نقاشی: سالوادور دالی
روانشناسی، از سال ۱۸۷۹ به عنوان یک زمینهی دانشپژوهی به رسمیت شناخته شده است. گرچه برخی تاریخچهی روانشناسی را به “علمالنفس” و به درازای بیش از هزار ساله نسبت دادهاند، بهکارگیری روش علمی به مفهموم تعریف شده، در زمینه شناخت آدمی، پیامد توسعه بهکارگیری روش علمی از علوم پایه و پزشکی در علوم انسانی و اجتماعی بوده است. با این همه زیرساختههای فلسفی پرداختن به هستی آدمی، ریشه در اندیشهپردازیهای فلسفه یونان، دوره بالندگی فلسفه پس از اسلامی و دگرگونیهای فلسفی دارد. در گذشته روان، حوزه کارکرد ذهنی به شمار می آمد. با دگرگونی دیدگاه ها و رویکردهای نظری در این رشته، روانشناسی علم مطالعه رفتار و فرایندهای ذهنی آدمی تعریف شد (اتکینسون و همکاران برگردان براهنی و همکاران، ۱۳۸۵) ولی میتوان گفت روانشناسی شناخت دانشپژوهانه(مبتنی بر یافتههای برخاسته از روش علمی) شناختها، هیجان و عاطفهها، و رفتارهای آدمی است. این کار نمیتواند بدون توجه به بافت اجتماعی و زیرساخت بدنی، روا و دقیق باشد. از اینرو امروزه تلاش میگردد با رویکرد کلنگر و فراپوش به روانِ آدمی پرداخته شود.
نوشتههای مرتبط
بر این اساس به زیربناهای زیستی روانشناختی رسمیت بخشیده شده است. از سویی آدمی در گروه بالنده میشود و در بستر جامعه زندگی می کند. پرداختن به بافت اجتماعی-فرهنگی، چگونگی اثرگذاری سامانههای گوناگون اجتماعی بر فرد و چرایی و چگونگی اثربخشی فرد بر پیرامون خود در نظریههای روانشناسی با رویکرد جامعهگر مورد توجه قرار دارند. با این رویکرد همهی یافتههای پیشین نفی نمیشود بلکه سازماندهی و بازآرایی دانش در این زمینه صورت پذیرفته است. در روانشناسی رویکردهای گوناگونی دیده میشود که برخی پیامد کاستیجویی از رویکرد پیش از خود بودهاند و برخی همشانهی هم به پیش رفتهاند: رویکردهای زیستی-عصبی، رفتارگری، روانتحلیلگری، گشتالت، شناختگری، پدیدارشناختی، انسانگرایی و سازاییگری(فتحیآشتیانی، ۱۳۷۷). از سوی دیگر می توان دستهبندی برپایه دیدگاهها و مبتنی بر فلسفهی بنیادین آنها برشمرد: دیدگاه دروننگری، رفتارگری، شناختگری، سازاییگری، روان-زیستی، و سیستمی. اتکینسون و همکاران(برگردان براهنی و همکاران، ۱۳۸۵) رشتههای تخصصی روانشناسی را روانشناسی زیستشناختی(روانشناسی فیزیولوژیگر: رابطه فرایندهای زیستی با رفتار)؛ روانشناسی آزمایشی(قلمرو روانشناسان رفتارگر و شناخت گر در بهرهجویی از روش آزمایشی برای تحلیل شناخت و رفتار)؛ روانشناسی رشد، روانشناسی اجتماعی و روانشناسی شخصیت(که همپوشی زیادی دارند و به فرایند رشد فرد، چگونگی شناخت و تفسیر مردم از پیرامون اجتماعی خود و چگونگی تاثیر دیگران بر باورها، رفتارها و بازخورد(نگرش) فرد و بررسی افکار، هیجان ها و سبک ویژهی فردی(تفاوت های فردی) به صورت یک کل یکپارچه می پردازند)؛ روانشناسی بالینی و مشاوره(تشخیص و درمان کژکاری ها و بیماری های روانشناختی، اعتیاد، مسایل زناشویی و خانوادگی)؛ روانشناسی آموزشی یا تربیتی(شناخت فرد در زمینه فرایند آموزش و پژوهش)؛ و روانشناسی صنعتی-سازمانی(درگیر کار گزینش کارکنان و جایگشت مناسب برای افراد در یک سازمان کاری در راستای بهرهوری بیشتر و کاهش اشتباهات احتمالی) عنوان نموده است. با این همه میتوان از روانشناسی یادگیری، روانشناسی سیاسی، روانشناسی آموزشی، و زیرشاخهها دیگر هم نام برد. برپایهی روششناسی و میزان مهار نیز می توان به روانشناسی پیمایشی(پسرخدادی، در رخدادی)، نیمهآزمایشی، آزمایشی، و آینده پژوهی اشاره نمود.
چرایی پرداختن به روانشناسی در گسترهی انسانشناسی و فرهنگ، از آن رو که کانون توجه و کاوش دانشپژوهانه آدمی است، روشن است. روانشناسی امروز فرد را در بافت خانواده، بستر اجتماع، ساختار جامعه و حتی دورهی تاریخی در سامانههای اجتماعی-اقتصادی-سیاسی مورد توجه قرار میدهد. پیشایندها و پیامدها، بازدارنده ها و پیشبرندهها، چرخهی اثرگذاری فرد بر پیرامون و برعکس، و شبکهای چندلایه از متغیرهای گوناگون بخشی از کار ارزندهی روششناختی در روانشناسی به شمار میروند. روانشناسی را میتوان برپایهی کاربردها هم دستهبندی نمود: روانشناسی بالندگی(رشد و تحول)، روانشناسی یادگیری، روانشناسی اجتماعی، روانشناسی آموزشی، روانشناسی سازمانی-شغلی، روانشناسی در بازاریابی، روانشناسی بالینی، روانسنجی، روانشناسی سیاسی، یا حتی روانشناسی هویت مجازی.
آنچنان که دورتیه (در برگردان کتبی، رفیعفر و فکوهی، ۱۳۸۴) اشاره نموده، روانشناسی بازگشایی از اسرار یا رازهای نادیدنی هستی آدمی است. کانون بررسی علوم انسانی و اجتماعی آدمی، کنش ها و واکنشهایش، سویههای هستی او، لایهها و سامانههای زندگی، و همانندیها و ناهمانندیهایش با دیگر موجودات زنده به ویژه جانوران به شمار میرود. یکی از ناهمانندیهای بنیادین آدمی با دیگر جانوران، روان، به عنوان سازهای پیچیده، چندسویه و برساخته بر شناخت و آگاهی تلقی میشود. روانشناسی را باید فراتر از کلینیکهای درمان فردی یا آسیبشناسی بالینی بازشناسی کرد. روانشناسی در کل، و به طور ویژه در کاربردها و زیرشاخهها، می تواند برای ارزیابی، برنامهریزی و پایش توسعه اجتماعی و بالندگی فرهنگی سازنده و کارا باشد.
بخش روانشناسی انسانشناسی و فرهنگ بر چنین اندیشهای استوار است. از جمله مهمترین زیرشاخههای کاربردی روانشناسی برای انسانشناسی و فرهنگ، پرداختن به روانشناسی بالندگی(رشد و تحول)، روانشناسی یادگیری و الگوهای آموزشی، و روانشناسی آموزشی هستند که با رویکردهای جامعهشناختی ازجمله نظریه بوردیو همپوشیهای قابل توجهی دارند. همچنین به طور ویژه به روانشناسی شخصیت، با توجه به هر دو سوی منفی و مثبت طیفهای روانشناختی پرداخته خواهد شد. /
اشارهها:
اتکینسون.ر.ال. و همکاران(۱۳۸۵). زمینه روانشناسی هیلگارد. برگردان محمدنقی براهنی و همکاران. تهران: انتشارات رشد.
دورتیه، ژان فرانسوا (۱۳۸۴). علوم انسانی گسترهی شناختها، برگردان مرتضی کتبی و جلال الدین رفیع فر و ناصر فکوهی. تهران: نشر نی.
فتحیآشتیانی، ع. ( ۱۳۷۷). مقدمه ای بر روانشناسی سیاسی، تهران: موسسه انتشارات بعثت.
Jarvis(2009). Learning to be a person in society, in Illeris, K. (2009). Contemporary Theories of Learning, London: routledge.