امضا کرده در کتاب فکر آزادی خود انتشار داده است (تصویر – ۲).[۳]
تصویر ۲. بخشی از تصویر نامهی تلگرافی ۲۷ رجب ۱۳۲۴ قمری (برابر ۲۴ شهریور ۱۲۸۵ خورشیدی) که بستنشینان کنسولگری انگلیس در رشت خطاب به کنسول انگلیس در رشت نوشتهاند. آدمیت در اهمیت تاریخی این نامه مینویسد که در آن از «آزادی و مشروطیت» سخن رفته و قریب صد نفر آن را مهر و امضا کرده بودند و میرزا کوچک نیز یکی از آنان بود. او مینویسد که اکثر امضاکنندگان نامه، مردم طبقۀ متوسط بودند و زمانی آن را نوشتهاند که مجلس شورای ملی در تهران هنوز تشکیل نشده و پای کسی به آنجا نرسیده بود ( آدمیت ۱۳۴۰: ۲۴۹ – ۲۵۰).
در مورد حضور کوچک خان در بستنشینی مشروطهخواهان در کنسولگری رشت، اوسینکو (Ovsienko) نایب کنسول و زمانی کنسول کنسولگری روسیه در رشت نیز در گزارشی که برای او در بارهی سابقهی کوچک خان تهیه شده بود، در یادداشت روزانهی ۱۸ فروردین ۱۲۹۴ خورشید (۷ آوریل ۱۹۱۵ قدیم تقویم روسیه) مینویسد که: «وی نامش یونس است و در ۱۸۸۰ در رشت متولد شده و سالها در این شهر به فراگرفتن درس مذهبی روزگار گذرانده و برای نخستین بار در ماجرای مشروطهخواهی مردم در تحص مردم رشت در برابرکنسولگری انگلیس حضور یافته…» (اوسینکو، همان: ۱۷۲).
عضو «انجمن روحانیان ایران – گیلان»
محمدعلی گیلک دوست نزدیک کوچک خان و کمیسر (وزیر) فوائد عامهی او در دولتِ نخستِ کوچک خان، کارت عضویت او را در انجمن روحانیان گیلان ارائه کرده که شمارهی عضویت او شمارهی «۲» ثبت شده است. بهطور دقیق نمیدانیم که این شماره چه معنی میدهد. آیا او دومین نفری بود که در انجمن ثبتنام کرده یا او از نظر تشکیلاتی نفر دوم بوده است؟ اگر مورد اخیر صحیح باشد این بدان معنی است که این زمان یعنی زمان ثبت نام او در سال ۱۲۸۶ خورشیدی که حدود ۲۷ سال داشت[۴]، در ردهی دومِ تشکیلاتیِ این انجمن قرار میگرفت و نشان از آن بود که روحانیان پرآوازهی این زمان در رشت یا بیشتر مشروعهخواه بودند یا شجاعت عضویت در این انجمن مشروطهخواه را نداشتند[۵]. پیداست عضویت در این انجمن مستلزم آن بود که در مقابل یک مجتهد برجسته و پرنفوذ گیلانی که شیخ فضلالله گیلان نامیده میشد یعنی حاج ملا محمد خمامی قرار بگیرند که ممکن بود برایشان هزینه داشته باشد. از این رو میتوان گفت که او از همان آغازِ حضورِ علنیِ خود در عرصهی عمومی از جسارت و ریسکپذیری فراوانی برخوردار بود. با این حال از او هیچ موضعگیری علنی علیه مشروعهخواهانِ گیلانی در دست نداریم. بهنظر میرسد که او گرایشِ مشروطهخواهی خود را بدون اصطکاکِ آشکار با مشروعهخواهان رشت که این زمان در ایران زبانزد عام و خاص بودند، دنبال میکرد.
در کارت عضویت او در انجمن روحانیان ایران – گیلان، تاریخ عضویت «۲۸ جمادیالثانی ۱۳۲۵ ق» ثبت شده که برابر ۱۶ مرداد ۱۲۸۶ خورشیدی است که دقیقن یک سال از صدور فرمان مشروطه میگذشت. ما میدانیم که مشروطهخواهی در گیلان از این تاریخ وجه علنی و آشکارتری به خود گرفت و اولین روزنامههای گیلانی از جمله روزنامه ی خیرالکلام و همین طور انجمنها نیز از همین تاریخ شروع به فعالیت کردند. بهنظر میرسد که تشکیل «انجمن روحانیان ایران – گیلان» که کوچک خان نیز به عضویت آن درآمده بود، در همین شرایطی که به نظر می رسید، مشروطه تثبیت شده است، تاسیس شده بود.
آموزش نظامی مشروطهخواهان جوان گیلانی
گیلک در ادامه مینویسد که کوچک خان در این زمان در کسوت طلبگی به آموزش نظامی طلبههای مشروطهخواه مشغول بود: «تدریجاً اعضای مجمع روحانیان را با داشتن عمامه به مشق نظامی و پوشیدن لباس متحدالشکل جنگی، ترغیب و در عین حال به تدارک اسلحه پرداخته و همه مسلح گردیدند» (گیلک ۱۳۷۱: ۹ ، رائین ۱۳۵۷: ۵۵). این نیز شاخص دیگری از جسارت و ریسکپذیری کوچک خانِ طلبهی جوانِ ۲۷ ساله را نشان میدهد.
در تدارکِ کمک به مشروطهخواهانِ در خطرِ تهرانی
کوچک خان که این زمان از مشروطهخواهان رادیکال در رشت محسوب میشد، در آستانهی کودتای محمد علی شاه – لیاخوف برای برانداختن مجلس و مشروطه و هنگامی که شایعهی کودتا به رشت رسید، همراه عدهای از مجاهدین مسلح مشروطه گیلانی به طرف تهران حرکت کرد تا به یاری مشروطهخواهان تهرانی بشتابد. به گفتهی محمدعلی گیلک: «از رشت حرکت کرده و به رستمآباد (در نُه فرسخی رشت) آمدند و در آنجا مطلع شدندکه محمدعلیشاه مجلس را به توپ بسته و بسیاری از آزادیخواهان را شهید و متواری گردانیده است» (گیلک، همان: ۱۰، اوسینکو ۱۳۹۵: ۱۷۲).
فرار از گیلان
با انجام کودتا و برانداختن مجلس و مشروطه در تهران و با آمدن سردار افخم حاکم جدید و مورد دلخواه محمدعلی شاه به گیلان در اواسط تیرماه۱۲۸۷ خورشیدی، کوچک خان به همراه دیگر مشروطهخواهان فعال و رادیکال از گیلان فرار کردند و به باکو یا تفلیس رفت که جایگاه مبارزان اجتماعیون عامیون قفقازی و ایرانی بود. فرار بلافاصلهاش از گیلان و رفتن به قفقاز نشانهی این بود که او خود را در برابر استبداد صغیر که هنوز کمتر از یک ماه از آغازش نمیگذشت، متهم میدید. به ویژه حاکم جدید گیلان سردار افخم( آقا بالاخان) که با آمدنش به رشت شروع به دستگیری فعالان مشروطه خواه نموده بود.
کوچک خان در اولین دست نوشتهاش
اولین نوشته با دستخط کوچک خان که بهطور مستقیم و نه از روی گفتههای دیگران او را به ما میشناساند، نامهای است که کوچک خان آن را از تفلیس پایتخت امروزی گرجستان نوشته است. در بالای نامه نوشته شده: «مکتوب از تفلیس- تاریخ ۲۵ رجب ۱۳۲۶ ق». تاریخ نامه ۲۵ رجب ۱۳۲۶ قمری برابر با اول شهریور ۱۲۸۷ خورشیدی، یعنی دو ماه بعد از کودتای لیاخوف – محمد علی شاه است. این نامه به میرزا محمدی و وقارالسلطنه از دوستان مشروطهخواهش در رشت نوشته شده است که بعدن جزو هیات اتحاد اسلام در جنبش جنگل او را همراهی کردند.
چون این نامه، اولین نوشتهای است که از کوچک خان در دست داریم، در شناخت کوچک خانِ جوان، واجد ارزش بسیار است. اما در اینجا تنها دو نکته از این نامه را برای شناخت کوچک خان تاریخی ذکر میکنیم. نکتهی نخست این است که او به خوشحالی مینویسد که «چند روز است آقای سیّدعبدالرحیم خلخالی وارد و بحمدالله سلامت هستند». سید عبدالرحیم، اهل خلخال و ابتدا در رشت درس طلبگی آموخته بود و گویا در همین جا بود که با کوچک خان آشنا شده و بعد لباس خود را درآورده و میدانیم که این زمان عضو شورای تحریریه روزنامهی مساوات در تهران بود که محمد رضا مساوات شیرازی آن را تاسیس کرده و روزنامه او در ردیف صوراسرافیل و همسو با آن و یکی از ارگانهای تبلیغاتی اجتماعیون عامیون ایرانی و انجمنها در تهران محسوب میشد و به همین دلیل همانند کوچک خان که جان خود را در خطر میدید از تهران به قفقاز و تفلیس فرار کرده بود. ابراز خوشحالی او در تفلیس از فرار سید عبدالرحیم و به سلامت رسیدنش به تفلیس، خود معنیدار است و خواهیم دید که بعد از فتح تهران او از اعضای برجسته ی حزب دموکرات ایران و یکی از دوستان نزدیکش محسوب می شود. دومین نکته، ارادت او به سردبیر روزنامهی ملانصرالدین چاپ تفلیس یعنی جلیل محمدقلیزاده از منورالفکران به نام این زمان نزد ایرانیان است که او را در این نامه «فرزانهای وطنپرست» نامیده و همچنین یاد کردن از حسین خان کسمایی است که به نوشتهای تازه از او در روزنامهی ملانصرالدین به نام «آقا عمو» اشاره و به دوستانش توصیه میکند که به این نوشتهی حسین خان کسمایی مراجعه نمایند. متن کامل این نامه را محمدعلی گیلک چاپ کرده است (گیلک ۱۳۷۱: ۱۰ – ۱۴).
عضویت در کمیتهی ستار
نمیدانیم دقیقن چه زمانی از تفلیس به رشت بازمیگردد. اما بهنظر میرسد باید در اواسط پاییز ۱۲۸۷ مخفیانه به رشت آمده باشد؛ زمانی که هم عضو کمیتهی ستار شده و هم لباس طلبگی از تن بهدر آورده بود. یادآوری کنیم که درآوردن لباس طلبگی برای او بهمعنی بیاعتنایی به اعتقادات مذهبی پیشین نبود. ما میدانیم که او تا پایان عمر با اعتقادات مذهبی قوی باقی ماند؛ اما سندی در اختیار نداریم که او در طول سیزده سالی که لباس طلبگی را درآورده و در عرصهی عمومی به فعالیت سیاسی پرداخته، از دریچهی شریعت و شریعتمداری احکامی صادر کرده باشد.
اولین ظهور در عرصهی عمومی پس از آمدن از تفلیس
میدانیم که او بهصورت مخفیانه از تفلیس به رشت آمده است و به احتمال زیاد در همان تفلیس یا باکو به عضویت کمیتهی ستار درآمده بود که حسین خان کسمایی یعنی دوست نزدیکش یکی از اعضای فرماندهی آن بود. اولین حضور علنی اش بعد از آمدن از تفلیس را در روز کودتای انقلابی در رشت، یعنی ۱۶ محرم ۱۳۲۷ ق (۱۹ بهمن ۱۲۸۷ خ) سراغ داریم که سردار افخم حاکم مستبد محمدعلی شاهی کشته شده و رشت در دست انقلابیون مشروطه و کمیتهی ستار بود. حسن اعظام قدسی در خاطراتش که مربوط به روز حادثهی کودتای رشت است، خبر میدهد که او در دستهی مجاهدین گیلانی به فرماندهی «فرمانده محمود خان» حضور داشت و به ملاقات اعظام قدسی رفته که در بیمارستان تحت مداوا بوده است» ( حسن اعظام قدسی، ج ۱: ۲۳۴).
در راه فتح تهران
بعد از کودتای انقلابی رشت، کمیتهی ستار بلافاصله از اوایل اسفند ۱۲۸۷ خورشیدی در تدارک حمله به تهران و برانداختن استبداد صغیر اقدام کرد. او یکی از سردستههای مجاهدین مشروطه در حمله به تهران است. نام او دو جا در لیست مواجببگیران کمیتهی ستار با نام «میرزا کوچک» آمده و نشان میدهد که به میرزا کوچکِ جوان بهعنوان فرماندهی یک دستهی نظامی اعتماد شده و برای هدایت این دستهی نظامی، پول در اختیارش قرار داده بودند. تصویری که از منابع مختلف از او در این اردوکشی نظامی به نام ملیونِ گیلان در دست است، او را مجاهدی پرشور در راه برانداختن استبداد محمدعلی شاهی نشان میدهد.
بعد از فتح تهران
کوچک خان که این زمان هنوز «میرزا کوچک» نامیده میشد و نه «میرزا کوچک خان»، پس از فتح تهران که به همّتِ مجاهدین کمیتهی ستار و مجاهدان بختیاری انجام شد، چهرهای جدید از خود نشان داد و در دستهبندیهای این زمان، سویهی مشخصی اختیار کرد که بهنظر میرسد در اندیشه و عمل او در سالهای بعد تاثیر فراوانی برجای گذاشته است. بدون آن که خیلی چهرهی جنجالی یا حتا تبلیغی به خود بگیرد.
میدانیم که انقلابیون مشروطه بعد از فتح تهران به دو دستهی اصلی تقسیم شدند: فرقهی انقلابیون (حزب دموکرات ایران) که خود را وارث اجتماعیون عامیون میدانستند، اما بهصورت عمدی از واژهی اجتماعیون که این زمان دیگر معادل «سوسیالیست» خوانده میشد ( محمدامین رسولزاده ۱۳۲۸ ق: ۱۹ )، امتناع میکردند و بهجای آن از واژهی دموکرات (عامیون) در نامگذاری حزب دموکرات ایران بهره میگرفتند که حساسیت کمتری ایجاد میکرد (نک: اوراق تازهیاب مشروطه، ایرج افشار: ۳۲۸ به بعد و همچنین خسرو شاکری ۱۳۸۲: ۵۰ – ۵۶). حزب دموکرات ایران افراد جناح چپ مشروطهخواهان را در خود جمع کرده بود و در آن کسان برجستهای چون حیدر عمواوغلی، محمدامین رسولزاده، سیدحسن تقیزاده، سلیمان میرزا اسکندری، محمدرضا مساوات، سید عبدالرحیم خلخالی، ابراهیم خان منشی، سید جلیل اردبیلی و… حضور فعال داشته و کمیتهی رهبری این حزب را بهعهده داشتند. گروه دیگر که جناح راست یا محافظهکار مشروطهخواهان فاتح تهران را تشکیل میدادند، در حزب یا فرقهی اعتدالیون جمع شده بودند که افراد برجستهی آن را سیدعبدالله بهبهانی، سپهدار تنکابنی، سردار مُحیی، ستار خان و… تشکیل میدادند. هر کدام از این دو گروه، مجاهدین مسلح خود را داشتند! دموکراتها، مجاهدینی تحت فرماندهی یپرم و حیدر عمواوغلی و فرقهی اعتدالیون نیز مجاهدینی تحت سرپرستی ستار خان، باقر خان و سردار محیی در اختیار داشتند. «اوسینکو» به نقل از گزارش سابقهی کوچک خان که برای کنسولگری روسیه در شت تهیه شده بود، مینویسد که بعد از فتح تهران، میرزا کوچک در گرداندن نظمیه در تهران با پیرم خان همکاری میکرد( اوسینکو ۱۳۹۵: ۱۷۳). اگر این گزارش صحیح باشد، باید او را هوادار غیرمستقیم دموکراتها بدانیم که دادههای دیگر نیز تا حدودی آن را تایید میکند.
آنگونه که سعدالله درویش مینویسد، میرزا کوچک این زمان با پدرِ درویش روابط بسیار نزدیکی داشته و در خیابان شاهآباد تهران در نزدیکی بهارستان خانهی محقری به قیمت ماهی سه تومان اجاره کرده بود و به خانهی آنها برای دیدار پدرش رفت و آمد داشت. او به اشاره و بدون توضیح در جزئیات مینویسد که میرزا کوچک بعد از فتح تهران با سردار مُحیی روابط خود را بههم زده و سردار محیی افراد مختلفی از جمله برادرش میرزا کریم خان را واسطه کرده بود که میرزا کوچک را به نزد او بیاورند و آشتی کنند. از جمله کسانی که سردار محیی واسطه کرده بود، پدر سعدالله درویش بود که درویش میگوید بعد از تقاضای پدرش از کوچک خان در خانه اش برای آشتی با سردار محیی، او گفت: «اگر اصرار بفرمایید آمدن به منزل شما را ترک خواهم کرد» ( سعدالله درویش ۱۳۸۹ :۳۲)[۶]. بهنظر میرسد کوچک خان به دلایلی که از جزئیات آن زیاد نمیدانیم، از این زمان با سردار محیی و برادرانش روابط خود را قطع کرده است.
آنگونه که سعدالله درویش مینویسد، میرزا کوچک بیشتر با افراد جناح فرقهی انقلابیون یعنی اعضای حزب دموکرات ایران رفت و آمد داشت که این زمان نقطهی مقابل سردار محیی و میرزا کریم خان رشتی و سپهدار تنکابنی بودند. بهویژه درویش تاکید دارد که او «با آزادیخواهانی از قبیل مرحوم [سید عبدالرحیم] خلخالی و مخصوصاً مرحوم محمدرضا مساوات، سلیمان میرزا [اسکندری] و آقا میرزا محمد [طاهر] تنکابنی و سایر آزادیخواهان آشنایی پیدا کرده بود و مخصوصاً اغلب به منزل مرحوم [سید عبدالرحیم] خلخالی میرفت ( درویش ۱۳۸۹: ۳۲).[۷] ما امروز میدانیم که این افراد بدون استثناء از اعضای برجستهی رهبری فرقهی دموکرات ایران بودند که حسین خان کسمایی نیز در آن عضویت داشت.
در جریان اولتیماتوم روسیه در سال ۱۲۹۰
بنا به نوشته «اوسینکو» نایب کنسول این زمان روسیه در رشت، در زمان اولتیماتوم روسیه به ایران در پاییز۱۲۹۰ خورشیدی که دوران تاخت و تاز «نکراسف» کنسول و «گیخ» فرماندهی قوای روسی در گیلان بود، کوچک خان از تهران به گیلان بازگشته و علیه روسیهی تزاری در رشت فعال بود (اوسینکو ۱۳۹۵: ۱۵۴). در جریان اعدام ۴ نفر در رشت و ۳ نفر در انزلی توسط قزاقان روسی در۱۰ بهمن۱۲۹۰ خورشیدی ( محمد روشن ۱۳۶۸: ۱۹۹)، کوچک خان جزو مبارزان پیشگام علیه قوای روسی در گیلان بود. به همین دلیل نکراسف کنسول روسیه در رشت نام او را جزو ۴۰ نفر به سفیر روسیه در تهران داد که باید از دولت بخواهد که این افراد ازگیلان تبعید شوند و یا اگر در خارج از گیلان هستند به گیلان وارد نشوند ( اوسینکو ۱۳۹۵: ۱۵۴). سفیر روسیه هم این لیست را به وزارت خارجه و دولت ضعیف ایران میدهد و این ۴۰ نفر از جمله کوچک خان به مدت پنج سال از ورود به گیلان ممنوع می شوند. او دوباره به تهران بازمیگردد و تا جنگ اول جهانی در تهران حضور دارد (برای تفصیل این بحث، نک: ناصر عظیمی ۱۳۹۶: ۴۷۷ – ۴۸۴).
در تهران تا جنگ اول جهانی
اطلاع خیلی دقیقی نداریم که در این سه سال کوچک خان در تبعید و ممنوعیت ورود به گیلان چه میکرده، ولی به احتمال زیاد در تمام این مدت در تهران بوده است. جنگ اول جهانی که در ۲۸ ژوئیه ۱۹۱۴ برابر ۵ مرداد ۱۲۹۳ خورشیدی شروع شد، فرصتی برای او فراهم آورد تا یک بار دیگر به مبارزه علیه اشغالگری و دخالت بیپروای روسیهی تزاری در گیلان فعال گردد. چند ماه بعد از شروع جنگ، دوستانش از حزب دموکرات ایران در مجلس سوم شورای ملی که در آذر ۱۲۹۳ تازه افتتاح شده بود، فراکسیونی قدرتمند تشکیل دادند که سخت علیه روسیه و انگلیس فعالیت میکرد.آنها بیشتر طرف آلمان و ترکیهی عثمانی را گرفتند که در مقابل روسیه و انگلیس در جنگ صفآرایی کرده بودند. نمایندگان دموکرات مجلس معتقد بودند که با کمک آنها میتوانند روسیه و انگلیس را که در حدود یکصد سال بر ایران دخالت استعماری داشتند، از ایران بیرون کنند. روسیه خشمگین از این مواضع دموکراتهای مجلس سوم در تدارک حمله به ایران و اشغال پایتخت افتاد. همین امر موجب شد تا در تابستان ۱۲۹۴ خورشیدی (برابر تابستان ۱۹۱۵ میلادی)، حزب دموکرات ایران، افراد نزدیک و همسوی خود را برای مقابله با قوای روسی و انگلیسی بسیج و سازماندهی نماید. حسن اعظام قدسی که این زمان با حزب دموکرات همکاری میکرد، در همین رابطه مینویسد که کمیتهی مرکزی حزب دموکرات ایران تصمیم گرفت تا «یک جبهه در شمال از رشت به مازندران و استرآباد و حتی صحرای ترکمان [ ترکمان صحرا] تشکیل و با هم ارتباط داشته باشند» (حسن اعظام قدسی ۱۳۴۲، ج ۱: ۲۷۱). قدسی در همین رابطه از جلسهای در خانهی «سیدجلیل اردبیلی» از اعضای کمیتهی مرکزی حزب دموکرات یاد میکند که درآن محمدرضا مساوات، سلیمان میرزا اسکندری و سیدجلیل اردبیلی حضور داشتند: «آقای شیخ عبدالعلی (لطفی) و میرزا کوچک [نیز] بودند. به یکدیگر معرفی شدیم. البته از نظر ماموریت و اِلا شناسایی قبلی بین ماها [من و میرزا] بوده است. در آنجا ماموریت میرزا کوچک خان به رشت و ماموریت آشیخ عبدالعلی به مازندران و ساری و ملاقات با امیر موید سوادکوهی از آزادیخواهان و پیرو مرام دموکرات و از سران حزب دموکرات [ در این ناحیه] بودند… پس از تعلیم دادن رمز کتبی و تلگرافی بین من و طهران و بین من با آقای لطفی و همینطور بین آقای شیخ عبدالعلی لطفی[۸] با میرزا کوچک خان که تا آخر شب و اذان صبح طول کشید و تمام شد، در آن موقع پس از ادای فریضۀ صبح و صرف صبحانه از یکدیگر خداحافظی کرده و آقای شیخ عبدالعلی [لطفی] با میرزا کوچک خان رفتند» ( اعظام قدسی ۱۳۴۲، ج ۱: ۲۷۲). اعظام قدسی تاریخ دقیق این نشست را ذکر نمیکند، اما از گزارش ماموریت او در شاهرود در صفحات بعد و نشانههایی که به دست میدهد، میتوان فهمید که این نشست بعد از سقوط دولت عینالدوله در اواخر تیر ۱۲۹۴ در اثر فعالیت دموکراتهای مجلس و بعد از روی کار آمدن دولت مستوفیالممالک از دوستان دموکرات ها در ۱۲ مرداد ۱۲۹۴ بوده است. بر پایهی این روایتِ اعظام قدسی که آدرسهای دقیق در مورد این نشست داده، کوچک خان با چنین ماموریتی راهی شمال ایران میشود[۹]. نباید فراموش کرد که از بهار و تابستان ۱۹۱۵ میلادی برابر بهار و تابستان ۱۲۹۴ خورشیدی، حزب دموکرات در ایران و بخشی از آن تحت نام «کمیتهی ملیون برلن» به رهبری سید حسن تقی زاده در آلمان در تدارک وسیعی برای مقابله با روسیه و انگلیس در جنگ اول جهانی بودند که در مقابل آلمان و عثمانی میجنگیدند.[۱۰]
پایهگذار حرکت تاریخی ۲۰ مرداد ۱۲۹۴
چنان که بهنظر میرسد، کوچک خان پیش از نشستی که حسن اعظام قدسی از آن یاد میکند، به احتمال از اواسط سال ۱۲۹۳ بهصورت مخفیانه در گیلان حضور داشته و دستکم برای تدارک یک مبارزه بر علیه روسیه از تهران به گیلان رفت و آمد می کرده است. چرا که اوسینکو در یادداشت ۱۶ فروردین ۱۲۹۴ خود که بعد از رفتن به روسیه و سه ماه دوری از ایران در باکو آمادهی ورود به گیلان بوده، مینویسد که: «خبرهایی دربارهی ایران رسیده، از کسی به نام میرزا کوچک زیاد نام برده شده بود. بهدنبال اطلاعاتی در بارهی میرزا کوچک بودم» (همان: ۱۷۰). حتا در یادداشت روز ۳۰ فروردین همین سال مینویسد که کوچک خان از بیست روز پیش در رشت حضور دارد (همان: ۱۷۳). طبق تبعید پنج سالهی او از گیلان که با تلاش نکراسف کنسول روسیه در رشت انجام شده بود، او این زمان هنوز حق ورود به گیلان نداشت اما بهنظر میرسد که در پرتو شروع جنگ و کاهش فشار امنیتی هم از جانب روسیه و هم دستگاه هاغی دولتی ایران در گیلان، او مخفیانه به گیلان رفت و آمد داشت.
در مورد شروع جنبش جنگل هنوز دادههای یکدستشدهای که با هم تناقض نداشته باشند کمتر در دست داریم. با این حال میدانیم که حاج احمد کسمایی در آغاز در این مورد نقش مهمی از نظر تامین منابع مالی داشته است (احمد کسمایی ۱۳۸۳: ۵۱ – ۵۵). نقش تشکلِ «هیات اتحاد اسلام» در تدارک آغاز جنبش جنگل از نظر فراهم کردن یک اتحاد ضد اشغالگری و مشروعیت بخشیدن به آن بسیار مهم بوده است. میدانیم که اتحاد اسلام یک تشکل در اساس مربوط به دولت عثمانی بود که از زمان سید جمال الدین اسد آبادی پا گرفته بود. از این رو در مورد تشکیل هیات اتحاد اسلام در ایران و بهویژه نقش آن در تاسیس جنبش جنگل هنوز پژوهش قابل اتکایی صورت نگرفته است. در نتیجه بهطور دقیق نمیدانیم که کوچک خان از چه زمانی و چگونه با هیات اتحاد اسلام آشنا شده و تا چه اندازه تحت برنامههای آن عمل میکرده است. بر اساس گزارشی که برای شناخت کوچک خان درکنسولگری روسیه در رشت تهیه شده بود، کوچک خان به هنگام زندانی بودن در یک زندان در تهران «به جمع اعضای هیات اتحاد اسلام پیوسته [بود]»! ( اوسینکو، همان :۱۷۳). اسماعیل رائین روایت متفاوتی از تشکیل هیات اتحاد اسلام در ایران و عضویت میرزا کوچک در آن دارد (رائین ۱۳۵۷: ۱۶ – ۱۹).
چنان که گفتیم با آمدنش به گیلان که به احتمال در زمستان ۱۲۹۳ خورشیدی و چند ماهی بعد از شروع جنگ اول جهانی بوده است، همهی شرایط لازم برای آغاز یک جنبش ضد اشغالگری علیه روسیه فراهم بود. در این زمان همهی جریانها اعم از مشروعهخواهان و مشروطهخواهان در یک چیز مواضع مشترک داشتند وآن این بود که زمینهی مبارزه علیه دولت بیگانهای که طی بعد از جنبش مشروطه بهویژه در گیلان بسیار بیپروا شده بود، فراهم است. مردم بهویژه همهی فعالان سیاسی در این زمان از اعدامهای هفت نفر در سال ۱۲۹۰ در رشت و انزلی( و همین طور در تبریز در همین زمان) و سپس تبعید همهی فعالان ضد روسیه تزاری از گیلان، خشمگین بودند و از این رو نقطهی مشترکی برای اتحاد نوشته و نانوشتهی همه جریانها علیه اشغالگری قوای روسیه با شروع جنگ فراهم بود. بهنظر میرسد ماموریتی که حسن اعظام قدسی از آن سخن گفته نیز در همین راستا بوده است. کوچک خان از این شرایط مساعد برای اقدام علیه اشغال روسیه بهخوبی بهره برد و در ۲۰ مرداد ۱۲۹۴ خورشیدی همراه پنج یا شش نفر راهی جنگل شد (نقشهی – ۱).
نقشهی ۱. مسیر حرکت کوچک خان و همراهانش به جنگل در ۲۰ مرداد ۱۲۹۴ خورشیدی
کوچک خان در جناحبندی درون تشکیلات جنگلیان
جنگلیها تا انقلاب فوریه در روسیه در بهمن ۱۲۹۵ خورشیدی و سقوط رژیم تزاری، در کشاکش مرگ و زندگی با قوای اشغالگر روسی از اتحادی تقریبن منسجم برخوردار بودند اما درونشان یک جناحبندی خیلی روشن سنتی و مدرن آشکار بود. موضعگیری کوچک خان و سویهای که در این اختلافات انتخاب کرد یکی دیگر از شاخصههای کوچک خان تاریخی است که بهطور معمول در نوشتههای تبلیغی از آن احتراز میشود. جنگلیان از بهار ۱۲۹۶ خورشیدی و بعد از سقوط دولت تزاری و روی کار آمدن دولت میانهروی منشویکها فرصت پیدا کردند که یک منطقهی آزاد شده ثابت در محور کسما – گوراب زرمیخ به وجود بیاورند. قوای روسی هنوز در گیلان حضور داشتند ولی دولت انقلابی منشویکها در روسیه با جنگلیان نه فقط ستیزی نداشت بلکه با آنها روابط بالنسبه حسنهای نیز برقرار کرده بود؛ بنابراین جنگلیان در این منطقهی آزاد شده که مرکز تشکیلاتشان نیز بود با خیال راحتی مستقر شدند. آنها یک روزنامه به نام «جنگل» انتشار دادند که مواضع شان را در آن اعلام می کردند. حسین خان کسمایی از فعالان حزب دموکرات ایران و عضو شعبه ی گیلانِ این حزب که این زمان به دلیل شرایط جنگ اول جهانی از پاریس به تهران آمده بود، بلافاصله به جنگل آمد و میدانیم که سردبیری روزنامه را برای مدتی بهعهده گرفت. از این زمان جناحبندی درون تشکیلات جنگل که پیشتر هم وجود داشت و اکنون با رفع موقت اشغالگری یا کاهش خطرِآن، به نقش تضادی دیگری بین جنگلیان میدان بیشتری داده بود، آشکار کرد. با بررسی اسناد جنگل، امروز دو جناح تشکیلات جنگل را در این سالها بهطور روشن میشناسیم. جناح سنتی به رهبری حاج احمد کسمایی و جناح مدرن تشکیلات جنگل به رهبری کوچک خان و حسین خان کسمایی بود. این جناح بندی را بهاءالدین املشی دوست نزدیک و هوادار حاج احمد کسمایی به خوبی به ما شناسانده است (املشی ۱۳۵۲: ۲۲۳ – ۲۲۷). کوچک خان و دوست نزدیکش حسین خان کسمایی در سویهی مدرن آن ایستاده بودند و همین امر سبب شد تا سرانجام حاج احمد در راه خارج شدن از تشکیلات جنگل، تردیدی به خود راه ندهد (برای تفصیل این بحث، نک: ناصر عظیمی ۱۳۹۹: ۱۱۰ – ۱۳۷).
مصمم به ادامهی مبارزهی جنگلیان
بعد از تسلیم شدن حاج احمد کسمایی، تشکیلات جنگلیان در در غرب گیلان و سپس با راهپیمایی بزرگ به شرق گیلان در این ناحیه نیز بهطور کامل فروپاشید. اما کوچک خان ذرهای تردید به خود راه نداد که باید مبارزهی جنگلیان را این بار علیه انگلیسیها که بعد از پایان جنگ بهصورت غیرقانونی در ایران جا خوش کرده بودند، در یک کانون جغرافیایی دیگر جدای از کسما – گوراب زرمیخ یعنی در ناحیهی زیده و آلیان ادامه دهد. تصویر زیر چهار راس این تصمیمگیری را در اواخر بهار ۱۲۹۸ خورشیدی و درست بعد از شروع مبارزه درکانون جدید نشان میدهد.
تصویر ۳. تاسیس کانون جدید تشکیلات جنگلیان در زیده و آلیان که توسط چهار راس این زمان جنگل بعد از راهپیمایی بزرگ و فروپاشی کامل آن و تاسیس کانون جدید در این تصویر دیده می شوند که به ترتیب از چپ به راست عبارتند: حسن خان آلیانی، خالو قربان، کوچک خان و احسانالله خان (ترمیم و رنگی کردن تصویر از مهراب جوزی / اینستاگرام: @gilan_ colorized).
کوچک خان در شرایط جدید
از پاییز ۱۲۹۸ خبرهای تازهای از روسیه برای جنگلیان به گوش میرسید مبنی بر اینکه ارتش سرخ از مسکو به طرف دریای خزر سرازیر شده و سفیدهای ضدانقلاب مورد حمایت انگلیسیها را درهم کوبیده و با سرعت برق و باد به سوی جنوب در حرکت است.آنها بعد از طی حدود دو هزار کیلومتر، در بهار سال ۱۲۹۹ به قفقاز جنوبی و دریای خزر رسیدند. ارتش سرخ به فرماندهی بلشویکها در ۲۸ اردیبهشت ۱۲۹۹ خ بهدنبال ناوگان ارتش سفیدها در دریای خزر به انزلی رسید و انگلیسیها مجبور شدند از گیلان خارج و تا قزوین عقب نشستند. شرایط کاملن جدید و ناخواستهای برای جنگلیان و کوچک خان پدید آمده بود.
بلشویکها که انزلی را اشغال کرده بودند، کوچک خان را دعوت به مذاکره کردند. کوچک خان به انزلی رفت و در کشتی بخار«کورسک» که در آبهای انزلی لنگر انداخته بود با دو بلشویک از فرماندهان ارتش سرخ که پیشتر هم در گیلان و در جریان جنبش مشروطه با مشروطهخواهان علیه استبداد همکاری داشتند و به احتمال کوچک خان را نیز میشناختند، یعنی راسکولنیکوف و اورژنیکدزه، به مذاکره نشستند. در این مذاکره کوچک خان پذیرفت که در مبارزه برای بیرون کردن قوای اشغالگر انگلیس از ایران که بعد از جنگ همچنان در ایران باقی مانده بود و تاسیس یک جمهوری سوویتی متحد شوند. اما در نامهای که اکنون در دست داریم و بعد از فروپاشی شوروی به دست آمده، اورژنیکدزه رهبر شعبهی قفقاز حزب بلشویک در ۲۷ ماه می ۱۹۲۰ برابر ۶ خرداد ۱۲۹۹ خورشیدی به لنین نوشته است که کوچک خان حضور ارتش سرخ را در گیلان که نمایندگان مسکو برآن اصرار داشتند بهطور کلی غیر قابل بحث اعلام کرده است (مویسی پرسیتس ۱۳۹۲: ۳۰). این نامه بخش دیگری از چهره ای کوچک خان تاریخی را در حفظ استقلال و میهن دوستی به نمایش می گذارد.
کوچک خان و جمهوری شوروی ایران
سندی در اختیار نداریم که کوچک خان این جمهوری را « جمهوری شوروی گیلان» نامیده باشد. او همهجا از «ایران» نام برده است. با ورود جنگلیان بهصورت راهپیمایی از پسیخان به رشت و متینگ پرشور در سبزهمیدان رشت در ۱۴ خرداد ۱۲۹۹ خورشیدی، در ۱۵ خرداد طی بیانیهای با عنوان «بیانیۀ جمعیت انقلاب سرخ ایران» (و نه گیلان)، جنگلیان اعلام کردند که «اصول سلطنت را ملغی کرده، جمهوری شوروی را رسماً اعلام میکنند» (به نقل از غلامحسین میرزا صالح ۱۳۶۹: ۷). اعلامیهی ۱۶ خرداد نیز از کمیتهای با عنوان «کمیتۀ انقلاب سرخ ایران» (و باز هم نه سرخ گیلان)، اعضای کابینهای که این بار آن را «حکومت سویت جمهوری» (بدون پسوند) و وزیران را «کمیسر» مینامید، در ۱۶ خرداد اعلام موجودیت کرده است ( همان: ۸). در نامهای با دستخط و امضای کوچک خان که در ۱۵ شوال ۱۳۳۸ برابر ۱۱ تیرماه ۱۲۹۹ خورشیدی با عنوان حکم برای سعدالله درویش صادر شده (تصویر ۴)، از «حکومت شوروی ایران» و «جمهوری ایران» و «انقلاب سرخ ایران» نام برده شده است (سعدالله درویش، همان: ۱۳۶). بنابراین میتوانیم بگوییم که دستکم کوچک خان این جمهوری را با نام جمهوری گیلان و جدا از ایران نمیشناخت.
تصویر ۴. در دستنوشتهی کوچک خان که آن را برای حکم سعد الله درویش امضا کرده، تنها از جمهوری به نام ایران نام برده شده و نه گیلان (سعدالله درویش ۱۳۸۹: ۱۳۶).
ناآگاهی کوچک خان از بلشویسم
کوچک خان از آنچه بلشویکها در روسیه در طی دو سه سال پیش از آمدن به گیلان انجام داده بودند، آگاهی چندانی نداشت یا هیچ آگاهی نداشت[۱۱] و بهنظر میرسد که به سبک مشروطهخواهان ایرانی، آنها را انقلابیون آزادیخواه به سبک و سیاق اجتماعیون عامیون ایرانی در حزب دموکرات ایران میشناخت که خود هم چنان که پیشتر گفته شده از آنها بیخبر و در زیست با آنان بیتجربه نبود و به همین دلیل آنها را «احرار» مینامید. حتا موقعی که با آنها به اختلاف و مقابله رسید، به لنین و تروتسکی شکایت برد و به مدیوانی در راس مجموعه بلشویکها در گیلان نوشت که شما از روح سوسیالیسم هم خبر ندارید! اما بلشویکها به رهبری لنین تفسیر منحصر به فردی از نوشته های مارکس داشتند که برای نخستین بار در عرصهی مملکتداری در تاریخ پیدا شده بود و آن این بود که برای تحقق سوسیالیسم و عدالت یک قدرت دیکتاتوری ویژهی طبقهای ضرورت دارد و حزبِ بلشویک نیز نماینده آن طبقه است. از این رو این قدرت خودخواندهی حزب- دولت به سرکردگی رهبرِ حزب، همهی قدرت را در این جمهوری به دست میگرفت و احزاب دیگری که در مقابل آن بودند و احزاب بورژوایی یا خردهبورژوایی خوانده میشدند بهعنوان ضد انقلاب سوسیالیستی میباید سرکوب میشدند. راه سومی در پیش پای مخالفان قرار نمی گرفت!
کوچک خان و دو جناح بلشویکی
موضعگیری کوچک خان در مقابل دو جناح حزب کمونبیست ایران یکی از دیگر از شاخصههای کوچک خان تاریخی است. حزب کمونیست ایران (عدالت)که اولین کنگرهی خود را در هفتهی نخست سال ۱۲۹۹ و دو هفته بعد از برپایی جمهوی شوروی در گیلان در انزلی برگزار کرد، سرانجام آواتیس میکائیلیان معروف به سلطانزاده را که بلشویکی بسیار نزدیک به لنین بود به رهبری خود برگزید. او دوست و مشاور لنین در امور مربوط به شرق بود و بهمانند لنین معتقد بود که در کشورهای عقبمانده که هنوز طبقهی کارگر صنعتی وجود ندارد، انقلابهای بورژوا-دموکراتیک که وظایف مشخصی از نظر مارکس در تاریخ ایفا میکنند را باید حزب کمونیست که تشکیل شده از عدهای روشنفکر کمونیست رهبری کند (نظرات سلطانزاده در اسناد جنبش کارگری، جلد چهارم). جناح دیگر حزب که حیدر خان در راس آن قرار داشت با این نظر موافق نبود و معتقد بود که انقلاب بورژوا-دموکراتیک را باید روشنفکران انقلابی دموکرات و خردهبورژوا رهبری کنند (نگاه کنید به تزهای حیدر خان در: اسماعیل رائین ۱۳۷۱: ۳۷۴ به بعد). به همین دلیل، حیدر خان اصولن در کنگرهی انزلی شرکت نکرد. البته هواداران او در حزب کمونیست در گیلان با همین دیدگاه حضور داشتند، اما در اوایل دست بالا را نداشتند. کوچک خان با همین جناح از حزب کمونیست ایران به سرکردگی حیدرخان روابط نزدیک تری برقرار کرد و در مقابل جناح دیگر حزب که سلطالنزاده آن را تئوری پردازی و رهبری می کرد، ایستاد.
کوچک خان و موضوع اصلاحات ارضی
یکی از ویژگیهای کوچک خان تاریخی که بعد از انقلاب جنگل خود را نشان داد، نظرات او در مورد تحولات تدریجی و همچنین اجرای اصلاحات یا انقلاب ارضی بود. بهنظر میرسد یکی از عوامل مهم اختلاف بین جناحی از بلشویکها و جنگلیان به رهبری کوچک خان نیز موضوع اقدام فوری برای اصلاحات ارضی بوده است که جناحی از حزب کمونیست ایران بر آن پای می فشردند و کوچک خان آن را بر نمی تابید. میگوییم بهنظر میرسد، زیرا کوچک خان بهطور مشخص خودش در جایی از این موضوع را به صراحت بیان نکرده است. تنها در نامه به مدیوانی به تاریخ ۳۰ ذیقعده ۱۳۳۸ (۲۴ مرداد ۱۲۹۹ خورشیدی) در جایی بهطور تلویحی اشارهای به اقدامات افراطی میکند که میتواند مردم را بشوراند و تمام احرار را از بین ببرد: «با دلایل عقلی و حسی [به شما] ثابت کرده بودیم که امروز در ایران هیچگونه مرام مفرطی دارای اثر نبوده، سهل است [بلکه] ضررها تولید میکند و سیاست سویت روسیه را [ نیز] محو مینماید، به دشمن قوت میدهد و مردم را میشوراند، چنانکه ایرانیها را شورانیده است [و در نتیجه] ماها و تمام احرار را از بین میبرد. باید صبر کرد. بهتدریج آمال حقّه را رسوخ داد» (نامه ی کوچک خان به مدیوانی به نقل از گیلک ۱۳۷۱: ۳۴۶ ).
یادآوری کنیم که در مورد اصلاحات ارضی، اختلاف تنها بین کوچک خان و جناحی از بلشویکهای تحت فرمان سلطانزاده نبود. سلطانزاده خود میگوید که جناح دیگری از حزب کمونیست ایران که به احتمال هواداران حیدر خان بودند نیز حوادث «گنجه» (مقر مساواتیها) را مثال میآوردند که در آن بعد از اعلام اصلاحات ارضی توسط بلشویکها، مساواتیها توانسته بودند مردم را علیه بلشویکها بشورانند و بلشویکها را بهطور کامل سرکوب و تلفات زیادی فراهم کنند. سطانزاده در همین رابطه مینویسد که در اوایل مرداد ۱۲۹۹ در کنگرهی دوم کمینترن در مسکو، گروهی از همین اعضای حزب را به نزد لنین برده ولی لنین پس از شنیدن نظرات آنان در تحلیل نهایی از نظرات سلطانزاده دفاع کرده است: «بعضی از رفقای باکو[ی حزب کمونیست ایران]، در جلسهای که مربوط به مسائل ایران بود، تحت تأثیر قیام گنجه که تازه سرکوب شده بود، معتقد بودند که مطرح کردن شعار انقلاب ارضی در ایران به موقع نیست… رفیق لنین، پس از آن که در نهایت دقت به سخنان همه گوش داد، گفت: «در کشورهای عقبافتادهئی چون ایران که بخش اعظم زمین آن در دست اربابان است، شعارهای انقلاب ارضی برای میلیونها دهقان دارای اهمیتی اساسی است. اما آنچه مربوط به قیامهای دهقانی میشود، این نوع قیامها در روسیه نیز به وقوع میپیوندد لیکن این به آن معنی نیست که ما باید از سیاست ارضی خود دست برداریم» (سلطانزاده ۱۳۸۳ : ۱۲۹). از این رو باید گفت که مخالفت کوچک خان با اصلاحات یا انقلاب ارضی فوری همانگونه که خود در نامه به مدیوانی تاکید کرده به همان دلایلی بیم از اتفاقی بود که جناح دیگر حزب کمونیست ایران یعنی هواداران حیدر خان نیز پیشبینی میکردند و چنانکه میدانیم این پیشبینی چندان هم غیرواقعی نبود و شورش مردم رشت بر علیه بلشویکها سه هفته بعد از کنگرهی کمینترن یعنی بعد از ورود قوای دولتی به رشت در اول شهریور ۱۲۹۹ خود را بهخوبی نشان داد و فاجعه آفرید.
فاجعهی رشت و نزدیک شدن کوچک خان به حیدر خان
بخش دیگری از چهره ی کوچک خان تاریخی بعد از فاجعه ی رشت در تابستان ۱۲۹۹ خورشیدی، هویدا شد. کوچک خان در اعتراض به رفتار بلشویکهای تحت فرمان سلطانزاده، رشت را ترک کرد و به جنگلهای فومنات رفت. بعد از کودتای ۹ مرداد ۱۲۹۹ و بیپشتوانه شدن انقلابیون از رهبری کاریزماتیکِ کوچک خان، سه هفته بعد در اول شهریور قزاقهای دولت مرکزی به رشت حمله کردند. بلشویکها به انزلی عقب نشستند و رشت به دست قزاقهای دولت مرکزی افتاد. در شورشی ناباورانه، رشتیان از قوای دولتی قزاق، استقبال شدیدی بهعمل آوردند. اما بلشویکها به کمک ارتش سرخ، سریع بعد از چند روز به رشت بازگشتند. مردم رشت در اثر ترس از انتقام از بلشویکها، شروع به فرار به روستاهای اطراف و تهران کردند. گفته میشود که دوسوم جمعیت ۶۰ هزار نفری رشت آواره شده و فاجعه ای پدید آمده بود. بعد از آن فاجعه که نتیجهی مستقیم اجرای تزهای سلطانزاده بود، در باکو کنگرهی ملل شرق برگزار شد و این کنگره با اکثریت آرا، حیدر خان را که از سابقه مبارزاتی و شناخته شده در ایران برخوردار بود و نظرات متناسب با محیط فرهنگی و اجتماعی و اقتصادی ایران ارائه میکرد را به رهبری حزب کمونیست عدالت برگزید. از این تاریخ حیدر خان بهطور رسمی با کوچک خان ارتباط برقرار کرد. این ارتباط دو مبارزی بودکه در مشروطه در یک جبهه بر علیه استبداد جنگیده بودند.
حملهی دوبارهی قزاق و تصرف رشت
در اواخر شهریور و اوایل مهر ۱۲۹۹ دوباره قزاقها به رشت حمله کردند و باز همان سناریو تکرار شد. بلشویکها به انزلی عقب نشستند ولی این بار یک ماه طول کشید و آنان توانستند اول آبان ۱۲۹۹ دوباره به رشت بازگردند. این بار نیز شمار زیادی از ترس انتقام فرار کردند. اما این زمان فصل باران و سرمای پاییزی فرا رسیده و فرار به تهران با فاجعهی بیشتری همراه بود. در هر دو حملهی قزاقها به رشت، کوچک خان در فومنات حضور داشت و در این جنگ بیطرفی کامل خود را حفظ کرد.
همراهی عملی کوچک خان با حیدر خان
پس از بازگشت دوبارهی جناح بلشویکی انقلاب از انزلی به رشت پس از حملهی دوم در اوایل آبان، حیدر خان که حالا رهبری حزب کمونیست عدالت را بهعهده گرفته بود، بلافاصله دستور داد که کمونیستها از دولت احسانالله خان کنار بروند و یک دولت میانهرو، روی کار بیاید. از این زمان بود که کوچک خان با حیدر خان روابط نزدیکتری برقرار کرد. نامهای وجود دارد که کوچک خان در ۲۶ آبان ماه ۱۲۹۹ به حیدر خان نوشته و به او از نفوذ عناصر خائن انگلیسی در داخل دولت بلشویکی هشدار داده است. او که قبلن نیز به مدیوانی بهصورت کلی در این مورد هشدار داده بود، در نامه به حیدر خان انگشت اتهام را بهطور مشخص به سردار مُحیی و اطرافیان او گرفت. به گفتهی ابراهیموف (تقی شاهین) که این نامه را در اسناد دولتی آذربایجان شوروی دیده است، کوچکخان: «در نامۀ مورخ ۱۷ نوامبر ۱۹۲۱ [در واقع ۱۷ نوامبر۱۹۲۰ برابر ۲۶ آبان ۱۲۹۹خورشیدی] به حیدر عمواوغلی، سردار محیی را خائن میخواند» (نک: ابراهیموف (شاهین) ۱۳۶۰: ۲۱۱).
کوچک خان و تزهایهای حیدر خان
حیدر خان حالا که رهبری حزب را بهعهده گرفته بود، تزهای موردنظر خود را دربارهی انقلاب جنگل در دی ماه (ژانویه) ۱۹۲۱ انتشار داد که بهطور مشخص رهبری کوچک خان را بهعنوان نمایندهی خرده بورژوازی انقلابی برای انقلاب جنگل به رسمیت میشناخت. کوچک خان بلافاصله پس از اعلام رسمی این تزها در مطبوعات رسمی شوروی نامهای به حیدر خان نوشته است که تا کنون از آن بی خبر بوده ایم. شاکری از نامهای نویافته در اسناد بایگانی شوروی سخن میگوید که کوچکخان در همین رابطه در ۲۸ دی ماه ۱۲۹۹ به حیدر خان نوشته است: «در ژانویۀ ۱۹۲۱ (دی ۱۲۹۹) پس از آنکه پراودا، برنامۀ حداقلی [تزهای] حیدر خان را رسماً اعلام کرد، کوچکخان نامهای به وی نوشت و به او بهعنوان «خدمتگزار وفادار» مردم تبریک گفت. این نامه که بیش از هفتاد سال لابهلای بایگانی شوروی مدفون شده بود، آنچه را نمیدانستیم کاملاً عیان میکند. نخست اینکه کوچکخان بهطور مرتب حیدرخان را از طرحهای ابتکاری خود نسبت به کمونیستهایی که با وی مخالف بودند آگاه میکرد. دوم، وی که گویی از تماسهای سردار مُحیی با انگلیسیان آگاهی داشت، سردار و برادرش میرزا کریمخان را به انجام «توافق محرمانه» با انگلیسیان، تشدید گرفتاریها در گیلان و دامن زدن به «ستیز و جدایی» در میان انقلابیون متهم میکرد…» (شاکری ۱۳۸۶: ۵۰۸ ).
خبرهای بد در زمستان ۱۲۹۹ برای کوچک خان و حیدر خان
در زمستان ۱۲۹۹ (۱۹۲۱)، چند رخداد بر ضد آرمانهای حیدر خان و کوچک خان روی داد. نخست ایدهی نپ (سیستم اقتصادی نوین) لنین که اتکا داشت بر سوسیالیسم در یک کشور و دست برداشتن از صدور انقلاب از جانب لنین به میان آمد. دوم در همین رابطه، قرارداد تجاری شوروی با انگلستان و روابط دوستانهتر با این کشور منعقد شد. سوم دوستی با ایران با انعقاد قرارداد ۱۹۲۱ (اسفند ۱۲۹۹). و سرانجام کودتای سوم اسفند ۱۲۹۹ که به روی کارآمدن یک دولت نظامی ختم میشد که بهتدریج نظرات منورالفکران مشروطه را نیز که از هرج و مرجهای بعد از مشروطه و دوران جنگ اول خسته شده بودند، برای ایجاد تمرکز سیاسی به خود جلب کرد. بهدنبال این تحولات، بلافاصله روتشتین راهی ایران شد و با دشواری بسیار در مسیر حرکت خود، سرانجام در ۵ اردیبهشت۱۳۰۰ در سفارت روسیهی تزاری در تهران مستقر شد و دولت ایران، کشور شوراها را به رسمیت شناخت.
آمدن حیدر خان به گیلان و روی کار آمدن قوامالسلطنه
در ۲۴ خرداد ۱۳۰۰ خورشیدی حیدر خان که در طی حدود نُه ماه از اوایل پاییز۱۲۹۹ تا اواخر بهار ۱۳۰۰ روابط حسنه ای با کوچک خان برقرار کرده بود، بهطور مستقیم با حدود ۶۰۰ نفر سرباز و تجهیزات و اسلحه با یک کشتی به نام «گُرچاکف» از باکو و با کمک نریمان نریمانف صدر جمهوری آذربایجان حرکت کرد و یکراست به بندر نرگستان در جنوب مرداب انزلی رفت و بهجای رفتن به انزلی و رشت، به جنگل، نزدِ کوچک خان آمد (کولارژ ۱۳۹۲: ۱۲۸ – ۱۲۹). بهطور دقیق نمیدانیم که حیدر خان چرا چنین عمل کرده است و بهجای رفتن به مقر حزب کمونیست ایران در انزلی یا رشت، بهطور مستقیم به نزدِ کوچک خان در فومنات رفته است. میتوان گمان کرد که با توجه به روابط نزدیکی که بین حیدرخان و کوجک خان از پاییز ۱۲۹۹ وجود داشته و ما اندکی از آن را به اشاره در بالا ذکر کردیم، او به دعوت کوچک خان به جنگل آمده باشد.
دو هفته پیشتر دولت قوامالسلطنه در ۸ خرداد ماه۱۳۰۰ روی کار آمده بود که درست تا پایان انقلاب جنگل بر مسند قدرت باقی ماند و در ۲۹ دی ۱۳۰۰ کنار رفت!
تشکیل کمیتهی انقلاب جدید توسط حیدر خان و کوچک خان
بلافاصله پس از آمدن حیدر خان به نزد کوچک خان در فومنات، طی جلسهای در شهر فومن،کمیتهی پنج نفرهی جدید انقلاب جنگل با عضویت کوچک خان، حیدر خان، میرزا محمد انشایی، خالوقربان و احسان الله خان( بعدن سرخوش شاعر رشتی) تشکیل شد تا برنامههای جدید انقلاب جنگل را به کمک فکری دومبارز دوران مشروطه اجرایی کنند. این تحول جدید در انقلاب جنگل که با تصمیم اصلی دو تن یعنی حیدرخان و کوچک خان اتخاذ شده بود، بخش دیگری از چهره ی کوچک خان تاریخی را به نمایش می گذارد.
به طرز شگفت آوری حسن خان آلیانی که این زمان نقش بسیار مهمی در میان جنگلیان در فومنات داشت، در کمیتهی جدید انقلاب جنگل غایب بود. آیا او خود خواسته بود که از کمیتهی انقلاب برکنار بماندیا او را با آمدن حیدر خان کنار گذاشته بودند؟ بهنظر میرسد، فرض نخست درستتر باشد. یعنی او با آمدن حیدر خان خود را کنار کشیده بود تا آزادانه و خارج از تصمیمات کمیتهی انقلاب بتواند عمل کند.
میانجیگری روتشتین برای مصالحه بین دولت و کوچک خان
پس از تلاشهایی در پشت پرده در طول تابستان ۱۳۰۰، سرانجام در اواخر مرداد، روتشتین نامهای به کوچک خان نوشت و گفت که میخواهد مسالهی گیلان بدون خونریزی حل شود و از کوچک خان خواست که با دولت مرکزی کنار بیاید و صلح کند. کوچک خان در پاسخ به او در حدود اواسط شهریور۱۳۰۰ نامهای به او نوشت که بخش دیگری از کوچک خان تاریخی را در ماههای پایانی زندگیاش به ما نمایانده است: «… من انقلاب را یگانه راه علاج و نجات قطعی ملت از مشکلات موجود میدانم. اما اکنون که شما [روتشتین] با نظرات صائب حکومت سویت روسیه و اطلاع وسیعی که در سیاست مملکت و قضایای بینالمللی دارید و کاملاً در مراسلۀ شریفه شرح داده شدهاند، صلاح را در سکوت میبینید، من به اطمینان صداقت وآزادیخواهی شما همعقیده میشوم به اینکه ادامۀ انقلاب، استقلال سیاسی و اقتصادی مملکت را جریحهدار میکند و نفوذ امپریالیزم انگلیس را تقویت مینماید و فکر ملوکالطوایفی را در تمامت خاک ایران قوت میبخشد، ناچارم برای درهم شکستن پنجههای دسیسهکار آنها، سکوت را گوارا بشمرم و به امید حکومت ساویت روسیه که پناهگاه احرار عالم است جمعیت خود را به صبر و آرامش تشویق و منتظر بمانم که سیاست دولت تا چه پایه منافع تودۀ اصلی مردم را در نظرخواهد گرفت و از استقلال ایران دفاع خواهد کرد… در خاتمه این نکته را لازم به تذکر میداند که مقصود من ویارانم حفظ استقلال مملکت و اصلاح و تقویت مرکز است. تجزیۀ گیلان را که در مقدمۀ ملوکالطوایفی و ضعف ایران است، خیانت صریح دانسته و میدانم. چنانچه پیشنهادات همیشگی ما به دولت رفع این توهم را تایید مینماید» (به نقل از غلامحسین میرزا صالح، همان: ۴۵ – ۴۶ تاکید از ماست).
تصویر ۵. تئودور روتشتین(۱۸۷۱ – ۱۹۵۳) روزنامهنگار پیشین که سالها در لندن فعالیت روزنامهنگاری میکرد، بهعنوان اولین سفیر دولت شوروی در ایران روز ۵ اردیبهشت ۱۳۰۰ خورشیدی در سفارت روسیهی تزاری در تهران مستقر شد.
در ارتباط با مواضع کوچک خان در این نامه که بخشی مهم از کوچک خانِ تاریخی و نه تبلیغی را به نمایش میگذارد، لازم است بر چند نکته تاکید شود:
نخست، در همین بخش کوتاه از نامه، کوچک خان دستکم در سه جا از واژهی «من» بهره میگیرد. «من» در مقابل نماینده ی یک دولت بزرگ و انقلابی که در این زمان آوازهی آن عالمگیر شده بود، خود تذکر این نکته به طرف مقابل بود که با یک فرد و جریان مستقل که برای منافع کشورش جنگیده و مبارزه کرده و برنامه ی مشخصی دارد، روبهروست.
دوم، کوچک خان با احترام تمام و به صراحت میگوید که استدلالهای مصالحهجویانهی روتشتین او را قانع کرده است که صبر پیشه کند تا ببیند که دولت مرکزی استقلال کشور را در نظر گرفته است و اصلاحات اعلام شده را انجام خواهد داد یا نه؟ همچنین به صراحت میگوید که تجزیهی گیلان را مقدمهی ملوکالطوایفی و ضعف ایران و خیانت میداند. این دیدگاه کوچک خان که در ماههای پایانی زندگی او ابراز شده، نشان میدهد که دغدغهی او همیشه و از جمله در آخرین ماههای زندگی، اصلاح و استقلال کشور و نه هرج و مرج طلبی یا اهداف ملوکالطوایفی و جداسری بوده است.
سوم، با وجود اقدامات فراوان ارتش سرخ شوروی نسبت به کوچک خان و از جمله مهمترین آن حمایت از اقداماتی که کودتاگرانِ تندرو علیه او در رشت انجام داده و او را وادار به فرار از رشت به فومنات کرده بودند، باز هم او در آخرین ماههای زندگیش و حدود دو ماه قبل از شکست کامل انقلاب جنگل به موضعِ ضدِ دولتِ انقلابی شوروی نغلتید و ضمن احترامِ فراوان به روتشتین در این نامه، همچنان اعلام میکرد که «حکومت ساویت روسیه را پناهگاه احرار عالم» میداند و به این امید منتظر میماند که او اقدامات مصالحهجویانهی خود را انجام دهد. این واقعیتی است که هم موافقان و هم مخالفان کوچک خان، دوست ندارند برآن حتا اندکی مکث کنند. اما در یک بررسی تاریخی و نشان دادن کوچک خان تاریخی و نه تبلیغی، ناگزیریم از آن پرده برداریم و شخصیت واقعی کوچک خان را همانگونه که بوده از سایه بیرون بکشیم. ما میتوانیم بر این مواضع کوچک خان انتقاد کنیم، اما حق نداریم آن را پنهان کرده و در سایه قرار دهیم. در همین راستای انتقاد از او بود که خسرو شاکری با دیدن اسناد محرمانهی متعددی پس از فروپاشی شوروی در خصوص مواضع پنهانِ رهبران دولت شوروی دربارهی انقلاب جنگل و کوچک خان، مواضع اینچنینیِ وی را «سادهلوحی کوچک خان نسبت به نیکخواهی رهبران شوروی» نامید (شاکری ۱۳۸۶: ۴۷۹). نویسنده البته با این داوری در مورد کوچک خان همراه خسرو شاکری نیست و معتقد است که کوچک خان یک انقلابی صادق بود که از دریچهی صداقت خود، دیگران را نیز در اندیشه و عمل صادق میدید. با این حال او به جِدّ، حدّ نگه میداشت و در جایی که مواضعی را بر ضد استقلال کشور تشخیص میداد، برخلاف کسانی که به امیدهای واهی، منافع انترناسیونالیستی را بر منافع ملی ارجح میشمردند (که در همین انقلاب نیز صدق و کذب آن به روشنی مشخص شد)، تن به موضعی نمیدادکه به استقلال و منافع ملی کشور لطمه وارد شود.
کوچک خان و واقعهی ملاسرا
مذاکرات با روتشتین ادامه داشت و این را در گزارشهای سفارت انگلیس که وقایع هفتهی پیش از اول اکتبر ۱۹۲۱ (هفتهی پیش از ۹ مهر ۱۳۰۰) را گزارش کرده میبینم که در آن آمده است: «مذاکرات بین حکومت مرکزی و میرزا کوچک خان به وساطت روتشتین ادامه دارد. جو حاکم بر جلساتِ مذاکره بهتر از هفتۀ پیش است تا جایی که بعضی از مقامات دولتی امیدوارند نتیجۀ گفتگوها ثمربخش باشد» (به نقل از غلامحسین میرزا صالح ۱۳۸۷: ۲۱۳). این گزارش سفارت انگلیس به دولت انگلیس میگوید که مذاکرات کوچک خان با دولت مرکزی به وساطت روتشتین بیش از پیش در جهت حل مسائل طرفین پیش میرود و حتا بعضی مقامات دولتی هم از نتیجهی گفتگوها امیدوارتر شدهاند. ولی درست همزمان با ارسال این گزارش است که واقعهی ملاسرا روی میدهد؛ واقعهای که در آن سرخوش شاعر رشتی و یکی از دوستان حیدر خان که عضو کمیتهی انقلاب جدید و جانشین احسانالله خان شده بود، کشته و حیدر خان نیز دستگیر میشود. چون بررسی این واقعه در اینجا به بحث ما ربط زیادی ندارد و همچنین ممکن است به اختصار موجب سوءتفاهم شود، خوانندگان فرهیخته و دقیق و نکتهسنج را به فصل نهم از صفحهی ۳۲۱ به بعدِ کتابِ «جنبشی که به انقلاب تبدیل شد» ارجاع میدهیم و تنها به این نکته اکتفا میکنیم که کوچک خان به گفتهی شرکتکنندگان در حمله به خانهی ملاسرا از جمله «میرزا احمد واقعی» (منشی حسن خان آلیانی که حیدر خان نیز به وسیلهی او دستگیر شد) در مصاحبه با شاهپور آلیانی، به عناوین مختلف از شرکت در این حمله سر باز زده بود (شاهپور آلیانی ۱۳۹۵: ۳۳۸ – ۳۴۱). این گفتهی سالها بعدِ میرزا احمد واقعی که کوچک خان از شرکت در حمله سر باز زده و خود را کنار کشیده بود، در حالی است که آنان برای توجیه اعمال خود، نیاز فراوان داشتند که کوچک خان را نیز موافق و حامی این حمله نشان دهند؛ کوچک خانی که دیگر وجود نداشت و میشد او را نیز در این حمله به آسانی سهیم و حمله را توجیه کرد! این واقعیت نیز بخش دیگری از کوچک خان تاریخی را به نمایش میگذارد.
نامه به قوامالسلطنه در ۱۲ مهر ۱۳۰۰
اسنادی که در سالهای اخیر یافت شده، دو نامهای است که کوچک خان پس از واقعهی ملاسرا به نخست وزیر قوامالسلطنه نوشته و خود پای آنها را امضا کرده است. این نامهها نیز از بخش دیگری از چهرهی کوچک خان تاریخی پردهبرداری میکند.
در تصویب این اسناد دستکم افرادی چون کوچک خان، میرزا محمد انشایی، سعدالله درویش و میرزا صالح مظفرزاده مشارکت داشتهاند که در نامه بهعنوان متولیان «جمعیت جنگل» نامیده شدهاند. مضمون این دو نامه این است که جمعیت جنگل حاضر است که با دولت مصالحه کند و افراد حامل نامه نیز اختیار تام دارند تا اگر بر سر پیشنهادهای طرح شده در این نامهها، مشکلی پیش بیاید، حل کنند. (برای اصل این اسناد و تفسیر و تحلیل آنها مراجعه شود به ناصر عظیمی ۱۳۹۹: صفحات ۳۶۸ به بعد). به اختصار بگوییم که این دو نامه که در ۱۲ مهر۱۳۰۰ خورشیدی یعنی پنج روز بعد از واقعهی ملاسرا نوشته شده، اسناد مهمی در شناخت کوچک خان واقعی در آخرین روزهای زندگی و فعالیت سیاسی اوست. کوچک خان سعی وافر دارد که با دولت به تفاهم برسد اما با واقعهی ملاسرا و شکاف عظیم بین متحدان و تضعیف شدید موضع کوچک خان و جنگلیان، دیگر وی اعتبار خود را در پایتخت نزد جناحهای مختلف مذاکرهکننده با او از دست میدهد. با بیاعتبار شدن جنگلیان، دولت و رضا خان سردار سپه راهی گیلان میشود.
نامهی کوچک خان به رضا خان سردار سپه
نامهای که کوچک خان به رضا خان مینویسد نیز بخش دیگری از چهره ی تاریخی کوچک خان را به نمایش میگذارد. رضاخان که موقعیت را بعد از واقعهی ملاسرا مناسب حمله به گیلان دیده بود، در ۱۷ مهر ۱۳۰۰ از تهران به طرف گیلان حرکت کرد. در این حرکت، روتشتین سفیر شوروی، اتاشهی نظامی خود «کلانتروف» را با او به گیلان فرستاد تا هواداران دولت شوروی در انقلاب جنگل را که اکنون در رشت جمع شده بودند، متقاعد کند مقاومتی در مقابل رضا خان انجام ندهند؛ یا تسلیم شوند یا اگر خواستند به شوروی بروند. او به همراهی «خاوین» کنسول دولت شوروی در رشت بهطور کامل موفق به این کار شدند.
کوچک خان نیز که مصالحه با دولت قوام را از دست داده بود، به هنگام حضور رضا خان در رشت، نامهای به او نوشت. محمدعلی گیلک دوست و همرزم کوچک خان که به همراه عبدالحسین شفایی نامهی کوچک خان را به رضاخان سردار سپه که در سفارت شوروی در پل عراقِ رشت مستقر شده بود، تحویل داده، از قول رضا خان میگوید که او از جنگلیها تمجید بسیار کرده که کارهای آنها تا کنون درست بوده ولی بعد از این لازم است که به کمک او بیایند تا ملوکالطوایفی را در ایران براندازند. او در جواب نامهی کوچک خان نامهای با همین مضمون به کوچک خان مینویسد و قرار ملاقاتی با کوچک خان در جمعهبازار فومنات میگذارد که میدانیم با توطئههایی برهم میخورد (گیلک: ۵۰۰ – ۵۰۱، همچنین عظیمی ۱۳۹۹: ۳۸۸ – ۳۹۰). رضا خان پس از این واقعه سخت خشمگین میشود و دستور حمله به فومنات و مقر کوچک خان میدهد.
کوچک خان و دستور عدم مقاومت
بخش دیگری از کوچک خان تاریخی و واقعی در تقابل بین کوچک خان و رضا خان به نمایش گذاشته میشود که تا کنون کمتر بدان پرداخته شده است. واقعیت آن است که بعد از توافقات بهعمل آمده بین نمایندهی کوچک و رضاخان سردار سپه در پل عراق و در سفارت شوروی در رشت و توطئهای که برای برهم زدن این توافق اتفاق افتاد (برای تفصیل بحث نگاه کنید به: عظیمی ۱۳۹۹)، رضا خان برآشفته شده و دستور حمله به فومنات را صادر میکند. کوچک خان قبل از این که به مخفیگاه در روستای میانرز آلیان برود، دستور داده بود که جنگلیانِ وفادار مانده به او دیگر مقاومتی انجام ندهند. صادق کوچکپور یکی از فرماندهان مجاهدین جنگل صحنهی این عقبنشینی و عدم مقاومت را به هنگام حملهی قوای سردار سپه به فومنات و جنگلیان تشریح کرده است: «من مرتباً با میرزا [کوچک خان] رابطه داشتم. قاصدهای من پیدرپی در حال رفت و آمد بودند. جریان را مرتباً گزارش میدادم. این دفعه [در اواخر مهر و اوایل آبان] قاصدهای من مراجعت نکردند. باعث اضطراب من شد. یکی از سردستهها را فرستادم، او هم پیدا نشد. بیشتر باعث خیال من شد. ناچار تصمیم گرفتم، خود به طرف [روستای] «زیده» [محل استقرار کوچک خان] حرکت کنم. قزاقها تمام راه را در دست داشتند… از [روستای] «سیاه پیران» [در شمال شرقی شهر فومن] به آلاله گوراب [در شمال غربی شهر فومن] آمدم. یکی از قاصدهای خود را دیدم. جریان را چنین تعریف کرد که [در روستای زیده مقر اصلی جنگلیان] وضع بههم خورده است. میرزا فرصت هیچ چیز را نداشت و خیلی آشفتهخاطر است. بیشتر افراد را مرخص کرده است و به همه توصیه میکند که مقاومت در برابر قوای دولتی نکنند و بروند تسلیم شوند. عدۀ زیادی رفتهاند تسلیم شدند. من از شنیدن این حرفها، مات و متحیر شدم و باورم نمیشد. به راه خود ادامه دادم. نزدیکیهای [روستای] «شیرتر» [غرب شهر فومن و به طرف آلیان و زیده] به سردستۀ خودم برخوردم. او خیلی مضطرب و پریشان بود. گفت قزاقها، زیده [در نزدیک کیش دره، مقر نهایی کوچک خان] را تصرف کردند. آخرین ملاقات من با میرزا [کوچک] این بود که به من گفت کار ما تمام است و فوری به صادق خان [کوچکپور، نویسنده] بگو تسلیم شود… [کوچک خان] تاکید میکرد که ابداً در مقابل قوای دولتی مقاومت نکنید و تسلیم شوید» (کوچکپور ۱۳۶۹: ۸۴ – ۸۵ تاکید از ماست). میدانیم که مدتی بعد از این مخفی شدن، کوچک خان، گائوک و میرزا نعمتالله داماد حسن خان آلیانی رهسپار خلخال شدند تا از معرکهی محاصره قوای دولت مرکزی و یاران محلی آنان فرار کنند اما هر سه نفر در راه کشته شدند.
روایت کوچک خان تبلیغی
تا اینجا ما بهطور گام به گام از چهرهی تاریخی کوچک رونمایی و پرده برداری کردیم و تلاش نمودیم کوچک خان را همانطور که بوده بهخوانندهی فرهیخته معرفی کنیم. تا چه اندازه موفق بودهایم، بیتردید به رای و نظر خواننده گرامی بستگی دارد. اما در مورد کوچک خان تبلیعی دیگر چیزی نمیگوییم. زیرا به باور ما همانطور که مولوی گفته: «پس به ضد نور دانستی تو نور- ضد ضد را مینماید در صدور»!
………………………………………………………………………………
- از دکتر مسعود جوزی که این مقاله را خواندند و نکاتی را تذکر دادند که به تدقیق نوشته کمک کرد، سپاسگزارم.
منابع:
۱. آدمیت، فریدون (۲۵۳۵)، فکر دموکراسی اجتماعی در نهضت مشروطیت ایران، انتشارات پیام
۲. ابراهیموف، ت. ا. «تقی شاهین» (۱۳۶۰)، پیدایش حزب کمونیست ایران، ترجمهی ر. رادنیا، نشر گونش
۳. احسانبخش، صادق (۱۳۶۸)، سخنرانیهای اجلاسیهی کنگرهی بزرگداشت روحانی مجاهد میرزا کوچک جنگلی، آذر ۱۳۶۸، انتشارات ادارهی کل فرهنگ و ارشاد استان گیلان
۴. اعظام قدسی، حسن (۱۳۴۲)، خاطرات من یا روشن شدن تاریخ صدساله، چاپخانهی حیدری
۵. افشار، ایرج (۱۳۵۹)، ارواق تازهیاب مشروطیت (۱۳۲۵ – ۱۳۳۰ قمری)، انتشارات جاویدان
۶. املشی، بهاءالدین (۱۳۵۲)، گوشههای از تاریخ گیلان، بینا
۷. اوسینکو، لئوآلکسویچ (۱۳۹۵)، یادداشتهای اوسینکو، ترجمهی افشین پرتو، نشر فرهنگ ایلیا
۸. بهنام، جمشید (۱۳۹۶)، اندیشمندان ایرانی در برلن (برلنیها)، نشر فرزان روز
۹. درویش، سعدالله (۱۳۸۹)، خاطرات سعدالله درویش (رئیس مجاهدین نظامی جمعیت جنگل)، به کوشش جهانگیر درویش، موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران
۱۰. رائین، اسماعیل (۱۳۷۱)، حیدر خان عمواوغلی، ج ۱، چاپ دوم، انتشارات موسسه تحقیق رائین
۱۱. رائین، اسماعیل (۱۳۵۷)، قیام جنگل، یادداشتهای میرزا اسماعیل خواهرزادهی میرزا کوچک (مقدمه)، انتشارات جاویدان
۱۲. رسولزاده، محمد امین (۱۳۲۸ ق)، تنقید فرقهی اعتدالیون ویا اجتماعیون – اعتدالیون، مطبعهی فاروس، تهران
۱۳. روشن، محمد (۱۳۶۸)، اخبار گیلان بر مبنای کتاب آبی، ضمیمهی کتاب مشروطهی گیلان، رابینو، رشت، طاعتی
۱۴. سلطانزاده، آوادیس (بی تا)، اسناد تاریخی جنبش کارگری و سوسیال دموکراسی و کمونیستی ایران، ج ۴، انتشارات مزدک، بیجا
۱۵. شاکری، خسرو (۱۳۸۲)، نقش ارامنه در سوسیال دموکراسی ایران (۱۹۰۵ – ۱۹۱۱)، ترجمهی جمیله خسروپناه، به کوشش محمدحسین خسروپناه، نشر شیرازه
۱۶. شوکت، حمید (۱۳۹۹)، سالهای گم شده (لنین و تجربهی انقلاب اکتبر)، انتشارات اختران
۱۷. شوکت، حمید (۱۳۹۵)، سرشت و سرنوشت بلشویسم در کتاب «مجموعه مقالات»، به کوشش امیر قربانی، نشر الکترونیک
۱۸. عظیمی، ناصر (۱۳۹۶)، تاریخ گیلان (از ورود شاه عباس اول به گیلان تا پایان انقلاب جنگل)، نشر فرهنگ ایلیا
۱۹. عظیمی، ناصر (۱۳۹۹)، جنبشی که به انقلاب تبدیل شد (از مبارزه علیه اشغالگران تا تاسیس جمهوری در گیلان)، انتشارات سپیدرود
۲۰. کسمایی، جهانگیر (۱۳۲۶)، شرح حال مرحوم میرزا حسین خان کسمایی، مجلهی یادگار، سال چهارم، شمارهی چهار، دی ماه ۱۳۲۶
۲۱. کسمایی، احمد (۱۳۸۳)، یادداشتهای احمد کسمایی از نهضت جنگل، به کوشش منوچهر هدایتی خوشکلام، انتشارات کتیبه گیل
۲۲. کوچکپور، صادق (۱۳۶۹)، نهضت جنگل و اوضاع فرهنگی- اجتماعی گیلان و قزوین (خاطرات افسر گارد جنگل)، نایب صادق خان کوچکپور، به کوشش محمد تقی میرابوالقاسمی، نشر گیلکان
۲۳. کولارژ، یان (۱۳۸۴)، بیگانهای در کنار کوچکخان، ترجمهی رضا میرچی، نشر فرزانروز
۲۴. گیلک، محمدعلی (۱۳۷۱)، انقلاب جنگل، نشر گیلکان
۲۵. میرزا صالح، غلامحسین (۱۳۶۹)، جنبش میرزا کوچک خان بنابر گزارشهای سفارت انگلیس در تهران، نشر تاریخ ایران
۲۶. فخرایی، ابراهیم (۱۳۵۷)، سردار جنگل، انتشارات جاویدان
۲۷. فخرایی، ابراهیم (۱۳۷۱)، گیلان در جنبش مشروطیت، انتشارات و آموزش انقلاب اسلامی
۲۸. کرمانی، ناظم الإسلام (۱۳۵۷)، تاریخ بیداری ایرانیان، به کوشش علیاکبر سعیدی سیرجانی، انتشارات بنیاد فرهنگ ایران با همکاری انتشارات آگاه و لوح، نسخهی الکترونیکی
[۱] . حسین خان کسمایی قبل از درآوردن لباس روحانیت، امام جماعت مسجد صالح آباد سبزه میدان رشت بود یعنی همان مسجدی که کوچک خان در مدرسه ی علمیه ی آن برای دوره ای طلبگی درس خوانده است. به نظر می رسد آشنایی کوچک خان با حسین خان کسمایی از همین جا آغاز شده است.
[۲] . یاران کوچک خان که بعدن در زمانه ای دیگر که خاطرات خود را می نوشتند ، به ویژه پس از دهه ی ۱۳۴۰ که تحصن مشروطه خواهان در سفارت انگلیس در تهران مورد پرسش و نقد فراوان قرار گرفته بود، تلاش می کردند که حضور کوچک خان در کنسولگری انگلیس در رشت را به گونه ای در سایه قرار دهند .به نظر می رسد به همین دلیل بود که اسماعیل جنگلی خواهر زاده کوچک خان ضمن این که می گوید کوچک خان از بست نشینی در کنسولگری رشت حمایت می کرده، تاکید دارد که او از «خارج »از کنسولگری این کار را انجام می داده است:« موقعی که جمعی از اهالی[رشت] با تحصن در قونسولخانۀ انگلیس(۱۳۲۴ قمری)از استبداد اظهار انزجار کرده و مطالبۀ مشروطیت می نمودند، مرحوم کوچک خان از خارج[ از کنسولگری] همه گونه موافقت با عقیدۀ آنها اظهار[می نمود]»( اسماعیل جنگلی به نقل از رائین ۱۳۵۷: ۵۵).
[۳] . از نکات گفتنی این که عنوان این نامه، خطاب به « قونسول دولت فخیمۀ انگلیس مقیم رشت» نوشته شده است. لازم است تاکید شود که در آغاز مشروطه، انگلیس در مبارزه با نفوذ پر قدرت روسیه ی تزاری در دولت قاجاریه، از جنبش مخالف حکوت قاجاریه یعنی جنبش مشروطه حمایت میکرد و مشروطهخواهان نیز از این تضاد به نفع جنبش بهره میگرفتند (نمونه: تحصن مردم تهران در سفارت انگلیس در تهران). اما یک سال بعد که جنبش تعمیق یافت، دولت انگلیس در مبارزه با همین جنبش، قرارداد تقسیم ایران (قرارداد ۱۹۰۷) را برای مقابله با آن با روسیه امضاء کرد و نیمهی شمالی کشور را بهعنوان قلمرو نفوذ روسیه به رسمیت شناخت.
[۴] . سال تولد او را سال ۱۲۹۸ هجری قمری (رائین ۱۳۵۷ به نقل از اسماعیل جنگلی: ۵۴ ) و سال ۱۸۸۰ میلادی برابر ۱۲۵۹ خورشیدی ذکر کردهاند (اوسینکو ۱۳۹۵: ۱۷۲ ).
[۵] . متاسفانه محمدعلی گیلک اطلاعات بیشتری از این انجمن به دست نداده و منابع دیگر نیز در این مورد اطلاعات بیشتری نداده اند. اسماعیل جنگلی خواهرزاده ی کوچک خان نیزاشاره ای به موضوع کرده که چیزی فراتر از گفته ی گیلک نیست( به نقل از رائین ۱۳۵۷ : ۵۵).
[۶]. سعدالله درویش بعدن در جنگ اول جهانی در برلن جزو کمیتهی ملیون برلن به رهبری تقیزاده درآمد و بعد از ماموریت از جانب کمیته ی ملیون برلن به ایران در جریان جنگ اول به جنگل رفت و در آن جا با تشکیلات نظامی جنگلیان همکاری کرد.
[۷]. سید عبدالرحیم خلخالی همان است که کوچک خان در نامه اش از تفلیس با خوشحالی خبر رسیدن سلامتیاش را به دوستانش در رشت میدهد و چنان که گفتیم، گویا با کوچک خان در رشت در یک مدرسه با هم درس طلبگی میخواندند.
[۸]. شیخ عبدالعلی لطفی (۱۲۵۹- ۱۳۳۵ خورشیدی)، زادهی آمل که ابتدا در لباس روحانیت بود، در سالهای بعد لباس روحانیت را بیرون آورد و درس حقوق خواند و در زمان ملی شدن نفت ایران، دکتر محمد مصدق او را به وزارت دادگستری دولت خود انتخاب کرد. او در زمان جنگ اول جهانی از افراد موثر کمیتهی دفاع ملی بر علیه روسیه و انگلیس محسوب میشد.
[۹] . با وجود اینکه میدانیم او این زمان در رشت حضور داشته، در مورد چگونگی حضور او در نشستی که قدسی از آن یاد میکند میتوان چون و چرا کرد. اما بهنظر میرسد که کوچک خان این زمان از رشت به تهران فراخوانده شده و در چارچوب برنامه های حزب دموکرات ایران که این زمان سخت هم در ایران و هم در خارج توسط کمیتهی ملیون برلن فعال بود، ماموریت او بهطور مشخص تعیین شده بود.
[۱۰] . از زمستان ۱۹۱۵ میلادی ( زمستان ۱۲۹۳ خورشیدی)، سیدحسن تقیزاده با کمک آلمان در برلن کمیتهی ملیون ایران را تشکیل داد و با جمعآوری اعضای حزب دموکراتی که در اروپا حضور داشتند، ماموریتهایی از بهار و تابستان ۱۹۱۵ برابر بهار و تابستان ۱۲۹۴ خورشیدی برای مقابله با دو دولت روسیه و انگلیس به بغداد، کرمانشاه، شیراز و دیگر شهرهای ایران جهت اعضای خود تعیین کرده و آنان را موظف به این ماموریت نموده بود (جمشید بهنام ۱۳۹۶: ۱۳ – ۳۰).
[۱۱] . برای آگاهی از اندیشه و عملکرد بلشویکها در سالهای پیش از مرگ لنین و هنگام آمدن بلشویک ها به گیلان، نگاه کنید به: حمید شوکت: سالهای گمشده ۱۳۹۹، و حمید شوکت: سرشت و سرنوشت بلشویسم ۱۳۹۵).