کار در کارگاه قالیبافی؛ مطالعه موردی مردمنگارانهی کارگاه نفیس شهرستان نوشهر
عکس: ایسنا
نوشتههای مرتبط
اشاره
انسان، کار را پیش می برد و کار نیز پیش برندهی انسان است. کار، کنش انسانی برای اثرگذاری بر محیط پیرامون است. با این حال، محیط نیز بر انسان اثر دارد. جملهی متداول در میان انسانشناسها چنین است: انسان گیاهان و حیوانات را اهلی کرد و آنها انسان را! کار و پیشرفتهای منتج از کار، در چرخهای بازخوردی بر سرنوشت انسان موثر واقع میشوند. کار به این معنا، پیشران تاریخ بشر بوده است. کار به لحاظ فرهنگی و روانشناختی از روابط طبقاتی شکل میگیرد و هویت اجتماعی و دریافت معنا از هستی را شکل میدهد.
اما آیا کار برای همهی کسانی که کار میکنند معنای یکسانی دارد؟ یا دستکم برای همه کسانی که در یک کار یا در یک کارگاه فعالیت میکنند حاوی مفهومی یکتا است؟ انگیزهی کار چهطور؟ آیا تأثیر کار بر افراد و تأثر کار از افراد، یکسان است؟ اگر متفاوت است، چه فرآیندی در شکلگیری این تفاوتها دخالت دارد؟ بهطور موردی در یک کارگاه کوچک قالیبافی به دنبال مطالعه و پیدا کردن پاسخهای اولیه برای چنین پرسشهایی هستیم. همچنین، هدف این است که ببینیم بررسی مردمنگارانه چگونه پدیدههای اجتماعی جایگرفته در ژرفای روابط کار را آشکار میسازد.
متن حاضر بر اساس پژوهشی مردمنگارانه با روش مشاهده به شکل آمیخته (گاهی مستقیم و گاهی پنهان) شکل گرفته است. کارگاه قالیبافی نفیس، کارگاهی کوچک و نیمهخودکار در شهرستان نوشهر از استان مازندران است که در مدت دو ماه، روابط کار در آن با سرکشی پراکندهی نگارنده و مصاحبههایی با کارکنان کارگاه و سرانجام، تحلیل مقایسهای یادداشتها و مصاحبهها، مطالعه و تحلیل شده است.
محدودیت زمانی و نبود فرصت کافی برای بررسی کار در فصول مختلف، حوادث پیشبینینشده مانند اتمام نخ و تعطیل شدن روند کار در برخی مواقع، کمبود امکانات پژوهشی مانند اختصاص نیافتن کل زمان پژوهشگر به مشاهده به دلیل تعلقنگرفتن بودجهی پژوهشی به این کار و در نتیجه نبود امکان انسجام، تمرکز و مشاهدهی مداوم، اختلالهایی در تعمیق مطالعه ایجاد نمود. با این حال، جنبه های گوناگونی از روابط کار در این کارگاه مورد مشاهده و تحلیل قرار گرفته اند. مصاحبههای اکتشافی و باز یا ساختارنیافته با هر سه ردهی سازمانی یعنی مالک کارگاه که در اینجا مدیریت کارگاه را نیز به عهده دارد، سرپرست که طراح نیز است و بافنده یا کارگر به تعمیق مطالعه کمک کردهاند.
محیط کارگاه
کارگاه قالیبافی در طبقهی سوم یک مجتمع تجاری قرار گرفته است. اکثر واحدهای این مجتمع، خالی و بدون استفاده هستند. محیط کارگاه به لحاظ ابعاد، کوچک است و مساحت تقریبی آن ۳۶ متر برآورد میشود. تعداد بافندهها ۶ نفر شامل ۴ زن و ۲ مرد است. یک نفر سرپرست کارگاه نیز هست که کارهای مختلفی از جمله طراحی و روابط عمومی را هم انجام می دهد.
دیوارهای کارگاه گچکاری شده و سفید، بدون تابلو یا نمای خاصی هستند. سقف از پنلهای گچی پیشآماده است که خوب کار نشدن آنها حس تکمیلنشده بودن ساختمان را منتقل میکند. نور کارگاه سفید است و تجمیع رنگ سفید در محیط، افزون بر بیروح بودن، نوعی ناآرامی را نیز در فضا پدید میآورد. در یک طرف، میز بسیار بزرگی قرار گرفته است که انواع نخ با رنگهای مختلف، پارچه و ابزارهای لازم در آنجا قرار دارند. وجود نخهای رنگی در نگاه اول، چشمنواز است. سیستم تهویه، گرماینده و سرمایندهی مناسب در ساختمان پیشبینی و ایجاد نشده است و از بخاری و بهتازگی از کولر گازی استفاده میشود. در خرداد و تیرماه ۱۳۹۸ که مشاهدات صورت گرفت، فضای کارگاه به شکل طاقتفرسایی گرم بود و ۷ نفر در فضای تنگ و عرقریزان مشغول کار بودند.
روش و ابزار کار
کار، جواز و پروانهی کار به لحاظ دستهبندی اصناف در ایران و در نوشهر، جزو صنایع دستی طبقهبندی شده است. با این حال، بافندگی به شکل سنتی و دستی نیست بلکه با ماشینهای نیمهخودکار انجام میشود. بطور جزییتر، چهارچوبی وجود دارد که بر روی آن یک پارچه هماندازهاش نصب میکنند که ۱ در ۱.۵ است. طراح فرش، طرح را بروی پارچه میکشد و بافنده با دستگاهی که شبیه به دریل است و به آن تفنگ میگویند، شروع به کار میکند. دستگاه دوخت بهوسیلهی یک دوک بزرگ که در کنارش قرار دارد، تامین نخ میشود. سیستم تغذیهی انرژی دستگاه، برق است.
در مجموع، عوامل تنش جسمی و روانی در کارگاه تا حدی وجود دارد. علاوه به ضعف سیستم سرمایشی در فصل گرم که به آن اشاره شد، پراکنده شدن الیاف نخ در فضای کارگاه باعث مشکلات تنفسی شده است. همچنین در مصاحبه با بافندگان مشخص شده است یکی از چیزهایی که موجب کلافگی آنها میشود این است که دوکهای قرار گرفته در کنار هر فرد، بهخوبی کار انتقال نخ را انجام نمیدهند. نخ گیر میکند و گاهی پاره میگردد و باعث فشار کار بیشتر و تکرار امور و عصبیشدن بافنده میشود. اگر به این موارد، بازتاب رنگ یکسر سفید و مشکلات سقف و دیوار را نیز بیفزاییم، افزایش این حالت عصبی، ناگزیر خواهد بود.
به لحاظ تقسیم کار، روند کار تجزیه شده و شامل قسمت مالی و فروش است که بهطور کامل در اختیار مدیریت و مالک کارگاه قرار دارد. با این حال، مالک از نظر کار جسمی، ارتباطی با فرآیند کار از مواد اولیه تا محصول ندارد. سرپرستی کارگاه و نیز طراحی قالی توسط یک نفر انجام می شود. او نیز مسؤولیت و اختیاری در زمینههای مالی ندارد اما کار خلاقانه و کنترل ارتباطات انسانی را به عهده دارد. مالک و سرپرست مرد هستند اما در بخش بافندگی، هم مرد و هم زن هستند. گروه بافندگان اما هیچ گونه دخالتی در بخش مالی و نیز طراحی فرش و سایر جنبههای کار ندارند و صرفا تفنگ بهدست ایستادهاند و بافتن را انجام میدهند. میزان دخالت و خلاقیت بهکار گرفته شده در کار آنها در سطح بسیار پایینی است.
نوع کار و تحلیل بیگانگی
یکم به این دلیل که هر تابلو را یک نفر میبافد، حس سودمندی و تولید کردن محصولی عینی و ملموس برای بافندگان وجود دارد، چون کالایی که تولید میکنند را از ابتدا به انتها میرسانند و محصول را میبینند. دوم به این دلیل که بافندگان در نقش خود از کل روند تولید درک مناسبی دارند، حس آشنایی با کار دارند و نه بیگانگی. مورد دوم از مورد نخست ناشی میشود چرا که محیط کار کوچک و نیمهخودکار است یعنی چنان ماشینی و مشتمل بر کارهای خُرد و جزیرهای نشده است که افراد با فرآیند کار و نقش خود در تولید محصول، بیگانه شوند. اما نکتهی سومی هم هست: کار طراحی و همچنین کار خرید مواد اولیه و فروختن محصولات از بافتن جدا است و همین است که یگانگی و آشنایی کارگران با کار و کارخانه را کاهش می دهد. آنها از این نگاه، فقط متصدی ماشینهای بافنده هستند و همین موضوع ما را به نکتهی چهارم میرساند. بافندگان گرچه محصول نهایی کار خود را دوست دارند، اما از آن جدا شدهاند و در تعیین سرنوشت محصول دخالتی ندراند. در واقع، کار جسمی آنان خریداری شده است و خریدار یا مالک، نتیجهی کار را به دلخواه خود میفروشد و بنا به همین چرخه، به طراح بازخورد میدهد. پس هم این که چه طرحی باید تولید شود و هم این که محصول تولید چه شود، در اختیار کارگران نیست و آنان با ابتدا و انتهای کار خود بیگانه هستند.
کار در مواجهه با بدن
از آن رو که بافندگان دخالتی در طرح فرش و فروش و بازار محصول ندارند و صرفا تفنگ بهدست ایستادهاند و عمل بافتن را انجام می دهند، خلاقیت چندانی نیز از آنان بروز نمییابد. کار با این دستگاه، مستلزم خم و راست شدن بسیار، خم کردن کمر و در دست داشتند طولانیمدت تفنگ است که با توجه به گرمای زیاد محل کار، باعث فشار جسمی به کارگران میشود. آنان در مصاحبه اشاره کردند که از نخهای پشمی و کِلکی نیز غباری ایجاد میشود که کارگر، هنگام دوختن، آنها را تنفس میکند. این غبار، مشکلات تنفسی برای آنان پدید آورده است.
از نظر آلودگی صوتی، دستگاهِ دوخت صدایی مسلسلگونه دارد و بهویژه هنگامی که چند دستگاه باهم کار میکنند، محیط کارگاه آزاردهنده است. با این حال، بافندگان از صدا گلایه ندارند. زمانی که مشکلاتی بزرگتر مانند گرما و غبار کلک و پشم وجود داشته باشد، آلودگی صوتی به چشم نمیآید.
تأثیر و تأثرهای روانی کار
کار مانند هر فعالیت دیگر، افزون بر تاثیر فیزیکی از ویژگیهای روانی و ذهنی افراد تاثیر میگیرد و بر احساسات درونی آنان تاثیرگذار است. نهتنها هویت فردی بلکه هویت اجتماعی فرد متاثر از کار و اوضاع اقتصادی او است. حتی از نگاه نظریهپردازانی همچون کارل مارکس، کار هستهی طبیعی فعال برای کلیت انسان یا به عبارت دیگر گوهر وجود انسان است. بر این اساس، جایگاه شغلی افراد به آنان هویتهای متفاوت و درک ناهمگونی از کار و از خویشتن میدهد.
در جمعبندی مشاهدات و مصاحبههای انجام شده، تفاوت معنا و انتظار از کار با توجه به سلسلهمراتب سازمان کار آشکار شد. از دیدگاه مالک، مدیریت جنبههای اقتصادی همچون سودآوری و انباشت سرمایه برای توسعهی کارگاه مهم هستند. با این که کارگاه هنوز به سودآوری خاصی نرسیده، منزلت اجتماعی مدیریت کارگاه برای مالک آن به دست آمده که از نظر روانی، سبب پیدایش احساس رضایت در او شده است. به هر حال، جایگاه مالک و مدیر به او امکان میدهد در همهی امور دخالت کند. مسألهی دیگر، چشماندازی است که فرد برای پیشرفت خود دارد. امکان پیشرفت در کار برای او، امری از پیش اندیشیده شده و حرکت گام به گام او در مسیر چشماندازش، محسوس و مشاهدهپذیر است. اما از دیدگاه سرپرست کارگاه و طراح فرش، کارگاه قالیبافی محلی برای بروز استعدادها و علایق است. او در مصاحبه به واژه هایی مانند «برنامهی بلندمدت»، «حس لذتبخش»، «حس و حال هنری» و «تزکیه» اشاره میکند و تولید نهایی فرش را در رنگ، طرح، ماده و فرم محصول، نتیجهی کار خود میبیند. او نیز چشمانداز پیشرفت و ارتقا به سطوح بالاتر را دارد و به لحاظ روانشناختی، حس شکوفایی را درون خود مییابد.
اما کار و کارگاه برای بافندگان معنای دیگری دارد. به سخن یکی از بافندگان، کار راهی برای فرار از زمان است. زمان خالی برای او آزار دهنده و کسل کننده است و کار را به عنوان گریزگاهی از افسردگی زمان تهی از سرگرمی برگزیده است. در سخنان بافندگان، امید به پیشرفت در کار چندان جایی ندارد. آنان به ارتقا و پیشرفت در کار نمیاندیشند چرا که تصوری از آن ندارند. واقعیت کار آنان، با چنین چشماندازی سازگار است. کار آنها مهارت و پیچیدگی ویژهای نمیطلبد بلکه همان گونه که طراح تاکید میکند: آن ها صرفا بافنده هستند. بافنده هر چهقدر هم که خوب کار کند، تغییری در سرنوشت کاری خود نمیتواند ایجاد کند چرا که تغییری در کار، محصول و روابط کار نمیتواند پدید آورد. همین موضوع سبب میشود کار برای او ارتقادهندهی شخصیت خلاق و باعث رضایت خاطر نباشد.
بافندگان از لحاظ پایگاه اجتماعی و طبقهی اقتصادی هم به وضوح در اقشار متوسط به پایین جای دارند. حقوق کم و نوع کار آنها، نوعی بازتولید اجتماعی را شکل میدهد. شکل سلسلهمراتبی کار، روابط قدرت خاصی را در کارگاه ایجاد میکند. به همین علت، گاهی رفتارهای تحقیرآمیز گرچه ناخواسته از سوی سرپرست کارگاه با بافندگان را میتوان دید. این مسأله به باخودبیگانگی بافنده دامن میزند یعنی آنها به علت قرار گرفتن در جایگاه فرودست و احساس ناتوانی در تغییر شرایط، میبینند که گویی با شیوهی کار آشنا نیستند و انگار کسی باید باشد که همواره آنها را با آنچه هر روز باید انجام شود، آشنا کند.
بنابراین، بافنده با کار و کارگاه احساس بیگانگی میکنند و بهتدریج، خودآگاه یا ناخودآگاه میاندیشند که من اگر نمیدانم که چه میکنم و اگر دیگری باید مرا با آنچه میکنم آشنا سازد، من چه کسی هستم؟ من چرا با کاری که میکنم آشنا نیستم؟ آیا کار من، نیروی من و وجود من به خودم تعلق دارد یا به دیگری؟ این است که بافنده، با خودش هم بیگانه میشود و نمیداند به واقع در این کارگاه کیست و چه میخواهد. آیا همان چیزی را میخواهد که سرپرست کارگاه یا مالک میگویند؟ آیا خود او چیزی نمیخواهد یا نمیتواند بخواهد یا نباید بخواهد؟ آیا وجود او ذیل وجود دیگران تعریف میشود و استقلالی ندارد؟
این که مارکس کار را گوهر انسان دانسته است، به همین نکته اشاره دارد. وقتی فرد با کاری که انجام میدهد احساس آشنایی و یگانگی نکند و بیگانه شود، با خودش هم بیگانه خواهد شد. باخودبیگانگی، نتیجهی جدا شدن کار انسان از انسان و قرار گرفتن آن (به منزلهی گوهر انسانی) در اختیار دیگری است. با این حال، بافندگان عموما به خودآگاهی از وضعیتی که در آن قرار دارند دست نیافتهاند. آنان در رقابت با یکدیگر هستند و ترس از دست رفتن کار را هم دارند چرا که به گفتهی مالک کارگاه، شرایط بازار مناسب نیست. آنان از این شرایط نیز چیزی نمیدانند اما میهراسند چرا که این سخن برای آنان به معنای از دست دادن شغل است. بافندگان به جای حس مشترک گروهی و به سخن دیگر، طبقه دانستن خود، در تنشهای روزمره با یکدیگر قرار دارند چرا که به روابط کار و تأثیر و تأثرهای روانی انسان و کار و کارگاه چنان که گفته شد، آگاهی ندارند. آنان عامل هر مشکلی را در کمکاری و نقص در کار خود و همکارانشان میبینند و در تنش دایمی با یکدیگر قرار دارند. تنها یکی از بافندگان است که به مشکلات کارگاه مانند گرما و نبود تهویهی مناسب معترض است و مطالبهگرانه برخورد میکند. او در گروه بافندگان به چشم عامل منفی و مخرب نگریسته میشود. او گرچه درک کلیتری از کار دارد و بیگانگی کمتری دارد، به دلیل وجود طرد گروهی، دچار احساس انزوا و تنهایی است.
کار از نظرگاه اجتماعی
کار همزمان با توجه به فناوری، ابزارها و روابط سازمانی که ایجاد میکند، تاثیرات فردی، جسمی و روانشناختی بهجا میگذارد، دایره ای از روابط اجتماعی را نیز شکل میدهد. این شبکهی اجتماعی ایجاد شده چه در درون سازمان حرفهای و چه بیرون از آن، بر روی روابط اجتماعی موثر است. در پی تأسیس و راهاندازی این کارگاه، برای مالک، نقش مدیریت ایجاد شده است و او در رأس یک گروه اجتماعی قرار گرفته است. در جامعه نیز برای او (در جایگاه مالکیت و مدیریت کارگاه) اعتبار و منزلتی ایجاد شده که او را برای یک سری رفتارها و تعاملات و اعمال قدرتها مجاز کرده است و برای او سرمایهی اقتصادی، اجتماعی و نمادین را انباشته است. رفتار احترامآمیز و محتاطانهی بافندگان و در حدی، مردم آگاه به وجود کارگاه با مالک و مدیر کارگاه، گواه همین امر است.
برای طراح کارگاه نیز گونهای خاص از امتیازها پدید آمده است که بهطور دقیقتر میشود آنها را با اصطلاح پاداش روانی حاصل از کار نامگذاری نمود. این پاداش ضمن اختیاراتی که روابط کار برای جایگاه و شخصی که در آن جایگاه قرار میگیرد، پدید میآید. جایگاه کار خلاقانه و همراه با دایرهی تصمیمگیری گسترده برای شخص، منجر به شکلگیری حس افتخار، امنیت، استقلال و آزادی اندیشه و عمل بوده چنان که لحن و رفتار وی، نشانهی چنین پیامدی است.
در مجموع، آنچه گفته شد منجر به موقعیت اجتماعی خاصی درون شبکهی روابط کار شدهاست که سه خصوصیت برجسته را در مشاهدات ما قابل ملاحظه میسازد:
۱. طراح نگاهی از بالا به بافندگان دارد و در ارتباط با آنها اعمال قدرت میکند، که این رفتار حتی گاهی با کنایه و تحقیر نیز همراه است.
۲. طراح کارگاه از نظم مشخصی برای کار، رفتار و حتی زمان کاری پیروی نمیکند در حالی که بافندگان لازم است ماشینوار از زمان کاری پیروی کنند.
۳. طراح، اعمال قدرت مالک کارگاه را مانند بافندگان چندان به رسمیت نمیشناسد. بارها مشاهده گردید که از سوی مالک کارگاه با طراح تماس گرفته شد اما او به بهانهای تماس را بی پاسخ گذاشت یا به مالک، وعدههای غیرعملی داد.
در مورد بافندگان نیز نکاتی مهم وجود دارد. از سویی کار باعث شده است آنها از بیکاری و اتلاف بیهودهی زمان به نوعی جایگاه شغلی و حدودی از اختیارات مصرفی از نظر اقتصادی و فرصتهای اجتماعی برسند. پیامد این جایگاه شغلی برای بافندگان، با توجه به نقش جنسیتی و زن بودن بافندگان و محدودیتهای سنتی روابط اجتماعی و رفتوآمدهای زنان در جامعهی مورد بررسی ما، حدودی از افزایش آزادی اجتماعی نیز بوده است. البته پیامد کار در کارگاه برای گروه بافندگان از جهاتی نیز متناقض می باشد که در ادامه لازم است اندکی به توضیح آن بپردازیم. در واقع، کار فقط به افزایش فرصتها و آزادیهای آنان نینجامیده است.
در توضیح وجه متناقض پیامدهای کار بافندگان، باید به درآمد بسیار کم کار آنان توجه نمود. بافتن هر قالی بین ۲ تا ۵ روز زمان می برد و برای هر قالی، هر بافنده حدود ۴۰ تا ۵۰ هزار تومان دریافت میکند. زمان کار بهگونهای پارهوقت و اختیاری است اما درآمد کم سبب میشود که فرد خود را مجبور کند برای بهرهمند شدن از درآمد بیشتر، زمان زیادی را برای انجام کار بگذارد. این تصمیم باعث میشود که زندگی او بین محیط کار و خانه بهصورت دو قطبی تقسیم شود و مهلت انجام فعالیتهای دیگر را از او بگیرد. در واقع، از سویی میزانی از سرمایهی اقتصادی و جایگاه اجتماعی آزادتر با کار در کارگاه قالیبافی به دست میآید اما زمان استفادهی تفریحی یا فراغتی و بهره برداری از آن سرمایه و جایگاه، برای به دست آوردن همانها پیشخور شده است.
یکی از بافندگان تصریح کرده است که کار برای او منجر به ایجاد روابط تازه با همکاران حتی خارج از محیط کارگاه قالیبافی شده است اما نکته آن که زمان استفاده از این روابط وجود ندارد. از سوی دیگر، وقتی آشنایی از جایگاه شغلی سطح پایین مانند بافندگی به دست میآید، فرودستی در روابط دیگر نیز بازتولید و تشدید میشود یعنی اگر جایگاه شغلیِ مدیر و طراح کارگاه، امتیاز خاص و قضاوت عمومی بهتر را به همراه دارد، جایگاه بافندگی برای زنان شاغل در کارگاه چنین نیست بلکه با نوعی ممانعت یا یادآوری تحقیرآمیز از سوی اطرافیان شخص بافنده همراه شده است.
جمعبندی
چنان که در بخشهای مختلف توصیف و تحلیل کوتاه حاضر ملاحظه شد، کار حتی برای کسانی که در یک مجموعه یا کارگاه کوچک هستند، معانی، اهداف، اثرات و دستاوردهای ناهمسان دارد. بافندگان کار می کنند تا از فشارهای روانی زندگی در سطح پایین فرار کنند و کمی اوضاع مالی خود را سامان بخشند ولی کار برای آنان نقش وارونهای نیز دارد یعنی از یکسو منجر به ایجاد فشارهای تازه و همچنین بازتولید فرودستی اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی آنان می شود.
اما جایگاه شغلی در سطح مدیریتی، با اعتباربخشی و کسب منزلت و بهدست آوردن سرمایههای اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی همراه است. برای طراح و سرپرست کارگاه نیز نوعی رضایتمندی و ارضای شخصی در قالب دسترسی به پاداش روانی وجود دارد و اعتبار اجتماعی بالاتری نیز کسب میشود. همچنین دیدیم که چگونه با کسب داراییها و سرمایه های بالاتر، اشخاص به چشماندازهای روشنتر و دورنگرانهتری میرسند.