ژان- لوئی روکا ترجمه ی منوچهر مرزبانیان
میپرسیم حق رأی چه؟ میگویند اقشار میانه حال –همان کسانی که به تعبیر رسمی به «مختصر رفاهی» دست یافته اند– روزی سرانجام آنرا روا خواهند ساخت. اما تجربه هائی که کره جنوبی و تایوان از سر گذرانده اند خلاف این پیش بینی را نشان میدهند.
نوشتههای مرتبط
طبقات متوسط جدید (تعمیرکاران، کارمندان، صاحبان بنگاه های شخصی کسب و کار و مانند اینها) که نه از ثروتی سرشار، که از درآمد آسایش بخشی برخوردارند، اینک یک چهارم جمعیت چین و نیمی از شهرنشینان آن کشورند. بخشی از ناظرانی که تفاسیر خود را از طریق رسانه ها میپراکنند، این میانه حالان را یگانه کسانی میپندارند که توان بردن کشور به سوی دموکراسی در آنان نمایان است. این باسوادان که حقوق های خوبی هم میگیرند، گویا از ویژگی دوگانه برخوردارند: هم عامل ثبات و هم محرک تغییر سیاسی اند. از یکسو عامل ثبات اند زیرا به رفاه و مالکیت و آرامش خو گرفته اند، و باز از آنرو که هنگام ستیزهای اجتماعی راه حل های معقول را ترجیح میدهند، یعنی راهکرد دلخواه آنان به جای خشونت و پرخاشگری گفتگو و سازش است. از سوی دیگر آنها را عامل تغییر سیاسی به شمار میآورند زیرا گمان بر آنست که از هر لایه اجتماعی دیگری در موقعیت بهتری باشند تا از مصالح و منافع خود دفاع و از اینرو پویش رسیدن به دموکراسی را به حزب کمونیست تحمیل کنند.
به زعم پژوهشگران، روزنامه نگاران و کارمندان دولت، سرگذشت همه جوامع مدرن از اهمیت حیاتی طبقات متوسط در تکاپوی گذار به دموکراسی پرده بر میدارد. در چین تصریح آنکه اروپا و ایالات متحده تجدد سیاسی خود را به کنش این لایه های روشن بین و آگاه مدیون اند –که غالبا آنان را به روشنی از بورژوازی باز نمی شناسند– دیدگاهی معمول است. چه غم که پیدایش دموکراسی پارلمانی بسیار پیش از ظهور طبقات متوسط روی داده؛ چه غم که سلوک سیاسی اینان در فرانسه یا ایالات متحده خصوصا ترقیخواه نبوده (۱)؛ و سرانجام چه غم که کنش جناح کوچکی از مبارزان (روشنفکران، دانشجویان، کنشگران شبه حرفه ای اعتراض)، در «جنبش های اجتماعی جدید» دهه های ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰ سهمیدر تجدد سرمایه داری ادا کرده و فرصتی فراهم آورده باشد تا گروه هائی که از دیرباز از بدرفتاری رنج برده بودند (همجنسگرایان، اقلیت های قومی) بیش از آنکه آن نظام را به مخاطره اندازند، در آن تحلیل روند. ناگزیر این اسطوره همچنان پر و بال میگیرد، و «تجربه دموکراتیک آسیائی» سهمی در تداوم آن ایفا میکند.
در کره جنوبی آشوب و کسادی دیری سهمناک ترین هراس ها را بر دلها انداخته بود
در واقع، نوشته های بیشماری در تشریح گذار سه کشور کره جنوبی و تایلند و تایوان به دموکراسی این اندیشه را القاء میکنند که گویا پیدایش طبقه متوسط توانسته است تغییر سیاسی را به رژیم های حاکم در این کشورها تحمیل کند. با اینهمه از سال های دهه ۱۹۹۰ نویسندگانی هم این اسطوره را زیر سوال برده اند. بدینسان «Hagen Koo» تجربه کره را یادآوری کرده که «سهم طبقات متوسط در گذار به دموکراسی گنگ و متغیر بوده، نه لزوما به دلیل منافع طبقاتی که شاید به تبع سرشت شان، متناقض باشد، بلکه از آنرو که جناح های مختلف این طبقات به تغییر سیاسی به شیوه ای تدریجی و تکاملی روی آورده اند و [به هرحال] گذار به دموکراسی پویه ای پیچیده و طولانی است (۲)». گرچه تا سال ۱۹۸۷ بخش بزرگی از طبقات میانه حال کره ای هوادار گشودن فضای سیاسی بودند، با اینهمه پس از آن به واهمه آشوب و هرج و مرج و رکود اقتصادی به راه حل های آمرانه تری روی خوش نشان دادند.
به عقیده «Neil Englehart» پژوهشگر، طبقات متوسط تایلندی نیز به همین سیاق، نقش خاصی در خروج از استبداد ایفا نکردند. نظام انتخاباتی را که پاسدار ثبات کشور میپنداشتند، با تصمیم بخشی از نخبگان (نظامی و دیوانسالار) بوجود آوردند. اهمیت سرنوشت ساز سرمایه های خارجی و صادرات در اقتصاد کشور، «آسودگی خاطر بازارها» را ایجاب میکرد و در آنزمان، انتخابات را عامل همبستگی دیرپا میانگاشتند. هرچند طبقات متوسط، مانند دیگر گروه های احتماعی در اعتراض به فساد و به هواداری از دموکراسی به پا خاسته بودند، اما به محض آنکه گمان بردند که لایه های اجتماعی تندرو میخواهند نظم اجتماعی را به هم ریزند، رفتار بسیار محتاطانه تری پیش گرفتند (۳).
سرانجام در «تایوان» نه شورشی خشن و ناگهانی به دست لایه های میانی، که پایان توهم تصرف مجدد قاره، یگانه عنصر توجیه گر دیکتاتوری، گذار به دموکراسی را میسر ساخت. از لحظه ای که «گومینگ دانگ°» پذیرفت که دولت تایوان جز بر اهالی «تایوان» بر سرزمین دیگری فرمان نمیراند، گذار از مسیر انتخابات ناگزیر مینمود (۴). کارمندان دستگاه ها پیوند تنگاتنگی با دیوانسالاری داشتند، و در پی انصراف حزب از ادعای فرمانروائی بر تمام چین، تنها جناحی در حاشیه طبقه متوسط بود که فرصت رهائی از قیود استبدادی رژیم را مغتنم شمرد تا جنبش های اجتماعی به راه اندازد.
نظریه [ای که] گذار به تجدد [را ره آورد یک طبقه میداند]، هم سیاست و هم تاریخ را از چشم انداز خود بیرون میگذارد، زیرا گذار به دموکراسی را چونان پویه فرارونده ای میانگارد که فقط یک طبقه خاص رسالت آنرا بر دوش دارد و ارمغان ناگزیر آن تابش پرتو روشنگری بر سپهری تیره و تار است. همین واقعیت گریزی، در سال های دهه های ۱۹۷۰ و ۱۹۸۰ در غرب نیز در کار بود، که مسئله حیاتی آن دوران، یافتن یک گروه اجتماعی برازنده جایگزینی طبقه کارگری بود که دیگر آشکارا تخریب سرمایه داری از وی برنمیآمد. از چنین چشم اندازی، موضع گیری سیاسی طبقات متوسط سرنوشت ساز مینماید. اما منظور از چنین طبقه ای چیست: لایه هائی از مردم در قامت یک طبقه اجتماعی؟ جناح ساده ای از طبقات توده ای؟ خرده بورژوازی؟ نیروئی در چالشی همزمان با بورژوازی و کارگران؟ اشرافیت جدید کارگری (۵)؟
در امپراتوری میانه°° نیز، فکر آنکه طبقات متوسط عوامل تغییرند، انگیخته نیازی همگانی برای دور زدن مسئله ای سیاسی است. در اینکه آینده چین یک دموکراسی است که اقتدار آن برنمایندگی مردم استوار باشد حرفی نیست – همه، یا کمابیش همه در این همداستانند– اما دموکراسی تنها در پایان پویه ای طولانی و به نیت حفاظت از آنچه اساسی است، یعنی ثبات و رشد اقتصادی، به دست تواند آمد. بخشی از طبقات حاکم از بیم آنکه همه چیز را خیلی زود از دست بنهند، میپندارند که چه بهتر که این پویه هرچه دیرتر به بار نشیند. روشنفکران، پژوهشگران و روزنامه نگاران بسیاری امیدوارند که نبردهای اجتماعی، بدون تغییر خشن و ناگهانی رژیم، سهمی در گذار به دموکراسی (نیل به آزادی های بیشتر، حکومت قانون) ادا کنند (۶). دیگرانی چون «Han Han» وبلاگ نویس مشهور، با رویگردانی از انقلاب، خواهان اصلاح اند و به تقدیر تن داده، گمان نمیبرند که در حیات خویش چینی را به چشم ببینند که به دموکراسی کاملی رسیده باشد. (۷). به عقیده «Emilie Frenkiel» (۸)، متخصص علوم سیاسی، حتی لیبرال هائی مانند «Qin Hui» یا «Ren Jiantao» (۹) به راستی به تحقق یک دموکراسی آنی امید نمیبندند: آنها رعایت یک دوره انتقالی و خو گیری به مبادی دموکراسی را ضروری میشمارند. هرچند موضع گیری ها میتوانند متفاوت باشند، اما همگی برآنند که چین آماده برای انتخابات نیست، و تلاشی به زور برای گذار بدان، به اجبار یک جنبش خشن توده ای، شاید به پایان اصلاحات راه برد و به چشم پوشی از گذار آتی به دموکراسی نیز بیانجامد.
رسانه ها و وبلاگنویسان چینی گمان میبرند که مردم «به چنان مرتبه ای نرسیده اند» که رأی بدهند
به چند شیوه میتوان چنین اجماعی را بازشکافت. از انقلاب فرهنگی (سال ۱۹۶۶ به بعد) تا رویدادهای میدان «Tiananmen» (در سال ۱۹۸۹)، حدیث دراز جنبش هائی که تاریخ چین را با زیر و بم های خود به لرزه درآورده اند، امکان سرگیری آشوب های سیاسی را چندان مردم پسند نمیسازد. فهم آنکه چرا ضرب المثل «سرکه نقد به از حلوای نسیه» مریدان فراوانی یافته است دشوار نیست. هیچکس نمیتواند تضمین کند که یک نظام دموکراسی مبتنی بر نمایندگی اقشار مردم، با سهم پیش بینی ناپذبر کیفیت رهبران برگزیده و کندی و آهسته کاری که جزو سرشت ژرفکاوی و تبادل نظر است، میتواند نتایج بهتری از دیکتاتوری گروهی کنونی به بار آورد. جوهر کلام رسانه ها و بیشتر افراد برخاسته از طبقه متوسط که عقاید خود را در اینترنت بیان میدارند، آنست که چینی ها «هنوز به اهلیت برخورداری از آن نرسیده اند». انتخاب کنندگان بالقوه کنونی، اساسا همان دهقانان، مهاجران روستائی، خرده پایان شهری کم سواد، کوتاه سخن توده های عوامی هستند که به چشم نخبگان روشنفکر کسانی نیستند که ایفای نقش شهروندی از آنان برآید؛ انتخابات ناگزیر جز تیره بختی و شکست رویاها ثمری به بار نخواهد آورد. ثروتمندان میتوانند آراء را بخرند و سیاست های ضد تأمین اجتماعی خود را تحمیل کنند؛ «Han Han» میافزاید، خودمانیم، چه کسی را ثروتمند تر از حزب کمونیست سراغ دارید؟
تصریح کنیم که واژه «نخبه» در اینجا نه فقط طبقات حاکم، که طبقات متوسط، و به ویژه کسانی را نیز در برمیگیرد که در روزنامه ها قلم میزنند، به پژوهش میپردازند، به شهریاران حاکم راه و چاه نشان میدهند، وبلاک براه انداخته اند و از جنبش های اجتماعی پشتیبانی میکنند. منزلت آنها کمتر متکی بر پول است تا میزان تحصیلات (دارندگان مدارک دانشگاهی)، و صفاتی که ادعا دارند خود مصداق آنها هستند: خردگرائی، آداب معاشرت، خوش سلیقگی، صداقت؛ همه کردار و منش هائی که به گمان آنها از «ساخت و پاخت های» طبقات حاکم از یک سو و «خوی ناپسند» توده ها از دیگر سو متمایزند. انحصار آنها بر رسانه هاست که فرصت تحمیل هنجارهای اخلاقی که میپسندند را فراهم میآورد. بسیاری از روستائیان و مهاجران چنین خشونت نمادینی نسبت به خود را میپذیرند، و خود خویشتن را «نا اهل» میانگارند و آرزو دارند که از وضعیتی که دارند رهائی یابند.
افزایش دستمزد، برنامه های تأمین مسکن: به چشم مهاجران، تحولی به دقت برنامه ریزی شده میآید
این نخبگان که بی تردید از نفوذی راستین بر سیاست های دولتی برخوردارند، خود را در هئیت طبقه ای ایده آل می بینند، که طلسم گذار به دموکراسی را در دست دارد. از چپگرایان تا راست گرایان، از لیبرال ها تا سوسیال دموکرات ها، به استثنای چند ناراضی منزوی، همگی گذار به دموکراسی را همچون پروژه ای فنمدار، عقلانی، تدریجی، طرحی هدایت شده از بالا قلمداد میکنند که نمیباید کوچکترین ابهامی بر جای نهد. وانگهی، صحبت کمتر از جنبش های اجتماعی در میان است تا جنبش های دفاع از حقوق (weiquan). برخورداری افراد از حقوق بیشتر، روائی بیشتر اظهار ناخشنودی ها، شفافیتی بیش در «فرمانروائی»، عدالت اجتماعی بیشتر: مضامینی که مراحل نخست تحولی مینمایند که به دموکراسی راه میبرند. چنین است که در چین فرسنگ ها با یک انقلاب یا تغییر رژیم فاصله داریم.
دوازدهمین برنامه پنج ساله ای که زمامداران تصویب کرده اند (۲۰۱۵ – ۲۰۱۱)، به گروه هائی با درآمد متوسط توجه بیشتری کرده و (با پیش بینی افزایش دستمزد برنامه های برخورداری از حق مسکن، بهبود تأمین اجتماعی، دسترسی فرزندان به تحصیل) خواسته است فرصتی برای انبوه مهاجران فراهم آورد تا به لایه های میانه حال اجتماع بپیوندند و بدینگونه بر شمار «شهروندان» بالقوه «خوب» بیافزایند. روزنامه نگاران، پژوهشگران، وکلای دعاوی و سیاستمداران پشتیبان جنبش های اعتراضی مهاجران و روستائیان، خواستار تبدیل آنان به شهروندانی آگاه از حقوق و وظائف خویش اند؛ و امید دارند که آنها بیاموزند بیش از منافع فردی خود، به دفاع از مصالح جمع برخیزند. اینها اطمینان میدهند که هنگامی که بیش از نیمیاز جامعه به چنین پختگی برسد، چین خواهد توانست سرانجام از یک دموکراسی راستین برخوردار گردد که نمایندگان لایه های اجتماع در نهادهای قدرت جای گیرند.
آیا سیاست و تاریخ به ترفند چنین طرح فنمداری تن در میدهند؟ دهسالی که در پیش است به این پرسش پاسخ خواهند داد. یقین نیست که مهاجران نسل دوم، رویاروی تدابیر ادغام از یک سو و تخطئه کردنی که آنان را همچنان آماج خود میگیرد، از دیگر سو، سر به زیر و پا به راه بمانند. از طبقات متوسط هم بگوئیم که هرچند به یقین به ستون رژیم تبدیل شده اند، اما اگر حرمت و مرتبه آنها دیگر تضمین نشود شاید به سرکشی و نافرمانی بیشتری روی آورند. نبود یک سیاست مالیاتی در تنظیم عادلانه سهم سرمایه و کار و دستمزده ها و عایدات معاملات اوراق بهادار در خزانه دولت، مسائل اشتغال که تحصیل کردگان با آن دست بگریبان اند، اجبار زیر بار قرض رفتن زوج های جوانی که میخواهند آپارتمان یا ماشینی بخرند: اینها نمونه های عناصری هستند که دلائل غمزدگی و دلگیری طبقات متوسط را در آنها باید کاوید.
(JEAN-LOUIS ROCCA)
استاد علوم سیاسی در مرکز مطالعات و پژوهش های بین المللی، پاریس، نویسنده جامعه شناسی چین، انتشارات لادکورت، پاریس ۲۰۱۰.
حزب ملی گرائی که «سون یاتسن» در سال ۱۹۱۱بیناد نهاد و میان سال های ۱۹۲۸ تا ۱۹۴۹به رهبری «چیان کای چک» بر سرزمین چین فرمان راند. با به قدرت رسیدن حزب کمونیست به رهبری «مائوتسه تونگ»، حاکمیت آن حزب به جزیره فرمز فروکاهید. (م)
°° امپراتوران سلسله «چو» مستقر در دشت شمالی چین در هزاره نخست پیش از میلاد، فرمانروائی دودمان خود را گسترده بر مرکز زمین میپنداشتند که بربرها آنرا احاطه کرده اند. کشور چین را از آنرو به زبان ماندارین «ژانگوو» یا امپراتوری میانه مینامند (م).
پی نوشت ها:
۱- نگاه کنید به :
C. Wright Mills, White Collar. The American Middle Classes, Oxford University Press, NewYork, 2002 (1re éd. : 1951).
۲-
Hagen Koo, « Middle classes, democratization, and class formation :The case of South Korea », Theory and Society, vol. 20, no 4, 1991.
۳-
Neil Englehart, « Democracy and the Thai middle class. Globalization, modernization, and constitutional change », Asian Survey, vol. 43, no 2, Berkeley, mars-avril 2003.
۴-
Françoise Mengin, « Taïwan : la question nationale et la démocratisation », dans Christophe Jaffrelot (sous la dir. de), Démocraties d’ailleurs, Karthala, Paris, 2000.
۵-
Carolyn Howe, Political Ideology and Class formation. A Study of the Middle Class, Praeger,Westport, 1992 ; Luc Boltanski, Les Cadres. La formation d’un groupe social, Les Editions de Minuit, Paris, 1982.
۶- مقاله زیر را در شماره ماه مه شیوه نگرش از انتشارات لوموند دیپلوماتیک مطالعه فرمائبد
Jing Jun, Sun Liping, ShenYuan et GuoYuhua, « A la recherche d’une démocratie sociale », Manière de voir, no 123, « Chine, état critique ».
۷-
Han Han, « Tan geming » (« A propos de la révolution »), http://blog.sina.com.cn
۸-
Emilie Frenkiel, « Une démocratisation aux couleurs de la Chine », Politique étrangère, no 4, Paris, hiver 2011.
۹- «Qin Hui»، تاریخدان، استاد دانشگاه «Tsinghua»، به دلیل مواضعش به نفع خصوصی سازی و دموکراسی مبتنی بر نمایندگی مردم شهرت دارد. «Ren Jiantao» استاد دانشگاه «SunYat-sen»، مدافع فلسفه لیبرال است.
این مقاله در چارچوب همکاری انسان شناسی و فرهنگ، روزنامه شرق و سایت فارسی دوستان لوموند دیپلماتیک منتشر می شود.