سیّدفرید قاسمی
۲۰۰ سال خورشیدی از چاپ نخستین کتاب فارسی در ایران گذشت. در ۹۰ سال اوّل نشر کتاب در بخشها و فصلهایی از یک کتاب و یا ضمیمههایی جزوهگونه به روزنامهنگاری پرداختهاند. اگر قانون مطبوعات سال ۱۳۲۶ق/ ۱۲۸۶ش را که به خط عمادالکتاب در مطبعه میرزا علیاصغر در تهران چاپ سنگی شد، کتاب به حساب آوریم، تا سال ۱۳۹۵در مجموع ۱۱۰سال از انتشار نخستین کتاب در عرصه روزنامهنگاری میگذرد.
نوشتههای مرتبط
اوّلین کتاب پژوهشی درباره روزنامهنگاری ایران سال ۱۳۲۹ق به همّت رابینو، کنسول وقت انگلیس، با یک یادداشت به قلم محمّدرضا پوراسماعیل رشتی در مطبعه عروه الوثقی (رشت) منتشر شد. پس از کتاب رابینو، بدون احتساب کتابچههای قوانین، آییننامهها و مصوبههایی که برای روزنامهنگاران و جامعه مطبوعات ایران تصویب کردهاند و کتابکهای جزوهگونه و موسمی، ما با یک گسست تاریخی در عرضه کتابهای حوزه روزنامهنگاری مواجهیم. حتی زمانی که اوّلین مرکز آموزش روزنامهنگاری با عنوان «بنگاه روزنامهنگاری» به وجود آمد در سال تحصیلی ۱۳۱۸و ۱۳۱۹ جزوهگویی و جزوهنویسی حاکم شد. نسل اوّل مدرسان روزنامهنگاری بیش از آنکه روزنامهنگار باشند ادیبانی جزوهگو بودند تا کتابنویس.
سالهای پُرتبوتاب دهه۱۳۲۰ روزنامهنگاری حرفهای زیر سایه انواع دیگر روزنامهنگاری کمرنگ شد. اما با وجود این، جزوهها و کتابکهای فراوانی در این دهه درباره روزنامهنگاری به چاپ رسید. همچنین مجلّد نخست تاریخ جراید و مجلات ایران اثر ارزنده محمّد صدر هاشمی در این دهه منتشر شد. تناوبِ تا پایان دهه ۱۳۲۰در دهه ۱۳۳۰ به توالی رسید. در حقیقت تاریخ پیوسته کتابهای روزنامهنگاری از دهه ۱۳۳۰آغاز شد و پایان دهه ۱۳۶۰دوره اوّل پیشینه پیوسته خاتمه یافت. سال ۱۳۷۰نقطه شروع دوره دوم محسوب میشود که تا اکنون یعنی سال ۱۳۹۵ ادامه دارد. البته دوره دوم را میتوان تقسیمبندی تاریخی کرد. چون سیر نگارش و نشر در ۲۵ سال اخیر (۱۳۷۰ تا ۱۳۹۵) تفاوتهایی با دورههای پیشین دارد. حتی ممکن است دگرگونی ابزارهای انتشار، ما را به بازتعریف دورهها برساند و منطقیتر باشد که از آغاز سال ۱۳۳۰ تا پایان سال ۱۳۷۹ (گستره ۵۰ساله) را یک دوره به حساب آوریم و پانزده سال منتهی به سال ۱۳۹۵ (۱۳۸۰ تا ۱۳۹۵) را به سبب ناهمگونی با سالهای پیشین، دوره دیگری محسوب کنیم. این تفکیک منطقیتر به نظر میرسد، چرا که دو حال و هوای متفاوت دارند.
از حیث کمّی، عدد کتابهای مستقل روزنامهنگاری ـ نه بخشی از یک کتاب ـ تا پایان دهه ۱۳۶۰ به یکصد عنوان میرسد و از سال ۱۳۷۰ سیر صعودی آغاز میشود. به طوری که ما فقط در سه سال آغازین دهه ۱۳۷۰ (۱۳۷۰ تا ۱۳۷۲) به یکباره نشر ۵۰ عنوان کتاب را در این حوزه به نظاره نشستهایم. هنوز دهه ۱۳۷۰ به پایان نرسیده بود که آمار کتابهای روزنامهنگاری از همه تاریخ بیشتر شد. دهه ۱۳۸۰ هم همین اتفاق افتاد و باز کتابهای گوناگونی در حوزه علوم ارتباطات و در عرصه رسانهنگاری منتشر شد. اگر چه سهم روزنامهنگاری از کتابهای حوزه ارتباطات حدود ۲۵درصد بود اما این ۲۵ درصد نیز به حدود یکصد عنوان میرسید.
درباره سالهای ۱۳۸۰ تا ۱۳۹۵ به دلیل ظهور پنج نوع کتاب بیم دارم عدد و رقم دقیق بگویم:
۱. در پانزده سال منتهی به سال ۱۳۹۵، ادارهها، نهادها و انجمنهای فرهنگی و مطبوعاتی در شهرهای کشور دهها کتاب و کتابک انتشار دادهاند که ما به طور اتفاقی و تصادفی نسخههایی از این گونه آثار را دیدهایم. کتابهای یاد شده چون بدون شابک و فیپا منتشر میشوند، در هیچ یک از بانکهای کتاب به ثبت نمیرسند.
۲. در این سالها، ما با پدیدهای به نام کتاب تک نسخهای مواجهیم. کتابهایی که در شمارگان یک نسخه برای تزئین دکورهای خانگی و دلخوشی خانواده جلد شدهاند.
۳. کتابهایی که با شمارگان پنج نسخه برای ارتقای اداری و دانشگاهی آمادهسازی کردهاند.
۴. کتابهایی که با شمارگان ۲۰نسخه برای هدیه به دوستان و آشنایان جلد میشوند.
۵. کتابهایی که با شمارگان ۵۰ تا ۱۰۰نسخه برای کلاسهای آموزشی خاص تدارک دیدهاند.
این پدیدههای پانزده سال اخیر همه آمارها و کتابشناسیهای این حوزه و بسیاری از زمینههای موضوعی دیگر را مخدوش کرده است. به سخن دیگر در دو دهه اخیر ما با دو نوع کتاب روبهرو هستیم: کتاب رسمی و کتاب غیررسمی؛ شاید درستتر باشد بگویم کتابهای تولید انبوه و کتابهای تکثیر محدود. البته از یاد نباید بُرد که «انبوه» و «محدود» هم باید بازتعریف شود. چون انبوه تا آغاز سال ۱۳۹۰ کمابیش حدود یک هزار تا سه هزار نسخه بود و در پنج سال اخیر تعریف انبوه به حدود ۵۰۰ تا ۷۰۰ نسخه تقلیل پیدا کرده است. تولید انبوه به سبب آن که در سیستم رسمی نشر با شناسنامه مرسوم منتشر میشود، شابک (شماره استاندارد بینالمللی کتاب) و فیپا (فهرستنویسی پیش از انتشار) دارد و دستکم در دو بانک اطلاعات به ثبت میرسد، اطلاعات کتاب شناختیاش به آسانی استخراج میشود. امّا بیشتر کتابهای با شمارگان محدود چون ثبت نمیشوند قابل بازیابی نیستند. ممکن است با پیگیریها و آگاهیهای شخصی و جستوجو و اطلاع فردی اندکی از اینگونه کتابها را بیابیم که در مقابل عنوانهای بسیار، رقم قابل توجهی نخواهد بود. بنابراین، هر نوع کتابشناسی درباره کلّ کتابهای روزنامهنگاری و بسیاری از حوزههای دیگر را در ۱۵سال اخیر باید «کتابشناسی گزیده» نامگذاری کنیم. زیرا به یقین بسیاری از کتابها با کارکرد خانگی، کلاس آموزشی، فامیلی و اداری به عرصه عمومی نمیآیند و در هیچ جا به ثبت نمیرسند. چون سازندگان اینگونه کتابها میدانند نشر آثارشان در عرصه عمومی تبعاتی را برایشان به دنبال دارد. فاجعهبار اما آنجاست که بعضی از این عرضهکنندگان درونخانوادگی و کلاسی بیآنکه دغدغه فزونی اشتباه و تکثیر غلط را داشته باشند، چون میل دارند مورد رجوع قرار گیرند، نسخههایی را به مخزن کتابخانههای تخصصی میدهند تا منبع پسینیان شوند. بعضی نیز پا را فراتر مینهند، برای کتاب خود شابک و فیپا و مجوز میگیرند تا در بانکهای اطلاعاتی ثبت شوند، اما جرئت انتشار عمومی ندارند. گاهی هم جسارت به خرج میدهند و به چاپ میرسانند. چون دریافتهاند از یک طرف جریان نقد در این عرصه وجود ندارد و مرجعی نیست که کتاب اصیل را از کتاب تقلّبی تمیز دهد و بازشناساند و از سوی دیگر به سبب آن که عدد کتابهای تقلّبی بر کتابهای اصیل غلبه دارد، آثار اساسیِ اندک در میان کارهای بیشمار تقلّبی گم میشوند. این تعدد بیمبنا در عرصه کتابهای روزنامهنگاری سالهاست که به جریان پژوهش و آموزش واقعی آسیب میرساند و بهمرور دارد مسیر را به بیراهه میکشاند. شوربختانه بعضی از ادارهها و دانشگاهها هم برای مقاصد پیدا و پنهان اصرار به تداوم این شیوهها دارند که البته جفای به علم و اطلاعرسانی درست است. ما امروز در حیطه کتابهای روزنامهنگاری نیازمند کتابسنجی و علمسنجی هستیم تا با استنادهای جهتدار کتابها و نشریههای هسته در استتار نمانند. باید دانست که ما اکنون با چهار نوع تولید کتاب در زمینه روزنامهنگاری مواجهیم که میتوان چهار نام برایشان انتخاب کرد: ۱. کتابآفرینی؛ ۲. کتابسازی؛ ۳. کتاببافی؛ ۴. کتابربایی.
کتابآفرینی همان جریان پُرمرارت است که با عرقریزان روح و جسم توأمان پدید میآید و اکنون روزبهروز رو به سوی مهجوری دارد. چون از هر حیث پُرهزینه به سرانجام میرسد. کتابسازی و کتاببافی و کتابربایی در حقیقت از یک قماشند اما با شیوههای گوناگون. تشخیص کتابسازی با یک نگاه میسر میشود اما برای شناخت کتاببافی باید زمان بیشتری صرف کرد. ظاهر درست و باطن نادرست از ویژگیهای کتاببافی است. گیومه را صفحه ۳۰ باز میکند و صفحه ۱۵۰ میبندد و به مأخذی که استفاده کرده ارجاع نمیدهد، بلکه به تمام منابع آن مأخذی که رونویسی کرده ارجاع میدهد تا غوره نشده مویز شود. گفت: «غوره نشده مویز گشتی احسنت»! در بعضی کتاببافیها، دستکاری واژگان دیده میشود. گوناگون را به «مختلف» و است را به «میباشد» تغییر میدهد و دو یا بیشتر واژههای درست را در یک جمله غلط میکند تا بگوید این اثر دیگری است!
نوع دیگر کتاببافی، تألیفهایی است که بوی ترجمه میدهند. سادههای انیرانیها را پیچیده میکنند. به شکلی که نه خودشان بفهمند و نه دیگران. در حالی که هنر در سادهگویی و سادهنویسی است تا همهفهم شود. دشوارنویسی برآیند کمسوادی است. باید بدانیم که جریان ایدهربایی به کتابربایی رسیده. یک زمانی طرحهای پژوهشی نوشته میشد اما با طراح برای اجرا موافقت نمیکردند و پس از چندی کاریکاتور همان طرح را به طور ناقص به اجرا در میآوردند. امروز گاهی به صورت تام و تمام کتابربایی به شکلهای گوناگون صورت میگیرد. این در حالی است که مسائل حوزه روزنامهنگاری محدود نیست. در این حیطه صدها موضوع بر زمین مانده وجود دارد. تجارب گرانقدری از روزنامهنگاری ایرانی داریم که چراغ راهاند و هنوز نه جزوه شدهاند و نه کتاب. بارها گفته شده که نظریه از دل تجربه زاده میشود و ما تا تجربهها را مکتوب نکنیم به تئوریپردازی ایرانی نخواهیم رسید. روزنامهنگاری محلی در ایران، جهان متفاوتی با روزنامهنگاری در تهران دارد. ما به کتابهایی در باب محلینویسی رسانهای در ایران نیازمندیم. ادبیات گوناگون روزنامهنگاری کتاب نشده و تمایزها را در این زمینه بومی تبیین نکردهاند. ورزشینویسی و حادثهنویسی با هم متفاوتاند. سیاسینویسی دنیای دیگری دارد. آداب سینمانویسی متمایز از کتابگزاری است و نقدنویسیِ روزنامهنگارانه این دو گونه، با هم فرق دارد. در این موضوعها و بسیاری از پهنهها و گسترهها نیازمند تولید هستیم.
اگر بخواهم جمعبندی داشته باشم باید بگویم سیر تحول در دهههای اخیر و این نقطهای که در آن قرار داریم به ضرر جریان حرفهای تألیف و ترجمه تمام شده، حقوق پدیدآورندگان حرفهای کتابهای روزنامهنگاری آسیب دیده، اهل تفنن و مدرک، مسافر این حوزه بودهاند و مقیمان این حیطه به فراموشی سپرده شدهاند. هزینههای کمرشکن و…، انتشار آثار نو، بهخصوص کتابهای مرجع را که اغلب پُربرگ هستند با مشکل اساسی مواجه کردهاند. از طرف دیگر امید مؤلف و مترجم برای پدیدآوری آثار نو به چاپهای بعدی پس از چاپ اوّل اثر است. بسیاری از ناشران بهخصوص دولتی، عمومی و دانشگاهی سالها پیش برای نشر یک کتاب کاغذی با پدیدآورنده قرار داد نوشتهاند اما اکنون سالهاست بدون رضایت صاحبان اصلی آثار، به صورت الکترونیک کتابهایشان را انتشار میدهند. نسخه پی. دی. اف و کپی کتاب را میفروشند. پدیدآورنده نه تنها بهرهیابی مالی ندارد بلکه بر اثر این ربایش خسارتهای معنوی میبیند و دستش هم به جایی نمیرسد. اگر روزنه امید برای کتابآفرینان بهخصوص مؤلفان آثار مرجع برای انتشار کتابهای جدیدشان به وجود نیاید، اندک تلاشگران این عرصه بهزودی از بین خواهند رفت.