انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

کودکی سوخته ـ اعتماد رنگ باخته

آزار جنسی رفتاری است همراه با اشارات جنسی که موجب تحقیر، توهین، و دست اندازی به حرمت انسانی شده و به ایجاد محیطی خصمانه می انجامد. اشارات، لمس و تماس ها، درخواست و تقاضاهای جنسی ناخواسته،‌ هرزه نگاری و به نمایش گذاردن آن است . خوارسازی چنین رفتاری، به طور کلی و بخصوص در محیط های کاری، در القای اهمیت و برتری ویژگی های جسمی بر توانایی ها و استعداد های کاری است.

آمار های مختلف حاکی از آن است که بین ۵۰ تا ۶۰ درصد زنان در محیط کار مورد آزاد جنسی قرار می گیرند و تقریبا به نیمی از این زنان در باره آزاردهنده جنسی هشدارداده شده بود، اما چنین رفتار هایی معمولا غافلگیر کننده و همواره از طرف مخاطب آن، ناخواسته اند.

با در نظر گرفتن چنین عام بودن این رفتار، پرسش آن است که چرا فقط یک پنجم ( ٪۲۰) زنان آن را گزارش می دهند؟ البته این درصد بستگی به فرهنگ و حقوق زنان، آسانی و یا دشواری روند گزارش و بررسی به این نوع جرم،‌ در جوامع مختلف دارد. متآسفانه ازموارد گزارش شده، ٪۸۰ آن ها راه به جایی نمی برد. این آمار مربوط به کشورهای پیشرفته صنعتی غربی است یعنی در جوامعی که حقوق مدنی زنان جامعه گسترده تر است وبدین نحو، تصور تجربیات زنان در سایر جوامع چندان دشوار نیست.
سکوت برخی زنان پس از چنین تجربیات عمدتا حاکی از ترس وشرم است. سیاست تحقیر که قربانی را محکوم می کند، و پیامد های ترس و شرم، به مراتب شدید تر و دشوار تر از زندگی با احساس دردناک و عمیق ضعف و ناتوانی در مقابله با آزار دهنده است. آزاد دهنده ای که با این عمل از آستانه رفتار انسانی و متمدنانه گذشته وتبدیل به متجاوز شده است. آزار دهنده را باید چنان که استحقاق آن را دارد خواند: متجاوز.

در محیط کار، قربانی معمولا جوان، و تازه استخدام با قراردادی موقتی است. قربانیان معمولا زنانی با شخصیت ضعیف توصیف می شوند، حال آن که هیچ زن جوانی که ترس از دست دادن کار و درآمد، وی را ساکت کرده است، ذاتا ضعیف نیست. این فرهنگ پدر/ مردسالار است که شرایط آسیب پذیری زنان را مهیا ساخته، زنان را در دسترس متجاوزان قرار داده،‌ و قربانی ساختن زنان را هنجار می کند. در چنین شرایطی، زنانِ ناتوان شده، چنین باقی می مانند. سرچشمه این ناتوانی تنها تبعیض جنسیت نیست: نژاد را نیز باید به آن اضافه کرد و به همراه آن هر ویژگی اقلیت ساز را. اکثر قریب به اتفاق آزاد دهندگان جنسی، مرد ونسبت به قربانی خود، در موضع قدرت قرار دارند، اما منظور آن نیست که در نظام مردسالاری همه مردان همیشه در موضع قدرت و زنان همواره در موضع ضعف قرار دارند.

مردسالاری با استبداد، اگر چه بی ارتباط نیست، اما یکسان هم نیست. بسیاری از زنان از برخی مردان با قدرت تر اند. در واقع عدم تساویِ ساختاری به چنین برخورد هایی فرصت می دهد. از آن جا که اکثریت قریب به اتفاق فرهنگ ها، زنان را بر اساس ظاهرشان مورد ارزیابی قرار می دهد ، گوش ها بر صدای قربانیان آزار های جنسی بسته و وضعیت و احساساتشان اغلب درک نمی شود و چنانچه اینان در صدد برخورد با متجاوز برآیند، به فمینیست معروف می شوند. گویی لعنتی بد ار از فمینیست بودن نیست! تنفر بیش از ٪۹۹ درصد مردان از فمینیست ها بر همه روشن نیست و من خود، این امر را در باره بسیاری از دوستان مذکر و «پیشرو» ام پس از ۲۰، ۳۰ و حتی بیش از ۴۰ سال دریافتم!

آزار جنسی تقریبا همیشه بدون شاهد رخ می دهد و داوری نهایتا بر اساس روایت قربانی در مقابل روایت ( و اغلب نافی)‌ متجاوز است. در فرهنگ شرم، شواهد دیگری غیر از این دو روایات وجود ندارد و غالبا تجربه مورد تجاوز قرار گرفتن بر اسرار دیگر انباشته می شود تا آبرو نجات یابد. چنان که احتمال به دادگاه رسیدن پرونده های آزار جنسی برود، سعی در خاتمه روند با پرداخت مبلغی به قربانی می شود و چنین است که بازتابی در جامعه نمی یابد. این سکوت، نه تنها فرهنگ شرم را تحکیم می بخشد، بلکه ویژگی آموزشی اینمواردبرای زنان دیگر ( و به طور قطع قربانیان دیگر) نیز از دست می رود و احتمال به میدان آمدن سایر قربانیانکاهش می یابد.در کارگاه و بنگاه های کوچک که از اداره کارگزینی خبری نیست، تنها مرجعِ، اغلب مدیر بنگاه یعنیبه احتمال قوی اغلب شخص آزاد دهنده است. در نهاد های بزرگتر،‌ معمولا محدودیت زمانی سه ماهه برای ارئه شکایت وجود دارد.

اگر چه حکومت ها می توانند عدم کارآیی ادارات کارگزینی را در حل این مشکل جبران کنند، معمولا نهاد هایی مانند اتحادیه ها را، که بر پایه همبستگی کارمندان/کارگران بنا شده اند، برای بررسی به چنین پرونده هایی مناسب تر می سازد.ارایه دوره های آموزشی برای درک، برخورد و گزارش آزار های جنسی باید از الزامات هر محیط کاری شود.

این آموزش باید کل جامعه را شامل شود. بسیاری مواردی از جمله مردانه بودن عرصه سیاست، زبان و ادبیات مردانه،‌ لطیفه های جنسی، مجاز دانستن قتل های ناموسی، هنجاری شدن عروس ـ کودکان، توجیه فرهنگی،‌ناقص سازی جنسی/جنسیتی زنان،‌ تاریخ مبارزات زنان، توانمندسازی زنان، خصوصیات پدر/مردسالاری،‌ آموزش دختران و پسران به محترم شمردن بدن خود و دیگر کودکان و چیستی آزار جنسی،‌ نحوه دفاع از خود و دیگری در موارد آزار جنسی، و بالاخره یادآوری این حقیقت تلخ که اغلب قریب به اتفاق آزار دهندگان و متجاوزین جنسی از آشنایان و از افراد خانواده قربانیان اند، از اهمیت و لزوم آموزشی خاص برخوردازند.

موارد فوق از دهه ها پیش در نهاد های آموزشی ایالات متحده مورد توجه بوده اند. نتیجه آن که بالاخره موضوع آزار جنسی زنان مسآله ای سیاسی شده است. از اواسط ماه جاری ( نوامبر) شکایات بی شماری ابتدا علیه نامزد سنا از آلاباما ( روی مورـ جمهوری خواه) به علت آزار جنسینابالغین/نوجوانان ( ۱۴ تا ۱۷ ساله- و ۲۰ سال جوان تر از خود)‌ خبر داغ رسانه ها شد، اما این امر نه تنها به وی ختم نشد، بلکه به دیگر عرصه ها نیز سرایت کرد. روزی نیست که یکی از سسیاستمداران ( از هر دو حزب) ، سرشناسان هالیوود و رسانه ها به عنوان متجاوز جنسی خبر ساز نباشد. زنان با جسارتی بی سابقه جلوی دوربین خبرنگاران به روایت جزئیات آزار های جنسی که متحمل شده اند، می پردازند.(۱) آگاهی از حقوق فردی، موضوع آبروی خانوادگی/ایلی ـقبیله ای را بی ربط ساخته و آن را باز معنا می کند. آبرو آن است که حافظ وقار فردباشد. آزار جنسیِ محبوس در روح،‌ رنجی که گوشه های ذهن قربانی را می جود،‌ جایی برای رفعت انسانی نمی گذارد. نه سکوت، بلکه سخن گفتن از آن است که اولین قدم در آزادی روح و ذهن قربانی است.
ایالات متحده، درست زمانی که تحت سلطه راست گراترین حکوکت های تاریخ صد ساله اخیر خود شده است، شاهد جامع ترین مبارزات سیاسی تاریخ خود نیر هست زیرا کهاکنونروایات و صدای غیر سیاسی ترین زنان تبدیل به حربه سیاسی و بسیار کارآ، در میدان سیاسی شده است.

و برای زنان دنیا، اگر چه… این هنوز از نتایج سحر…. اما… ابتدای راه است!

ـــــــــــــــــ
پانوشت ها :
(۱) ـ مترجم: دراین میان، در حالی رئیس اکثریت مجلس و بسیاری از جمهوری خواهان کناره گیری مور هستند، دلقک های حزب
جمهوری خواه از جمله فرماندار آلاباما،‌ خانم آیوی، با وقاحت کامل ایرتز می کند که علیرغم باور داشتن به نوج.انان مودر آزار مور، معتقد است وی باید به سنا راه یابد زیرا جمهوری خواهان نباید اکثریت در سنا را از دست داد. به زبان دیکر خانم فرماندار علنا اعلام می کند که کودک آزاران بر دمکرات ها ارجحیت دارند. و کلی ان کان وی که لزوم حضور مور را در سنا برای گذراندن قانون مالیات ضروری می داند و با اشاره به آزار جنسی نوجوانان توسط مور ایراز کرد:« هیچ کودکی به اندازه ی قانون جدید مالیات ارزش ندارد».
جالب آن که اعضای حزب جمهوری خواه به پایبندی به مذهب معروفند.

***************************************
انتشار هر بخشی از این نوشته بدون تماس با مترجم ممنوع و موجب پیگرد قانونی است. بخش هایی از متن بدون خدشه به محتوی آن حذف شده اند. متن کامل به صورت کتاب منتشر خواهد شد.