انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

کارل مارکس انسان‌شناس (پیش‌گفتار و گاه‌شمار زندگی مارکس)

توماس پترسون برگردان مهرداد امامی

مقدمه‌ی مترجم: توماس پترسون از جمله انسان‌شناسان و باستان‌شناسان مارکسیست و مارکس‌پژوهی است که در سال‌های اخیر کتاب‌ها و مقالات و پژوهش‌های روشنگر و حائز اهمیتی در نسبت مارکسیسم با انسان‌شناسی و باستان‌شناسی انجام داده است. کتاب مارکس انسان‌شناس، یکی از بهترین و درخشان‌ترین پژوهش‌های انسان‌شناسانه‌ای است که می‌کوشد با تأکید و تمرکز بر آثار مارکس بینش ماتریالیستی و انسان‌شناسی او را به مثابه‌ی دفاعی مستحکم از انسان‌شناسی مارکسیستی به اثبات رساند. متن پیش رو بخش «پیش‌گفتار» و «گاه‌شمار زندگی مارکس» از کتاب مارکس انسان‌شناس است که اینک ترجمه‌اش پیش روی شماست. کل این کتاب توسط نگارنده در دست ترجمه است و امید می‌رود ظرف مدتی نه چندان زیاد ترجمه با کیفیتی قابل قبول آماده‌ی انتشار شود. در ماه‌های آینده، بخشی از فصل‌های کتاب در «انسان‌شناسی و فرهنگ» منتشر خواهد شد. در ارزش کتاب مارکس انسان‌شناس باید گفت که این تنها اثر یا از معدود آثاری است که در برابر جریان‌های اصلی و ضدّ مارکسیستی انسان‌شناسی (به ویژه کارکردگرایی و نوکارکردگرایی بریتانیا) از اعتبار و اهمیت بینش ماتریالیسم تاریخی مارکس و مهم‌تر از آن، از «چند راستاباوری» (Multilinearism) بینش تکاملی او در برابر اتهامات «تک‌راستا-انگاری» (unilinearism) بر مبنای آثار متأخر مارکس، به‌ویژه دفترچه‌های قوم‌شناسانه/مردم‌شناسانه (Ethnological Notebooks) به شکلی دقیق و مدلل دفاع می‌کند. سال‌هاست که جریان‌های غالب انسان‌شناسی از صحبت در مورد نسبت حقیقی مارکس با انسان‌شناسی طفره رفته‌اند و اکنون دست‌کم برای ما دانشجویان و پژوهشگران ایرانی فرصت مناسبی است که به شکلی علمی و تحلیلی به این مهم همت گماریم.

***

این کتاب پژوهشی در شکلی از نظریه‌ی اجتماعی است که در ایالات متحده مدت‌های مدید عامدانه سرکوب می‌شد. نقاط عطف این سرکوب‌گری بی‌شک پالمر ریدز دهه‌ی ۱۹۲۰ و مک‌کارتیسم و موسسه‌ی فعالیت‌های غیرآمریکایی دهه‌ی ۱۹۵۰ بود، هر چند انزجار اکثریت عظیم دانشگاهیان از همه‌چیز به غیر از اندیشه‌ی اجتماعی جریان غالب در دهه‌های بعد تنها اندکی کمتر ملال‌انگیز بود. حمله‌ی شدید پژوهشگرانی که تنها مارکس را از خلال لنز ضدّیت با کمونیسم در نظر می‌آوردند به تدریج جای خود را به محققانی داد که تصریح می‌داشتند مارکس حقیقتاً از مُد افتاده است، به‌ویژه پس از فروپاشی اتحاد شوروی. در حالی که احساس‌هایی که پایه و اساس چنین بیاناتی هستند در اغلب موارد به واسطه‌ی چشمان خون‌چکان و حملات واکنشی خودبه‌خودی ابراز می‌شوند، عمدتاً ادعاهایی بر این مبنا پشتیبانی‌شان می‌کنند که یکی از آخرین مُدها در نظریه‌ی اجتماعی عرصه را برای تحلیل‌های ساختاریافته‌تری از آنچه در طول بیست سال گذشته روی داده، فراهم می‌آورد یا حتی اظهاراتی مبنی بر اینکه تاریخ پایان یافته است چرا که تمام جهان اکنون در مسیر سرمایه‌داری است، یا باید چنین باشد. با این حال، آنچه به ندرت روی می‌دهد درگیری مستقیم یا گفت‌وگوی مبسوط با چیزی است که مارکس در حقیقت بیان می‌کرد. رایج‌تر از این، بیاناتی است که در عوض نظرات شخص مارکس، مبتنی‌اند بر آنچه دیگران ادعا دارند نظر مارکس بوده یا مربوط‌اند به مفسران خواه هم‌دل یا ناهم‌دل مارکس.

هدف من پرداختن مستقیم به خود آثار مارکس است، نه آثار نویسندگان بعدی در سنت مارکسیستی. با این حال، کاملاً نسبت به دشواری خلاص شدن از مباحث و بینش‌های مربوط به مفسران بعدی اندیشه‌های مارکس، چه هم‌دل و ناهم‌دل، آگاهم زیرا تفکرات و فعالیت‌های من تا حدی در همان فضای روشنفکری و اجتماعی‌یی شکل گرفت که مفسران مذکور در آن قلم می‌زدند و خوانده می‌شدند. با در نظر داشتن این شوخی مارکس که او یک مارکسیست نبوده، این کتاب بیشتر اثری مارکسی است، تا مارکسیستی. از این رو، کتاب حاضر درباره‌ی مارکسیسم و انسان‌شناسی یا انسان‌شناسی مارکسیستی نیست؛ کتاب‌های بسیاری پیشاپیش در این مورد نوشته شده‌اند. در حالی که چشم‌اندازهایی در انسان‌شناسی مارکسیستی موریس گودولیه (۱۹۷۷/۱۹۷۳)، انسان‌شناسی و مارکسیسم آنژل پالرم (۱۹۸۰)، انسان‌شناسی و مارکسیسم مارک آبِله (۱۹۷۶) و باستان‌شناسی مارکسیستی رندال مک‌گوآیر (۱۹۹۲) جزء معدود کتاب‌هایی‌اند که بلافاصله به ذهن متبادر می‌شوند، کتاب‌های دیگری نیز در این زمینه انتشار یافته‌اند.
نخستین آشنایی مستقیمم با آثار مارکس در سال ۱۹۵۹ در خلال دوره‌ای مقدماتی درباره‌ی تمدن غرب با گزیده‌ای از مانیفست کمونیست روی داد. دو سال بعد در پرو، متوجه شدم که بخش عظیمی از روزنامه-نویسان چپ‌گرا در پرو روایت‌هایی ارائه می‌دادند که هم‌خوانی بیشتری با برداشت‌های من داشت تا روایت-های معاصران جریان غالب‌شان و اینکه آن‌ها به من فهمی روشن‌تر و عمیق‌تر از اتفاقاتی دادند که در آن موقع در پرو می‌افتاد. در طول پنج سال بعدی در پرو، گاهی اوقات از کیوسکی واقع در شهر لیما، جزواتی می‌خریدم و می‌خواندم که حاوی مقالات مارکس در باب سرمایه‌داری بودند. همچنین نسخه‌ی انگلیسی‌زبان صورت‌بندی‌های پیشاسرمایه‌داری مارکس را دنبال می‌کردم که طولی نکشید تا وارد کتاب‌فروشی شهر لیما شود. صورت‌بندی‌های پیشاسرمایه‌داری، انگیزه و ابزار لازم جهت شروع به اندیشیدن به شیوه‌های نوین در باب جوامع گذشته و کنونی را که موضوع پژوهش انسان‌شناسان بود، برایم ایجاد کرد. در ادوار گوناگون، از اواخر دهه‌ی ۱۹۶۰ یا ابتدای دهه‌ی ۱۹۷۰ به بعد، مشارکت مداوم‌تری در گروه‌های مطالعاتی یا دوره‌های دانشگاهی مختلف با موضوعیت آثار مارکس، انگلس یا وارثان‌شان پیدا کردم. گستره‌ی این گروه‌ها از افرادی که تماماً فعالیت سیاسی داشتند، یا آمیزه‌ای از فعالین، انسان‌شناسان و دانشجویان دانشگاه‌های متفاوت بودند تشکیل می‌شد و به دوره‌ها و سمینارهایی با حضور دانشجویان و گاهی اوقات سایر اعضای دانشکده‌ها می-رسید.

نوشتن به زعم من مخاطره‌ای اجتماعی است تا فردی. من از پشت تلفن عبارت‌ها را برایم دوستانم می‌خوانم و چرک‌نویس دست‌نوشته‌ها را با آن‌ها در میان می‌گذارم و امید دارم که زمان نظردهی در موردشان را داشته باشند و هنگامی که این کار را انجام می‌دهند، بی‌نهایت احساس قدردانی نسبت به دوستانم می‌کنم. همچنین سعی می‌کنم ایده‌هایم را در دوره‌های دانشگاهی به زبان آورم تا متوجه شوم که آیا اندیشه‌هایم می‌توانند آشکارا به شکلی بیان شوند که دانشجویان بتوانند درک‌شان کنند و به نحوی سازنده از آن‌ها برای برپا ساختن یا اصلاح دیدگاه‌هایشان بهره بگیرند یا خیر. از آنجایی که این کار را تقریباً چندین سال است که از این نقطه-نظر در زندگیم انجام می‌دهم، فهرست افراد زنده و درگذشته‌ای که به شفاف شدن اندیشه‌هایم کمک کرده‌اند، فهرستی طویل است. به جای آنکه بکوشم نام تمام آن افراد را فهرست کنم، و بی‌شک در این فرآیند نام برخی‌شان از قلم می‌افتد، اجازه دهید صرفاً به ذکر نام عده‌ای از آن‌ها بسنده کنم: کارن اسپالدینگ و ریچارد لی که تقریباً از ابتدا همراهم بوده‌اند؛ کریستین گیِلیو، جان گلدهیل، کارن برادکین، باب پِینتِر، پیتر گران و کیتی واکر که به صورت مداوم به تنویر افکار و نثر نوشته‌ام از دهه‌ی ۱۹۸۰ به بعد کمک کرده‌اند؛ ادنا بوناچیچ، ژوزف چیلدرز، استفان کالنبرگ، مایکل کرنی و ژولیت مک‌مولین که از زمان حضورم در UCR در سال ۲۰۰۰، به من یاری رساندند تا بتوانم مارکس را از مناظر گوناگون ببینم؛ و بیش از همه، وندی اَشمور- همکار، دوست و همسرم- که لطف‌های زیادش شامل حالم شده و بیش از یک دهه است که بازخوردی سریع، نقدی سازنده، و شادی و قناعتی مثال‌زدنی به من ارزانی داشته.

گاه‌شمار زندگی مارکس

۱۸۱۸- ۵ مه: کارل مارکس در تری‌یر، وست‌فالیا واقع در راین‌لند پروس زاده می‌شود.
۱۸۲۰- ۲۸ نووامبر: فردریک انگس در بارمن، وست‌فالیا واقع در راین‌لند پروس متولد می‌شود.
۱۸۳۰- مارکس وارد مقطع دبیرستان در تری‌یر می‌شود.
۱۸۳۵- مقاله‌ی مارکس درباره‌ی گزینش یک شغل؛ مارکس وارد دانشگاه بُن می‌شود.
۱۸۳۶- مارکس به دانشگاه برلین نقل مکان می‌کند.
۱۸۳۷- مارکس در مورد چندپارگی برنامه‌ی آموزشی دانشگاه متنی می‌نویسد و شروع به گلاویز شدن با آثار هگل می‌کند.
۱۸۳۸- انگلس از دبیرستان به سبب کار به عنوان کارمندی بدون مزد در برمن ترک تحصیل می‌کند.
۱۸۴۱- انگلس به ارتش پروس می‌پیوندد و در درس‌گفتارهای دانشگاه برلین حضور می‌یابد.
۱۸۴۲- نووامبر: مارکس و انگلس در دفتر راینش زیتونگ شهر کُلن ملاقات می‌کنند؛ انگلس برای کار در کارخانه‌ی خانوادگی منسوجات راهی منچستر انگلستان می‌شود، جایی که با ماری برنز دیدار می‌کند، کسی که او را با زندگی طبقه‌ی کارگر انگلستان آشنا می‌سازد و با او رابطه‌ای دیرین پیدا می‌کند؛ انگلس شروع به جمع‌آوری داده‌ها برای وضعیت طبقه‌ی کارگر در انگلستان (۱۸۴۵) می‌کند، اثری که قطع به یقین نخستین انسان‌شناسی تجربی از یک اجتماع شهری است.
۴-۱۸۴۳ – مارکس از راینش زیتونگ استعفا می‌دهد و با ینی وستفالن ازدواج می‌کند؛ مهاجرت مارکس به پاریس جهت یافتن شغل و نوشتن دست‌نوشته‌های اقتصادی-فلسفی (۱۸۴۴)؛ مارکس و انگلس برای دومین بار با یکدیگر ملاقات می‌کنند و همکاری دیرپای خود را آغاز می‌نمایند که نخستین ماحصل آن خانواده‌ی مقدس (۱۸۴۵)، نقد هگلیان جوان بود.
۴۸-۱۸۴۵ – فوریه ۱۸۴۵: وزارت امور داخلی محکم به اخراج مارکس از فرانسه می‌دهد؛ مارکس به همراه همسر و فرزندانش به بروکسل نقل مکان می‌کنند؛ مارکس در تزهای فوئرباخ (۱۸۴۵) در حمایت از اهمیت فعالیت عملی موجوادت انسانی مادی به مثابه‌ی فردیت‌هایی اجتماعی که مجموعه‌ای از مناسبات اجتماعی آن‌ها را به یکدیگر پیوند داده، استدلال می‌کند. آوریل ۱۸۴۵: انگلس وارد بروکسل می‌شود؛ در ایدئولوژی آلمانی (۶-۱۸۴۵) مارکس و انگلس بنیان‌های نظریه‌ی ماتریالیستی تاریخ خود را استوار می‌سازند و انسان-شناسی فلسفی مارکس را که پیشتر طرحی از آن به دست داده بود، اصلاح می‌نمایند؛ هر دوی آن‌ها انرژی خود را وقف سازماندهی کارگران و پیوستن به اتحادیه‌ی کمونیستی آلمان می‌کنند. ۲۱ فوریه ۱۸۴۸: اتحادیه‌ی کمونیستی آلمان مانیفست کمونیست مارکس و انگلس را انتشار می‌دهد. ۳ مارس ۱۸۴۸: پادشاه بلژیک مارکس را از آن کشور اخراج می‌کند و مارکس به شهر کُلن باز می‌گردد و راینش زیتونگ جدید را راه‌اندازی می‌نماید.
۱۸۴۹- حکومت پروس راینش زیتونگ جدید را توقیف می‌کند؛ مارکس و انگلس بازداشت و سپس آزاد می‌شوند؛ مارکس اخراج و محروم از حق شهروندی می‌شود. ژوئن: مارکس و خانواده‌اش وارد پاریس می-شوند و در ماه جولای تحت نظارت پلیس قرار می‌گیرند و اواخر ماه اوت پاریس را به مقصد لندن ترک می-کنند؛ انگلس در قیام مسلحانه در آلمان جنوبی شرکت می‌کند و به عنوان پناهنده فرار می‌کند و به انگلستان باز می‌گردد و مجدداً به عنوان کارمند وارد کارخانه‌ی خانوادگی در منچستر می‌شود.
۳-۱۸۵۱ – مارکس و انگلس انقلاب‌های ناکام ۹-۱۸۴۸ را تحلیل می‌کنند؛ انتشار مبارزه‌ی طبقاتی در فرانسه از ۱۸۴۸ تا ۱۸۵۰ (۱۸۵۰)، و هجدهم برومر لویی بناپارت (۱۸۵۲) مارکس و نیز انقلاب و ضدّ انقلاب در آلمان (۳-۱۸۵۱) انگلس.
۷-۱۸۵۳ – مارکس مجموعه مقالاتی برای نیویورک دیلی تریبون در مورد استعمارگری و تاراج هند، نابودی اقتصاد منسوجات هند، پیچیدگی جامعه‌ی هند، اجتماعات روستایی و براندازی مناسبات مالکیت سنتی و ایجاد مناسبات مالکیت جدید در طول حکمرانی استعماری می‌نویسد.
۹-۱۸۵۷ – مارکس انسان‌شناسی فلسفی، نقد اقتصاد سیاسی و انگاره‌های مربوط به شیوه‌های تولید پیشاسرمایه‌داری خود را در گروندریسه (۵۸-۱۸۵۷) و مقدمه‌ای در نقد اقتصاد سیاسی (۱۸۵۹) ترکیب می-کند.
۳-۱۸۶۱ – مارکس به دیدگاه‌های خود در مورد کار، اهمیت و ظهور ارزش‌های اضافی و نقش رقابت و انحصار به منظور ایجاد وابستگی در اقتصاد سرمایه‌داری فزاینده و بین‌المللی در چرک‌نویس‌های اولیه‌ی سه مجلد سرمایه جنبه‌ی تاریخی می‌بخشد و بعدها اصلاح‌شان می‌کند.
۱۸۶۴ – شکل‌گیری انجمن بین‌المللی کارگران (همان انترناسیونال اول) که در آن مارکس و انگلس نقش‌های چشمگیری ایفا کردند تا آنکه در سال ۱۸۷۶ منحل شد.
۱۸۶۷- مارکس نخستین مجلد سرمایه (۱۸۶۷) را که تحلیلی است از بازتولید ساده‌ی سرمایه و انباشت بدوی با استفاده از اطلاعات انسان‌شناختی و تاریخی منتشر می‌کند.
۱۸۷۰- مارکس مناسبات اجتماعی و تناقضات کمون پاریس را در جنگ داخلی در فرانسه (۱۸۷۱) تحلیل می‌کند.
۱۸۷۵- مارکس نقد برنامه‌ی گوتا را که پیشنهادی است از جانب سوسیالیست‌ها و کمونیست‌ها در حزب کارگران دموکرات آلمان که به جای انقلاب خواهان اصلاح اجتماعی‌اند، منتشر می‌نماید.
۱۸۷۶- انگلس نقش کار در گذار از میمون به انسان را می‌نویسد.
۸۲-۱۸۷۷ – مارکس بخش عظیمی از دومین مجلد سرمایه را شامل بخش مربوط به دورگردی‌های سرمایه و بازتولید بسیط آن را می‌نویسد؛ مطالعات مرتبط با سازمان اجتماعی روستایی در روسیه، دگرگونی‌ها در مالکیت جهانی که ناشی از استعمارگری و تحمیل سرمایه‌داری به جوامع غیرغربی و غیرسرمایه‌دار به منظور فهم پیوندهای درونی کثرت فرهنگی و گسترش سرمایه‌داری‌اند، مجلد دوم سرمایه را تقویت می‌کردند؛ مارکس پرسش‌نامه‌ی کارگران (۱۸۸۰) را منتشر می‌کند.
۱۸۸۰- انگلس سوسیالیسم: تخیلی یا علمی را می‌نویسد.
۱۸۸۳- ۱۳ مارس: درگذشت مارکس در لندن.
۱۸۸۴- انگلس خاستگاه‌های خانواده، مالکیت خصوصی و دولت: در پرتو پژوهش‌های لوئیس هنری مورگان (۱۸۸۴) را که تا حدی مبتنی بر یادداشت‌های مارکس در باب جامعه‌ی باستان (۱۸۷۷) مورگان بود، انتشار می‌دهد؛ کتاب انگلس به زبان‌های ایتالیایی، رومانیایی، دانمارکی و فرانسوی در طول چهار سال بعد ترجمه می‌شود.
۱۸۹۳- انگلس به عنوان رئیس افتخاری کنگره‌ی انترناسیونال سوسیالیستی (همان انترناسیونال دوم) انتخاب می‌شود.
۹۵-۱۸۸۴ – انگلس مجلدهای دوم و سوم سرمایه را آماده‌ی چاپ می‌کند.
۱۸۹۵- ۵ اوت: درگذشت انگلس در لندن.

مشخصات کتاب:

Karl Marx, Anthropologist by Thomas C. Patterson. BERG Publication, 2009

 

پرونده ی «کارل مارکس» در انسان شناسی و فرهنگ
http://www.anthropology.ir/node/10313